عنوان: رابطه میان وجود و ماهیت
گردآورنده : فاطمه وکیلی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
دلائل اصالت وجود
دلائل برای این که وجود اصیل است واصالت ماهیت را رد می کند این چنین است:
تحقق هر چیز به وجود است ، پس وجود خود احق به تحقق است چه اگر وجود تحقق نداشته باشد چگونه انسان واسب و غیره متحقق به ان میشوند؟ پس وجود باید تحقق داشته باشد
دوم تمام حکماء و عرفا معتقدند که واجب تعالی وجود محض است و ماهیت ندارد چون ماهیت از حدود وجود انتزاع میشود چون وجود واجب فاقد هیچ وجودو کمالات ان نیست ، پس محدود نیست پس ماهیت ندارد چگونه ممکن است که وجود او حقیقت نداشته باشد و حال ان که محقق تمام حقایق است .
سوم وجود منشاء خیرات و کمالات است و عدم منشاء شرور و اگر وجود امر عدمی انتزائی باشد ، چگونه ممکن است امر اعتباری انتزائی منشاء خیرات و کمالات باشد ؟ پس وجود باید امر حقیقیاصیل باشد .
چهارم اگر وجود در خارج از ذهن متحقق نباشد باید بین وجود ذهنی و خارجی نباشد زیرا ماهیت در وجود خارجی و ذهنی یکی است ، باید اثار هم یکی باشد و حال ان که چنین نیست و اثار مختلف است ، پس وجود در خارج متحقق است و اثاری دارد که ان اثار غیر از اثار وجود ذهنی است .
پنجم عارض دو قسم است : یکی عارض وجود و دیگری عارض ماهیت ، عارض وجود ان است که معروض وجودی داشته باشد غیر از وجود عارض ، خواه عارض وجود خارجی باشد یا ذهنی مانند بیاض که عارض جسم است در خارج ، اما عارض ماهیت ان است که معروض وجودی غیر از وجود عارض نداشته باشد مانند عروض فصل برای جنس اگر عارض شدن وجود به ماهیت از نوع عارض وجود به ماهیت باشد می بایست ماهیت موجود باشد تا وجود عارض ان گردد . و در این صورت ماهیت اگر به وجود عارض موجود باشد تقدم شیء بر نفس لازم می اید و ان محال است .سهروردی که قائل به اصالت ماهیت بوده و وجود را یک امر اعتباری می داند ، وی برای نفی تحقق وجود ،می گوید : اگر وجود در عالم عین ، تحقق داشته باشد ناچار موجود خواهد بود . این مسئله نیز مسلم است که انچه موجود است دارای وجود میباشد به این ترتیب وجود موجود نیز موجود بوده و این تسلسل تا بی نهایت ادامه می یابد . با توجه به این که تسلسل امور به طور غیر متناهی محال بشمار می اید موجود بودن وجود نیز ممتنع میباشد .
( لایجوز ان یقال الوجود فی الاعیان زائد علی الماهیت لانا عقلناه دونه، فان الوجود ایضا کوجود العنقاء فهمناه من حیث هو کذا و لم نعلم انه موجود فی الاعیان فیحتاج الوجود الی وجود اخر ، فیتسلسل مترتبا موجود معا الی غیر النهایت و عرفت استحالته )
گروهی از حکماء وجود را زائد بر ماهیت دانسته وبرای اثبات ان ، چنین استدلال می کنند : گاهی ماهیت یک شیء را تعقل می کنیم و در همان حال از وجود ان غافل می باشیم . این قضیه نیز بدیهی است که انچه معقول واقع شده است غیر از ان چیزی است که مورد غفلت قرار گرفته است نتیجه این دو مقدمه این است که وجود غیر از ماهیت است برای مثل می توان گفت ما ماهیت مثلث را تصور می کنیم ولی در وجود خارجی ان با نوعی تردید روبرو هستیم از سوی دیگر این قضیه را بطور بدیهی می دانیم که انچه مورد تصور ما واقع شده است غیر از ان چیزی است که مورد تردید ما قرار گرفته است نتیجه این مقدمات ان است که وجود مثلث غیر از ماهیت ان می باشد .
سهروردی بر این دیدگاه اشکال می کند این استدلال در باره ی وجود هم صادق است زیرا ما وجود را نیز همانند وجود عنقا می فهمیم ، ولی به هیچ وجه نمی دانیم که ایا انچه انرا بعنوان وجود می فهمیم در عالم عین نیز موجود است یا نه . سهروردی قاعدهای را مطرح کرده که به اقتضای ان وجود و وحدت وانچه مانند انهاست اعتباری شناخته می شود . قاعده این گونه است : هر چیزی که انواع ان بطور تسلسل مترادف ، تکرار پذیر یک امر اعتباری خواهد بود . وجود از جمله مصادیق این قاعده بشمار می اید زیرا همان گونه که گذشت ، وجود اگر موجود باشد دارای وجود خواهد بود وجود دوم نیز اگر موجود باشد دارای وجود دیگر خواهد بود و این سلسله هرگز پایان نمی پذیرد . اکنون اگر تسلسل امور بطور بی پایان محال شناخته می شود موجود بودن وجود نیز یک امر ممتنع بشمار می اید واگر به وجود دیگر موجود باشد نقل کلام می کنیم در ان وجود و تسلسل لازم می اید و ان محال است . و چون وجود ممکن نیست عارض وجود باشد ، ناچار باید عارض ماهیت باشد ، پس باید وجود امری متحقق باشد تا بتواند سبب تحقق ماهیت گردد و از نوع عارض ماهیت باشد که تحصل معروض به سبب عارض است .
ششم حمل هر مفهوم ثبوتی دلیل بر اصالت وجود است مثل انسان کاتب است ، منشاء انتزاع کتابت و حمل کاتب بر انسان یا عدم است یا ماهیت یا وجود ، لیکن عدم منشاء انتزاع امر ثابت وجودی نمی شود . ماهیت هم نمی تواند منشاء انتزاع باشد ، چرا که ماهیت من حیث هی نه موجود است و نه معدوم پس باید منشاء انتزاع وجود باشد و این دلیل است بر اینکه وجود اصیل است نه ماهیت .
دلائل اصالت ماهیت
شیخ اشراق دلائلی چند بر اصالت ماهیت اقامه کرده است :
اول اگر وجود در خارج متحقق باشد موجود خواهد بود پس وجود هم وجودی خواهد داشت ، زیرا موجود چیزی است که وجود به ان قائم است پس نقل کلام می کنیم در وجود وجود ، که اگر امر اعتباری باشد همین مطلوب است و اگر امر اصیل عینی باشد تسلسل لازم می اید
دوم اگر وجود موجود باشد به این معنا که به خودش موجود باشد ،نه به وجود زائد پس حمل موجود بر وجود و بر ماهیت به یک معنا نخواهد بود زیرا که حمل موجود بر انسان به معنای شیء له الوجود است و حال ان که حمل موجود بر هر چیزی به یک معنا است . چرا که وجود مشترک معنوی است نه لفظی .
سوم اگر وجود اصیل و موجود برای ماهیت باشد ، نسبتی خواهد داشت به ماهیت و ان نسبت هم وجود دارد و وجود نسبت هم نسبتی دارد به نسبت و سخن در وجود نسبت ، نسبت و تسلسل لازم اید .
چهارم اگر مطابق عقیده ی قائلین به اصالت وجود ، وجود به ذات خود موجود باشد ، لازم میاید که هر وجودی
واجب بالذات باشد و حال انکه به براهین قطعیه توحید واجب تعالی ثابت شده است.
رابطه وجود و ماهیت
این که صدر المتالهین و فیلسوفانی که هم فکر با او بودند اصالت را به وجود دادند و فیلسوفانی چون ابن سینا و امثال او بودند که وجود را به عنوان اصل قبول نداشتند حال این دو دسته می خواهند رابطه بین وجود و ماهیت را مطابق با انچه به عنوان اصل مطرح کرده اند بیان کنند .
نظریه صدر المتالهین را درباره ی رابطه میان وجود و ماهیت به خوبی روشن می سازد . ماهیات در اینجا به عنوان معانی عقلی توصیف شده اند ، یعنی ان کیفیات ذهنی که عقل در وجودات خاص درک میکند و از انها انتزاع می نماید . این وجودات غیر از تعینات درونی و ذاتی ( حقیقت وجود ) نیستند که به وسیله انها وجود مرحله مطلقیت را ترک می کند و به جزئیت در می اید .
ایا این ارتباط بین وجود و ماهیت ، ارتباطی ضروری است یا اینکه بر حسب تصادف و اتفاق بین وجود یک شیء و ماهیت ان ارتباط برقرار شده است ؟
پاسخ صدر المتالهین : بین وجود یک شیء و ماهیت ان نوعی ملازمه عقلی تحقق دارد و این ارتباط به هیچ وجه بر حسب تصادف و اتفاق صورت نمی پذیرد . البته در این ملازمه ماهیت مقتضی وجود نیست انچه در واقع تقدم دارد وجود است و ماهیت در هستی تابع ان به شمار می اید ، تابع بودن ماهیت به وجود از قبیل تابع بودن موجودی نسبت به موجودی دیگر نیست بلکه از قبیل تابع بودن سلیه نسبت به شخص و شبح نسبت به ذو الشبح است .
واصح است که در نوع ارتباط میان وجود وماهیت مسئله تاثر مطرح نیست زیرا وجود فی نفسه موجود است و ماهیت به تبع ان ، به سخن دیگر می توان گفت وجود بلذات موجود است و ماهیت بالعرض موجود می شود .در این جاست که سر اتحاد میان وجود و ماهیت نیز اشکار می شود . صدر المتالهین اتحاد میان ماهیت و وجود را از قبیل اتحاد حاکی و محکی و مرات و مرئی می داند که هر ماهیت حکایت عقلی و شبح ذهنی وجود است . او می خواهد بگوید که هیچ گاه وجود و ماهیت دو امر جدا در خارج نبوده اند که بعد از فراهم شدن یک سری علل این دو با یکدیگر ارتباط برقرار کنند بلکه ماهیت همان حدود و موانع وجود است در خارج که باعث تمایز وجود می شود . نظر صدر المتالهین درباره ی رابطه ی وجود و ماهیت به هیچ وجه با نظریه ابن سینا در این باره یکسان نیست .
ابن سینا تمام موجودات را به واجب و ممکن تقسیم می کند . ممکن نسبت به وجود میل کند باید یک علت بالفعل باشد تا یک ممکن را به یک موجود واجب تغییر دهد . سخن ابن سینا این نیست که یک ماهیت ابتدا در جایی در خارج به عنوان یک ممکن ، ثابت و مستقر باشد و در مرحله ی بعد وجود به وسیله ی علتش به ان وارد شود .
ابن سینا با صراحت تمام نشان می دهد که موجود متناهی که مرکب از ماهیت و وجود است ، نمی تواند علت وجود خود باشد . وجود ان باید از منبع دیگری ، یعنی خالق و معطی وجود افاضه ( عارض ) شود . بدینگونه او تمایز بین ماهیت و وجود را اثبات می کند .
او می گوید : ماهیت هر چیز غیر از هستی ان است ، زیرا انسان بودن انسان غیر از موجود بودن اوست . و نیز هر چه دارای ماهیت است ، معلوم است و هستی ( انیت معنایی است ) که از بیرون بر ان عارض می شود .
عرضیت وجود مسئله مهمی است که ابن سینا برای اخلاف خود به ارث گذاشته است .
ابن رشد رای ابن سینا را درباب عرضیت وجود بدین معنی می گیرد که وجود یک عرض معمولی است و بدین خاطر ابن سینا را مورد اعتراض و انتقاد قرار می دهد .
از نظر ابن سینا وجود و ماهیت در خارج یکی هستند و خود ابن سینا در تعلیقات خویش میان این دو نوع عرض تمیز می دهد و نشان می دهد که منظور وی از عرض ، عرضی مانند سفیدی که حال در یک موضوع باشد ، نیست .
ماهیت دو معنا دارد : یکی انچه در جواب چیستی می اید ( ما یقال فی جواب ما هو ) این ماهیت با این معنا مربوط به تمام سلسله ممکنات است .
دوم ذات شیء هر گونه که هست( ما به الشیء هوهو ) این نوع ماهیت مربوط به واجب الوجود است در این مورد فلاسفه هیچ گونه بحثی ندارند . مسئله اصلی درباره ی ماهیت به معنای اول است چون متکلمین خداوند را دارای ماهیت از نوع اول می دانند از نظر گاه فلاسفه ( بعضی ) اشکال دارد چون اگر بگوییم خدا ماهیت از نوع اول دارد پس خدا مثل بقیه ممکنات نبوده ، بعد از طریق علتی دیگر بود شده این سخن باطل است چون خدا نهایت بی نیازی است و همچنین میتوان نقل کلام به وجود ماهیت کرد و بدین صورت که ایا وجود داشته یا نه و... تسلسل پیش میاید و محال است .
هر گاه چیزی در عقل و یا در خارج بخواهد محقق شود ،به نور وجود تحقق می یابد . پس وجود به ذات خود بر همه ی امور احاطه دارد و قوام همه ی اشیاء به اوست و اگر وجود نباشد هیچ امری در ذهن و یا در خارج نخواهد بود . بلکه حقیقت وجود از جهتی عین همه ی اشیاء است زیرا او به مراتب تجلی خود در همه ی اشیاء ظهور نموده و حقایق با عنوان ماهیات و اعیان ثابته مشخص شده اند .
ظهور حقایق و صور اشیاء ، ناظر بر ظهور حقایق در علم ذاتی خداوند سبحان است که مقدم بر ظهور عینی انها در اعیان خارجیه است صور و حقایق اشیاء در ظهور علمی اعیان ثابته نامیده می شوند و اعیان ثابته اعم از ماهیات است زیرا هویات اشیاء و جزئیات حقایق نیز قبل از تحقق خارجی ، در ظهور علمی حق که همان مرتبه ی واحدیت است حضور دارند و عنوان ماهیت بر همه ی انها صادق نمی باشد . ماهیت همراه با سائر صفات وجودی در قیاس با حقیقت هستی ، فانی و مستهلک می شود و تنها امری که برای ماهیت میماند به اعتبار تحلیل عقلی و لحاظ ثانوی ذهن است که با نوعی اعراض و چشم پوشی از وجودی که ماهیت چیزی جز تعین و ظهور ان نیست حاصل می شود . بر این مبنا چیزی جز هستی و تعینات ان واقعیت ندارد و از این رو است
که وجود کلی طبیعی ، به تبع وجود نیست بلکه بالعرض و المجاز می باشد .
ماهیت چیزی جز وجودات خاصه و گونه های هستی نبوده و در نتیجه جدای از هستی نمی باشند.
نتیجه گیری
این که یک عده امده اند ماهیت را اصیل دانسته و وجود را اعتباری ، سخن سست و قابل انکاری را مطرح کرده ا ند
من بعد از مطالعه ی این منابع و اشنایی با دیدگاههای این فیلسوفان این را نتیجه دیدگاه خودم می دانم که در عالم برترین و اولاترین موجود واجب الوجود است کسی که بالاترین مرتبه ی وجودی را دارد و اول بار از روح و نفس خود بر ادمی دمید تا به او هستی و زندگی داد و تفاوت این دو در این است که ادم به خاطر ان محدودیتهاو حدهایی که دارد نمی تواند از نظر وجودی پا فراتر بگذارد تا هم ردیف و یا حد اعلی از واجب قرار گیرد . پس ماهیت را باید به عنوان نداشته ها و عدم ها و موانع در نظر گرفت و این موانع نمی تواند به عنوان یک اصل و حقیقت واقع شود .
پس در این دیدگاه هایی که بیان شد قابل قبول ترین دیدگاه را می توان اصالت وجودی ها دانست .
منابع و مآخذ
1- وجود و نظریه شناخت – والترترنس استیس- مترجم عزیزاله افشار- تهران،حکمت،چاپ اول،1386
2- نهایت فلسفه; علامه طباطبایی محمد حسین، ترجمه مهدی تدین به کوشش سید هادی خسروشاهی،دفتر تبلیغات
3- حکمت الهی عام وخاص، الهی قمشه ای محیی الدین مهدی
4- تقریرات فلسفه امام خمینی، شرح منظومه ، سید اردبیلی عبدالغنی، موسسه نشر و انتشارات آثار امام
5- شرح مبسوط منظومه ، استاد مطهری، انتشارات حکمت
6- ملاصدرا و مطالعات تطبیقی ، مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهرا چاپ اول خرداد1387
7- شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ابراهیمی دینانی ، غلامحسین
8- - تلویحات مجموعه اول مصنفات شیخ اشراق ، چاپ تهران
9- رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه،آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء 1382
10- مقاومات مجموعه اول مصنفات شیخ اشراق، چاپ تهران
11-مجموع رسایل عرفانی و فلسفی ، فاضل تونی محمد حسین ، قم مطبوعات دینی 1386
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |