موضوع: تشکیک وجود
دانشجو : محمد صادق مصحفی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده:
این رساله،تحقیقی است در حوزه ی وحدت و کثرت وجود،یعنی میخواهیم بدانیم آیا وجود دارای مراتب است یا هر وجودی با وجود دیگر متفاوت است؟با آوردن نظرات گوناگون در این حوزه و رد برخی از آنها و اثبات بحث تشکیک به آن می رسیم که وجود حقیقتی است مشکک.یعنی وجود به خاطر خاصیت ذاتی خود دارای قوت و ضعف و.... است.آنچه که اقوی است وجود محض و مستقل و آنچه که اضعف است وجود نیا زمند و فقیر.در رأس،وجود حقیقی ومطلق حق تعالی است و درسایر مراتب،موجودات مخلوق ذات اقدس اله هستند،که دارای مراتبند.
تشکیک:در لغت به معنای شک تردید است و به این معنی است که یک لفظ دارای مفهوم واحدی باشد،لکن اموری که آن که مفهوم شامل آنها میشود متفاوت باشد.
کثرت:در مقابل وحدت است و تعریف آن را نیز به مقابلیت با وحدت کرده اند به عبارت دیگر تعریف کثرت بطور مستقل وتعریف به حد امکان ندارد.
وحدت:در مقابل کثرت است واز اموری است که قابل تحدید و تعریف نمی باشد مگر به مقابلیت با کثرت.
وحدت وجود:از مسائل مهم فلسفه است،که اصل عرفانی و فلسفی دارد.یعنی همه ی موجودات یک وجودند که مرتبه ی اشد خداست بقیه دارای مراتب متفاوتند.
مقدمه
مسئله ی تشکیک از جمله اصول فلسفه ی اسلامی خصوصا در حکمت متعالیه می باشد.این بحث که در حوزه ی وحدت و کثرت موجودات مطرح می شود،در طول تاریخ تفکر بشرجایگاه خاصی دارد.البته شایان ذکر است که این بحث و توجه به این بحث آنچنان که باید در خاستگاه فلسفه یعنی یونان مطرح نشده(البته تا جاییکه مطالعاتم یاری میکند)باری،نظر افلاطون بی شباهت به نظر عرفا و وهم چنین شیخ اشراق نیست.این بحث یعنی تشکیک،طبق نظرات وگفته های علمای فن جایگاه و خاستگاه ایرانی و ریشه در حکمت خسروانی دارد.علمای اسلامی(و ایرانی)این بحث را گرفته و شرح بسط داده اند و به مراتب عالی رسانده اند،که اوج آن در حکمت متعالیه است.هم چنین مرتبط با نظریه ی مهم این مکتب یعنی اصالت وجود نیز می باشد.پس بحثی مهم در فلسفه است و جای بحث و تحقیق بسیار دارد.هرچند که تا به حال آنچنان که باید به آن پرداخته نشده است.
وجود به عنوان تنها حقیقت عالم واقع یا به عبارت دیگر وجود به عنوان همه چیز موضوع اصلی فلسفه است.حال این وجود آیا در خارج کثیر است یا واحد؟سؤالی است که در این نظریه مطرح می شود.نظرات مختلفی هست که در متن آورده خواهد شد.
آنچه مرا به پرداختن به این موضوع ترغیب کرد شباهت آن به مسائل عرفانی بود.یعنی که آیا بحث وجود در حوزه ی تشکیک در فلسفه آیا مرزی با عرفان دارد یا نه؟اما آنطور که من دیدم،خیر.بلکه تشابه بسیار با وحدت وجود ابن عربی دارد.حتی مثالهای ذکر شده برای تشکیک همان موج ودریا و.... است.البته نباید ادلّه ی فلسفی بزرگان در ردّ نظرات شبهه برانگیز برخی مکاتب را نادیده گرفت؛(تباین ذوات) که «تعرف الاشیاء باضدادها».اما بازهم برای توجیه دست به دامان تماثیل عرفانی شده ایم (هر چند،حق جزاین نیست) اما جالب این است که از صورت عقلی آن کاسته نشده است.
همانطور که گفتم در این موضوع منابع زیادی در دست نبود،پس به چند منبع تقریبا جامع فلسفی بسنده کردم.هر چند که سعی بر این بود تا تمامی منابع مربوط را از نظر بگذرانم.اما کتابی که جامع این موارد باشد را تنها کتاب اصول فلسفه وروش رئالیسم یافتم برای همین است که عمده منبع تحقیقم این کتاب می باشد.
در انتهای تحقیق یافته های ذهنی خود را در قسمت نتیجه گیری آورده ام؛هرچند کوتاه.امید است که در آینده با مطالعات و تحقیقات بیشتر بتوانم خدمتی به جامعه ی فلسفه بنمایم.
متواطی و مشکک
در بحث کلیات،کلی همان «مفهومی است که صدق آن به بیش از یک واحد ممتنع نیست.مانند مفهوم انسان و حیوان و .... به دو قسم تقسیم می شود:1.متواطی 2.مشکک
متواطی:آندسته از مفاهیم که هرگاه به افراد خود منطبق کنیم از لحاظ صدق مفهوم بر افراد،تفاوتی بینشان نیست.مانند انسانیت.یا انطباق مفاهیم حیوان،طلا ونقره بر افرادشان.هیچ کدام از مصادیق این مفاهیم بر دیگری شدت یا ضعفی ندارند وهیچ کدام در مفهوم از دیگری کمتر یا بیشتر نیست.کلیاتی از این قبیل که افراد آن در مقابل مفهوم مساوی اند را کلی متواطی میگویند.یعنی افراد آن در مفهوم توافق دارند.تواطؤ به معنی توافق است.»
«تواطؤ عبارت از لفظ است برای امر و مفهوم عام مشترک بین افرادی چند علی التساوی در مقابل تشکیک و آن را لفظ متواطی گویند.»
مشکک:اما در برخی مفاهیم از لحاظ صدق مفهوم بر افراد تفاوتی هست،این تفاوت در شدت و ضعف،کثرت،اولویت،تقدم و تأخرّ و .... است.مانند مفاهیمی چون سفیدی و وجود.فلان چیز از فلان چیز سفیدتر است،یا وجود خالق نسبت به وجود مخلوق مقدم است واولویت دارد.تفاوت ها به نفس وجود است.این مفاهیم کلی که صدق آنها بر افراد متفاوت است کلی مشکک نامیده میشود.
دو مفهوم متواطی و مشکک توضیح داده و معلوم شد این دو در مقابل یکدیگر هستند.حال چرا مشکک؟این واژه در لغت به معنای شک و تردید است.بطور واضح اینها از یک ریشه نیز هستند.وجه تسمیه ی آن نیز به این دلیل است که «کیفیت حمل آن آدمی را به تردید و شک می کشاند زیرا از یک سو به دلیل اشتراک معنوی حکایت از معنای واحد دارد،واز سوی دیگر اختلاف مصادیق دلالت بر کثرت و تعدد حقیقت می کند.اجتماع این دو موجب می شود که این سؤال قوت گیرد که اگر معنا واحد است این تفاوت ازکجاست؟و اگر این تفاوت ازناحیه ی چند حقیقیت است آن اشتراک معنوی چگونه ممکن است؟ »
همانطور که گفته شد مصادیقی که مربوط به مفهوم مشکک هستند دارای مراتبند،وجود نیز ازاین قبیل مفاهیم است،که بر همه چیز منطبق است اما به طور مثال صدق آن به خدای متعال که نامتناهی است با صدق وجود بر موجود های دیگر قابل مقایسه نیست.بعد ها به این مسأله به تفصیل پرداخته خواهد شد.
وحدت و کثرت
وحدت و کثرت بعد از اصالت وجود مهمترین مسائل فلسفی است.که نشأت گرفته از سؤال همیشگی بشر یعنی آیا بر جهان وحدت حاکم است یا کثرت؟وحدت واقعیت است و کثرت موهوم یا بالعکس؟آیا واقعیت یکی است و کثرت تنها عکسهای گوناگون در آینه های متعددند؟یا این ذهن است که از کثرات وحدت موهومی ایجاد میکند؟
هر چیز از دو حیثت تشکیل شده:ماهیت و وجود.میدانیم که وجود مفهومی عام است (مشترک معنوی است)؛هم چنین میدانیم ماهیت و وجود در ذهن با هم تغایر دارند ولی در خارج با هم متحدند.نیز مشخص شد ماهیت اعتباری و وجود امری اصیل است.پس وجود است که مصداق عینیت و واقعیت خارجی است.بنا براین وحدت و کثرت نیز در حوزه ی وجود مطرح می شود چراکه همه چیز را در بر گرفته است و تنها اوست که اصالت دارد.
در مسأله ی اصالت وجود روشن شد که ماهیات اموری انتزاعی و اعتباری هستند و تنها چیزی که در خارج واقعیت دارد وجود است.بنا براین هرجا بحث عینیت خارجی به میان می آید منظور وجود است و در بحث ما نیز وجود مورد بحث است نه ماهیات،چرا که بحث از ماهیات در وحدت و کثرت یعنی سخن گفتن از ماهیات متباین.واگر ما آنها را واقعیات عینی بدانیم،لازم می آید که واقعیت عینی امور متکثره و متباینه باشند.اما اگر وجود را امری عینی و اصیل بدانیم و ماهیات را اعتبارات ذهن بدانیم(اصالت وجود)جای این گفتگو هست.زیرا وجود از لحاظ ذهنی مفهوم واحدی بیش نیست و باید تحقیق کرد که آیا حقیقت وجود که طارد عدم و تشکیل دهنده ی خارج است واحد است یا کثیر؟
علامه طباطبائی(ره) در این مورد مطالب جالب و راه گشایی بیان فرموده اند:«هر چیز که دارای واقعیت هستی است،از واقعیت هستی نمیتواند کنار بیفتد از این روی اختلافات واقعی که در خارج است به خود واقعیت بر میگردد.و از سوی ما واقعیت را برای همه ی اشیاء واقعیت دار به یک معنی اثبات می نماییم پس واقعیت هستی در عین اینکه گوناگون مختلف می باشد یکی است. »
آنچه که در جهان هستی واقعیت دارد وجود است.به یک معنی بودن همان اشتراک معنوی وجود و گوناگون و مختلف بودن همان تشکیک وجود است.برای فهم بهتر موضوع تمثیلی ذکر میکنیم:
« واقعیت هستی به سبب تمثیل مانند نور است که به نظر سطحی از جهت قوه و ضعف گوناگون است.نه مرتبه ی وی نور آمیخته به ظلمت است و نه مرتبه ی قوی او نور و چیز دیگر.بلکه مرتبه ی بالایی نور است و بس و مرتبه ی پایینی نیز نور است و بس.هر دو نورند با اینکه مختلف هستند .همچنین حقیقت هستی را اگر به جلوه های گوناگون خودش نسبت دهیم،هم بسیار است هم یکی.البته نباید تصور کرد که این کثرت،کثرت عددی است.زیرا عدد نیز یکی از جلوه های گوناگون هستی می باشد.
با مراجعه به ادراکات و افکار ساده ی خود خواهیم دید که مفهوم وحدت و کثرت را بداهتا درک و تصدیق می کنیم زیرا این دو قضیه را تصدیق می کنیم که «پدیده های بسیاری در جهان هست»و«همه ی کثیرها از یکی ها (آحاد) پیدا شده اند.و تصدیق می کنیم که این دو مفهوم در خارج مصداق دارند.ما بیشتر احوال به وحدت و کثرت عددی توجه داریم،نه به چیز دیگر.اما با کمی توجه مشخص می شود که منشأ این توهم سر و کار زندگی مادی ما با جزئیات و انقسامات ماده است که وحدت و کثرت عددی است.
وحدت وکثرت عددی
این وحدت وکثرت که ما از آنها مفهوم روشن و نزدیک به مفهوم انقسام و عدم انقسام می فهمیم در کلیات نیز هست در حالی که خاصیت آنها در کلیات جز خاصیت وحدت وکثرت عددی است زیرا وحدت عددی عین کثرت عددی نیست . چرا که نمی توان گفت یک فرد از انسان ده فرد است ولی وحدت کلی به کثرت عددی جمع می شود چنانکه مثلا انسان یک نوع است و عین صدها هزار فرد است و مانند آن وجود است « یعنی هر وحدتی وحدت عددی نیست بلکه وحدت عددی یکی از افراد وحدت می باشد یعنی وحدت بالمقابله کثرت اقسامی دارند.»
وحدت وجود عین کثرت وجود است یعنی وجود بر همه اطلاق می شود و انواع گوناگون دارد که البته همه وجودند و یک چیز بیشتر هم نیست که باز هم وجود است (این عبارت که شایدعبارتی دُوری باشد مربوط به بدیهی بودن مفهوم وجود است.)
«توجیه وحدت و کثرت واقعیت از مسائل درجه اول فلسفه است و سابقه ای ممتد و طولانی دارد. تحقیقاتی که در این زمینه در طول تاریخ انجام گرفته به این صورت نبود بلکه معلول پیشرفتهای دیگری است که در سایر مسائل رخ داده. بخصوص این نظریه اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت که شکل وقیافه ی این مسئله را به کلی تغییر داده است.که در اینجا بر اساس اصالت وجود مطرح می شود . در این مباحث سوالاتی مطرح می شود مثلا : آیا هم? موجودات جهان از اصل واحد بیرون آمده اند یا خیر؟ آیا همه موجودات به سمت هدفی واحد می شتابند ؟ و .......»
مسائل وجودی بعضاً جنبه ی ذهنی دارند و بعضی صرفاً جنبه ی عینی و خارجی و بعضی دارای هر دو جنبه هستند . این مسئله یعنی وحدت وکثرت واقعیت صد در صد جنبه عینی دارد و سراسر هستی موضوع بحث این مسئله کلی است.
ما در فلسفه قبول کردیم که واقعت وجود دارد و جهان موهوم نیست . امر دیگری نیز هست که از قبول آن ناگزیریم . ذهن به تکثیر این اصل می پردازد یعنی وا قعیت کثیر است و مظاهر گوناگونی دارد از جمله انسان درخت و سایر ماهیات که تحت عنوان موجود در می آیند .پس اصل اول،یعنی موجودی داریم به صورت موجوداتی داریم در می آید ( در ذهن جلوه می کند ) حال آیا تکثیر موهوم است یا حقیقی ؟
تشکیک خاص و عامی
قبل از اینکه وارد بحث شویم بد نیست که تقسیم بندی از تشکیک داشته با شیم «تشکیک خاص و عامی» تشکیک خاصی هم بر انواعی است تشکیک خاص الخاص،اخصّ الخواص و .... که قسمتی از آنها مربوط به عرفان می شود . آنچه که با فلسفه در ارتباط است همان تقسیم اول یعنی تقسیم تشکیک به عامی وخاصی است.تشکیک عامی آن است که تفاوت در یک طبیعت باشد.ولی عامل اصلی ومابه التفاوت آن خودآن طبیعت نباشد. واین خاصیت مافیه التفاوت وتمام اقسام تشکیک هست.از آن را تشکیک عامی نامیده اند.مانند نور خورشید و ماه که تفاوت در طبیعت نور و اصل آنهاست ولی عامل تفاوت و مابه التفاوتش در حقیقت در تفاوت جسمانی خود خورشید وخود ماه است.حیثیت تعلیلیه ی این تفاوت نور نیست بلکه قرص خورشید و قرص ماه است.پس دراین مثال مابه التفاوت غیر مافیه التفاوت است.اما ظرف تفاوت همان مراتب طبیعت نور است.اما در موارد دیگر مثل عدد یا خط ما به تفاوت عین مافیه التفاوت است.در همان چیزی که تفاوت حاصل می شود به وسیله ی همان چیز و از سوی همان چیز تفاوت هم واقع می شود.مثل بعد زمان.تقدم وتأخر به خود زمان است.خود زمان به مستلزم تقدم و تأخر است و ظرف وقوع این تفاوت هم خود زمان است.آنچه مورد نظر است تشکیک خاصی است که مابه التفاوت عین ما فیه التفاوت است و وجود به این معنی تشکیک خاصی دارد.
تشکیک در غرب
همان طور که می دانیم از ابتدا تا زمان ما و الی آخر،در وهله ی اول وجود است.در وجود سخنان بسیاری و اقوال گوناگونی رفته است که هر کدام تشکیل دهنده ی یک مکتب یا دستگاه فکری گردیده است.اروپائیان نیز که از تابعین ارسطو هستند در فلسفه و متا فیزیک ناچار به مباحث وجودی کشیده شده اند.ولی به تعارضاتی گرفتار آمده اند به طور مثال و آنچه که مورد بحث ماست«اروپائیان در سخنان ارسطو مبتنی بر وجود دچار اختلاف شده اند که مثلا ارسطو در جایی گفته وجود جوهر است ودر جایی دیگر سخن خود را عوض کرده آن را به معنای عرض می گیرد.در صورتی که هیچ کدام از این تعریفات،تعریفات منطقی وجود نیست بلکه این ها مصادیق وجود هستند نه مفهوم وجود.اگر به این مشکل پی می بردند این مشکلات قهراً منتفی می بود.به خصوص که اروپائیان مفهوم مقول به تشکیک را ندارند و هنوز هم به این به این مطلب پی نبرده اند که مفهومی می تواند دارای افراد مختلف در همان حقیقت باشد.مانند مفهوم بسیطی چون نور.این مشکلات در فلسفه ی اسلامی مطرح نشده چرا که انتولوژی و معنای وجود در مکاتب اسلامی از اول در یک سیستم منطقی خاص تعریف شده است.این مفهوم را حکمای اسلامی از حکمای پهلوی و ایرانی گفته اند.کما این که حاجی سبزواری می گوید.پس این حکمای ایرانی بودند که وجود را مشکک فرض کرده اند.فیلسوفان اسلامی نیز از ایشان تلقی به قبول کرده اند واز اصول فلسفی اصالت وجود قرار داده اند.یونانی ها این مطلب را نداشته اند برای همین هم فلاسفه ی غرب تا کنون نتوانسته اند به خوبی این مطلب را درک کنند.»
ادامه دارد
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |