عنوان: رابطه میان وجود و ماهیت
گردآورنده : فاطمه وکیلی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
فهرست
عنوان........................................................................................................................................................ صفحه
مقدمه........................................................................................................................................................ 3
تعریف وجود.............................................................................................................................................. 4
تفاوت میان تصور جهان بدون وجود با جهان همراه با وجود................................................................. 4
تکرار ناپذیری وجود................................................................................................................................. 5
اختلاف و اشتراک بین حقیقت و مفهوم وجود........................................................................................ 6
تعریف حکماء و متکلمین از وجود........................................................................................................... 6
تعریف ماهیت............................................................................................................................................ 8
عوارض و لوازم ماهیت............................................................................................................................... 9
دیدگاه فلاسفه درباره ی وجود و ماهیت.................................................................................................. 10
اصل تقدم وجود بر ماهیت........................................................................................................................ 11
پرسش......................................................................................................................................................... 12
پاسخ............................................................................................................................................................ 12
دلائل اصالت وجود...................................................................................................................................... 13
دلائل اصالت ماهیت.................................................................................................................................... 16
رابطه وجود و ماهیت................................................................................................................................... 16
نتیجه گیری................................................................................................................................................. 20
منابع و مآخذ............................................................................................................................................... 21
مقدمه
این همه عکس می ونقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
از ابتدا بشر چیزی را مقدس میدانسته به خاطر همین اختلاف نژادی به وجود امده ولی درباره دانش دیگر مرزی وجود ندارد زیرا هر عالم ونویسندهای برای این که موضوعی را بررسی کند و یا نظرش را مطرح کند نیاز دارد دیدگاههای دیگران را نیز مطالعه کند . خواه این صاحب اثر در سرزمین خود او باشد یا از دیگر سرزمینها . هیچ گاه نسبت به دیدگاه کسی نمیتوان خود طرف را زیر سوال برد و حتی دیدگاههای درست دیگر او را هم قبول نکرد . بلکه اگر نقصی هم در دیدگاه او دیده شود باید ما در بیان مطلب خود سعی بر ان داشته با شیم که دیگر خطاهای او را تکرار نکنیم و یا اگر ذهنیتی مثل او داشته با شیم با مطالعه کتابهای دیگر نظر گاه خود را عوض کنیم .
اساس فلسفه وجود است .فلاسفه بزرگی درباره ی وجود و ماهیت نظر داده اند بعضی وجود را اصیل دانسته و عدهای ماهیت را و حتی یک سری از انها نه وجود را اصیل میدانند و نه ماهیت .
این که این بزرگان رابطه بین وجود و ماهیت را چگونه بیان کرده اند موضوع تحقیق من بوده و سعی کرده ام با مطالعه ی نظرات بزرگان در عرصه فلسفه و بررسی این موضوع از نظرگاه انها یک سری ابهامات را حداقل در ذهن خودم روشن نمایم .
تعریف وجود
موجود به حق واحد و اول باشد جز او همه موهوم ومعطل باشد
هئ نقش که غیر اوست اندر نظرت نقش دومین چشم احول باشد
بیان این که چیزی وجود دارد به این معناست که ان یک عین عمومی است که مبتنی بر ادراکش نیست و به وجودش ادامه می دهد یا می تواند ادامه دهد حتی وقتی که هیچ ذهنی از ان اگاهی ندارد . این بیان به نحو ضمنی با کاربرد عمومی این واژه هم سازگار است چون وقتی فردی عامی از انچه وجود دارد صحبت میکند میزها و صندلی ها و غیره را در نظر دارد او لکه های رنگی گذاری ذهن منفرد را در نظر ندارد و وجود این لکه ها را متمایز از میز و صندلی ودیگر چیزهایی که در اینده به انها تبدیل میشود تشخیص نمیدهد
بعضی از فیلسوفان وجود را از هستی متمایز کرده اند با این تعریف که وجود چیزی است که با شبکه ی منظم روابطی که ما ان را نظم جهان می نامیم سازگار است. بااین همه این معنا را برای واژهی واقعیت نگه داشته بنابراین وجود برای ما به معنای وجود مستقل عمومی است .
وجود از دیدگاه فلاسفه و کسانی که اصالت وجودی هستند این است که انچه که تحقیق و کینونت دارد .حال این تحقیق چه در ذهن باشد و چه در خارج زیرا ما تمام انچه در اطراف مشاهده می کنیم ودر خارج ایجاد میشود از طریق وجود نباشد هیچ چیزی وجود ندارد .
تفاوت میان تصور جهان بدون وجود با جهان همراه با وجود
در ظاهر شبیه تفاوت میان نظامهای ستاره شناسی بطلمیوسی وکپرنیکی است . اگر شما بخاهید میتوانید حرکات سیارات ،ستارها،ماه وغیره را با مدارها و فلکهای تدوین نظام بطلمیوسی محاسبه کنید ضرر انجام چنین کاری در این نیست که کسی می تواند نادرستی اش را اثبات کند ،حتی هیچ فرد خبره ای گمان نمیکند که چنین کاری نادرست است بلکه صرفا مسئله این است که چنین کاری پیچیده و دشوار است .اما تفکر بر حسب نظام کپرنیکی و حرکات اجرام سماوی موجب سادگی می شود .
درباره ی مفهوم وجود هم وضعیت عینا بدین گونه است .ما دیدیم که ذهن با توده ای از صورت های گذرایی شروع شد که انها را داده ها نامیدیم .هر ذهنی دنیای خود و داده های خاص خود را دارد . اما این دنیاهای متعدد با هم یکی می شوند .
این دنیای واحد فرض شده است ،نه بخاطر این که دلیلی برای ان وجود داشته است یا می توانست وجود داشته باشد و نه بخاطر اینکه درست تر از نظر دنیاهای بسیار است ،بلکه به دلیل اینکه اندیشه بسیار ساده است . بنابر این برای کسی که می خواهد درباره ی جهان بر حسب اذهان بسیار بیندیشد که در ان هر ذهنی دنیای جداگانه دارد و در درون ان صورت ها می ایند و می روند اما در ان هیچ امر مستحکم وثابتی وجود ندارد . به عبارت دیگر کاملا ممکن است که بدون کاربرد مقوله ی وجود دربارهی جهان تفکر کرد .
تکرار ناپذیری وجود
هویت عینی هر یک از موجودات خارجی همان وجود ان است ، زیرا وجود اصیل است و هویت عینی ذاتا از انطباق بر مصداق های متعدد ابا دارد ، چه ، هویت عینی یعنی تشخص بر خواسته از ذات وجود است . حال اگر برای یک وجود دو وجود فرض شود هویت عینی ان باید بیش از یکی باشد در حالی که هر موجود دارای یک هویت بیش نیست ، پس تکرر وجود محال است . همچنین مهال است که دو موجود از هر لحاظ یکسان باشند زیرا لازمه اش ان است که میان انها تمایزی موجود باشد و فرض همانندی همه جانبه ان است که وجه تمایزی بین ان دو نباشد و این اجتماع نقیضین و محال است .یک موجود با بیش از یک وجود پیدا شدن محال است اعم از این که ان دو وجود در یک زمان و بدون فاصله زمانی و راه یافتن عدم در میان انها تحقق یابند و یا ان که در دو زمان باشد و عدم در میان ان دو دراید زیرا هر دو صورت محذور به حال خود باقی است .یعنی از هر جهت عین هم بودن با دو گانگی سازگار نیست .
اما بعضی ها گفته اند وجود دوم از ان جهت که مسبوق به عدم بعد از وجود است از وجود اول متمایز می شود بر خلاف وجود اول که چنین صفتی را دارا نیست و همین امر کافی است که دوگانگی وجود اول و دوم را توجیه کند و در عین حال ان دو عین یکدیگر باشند چون تمییز وجود دوم به عدم است . درست نتواند بود زیرا عدم بطلان محض است نه کثرت در ان معنا دارد ونه تمیز ،ونه ذاتی دارد که متصف به عدم باشد تا پس از رفع صفت عدم از ان ذات وجود جای ان را بگیرد . پس تمیز وجود دوم امری وهمی است که موجب هیچ گونه تمیز حقیقی نخواهد شد و به فرض که موجب تمیزی هم باشد با حصول جدایی و امتیاز بین دو وجود عینیت ویکسان بودن منتفی می شود.
اختلاف و اشتراک بین حقیقت و مفهوم وجود
یکی از مفاهیم کلی و معانی عامه که عارض بر مطلق الوجود شود مفهوم وجود است و احکام حقیقت وجود را هر چه در امور عامه ارند به اعتبار اوصاف ذاتی ان است که ان اوصاف نیز از امور عامه است زیرا ان امور بر مطلق وجود عارض شده مثلا بحث در این که حقیقت وجود خیر محض است وجود را حقیقتی است و مفهوم حقیقت ان اصلا در هیچ ادراکی نمی گنجد ،زیرا اگر ادراک شود لازم اید احاطه ی قوت مدرک بر ان و این محال است از این رو که ذات عالم یا قوت مدرک او وجود محدود خاص است نمی تواند بر صرف الوجود که محیط بر همه حقایق وجودیه است احاطه کند .لازم اید محیط بر کل محاط جزء گردد پس باعث می شود که نامتناهی در متناهی واقع شود و جزء بر کل محیط گردد و این بداهت نظر ممتنع است . از طریق این تعریف از وجود می گوییم کنه حقیقت واجب ادراک نمی شود . این حال حقیقت وجود است اما مفهوم وجود در منتهای ظهور و بداهت است وفهم ان محتاج به هیچ حد و رسم ندارد چون ماهیات نیست .زیرا حد ورسم از احکام ما هیت است . وجود چون ماهیت نیست حد ورسم هم ندارد پس صورتش در نفس مستغنی از تعریف حدی ویا رسمی است .نه تنها تصور ان بلکه تصدیق به بداهت وجود نیز بدیهی است .
تعریف حکماء و متکلمین از وجود
انها این گونه گفته اند وجود ثابت العین است یا وجود چیزی است که فاعل و منفعل تواند بود یا وجود چیزی است که از وی خبر توان داد تعریف حقیقی نیست بلکه تبدیل لفظ به لفظ دیگر است چون اگر تعریف حقیقی باشد دور لازم اید (ثابت العین همان وجود است و فاعل ومنفعل نیز وجود است مفهوما و عینا ).
حقیقت وجود مجهول ابدیست و مفهوم ان بدیهی اولی و باید دانست که مفهوم وجود را با حقیقت ان کمال تباین است زیرا یکی مفهومی است بدیهی و دیگر حقیقتی مجهول الهویت ابدی است . ونیز یکی امر ذهنی صرف است که در خارج نیست ودیگری حقیقت خارجی محض است که اصلا در ظرف ذهن نمی گنجد و این دو متباین را بسی جهات اشتراک نیز هست .مفهوم وجود مشترک معنوی میان همه اشیاء یعنی بر همه به یک معنا صدق می کند . حقیقت وجود هم یک هویت است ومنبسط و محیط بر تمام حقایق اما مفهوم وجود مشترک است .چون معنی هستی را عقل از انسان مثلا انتزاع می کند پس از شجر وحجر ،انگاه بذهن رجوع کند دریابد که معانی هستی که از انسان انتزاع نموده با مفهوم منتزع از هستی شجر وحجر وغیره یک مفهوم است . در سلب هم وقتی می گویی انسان نیست ، ماک نیست و...هم به یک معنا وجود را رد کردی .در هست ها هم چه حیوان ،چه درخت و...باید به یک معنا باشد و الا ارتفاع نقیضین یا اجتماع دو نقیض لازم می اید چون معنای هست با نیست نقیض است پس اگر هست در حیوان غیر هست در شجر باشد یا باید هست در یکی معدوم باشد نسبت به دیگری و این نقیض است ویا هست در حیوان ودرخت غیر هست در انسان وغیر عدم باشد در این صورت ارتفاع نقیضین است و محال .
وجود از نظر مفهومی را جنس و فصل یعنی ترکیب عقلی نیست چون لازمه اش این بود که اعم و ا وسع معانی نباشد . حقیقت وجود نیز از هر جهت بسیط است زیرا مرکب بودن باعث میشود که جزئی از ان وجود باشد و جزء دیگر ان غیر وجود که عدم است باشد .عدم هم چیزی نیست که جزء وجود باشد وپس محال است .
مفهوم وجود کلی مشکک است .حقیقت وجود هم به تشکیک رسم مراتب و افراد ان شود اما تشکیک در مفهوم زیرا صدقش بر علت به تقدم وبر معلول به تاخر است و بر جوهر به شدت وبر عرض به ضعف است اما حقیقت وجود دارای تشکیک است زیرا به عقیده فهلویین از حکماء حقیقت وجود در واجب اقدم و اشد واولی است از همه موجودات و باز در ممکنات وجود در مجرد اقوی و اقدم است تا در مادی . باز در مرتبه تجرد عقلی اشد است تا تجرد نفسی و هکذا صور تبایع نوعیه نسبت به جسم و هیولا اضعف افراد وجود است که موضوع قابلیات و احتیاجات غیر متناهی است. وذات واجب اشد مراتب وجود که منشا فعلیات و رحمت غیر متناهی و معطی کمال و رافع احتیاج غیر متناهی است .
نور حقیقی در اصطلاح اشراقیون و حقیقت وجود در لسان فهلویین از حکماء دارای تشکیک خاصی است که به حسب اصل حقیقت واحد و یکتاست و به حسب درجات و مراتب شدید و ضعیف متکثر و نا متناهیست .
معلوم شد که مفهوم وجود با حقیقت ان در حکم تشکیک متشابه ومشترک است .
تعریف ماهیت
ماهیت مشتق از (ما هو) است وگاهی گفته شده اصل شئ در او انچه شیءاز او ترکیب یافته یا انچه نفس الامریت شیءولو مرکب نباشد به اوست با قطع نظر از این که وجود بگیرد یا نگیرد .
هویت شیء در عالم که باعث گشته که ان شیء غیر از اشیاء دیگر باشد و به انچه در صف اشیاء سر استقلال بلند نموده و خودش را به صورت غیریت در اورده و در سلسله اشیاء حاضر شده و اگر نور وجود به ان بتابد به جلوه ای ورای جلوات دیگر اشیاء تجلی می نماید و به انچه منات ان است که پرده ی جلو غیر جلوات دیگر باشد ماهیت گویند .ولکن بعد از انکه جلوه فعلی شده و تجلی جدیدی در عالم در مقابل تجلیات دیگر رخ داد به ان ذات و حقیقت گفته می شود .به اعتبار حقیقی ماهیت گفته می شود که اگر نور اشراق وبرق وجود بر ان حقیقت بتابد ، ورای جلوات حقایق دیگر جلوه می کند .پس اگر ان زمینه را مد نظر جلوه نماید ماهیت گفته می شود و اگر شیء را بعد از انکه با ان منات جلوه محقق شد در نظر بگیریم به ان حقیقت و ذات گویند . پس چون نور وجود بر مناط و بار انداز ان در عنقا تابید به ان ماهیت گویند .
ماهیت از هیث ذات فقط ماهیت است .
ولیست الا هی من حیث هیه مرتبه نقائض منتفیه
یعنی وقتی از طریق عقل متوجه ماهیت می شود ، فقط دیدن ماهیت در مرتبه ی خودش بود و مقصود از دیدن قامت ماهیت صرف در نظر اولی است .ابتدا کان ماهیت را از وجود تعریه نموده و ماهیت از تمام قیود خارج از حقیقت ان منسلخ بوده و در این نظر تجریدا به خود جمال ماهیت عاریا عن کافه الوجودات و جمیع القیودات نظر شده و انچه از قبیل کثرت و وحدت و وجود و عدم وکلیت و جزئیت خارج از ذات است تحت نظر قرار نگرفته و از انها غفلت شده است . در نظر اول که ماهیت لحاظ می شود ان وجودی که به این لحاظ حاصل میشود باز خارج از ماهیت است چون از این لحاظ غفلت شده است و وجودی هم که از این لحاظ بر ماهیت عارض میشود وجود ذهنی است ولی چون عالی بوده دیده نمی شود .اگر این وجود را هم بگوییم جزء ماهیت است به ان نظر استقلالی می شود و یک شیء فی نظره واحده نمی تواند منظور به نظر الی و استقلالی باشد .
وجود و عدم ووحدت نه جزءماهیت ونه عین ان است والا اگر وجود مثلا جزء ماهیت بود لازمه اش این بود که در حد گفته شود ( وجود و حیوان ناطق ) خلاصه در مرتبه ی خود ماهیت که نظر به او ذاتی او میشود تنها ذاتیات ماهیت دیده میشود و قیود دیگری که از ذاتیات ان نیست دیده نمی شود چون وجود وغیره در ذات ماهیت نبوده اگر چه در خارج این ماهیت یا وجود یا عدم وغیره بر او عارض است .
عوارض و لوازم ماهیت
ماهیت دارای دو قسم عوارض و لوازم است : یک قسم عارض ماهیت و از لوازم اوست ذاتا و بدون دخالت وجود ، قسم دیگر عوارض وجود است که به دخالت وجود ، عارض بر ماهیت می شود و خلاصه از عوارض وجود ماهیت است مثل الانسان عالم علم عارض انسان میشود ولی بلاصاله از عوارض خود ماهیت نیست علم بر خود ماهیت من حیث هی عارض نمی شود بلکه بر ماهیت بعد الوجود و به اعتبار الوجود عارض می شود پس الانسان عالم مشروط به وجود انسان است
در همان حال که شما ماهیت را می بینید که نه موجود است و نه معدوم ، وجود در مرتبه ی ذاتش نیست ، عدم هم در مرتبه ی ذاتش نیست در عین حال همان مرتبه ی ذات خودش مرتبه ای از مراتب وجود است ،پس به همین جهت نباید گفت ماهیت از ان حیث که ماهیت است موجود نیست مطلقا بلکه باید گفت ماهیت موجود در مرتبه ی ذاتش نیست . موجود من حیث هی نیست یعنی همیشه یا در خارج موجود است یا در ذهن موجود است ، ولی چه در ذهن موجود باشد و چه در خارج موجود باشد موجودیت من حیث هی ندارد یعنی موجودیتی که عین ذات ماهیت با شد ندارد نه این که موجودیت ندارد .
کثرت در وجود
برای وجود دو کثرت است : یکی کثرت به واسطه ماهیات که مقابل محمول است مانند الانسان موجود و دیگری کثرت در حقیقت که از ناحیه ی خود وجود است وان کثرتی مانند کثرات دیگر نیست بلکه کثرتی نوریه است که مؤکد وحدت است
دیدگاه فلاسفه درباره ی وجود و ماهیت
یکی از مهمترین مسائلی که هم می تواند مورد بررسی تطبیقی قرار گیرد و هم می توان ان را تحلیل تاریخی نمود مسئله وجود است . مسئله وجود مهمترین مسئله فلسفی در جهان اسلام است . ابن سینا وجود را بنیادی ترین وضوع تاملات فلسفی خود قرار می دهد .
اهمیت فلسفه وجود اختصاص به فلسفه ابن سینا ندارد . صدر المتالهین نیز مسئله وجود را مهمترین مسئله فلسفی خود به شمار می اورد . از نظر وی عدم اگاهی انسان نسبت به وجود ، موجب جهل به همه ی اصول معارف و ارکان خواهد بود زیرا همه چیز به وجود شناخته می شود و انجا که وجود شناخته نشود ،همه چیز نا شناخته می ماند ملاصدرا مسئله وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی می داند . از نظر وی گر چه سایر امور مخصوصا معرفت نفس انسانی در شناخت معارف الهی مؤثرند ، لکن اساس همه معارف یک اصل است و ان شناخت وجود می باشد ابن سینا فلسفه اولی را علم به وجود می داند و وجود را به واجب و ممکن تقسیم می کند از نظر او فلسفه اولی موجود به ما هو موجود است . بدون اینکه مقید به قید طبیعی ویا ریاضی باشد . ملاصدرا هم ، فلسفه اولی را علم به وجود می داند و موضوع ان را موجود به ما هو موجود معرفی می کند از نظر او موجود که همان واقعیت خارجی است موضوع فلسفه اولی است و منظور از وجود حقیقت وجود است .
نظریه ابن سینا بر اصل تمایز میان ماهیت و وجود مبتنی است ، وی که وجود را به عنوان یک عنصر متافیزیکی متمایز از ماهیت پذیرفته است . با تقسیم موجود به واجب و ممکن پای مفهوم موجود را از ان جهت که مشیربه خود موجود است ، به میان اورده است ، چرا که صرف وجود بدون لحاظ حیثیت دیگر قابل تفکیک به واجب وممکن نیست از نظر او انچه که می تواند به واجب وممکن تقسیم شود ،مفهوم موجود از جهت ( از جهت اشاره به موجودی است که می تواند ما هوی ویا غیر ما هوی باشد ).از این جهت باید قبول کنیم که ابن سینا در محدوده ما بعد الطبیعه ارسطویی باقی می ماند که اولا و مستقیما با موجود سر و کار دارد .و با وجود فقط به طریق ثانوی و غیر مستقیم مربوط است .
از نظر وی می توان موجودی را در خارج در نظر گرفت که مرکب از وجود و ماهیت است . همانطور که می توان موجودی را در خارج در نظر گرفت که مرکب از وجود و ماهیت است به خاطر همین واجب و الحق ماهیه انیته اما ممکن را زوج ترکیبی از ماهیت و وجود می داند .
از بیان فوق نتیجه می گیریم لفظی که در وجود شناسی ابن سینا و ارسطو نقش اساسی و محوری دارد لفظ موجود است نه وجود .
موجود از لحاظ تحلیل عقلی همان ماهیتی است که بالفعل وجود دارد یا اهیت در ل تحقق است و ین غیر از فعل وجود داشتن است که بدان وسیله یک ماهیت متحقق می شود .
انتقال از موجود به وجود خصوصیت تمایل وجودی ملاصدرا است ، ولی که اندیشه اصالت وجود را پایه ی نظام ما بعد الطبیعه خود قرار می دهد . او پیوسته بر لزوم فرق نهادن بین دو معنا از وجود یعنی موجود که معقول ثانی فلسفی است و از طریق مقایسه و تعمل عقلی حاصل می شود و حقیقت عینی و خارجی وجود که قابل درک با علم حضوری است تاکید دارد . صدر المتالهین با گذر از موجود به وجود ، دیگر ترکیب وجود و ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز ان از واجب قرار نمی دهد . به جای امکان ما هوی ، امکان وجودی وبه جای تفاوت بین مصداق واجب و ممکن که بر هر دو موجود اطلاق می شود ، تمایز بین مراتب حقیقتوجود را مطرح می کند از نظر وی وجود در مرتبه ی مفهوم بدیهی است یعنی اولی و ما تقدم است . انچه بدین طریق بدون وساطت هیچ فرا گرد استنتاج واستنباط عارض اذهان ما می شود دقیقا مفهوم وجود است نه مفهوم موجود . مفهوم وجود حاکی از حقیقت وجود است .
اصل تقدم وجود بر ماهیت
صدر المتالهین نخستین کسی است که تقدم وجود بر ماهیت را به صورت یک مسئله مستقل فلسفی مطرح کرد و برای اثبات ان دلایل محکم و خلل نا پذیری اقامه نمود از جمله :
ادعای انچه در عالم خارج حقیقتا واقعی است وجود است و ماهیت که از نظر به حدود و مراتب وجودات دریافت می شوند ، اموری تبعی و ظلی هستند . منظور از وجود در اصالت وجود هم اصل حقیقت وجود است وهم مراتب و درجات ان . وجود همه جا یافت میشود و خود را تحت صور و اشکال مختلف ظاهر و اشکار می سازد
بیشتر حکمای اسلامی ، کلی طبیعی را پذیرفته و در اصل هستی ان تردید ندارند اختلاف این بزر گان درباره ی کلی طبیعی درباره ی سنخ هستی و نحوه ی وجود ان است کلی طبیعی در لسان عرف عرفا عین ثابت در لسان حکماء ماهیت نامیده می شود . مقصود حکماء از کلی طبیعی ، ماهیت لا بشرط مقسمی است که حتی از قید لا بشرط بودن نیز معرا و مبرا می باشد .
ماهیت لا بشرط مقسمی ، مقسم اقسام سه گانه ماهیت یعنی : مخلوطه ، مجرده و مطلقه بوده و در عین این که مطلق نامیده می شود از قید اطلاق نیز ازاد است . ماهیت اگر چه به حسب مقام ذات و صرف نظر از هر چیز دیگر نه مقتضی وجود است و نه مقتضی عدم ولی به اعتبار حیثیت تعلیلی و تقییدی ، شایسته ی هستی بوده و عنوان موجود بر ان صادق می باشد .انسان وقتی از مرحله ی شک وسفسطه عبور کرد و به واقعیت ماورای ادراک اعتراف نمود با بسیاری از موجودات روبرو می باشد این موجودات در عین این که از هم متمایز و نسبت به یکدیگر بیگانه اند در اصل هستی مشترک بوده و در وجود با یکدیگر متحد می باشند منشا اختلاف این موجودات با یکدیگر همانا ماهیت انها بوده و مبدا اتحاد در انها جز هستی چیز دیگری نیست اگر جهت اختلاف غیر از جهت اتحاد می باشد ماهیت نیز چیزی غیر از وجود خواهد بود . در موجودات عالم نوعی ثنویت یا ترکیب یافت می شود که منشا ان جز دو حیثیت وجود و ماهیت چیز دیگری نمی باشد .
جمله معروف و مشهور حکمای اسلامی راجع به این حقیقت این است ( کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیت ووجود ) یعنی هر یک از موجودات عالم چون ممکن الوجود است از دو حیثیت وجود و ماهیت مرکب می باشد . به این ترتیب هر یک از موجودات دارای دو حیثیت متمایز بوده که یکی از ان دو حیثیت را وجود و دیگری را ماهیت تشکیل می دهد .
پرسش
اگر واقعیت هر موجود در جهان خارج از ذهن یک چیز بیشتر نمی باشد ، ایا کدام یک از دو حیثیت مزبور ان واقعیت را تشکیل داده و در نتیجه از اصالت برخور دار است ؟
پاسخ
(مبحث گسترده و پر ماجرای اصالت وجود یا ماهیت را در اثار فلاسفه اسلامی تشکیل می دهد ) گروهی از فلاسفه بر این عقیده اند که واقعیت اصیل یک شیء را ماهیت ان تشکیل داده و انچه در این مورد وجود نامیده می شود چیزی جز یک عنوان اعتباری نمی باشد . گروهی دیگر بر عکس، وجود را اصیل دانسته و ماهیت را یک امر اعتباری به شمار می اورند .
صدر المتالهین از جمله کسانی است که قائل به اصالت وجود گشته و ماهیت را یک امر اعتباری دانسته است . از بهمنیار نقل شده به این ترتیب است که گفته می شود . ماهیت چیزی در مقابل حقیقت وجود نیست تا وجود جزء ان باشد پس نه مفهوم جزءذاتی ماهیت است. ونه حقیقت وجود جزء عینی موجودات و در این حکم نیز مفهوم و مصداق وجود را تشابه است .
ماهیت مشتق از ما هو است یعنی حقیقت ان چیست وقتی سؤال شود از چیزی که حقیقت ان چیست لابد باید در جواب اموری که ذاتی و جوهری است ذکر شود تا حقیقت را ارائه دهد پس جواب این سؤال که بیان ذات کند و بر ذاتیات اولیه مشتمل باشد ماهیت ان چیز است چنانکه حکماء گفته اند ( الماهیت ما یقال فی جواب ما هو ) مثلا اگر سؤال شود حقیقت انسان چیست جواب حیوان ناطق است ، حیوان وناطق که جنس و فصل انسان است ماهیت اوست این معنی از ماهیت از نظر منطقی است اما از نظر فلسفی چون هستی مطلق در حقیقت هیچ چیز خاصی نیست و بر ان اطلاق چیست نمی شود مگر به واسطه عروض یکی از مفاهیم کلی یا جزئی تعین پیدا کند . و تا وجود صرف و هست مطلق به یکی از تعینات خویش که تحدید کننده وجو نامحدود است متعین نشود چیزی بر او گفته نشود و چون متعین شود و محدود گردد ان حد از وجود ، وجود را چیزی مخصوص گرداند انگاه می گوئیم ان حد که وجود را مخصوص به چیزی کرده و ان را از اطلاق بیرون اورد که در حقیقت تعینی از شئونات و تعینات غیر متناهی وجود است ( ان ماهیت است ) ماهیت بر حسب نظر اهل حکمت و معرفت حدود وجود و تعینات هستی محض است و همان مفاهیم عارضه بر ذات وجود که وجود به واسطه عروض ان مفهوم از هستی مطلق بیرون اید و هستی مخصوص شود ان ماهیت است پس وجود که تحقق هر چیز باشد بدون عروض ماهیت هیچ چیز خاص نتواند بود به خاطر همین است که واجب تعالی در مقام ذات که هستی صرف است منزه از تعینات امکانیه و اوصاف و شئون کلیه و جزئیه است .
حکماء محقق گفته اند که ماهیات اموری اعتباری و عدمی است نه امر محقق متاصل خارجی .ماهیات حد وجودات اند . وحدود اشیاء بدیهی است که اعتباری باشند عوارض وجودات اند و نیاز به اصبات نیست .
سهروردی در مقاومات درباره ی اعتباری بودن وجود به گونه ای دیگر بیان میکند :
وجود بر امور مختلف حمل می گردد و چیزی که بر امور مختلف قابل حمل باشد عین هیچ یک از ان امور نخواهد بود ،به این ترتیب وجود یک وصف اعتباری است که زائد بر امور می باشد
حکماء اتفاق دارند که وجود و ماهیت هر دو اصیل نیستند . بعضی وجود را اصیل دانند و بعضی دیگر ماهیت را و عقیده ی یکی از علماء اسلام - شیخ احمد احسائی – مبنی بر این که وجود وماهیت هر دو اصالت دارند باطل است ، چرا که در صورت اصالت هر دو لازم می اید که هر چیزی دو چیز متباین باشد ، زیرا هر ممکنی مرکب است از ماهیت و وجود و این دو متباینند ، پس اگر هر دو اصیل باشند موجود ممکن مرکب از دو چیز متباین خواهد بود . ونیز لازم می اید که صادر اول دو چیز باشد و صدور کثیر از واحد حقیقی محال است . ونیز لازم می اید که وجود بر ماهیت حمل نشود زیرا حمل مباین بر مباین محال است .
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |