موضوع: اثبات وجود خدا از دیدگاه متکلمین محقق: مریم وحیدزاده زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی مقدمه : در این تحقیق در پی اثبات وجود خدا از دید متکلمین هستم . اما به نظر من وجود خدا قابل اثبات نیست نه به این دلیل که نا معلوم و برهان پذیر نباشد ،بلکه به این مفهوم که حق تعالی چنان آشکارا در میان مخلوقات حاضر است که دیگر نیازی برای اثبات نمی ماند . هر مخلوقی با میزان شعور خود می تواند حضور وجودی برتر وبالا تر از وجود خود را دریابد . اما از انجا که در میان مباحث فلسفی و کلامی این موضوع قابل بحث است به ناچار به بررسی این دلایل از دید متکلمین می پردازم. در میان براهینی که برای اثبات وجود خدا ذکر شده است بیشتر می توان چند برهان را به نظریات انها نسبت داد که ازجمله این براهین : برهان نظم ، برهان حدوث وبرهان حرکت است . که سعی می شود در حد توان به بررسی انها بپردازم . برهان حدوث: در بین متکلمین برهان حدوث بسیار تأکید شده است . تمام براهینی که متکلمین به خصوص ماتریدیان در بحث اثبات خدا به کار برده اند به برهان حدوث بر می گردد. وحتی ابومنصور ماتریدی تأکید کرده است که اگر برهان حدوث نمی بود دلیل دیگری برای اثبات خداوند وجود نداشت .1 برهان حدوث از این قرار است : اجسام چون از پیش موجود نبودند،هنگامی که بوجود می آیند باید برای وجود خود به یک علت که به انها وجود بخشیده وابسته باشند ، که ان علت باید قدیم باشد یا به علت قدیم بیانجامد واین علت را واجب الوجود میدانند، چون در غیر اینصورت به تسلسل یا دور میانجامد .2 حدوث به چه معناست؟ حدوث به معنی ایجاد شدن شئ بعد از عدم است . یعنی ابتدا نبوده و بعد بود شده است . ودر واقع انچه که نیستیش بر هستیش مقدم بوده است. ابن سینا :حدوث، وجود شئ است بعد از عدم و به دو قسم است: زمانی وذاتی. همانگونه که تأخر دو قسم است : ذاتی یا زمانی .1 شارح نصیر الدین طوسی انواع تأخرات پنجگانه را بر شمرده است که عبارت باشند از : تأخر به زمان ، تأخر به مرتبت، تأخر وضعی یا مکانی، تأخربه شرف ، تأخر بالطبع و تأخر به معلولیت و باز تقسیم بندی کرده است به تأخر ذاتی و زمانی و... وقهراً حدوث زمانی همان تأخر زمانی است و تأخر ذاتی همان حدوث ذاتی است.2 متکلمین نظریه خاصی در مورد حدوث عالم دارند که می شود گفت: تصور اکثر مردم معمولی همین است وآن اینکه اساساً حادث زمانی هیچ سابقه ای ندارد و از عدم محض به وجود می آید. خالقیت یعنی چه ؟ علت که معلول ایجاد می کند ،معلول یا موجود است یا معدوم. اگر موجود باشد که تحصیل حاصل است. و اگر معدوم را ایجاد کند، معنایش این است که معدوم متلبس به وجود شود، واین تناقض است و محال است.1 حدوث زمانی: زمانیات حادث به حدوث زمانی اند یعنی جهان ناسوت و عالم طبیعت کلاً حادث زمانی اند چون تقدم و تأخر وقبل و بعد در انها وجود دارد ، عقول مجرده و خود زمان حادث بالذات و قدیم بالزمانند ، چون زمانی وقبلی نبوده است که نباشند چون زمان مربوط به بعد از خلقت است . ومعنی حدوث را مسبوق به وجود است ، حال مسبوق الوجود به عدم باشند یا به زمان . زمانیات مسبوق الوجودند به زمان که حرکت فلک الافلاک بوجود آورنده آن است و خود زمان حادث ذاتی است که قبلی ندارد .2 و به توضیح ساده ، حدوث زمانی : به معنای حدوث و تحقق شئ در زمان است ، و عالم به تدریج ودر نقاط مختلف زمان متولد می شود . چنان که هر نقطه آن پس از انعدام نقطه پیش و هر موجودی مسبوق به عدمی زمانی در پیش از وجود خود است. حدوث ذاتی : به معنای تأخر ذاتی معلول از علت خود است ، یعنی حدوث هر موجود ممکن،مسبوق به عدمی است که در آن از تحقق معلول خبری نبوده و سپس به وجود آمده است. این عدم از ماهیات موجود جدا نبوده و با ان تنافی ندارد بلکه همراه با اوست .1 دلایل حدوث: از آنجا که موجودات همگی ممکن و نیازمند علتند پس ذاتاً حادثند و نیازمند به علت برای کسب وجود هستند. و دیگر اینکه وجود ممکنات ذات آنها نیست و فقط خداست که ذاتی غیر از وجود ندارد و وجود عین اوست . پس علت العلل جهان تنها خداوند واجب الوجود است. که برای وجودش نیازمند به غیر نیست.2 بررسی کلی برهان حدوث: {بحثحادث و قدیم این است که آیا همه چیز در عالم حادث است و هیچ چیز قدیم نیست. یعنی هر چه را در نظر بگیریم قبلا نبوده و بعد هستشده است، یا همه چیز قدیم است و هیچ چیز حادث نیست، یعنی همه چیز همیشه بوده است، یا برخی چیزها حادثند و برخی چیزها قدیم، یعنی مثلا شکلها، صورتها، ظاهرها حادثند، اما مادهها، موضوعها، ناپیداها قدیمند؟ و یا اینکه افراد و اجزاء حادثند اما انواع و کلها قدیمند. یا اینکه امور طبیعی و مادی حادثند ولی امور مجرد و ما فوق مادی قدیمند، و یا اینکه فقط خدا یعنی خالق کل و علة العلل قدیم است و هر چه غیر او استحادث است. بالاخره جهان حادث استیا قدیم؟ متکلمین اسلامی، معتقدند که فقط خداوند قدیم است و هر چه غیر از خدا است که به عنوان (جهان یاماسوی) نامیده میشود، اعم از ماده و صورت، و اعم از افراد و انواع، و اعم از اجزاء و کلها، و اعم از مجرد و مادی همه حادثند. نظر فیلسوفان در باب حدوث: فلاسفه اسلامی معتقدند که حدوث ازمختصات عالم طبیعت است، عوالم ما فوق طبیعت، مجرد، و قدیمند. درعالم طبیعت نیز اصول و کلیات قدیمند، فروع و جزئیات حادثند. پس جهان از نظر فروع و جزئیات حادث است اما از نظر اصول و کلیات، قدیم است. پاسخ فلاسفه به متکلمین: متکلمین میگویند: اگر چیزی حادث نباشد و قدیم باشد، یعنی همیشه بوده و هیچگاه نبوده است، آن چیز به هیچوجه نیازمند به خالق و علت نیست. پس اگر فرض کنیم که غیر از ذات حق اشیاء دیگر هم وجود دارند که قدیمند طبعاً آنها بی نیاز از خالق میباشند پس در حقیقت آنها هم مانند خداوند واجب الوجود بالذاتند، ولی براهینی که حکم میکند که واجب الوجود بالذات واحد است اجازه نمیدهد که ما به بیش از یک واجب الوجود قائل شویید، پس بیش از یک قدیم وجود ندارد و هر چه غیر از او استحادث است. پس جهان، اعم از مجرد و مادی و اعم از اصول و فروع، و اعم از انواع و افراد، و اعم از کل و اجزاء و اعم از ماده و صورت، و اعم از پیدا و نا پیدا حادث است. فیلسوفان گفتهاند: که همه اشتباه شما در یک مطلب است و آن این است که پنداشتهاید اگر چیزی وجود ازلی و دائم و مستمر داشته باشد حتما بی نیاز از علت است، و حال آنکه مطلب این چنین نیست. نیازمندی و بی نیازی یک شیء نسبت به علت به ذات شیء مربوط است که واجب الوجود باشد یا ممکن الوجود، و ربطی به حدوث و قدم او ندارد. فلاسفه مدعی هستند که نسبت جهان به خداوند نسبتشعاع به خورشید است، با این تفاوت که خورشید به خود و کار خود آگاه نیست و کار خود را از روی اراده انجام نمیدهد ولی خداوند به ذات خود و به کار خود آگاه است.}1 نتیجه: می توان نتیجه گرفت که، حدوث ذاتی در مورد هر ممکنی مطرح است ولی حدوث زمانی فقط در موجودات مادی است، پس موجودات مادی ، هم حادث زمانی اند و هم حادث ذاتی ، اما مجردات تام فقط حدوث ذاتی دارند و ذات واجب نه حادث ذاتی است و نه حادث زمانی ،پس او قدم محض است. برهان نظم: یکی دیگر از براهینی که در میان متکلین پر طرفدار است و از دلایل اقناعی دانسته اند برهان نظم است که با وجود اشکالات وارده بر آن و همچنین پاسخ اشکالات همچنان در جایگاه خود باقی مانده است. اما در این برهان چون برای وجود خدا (واجب الوجود ) نقاط ابهامی وجود دارد کمتر مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است. تحلیل برهان: در عالم طبیعت ،نظم برقرار است وهر نظمی به دست ناظمی است ،پس باید ناظمی این نظم را در طبیعت قرار داده باشد و او خداست. 1.اساس برهان اول این است که (هر پدیده ای محتاج پدید اورنده است) وچون "نظم" پدیده است ،پس محتاج پدیداورنده ای،یعنی ناظمی است. به بیان دیگر ، برهان نظم در واقع مصداقی از برهان علت و معلول است، نه برهانی درکنارآن . بنابراین یکی از ارکان و مبادی تصدیق کننده در برهان نظم ،پذیرش قاعده علیت ،یعنی قبول علت فاعلی برای پدیده های جهان هستی است . 2.چون منظور از نظم در برهان نظم ، نظم حاکم بر عالم ماده و جهان است، پس برهان نظم ، محتاج ناظمی بیرون از عالم ماده است ، چرا که نظم معلول شعور و آگاهی است و ماده فاقد شعور است ، پس ناظم باید فراتر از عالم ماده باشد.1 بررسی کلی برهان نظم : متکلمین گفته اند: عالم دارای نظم است و هر نظمی محتاج به ناظم است، پس عالم دارای ناظمی است و این ناظم همان خداست. در بیان تمثلی این برهان گفته شده همان طور که نمی توان باور کرد که یک وسیله منظم مثل ساعت بدون یک ناظم با شعور و به طور اتفاقی پدید آید، این عالم با این نظم فوق العاده نیز محال است بدون ناظم باشد. طبق مفاد این دو برهان می توان گفت که خدای مورد نظر متکلمین خدایی است محدث(پدید آورنده از عدم)، غیرمادی، منزه از سابقه عدم زمانی(ازلی) و قدیم زمانی، مدبر، نظم دهنده، حکیم و عالم .2 نظم عالم: نظم و نظام عالم دلالت میکند بر وجود خدا. این عالم که به وجود آمده است، با تصادف به وجود نیامده است. میخواهیم بگوییم این هستی ناشی از حادثه نیست. یعنی: اولا" این جهان فاقد علت نیست . ثانیا" این جهان بی هدف نیست پس منظور ما از نظم عالم، وجود نظمی هدف مند و آگاهانه در جهان است. وقتی میگوییم نظم عالم، هدفمند است یعنی در "طبیعت اشیاء" حرکت به سوی هدف وجود دارد این جهان به واسط? نظمی که دارد، باید دارای علت بوده و خالقی آگاه و فراطبیعی داشته باشد، این خالق را «خدا» مینامیم.1 (عظمت هر چیزی نشاندهند? عظمت سازند? آن چیز است. به درستی که در خلقت سماوات و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتیها که بر دریا برای بهره مندی مردم در حرکتند و آنچه از آب، خداوند از آسمان فرومیفرستد و زمین را پس از مرگش زنده میکند و انواع جنبندگان را در آن گسترده و در مسیر بادها و ابرها که بین آسمان و زمین مسخرند، نشانه هایی برای مردمی که میندیشند وجود دارد.) بقره 164 بنا بر این بیان، جهانی که این همه عظمت دارد باید خالق حکیمی داشته باشد که خداست. نظر فیسوفان در باب نظم: فیلسوفان گفته اند : برهان نظم تنها نشان دهنده هدفداری ونظام مندی طبیعت و حضور یک تدبیر ماورای طبیعی در آن است. و قائل به ناتوانی این برهان از اثبات وجود خدای ادیان با اوصاف کمالی مطلق شده اند. که البته این نکته نباید ضعفی برای این برهان به شمار آید چرا که اصولاً در پی تأمین چنین هدفی نیست .1 نتیجه: بر اساس این برهان جهان دارای ناظمی هدفمند و با شعور است . که البته برای اثبات ناظم این جهان که همان واجب الوجود است این برهان کافی وقانع کننده نیست. برهان حرکت : ازدیگر براهین کلامی می توان برهان حرکت را نام برد. در برهان حرکت ،اصل وجود حرکت در طبیعت مسلم و مفروض است.حرکت نوعی تغییر است ونه مساوی با مطلق تغییر. حرکت تغییر تدریجی است ودر برهان حرکت ،تغییرازآن جهت که حادث است بررسی نمی شود.1 برهان حرکت از این قرار است: اشیایی وجود دارند که دارای حرکتند و حرکت نیازمند به محرک است . محرک و حرکت در زمان با هم همراهند . هر محرک، یا متحرک است یا ثابت.اگر محرک ، خودش هم متحرک باشد نیازمند به محرک است. پس محرک باید به محرک غیرمتحرک ختم شود . یعنی باید به محرک ثابت ختم شود به دلیل بطلان تسلسل و دور.2 طبیعیون از راه حرکت بر وجود خداوند استدلال کرده اند، مبنی بر این که حرکت می بایست به محرکهای غیر متحرک منتهی شود و محرکی که خود غیر متحرک است ،باید آنچه را که در حق او ممکن التحقق است دارا باشد و چنین موجودی لزوماًواجب الوجود است. حرکت به چه معناست؟ حرکت به معنای جنبش در مقابل سکون است.1 حرکت یعنی خروج تدریجی شئ از قوه به فعل است و نه چیز دیگر.2 حرکت، کمال اول است برای چیزی که بالقوه است، از همان حیث که بالقوه است.3 جسم هنگامی که در مکانی قرار دارد ،هرگاه قصد تغییر مکان در مکان دیگری کند ،با خروج از مکان اول به سوی مکان دوم سیر می کند تا درآن قرار گیرد. پس جسم ، در حالی که در مکان اول قرار دارد ، دارای دو کمال است که نسبت به هر دو بالقوه است، یکی سلوک که کمال اول اوست و دیگری قرار گرفتن در مکان دوم که نسبت به جسم کمال ثانی به شمار می رود.4 بررسی برهان حرکت : موجود یا ازتمام جهت بالفعل است ، در این صورت خارج شدن از آنچه که بر آنست محال و ممتنع است ،ویا از تمام جهت بالقوه است، واین در وجود قابل تصور نیست جز در موجودی که اورا فعلیت قوه باشد. در اینصورت ناچار ذات آن موجود مرکب از دو چیز است : بواسطه یکی از آن دو بالفعل است و بواسطه دیگری بالقوه است. 1 بحث حرکت را از آن جهت که پدیده ای طبیعی است به عنوان آن که یک پدیده ی خاصی برای ماده معینی است می توان بررسی کرد ، یعنی در علم طبیعی بحث می شود که،آیا فلان ماده یا جرم حرکت دارد یا نه ونحوه ی حرکت او چگونه است ؟. اما بحث در اینکه آیا حرکت در جهان موجود است یا نه از حوزه ی علوم طبیعی نیست و در قلمرو مباحث فلسفی است.2 نظر فیلسوفان در باب حرکت: اگر مقصود از حرکت ،خروج تدریجی شئ از قوه به فعلیت باشد که تنها در مادیات موجود می شود ،آنگاه محرک غیر متحرک می تواند یکی از ممکنات مجرد باشد و لزوماً نا متحرک واجب الوجود نخواهد بود. اما اگر حرکت را به معنایی وسیع بگیریم تا آنجا که موجود شدن و حدوث ممکنات را نیز مصداقی از حرکت بشماریم و ان را سیر از عدم به وجود بنامیم،در این صورت ،نا متحرک جز بر واجب الوجود بالذات منطبق نخواهد بود ،چون همه ممکنات و جمیع ما سوی الله به معنای فوق متحرک خواهند بود و تنها وجودی که سیر از عدم به وجود در مورد او صادق نیست ، واجب الوجود بالذات می باشد. اگر حرکت در مجردات راه پیدا کند و شامل عقول و مفارقات گردد ، محرک نا متحرک تنها یک مصداق خواهد داشت وآن ذات واجب خواهد بود و برهان حرکت ، اثبات کننده واجب خواهد بود . ودیگر اینکه اگر حرکت را شامل سیر از عدم به وجود بدانیم و به تمام ممکنات نسبت دهیم، این حرکت ، معادل حدوث ذاتی خواهد بود و بیان این که متحرک به این حرکت ، محتاج محرک غیر متحرک است، معادل با این است که بگوییم : حادث ذاتی نیازمند قدیم ذاتی است و همان طور که قدیم ذاتی بیش از واحد نمی تواند باشد ، موجود نا متحرک نیز جز واحد نیست.1 حرکت به شش امر ، بستگی دارد: اول،مبدأ حرکت ، یعنی انچه حرکت از آن آغاز می شود . دوم ،منتهای حرکت یعنی آنچه حرکت به سوی آن تحقق می یابد. بدین معنی که حرکت از یک سو به قوه ای منتهی می شود که درآن هیچ فعلیتی نیست و از سوی دیگر به فعلی منتهی می گردد که هیچ گونه قوه حقیقی یا اعتباری درآن وجود ندارد. سوم مسافت یعنی آنچه حرکت در آن به وقوع می پیوندد. چهارم ،موضوع حرکت یا آنچه حرکت از آن اوست، یعنی متحرک. پنجم ،فاعل حرکت ،یا آنچه حرکت به وسیله او انجام می شود ،یعنی محرک . ششم، آنچه حرکت توسط آن دارای مقدار و اندازه می شود ، یعنی زمان.1 اگر از هر کدام از حرکتهای خاص خارجی به عنوان استدلال مطرح شود در تتمیم برهان حرکت لازم است که از امتناع دور و تسلسل استمداد شود ، ولی اگر مجموع جهان طبیعت را که یک واحد واقعی است ،مطرح نمایییم ،نیازی به استمداد از بطلان دور و تسلسل نیست ، زیرا خارج از جهان طبیعت همانا ماورای طبیعت است که به خداوند منتهی می شود و هیچ موجود مجردی گرفتار قوه و استعداد نیست تا از آن برهد ، و به انتظار کمالی به سر نمی برد تا تدریجاً به آن برسد. پس حرکت در موجود مجرد نیست، بلکه او ثابت است نه ساکن و نیازی به محرک نخواهد داشت.2 نتیجه: پس استدلال بر اساس حرکت طبیعت، نمی تواند واجب را مستقیماً اثبات کند ،بلکه فقط ماورای طبیعت را اثبات می کند واثبات موجودی ماورایی به عنوان محرک نا متحرک منطقاً همان اثبات واجب الوجود نیست و این برهان برای اثبات واجب نیازمند کامل سازی است و برهان حرکت بر اساس حرکت کل طبیعت نیاز به ابطال تسلسل و یا دور دارد . یعنی وقتی وجود محرک نا متحرک اثبات شد،بایداین سوال را مطرح کنیم که آیا وجود چنین محرکی ، ذاتی است یا از غیر دریافت شده است و با نفی تسلسل نهایتاً واجب را اثبات کنیم . منابع: سیری در ادله اثبات وجود خدا ...................... محسن غرویان شرح مبسوط منظومه ....................... مرتضی مطهری نهایت فلسفه ....................... علامه طباطبائی مبدأو معاد ........................ صدرالمتألهین الاشارات و تنبیهات ..........................شیخ الرئیس ابن سینا فرهنگ علوم فلسفی و کلامی ...................... سید جعفرسجادی مدخل مسائل جدید در علم کلام ...................... آیه الله جعفرسبحانی رساله حدوث عالم ........................صدرالمتالهین شیرازی حرکت و زمان ........................ استاد مطهری حدوث و قدم .........................اسماعیل واعظ جوادی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد