عجب و خودبینی گرد آورنده: اشرف هاشمی گلستانی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی چکیده عجب کار نیک را از خود دیدن وخویش را صاحب حق دیدن است وعجب خود بزرگ بینی وبی عیب دانستن خود است .عجب برای انسان مورث تکبر وتکبر مورث بسیاری از پلیدیهاست .کسی که به دیگری چیزی میدهد اگر ان را بزرگ شماردوبه او منت گذارد معجب است . عجب را به چند طریق می توان معالجه کرد: 1-علاج عجب به عبادت وطاعت 2-علاج عجب بورع وتقوی 3-علاج عجب به حسب ونسب 4-علاج عجب به جمال ومال 5-علاج غجب به قوت وقدرت 6-علاج عجب به عقل وزیرکی روش من در این مقاله کتابخانه ای مطالعه ای بوده است. کلید واژه: عجب -معجب-عجب به عبادت وطاعت –عجب به ورع وتقوی –عجب به حسب ونسب –عجب به جمال ومال –عجب به قوت وقدرت-عجب به عقل و زیرکی مقدمه بچشم عجب به خلق نگه مکن که دوستان ممکن اند در اوباش ( سعدی) یکی از رذائل اخلاقی که در ما وجود دارد ولی ما متوجه آن نیستیم عجب است . انسان موجودی متشکل از دو جنبه جسمانی وروحانی می باشد که بعد جسمانی اواعضا وجوارح هستند وبعد روحانی او نفس او می باشد.همانطور که اغعضا وجوارح انسان مبتلا به امراض مختلف میگردد ممکن است روح ونفس انسان مبتلا به امراض مختلفی شود ،از جمله امراض مختلف نفس ،عجب وخود بینی است . عجب به سه دلیل ممکن است به وجود آید: کمال وجمالی که در وجود ماست. کمالی که وجود ما نیست ولی احساس میکنیم دارای کمال هستیم (خود تحولی). صفتی داریم که آن صفت کمال نیست ولی آنرا کمال شماریم . یکی از مسائلی که به ما کمک میکند بتوانیم عجب را کنترل کنیم این است که اگر صفت نیکویی داریم ان صفت را لطف خداوندبدانیم اما اگر عمل شایسته ای انجام دادیم خود را طلبکار خدا دانسته ایم واز خدا به خاطر عملمان توقع کرامت داشتیم دچار صفتی به نام ناز ودلال شده ایم که از عجب بدتر است . در این متن تحقیق موضوعاتی تحت عناوینی چون، عجب و خودبینی، نکوهش عجب، آفات واسباب عجب ومعالجه مرض عجب و.... مطرح شده که نشان می دهد انسان برای رهایی از عجب وخود بینی به عبادت وطاعت وعمل کردن به اوامر و نواهی خداوند روی آورد. عجب وخودبینی یکی از گناهان قلب عجب است وعجب کار نیک را از خود دیدنوکار خود را بزرگ شمردن وخویش را صاحب حق دیدن است.عجب خود بزرگ بینی وبی عیب دانستن خود وخود را از همه برتر انگاشتن است. بعضی گفته اند :عجب این است که آدمی به جهت کمالی که در خود می بیندخود را بزرگ شمارد خواه ان کمال را داشته باشد خواه نداشته باشد. وهمچنین عجب ان است که نعمتی را که دارد بزرگ شمارد وبه ان میل واعتماد نماید واز منعم ان فراموش کند .در مفهوم عجب این شرط معتبر نیست دراین کمال واین نعمت فوق دیگری ببیند. عجب برای انسان مورث تکبر مورث بسیاری از پلیدیهاست. امیرالمومنین (ع)فرمود:هر که را حالت عجب وخودبینی دست دهد تباه است. امام صادق (ع)فرمود:هیچ جهاتی زیانبخش تر از خودبینی نباشد. انسان گرفتار عجب در هر حدی ازعبادت ونیکوکاری باشدبریده از خداست.انسان باید بداند تمام نیکی های ظاهر وباطن عنایت وعطای خداست وتمام زشتی هاو تقصیرات وعیوب از خود انسان است.انسان همیشه در عبادات باید خود را مقصر دانستهوسراسر عباداتش را آلوده به عیب وکم اخلاصی بداندونسبت به اعمال نیکش در خوف ورجا باشد. آدمی اگر خود را خوب بداند وبقول قرآن در مقام تزکیه وتعریف خویش باشد و تصور کندعبادات ونیکی ها را او انجام داده ادمی الوده وموجودی پلیدودارای رنگ شیطانی عجب است واین عجب در دنیا وآخرت باعث هلاکت اوست . قران میفرماید :تمام نیکی ها از جانب خداست وشما هیچ برنامه مثبتی را از جانب خودندانید. نمی بینی انان که پاک دلی ونیک نفسی کنندوخود را چقدر پاک میدانند در عمل چه ناپاکند خداست که هر کس را که بخواهد از رذایل پاک ومنزه داردوبقدررشته خرمایی به کسی ستم نشود. علی (ع)در مقام تعریف اهل تقواوعاشفان حق در خطبه همام میفرماید: چو آنان را به نیکویی ستایند بیندیشند و بر نیکی فزایند گویند در پاسخ که ما را سریرت هست برخویش آشکارا بخود ماییم داناتراز اغیار زما به داند ان دانای اسرار پس انگه با نیاز عشق دمساز همی گویند کی دانای هر راز توبا گفتارشان بر مامپیچی که هیچی را ستایش کرده هیچی همی گویدبه دل کی پاک یزدان مرا برتر زهرپندارگردان نکوتر ساز مارااز این گمان ها الاای از تو نیکوجسم وجانها ببخشا انجه مستور است زایشان زکار زشت وافکار پریشان امام چهارم (ع)در دعای بیستم صحیفیه عرضه میدارد: الهی مرا بنده خودت گردان وعبادتم را به عجب وخود پسندی تباه مکن. از دیگرگناهان قلب ،کبر،سوءظن ،حقد،حسادت،حب دنیا،تصمیم بر گناه ومعصیت است.خانه قلب اگربخواهد تجلی گاه نیت صادقانه گرددباید از تمام این گناهان پاک شود،قلب آلوده به این گونه گناهان قدرت بر نیت صادقانه ندارد ،معجب،ریاکار،حسود ،متکبر،دارنده سوءظن،بخیل چگونه میتواندنیت صادقانه داشته باشد؟ باید در گفتار امام ششم که فرمودند: باید خیلی دقت کرد ،وجداباید از الودگی قلب ترسیدکه قلب الوده خالی از صداقت در نیت است عمل خالی ازصداقت در نیت در نزدحق تعالی کم ارزش یا فاقد ارزش است وانسان هنگامی که عملش بی ارزش باشد نجاتش مشکل است زیرا سلامت قلب از وسواس شیطانی ،وآلودگیهایی فضای روشن دل را تاریک میکندعلت خلوص نیت است وخداوند بزرگ فرموده: روز قیامت روزی است که مال وفرزندان نفع نمیدهند انچه نفع دارد قلبی است که صاحبش آن را سالم نزد خدا اورده باشد،وپیامبر عزیز اسلام(ص) فرموده: نیت مومن از عملش بهتر است ونیز ایشان فرموده اند:اعمال به نیات است وهر انچه برای نیت است همان نیت اوست. عبد نه تنها در عبادات واجبه بایدبرای خدا نیت داشته باشد بلکه لازم است در تمام حرکات وسکناتشخدا را در نظر بگیرد وبرای خدا بر خیزد وبنشیند که اگر در تمام امور برای خدا نیت کندخود را در حصن حصین عنایت حق قرار داده واز شرور نفس وخطرات شیطان در امان خواهد بود .واین خلوص نیت در همه حرکات وسکنات است که از انسان موجودی پاک ساخته وادمی را با سعادت دنیا واخرت روبرو می کندواگر انسان این طور نباشد جزءاهل غفلت است وغافلان همان بد بخت هایی هستند که خداوند در حق انان فرموده:نیستند مگر مانند چهارپایان بلکه راهی بدتر از انان دارند. دل وقتی از کدورات ووسواس شیطانی ،وشکوک وشبهه ها واضطرابات پاک باشدوهمچون آینه مرکز تجلی فیوضات محبوب باشدآن نیتی که مورد رضایت دوست است از ان دل آشکار میشود وصفا وپاکی قلب ،ودور بودنش از کدورات محصول نورانیت ان به نور معرفت است . کسی که از طریق تفکر در بساط هستی ودقت در ایات قران وروایات نسبت به حضرت حق معرفت پیدا کرد ،وقیامت را با چشم دل با کمک گیری از قران دید وبرای او این حقیقت روشن شد که دنیای او عمرش بسیار کوتاه ،و انسان نسبت به آن مسافری زودگذر است،و فهمید که دیاری غیر حق وجود ندارد و هر چه هست سایه ای از اوست،و کاری دست کسی جز خدا نیست،به نیت خالصانه می رسد،و اعمال و رفتارش با ریشه گرفتن از چنین نیتی دارای ارزش واقعی خواهد شد. نیت بر حسب حالات مکلفین فرق می کند، مکلف در صورت اسیر بودن به بندهای شیطانی و آلوده بودن به رذایل اخلاقی ، نیتش ضعیف و کم ارزش ،و در صورت آزاد بودن علم و قدرت و اراده اش از حوادث نفسانی نیتش دارای قدرت الهی و نزدیک به حقیقت خلوص یا عین خلوص است. صاحب نیت تا راه به حقیقت نبرده باشد وپرده های ضلالت و گمراهی وحایل های نفسانی را از خود دور ننموده باشد واسباب تزلزل واظطراب را از خود دفع نکرده باشد به نیت خالص نرسیده و نیتش بااین همه الودگیها از درجه اعتبار ساقط وارزش چندانی نخواهد داشت. معرفت واقعی به حق علت تجلی عظمت حضرت او در قلب است تجلی این عظمت باعث میشود که غیر حق درنظر انسان کوچک یا به صورت هیچوعدم گردد در این صورت چونغیر خدا نمی بیند نیتش جز برای خدا نمی شود وراهی هم برای خلوص نیت وصدق نیت جز راه معرفت نیست ووقتی انسان به این منزل والا رسید یعنی غیر ملکی از نظر او محو شد وعظمتی جز عظمت حق در میان نماند حکومت این عظمت با کمال قدرت ورحمت نفس وهوا را مقهور خود کرده و جایی برای ورود شوائب به میدان نیت نمی گذارد، در این منزل با عظمت است که صفتی برای نیت جز صفت صدق و خلوص نمی ماند. هرگاه انسان به توفیق الهی آراسته به نور معرفت شودو از طریق این معرفت که از بهترین و پرمنفعت ترین فیوضات الهی به انسان است متصف به خلوص نیت گردد وظاهر و باطن و سروعلانیه اش با خدا یکی شود دارای حیائی از خدا گردد و چون حیا از وجودش پرتو افکند حق الهی را آنچنان که باید انجام خواهد داد و از کار مخالف رضای او پرهیز خواهد کرد. بعضی از فقها ارتکاب گناه را منفی ایمان دانسته ، و قائل به خلود صناق در عذاب جهنم اند و عمده دلیل آنان نبود معرفت در اهل گناه و در نتیجه نبود نیت خالص و در حقیقت نبود حیا و شرم از مولا در وجود آنان است، وقتی حیا نباشد انسان چگونه از معصیت کناره گیری کند،بهترین نیرویی که آدمی را از گناه باز می دارد حیا است. و این حیا جبلی و طبیعی خلوص نیت و آرزوی اوست. اصل تکبر عجب است که به اندکی عمل و علم مغرور گردد و گمان برد که عمل و علم او وافی و وافر باشد و به دیده ظن نیکو در عمل و علم خویش نگرد و به چشم حقارت به مردمان نظر کند و جهلی که در وی بود در دیگران گمان برد آنگه به خویش معجب گردد چنانکه ابلیس و بلعام و دیگر ظالمان در احوال خود مغرور گشتند و به علم وعمل خویش معجب شدند و به سبب عجب استکبار نمودند از امر حق و تکبر کردند به خالق. عجب از کبر متمایز می شود زیرا کبر این است که متکبر خود را بالاتر از غیر بداند و مرتبه خود را برتر شمارد ولی در عجب پای غیر در میان نیست بلکه اگر تنها یک فرد از انسان خلق شده بود تصور می رفت که همان معجب (خود بین) باشد و حال آن که متکبر نمی شود مگر این که با غیر باشد و خود را در صفت کمال بالاتر از او بینگارد . معجب بر زوال نعمت خائف نیست بلکه بر آن مطمئن و سرمست است و شادی و فرح او از این جهت است که آن صفت کمال به خود او منسوب است نه عطای خدای تعالی .و هرگاه بر دل او این عقیده قالب شود که آن نعمت از خداست و اگر بخواهد می گیرد عجب برطرف شده است اما اگر معجب در دل معتقد باشد که حقی بر خدا دارد و یا مرتبه ای برای خود در پیش خدا قائل باشد و استبعاد کند که خدا آن نعمت را سلب کند و یا مکروهی به او برساند و از خدا برای عمل خود توقع پاداش و کرامت بزرگ داشته باشد این را ((ادلال)) به عمل گویند وگویی برای خودش بر خدا ناز و دلال دارداین صفت از عجب بدتر است زیرا صاحب این صفت عجب دارد و بالاتر از آن . معجب ناز و دلال ندارد، زیرا عجب عبارتست از بزرگداشت نعمت و کمال خود و فراموشی نسبت دادن آن به خدا بدون توقع پاداش بر عمل خویش، پس ادلال عجب است با چیزی زائد برآن. بدین سان کسی به دیگری چیزی می دهد اگر آن را بزرگ شمارد و به او منت گذارد معجب است و اگر او را علاوه بر این به خدمت گیرد و از او توقعاتی داشته باشد و تخلف از برآوردن آنها را بعید بشمارد بر آن شخص ناز و دلال خواهد داشت. عجب گاه صفتی است که صاحبش آن را کمال می داند و در حقیقت کمال نیست. وهمینطور گاهی به عملی است که هیچ فایده ای ندارد و او آن را به خطا خوب می انگارد. خدای سبحان در قرآن می فرماید:))آیا آن که بدکاری اش برای او آرایش یافته و آن را نیک می بیند ....................))(فاطر،8) عجب چند درجه دارد: از جمله این است که کردار بد بنده به نظرش جلوه کند و آن را خوب بپندارد و از آن خوشش آید و گمان کند که کار خوبی می کندو از جمله این است که چون بنده به پروردگارش ایمان دارد بر خدای عزوجل منت می نهد در صورتی که خدا بر او منت دارد. روایتی در مورد عجب در دعای بیستم صحیفه سجادیه می خوانیم: امام سجاد در کمال تواضع و خضوع از حضرت حق می خواهد: الهی بندگی مرا برای خود خالص قرار ده و از این که عجب عمل مرا فاسد کند مرا در پناهت محافظت فرما . حضرت رضا می فرماید: مردی در بنی اسرائیل چهل سال خدا را عبادت کرد ،عبادتش مقبول حضرت دوست نیفتاد، به خود گفت: بدبختی از خود توست ، و علت منع قبولی در وجود توست ، از جانب حق ندا آمد ، این سرزنش که از خود کردی از عبادت چهل ساله ات بالاتر است. از امام باقر (ع) یا امام صادق(ع) روایت شده که دو نفر به مسجد رفتند: یکی عابد و دیگری فاسق ، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق صدیق بود و عابد فاسق ، زیرا چون عابد به مسجد رفت به عبادت خود می نازید و هنگامی که در حال عبادت بوذد نیز همین اندیشه را داشت ولی فاسق چون به مسجد رفت حالت شرمندگی به او دست داد و در حال نماز نیز به فکر گناه خویش و در ندامت و پشیمانی بود و از خداوند عذر تقصیر می خواست . امام هادی (ع) فرمود: هر کسی از خود راضی باشد دشمنان او زیاد شوند. امیر المومنین (ع) فرمود: خود پسندی آدمی را از رشد و کمال باز می دارد . عیسی و شخصی معجب امام صادق (ع) فرمود: راه و روش عیسی در تبلیغ دین گردش شهرها بود ، در یکی از گردش هایش بیرون شد در حالی که مرد کوتاه قدی از یارانش به همراهش بود ، چون عیسی به دریا رسید از روی یقین نام خدا را برد و روی آب به راه افتاد ، چون آن مرد عیسی را چنین دید او هم با یقین کامل نام حضرت حق را به زبان جاری کرد و دنبال عیسی به روی آب راه افتاد . در این حال عجب و خودبینی او را فرا گرفت بت خود گفت عیسی روح ا...است که به روی آب راه می رود و من هم همانند او ، پس او را به من چه برتری است؟ امام فرمود به محض این اندیشه به زیر آب رفت در آن حال عیسی را به عنوان کمک صدا زد .آن حضرت وی را از آب بیرون آورده ،سپس به او فرمود: چه گفتی ؟ در پاسخ عیسی مسئله اندیشه اش را بیان کرد و این که آلودگی عجب گریبانش را گرفت . عیسی فرمود: خود را به جایی واداشتن جز آنجا که خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدی. از آنچه که گفتی به درگاه حضرت حق توبه کن پس امام صادق فرمود آن مرد توبه کرد و به مقامی که خدا به او داده بود بازگشت. نکوهش عجب خود بینی از مهلکات بزرگ و از بدترین صفات زشت و نکوهیده است. رسول خدا فرمود: سه چیز هلاک کننده است: بخلی که مطیع آن شوند ،و هوا و هوسی که از آن پیروی کنند ، و اعجاب آدمی نسبت به خود . و فرمود : هر گاه ببینی که مردم از هوا و هوس و بخل خود پیروی می کنند و هر صاحب رایی به رای خود عجب می نماید و آنرا ثواب می شمارد ،خود را محافظت کن. و فرمود: هیچ گناهی نکنید ، من بدتر از گناه شما می ترسم و آن عجب است . و فرمود: زمانی موسی نشسته بود که شیطان به سوی او آمد و کلاهی رنگارنگ بر سر داشت، چون نزدیک موسی رسید کلاهش را برداشت و ایستاد و سلام کرد. موسی گفت: تو کیستی؟ گفت: من ابلیسم گفت: شیطان تویی ، خدا آواره ات کند. شیطان گفت: من آمده ام برای منزلتی که نزد خدا داری به تو سلام کنم. موسی گفت: این کلاه چیست؟ شیطان گفت: به وسیله این کلاه دلهای بنی آدم را می ربایم. موسی گفت: کدام گناه است که چون آدمی مرتکب شود بر او مسلط می شوی ؟ شیطان گفت: هر وقت عجب نموده و عمل خود را بزرگ شمارد و گناهش در نظرش کوچک آید. آفات عجب آفات عجب( خود بینی )بسیار است.از جمله کبر بسیار است ، زیرا یکی از اسباب کبر خود بینی است. و از جمله فراموشی گناهان است که آنها را به یاد نمی آورد و آن را ناچیز و بی اهمیت می شمارد، و در نتیجه کوششی برای تدارک و تلافی گناهان نمی نماید، بلکه گمان می برد که خدا آن را خواهد آمرزید.اما اگر عبادتی از او سر زند آن را بزرگ می شمارد و به آن شاد می شود و بر خدا منت می گذارد و وقتی گرفتار چنین عجبی شد از درک آفات و معایب اعمال خود غافل می شود. و کسی که در اندیشه از بین بردن آفات اعمال خود نباشد کوشش او به هدر می رود ،زیرا اعمال ظاهری اگر خالص و از شائبه ها پاک نباشد کم اتفاق می افتد که سود بخشد ، و کسی آفات اعمال خود را باز می جوید که خائف و ترسان باشد نه گرفتار عجب. زیرا معجب به خود و رای خود مغرور و ازمکر خدا ایمن است ، و می پندارد که نزد خدا منزلتی داردو بسبب اعمال خویش که خود توفیق ونعمت الهی است برای خود حقی بر خدا قائل است وعجب او را به خود ستایی می کشاند . واگر به رای وعقل وعلم خود اعجاب داشته باشد از پرسیدن واستفاده علمی ومشورت کردن باز می ماند ،ودر نتیجه استبداد رای پیدا می کند واز سوال کردن از عالم تر از خود سر باز می زند ،وبه رای دیگران اعتنا نمی کند بلکه دیگران را خوار و حقیر ونادان می شمارد . واز آفات عجب سستی وکاهش در جد وجهد است ،زیرا صاحب این صفت گرفتار این خیال خام است که از سعی وکوشش بی نیاز است وبه آنچه مایه نجات است دست یافته ،وهمین پندار بی تردید باعث هلاکت است . اسباب عجب 1.کثرت مدیحه سرایی متعلقین ، در حالی که آن محاسن در شخص نباشد. 2.جهل داشتن خود بینی باعث می شود کارهای ناپسند ،مانند عروس زیبا در نظر انسان جلوه کند به همین جهت شگفت زده شده ، خیال می کند کاری نیکو انجام می دهد.دیگر این که بنده به خدای خود منت می گذارد در حالی که خدا باید به او منت گذارد. عجب باعث از بین رفتن و نقص موارد زیر است: 1.مشورت 2. از یاد بردن امتحان الهی 3.کم شدن سعی و کوشش 4.نپذیرفتن حق از دیگران 5.هلاک شدن معالجه مرض عجب معالجه مرض عجب از طریق شناخت عظمت پروردگار و این که همه چیز وهمه کس را از قدرت خداوند بدانیم و معرفت خود و توجه به ضعف و بی چارگی است. خداوند را بشناسیم که چه قدر با ما مهربان است و در برابر خدا متواضع باشیم و خود را مستحق نعمت ندانیم. گر خورش جانورانت کنند کاه گل کوزه گرانت کنند بر مال و جمال خویشتن غره نشو کان را به شبی برند و این را به شبی برای مرض عجب دو معالجه است: 1.اجمالی 2.تفصیلی 1.معالجه اجمالی این است که پروردگار خود را بشناسی و بدانی که غایت و کمال و عزت و جلال سزاوار غیر او نیست و بشناسی که تو به خودی خود از هر ذلیلی ذلیل تر و از هر قلیلی قلیل تری و به جز ذلت و مسکنت و خاکساری در خور تو نیست پس تو را با عجب و بزرگی چه؟تو ممکنی بیش نیستی و ممکن به خودی خود عدم محض است ، وجود و کمال او و آثار و افعال او همه از واجب الوجود تعالی است. پس کبریا و بزرگی برازنده آن است که وجود همه مستند به او است. گر سر چرخ است پر از طوق اوست ور دل خاک است پر شوق اوست دور جهان است به فرمان او خنگ فلک غاشیه گردان او کشمکش هر چه در او زندگی است پیش خداوندی او بندگی است باجبر و تنش که در عالم کم است اول ما و آخر ما یک دم است پس اگر کسی بزرگی کند باید به واسطه پروردگار خود بزرگی کند و اگر به چیزی فخر و مباهات کند به آفریدگار خود افتخار نماید وخود را به خودی خود پست و حقیر شمارد و خود را عدم محض ببیند و این معنی است که همه ممکنات در آن شر کنید و اما خواری و ذلتی که مخصوص سنخ و نوع این بیچاره مسکین که به خود عجب می کند از حد متجاوز و از تحریر آن قلم عاجز است و چگونه چنین نباشد. و اگر اندکی تامل کنیم می دانیم که چه چیز پست تر و رذل تر است از چیزی که ابتدای او عدم و ماده خلقتش از همه چیز نجس تر و آخرش از همه اشیا متعفن تر است. نه از خود اختیاری و نه قدرت در کاری و نه خبر دارد که بر سر او چه می آید و هر یک به ضد یکدیگر در ویران کردن جزوی از عمارت بدنش سعی و اجتهاد می کند . 2.معالجه تفصیلی معالجه تفصیلی این است که تفحص کند که سبب عجب او چه شده و تفصیل آن این است که اسباب آن عجب در عمل است و معرفت و عبادت و طاعت و غیر اینها از کمالات نفسانیه است مانند ورع و تقوی و شجاعت و سخاوت و امثال اینها و نسب و حسب و جمال و مال و قوت و تسلط و جاه و اقتدار. علم حقیقی آن است که انسان را به خود بشناساند و او را به خطر و تشویش و خاتمه امر دانا نماید و او را از عظمت و عزت و جلال خداوندی آگاه کند و بفهمد که سزاوار بزرگی و کبریا است. و علم مانند بارانی است که از آسمان فرود می آید و در نهایت صافی و خوش گواری درختان و گیاهان از آن سیراب می گردند. و از ثمره علم آن است که بداند که هرکه صاحب صفت عجب است خدا اورا دشمن دارد . و هر عالمی که مردم را به فروتنی امر می کند و از کبر و عجب منع می نماید و خود متکبر و معجب باشد از بدان علما و از کسانی که به علم خود عمل نکرده اند خواهد بود. در این زمان بسیار کم عالمی باشد که فروتننی و تواضعش برای غیر اغنیا و اهل دنیا باشد و بر فقرا و مسکینان متکبر نباشد پس سزاوار علما آن است که در گفتار و رفتار خود تامل کنند و ببینند عاقبتشان به کجا خواهد انجامیدتا ذلت نفس خود را بشناسند و از عجب و تکبر خالی شوند . علاج عجب به عبادت و طاعت علاج عجب به عبادت و طاعت آن است که بدانی غرض از عبادات و طاعات اظهار ذلت و مسکنت است و عادت و ملکه شدن اینها برای نفس انسانی است . تامعنی بندگی و حقیقت آن حاصل شود و عجب چون منافات با این دارد لامحاله عبادت را باطل می کند. شرایط و آداب عبادت بسیاراست و عبادت بدون یکی از اینها فاسد و بی اعتبار است و آفاتی که باعث خبط در اینها می گردد بسیار است . علاج عجب به ورع و تقوی اما عجب به ورع و تقوا و صبر و شکرو سخاوت و شجاعت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه است ،پس معالجه آن این است که مطمئن شود که این صفات وقتی نافع و موجب نجات است که عجب با آنها نباشد و هنگامی که عجب با آنها باشد همه آنها را باطل می کند و عاقل کسی است که صفات بد را به خود راه نمی دهد که همه صفات نیک او را ضایع کند ، علاج عجب به هر یک از این صفات آن است که تامل کند که از کجا این صفت برای او حاصل شده است . علاج عجب به حسب و نسب علاج عجب به حسب و نسب با دانستن چند چیز است: اول این که بدانیم فخر و بزرگی کردن به کمال دیگری نیست مگر از روی سفاهت و بی خردی ، زیرا کسی که خود ناقص و بیکمال باشد کمال جد و پدرش برای او چه سودی است . دوم این که تامل کنیم که اگر کسی به نسب فخر کند چرا نسب حقیقی خود را فراموش کند . خدا آدم را از گل آفریده و نسل او را از نطفه پست آفریده است و کسی که جد او ذلیل هر ذلیل پست و پدر او که نجس کننده هر چیزی است باشد چه رتبه و منزلتی برای خود او می باشد. سوم آن که اگر در نظر به گذشتگانش که به آنها عجب و افتخار می کند بنماید ، اگر از نیکان و صاحب مکارم اخلاق و بزرگی و شرافت واقعی بودند شکی نیست که شیوه ایشان ذلت و شکست نفسی بوده است پس اگر این صفت ایشان پسندیده است ، چرا خود از آن خالی است و به ایشان اقتدا نمی کند و اگر این صفت پسندیده نیست چه افتخاری به ایشان می کند بلکه همین عجب به ایشان است . علاج عجب به جمال علاج عجب به جمال این است که بدانیم آن به زودی در معرض زوال است و با مرضی جمال زایل و حسن باطل میشود و کدام عاقل است که به چیزی عجب می کند که یک تب در شبی آن را بگیرد . علاج عجب به مال علاج عجب به مال آن است که آفات مال را در نظر آوری و تفکر کنیم که آن در معرض زوال و فنا است و عاری از دوام و بقا است و گاهی به غارت می رود و گاهی در آتش می سوزد یا در آب غرق می شود و یا دزد آن را می برد. علاج عجب به قوت و قدرت عجب به قدرت و قوت خود علاجش آن است که امراض و آلامی را که خدا مسلط بر بدن او گردانیده به یاد آورد و بیندیشد که چگونه شبی تب ،قوت او را ضعیف و بدن او را لاغر می کند، و اگر یک رگ از بدن او به درد آید از هر عاجزی عاجزتر و از هر ذلیلی ذلیل تر می شود و احمق کسی است که به قوت و قدرت خود بنازد و حال این که اگر مگسی چیزی از او برباید نمی تواند از او استرداد کند. و اما عجب به جاه و منسب و حکومت و امارت و قرب سلطان و کثرت انصار و اعوان از اولاد و خویشان و خدم و قبیله و عشیره پس این مرضی است که بسیاری از اهل دنیا به آن مبتلا و به این جهت مساکین از پندار و غرور ایشان در بلا به زیر دستان به حقارت نظر می کنند . علاج عجب به عقل و زیرکی عجب به عقل و زیرکی خود که علامت بی عقلی است زیرا که علقل پیرامون عجب نمی گردد بلکه عقل خود را حقیر می شمارد و بدترین اقسام عجب ، عجب به رای و تدبیری است که از آدمی ظاهر می شود . علاج این مرض آن است که آدمی ذهن خود را متهم بشمارد و به خود مغرور نگردد. نتیجه نهایی از آن روزی که آدم پا به این کره ی خاکی نهاد ، در تمام دورانهای تاریخ و عصر انسانی پیشین تا امروز ، یکی از سرچشمه های اصلی و خطرناک فساد و انحراف ، عجب و کفر و نفاق بوده است و این مطالعه نشان می دهد که این صفت رذیله مایه بدبختی گروه عظیمی از انسانها و جوامع بشری می گردد. فهرست منابع 1.معراج السعاده – 2-/تالیف : عالم ربانی مرحوم احمد نراقی / سازمان انتشارات جاویدان/ موسس : محمد حسن علمی 2.عرفان اسلامی / شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه / جلد 9/ نوشته حسین انصاریان 3.التصفیة فی احوال المتسوفه ( صوفی نامه) / تالیف : ابوالمظفر منصور بن اردشیر العبادی / به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی 4.زندگی بهتر در پرتو اخلاق / تالیف : محمدرضا بارگاهی / انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی / چاپ : اول / سال 1375 5.شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه /جلد 3 /حسین انصاری / انتشارات پیام آزادی / سال 1368 6.معارف و معاریف/ دایرة المعارف جامع اسلامی/ جلد7 / چاپ : اول / سال1369/سید مصطفی حسینی دشتی / موسسه فرهنگی آرایه ها 7.لغت نامه دهخدا / تالیف : علی اکبر دهخدا/ دکتر محمد معین / شماره مسلسل 76/ تهران /سال 1341هجری شمسی / چاپخانه دانشگاه تهران 8.اینترنت http://majma429.blogfa.com/ post
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد