بحثی پیرامون بررسی تطبیقی وحدت وجود از نظر ملاصدرا و اسپینوزا تحقیق و پژوهش مرتضی مهدویان دلاوری زیر نظر استاد محترم آقای دکتر حسینی شاهرودی نظر ملاصدرا درباره وحدت وجود مرحوم ملاصدرا بعد از اثبات مسئله مهم فلسفی اصالت وجود توانست اساس بحث وحدت وجود را پی ریزی کندو برای آن اقامه برهان نماید اما مراد ایشان از وحدت وجود وحدت تشکیکی وجود است یا وحدت شخصی وجود بررسی قابل تأملی را در این مسئله می طلبد. بعد از ملاصدرا شارحان مکتب صدرایی با اختلاف شدید از اینکه مقصود از وحدت وجود کدام وحدت است مناقشات فراوانی را دراین مسئله بوجود آوردند. آقا ملا علی نوری با تأکید بر مفهوم عین الربط بودن ممکنات وحدت تشکیکی وجود را به وحدت شخصی تأویل می کنند.ملا هادی سبزواری تنها تبین فلسفی معقول در وحدت را همان نظریه وحدت تشکیکی وجود می دانست. آقا محمد رضا قمشه ای وحدت شخصی وجود را بالاتر از وحدت تشکیکی می دانست و در نسل بعد میرزا مهدی آشتیانی که گرایشات شدید عرفانی داشت همان نظر وحدت شخصی وجود را پذیرفت تا اینکه حکمای بعدی قائل شدند که ملاصدرا در آثار خویش دو نظر مطرح کرده است و نظریه تشکیک وجود که نظر فهلویون بود غیر از نظر نهایی ملاصدرا می باشد.، نظر ملاصدرا را همان وحدت شخصی دانسته است . معاصرین هم از این مناقشات بی بهره نبودند . علامه طبا طبایی ، علامه سید جلال الدین آشتیانی ، علامه حسن زاده آملی وعلامه جوادی آملی قائل به همان وحدت شخصی وجود بودند و نظرشان این بود که نظر نهایی ملاصدرا ،وحدت شخصی وجود است و وحدت تشکیکی وجود ، فقط جنبه آماده سازی برای نیل به نظر نهایی ملاصدرا ، یعنی وحدت شخصی وجود را دارد . شهید مطهری و استاد مصباح یزدی وحدت تشکیکی وجود را می پذیرند و وحدت شخصی وجود را به لحاظ فلسفی غیر ممکن می دانند . به هر حال نظر مرحوم ملاصدرا ازعبارات ایشان در اسفار معلوم و مشخص است . ایشان در فصل 25( تتمه الکلام فی العله و المعلول) در جلد 2 اسفار بیان می کند : (( و حیث إن هذا الاصل دقیق غامض صعب المسلک عسیر النیل ، و تحقیق بالغ رفیع لسمک بعید النور ، ذهلت عند الجمهور الحکماء ، و زلت بالذهول عنه أقدام گثیر من المحصلین فضلأ عن التباع و المقلدین لهم و السائرین معهم فکما وفقنی الله تعالی بفضله و رحمته الاطلاع علی الهلاک السرمدی و البطلان الأزلی للماهیات الإمکانیه و الأعیان الجوازیه ، فکذالک هدانی ربی بالبرهان النیر العرشی إلی صراط المستقیم من کون الوجود منحصرأ فی حقیقه واحده الشخصیه لا شریک له فی الموجودیه الحقیقیه و لا ثانی فی العین ، و لیس فی الدار الوجود غیره دیار ، و کل ما یترائی فی العالم الوجود أنه غیر الواجب المعبود فإنما هو من ظهوراتن ذاته ، و تجلیات صفاته التی فی الحقیقه عین الذات )) ملاصدرا بیان می کند که خدای سبحان همانگونه که مرا به فضل خود بر هلاکت و بطلان أزلی ماهیات امکانی و اعیان مجازی موجودات مطلع گردانید ، با برهان نیر عرشی به این صراط مستقیم راه برد که موجود و وجود منحصر در حقیقت واحد شخصی است که در موجود بودن حقیقی و در واقعیت عینی ، شریک و دومی بر آن نیست و در خانه هستی غیر او صاحب خانه ای نیست و هر چه از غیر او در عالم هستی به چشم می آید از ظهورات ذات و تجلیات صفات اوست ، صفاتی که در حقیقت عین ذات او هستند . ایشان شواهد نقلی برای اثبات مدعای بحث وحدت شخصی را سازگارتر از وحدت تشکیکی وجود می داند . ((وفی الارض آیات للموقنین و فی أنفسکم )) ((و جعلنا الیل و النهار و آیتین فمحونا آیه الیل )) هر چه غیر خداوند است ، هر چه در آسمان و زمین است آیات خداوند است و ماسوای واجب هستند و وصف و عرض مفارق آنها نیست زیرا وصف لازم متأخر از مرتبه ذات بوده و در مرتبه ذات نیست . آیت خدا بودن عین گوهر و ذات اشیاء است و اشیاء به تمام ذات خود از آیات حق هستند . وقتی که ماسوای واجب در ذات و وصف خود آیت و نشانه ی واجب باشند ، در ذات خود هیچ چیزی نخواهند داشت زیرا اگر در ذات خود چیزی داشته باشند ، از همان جهت آیت و نشانه خداوند نخواهند بود . اگر غیر واجب عین آیت و ربط به واجب هستند ، حقیقت آنها به نمود باز می گردد و از بود سهمی برای آنها باقی نمی ماند ، زیرا اگر برای آنها سهمی از بود باشد ، از همان جهت آیت غیر خود نخواهد بود . راه دیگری که برای اثبات وحدت شخصی وجود، ملاصدرا مطرح می کند از نظر به واجب حاصل می شود و حد وسط این طریق عدم تناهی واجب تعالی است زیرا اگر وجود واجب نامتناهی و محدود است ، نامتناهی مجالی برای غیر نمی گذارد و فرض شیء دومی که در عرض و یا در طول آن قرار می گیرد ، خطا و ناصواب است . صدر المتألهین برخی از عبارات قیصری را از کتاب فصوص محی الدین نقل می کند : ((فالمقول علیه سوی الله أو غیره أو مسمی بالعالم ، هو بالنسبته إلیه تعالی کالضل الشخص ، فهو عین النسبته الوجودإلی العالم ، فحل ظهور هذا الظل الالهی امسمی بالعالم إنما هوأعیان الممکنات علیهاامتد هذا الظل . فیدرک من هذا الظل بحسب ماامتد علیه من وجود هذا الذات )) آخوند ملاصدرا ، ماسوای خداوند و آنچه که عالم نامیده می شود ، در نسبت با خداوند مانند ظل نسبت به شاخص می داند و بیان می کندکه غیر خداوند و ماسوای او و به بیان دیگر عالم ، ظل الله است . ایشان ادامه می دهد که عالم در نسبت با خداوند شبیه ظل به شاخص است یعنی ظل و سایه الهی ، عالم را فرا می گیرد و عالم محل و مقر ظل است و ظل عین نسبت کون یا وجود کونی به عالم است و این نسبت اضافه اشراقی است ایشان از نسبت کونی ای که به عالم شده و می تابد تعبیربه وجود می کند و می گوید که ظل نسبت وجو به عالم است ، دقیقأ همان تعبیر محی الدین در متن فصوص که می گوید (( فهو عین نسبه الوجود إلی العالم )) بنابر این همانگونه که از تعابیر و آثار ملاصدرا در اسفار روشن و مشخص است ، نظریه ایشان همان وحدت شخصی وجود می باشد اما وحدت شخصی وجودی که مبتنی بر کثرت حقیقی وجود است . به نظر می رسد صدر المتألهین قائل به وحدت شخصی وجودی می باشد که در آن تشکیک که مبتنی بر کثرت حقیقی وجود است در مراتب وجود ، یافت می شود یعنی پس از اثبات اطلاق هستی واجب و وحدت شخصی وجود ، تشکیک از وجود به نمود مستقل می شود وبراهینی که برتشکیک مراتب هستی اقامه شده است ، بر تشکیک مراتب آیات و نشانه های هستی مطلق دلالت میکند و این در صورتی است که در عرفان ، تحلیل از نظریه وحدت شخصی وجود اندکی متفاوت است و آن این است که هستی محض ، وجود واحد است و در عرض و یا در طول آن وجود دیگری که مستقل از آن و یا عین ربط به آن می باشد فرض نمی شود ، و امور مقید و محدودی که تصویر می شود ، آیات و نشانه و ظهورات واجب هستند . پس در اینجا دو تلقی از وحدت هستی ، وجود دارد : تلقی عرفا که آن گذشت و تلقی که ملاصدرا بین وحدت تشکیکی وجود و وحدت شخصی وجود را جمع کرده است . نظر اسپینوزا در باره وحدت وجود : اسپینوزا این فیلسوف یهودی ، هم متأثر از دستگاه فکری وحدت وجودی عبرانی بود و هم تحت تأثیر فلسفه وحدت وجودی جوردانو برونو ایتالیایی قرار داشت . قبل از ورود در نظریات اسپینوزا لازم است 3 اصطلاح مهم در فلسفه وی مختصرأ توضیح داده شود . 1 ) جوهر : آن چیزی است که هستیش مستلزم وجود چیز دیگری ، به عنوان علت هستی او ، نیست یعنی جوهر علتی است که علت خود است ، از این رو مفهوم جوهر نیازی ندارد مه مفهوم چیز دیگری جز خود را اقتضاء کند بلکه جوهر آن چیزی است که در خودش است و تنها بواسطه خودش دریافت می شود. 2) صفت : ماهیت ذاتی جوهر را بیان می کند و یا آن را توضیح می دهد . هر یک از این صفات مانند جوهر نامتناهی است و تنها از طریق خودش دریافتنی است . جوهر بی بهایت صفت دارد ولی این دو صفت اندیشیدن و بعد را از جوهر واحد می دانیم که یکی از درون است و دیگری از بیرون . 3 ) حالت :به آن چیزی می گویند که در شیء دیگر است و از طریق آن شیء دیگر دریافته می شود . جوهر و صفاتش سرمدی و نامتناهی اند ولی حالات به نحوی مقید به زمان و متناهی اند . اسپینوزا بیان می کند : (( یکایک موجودات چیزی نیستند جز تجلی صفات گوناگون خدا ، یا حالاتی که از طریق آنها صفات خدا به نحو خاصی اعلام می شود بنابر این ، موجودات جوهر هستند و صفات و حالات صفات هرچه هست در خداست ، بی خدا هیچ چیز ممکن نیست موجود باشد یا دریافت شود)) او می گوید : (( جوهر که وجودش ضروری است نامتناهی است در غیر این صورت وجودش از خودش نبود بلکه در ارتباط با چیز دیگری می بود زیرا کمالش در این است که او همه واقعیت و تمام واقعیت است )) اسپینوزا در توصیف جوهر ((خدا)) اینگونه می گوید که : ((همه چیزمعلول خداست و از این رو خدا در همه چیز است ، خدا از جهان جدا نیست او برای جهان چنان علتی نیست که در جهان مستحیل شود بلکه علت ماننده است )) بنابراین همانگونه که از تعابیر اسپینوزا بر می آید ، وی قائل به همان وحدت شخصی وجود عرفاست ، زیرا عرفا هم ، موجودات را فقط تجلی ذات پاکش میدانند و در اینجا هم اسپینوزا ،موجودات را تجلی صفات خدا می داند . وی تصریح می کند که (( همه چیز از خدا و در خداست اما در عین حال خدا به کلی غیر از هما موجودات است ، و موجودات هیچ گونه وجه تشابهی با او ندارند زیرا هماه آنها حالاتند نه جوهر ، خدا در بی نهایتی هستیش مطلقأ غیر از همه چیز است و با این همه ، در همه نتایجش و در خود ما حاضر است )) نتیجه : همانگونه که ازمقالت حاضر بر می آید ، ملاصدرا رأی بین وحدت تشکیکی وجود و وحدت شخصی وجود را جمع کرده است و پس از اثبات اطلاق هستی وجود بحث تشکیک از وجود به نمود و تشکیک مراتب آیات و نشانه های هستی مطلق را مطرح می کند . ایشان درنظریات خویش در اسفار بیان می کند که ماسوای واجب تعالی در عالم هر چه هست ظل و سایه اوست و هر چه از غیر او در عالم هستی به چشم می آید از ظهورات ذات و صفات او هستند ، اما همین ظهورات را ، دارای مراتب تشکیکی می داند که در عین حالی که از نشانه های ذات او هستند ، غیر از وجود واجب تعالی می باشند . همانگونه که از نظریات باروخ اسپینوزا بر می آید او هم قائل به وحدت شخصی وجود است اما نه آن وحدت وجودی که نظر نهایی ملاصدرا بوده است بلکه وی تا آنجا که بیان می کند که همه موجودات تجلی ذات واجب تعالی هستند با بخش اول نظر ملاصدرا هماهنگی دارد و می توان از این جهت رأی این دو فیلسوف را شبیه به هم دانست اما در آن قسمت که صدر المتألهین وحدت شخصی را با وحدت تشکیکی وجود جمع می کند نظر این دو را از هم متفاوت می کند . به نظر می رسد نظر نهایی مرحوم ملاصدرا بهترین و کاملترین بیان در باب مسئله وحدت وجود می باشد . منابع : 1) قرآن کریم 2) شیرازی ، صدر الدین محمد(1981) ، الحکمته المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه , ج 1،2 ، بیروت ، دارالتراث العربی 3) جوادی آملی ، عبدالله ، رحیق مختوم (1375) ج 1،2، 4، 5، 8، 9 ، قم ، نشر اسرا 4) ، هنری، توماس ، بزرگان فلسفه(1382) فریدون بدره ای ، تهران ، نشر امیر کبیر 5)نصر ، سید حسین ، سه حکیم مسلمان (1385) تهران ، نشر علمی و فرهنگی 6) ، ر.ج.هالینگ دیل ، تاریخ فلسفه غرب ،(1381) عبد الحسین آذرنگ ، تهران ، ققنوس 7)یاسپرس ،کارل ،اسپینوزا ، فلسفه ،الهیات و سیاست (1375) تهران ، طرح نو 8)مطهری ، مرتضی ، شرح مبسوط منظومه (1378) ، تهران ، صدرا 9) جهانگیری ،محسن ،اخلاق ، (1375) 10) سوزنچی ، حسین وحدت وجود در حکمت متعالیه ، ، مقاله ، نامه حکمت شماره 4 ، پائیزوزمستان83 11)نصیر الدین طوس ، محمد بن محمد، شرح اشارات و تنبیهات ، تحقیق حسن زاده آملی ، قم ، بوستان کتاب ،چاپ اول ، ج 2 ص 573 12) شیرازی ، صدرالدین محمد ، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه (1386) ، قم ، بوستان کتاب 13) علامه طباطبایی ، محمد حسین ، بدایه الحکمه (1378)، قم ، تبلیغات اسلامی 14) علامه طباطبایی ، محمد حسین ، نهایه الحکمه، تعلیقات مصباح یزدی ، تهران ، الزهرا ، 2 ج 15)مصباح یزدی ، محمد تقی ، آموزش فلسفه (1372)، تهران ، تبلیغات اسلامی 16)آشتیانی ، سید جلال الدین ،مقدمه بر شرح رساله المشاعرلاهیجی(1342) تهران ، الاعلام
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد