مقام شکر نگارنده: زهرا نیک نظام زیر نظر استاد دکترحسینی شاهرودی چکیده: شکر یکی از مقامات عرفانی است که صوفیه تعاریف بسیاری برای آن بیان کرده اند از جمله : ثنای نیک بر خدا ، صبر در بلا، دیدن منعم نه نعمت، عجز از ادای شکر، گروهی نیز شکر را معرفت نعمت می دانند . یعنی تصور اینکه این نعمت نعمتی از منعم است . و ارکانی بیان شده که رعایت آنها به شکر حقیقی منجر می شود، اما در مقابل عواملی چون نشناختن نعمتها و اینکه نعمتهای عام مثل ،هوا، سلامتی ، آفتاب و... را نعمت ندانستن می تواند مسبب ناشکری باشد. کلید واژه : شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، استغراق مقدمه شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند . بدن انسان را می توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد : 1- جسم 2- روح و همانگونه که جسم انسان به امراضی مبتلا می شود و برای رفع آنها نیاز به پزشک و دارو دارد، روح نیز مبتلا به امراض روحی می شود که نیاز به درمان دارد . از جمله امراض روحی کفر است که نقطه مقابل آن شکر قرار می گیرد و این همان مقامی است که در این تحقیق به بیان آن پرداخته ام چرا که برای درمان این امراض باید نعمتهای خداوند و هر آنچه در عالم هست و شایسته است که به خاطر آن خداوند را شکر کنم بشناسیم و به شکر آن ها بپردازیم تا از این مرض به لطف خداوند در امان بمانیم . همان طور که خداوند بندگانش را به شکر تعلیم داد : « فاذکرونی اَذکرتُم و شکروالی ولا تکفرون» و فرمود « اَنِ الحمدُ للهِ ربَّ العالمین» رسول اکرم (ص) نیز بهشتیان را کسانی معرفی کرد که در سختی و آسایش ، شادی و اندوه شکر گوی باشند . ابن مسعود نیز شکر را یک نیمه ی ایمان نامید . مقام شکر تعریف شکر : صوفیه تعاریف متنوعی از شکر کرده اند . از جمله ابوسلیمان دارانی هر چیزی که در آن شر نباشد ، شکر دانسته است وی صبر در بلا را نیز شکر محسوب کرده است . حارث محاسبی شکر را الحمدالله گفتن و ثنای نیک برخدا ، ادای فرائض و تقرب جستن به بخششهای او می داند . سهل تستری غایت شکر را دانستن عجز خویشتن از ادای شکر خداوند تعریف کرده است . غزالی شکر نعمت را بکار بردن هر نعمتی در طاعت دانسته است ، و کفر نعمت را خارج کردن آن از حکمتی که برای آن آفریده اند، بیان کرده است. استاد امام ابوالقاسم رحمه الله گوید : حقیقت شکر نزدیک اهل تحقیق مقرّ آمدن باشد به نعمت منعم بر وجه فروتنی و بر این وجه خدای تعالی را وصف کنند که او ا شکور است بر طریق توسّع . ابوبکر ورّاق گوید شکر نعمت، دیدن منّت بود ونگاه داشت حرمت . حمدون قصّار گوید شکر نعمت آن بود که نفس خویش اندروی طفیلی بینی ، جنید گوید شکر را علّتی است ، و آن آنست که شاکر نفس خویش را زیادتی می طلبد پس او بر حفظ نفس خویش ایستاده باشد. ابوعثمان گوید شکر دانستن عجز است از شکر . جنید گوید شکر آن بود که خویشتن را اهل آن نعمت نبینی ، رویم گوید شکر آن بود که آنچه در وسع تو بود اندر آن بجای آری و گفته اند شکر اضافت نعمت بود با نعمت کننده بفروتنی کردن وی را. شاکر آن بود که بر موجود شکر کند و شکور، آنکه بر مفقود شکر کند و نیز گفته اند آنکه بر عطا شکر کند شاکر بودو آنکه بر بلا شکر کند شکور بود . شبلی گوید شکر دیدن منعم بود نه دیدن نعمت . ابو عثمان گوید شکر عام بر طعام ولباس بود و شکر خاص برآنچه به دل درآید از معانی . گویند شکر چشم آن است که عیبی بینی برکسی بپوشانی و شکر گوش آنکه چیزی زشت شنوی بپوشی . مردی به نزدیک سهل بن عبدالله شد و گفت دزد اندر سرای من آمد و کالا ببرد، گفت شکر کن ، اگر دزد در دل تو شدی و آن شیطان است ودرستی ایمان تو ببردی تو چه توانستی کرد. و گفته اند اگر دست به مکافات نرسد باید که زبان تو از شکر بازنماند. و نیز گفته اند چهار گروه اند که اعمال ایشان را فایدتی نبود یکی آنکه با کمک راز گوید و دیگر آنکه نعمت دهد کسی را که شکر نکند و دیگر که تخم در شورستانی بپراکند و دیگر آنکه چراغ در آفتاب نهد. سه معنا برای شکر : 1- معرفت نعمت : بدرستی که شکر را اسم برای معرفت گردانید، چرا که نعمت اثر منعم است ، و استدلال از اثر به مؤثر ایمان یقینی است . و معرفت نعمت تصور نعمت است در ذهن ازاین حیث که آن نعمت نعمتی است از منعم و تمیز آن نعمت است از ما عدای او و این عین شکر است همچنان که روایت شده از داوود که او گفت :« یاربّ ! چگونه شکر گویم تو را و حال آنکه شکر نعمت دیگر است از تو که محتاج می شوم بر آن شکر به سوی شکری دیگر» وحی کرد به او خدای تعالی که: « یا داود! هر گاه دانستی که آنچه به تو است از نعمت پس از من است ، به تحقیق که شکر کرده ای مرا» موسی علیه السلام اندر مناجات گفت الهی آدم را بیافریدی بید قدرت خویش و با وی چنین و چنان کردی، ترا شکر چون کرد گفت دانست که همه از من است معرفت او بدان ، شکر او بود مرا . پس بسیار جاهل است کسی که انعام می شود و نمی داند که آن نعمت نعمت است؛ پس شکر از او صحیح نیست. 2- قبول نعمت: یعنی تلقی او ازمنعم به اظهار فافتو افتقار به سوی آن نعمت . پس بدرستی این امر نشان می دهد به استعداد او برای قبول نعمت 3- ثنای نعمت : منعم را وصف کند ، جود وکرم و هر آنچه از صفات جمیله ی کمالیه مشابه آن باشد. تسمیه اسلام و ایمان به شکر : در قرآن کریم در چند موضع شکر قسیم و مقابل کفر قرار گرفته است ، مثل وقول خدای تعالی که :« أن تکفُروا فَإنَّ اللهَ غَنیٌّ عنَّکُم و لا یرضی لعباده الکفر و إن تشکُروا یرضه لکُم» و اگر همه کافر شوید خدا از همه شما البته بی نیاز است و کفر را هم از بندگانش نمی پسندد و اگر شکرش را به جای آرید از شما آن مپسند اوست و در موضع دیگر «هذا مِن فضلِ رَبّی لِیبلُونی أأشکُرأم اَکفُر و من شکَرَ فإنَّما یَشکُرُ لِنفسهِ و مُن کَفرََ فَإنَّ ربّی غنیٌّ کریمٌ» « این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که نعمتش را شکر می گویم یا کفران می کنم و هرکه شکر نعمت حق کند شکر به نفع خویش کرده همانا خدا (از شکر خلق) بی نیاز (و برکفر) کریم و مهربانست » ودرموضع دیگر :« وَ مَن یَشکُر فَإنَّما یَشکُر لِنفسِهِ و مَن کفرَ فَإنَّ اللهُ غنیٌّ حمید» « و هر کس شکر حق گوید بنفع خود اوست و هر که ناسپاسی و کفران کند خدا بی نیاز (بذات خود) ستوده صفا است » کفر مقابل چیزی جز اسلام و دین قرار نمی گیرد. چهار رکن برای شکر منعم حقیقی حضرت پروردگار : 1- جمیع نعمتها را از او بدانیم ، و اگر کسی دیگر با ما نیکی کند چنین بدانیم که حق تعالی دل او را مسخّر کرده که به آن نیکی اقدام نماید؛ و این شکر قلبی است. 2- شاد وخرم شدن ، به نعمتهای الهی نه از راه لذّت و کامرانی، بلکه از آن راه که بواسطه آنها می توان تحصیل رضای منعم کرد. 3- در دل و زبان حمد الهی را به جا آوریم ، وحمددر دل خیر خواهی مخلوقات است . 4- نعمتهای الهی را صرف رضا و مقصود او نماییم . از آنچه بیان شد دانسته می شود که حقیقت شکر مرکّب از چهار امر است ، لکن می توان هر یک را نیز شکر بنامیم ، شکر افضل منازل اهل سعادت است ، وسبب رفع بلا و باعث زیاد شدن نعمات است. به همین دلیل امر در ترغیب به آن شده، حق تعالی فرموده: اگر شکر کنید البته نعمت شما را زیاد می کنم. و نیز بیان شده که کسی که چیزی خورد و شکر گذارد اجر او مثل اجر روزه دار است ، و کسی که بدن او سالم باشد و شکر کند اجر او مثل اجر مریض صابر است ، و کسی که غنی باشد و شکر کند اجر او مثل اجر فقیر و قانع است. و از حضرت امام صادق (ع) منقول است که سه چیز است که با وجود آنها هیچ ضرر نمی رساند ، دعا در وقت اندو و بلا، و استغفار در نزد گناه ، و شکر در هنگام نعمت. حارث محاسبی نیز دو انگیزه برای شکر قائل شده است ، یکی حرص بر مداومت یادآوری نعمتهای خداوند و ترس از پیدایش نعمت و درخواست افزونی نعمتها،و دیگری حیا هنگام یادآوری احسان خداوند و کثرت نعمتهای او و خجالت از کوتاهی در حق اوست، و پایداری در به جا آوردن شکر او ، درخواست تایید خداوند است. در مقابل نیز دو دلیل می توان بیان کرد که سبب ناشکری می شود، یکی به سبب جهل از نعمتها و نشناختن حد واندازه و شمار آنها، «اِنَّ تعُدُّوا نِعمتهَ اللهِ لا تحصوها»، « اگر نعمتهای خدا را بخواهید به شمار آورید هرگز حساب آن نتوانید کرد»، و علت دیگر آن که انسان هر نعمت عام را نعمت نمی داند، و شکر آن را به جای نمی آورد، مانند شکر هوا ، تنفس ، آفتاب، وجود، سلامتی و... و فقط بندگان خاص اینها را می شناسند و شکر می گویند. طریقه تحصیل شکر گزاری : 1- معرفت و تفکر در صنایع الهی و انواع نعمتها ی ظاهری و باطنی 2- نظر کردن به پست تر از خود در امور متعلق به دنیا و بالاتر از خود در امور دین 3- به نظر آوردن مردگان و متذکر شدن اینکه نهایت مطلوب شان آن است که آنها را به دنیا برگردانند تا در آن عمل خیر انجام دهند ، پس خود را جزء آنها فرض کند و چنان تصور کند که مطلوب او برآورده شده و به دنیا برگشته است . 4- مصائب عظیم و مرضهای مهلک را که برای او روی داده و امید نجات از آنها را نداشته یادآوری کند ، و خلاصی از آنها را غنیمت شمرد. 5- هر مصیبت و بلایی که به او وارد می شود شکر کند که مصیبتی بالاتر از آن به او نرسید و نیز شکر کند بر اینکه بلایی به دین او وارد نشده. اقسام سه گانه شکر : شکر بر سه قسم است ، شکر زبان و تن ودل ، شکر زبان اعتراف به نعمت حق سبحانه و تعالی همراه با خشوع و تواضع و شکر تن و ارکان مشغول کردن تن به موافقت فرمان و خدمت خداوند و شکر دل ملازمت بر بساط شهود با نگاه داشتن حرمت . و گفته شده شکر علما به زبان است و شکر عابدان به افعال است و شکر عارفان به دل است و استقامت در جمله ی احوال. تقسیم بندی دیگری نیز برای شکر بیان شده که اولین درجه ی آن «محابّ» ضد مکاره است، و آن اشیاء محبوبه است ، ومسلمانان ،یهود، نصاری و مجوس همه متشارک اند در آنکه شکر منعم بر نعم واصله از خداوند ، به سوی انسان واجب است و هم چنین بوده باشد ، در مقابل نعم سابقه و لاحقه نیز چنین می باشد، پس به چه چیز صاحب او مستحق زیادت و مثوبت می شود، و چگونه شکر می باشد در حالی که او نعمتی دیگر است محتاج به شکر و قیام برای ادای شکر ممکن نیست مگر با استفاده از آلات و جوارح که همه آنها نعمت است ، و شکر جز تجدد نعم محتاجه به سوی شکر نیست بس مرجع او به سعت برّ بارّ رحیم و رحمت اوست . بس از این جهت است که گفت :« از سعت نیکی باری است که او شمرده است او راشکر » با آنکه او شکر نیست ، بلکه نعمت جدیدی است . «و وعده کرده است بر او زیادت ، و واجب گردانیده برای او مثوبت را » و همه این از امتنان و شمول احسان و سعت جود ورحمت رحمان است ؛ پس بدرستی که رحمت او همه چیز را وسعت دارد. دومی «مکاره» است بدرستی که شکر بر مکاره نمی باشد مگر از کسی که میان احوال تمییز کند یا از کسی که تمییز نکند و احوال اعمّ از محابّ یا مکاره نزد او مساوی باشد. و ثانی صاحب مقام «رضا»ست، و شکر او اظهار رضاست از آنچه برای او نازل می شود. و کسی که تمییز کند میان احوال، به مقام رضا و محبّت نرسیده باشد، پس شکر او « فروخوردن خشم» است که مکروهی به او اصابت کرده است ، و «پوشانیدن شکایت است از جهت رعایت ادب» پس بدرستی اظهار شکایت سوء ادب و مخالف علم است ، و کسی که اظهار شکایت کند و صاحب حال نباشد، واجب است که به مسلک علم سلوک کند ، وعلم به شکر در سرّا و ضّراء و به حمد حق بر همه حال حکم می کند و حمد رأس شکر است . و بدرستی که او عمل کننده به علم است ، و قبول کننده حکم است ، به چیزی که واجب است برای او، و شکر کننده چیزی است از الم باطن و مشقّت که برای او است. و این شاکر اولین کسی است که به سوی بهشت خوانده می شود. چرا که «جنت فرو گرفته شده است به مکاره» و اشدّ مکاره شکر است بر چیزی که استطاعت صبر کردن بر آن را ندارد، و اکثر کسانی که واقع می شود برای آنها بلا به جزع و شکوی مشغول شده ست ، پس کسی که جزع و شکایت را کتمان کند و بسیار صبر کند مستحق بهشت است. و درجه سوم مستغرق شدن در مشاهده منعم است ، واین استغراق بر سه قسم است: 1. استغراق در شهود منعم از روی عبودیت ، یعنی انفراد او در عبدانیت ، و این شهود اوست برای حق پس لازم است حفظ ادب در مقابل منعم و فراموش کردن هر آنچه در خود است از قرب و کرامت و تذلّل و خواری و استغراق در ادب حضور ، به خاطر ترس از اینکه منعم به چیزی به سوی او اشاره کند و او غافل از آن باشد، امّا وقتی که نفس خود را در مقابل عظمت مولای خود حقیر شمرد برای نفس خود ارزشی نمی یابد که مولا به خاطر آن به او توجه کرده و او را انعام کند، و وقتی در این حال نعمتی به او افاضه کند؛ نعمت او را استعظام می کند و نفس خود را شایسته این نعمت نمی بیند چرا که شهود منعم و تجلّی عظمت او حکم به ذلّت او می کند ، واو حقیرتر از آن است که چیزی به او انعام شود، نه برای استعظام نعمت مطلقاً بلکه برای استعظام معطی و استحقار قابل است. 2. استغراق در شهود منعم از روی حبّ: و حبّ اقتضا می کند هر آنچه از محبوب صادر می شود محبوب و پسندیده است همچنان که گفته شده :« و کلّ ما یفعل المحبوبَ محبوبُ» پس هر گاه او را به شدت مبتلا و امتحان کند ،آن شدت برای او لذیذ و شیرین است ، چرا که آن فعل منعم است ، نه برای نفس شدت بلکه برای آنکه آن فعل از اوست. 3. استغراق شهود او از روی «تفرید» ، و آن مقامی که در آن مگر حق وحده نیست پس نمی بیند در آن غیر حق را،پس مشاهده نمی کند از او نعمتی و نه شدّتی چرا که او به سبب شهودش از نفس خود داخل است و از غیر خود ، و نمی بیند در او مگر منعم را وحده و اگر چیز دیگری را مشاهده کند بس حق را وحده مشاهده نکرده و تفرید کننده نمی باشد. منابع و مآخذ 1- پناهی ، مهین ، اخلاق عارفان ، چاپخانه ی لیلا، 1378، ص 302-303 2- طارمی ، صفی الدین محمد، انیس العارفین ، چاپخانه لیلا، 1377، ص 224-229 . 3- قمی ، عباس ، خلاصه ی معراج السعاده ، قم ، موسسه ی در راه حق ، 1364، ص 222-223. 4- یارشاطر، احسان ، ترجمه ی رساله ی قشیریه ، تهران ، بنگاه ترجمه ونشرکتاب ، 1345، ص 261-269
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد