توکل گرد آورنده: سمیه همراهی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی چکیده: یکی دیگر از نقطه های آغاز و مظاهر ایمان، توکل به خدا و اعتماد به پروردگار متعال است. توکل درجه ای از درجات دین و مقامی از مقامات مردم با یقین است. توکل در لغت به معنای قبول کردن وکالت و در اصطلاح عرفانی توکل چیزی جز اینکه آدمی در یابد، که سود و زیان به دست مردم نیست و همه ی کارها به دست خداست، نیست. حقیقت توکل در صورتی تحقق می یابد که انسان تمام آرزوها و علائق قلبی خود را کنار بگذارد و از حیات مادی و هدفهای دنیوی تودیع کند و بداند که تأثیراسباب و علل فقط و فقط به دست اراده ی خداوند است. توکل مانند سلوک عرفانی دارای درجاتی است که آدمی آن درجات را به تدریج از مقام کثرت به وحدت می رساند. مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگی و سر سختی های مخالفان در صورتی افزایش می یابد که به حقیقت توکل برسد. روش من در این مقاله مطالعه ی کتابخانه ای است. کلید واژه: توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل مقدمه: در این مقاله در مورد توکل که یکی از مقامات عرفان اسلامی است، بحث شده است. درباره ی«توکل» تعاریف بسیاری ذکر شده است که درباره ی آن ها به طور خلاصه می توان گفت: توکل نظر به اسباب نداشتن و در تحصیل رزق اجمال کردن و بسیار جدی نگرفتن آن است. توکل دلبستگی و اعتماد کامل به پروردگار است و این مقام از کمال معرفت سالک می باشد. توکل واگذار نمودن تمام امور به صاحب آن واعتماد نمودن به وکالت اوست. توکل بیزاری از هر قوه وقدرتی واعتماد بر حول و قوه ی الهی است واز این قبیل تعاریف که از آوردن آن خودداری می کنم. مقامات عرفانی در کتاب های مختلف یکسان نیستند،مثلأ مقام توکل در کتاب «مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة» آقای عزّ الدین محمود بن علی کاشانی، توکل مقام نهم می باشد وهمچنین در کتاب «اللّمع فی التصوّف» از آقای ابو نصر سراج، توکل مقام ششم است. در این مقاله تعاریف عرفانی توکل، حقیقت و علت تحقق آن، آثارتوکل، درجات توکل و فرق آن با دیگر مقامات را مورد بررسی قرار داده ام و به شرح ذیل می باشد: معنای لغوی توکل: توکل مصدر باب تفعّل دارای معانی مختلفی است، از جمله قبول وکالت و اظهار عجز و تکیه بر غیر کردن است. حقیقت توکل به خدا اطمینان نمودن به حق و تسلیم شدن به امر اوست. بعضی معنای توکل را این می دانند که شخص از آنچه در نزد مردم است مأیوس شود وبه آن چه نزد خدا است، امیدوارباشد. معنای اصطلاحی توکل: اگر تصور شود، توکل به معنای بریدن از کار و کوشش و جهد و مجاهدت و روبراه شدن تمام اموربدون توجه به نظامات عالی خلقت و منهای قیام به حقوق خود و خلق است، تصوری صد در صد باطل و اندیشه ای صد در صد جاهلانه و شیطانی است. رزاقیت حضرت حق و اینکه این رزاقیت را برخود واجب فرموده به این معنا نیست که دست از همه بندگان واز همه امور بردار، ودرگوشه ای به ذکرو تسبیح بنشین و هیچ مسئولیتی را نپذیرو در عین این عزلت به انتظار روزی رسیدن ودرست شدن کارها باش. رزاقیت و ولایت او به عباد و به خصوص به بندگان مؤمن هیچ منافاتی با کار و کوشش ندارد، نهایت اینکه این کاروکوشش باید بر اساس مقررات او و توجه به حلال وحرام و با تکیه و اعتماد بر او و حضرت وی را در تمام امور وکیل گرفتن انجام گیرد تا امور به نتیجه مادی و معنوی برسد، و حقیقت توکل جز این نیست و جز این نمی باشد. مقصود از توکل این است که بنده هر کاری که می کند و برای او پیش می آید به خدای تعالی واگذارد، زیرا می داند خدا از خود او توانا ترو قوی تراست و به نحو احسن انجام می دهد، و سپس به قضای خدا راضی باشد، و با وجود این در اموری که خدا به او واگذار نموده است کوشش و جدیت کند و خود را با کوشش و قدرت و اراده خویش از اسباب و شروطی بداند که موجب تعلّق اراده و قدرت خدا به امر او می شود. اصولأ معیار شناختن توکل اعتماد به حقّ است و گسستن از غیر حقّ، بدین معنی که سالک باید در تمام امور نظر و امید به فضل حقّ تعالی داشته باشد و در حین کار، او را مسبّب الاسباب و خود را آلت کار ببیند. بعضی از عرفا در تعریف توکل فرموده اند: توکل انداختن بدن در بندگی و تعلّق قلب است به پرورندگی. یعنی صرف قوای بدن را در راه طاعت حق و تصرف ننمودن در امور و واگذار نمودن آن ها به پروردگار است. متوکل کسی است که ملتفت به مالکیت خود نباشد و مملوک هیچ چیز هم نباشد. توکل آن است که ملتفت توکل نباشد که اگر ملتفت توکل باشد اعتمادش بر توکل خواهد بود. توکل نفی رؤیت اسباب است، یعنی نایاب شدن رؤیت اسباب به سبب رؤیت حق تعالی، نه اینکه تو نفی کنی اسباب را که اسبابی د رمیانه بینی و نفی و نافی در میانه باشد. توکل، نداشتن نظر به اسباب و اجمال کردن در تحصیل رزق و جدی نگرفتن در آن است و تا می توان به کم قناعت کرد و ترک فضول نمود. خواجه می گوید: توکل عبارت است از این که شخص تمام کارهای خود را به حق متعال که مالک واقعی است واگذار نماید و به خواست حق متعال تن در دهد و بدان اعتماد نماید، توکل برای عامه سخت ترین منزل و برای خاصه سهل ترین راه است، زیرا حق متعال تمامی امور را به خود نسبت داده و اهل علم را از تصاحب و تمالک مأیوس ساخته است. توکل کاری است مشکل، زیرا متوکل باید با توکل اختیار رها کند، و امر را به حق متعال وا گذار نماید. توکل عامه توکل تجارتی است، به این منظور است که سود بیشتر عائد آن ها گردد. آن ها در توکل خواست خود را منظور دارند نه خواست حق را. یک نظر مشکل عامه را برای خاصه سهل و آسان می کند و آن نظر این است که خاصه سعی دارند متوجه خود نباشند، توجهشان به خدا باشد و خود را نبینند، بلکه خدا را ببیند و همین نظر این امر مشکل را برای آنان سهل می کند. حقیقت توکل: در توکل تکیه بر غیر خدا وجود ندارد، زیرا فقط خداست که طرف توجه انسان است، البته هیچ کس منکر نیست که انسان بایستی در همه ی شئون خود خداوند را مورد توجه قرار دهد، ولی هنگامی که درست دقت کنیم، خواهیم دید که کار و کوشش به حسب قوانین طبیعت که جلوه گاه مشیت خداوندیست، بهترین وسیله توجه به خدا و اطاعت از دستور اوست. خداوند در آیات شریفه می فرماید: بر پروردگار متعال توکل نمایند آنان که متوکل هستند. پس در آیات شریفه توکل را کلید ایمان و ایمان را قفل توکل قرار داده است و به عبارت روشن تر؛ توکل نتایج و ثمرات معنوی دارد، مانند کمال توحید و حصول مرتبه ی رضا و برقراری مقام عبودیت، و از آن نتایج روحانی به جز اشخاصی که در مرحله ی توکل ثابت شده اند، کسی استفاده نمی برد. این آیه ی شریفه نظیر آیه ی کریمه است:«موت را تمنی کنید،اگر راست می گویید» است. یعنی از لوازم و آثار صدق در ولایت، تمنی موت است، و تمنی موت کلید و وسیله تحقق مقام دوستی با خداست. و در این مورد نیز تحقق ایمان مستلزم توکل به خداوند متعال است و برگشت توکل به اختیار و مقدم داشتن دیگری است بر خود، یعنی دیگری را به جای خود انتخاب کردن و امور خود را به او واگذاردن، و ناچار شخص متوکل در امر توکل خود، توجه به یکی از دو امر پیدا کند: یا توجه او به معلول و فوائد و محصول توکل است، و آن به وجود آمدن و به دست آوردن اموری است که از توکل حاصل شود، مانند تحصیل فوائد و منافع بیشتر و اظهار طاعت و اقناع نفس خود در مقابل امور جاری و یا آثار و لوازم روحانیتی دیگر،و یا توجه او به مبدأ و علت العلل توکل می باشد، یعنی پروردگار عزیز و بزرگواری که می باید در مقابل او عبودیت و خضوع پیدا کرده و از خود بینی و خود نمایی و توجه به نفس و دیگری منصرف گشت. در صورت اول: این توجه که در حقیقت توجه به غیر خداوند و بر خلاف اخلاص و توحید است، موجب محجوبیت و محدودیت است. و در صورت دوم: که توجه به عظمت و جلال حق بوده و روی محبت و اخلاص به پیشگاه حضرت او، همه ی امور خود را به او واگذار می کند، در این مورد شخص متوکل پیوسته متوجه و متعلق به حق بوده، و با حق تعالی باقی خواهد بود. پس حقیقت توکل در این صورت محقق می شود. پس در مقام توکل، متعلل نباش و در پی به دست آوردن علل و جهات و اغراض نهایی سیر مکن، و چون نماز میت پنج تکبیر بر پشت سر هدف های مادی و خواهش های نفسانی بخوان، و تنها توجه خالص تو به پروردگار عزیز باشد و بس. و آن حالتی از احوال دل است، و ثمره ی ایمان به توحید است و کمال لطف آفریدگار، و معنی آن حالت اعتماد دل است بر وکیل و استوار داشتن وی و آرام گرفتن با وی، تا دل در وی بندد و به سبب خلل شدن (خراب شدن) اسباب ظاهر شکسته دل نشود، بلکه بر خداوند اعتماد دارد که روزی به وی رساند. در حقیقت و فضیلت توکل همین قدر کافی است گفته شود که: یک روز جبرئیل حضور پیامبر اکرم (ص) آمد و عرض کرد که ای رسول خدا همانا خداوند تبارک و تعالی مرا با هدیه ای به سوی تو فرستاد که چنین هدیه ای را به هیچ کس پیش از تو عطا نکرده است، رسول خدا (ص) فرمود: گفتم آن هدیه چیست؟ گفت: صبر و شکیبایی است و نیکوتر از صبر. گفتم نیکوتر از صبر چیست؟ گفت: رضا و بهتر از آن است، گفتم و آن چه باشد؟ گفت: زهد و نیکوتر از آن است. گفتم و آن چه باشد؟ گفت: اخلاص و چیزی که بهتر از آن است، گفتم و آن چه باشد؟ گفت: یقین است و نیکوتر از آن، گفتم ای جبرئیل آن چیست؟ گفت: همانا طریق و راه وصول به مقام یقین، توکل و اعتماد بر خدای با عزت و جلال است. پس به جبرئیل گفتم: توکل بر خدای با عزت و جلال چه باشد؟ گفت: آن است که انسان بداند که مخلوق ضرر و زیان نمی رساند و نفع و سودی ندارد و عطا و منع نمی کند و ازمخلوق مأیوس و نومید باشد، پس چون بنده چنین باشد برای هیچ کس جز خداوند عمل و کاری انجام نمی دهد و به کسی جز خداوند امیدوار نگردد و از غیر او نترسد و به هیچ کس جز خداوند طمع نکند، پس این است معنی توکل. درجات توکل: برای توکل درجات مختلفه است به حسب اختلاف مقامات بندگان و چون علم به درجات توکل مبتنی است بر علم به درجات عباد در معرفت ربوبیت حق ناچار ذکری از آن می شود: پس یکی از اصول معارف که مقامات سالکین بدون آن حاصل نشود علم به ربوبیت و مالکیت حق است و کیفیت تصرف ذات مقدس است در امور، و همچنین در مورد درجات مردم در معرفت به آن از این قرار است: مردم در معرفت ربوبیت ذات مقدس مختلف و متفاوتند. عامه موحدین حق تعالی را خالق مبادی امور و کلیات جواهر و عناصر اشیاء می دانند، و تصرف او را محدود می دانند و احاطه ربوبیت را قائل نیستند. این ها به سبب لقلقه ی لسان، گاهی گویند مقدر امور،حق است و همه چیز در تحت تصرف اوست. و هیچ موجودی بی اراده ی مقدسه ی او موجود نشود. ولی صاحب این مقام نیستند نه علمأ و نه ایمانأ و نه شهودأ و نه وجدانأ. این دسته از مردم علم به ربوبیت حق تعالی ندارند و توحیدشان ناقص و از ربوبیت و سلطنت حق محجوبند به اسباب و علل ظاهره و دارای مقام توکل که حال سخن در آن است، نیستند جز لفظأ. و لهذا در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند. و اگر گاهی درضمن توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط است. زیرا که ضرری در آن تصور نکنند و احتمال نفع نیز می دهند. در این حال رائحه ای از توکل در آن ها هست. ولی اگر اسباب ظاهره را موافق ببیند به کلی از حق تعالی و تصرف او غافل شوند، و این که گویند توکل منافات ندارد با کسب و عمل مطلب صحیحی است، بلکه مطابق برهان و نقل است، ولی احتجاب از ربوبیت و تصرف و مستقل شمردن اسباب منافی توکل است. این دسته از مردم که در کارهای دنیایی هیچ تمسک و توکلی ندارند، راجع به امور آخرت خیلی لاف از توکل می زنند. در هر علم و معرفت یا تهذیب نفس و عبادت و اطاعت که سستی و تنبلی کنند، فورأ اعتماد بر حق و فضل او و توکل بر او نمایند. می خواهند بدون سعی و عمل با لفظ (خدا بزرگ است) و(متوکلیم به فضل خدا) درجات آخرتی را تحصیل کنند. در امور دنیا گویند، سعی و عمل و توکل با اعتماد به حق منافات ندارد، و در امور آخرت، سعی و عمل را منافی با اعتماد به فضل حق و توکل بر او می شمارند. این نیست جز از مکائد نفس و شیطان. زیرا که این ها نه در امور دنیا و نه در امور آخرت متوکلند و در هیچ یک اعتماد به حق ندارند. لکن چون امور دنیوی را اهمیت می دهند به اسباب متشبث می شوند و به حق وتصرف او اعتماد نکنند، و به عکس کارهای آخرت را چون اهمیت نمی دهند و ایمان حقیقی به یوم معاد و تفصیل آن ندارند، برای آن عذری می تراشند. گاهی می گویند خدا بزرگ است، گاهی اظهار اعتماد به حق و شفاعت شافعین کنند با این که تمام این اظهارات جز لقلقه ی لسان و صورت بی معنی چیز دیگر نیست و حقیقت ندارد. طایفه ی دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حق تعالی مقدر امور است و مؤثر در دار وجود، و قدرت و تصرف او محدود به حدی نیست. این ها در مقام عقل توکل به حق دارند، یعنی ارکان توکل پیش آن ها عقلأ و نقلأ تمام است. از این جهت خود را متوکل می دانند و دلیل بر لزوم توکل اقامه کنند. زیرا که ارکان توکل را ثابت نمودند و آن چند چیز است: 1- حق تعالی عالم به احتیاج عباد است. 2- قدرت به رفع احتیاجات دارد. 3-بخل در ذات مقدسش نیست. 4-رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکل کردن بر عالم قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان، زیرا که قائم به مصالح آنها می شود و نگذارد از آنها مصلحتی فوت شود، گر چه خود آنها مصالح را از مفاسد تمیز ندهند. این طایفه گر چه علمأ متوکلند، ولی به مرتبه ی ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزل اند و عقل آنها مغلوب است، زیرا که قلوب آنها متعلق به اسباب است و از تصرف حق محجوب است. طایفه ی سوم آن ها هستند که تصرف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آن ها ایمان آورده به این که مقدر امور، حق تعالی و سلطان و مالک اشیاء او است. و با قلم عقل در الواح دل ها ارکان توکل رسانده اند. این ها صاحب مقام توکل هستند. ولی این طایفه نیز در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلف هستند تا به درجه اطمینان و کمال آن رسد که آن وقت درجه ی کامله توکل در قلوب آن ها ظاهر شود، و تعلق و دلبستگی به اسباب پیدا نکنند و دل آن ها چنگ به مقام ربوبیت زند و اطمینان و اعتماد به او پیدا کند. چنان که آن عارف توکل را تعریف کرد به طرح بدن در راه عبودیت و تعلق قلب به ربوبیت. این مطالب در صورتی است که قلب واقع باشد در مقام کثرت افعالی والا از مقام توکل بگذرد و خارج از مقصود گردد. پس معلوم شد که توکل را درجاتی است، و آن چنان است که همان طور که در درجات سلوک اصحاب عرفان و ریاضت از مقام کثرت به وحدت کم کم رسند و فنای مطلق افعالی دفعتأ واقع نشود، بلکه به تدریج اول در مقام خود و پس از آن در سایر موجودات حصول توکل و رضا و تسلیم و سایر مقامات نیز به تدریج مشاهده می گردد. ممکن است اول در پاره ای از امور و در اسباب غائبه ی خفیه، توکل کند، پس ا زآن کم کم به مقام مطلق رسد، چه اسباب ظاهره ی جلیه داشته باشد یا اسباب باطنه ی خفیه و چه در کارهای خود باشد یا بستگان و متعلقان خود. توکل در کتاب های دیگر به صورت ذیل تقسیم شده است که عبارت است از: درجه ی اول: توکل یک جا با داشتن طلب است و برگرفتن سبب با نیت مشغول داشتن نفس را و نفع رساندن خلق را و ترک کردن دعوی (بی جا) را. درجه ی دوم: توکل یک جا فرو انداختن طلب است و چشم پوشیدن از سبب از روی کوشش، برای درست ساختن توکل و برای جلوگیری بلند پروازی نفس و فراغت بخشیدن خود را برای حفظ واجبات. درجه ی سوم: توکل کردن است در حال شناسایی توکل، آن شناسایی که برای خلاصی از علت و (نقص) آن سازگار افتد. همچنین در کتاب جامع السعادات درباره ی درجات توکل آمده است: توکل در ضعف و قوت سه درجه است: اول: آن که حال او در حقّ خدا و اعتماد و وثوق به عنایت و سرپرستی و کفالت او همچون حال وی نسبت به وکیل خود باشد، و این ضعیف ترین درجه توکل است، و منافاتی با تدبیر و اختیار ندارد، بلکه چه بسا بسیاری ا ز تدبیرات به سعی و کوشش او تحقق می یابد. دوم: آن که حال او با خدا حال کودک با مادر خود باشد، زیرا طفل به جز مادر را نمی شناسد و جز به او پناه نمی برد، و جز به او اعتماد ندارد. فرق بین این دو درجه این است که صاحب این مرتبه چنان در توکل خدا غرق است که به توکل خود نیز التفات ندارد، بلکه توجهش تنها به کسی است که بر او توکل کرده، و در دلش برای غیر او جائی نیست. اما در مورد اول، توکل به کسب و اختیار و تکلف است و از توکل خود غافل نیست و به آن توجه دارد. و این مرتبه کمتر از مرتبه ی اول دوام دارد، حصول آن فقط برای خواص است، و نهایت دوام آن یک یا دو روز است. و با تدبیرات منافات دارد، مگر تدبیر پناه جستن به خدا و دعا و زاری نمودن. سوم: از بالاترین درجات است و عبارت است از این که آدمی در حرکات خود در پیشگاه خدا مانند مرده باسد در دست مرده شوی. چنین شخصی نفس خویش را تقویت کرده است. خواجه می گوید: توکل بر سه درجه است و هر سه درجه اختصاص به عامه دارد و عامه هستند که در مسیر توکل قرار می گیرند. در درجه ی اول عامه توکلشان توأم با طلب و توسل است و بدین منظور توکل می کنند که از بهره رساندن به خلق برخوردار و از اشتغال نفس منتفع و از ترک دعوی برکنار بمانند. در درجه ی دوم توکل با اسقاط طلب و با چشم پوشی از سبب است و با کوشش و اجتهاد که توکل به طور صحیح انجام شود و نفس در امور دخالت نکند و فراغت خاطر برای انجام اوامر حق فراهم آید. در درجه ی سوم توکل با شناسایی علت توکل است، به وجهی که شناسایی متوکل را به خلاصی از علت توکل برساند. متوکل به علت توکل وقتی آشنا می گردد که به نحوه ی مالکیت حق متعال آشنایی حاصل کند، و بداند حضرتش به عزت و قدرت براشیاء احاطه دارد و شریکی ندارد تا در امور از او استمداد کند. حق عبودیت این است که عبد متوکل بداند حق متعال مالک اشیاء عالم است به تنهایی. علت تحقق توکل: 1-باید با تمام همت از تکیه بر وسایل و علل و اسباب شیطانی اعم از علل بی جان و با جان پرهیز کرد، تا وجود انسان منشأ گناه و میدان باز کردن برای عصیان عاصی نشود و از این طریق به ستم و ستمگر و باز شدن راه برای نفوذ شیاطین کمک نگردد. 2-اسباب و وسائل را در امور مستقل نداند و در تمام کارها توجه داشته باشد که تأثیر اسباب و علل فقط و فقط به دست اراده و عنایت حضرت اوست، آن جناب اگر بخواهد آتش بسوزاند می سوزاند و زمین برویاند، می رویاند و اگر نخواهد چیزی به نتیجه نمی رسد، گر چه تمام عالم برای نتیجه رساندن کار دست به دست هم بدهند، چو انسان این دو حقیقت را در تمام جهات حیات لحاظ کند، توکل را که حالتی روانی و حقیقتی قلبی است درجان خود تحقق داده و در صف متوکلان به حق قرار گرفته است. آثار توکل در قرآن: بی تردید، توکل آثار عجیبی در پی دارد که بر کلیه ی شئون فردی و اجتماعی انسان تأثیر می گذارد. آثار توکل به حدی عظیم است که تا انسان دراین وادی گام ننهد نمی تواند به کنه حقیقتش برسد. برای نمونه به گوشه ای از این آثار که از قرآن برداشت می شود، اشاره می کنیم: 1- قدرت تصمیم گیری: - هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست می دارد. - پس بر خدا توکل کن که تو بر جایگاه حق آشکار قرار دادی. یعنی با توجه بر این پایگاه، بر خدا توکل کن و با عزمی راسخ و تصمیمی قاطع به کار خود ادامه بده. 2- شجاعت: - واز کافران و منافقان پیرویمکن و به آزارهای آن ها بی اعتنا باش و بر خدا توکل کن و همین بس که خدا حامی و مدافع تو باشد. - من تنها بر خدا توکل می کنم، شما هم به اتفاق بتان و خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری دارید همه را فراهم آورید و هیچ چیز از اسباب و وسایل بر شما مستور نماند . یعنی شما هر چه در بساط دارید به میدان بیاورید و من هم با توکل بر خدا یک تنه به میدان شما و خدایان شما می آیم و از هیچ چیز باک ندارم. 3- ترک گناه و عدم سلطه ی شیطان بر متوکلان: - چرا که او بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می کنند تسلطی ندارد. - گفتند: تنها بر خدا توکل داریم. پروردگارا!ما را تحت تأثیر گروه ستمگر قرار مده. پس به هر اندازه که ایمان و توکل داشته باشی از زیر سلطه ی شیطان بیرون خواهی بود و در نتیجه از آلودگیو انحراف مصون خواهی ماند. 4- تأثیر پذیری ازاقبال و ادبار مردم و عدم نگرانیاز حوادث: - بر آن ها اعتنا نکن و توکل بر خدا کن و کافیاست که او یار و مدافع تو باشد. پس با توکل به خداوند نباید از اقبال و ادبار مردم متأثر شد، که همه چیز درید قدرت اوست. فرق میان توکل و رضا، تفویض و ثقه: مقام رضا غیر از مقام توکل است بلکه از آن شامخ تر و عالی تر است، چون که متوکل طالب خیر و صلاح خویش است و حق تعالی را که فاعل خیر داند، وکیل کند درتحصیل خیر و صلاح و راضی فانی کرده است اراده ی خود را در اراده ی حق و از برای خود اختیاری نکند. کسی که بداند حق تعالی قادر است بر هر چیز، و خیر و فضل او را از دست ندهد مقام توکل برای او حاصل شود. پس هر چه حق تعالی کند موجب خشنودی و رضایت است، زیرا که خیر و صلاح در آن است. همچنین تفویض غیر از توکل است، چنانچه ثقه غیر از هر دو است. و از این جهت آن ها را در مقامات سالکان جداگانه شمرده اند. یعنی تفویض لطیف تر و دقیق تر از توکل است، زیرا که تفویض آن است که بنده، حول و قوت را ازخود نبیند و در تمام امور، خود را بی تصرف داند و حق را متصرف، و اما در توکل چنان نیست، زیرا که متوکل حق را قائم مقام خود کند در تصرف و جلب خیر و صلاح، و اما اوسع توکل شعبه ای است از آن، زیرا که توکل در مصالح است به خلاف تفویض که در مطلق امور است و توکل نمی باشد مگر بعد از وقوع سبب موجب توکل، یعنی امری که درآن توکل می کند بنده بر خدا. مثل توکل پیغمبر و اصحابش در حفظ از مشرکین. و اما تفویض قبل از وقوع سبب است و گاهی بعد از وقوع سبب است، مثل تفویض مؤمن آل فرعون. و همچنین ثقه غیر از توکل است و غیر از تفویض است. مقامات ثلاثه بدون آن حاصل نشود، بلکه روح آن مقامات ثقه به خدای تعالی است. و تا بنده به حق تعالی وثوق نداشته باشد، دارای آن نشود. اقوال مشاهیر عرفا درباره ی توکل: ذوالنون مصری گفته: توکل از طاعت خدایان بسیار بیرون آمده است و به طاعت یک خدای مشغول بودن و از سبب ها بریدن و همچنین گفت: «خود را درصفت بندگی داشتن و از صفت خداوندی بیرون آمدن» و گفت: «توکل دست بداشتن تدبیر بود و بیرون آمدن ازقوت و حیلت خویش». هر که قناعت کند از اهل زمانه راحت یابد و مهمتر همه گردد و هر که توکل کند استوار گردد و هر که تکلف کند درآنچه به کارش نمی آید ضایع کند، آنچه به کارش می آید. پرسیدند که بنده ی مفوض که بود، گفت چون مأیوس بود از نفس و فعل خویش و پناه به خدای آورد در جمله احوال. بایزید گفته: توکل زیستن را به یک روز باز آوردن است و اندیشه فردا پاک انداختن. رویم را از توکل پرسیدند، گفت: اعتماد کردن بر وعده ای که حق تعالی کرده است. شبلی گوید: توکل آن است که رقم نسیان بر صحیفه ی هر دو عالم کشی و دنیا و عقبی فراموش کنی و از هر چه درون اوست فارغ شوی، و دل بر درگاه حضرت اله داری. گفته شده حقیقت توکل اعتماد بر خداوند است و گفته شده است توکل این است که بدانی عمل تو را کسی جز توانجام نمی دهد و تو را د رهمه حال بی نیاز می فرماید. استاد ابوعلی گوید: توکل سه درجه است: توکل است و تسلیم و تفویض، متوکل به وعده آرام گیرد و صاحب تسلیم به علم وی بسنده کند و صاحب تفویض به حکم وی رضا دهد. سهل را پرسیدند از توکل، گفت: دلی بود که با خدای تعالی زندگانی کند بی علاقتی. ابو سلیمان دارانی، احمد بن بی الحواری را گفت: راه آخرت بسیار است و پیر تو بسیار راه داند از آن، مگر این توکل مبارک که من از آن هیچ بوی ندارم. جنید بغدادی گوید: پیش از این توکل حقیقت بود، امروز علم است. و گفت: توکل نه کسب کردن و نه نا کردن، لکن سکون دل است به وعده ی حق تعالی که داده است. ابو عثمان حیری گوید: توکل بسنده کردن است به خدای از آن که اعتماد بر وی دارد. نتیجه: از این مقاله نتیجه گیری می شود که توکل عرفانی بسته به اینکه مربوط به عوام است یا خواص (عرفا) متفاوت می باشد. هر کس که بخواهد به عالی ترین مرتبه توکل برسد باید مقامات عرفانی را پشت سر بگذارد و شاید مدت ها طول بکشد که از این مقامات بگذرد و به توکل برسد، زیرا که باید در هر مرتبه استقامت لازم را کسب کند و این طول می کشد. فهرست منابع و مآخذ: 1-انصاری،خواجه عبدالله؛ مقامات معنوی؛ ترجمه و تفسیر منازل السائرین؛ به قلم محسن بینا؛ جلد 2؛ چاپ دوم 2-انصاری ،خواجه عبدالله؛ منازل السائرین(روان فرهادی)؛ چاپ انتشارات مولی؛ تهران 1361 3-خمینی(روح الله)؛ چهل حد یث؛ چاپ گلشن؛ چاپ اول؛ تهران 1368 4-حسین انصاریان؛ عرفان اسلامی؛ جلد12؛ چاپ طلوع آزادی؛ چاپ اول؛ 1368 5-عطار،فرید الدین محمد؛ تذکرةالاولیاء؛ جلد اول؛ چاپ گلشن؛ چاپ چهارم؛ تهران 1363 6-فیض کاشانی، ملا محسن؛ توشه سالکان به ضمیمه ترجمه الشریعه؛ شرح و پاورقی ولی فاطمی؛ انتشارات پیام آزادی؛ چاپ آفتاب؛ چاپ اول؛ 1372 7-قشیری، ابوالقاسم؛ رساله قشیریه؛ چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ تهران 1345 8-گنابادی، سلطان محمد؛ توضیح«شرح فارسی بر کلمات قصار بابا طاهر»؛ چاپ گلشن؛ تهران 9-میناگر،عبدالرضا؛ تحلیلی درباره ی هفت مقام عرفانی؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ نینوا؛ چاپ دوم؛ قم 1386 10-مهدوی کنی، آیة الله؛ نقطه های آغاز در اخلاق عملی؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ چاپخانه ی دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ چاپ اول؛ 1371 11-نراقی،مهدی؛ علم اخلاق اسلامی(ترجمه کتاب جامع السعادات)؛ جلد3؛ ترجمه سید جلال الدین مجتبوی؛ انتشارات حکمت؛ چاپ اول؛ 1366
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد