موضوع: اثبات نورالانوار و توحید و صفات او پژوهشگر: فاطمه راشدی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی چکیده: عالم مراتب گوناگونی دارد و نمی توان آنها را در همین عالم مادی خلاصه کرد.عالم را خالقی است که خود سرچشمه ی همه کمالات است و آنچه آفریده است نخست شگفت انگیز است و خردسوز. میل به شناخت خود، جهان و آفریدگار همواره بشر را به تلاشهای فراوانی در این رابطه سوق داده است . در این میان شناخت مبدا و سرچشمه ی هستی و اثبات آن از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و نقش تعیین کننده ای در سرنوشت بشر ایفا می کند. در تحقیق پیش رو سعی شده است تا با اثبات نورالانوار و خصوصیات او به شناخت بیشتر باری تعالی پی ببریم. از آنجا که می خواهیم به اثبات نورالانوار بپردازیم در ابتدا به بدیهی بودن مفهوم نور و اینکه مفهوم نور یک مفهوم متواطی است اشاره شده است و سپس به اثبات نورالانوار از طریق چند برهان پرداخته می شود و همچنین در مورد توحید نورالانوار و اقسام توحید هم به طور خلاصه بحث می شود.و در آخر به نورالانوار و صفات او و عینیت صفات نورالانوار با ذات او پرداخته می شود و دیدگاه های مختلفی در این مورد آورده می شود. در پایان به این نتیجه رسیده می شود که نورالانوار بالاترین و برترین مرتبه هستی است و اظهر اشیاء ذات مقدس اوست زیرا که هیچ چیز بزرگتر و روشن تر از او نیست. واژگان کلیدی: نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. مفهوم نور: شیخ اشراق در توصیف مفهوم نور نخست به ارائه ملاک بداهت از نظر خود می پردازد و آنگاه مفهوم نور را واجد این ملاک می داند.وی چنین می نویسد: اگر در جهان هستی چیزی باشد که نیازی به شرح و تعریف آن نباشد آنگاه باید خود آن ظاهر و آشکار باشد و در عالم چیزی اظهر و آشکارتر از نور نیست.پس چیزی از نور بی نیازتر نسبت به تعریف نیست. نور امری است که در حقیقت نفس خود ظاهر و ظاهرکننده موجودات دیگر بوده و فی نفسه ظاهرتر از هر چیزی است که ظهور زائد بر حقیقت اش باشد . پس هر موجودی که ذات خود را دریابد آن موجود نور محض است و هر نور ناب برای خود ظاهر و پیداست و مدرک ذات خویش است. بدین ترتیب نور حسی نیز از مصادیق مطلق نور و مطلق ظهور است.پس باید گفت که مفهوم نور و ظهور شامل گستره وسیعی از قبیل ظهور ادراکی (شهودی،ذهنی) و عینی می شود.شایان ذکر است که وصف ظهور برای نور حسی یک وصف تجربی در ردیف سرعت، انکسار،انعکاس و.... نیست و به تعبیر دیگر یک وصف محسوس نیست، بلکه وصفی عقلی به شمار می آید. بنابراین مفهوم نور مانند مفهوم وجود یک مفهوم بدیهی و بی نیاز از تعریف است، چرا که اولا وقتی چیزیظاهر بالذات و مظهر للغیر بوده باشد ظاهر کننده ای برای آن نمی توان در نظر گرفت زیرا خود به خود ظاهر است. نور، حقیقت واحدی است که هیچ اختلافی از جهت نوریت در آن وجود ندارد. این حقیقت واحد در عین وحدت، دارای شدت و ضعف و کمال و نقص است. بدین معنی که دو حقیقت موجود نوری در عین حال که در نوریت واحدند و یکسان، و لیکن در شدت و ضعف نورانیت و ظهور با همدیگر اختلاف دارند. مثلا انوار مجرد مانند عقول و نفوس از جهت نوریت واحدند لیکن از جهت درجه نورانیت دارای شدت و ضعف و کمال و نقص هستند. جوهر و ماهیات عالم نیز که به واسطه نور محقق می شوند از این قاعده مستثنا نیستند. با توجه به مطالب بالا مفهوم نور یک مفهوم مشکک است نه متواطی، چرا که این معنا و مفهوم در مورد مصادیق مختلف، یکسان و بدون تفاوت صدق نمی کند بلکه در مورد مصادیق مختلفی از قبیل نور واجب، نور عقل، نور آفتاب، نور نفس، و.... و با تفاوت و اختلاف صدق می کند. بنابراین همه نورها از لحاظ حقیقت و ذاتشان یکی بوده و با هم تنها از جهت کمال، نقصان، عوارض و امور خارج از ذات اختلاف دارند ، چون اگر اختلاف انوار در ذات باشد باید ذات هریک از آنها از جنس و فصل مرکب باشد یعنی هریک از آنها دارای دو جزء باشند که در حقیقت و ذاتشان نور نبوده ، جوهر تاریک یا هیأت ظلمانی باشند ، در آن صورت چگونه می توان مجموع مرکب از آن دو را ذاتا نور دانست؟ و اگر یکی نور باشد و دیگری غیر نور، آنکه غیر نور است در پیدایش نور دخالت نخواهد داشت. زیرا غیر نور، منشأ نور نمی تواند باشد و نور در حقیقت تنها آن جزء نوری بوده و ترکیب بی فایده خواهد بود. اثبات نورالانوار: (النور المجرد اذا کان فاقدا فی الماهیته، فاحتیاجه لا یکون إلی الجوهر الغاسق المیت، اذا لا یصلح هو لأن یوجد أشرف و أتم منه لا فی جهته......) اگر نور محض یا نور مجرد که ذاتا و ماهیتا مجرد است،نیازمند باشد بدون شک نباید به جوهر غاسق و مظلم نیازمند باشد . نور مجرد بر فرض که نیازمند باشد ، نیازش به جوهر غاسق نیست، زیرا اولا ایجاد متوقف بر حیات است و حال آنکه جوهر غاسق فاقد حیات است پس نمی تواند موجد نور مجرد باشد. ثانیا علت اعلی و اشرف از معلول است و حال آنکه جوهر غاسق اخس از نور مجرد است پس نمی تواند علت آن باشد.ثانیا جوهر غاسق دارای جهت است پس نمی تواند چیزی را بیافریند که فاقد جهت باشد یعنی توانایی ایجاد نور مجرد را ندارد. حاصل آنکه، از آنجا که جوهر غاسق امری عدمی است ، ممکن نیست علت پیدایش نور به ویژه نور مجرد باشد، پس اگر نور مجرد نیازمند به غیر باشد به جوهر غاسق نیازمند نیست بلکه به جوهر قائم به دات مجرد نیاز خواهد داشت و این جوهر قائم به ذات یا واجب الوجود است یا خود نیازمند است، اگر نیازمند باشد نقل کلام به نور مجرد دیگری که علت نور مجرد است می شود و این سخن ادامه پیدا می کند. با توجه به بطلان دور و تسلسل باید نور مجرد قائم به ذاتی وجود داشته باشد که مبدأ پیدایش همه انوار مجرد جوهری و عرضی و برزخیات و هیأت های آن باشد و او نورالانوار است که محیط، قیوم، مقدس، اعظم، اعلی، قهار، و غنی مطلق است. از این رو که بالاتر از آن نوری نیست. بنابراین عالی ترین و برترین مرتبه هستی نورالانوار است.سهروردی برای اثبات نورالانوار استدلال دیگری آورده است : نفس انسان یک امر مجرد است. و می دانیم که نفس امری حادث است یعنی با تحقق بدن و با حدوث بدن ایجاد می شود. پس می توان نتیجه گرفت که نفس مجرد انسان ممکن الوجود است و آنگاه محتاج مرجح و علتی است تا آن را موجود کند . مرجح نفس جسم نتواند بود چرا که جسم اخس از نفس مجرد است و یک چیز نمی تواند اشرف از خود ایجاد کند. علت و مرجح نفس، امری غیر جسم و مجرد خواهد بود و اگر آن مرجح واجب الوجود باشد مطلوب حاصل است و اگر ممکن الوجود باشد ناچار بنا به محال بودن تسلسل علل ،باید به واجب الوجود منتهی گردد. عدم برای نورالانوار امکان ندارد زیرا اگر عدمش ممکن باشد وجود او نیز ممکن خواهد بود و به خودی خود، ترجیح نخواهد یافت، نیازمند مرجح خواهد شد. در نتیجه موجودی ذاتا بی نیاز نبوده ، نیاز به موجود بی نیاز و مطلق دیگری خواهد بود که نورالأنوار است چون به هر حال باید سلسله علت ها به نهایت برسد. به بیان دیگر موجود عدم خود را ذاتا اقتضا نمی کند وگرنه از همان آغاز موجود نمی شد. نورالأنوار بسیط است و تحقق ذاتش به هیچ شرطی مشروط نیست. جز نورالأنوار هر چه هست تابع اوست. بنابراین، چون نه شرطی دارد که زایل شود و نه ضدی دارد که او را از میان بردارد همیشه به خود پایدار و باقی خواهد بود. نور قائم به ذاتی که که مبدأ همه انوار جوهری و عرضی و برزخ ها و هیات هاست، نورالأنوار است زیرا همه انوار از اوست و او نور همه نورهاست. نورالأنوار، نور محیط است زیرا در شدت و حدت نور ، بر انوار محیط است زیرا به خاطر الطاف در همه انوار دیگر نفوذ کرده است. توحید نورالأنوار: سهروردی بر اساس نور و ظلمت و نیز بر مبنای لزوم ما به الاشتراک و ما به الامتیاز، و نیاز به عامل مخصوص، توحید نورالأنوار را تبیین می کند: وجود دو نور بی نیاز مجرد، قابل تصور نیست، زیرا این دو از لحاظ حقیقت به دلیلی که گذشت اختلافی ندارند. حقیقت مشترک، خودش نمی تواند عامل امتیاز افرادش باشد. با لوازم این حقیقت نیز تمایز امکان ندارد، برای اینکه هر دوی آنها به دلیل مشترک بودن ذاتشان لوازم یکسان خواهند داشت. این تمایز، با عوارض زائد بر ذات نیز امکان ندارد. خواه این عوارض نورانی فرض شوند یا ظلمانی، برای اینکه برتر و جلوتر از این دو نور بی نیاز موجود دیگری وجود ندارد تا آنها را به این عوارض تخصیص دهد. اینکه خودشان، خودشان را یا همدیگر را تخصیص دهند فرض درستی نیست، زیرا لازمه آن این است که این دو قبل از تخصص بدون دخالت عامل متخصص دارای تمایز و تخصص باشند و چنین چیزی امکان ندارد. به عبارت دیگر اگر دو نورالأنوار وجود داشته باشد باید از یکدیگر متمایز باشند و گرنه متعدد نخواهند بود. در صورت تعدد باید از یکدیگر تمایز داشته باشند. علت تمایز آنها یا ذات آنهاست یا لوازم ذات یا لوازم غریب و خارج از ذات آن است و چون همه صورتهای یاد شده محال است پس تعدد برای واجب تعالی محال است. بنابراین نور مجرد بی نیاز، یگانه و یکتا است. او همان نورالأنوار است که همه به او نیازمندند و با ایجاد او موجود می شوند. پس همانند و همتا نیز نداشته و بر همه چیز چیره است و چیزی به او چیره نشده و حریف او نمی باشد، زیرا هر توان سلطه و کمالی که باشد از فیض او خواهد بود. از منظر قرآن توحید و شرک در زندگی انسان نقش اول را بر عهده دارد. زیرا اعمال و رفتار انسان جلوه عقیده و اندیشه او است. اگر اندیشه او توحیدی گردد اعمال او نیز صبغه توحیدی به خود می گیرد و اگر شرک در اندیشه و قلب او راه یابد در اعمال او نیز متجلی می شود. مراتب توحید عبارتند از: توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت، توحید در حاکمیت، توحید در اطاعت، توحید در تقنین و تشریع، توحید در عبادت و پرستش. اگر بگویند چون مفهوم وجوب وجود عین ذات و هویت واجب الوجود است لذا اشتراک و تعدد در واجب الوجود معقول نیست . جواب می گوییم چه مانعی دارد که به گفته ابن کمونه دو واجب الوجود با شرائط مزبور موجود بوده بدین نحو که هر دو فرد بسیط و صرف الوجود و به تمام ذات بسیط، مباین با فرد دیگر بوده و وجوب وجود در هر دو فرد عین ذات و هویت و تشخص او باشد. بنابراین احتمال تعدد واجب الوجود به حال خود باقی است و برهان مذکور حاصرالاطراف و دافع این احتمال نخواهد بود. چنانکه ابن کمونه می گوید اثبات توحید به برهان مشهور مشروط به اتحاد دو واجب الوجود است در ماهیت زیرا با فرض اختلاف در ماهیت احتمال تعدد به وسیله برهان مشهور مرتفع نگردد. صدرالمتالهین در پاسخ به این شبهه می گوید: حل شبهه ابن کمونه بر قائلین به اصالت ماهیت بسیار دشوار است زیرا ماهیت مثار کثرت و منشا اختلاف و مغایرت است بنابراین ما بین دو واجب الوجود مفروض با شرائط مذکور جامع مشترکی نیست تا بدین وسیله و از طریق لزوم ترکیب شبهه را مرتفع ساخت. ولی حل شبهه مذبور بر قائلین به اصالت وجود بسی سهل و آسان است . زیرا طبق قاعده بطلان انتزاع مفهوم واحد از امور متعدده ، اشتراک دو واجب مفروض در مفهوم وجوب وجود حاکی از اشتراک در حقیقت وجود و اتحاد در مصداق اوست و چون اشتراک و اتحاد در امر ذاتی مستلزم امتیاز به امر ذاتی است، بنابراین هر دو فرد واجب الوجود مرکب از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز و مخالف با فرض بساطت من جمیع الجهات خواهد بود. حضرت علی (ع) در باب توحید ذاتی می فرماید: هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه. او یکی است و برایش در میان موجودات مانندی نیست. و انه عزوجل احدی المعنی لا ینقسم فی وجود و لا وهم و لا عقل. او امری المعنی است . برای او نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل جزء متصور نیست. نورالأنوار و صفات او: سهروردی معتقد است که نورالأنوار نه دارای صفات ظلمانی است و نه دارای صفات نورانی. توضیح اینکه از نظر سهروردی صفات یا عینی و حقیقی هستند یا اعتباری. صفات حقیقی و عینی صفاتی هستند که هریک دارای استقلال بوده و زائد بر ذات هستند. ولی صفات اعتباری دارای ذوات مستقل نبوده و به نحوی از انحاء منتزع از ذات هستند.شیخ اشراق معتقد است که نورالأانوار هیچ صفت حقیقی ندارد. در عین حال ایشان برای نورالأنوار اضافات فراوانی قائل است مانند اضافه رزاقیت، اضافه مبدئیت، اضافه عالمیت، و..... و در نهایت می گوید همه این اضافات به یک اضافه بر میگردد و آن اضافه مبدئیت است. بهترین طریق برای معرفت صفات این است که هریک از صفات حق تبازک و تعالی در یکی از مظاهر و صورت هایی که با ادراک انسان تناسب دارد مورد مشاهده و توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر می توان گفت مادام که آثار و دلایل صفات در عوالم محسوس و معقول ظاهر نگردد درک صفات حق برای انسان میسر نمی شود و در اینجاست که تفاوت میان صفت و مظهر صفت ظاهر گشته و بطلان نظریه اشاعره در قول به حدوث برخی از صفات حق نیز آشکار می شود. عینیت صفات نورالأنوار با ذات او: صفات نورالأنوار با ذات او یکی است و اگرچه به لحاظ مفهومی متعدد است ولی از نظر مصداق یکی است. از دیدگاه حکمت الاشراق، صفات واجب تعالی عین اوست و هیچگونه صفت زائد بر ذات ندارد.اغلب بدین نکته توجه داشته اند که اگر صفات او بر ذاتش زائد نباشد باید عارض بر آن باشد اپر چه از عوارض لازم باشد.به تعبیر دیگر زیادت با عرضیت برابر است. هیچ صفتی چه نورانی و چه ظلمانی، عارض ذات نورالانوار نمی گردد .نیز هیچ صفتی از صفات او رابطه اش با ذات، رابطه امکان نیست بلکه رابطه وجوب است. چون اگر نورالانوار دارای عرض و هئیت ظلمانی باشد باید در ذات دو جنبه ای ظلمانی باشد که این عرض ظلمانی را ایجاد کند.در آن صورت نورالانوار از دو جهت ظلمانی و نورانی مرکب بوده و نور محض نخواهد بود در صورتیکه نورالانوار نور محض است.اگر نورالانوار را دارای یک عارض و صفت نورانی زائد بر ذات فرض کنیم آن محل باید با نور عارض دارای نور بیشتر گردد.بنابراین اگر ذات نورالانوار با یک هئیت و عرض نورانی، روشن گردد چون برتر از نورالانوار چیزی نیست تا آن را عامل ایجاد این نور عارض بشماریم، در نتیجه باید نورالانوار با نوری که معلول خود اوست روشن یا روشن تر گردد و این محال است.همیشه بخشنده نور از گیرنده آن روشنتر می باشد، زیرا او منبع و بخشنده این نور است. بنابراین اگر نورالانوار خودش ، در خودش عرض نوری ایجاد کند لازم آید که ذات او از ذاتش روشنتر آید و چنین چیزی محال است. از نظر شیخ اشراق، نورالانوار فاقد صفات عینی یا حقیقی بوده ولی دارای صفات اعتباری و اضافی زیادی از قبیل رزاقیت، مبدئیت، عالمیت و ... همه اضافات نیز به اضافه مبدئیت قابل ارجاع است . به علاوه شیخ صفات سلبی زیادی مانند عدم جسمانیت، عدم غاسق بودن، عدم امکان، عدم جهت و ....را باور دارد که همه صفات سلبی را نیز به یک صفت سلبی یعنی عدم امکان بر می گرداند. تمام صفات اضافی و سلبی جزء صفات اعتباری هستند و هیچکدام امور عینی و مستقل نبوده که زائد بر ذات باشند و ترکیبی در ذات پدید آورند. منظور از عینیت صفات حقیقیه و اتحاد آنها با ذات احدیت این است که نفس ذات به تمام ذات و حقیقت وجودیه خود مصداق آن صفات بوده و صدق هر صفتی بر ذات از همان جهتی است که مصحح صدق سایر صفات است.یعنی صدق علم بر ذات از همان جهتی است که سایر صفات بدوی صدق کنند ، بنابراین ذات احدیت عالم است به همان جهتی که قادر است و بالعکس، بر خلاف ممکنات که صدق هر صفتی بر ذات ممکن از جهتی است مباین و یا مخالف با جهتی که به آن جهت صفت دیگری صدق کند و لذا ابونصر مارابی می گوید: وجود کله، وجوب کله، قدرت کله، حیات کله، لا ان شیئا منه علم و شیئا آخر قدره و این همان نکته دقیقی بود که در عبارت شیخ بدان اشاره شد. چنانکه معروف است معتزله صفات واجب را به عنوان حقیقت های جدا از ذات نفی و انکار می کردند، اشاعره صفات خدا را به عنوان حقایق جداگانه اما وابسته به ذات می دانستند. دیدگاه کندی، نخستین فیلسوف جهان، در این باره همان دیدگاه معتزله بود. فارابی و ابن سینا ظاهرا این مسئله را چندان جدی نگرفته اند، فارابی صفات خدا را جزء کمالات جوهری او می داند.صفات حق نه جزء ذات اند و نه خارج از جوهر ذات. دیدگاه ابن سینا در تعلیقات همین است.ابن سینا می گوید : درست نیست که صفات مختلف را اجزاء دات واجب بدانیم، نیز نمی توان این صفات را عارض بر ذات دانست، بلکه باید صفات را از لوازم ذات شمرد. با این فرض هم اشکال کثرت در ذات واجب پیش نمی آید و هم رابطه ذات و صفات یک رابطه ضروری خواهد بود. در فصوص الحکم منسوب به فارابی نیز همین دیدگاه آمده است. سهروردی نیز به مساله عینیت و زیادت نمی پردازد بلکه تنها این مساله را مطرح می کند که این صفات عارض ذات او نبوده و رابطه آنها با ذات رابطه ای امکانی نیست.برخی متکلمان مسلمان بر آنند که صفات و اسمای الهی توقیفی اند. معنای توقیفی آن است که مسلمانان در مقام وصف خدا باید تنها از صفاتی استفاده کنند که در قرآن و روایات معتبر مطرح شده اند و نباید برای خدا صفتی بسازیم که قرآن و روایات به او نسبت نداده اند. در واقع مبنای این نظر قرآن آن است که وصف خدا منوط به اذن خداست. نتیجه: هر موجودی که در مراتب هستی عالی تر و برتر باشد سیطره و احاطه و قرب او به موجودات مادون بیشتر می شود و این به علت شدت ظهور و نورانیت و قوت نوری آن موجود است.و نیز می دانیم که نورالانوار شدیدترین و عالی ترین انوار است. پس قرب او و پیوند او با موجودات مادون فزونتر و برتر از همه خواهد بود. پس نورالانوار در عین حال که ابعد است ، اقرب است و در عین حال که ارفع است ادنی است. نورالانوار در مقام تاثیر و اعمال قدرت نیز اولی و برتر است. علاوه بر این نورالانوار غیر از اشراق و فیض باواسطه، فیض بی واسطه نیز نسبت به موجودات دارد و این خود رابطه بی واسطه او را با موجودات نشان می دهد.هیچ چیز از نورالانوار قریب تر و بعیدتر نیست نسبت به ما، یعنی موجودات عنصری و غرض این است که اظهر اشیاء ذات مقدس اوست و هیچ چیز بزرگتر و روشنتر از او نیست.اما بعد او نسبت علو مرتبه اوست و قرب او از جهت شدت ظهور و قوت نور اوست. و الیه الاشاره به قوله تعالی:( نحن اقرب الیه من حبل الورید.) به هر صورت شناخت همگانی نسبت به واجب همراه با عدم ادراک کنه و عدم احاطه علمی نسبت به ذات باری تعالی حقیقتی است که در نقلهای دینی و از جمله در خطبه های نورانی امیر بدین گونه بیان شده است: عقول را هرگز توان دستیابی به کنه و دایره صفت او نیست و هیچکس را نیز از شناخت قدر لازم حجابی نمی یابد. منابع: 1- نهج البلاغه. 2-حکمه الاشراق سهروردی، سید یحیی یثربی، قم، انتشارات بوستان کتاب،1385. 3- کتاب حکمه الاشراق، شیخ شهاب الدین سهروردی، ترجمه و شرح از سید جعفر سجادی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. 4_ شرح حکمه الاشراق، شمس الدین محمد شهروزی، تصحیح و مقدمه حسین ضیائی تربتی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 5_ مجموعه مصنفات، شیخ شهاب الدین سهروردی، تصحیح و تحشیه حسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ج2، 1380، چاپ سوم. 6- درآمدی بر هستی شناسی شیخ اشراق، مسعود امید، خردنامه صدرا، 1376،شماره 10. 7- انواریه، محمد شریف نظام الدین احمد بن الهووی، ترجمه و شرح حکمه الاشراق سهروردی، موسسه انتشارات امیر کبیر. 8- شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، نشر حکمت، 1386. 9- نامه سهروردی، مجموعه مقالات، غلی اصغر محمد خانی و حسن سید عرب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382. 10- اسماء و صفات حق، غلامحسین ابراهیمی دینانی، انتشارات اهل قلم، چاپ اول، 1375. 11-فلسفه عالی یا حکمت صدرالمتالهین، تلخیص و ترجمه کتاب اسفار، جواد مصلح، انتشارات دانگشاه تهران،ج2. 12-اندیشه اسلامی، جعفر سبحانی، محمد محمد رضائی، دفتر نشر معارف، چاپ دوازدهم، 1386. 13-التوحید، محمد بن علی صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1398ق.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد