عنوان تحقیق: خوف ورجاء
پژوهشگر: راضیه گلمقام
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده:
گروههای مختلف عرفا برای خوف ورجا تعریفات وتقسیم بندی های متفاوت دارند اما تمام آنان بریک امراتفاق نظر دارند و آن این است که خوف ورجاء دوروی ایمانند و هرکدام ازایندو نباشند ایمان بی ارزش است.
حسین انصاریان برای خوف ورجا این تقسیم بندی رادارد: 1-خوف ثابت 2- خوف معارض
1- امید ثابت
2-امیدمعارض
آقای شاهرودی می گویند: خوف دو نوع است: 1-خوف مکر 2- خوف عقوبت
برای هریک ازایندو نیز نشانه ها و عواملی ذکر کرده اند. برای امید هم تعاریفی اورده اند و برای ان نشانه ها وعواملی ذکر کرده اند. خواجه عبدالله انصاری نیز درکتابهای منازل المسافرین،صدمیدان ،علل المقامات و پیرطریقت تعاریف و تقسیم بندی های متفاوتی دارند که در متن موجوداست.
کلیدواژه: خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت
مقدمه
سرکارکلاس وقتی به فرمایشات استادم گوش میکردم با خود اندیشیدم که آیا تمام عرفا در مورد خوف ورجاء یک نظر رادارندیا نظریاتشان متفاوت است ؟اگرمتفاوت است این تفاوت درچیست؟ آیا تفاوت در تعریف است ؟ درتقسیم بندی است یا چیز دیگری است؟ ایا اصحاب رسول خدا هم در این مورد نظری دارند؟
باتحقیقی که کردم به جواب پرسشهایم رسیدم ودر تحقیقم نیز آوردم.
متن تحقیق
ابتدا به ذکرمطالب کتاب عرفان اسلامی از آقای حسین انصاریان میپردازیم:
قال الامام الصادق (ع) الخَوفُ رقیبُ القَلبِ والرَّجاءُ شفیعُ النَفس ِ.و مَن کانَ بِااللهِ عارفا" کانَ مِنَ اللهِ خاءفا" و هما جَناحَا الایمان ِ ،یَطیرُ بِهما العَبدُ المحَقّقُ الی رضوان ِ اللهِ تعالی و عَینا عَقلِهِ یُبصِرُ بهما الی وعدِاللهِ تعالی و وعیدِهِ و الخوفُ طالِعُ عدل ِ اللهِ باتِّقاءِ وعیدِهِ و الرَّجاءُ داعی فَضل ِ اللهِ و هُوَ یُحیِِی القلبَ و الخُوفُ یُمیتُ النفس َ.(ص 315کتاب عرفان اسلامی ج12 از حسین انصاریان که شرحی است بر مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه)
ترجمه:ترس از مقام حق و یا از عذاب قیامت که معلول گناهان است دیده بان دل و محافظ وجود از اقعال و اعمال زشت است، و امیید و رجا نسبت به رحمت دوست شفیع نفس درپیشگاه حضرت حق است ، که هرچند الودگی و گناه زیاد باشد در صورت توبه به عرصه امورزش می رسیم که چیزی با کرم حق و عنایت یار برابر نیست.هر کس از معرفت بیشتری نسبت به حق برخوردار است خوفش بیشتر است ، خوف و رجا دو بال ایمانند که مومن با این دو بال به سوی رضوان می پرد و امید و خوف دو چشم عقلند که با این دو چشم وعده و وعید حق یعنی بشارت به بهشت و انذار از جهنم را تماشا می کند امید هر عبدی را به جانب کرم می خواند و باعث حیاه قلب و نجات دل از اقسردگی است ، و خوف باعث مرگ شهوات و هواهای نفس است. (ص319کتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان ج12 که شرحی است بر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)
حاصل این است که چنان که حق به وفور عفو و رحمت وشمول لطف و مکرمت که مشعر رجا و امید است موصوف می باشد همچنین بارگاه حریم او به جنود قهر و سطوت که مورث خوف و بیم است محفور است پس باید در بندگان امید و بیم یکسان بوده و هیچ یک بر دیگری زیادت نکند چنانچه حضرت باقرع) فرمود هیچ بنده مومنی نیست مگر انکه در قلب او دو نوراست:نور بیم و نور امید که اگر وزن شوند هیچ یک بر دیگری زیادتی نکند.(ص 319کتاب عرفان اسلامی ج12از حسین انصاریان که شرحی است بر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه )
قال رسول الله (ص): المومنُ بینَ خوفینِ ِ، خوف ِ مامضی و خوف مابقی. و بِمَوتِ النَّفسِ تَََکونُ حیاةُ القلبِ و بِحیاةِ القلبِ البُلوغ الی الاستقامَةِِ و مَن عَبَدَاللهَ علی میزان ِالخَوف ِ و الرّجاءِ لایضِلُّ و یَصِلُ الی مأمُولِه.(ص 315 کتاب عرفان اسلامی ج12ازحسین انصاریان که شرحی است بر مصباح الشریعه و متاح الحقیقه)
ترجمه:رسول خدا فرمود: مومن بین دو خوف است. خوف از گذشته به این که مبادا انچه از عمرگذشت موافق رضای دوست نگذشته باشد ، و خوف از آینده که مبادا به هوا و هوس بگذردوحاصل وثمری برابر با میل یار به بار نیاورد. به موت نفس اماره دل زنده می شود و زندگی به سبب حیاه دل براستقامت در عمل قدرت میگیرد .هرکس حضرت معبود را براساس خوف ورجای مساوی عبلدت کند هرگزگمراه نمی شود و به امیدی که دارد به رحمت یار میرسد،چرا که امید زیاد به حالت خطرناک امن از عذاب و مکر میرسد و خوف زیاد به یاس از رحمت دوست میرسد واضافه هریک بر دیگری خطرعظیم است. (ص320 عرفان اسلامی ج12 از حسین انصاریان)
چرا برای عبد خوف نباشدً؟ در حالی که عاقبت خود را خبر ندارد که به سعادت ختم می شود یا به شقاوت، از طرف دیگرعمل و کوششی که بتواند به ان تکیه کند و به استناد آن مستحق نتیجه مطلوب و صواب جمیل باشد نخواهد داشت زیرا اگر توفیق عملی به دست اید با توجه و عنایت اوست و باز باید متوجه باشد که هرگز خود او با نیرو وقدرتش نمی توانست کار خوبی انجام داده و یا از عمل بدی پرهیز کند زیرا حول و قوه فقط و فقط از حضرت حق است و بس و عبد غرق در الاء و نعماء اوست.الاء و نعمایی که حد و حصر و عدد و شماره ندارد.(ص 320عرفان اسلامی ج12 از حسین انصاریان که شرحی است بر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)
خوف و امید هرکدام مسلک خاصی هستند و هریک به کسی منصوب است امید مسلک عاشق است و عاشق همیشه در این احساس است که معشوق چه وقت به ازار و عذاب عاشق رازی است ؟! و خوف مسلک زاهد است که مولای خود را به عنوان سلطان قهر اخد کرده و از این جهت در جمیع حرکات و سکنات از او خائف و هراسان است که مبادا خلاف میل دوست واقع شود.(ص 320و321کتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان ج12)
اویس قرنی که از بزرگان قوم و از خواص حضرت مولی و از عارفان عاشق و بیداردلان واصل است به هرم بن حیّان گفت:مردمان کار به خود اسان کرده ،بندگی خدا را بر اساس امید انجام می دهند بیا تا من و تو بر مقتضای خوف عمل کنیم که به احتیاط در دین نزدیکتر است. (ص321عرفان اسلامی ج12از حسین انصاریان)
براساس این کتاب، خوف بردو نوع است:
1- خوف ثابت 2- خوف معارض
خوف ثابت
که مرکوز در طبع است و به مقتضای آن اتیان اوامر و اجتناب از نواهی انجام می گیرد و مسامحه که از توابع رجاء است از او ناشی نمی شود و به سبب معارضه خوف با رجاء تزلزل و اضطراب به هم نمی رساند.و این چنین خوف بدون شک عامل مغفرت است.
خوف معارض
خوفی است که هرچندگاه معارضه با امید می کند و به سبب معارضه در اساس خوف تزلزل به هم میرساند اما به ملاحظه مرجّحات خوف برگشت به خوف ثابت می کندو مانند خوف ثابت سبب نجات می گیرد.
امید هم دو نوع است:
1-امید ثابت 2-امید مسافر
امید ثابت
از برای صاحب امید ملکه و فطری است و صفتی است راسخ و این امید موجب قوت عشق و محبت نسبت به محبوب است.
امید مسافریا غیرثابت
در مرحله حال است و به مرتبه رسوخ نرسیده و این امید مسّحخ عجز و تقصیر و حیاست به این معنی که دارنده ان به عجز وتقصیرش راه برده و دانسته که کفایت تمام مهمات فقط به دست حضرت اوست و جنابش وقتی دردنیا با بنده امیدوارش به نیکی معالمه کند به طریق اولی معامله اش در اخرت با بنده اش بهتر و نیکوتراست .
ای دل ما به طرّه تو اسیر پای جانها نهاده درزنجیر
نشود دل زیاد رویت دور نشود جان زمهر مویت سیر
تا صف محشرت بدیدن زود تادم دیگرت ندیدن دور
عارفان رازتست ناله زار عاشقان رازتست نغمه زیر
اشک ان بی رخ تو همچو بقم روی این ازغم تو همچو زریر
شکرگویان بی زبان و دهن پادشاهان بی کلاه و سریر
درد نوشان و ننگشان از صاف دلق پوشان و عارشان ز حریر
زاهد علم و عشق و رندی را صد بیان عاجز است از تقریر
گربخوانند خادمت رندان سجده شکر کن که گشتی میر
همچو من خاکشان بکش در چشم تا ببینی عیان به عین بصیر
که در این خانه نیست کس جز او هوهو لا اله الّا هو
این ابیات از(ص 322عرفان اسلامی ج12از حسین انصاریان) می باشد.
اکنون به ذکر مطالب کتاب آشنایی باعرفان اسلامی از آقای شاهرودی میپردازم
مقام هفتم:خوف
ازص 237تاص 254
شکرمقدم برخوف است زیراسالک غرق درنعمت الاهی هرگاه به زوال نعمت توجه کند سبب خوف میشود.(ص237کتاب آشنایی با عرفان اسلامی: اقای سیدمرتضی حسینی شاهرودی)
هرچه نعمت بیشتر باشد خوف افزونترخواهد بود وهرچه علم انسان به نعمتهایش بیشترباشدخوف او نیزبیشترخواهد بود.(همان صفحه وهمان کتاب پاراگراف 3هرسه خطش)
به همین خاطر است که خشیت، حال ویژه عالمان است چنانکه خدا متعال فرمود:اِنَّما بخشی الله مِن عباده العلماء:فاطر:28(همان)
خوف معنی ای بودکه به مستقبل تعلق داردوخوف به خاطر علم به نعمتهایی که در اختیارانسان است به وجود می آید به همین جهت سلب خوف ازجاهل ونادان ممکن میباشد وسلب خوف از غیرجاهل امکانپذیرنیست. کسی که کمترین آگاهی به داشته های خودو نیز کمالات ذاتی و عرضی خودداشته باشد وامکان از دست دادن آنرا بفهمدونیز بتواند موقعیتی راکه کمالات ونعمت خودراازدست داده است موردتوجه قراردهد،دارای خوف خواهد بود ولی این خوف مقام سالک نیست.(ص 237)
خوف عرفانی(ار ص 238تاص239)
خوف عرفانی عبارت است از انزعاج قلب وانسلاخ اواز طمأنیت امن،به توقع مکروهی ممکن الحصول و این مقام تالی شکرازآن است که نظرشاکردرمقام شکرمقصود بود برملاحظه نعمت الاهی که طمأنیت امن لازم آن است تاآن گاه که ازمقام خوف به ملاحظه امکان زوال نعمت و سخط نازله ای به دلش فرودآید و او راازطمأنیت امن ازعاج کند و به توقع سخط ممکن الحصول به منزل خوف کشد ونظر جلال بینش با نظرجمال بین قرین گردد و بر ظاهر صلاح حال اعتمادنکند وپیوسته از نوازل قهر وغضب خایف بود.(همان)
گفته اندکه وقتی جبرئیل به حضرت رسالت آمد و اثرخوف بر او ظاهربود رسول خدا از کیفیت حال پرسید،جبرئیل جواب داد: که این خوف نه اکنون حادث است بلکه از آنروزبازکه دست قهرازلی درآمد و آن معلم ملکوت (ابلیس) راازمیان مقدسان و مسبحان بیرون برد وداغ لعنت ابدی برجبین نهاد،هیچکس از ما درصوامع قدس برقرارخود برسرامن وسکون نشسته است واز وقوع مثل این حال ترسان است. (همان کتاب پاراگراف 3و4ازخط اول تاآخرش)
چنان که گفته شد عامل خوف به طور کلی ایمان به غیب وآگاهی از نعمتهای خداوند است ودربرخی از مواردکه خوف عوام بلکه خوف خواص است، احتمال ازدست دادن نعمت نیز شرط است ودر برخی دیگرهیچ یک ازاین امور سبب خوف نیستند بلکه جلال و هیبت خدای ذوالجلال سبب آن است. (همان)
اقسام خوف (ازص239 تا 252)
خوف بردوقسم است: 1)خوف عقوبت 2)خوف مکر
خوف عقوبت(ازص239 تا 244)
این خوف ویژه عوام ازمؤمنان است که به کمال و احتمال سلب آن آگاهند. این خوف آن بود که ترسند از عقوبت اواندر دنیایاآخرت و خداوند سبحانه خوف ،فریضه نکرده است وبر بندگان چنان که گفت:وخافون اِن کنتم مؤمنین:آل عمران:175 و دیگرجای گفت: فایای فارهیون:نحل:51 و مؤمنان رابستوده به خوف.
هرچه آگاهی در مورد کمالات خویش بیشترباشد آنها مطلوبتر خواهند بود وهر چه مطلوبتر باشند، احتمال ازدست دادن آن گرانتر خواهد بود و خوف ازآن فزونتراست. چنانکه اگرکسی مال یاجان خویش رادرمعرض خطر بیندازآن به وحشت افتادپس اگرهستی خویش را در معرض زوال ببیند صد چندان وحشت کند.
خوف عقوبت عام وفراگیر است و همه ازآن برخوردارند مگر آنکه هیچ فهمی به خودوآینده خود نداشته باشد و عقل ودل وی زایل شده باشد. (پاراگراف4از خط اول تاخط آخرش همان کتاب و همان صفحه)
ابوسلیمان دارایی گوید: خوف از هیچ دل مفارقت نکند مگرآنکه دل ویران شود (ص192ترجمه رساله قشیریه از بدیع الزمان فروزانفر)
به همین خاطر است که این خوف ویژه عوام مؤمنان است که بهره اندکی از علم و معرفت دارند
واسطی گوید: خوف حجابی بود میان خداوبنده و اندرین لفظ اشکالاتی است و معنی اش آن
است که خائف وقت ثانی چشم میداردو ابناء وقت،انتظار مستقبل نکنندو حسنات ابرار سیئات مقربان باشد.
درهمین معنی است حدیث شریف رسول خدا که فرمود:
رأس المال مخافة الله ونیزفرمود:
رأس الحکمة مخافة الله
عوامل خوف عقوبت
1- تصدیق و وعید: چنانکه گفته اند:خوف قوت علم بودبه مجاری احکام (پاراگراف4خط 1همان کتاب)
2- مطالعه جنایت:قال الحسن البصری: یخرج من الناررجل بعد الف عام ویا لیتنی ذالک الرجل: بیرون می آید مرد ازآتش بعدازهزار سال وای کاش آن مرد من باشم. (همان)
3-مراقبت:ابن المبارک گوید آنچه خوف انگیزد تااندردل قرارگیرد دوام مراقبت بود، پنهان وآشکار. هرگاه سالک به وعید خدای سبحان آگاه باشد، اگرچه به ظاهر گناه کوچکی باشد یا انجام مکروهی ،به خاطرعظمت و جلالت حق تعالی جنایت است و خیانت نه گناه؛از اینرو نسبت به آینده و سرنوشت خود، نگران وخائف خواهدبود.
این حال آنگاه به قوت خود میرسد که سالک مراقبت داشته باشد و به لغزشهای به ظاهر کوچک خویش راکه در واقع جنایت است، وقوف و اطلاع کامل پیداکند.
نشان خوف عقوبت
1-پرهیز از وقوع درجنایت:اگرکسی دچارلغزش شده باشد وترس از دست دادن کمال یا لذتی رالذت داشته باشد به ترک آن اقدام میکند واز تکرار آن می پرهیزد و ازجبران آن کوتاهی نمیکند.
گفته اند: خائف نه آن است که بگرید و چشم بسترد، خائف آن است که ازآنچه ترسد که بدان عذاب کنند، دست بدارد. خائف نه آن است که می گرید بلکه خائف آن است که معاصی ترک کند.
ذوالنون مصری راپرسیدند کی آسان گردد بنده را راه خوف؟گفت: آنگاه که خویشتن را بیمارشمرد،از همه چیزها پرهیز کند ازبیم بیماری دراز.
وگویندصدق خوف،پرهیزیدن است ازگناهان ظاهروباطن.
2- تعجیل تدارک جنایتگذته:ازآنجا که جنایت و خیانت گذشته سبب ترس او گشته است همان گونه که به پرهیز ازآن اقدام میکند، به جبران نیز دست می یازد، زیراتا عوامل خوف که همان جنایات است،باقی باشد،خوف باقی است وتاخوف باقی باشد، اضطراب و نگرانی براو غالب باشد وتا چنین باشدزندگی به کام وی تلخ باشد و لذتی ازآن نیابد.
استادابوعلی گوید: خوف آن بود که بهانه نسازی خویشتن رابه عسی و سوف،باشدکه چنان بود.( پاراگراف اول خط 3و4)
3- کوتاهی امید: حاتم اصم گوید: هرچیزی رازینتی است،زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امید است.(پاراگراف دوم خط 1و2 ص242 همان کتاب)
4- بی رغبتی به دنیاو شهوات آن: ابراهیم شیبان گوید:چون خوف اندردلی قرار گیرد، مواضع شهوات بسوزد اندر وی و رغبت دنیاازوی براند. پاراگراف 3 خط 1و2ص242همان کتاب)
5- اندوه دائم: شاه کرمانی گوید: نشان ترسگاری اندوه دائم است.
یادآوری چند نکته مناسب موضوع مورد بحث است.
این خوف رابه جزوعده های امیدوارکننده الاهی چیز دیگری تسکین ندهد. حتی اگرسالک به ترک عوامل خوف اقدام کرده باشد وبه جبران گذشته پرداخته باشد باز هم خوف ونتایج آن ازبین نمیرود مگرآن کسی که همه خوف، ازاو وازجلالت وعظمت اوست، پیام دهد که دیگر ترس واندوهی بر تونباشد ونترس. این پیام ووعده است که خوف را به امن وآرامش بدل میسازد.
چنانکه فرمود لا أجمعُ علی عبدی خوفین ولا أمنین فأذا أمّننی فی الدنیا،أخفته یوم القیامة و
اذا خافنی فی الدنیا أمًّنته یوم القیامة: بنده من دوبار به خوف مبتلا نگردد و دوباربه امن و
آرامش دست نیابد ،پس هرگاه کسی دردنیا ازمن در امان بود در قیامت در ترس و وحشت خواهد بود وهرگاه در دنیا در ترس از من بود در قیامت اورا امان و آرامش دهم.
2- ازآنجاکه صاحب خوف عقوبت، تصدیق وعیدکرده و لغزشهای خود را جنایت دانسته است ازوقوع در جنایات پرهیز کرده،به تدارک آن اقدام نموده و به دنیا و شهوات آن بی رغبت گشته است وبه خاطر گذشته خود ،به اندوهی پیوسته گرفتار آمده است
اهل خوف عقوبت اگرچه ایمان به غیب دارد ازاهل محبت نبود زیرا خوف از عقوبت چنانکه ازنام و عنوان آن پیداست ،عقوبت نفس مهم ترین عامل آن است وآنکه از تأدیب و عقوبت نفس هراس دارد به نفس دلبسته است زیرا تامحبت و دلبستگی نباشد عقوبت آن رنج آورنیست چنانکه اگرسالک ببیند نفسِ دشمن اورا عقوبت وتأدیب میکنند،نه تنها نگران و غمگین نخواهد بود بلکه شاد خواهد شد.
پس خوف اواز عقوبت نفس، دلیل محبت نفس است ودر دلی که محبت نفس باشد محبت الاهی نباشد، چونکه سلطان محبت الاهی هرجاکه قصد نزول کندغیر را محال اقامت نماند. یک دل جای دومحبوب نیست به ویژه اینکه یکی از بزرگترین نشانه های محبوب غیرت است و بدین خاطراست که غیررا نمیپذیرد ازاین روست که تاخوف دل را پخته نگرداند محب به محبت حضرت عزت نرسد و اولین نشانه پختگی دل تطهیر آن از اغیاراست و رفتن خانه برای یاراست.
3- خوف عقوبت سبب میشودتا آنکه به لغزش در آمده است واز قرب حق تعالی بی بهره گشته است وبه بیراهه رفته است به راه باز گردد وترک لغزش کند واز لطف خاص خدای سبحان برخوردار گردد چون خوف تازیانه خداست تأدیب کند آنراکه از درگاه اورمیده باشد.
4- نتبجه دیگر این خوف این است که آگاهی خائف به خدای سبحان افزون می گردد ونیز حیاء وشرم از خدای سبحان رادردل پدید آورد وبدان قوت بخشد، چنانکه گفته اند: ثمرة هذاالخوف العلم بالله عزوجل والحیاء من الله عزوجل هو اعلی سریرات اهل المزید....وهذا خوف العموم. ص 244)
خوف مکر:( پاراگراف 3ازص244تا آخر پاراگراف3ص252)
خوف مکر دومین قسم از اقسام خوف است این
خوف،خوف خواص از مؤمنان است
خوف مکرمربوط به محبان ذات است که به صفات جمالی مانند رأفت ورحمت و لطف و رضا و مانند آن تعلق دارند واز صفات جلالی مانند قهروعقوبت
و سخط خائف و متحرزند ودر صورت لطف جلی ازقهر خفی ایمن نباشند وپیوسته از سوء عاقبت و نداء قطعیت ترسند.
اینان چون مظهر تجلیات جمالی خدای سبحان هستند،تاب تحمل جلال وی راندارند و اگراحتمال رود که بدان مبتلا شوند پیوسته در خوفی خواهند بود که خوف عقوبت نسبت به آن امن و آرامش به حساب آید
گویند:چون ابلیس را لعنه الله ،این چنین حال پیش آمد جبرئیل و میکائیل به روزگار دراز می گریستند. خدای عزوجل وحی کرد با ایشان که چه چیزبه گریستن آورده است شما را؟ گفتند بارخدایا ازمکرتوایمن نداریم. خداوند تعالی گفت:چنین باشید وازمکر من ایمن نباشید.
این خوف نه از عقوبت نفس است که ازعقوبت در مورد این خائفان نشاید زیراکه اینان نفس ندارند تا عقوبت آن ممکن شودونیز بسیاری از آنان چون ملائکه تکلیف ندارند تا لغزشی باشد و آنگاه عقوبتی، چرا که آنان عبادمکرومون:انبیاء:26 یفعلون مایؤمرون:نحل 50 هستند.
خوف اینان از جلال خدای سبحان است و خوف حقیقی همین است،چنان که گفته اند خائف آن باشد که خوف او از جلال حق تعالی باشد نه از عقوبت.
اینان انبیاء و کمّل ازاولیای خدای سبحانند. چنان که ازعیسی(ع) روایت شده است که: یا معشرالحواریین ، انتم تخافون المعاصی ونحن معاشرالاانبیاء تخاف الکفر.
ابوسهل گوید: المرید یخاف ان یبتلی بالمعاص و العارف یخاف ان یبتلی بالکفر . پیداست که ترس ازکفرهزاران مرتبه بزرگترو عمیقتراست ازترس از معصیت ،چون معصیت اعضا و جوارح راآلوده سازدوکفر دل را،بلکه ایندو خوف هیچ نسبتی باهم ندارند.
عوامل خوف مکر
1- محبت الاهی به تعبیر امیر مؤمنان (ع) فهبنی یا الاهی وسیدی و مولای،صبرت علی عذابک فکیف أصبرعلی فراقک؟ وهبنی یا الاهی صبرت علی حرّ نارک فکیف أصبرعن النظر الی کرامتک؟:دعای کمیل
2- مکر الاهی : فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون :اعراف99. خوف ازمکرسه بیان دارد وازدو جهت قابل توجه وتبیین است. یکم اینکه لطف و رحمت وجمال الاهی،حاوی و شامل قهر و غضب و جلال او نیزاست، زیرا صفات او عین یکدیگراست از اینرو اگرجمال الاهی ظاهرو متجلی گردد جلال وی باطن و منطوی میشود و برعکس.
تعبیردیگرآن سوء خاتمتت است. عارفان این خوف را عالی ترین درجه خوف دانسته اند و آن عبارت است از اینکه: أن یکون قلبه معلاً بخوف الخاتمة،لایسکن الی علم ولاعمل ولایقطع علی النجاة بشیء من العلوم وان علت ولالسبب من اعماله وان جلت، لعدم علمه تحقیق الخواتیم.
کسی چه داند که به او چه خواهند نمود.آنگاه که حبیب خدا بفرماید:ندانم با من وشماچه خواهند نمود:احقاف:9 پس چگونه میتوان به علم و عمل وایمان اعتقاد نمود و بدان دلخوش بود.
دراینکه باید از ظاهرشریعت پیروی نمود ، شکی نیست ولی دراینکه این پیروی انجام خوشی خواهد داشت برکسی آشکارنیست واگربرکسی هم آشکارباشداسرارالاهی است که کم از کفرنیست.
معنی دیگرخوف مکر عبارت است ازتعلق اراده و مشیت الاهی به ایجادخوف در بندگان خالص خودبه وسیله انسانهای پست و مادون آنها تا که عبرتی باشد بر دیگران. سلطه اهل فسق وفجور بربندگان صالح خدای متعال ونیز تصرف شیطان در افکارورفتارویا خاطرات شایستگان ازهمین نمونه است ونیزنیکان راتنبیه میکندتا عوام عبرت گیرند.
خدای متعال کاری کرده که احدی در عالم هستی جز نادان وکوتاه نظران احساس امنیت نکند. چنانکه خدافرمود :اِنّ عذاب ربهم غیرمأمون:معادج:28
خوف مکرترسی است ازعظمت خدای متعال و جهل نسبت به مشیت او. مردی ازبُشرحافی پرسید: ازمرگ عظیم میترسی؟ بُشرپاسخ داد: به حضرت پادشاه شدن صعب است.
نشان خوف مکر(ص251همان)
تحیّرو سرگردانی بردر مشیت خدای متعال. زیرا که خایف نمیداند که بااوچه خواهند نمود.
اگربیامرزد وببخشد، شایسته خداست واگر سخت گیردو عذاب کندشایسته بنده است.
2- هرکس ازاو بترسد چون با خوف او اثری از آثارجلال و هیبت الاهی همراه بود.
3- اوازهیچ چیز نترسد الاازخدا. چنان که گفته اند: الخاف الذی لایخاف غیرالله.
اولیاء خوف ندارند.
ألااِن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون: یونس :62 چون آنان از گذشته چنان پاکند که حزن برآن ناممکن است و آینده آنان نیز ثمره گذشته آنان است ونه تنها به پاکی گذشته آنان است بلکه ظهور پاکی وطهارت گذشته آنهاست مانند میوه و درخت.
ونیزعامل خوف طلب حظ درآینده است وعامل حزن طلب حظ درگذشته است.
خوف و خشیت
ابوالقاسم حکیم میگوید: خوف بر دورتبت است: 1) رهبت- 2)خشیت
صاحب رهبت چون بترسد بگریزد وچون بگریزد، پس هواء خود رود، چون رهبانان که متابع هواء خویش باشند. چون لگام علم، ایشان را بازکشد، به حق شرع میام نماید، آن خشیت باشد.
ابوعلی دقاق گوید: خوف رامرتبتهاست:
1خوف 2خشیت 3 هیبت (ص 252همان)
خوف ازشرط ایمان است و حکم او،قال الله تعالی:وخافون اِن کنتم مؤمنین:آل عمران:175 وخشیت ازطریق علم بود. قال الله تعالی:اِنّمابخشی الله من عباده العلماء:فاطر:28 وهیبت ازشرط معرفت بود. قال الله تعالی: یحذّرکم الله نفسه:آل عمران:28 (ص 253)
کسی که از پذیرش اعمال صالح خود درترس وهراس است خوف او خوف مکربود و آنکه فارغ از خود واعمال خود گشته باشد ولی به خاطر کمال معرفت وآگاهی به حق تعالی و صول به مکاشفات و مشاهدات ازخود ایمن نباشد خشیت دارد نه خوف، چون خوف صفت محجوبان است و خشیت و هیبت صفت اهل مکاشفات و مشاهدات و معاینات است.
ازاینروست که خوف زایل شدنی است ولی خشیت باقی و مادنی است زیراچنانکه گفته شد خوف ویژگی اهل حجاب است پس آنگاه که حجاب براندازند وبه مشاهده درآیند، عوارض آن نیز برافتد ومحو گردد پس چون به شهود رسد خوف ازآنان زایل شود ولی خشیت ثمره رفع حجاب ازدل وسرّ وجودی است یعنی از عوارض ذات عارف بالله است وذاتی مادنی است.
صاحبان خشیت اندکند و متّصفان به خوف عقوبت بسیار ومتلبًّسان به خوف مکر، میانه است. عوام ازخلق که ظاهر شریعت شناسند و باور داشته باشند اهل خوف عقوبتند و مخلصین که خود راازمیانه برداشته باشند ودراظهار حق،هوالحق گویند ونه اناالحق ،اهل خشیتند و میانه آن دودسته اهل خوف مکرند به همین خاطر است که پایان دار تکلیف راخوشایند دانند.(پاراگراف 2ص24همان کتاب)
توضیح خوف
ازخواجه عبدالله انصاری در منازل السایرین، صدمیدان، علل المقامات، تفسیر التوبه
ویخافون ربهم من فوقهم: می ترسند از پروردگار خویش که برفراز ایشان است.(ص 48و ص49 منازل السایرین )
خوف تهی دست بودن ازاطمینان و ازمأمون بودن خاطر با مطالعه خبر. (ص 49منازل السایرین)
و این خوف سه درجه است:
1- خوف از عقوبت است و آن خوفی است که باآن ایمان درست شود و آن خوف عامه است : و آن ازتصدیق وعید(= بر عقوبت ربانی ) زاید و ازیاد آوردن گناهکاری و از نگرش به سوی عاقبت.
2- خوف از مکر است: درجریان نفس های مستغرق در بیداری که شایبه حلاوتشان رسیده.
3-در مقام اهل خاصه و خشیت خوف نباشد به جز هیبت اجلال و آن دورترین درجه ای است که در غایت خوف به آن اشاره شود . و آن هیبت تعارض مکاشف است در اوقات مناجات و مصون می دارد مشاهد را در دم های راز و نیاز شب هنگام و از هم بپاشد نگرنده را با صدمه عزت.(ص49 منازل السایرین)
شرح مطالبی از صد مییدان : ازخواجه عبد الله انصاری
در کتاب منازل السایرن (ص282) به نقل از کتاب صدمیدان آمده است: میدان سی و سوم خوف است. از میدان تواضع میدان خوف زاید.
قوله تعالی: و اساسن خاف مقام ربه..... : خوف ترس است و ترس حصار ایمان است و تریاق تقوی و سلاح مؤمن است و آن سه قسم است: 1- خاطر 2- مقیم 3- غالب
1-آن ترس که خاطر است دردل آید و برگذرد . آن کمینه ترس است که اگر آن نبود ایمان نبود: که بی بیم ایمنی روی نیست و بی بیم ایمان نیست و نشانهای بیم ناپیدایی است و آن پیرایه ایمان است. هرکس را که ایمان چندان است که بیم است.
2- ترس مقیم: آن ترس بنده رااز معاص بازدارد واز حرام وی را دور کند و امل مرد کوتاه کند.
3- ترس غالب: و آن ترس مکر است که حقیقت بدان درست آید و راه اخلاص بدان کشاده آید ومرد را ازغفلت آن باز رهاند.(ص 283منازل السایرین)
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |