عنوان تحقیق: وجود ذهنی
نگارش: ملیحه مشرفی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
حمد و سپاس بیکران خداوند مهربانی را سزاست که هر آنچه داریم از لطف و عنایت اوست.
این اثر مختصر و ناچیز را با اذعان به حقارت آن به پیشگاه مقدس نهایت آرزوی عارفان، روشنی بخش چشمان منتظران، نمونه انسان کامل
"حضرت حجت ابن الحسن العسکری امام زمان (عج)" تقدیم می دارم.
و همچنین از زحمات بی دریغ و بی منت استاد ارجمند و بزرگوارم آقای دکتر حسینی شاهرودی که افتخار شاگردی و تلمذ خدمت این بزرگوار را داشتم و ایشان را به حق مجسمه تقوی و فضیلت و عرفان یافتم تشکر می کنم.
امید است با راهنماییها و اندرزهایشان مرا در امر خطیر علم آموزی و معرفت یاری رسانند.
چکیده
للشی غیر الکون فی الاعیان
کون بنفسه لدی الاذهان
برای شیء(ماهیت) غیر از وجود در عالم اعیان
وجود دیگری است از خود او در عالم اذهان
مسئله ی وجود ذهنی از مهمات مسائل فلسفی است. از یک نظر این مسئله مربوط است به نوعی تقسیم برای وجود، به این صورت که : وجود یا خارجی است یا ذهنی. و به همین مناسبت است که این مبحث در امور عامه ی فلسفه، که از احکام کلی وجود و تقسیمات اولیه ی آن سخن می گوید، جای گرفته است.
و از نظر دیگر این بحث مربوط به ماهیت و حقیقت علم و ادراک است. در این بخش توضیح داده می شود که چه رابطه و پیوندی میان مفاهیم و تصورات ذهنی ما با واقعیت های خارجی برقرار است، و در چه صورت می توان از سفسطه گریخت و از امکان شناخت واقع و علم به اشیاء خارجی دم زد. و این یکی از مباحث عمده ای است که در علم شناخت شناسی که دانش نوظهوری است، مطرح می باشد و بحثهای فراوانی به ویژه در جهان غرب پیرامون آن انجام گرفته است.
فهرست مطالب: صفحه
کلید واژه ......................................................................................................................... 5.
اشاره ای به تاریخچه ی این بحث.......................................................................................7
خلاصه ای از انواع وجود به طور کلی................................................................................8
نظریه ی مشهور حکیمان مسلمان در مساله ی وجود ذهنی................................................10
بیانی از استاد مطهری در تبیین نظریه ی حکما...................................................................11
منکرین وجود ذهنی.........................................................................................................12
اثبات وجود ذهنی............................................................................................................12
اشکال گرفته شده بر این دو دلیل و پاسخ آن.....................................................................13
ابطال نظریه های منکرین وجود ذهنی ...............................................................................13
1- نقد نظریه ی اضافه....................................................................................................13
2- نقد نظریه ی اشباح....................................................................................................14
3- نقد نظریه ی اشباح مباین............................................................................................15
از آن چه گذشت چند امر روشن می گردد........................................................................15
امر اول: ماهیات ذهنی مندرج در مقوله ی خارجی خود نیستند.......................................15
1-و اما اشکال های وارد شده بر نظریه ی وجود ذهنی............................................16
2- اشکال اول و پاسخ آن......................................................................................16
3- اشکال دوم.......................................................................................................16
4- پاسخ آن.........................................................................................................17
5- مقایسه ای میان اشکال اول و دوم...................................................................17
6-اشکال سوم و پاسخ آن...................................................................................18
امر دوم: وجود ذهنی یک وجود قیاسی است.................................................................18
1-و اما دو اشکال دیگر.......................................................................................18
2- اشکال اول.....................................................................................................18
3- پاسخ غیر قابل قبول آن..................................................................................19
4-پاسخ صحیح.................................................................................................19
5-اشکال دوم و پاسخ آن..................................................................................19
امر سوم: حقیقت وجود هرگز به ذهن نمی آید.............................................................20
نتیجه گیری و نظر..........................................................................................................21
فهرست منابع.........................................................................................................22
کلید واژه
ادراک: ادراک در لغت به معنی لقاء و وصول است و مناسب با معنی منظور در حکمت است زیرا در ادراک، مدرک به ماهیت مدرک می رسد به واسطهء انطباع صورت مدرک در مدرک. (رک: مباحثه المشرقیه ص 367)
حمل اولی ذاتی: حمل هوهو است حملی است که مفهوما و مصداقا متحد باشند. (رک: اسفار ج3 ص61- شرح منظومه ص 27)
حمل شایع صنایی: عبارت است از مجرد اتحاد میان موضوع و محمول است وجوداّ، که بازگشت آن به این است که موضوع از افراد محمول است چه آنکه حکم در آن بر نفس مفهوم موضوع شده باشد. (رک: اسفار ج3 ص 149)
ماهیت: در نزد حکما عبارت است از پرسش بماهو است و چیزی است که در پاسخ سوال به ماء حقیقیه گفته میشود که پرسش از گوهر اشیاء است. (رک:اسفار ج3 ص149)
سفسطه: به قیاسی گویند که مرکب از مقدمات وهمی باشد و آن یکی از صناعات خمس است. در کشاف است که سفسطه عبارت از قیاسی است که مرکب باشد از وهمیات. و بعضی گفته اند: قیاسی است که مرکب از مشبهات باشد.
جوهر: موجوداتیکه مستقل بوده و در تقرر وجودی نیازی به محل نداشته باشند. (رک: اشارات ص 127)
مجرد: عاری از قیدوشرط و لواحق و ضمائم و پاک از عوارض و تجرید به معنای جدا کردن ضمائم و خصوصیات شیء است به وسیلهء ذهن و به عبارت دیگر شیء را خالی و عاری از ضمائم وجود مورد لحاظ قرار دادن. (رک: اسفار ج2 ص193- شفاء ج1 ص347)
امر انتزاعی: آنچه بستگی به اعتبار معتبر داشته باشد و یا از امور موجود در خارج انتزاع شده باشد. در مقابل آن امور خارجی اند که متحقق در خارج اند.
کون و فساد: دو حالتی هستند که متعاقب و متوارد بر موجودات جهان طبیعت اند چنانکه موجودات همواره در معرض خلع صورت و لبس صورتی دیگرند.(رک:شفاء ج1 ص9)
کمیت: کمیت و مقدار دو لفظ مترادف اند دال بر آنچه لذاته قابل مساوات و لا مساوات باشند به تطبیق وهمی یا وجودی.( رک: اساس الا قتباس ص 39- شفاء ج1 ص 431)
کیفیت: یکی از مقولات 9 گانهء عرض است و آن هیاتی است قار که تصور آن موجب تصور چیزی دیگر خارج از ذات آن و حاصل آن نباشد و مقتضی قسمت و نسب هم نباشد...( رک: اساس الاقتباس ص 44- اسفار ج2 ص19)
مقولات:کلمه مقول در لغت یعنی گفته شده و در اصطلاح اهل مقول به معنای محمول آمده، مقول در جواب ماهو و آنچه از ماهیت سوال می شود و به عبارت دیگر ذاتیات نوعی و جنسی اشیاء را گویند و اعراض 10 گانه را مقولات عشر گویند.
علم: علم از اموری است که انیت آن عین ماهیت آن است و از این جهت تعریف آن ممکن نیست زیرا حدود مرکب از اجناس و فصول اند و امور بسیط دارای جنس و فصل نمی باشند و از این جهت قابل تعریف نمی باشند و چون بسیط است قابل انقسام نیست.
معلوم: معلوم در مقابل مجهول است و چیزی است که شناخته شده باشد معلوم بر دو قسم است معلوم بالذات و معلوم بالعرض.
مثال : حد فاصل میان مجردات و مادیات. به گفتهء افلاطون چون موجودات مادی در معرض تبدل و تحول و فناپذیرند، امری ثابت و دائم و غیر متحول که متعلق علم ماست و حافظ نوع افراد است و آن فرد نوعی همواره باقی می ماند که همان مثل است.(رک:شرح منظومه ص 194)
نفس ناطقه: نفس را سه مرتبت است که در مرتبت کمال نفس ناطقه گویند و عقل و صورت نوعیهء انسان هم نامند.( رک: اسفار ج4 ص96و ج3ص179- کشاف ص397)
کلیت: مفهومی است ذهنی که عنوان برای افراد و انواع زیادی است و وصف اضافی است که عارض بر ماهیات می شود و تمام این ماهیات را این صفت هست و موقعی این صفت از قوت به فعل می آید که افراد آن حادث شوند.
صرافت: صرف یعنی خالص و "صرف الحقیقه" یعنی شیء بدون ضمائم و عوارض متکثره و مشخصه و صرف الوجود یعنی وجود محض بدون مشوب با ماهیت و گاه مراد همان وجود است بدون لحاظ و توجه به جنبه های دیگر آن، یعنی وجود از آن جهت که وجود است نه وجود با لحاظ ترکیب آن با ماهیت. ( رک:اسفار ج1 ص 11)
ایجاب: حکم به ثبوت شیء.
سلب: حکم به نفی شیء.
معلوم بالذات: آنچه وجودش فی نفسه عبارت از وجود آن برای مدرک بوده و صورت عینی آن بنفسه صورت علمی آن می باشد.
معلوم بالعرض: آن چه وجودش فی نفسه غیر وجودش برای مدرک بوده و صورت عینی آن به نفسه غیر از صورت علمی آن می باشد.
اشاره ای به تاریخچه این بحث
مسئله ی وجود ذهنی یکی از مسائل مستحدث فلسفی است که آن را برای نخستین بار حکیمان مسلمان ساخته و پرداخته اند و حتی در کتابهای بوعلی سینا بزرگ حکیم مشاء، فصلی برای آن باز نشده است، و بلکه به گفته آگاهان فن ، حتی لفظ وجود ذهنی در نوشته های وی و حکیمان پیش از او، چون فارابی، به چشم نمی خورد. و نیز به گفته ی ایشان ، نخستین کسانی که بحث وجود ذهنی را مطرح کرده و باب مستقلی را به آن اختصاص داده اند یکی امام فخر رازی( متوفی در سال 606 ه.ق) در کتاب" المباحث المشرقیه" است و دیگری محقق بزرگوار خواجه نصیر طوسی( متوفی در سال 672 ه.ق) در کتاب "تجرید الاعتقاد" .
انگیزه ی طرح این بحث توسط خواجه نصیر طوسی و حکیمان پس از وی این بود که متکلمان تعریفی را که فلاسفه برای علم ذکر کرده بودند- که علم عبارت است از حصول صورت شیء نزد عقل- انکار کرده و و خود نظریه ی جدیدی پرداختند و معتقد شدند که علم از مقوله ی اضافه است. این دسته از متکلمان با قول به اینکه علم از مقوله ی اضافه است در حقیقت وجود ذهنی را از اساس انکار کردند و این سبب شد که حکمای مسلمان، مسئله ی وجود ذهنی را مطرح کنند و در صدد اقامه ی دلیل برای اثبات آن برآیند .
خلاصه ای از انواع وجود به طور کلی
هر چیزی دارای چهار جنبه ی وجودی است:
الف- وجود عینی
ب- وجود ذهنی
ج- وجود لفظی
د- وجود کتبی
اینک مختصرا هریک را توضیح داده سپس به شرح وجود ذهنی به صورت کامل می پردازم.
الف- وجود عینی: وجود اشیایی که در اطراف ما قرار دارد از قبیل افراد انسان و حیوان و....
بعبارت دیگر وجود عینی آنستکه اشیاء در خارج از ذهن باشد و آن دارای چهار مرتبه است:
1- طبیعی
2- مثالی
3- نفسی
4- عقلی
طبیعی: به موجود عینی گفته میشود که تمام خواص و لوازم ماده در آن باشد از قبیل کون و فساد، وقوع در زمان و مکان و...
مثالی: به موجودی گفته میشود که ماده و لوازم آن مجرد باشد ولی صورت و مثال مادی را حکایت نماید، مانند صورتی که در عالم رویا به نظر می آید.
نفسی: موجود عینی را گویند که ذاتا از ماده مجرد باشد ولی در صدور افعال مانند مادیات باشد. همانطوریکه مادیات با آلات و اسباب مادی از جنس خود عملیات را انجام می دهند نفس نیز چنین است کما اینکه نفس با چشم می بیند و با گوش می شنود و هکذا افعال دیگر را آلات مادی دیگر انجام می دهد.
عقلی: به موجودی گفته میشود که از حیث ذات و عمل از ماده و همچنین لوازم آن مجرد باشد، مانند نفس ناطقه که ذاتش مجرد و کلیات را به خودی خود درک می نماید.
ب- وجود ذهنی: مقصود از وجود ذهنی، وجودی است که مجرد از آثار وجود عینی باشد.
به عبارت دیگر وجود ذهنی عبارتست از علم به اشیاء خارجی.
ناگفته نماند که این دو نوع وجود" وجود عینی- وجود ذهنی" وجود حقیقی اند زیرا وجود آنها قراردادی و اعتباری نیست.
وجود ذهنی نیز مانند وجود عینی دارای مراتب و انواعی می باشد:
1- وجود در اذهان عالیه
2- وجود در قوه عاقله
3- وجود در قوه واهمه
4- وجود در قوه خیال و حس مشترک
وجود در اذهان عالیه: مانند وجود کسی در ذهن ملائکه و فرشتگان که واسطه ی فیض بین خالق و مخلوق می باشند.
وجود در قوه عاقله: آنستکه معانی کلیه را درک کند. مانند: احسان نیکوست. ظلم کاری زشت و عملی ناپسند است.
وجود در قوه واهمه: آنستکه نفس به توسط آن معانی جزئیه را که مرتبط به محسوسات هست، درک نماید، مانند: زید خوب است. بکر دانشمند است.
وجود در قوه خیال و حس مشترک: آنستکه در آن منقش گردد صوری را که به یکی از حواس ظاهره درک گردیده است. مانند: حسن سفید چهره و بلند قامت است.
ج- وجود لفظی: انسان موجود مدنی بالطبع است و در اداره نظام خود نیازمند به همکاری و تفاهم از افراد همنوع خود می باشد و از این جهت محتاج به این است که افکار خود را به دیگران انتقال دهد و همچنین نیازمند به این است که افکار دیگران را درک نماید. بنابراین به وسیله ی یاد گرفتن الفاظ می تواند این مفاهیم را تفهیم و تفهم نماید.
د- وجود کتبی: از آنجایی که الفاظ به تنهایی نمی توانند جمیع نیازهای بشر را برآورده سازند زیرا الفاظ اختصاص به گفتگو دارد لکن برای تفهیم غائبان و آیندگان انسان به وسیله ی دیگری نیازمند است.که همان وجود کتبی است .
نظریه مشهور حکیمان مسلمان در مساله وجود ذهنی
غالب حکما برآنند که ماهیات علاوه بر وجود خارجی- یعنی وجودی که آثار مطلوب از ماهیات در آن وجود بر آنها مترتب می گردد- وجود دیگری نیز دارند به نام وجود ذهنی که آن آثار در آن وجود بر آن مترتب نمی گردد. مثلا ماهیت آتش علاوه بر وجود خارجی خود که آثاری چون سوزاندن و روشن کردن دارد، دارای وجود دیگری نیز هست که در آن وجود این آثار بر ماهیت آتش مترتب نمی شود، البته در آن وجود آثار دیگری مانند آگاهی و علم بر ماهیت آتش مترتب می شود. این نحو از وجود ماهیات همان وجود ذهنی است در واقع همان علم ما به ماهیات اشیاء. در واقع این موجودات ذهنی برای نفس، عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش آنها در ذهن ما، کشف اشیای بیرونی است.
این قسمت از ادعای حکما بسیار روشن است، گرچه برخی از متکلمان- چنانکه خواهد آمد- آن را انکار کرده اند، ولی با اندک تاملی انسان این مطلب را می پذیردکه وقتی نسبت به چیزی علم پیدا می کند و از آن آگاه می گردد- مثل کسی را که تاکنون ندیده بود می بیند و یا صدایی را که تاکنون نشنیده بود می شنود و یا مزه ای را که تاکنون نچشیده بود می چشد- تغییری در او پدید آمده و واجد چیزی می شود که پیش از این فاقد آن بوده است، و چنین نیست که حالت فعلی وی با حالت پیشین او یکسان بوده باشد. این حالت همان وجود ذهنی است.
حاصل آنکه حکما می گویند: وقتی انسان از جهان خارج آگاه می شود، خود می شود جهانی بنشسته در گوشه ای، یعنی تمام این ماهیات خارجی که او از آنها آگاه شده است، عینا در ذهنش تحقق می یابد.
بیانی از استاد مطهری در تبیین نظریه حکما
استاد مطهری در تبیین این نظریه بیانی شیوا دارد که ذکر آن در اینجا ما ر در فهم سخن حکما یاری می دهد. ایشان می گویند:
" این فرضیه( یعنی نظریه حکما درباره وجود ذهنی) براین اساس است که ادراکات ما از اشیاء یعنی حضور همان ذات اشیاء – نه وجود اشیاء – درذهن ما. ذات اشیاءدردو موطن می توانندوجود پیداکنند یک موطن عین است وعالم خارج از ذهن ما وموطن دیگر موطن نفس ماست. پس یک ذات است که در دو موطن دو نوع وجود پیدا می کند، دو سنخ وجود پیدا می کند که بر آن سنخ وجود یک نوع آثار مترتب است و بر این سنخ وجود، نوع دیگری از آثار مترتب است، در عین اینکه ذات هر دو یکی است، واین مطلب به ذهن خیلی سنگین می آید که انسان قبول بکند وبگوید که این ذوات و ماهیاتی که در خارج هستند، همین ذوات، نوع دیگری وجود در عالم ذهن ما پیدامی کنند. یعنی انسان خیال می کند که در این سخن باید یک نوع مجاز و استعاره گویی باشد و الا واقعیت نمی تواند چنین چیزی باشد. ولی ما اگر همین مطلب را به صورت معکوس بگوییم، تصورش کمی آسان تر است، یعنی قابل تصورتر خواهد بود. اگر به ما بگویند آیا همین دنیایی که در بیرون وجود دارد، در ذهن ما وجود دیگری دارد، پس ما الان برای خودمان یک دنیا هستیم به همان اندازه که بیرون را ادراک می کنیم، آیا ما به نسبتی که دنیای بیرون را می دانیم و کشف می کنیم خود یک دنیایی هستیم، خود همان دنیا هستیم با اختلاف در نحوه وجود، این حرف خیلی برایمان سنگین است.
ولی اگر مطلب را به صورت معکوس فرض کنیم و بگوییم الان یک دنیایی در ذهن ما وجود دارد، مثلا ما تصوری از طبیعت داریم، تصوری از حرکت داریم، تصوری از رنگ داریم، تصوری از حرارت، از برودت، از شکل، از کمیت و کیفیت، از همه اینها داریم، آیا همین هایی که ما تصور می کنیم در خارج وجود دارد؟ نمی گوییم آیا آن چیزی که در خارج هست، همان در ذهن وجود دارد یا نه. می گوییم آیا کمیت را که ما الان تصور کردیم در عالم عین وجود دارد، یا آنچه که در عالم عین وجود داردنه کمیت است و نه هیچ چیز دیگر. یعنی یا اصلا وجود نداردو یا اگر وجود دارد ممکن است که مثلا یک واقعیت مجرد از ماده ای باشد. می گوییم ما از ماده تصوری داریم، آیا آن چیزی هم که در عالم بیرون وجود دارد همین چیز است که ما تصورش کرده ایم، همین است که در خارج وجود دارد یا اصلا یک چیزی است صد در صد مخالف با این؟
... پس مساله وجود ذهنی را ما می توانیم اسمش را بگذاریم مساله وجود عینی.. یعنی اگر از عینی شروع کنیم و بگوییم این ماهیاتی که در عالم اعیان وجود دارد آیا وقتی ما ادراک می کنیم همین ها هستند که در ذهن ماوجود پیدا می کنند،این می شود بحث وجود ذهنی.اما اگر از ذهن شروع بکنیم وبگوییم در ذهن ما تصوری از انسان،ازحیوان،از درخت ... هست آیاهمین دنیاییکه ما تصور می کنیم که دنیای علم ودنیای ادراک ما هست،آیا همین دنیا درعالم خارج هیچ چیزی نیست(حرفی که سوفسطایی ها می گویند) یا هست اما چیزی صد در صد مغایر با این و فقط منشاء است برای او( مثل حرفی که بارکلی نسبت می دهند) آن وقت این بحث می شود وجودعینی"
منکرین وجود ذهنی
با این وجود گروهی وجود ذهنی را انکار کرده اند و گفته اند: چنین نیست که علم ما به اشیای خارجی همان ماهیات ذهنی آن اشیاء باشد. منکرین وجود ذهنی بر سه دسته اند:
1-عده ای از منکرین وجود ذهنی معتقدند که اساسا چیزی به نام صورت ذهنی، در ذهن تحقق پیدا نمی کند و علم ما به اشیاء خارجی تنها یک نوع اضافه است که میان نفس و شیء خارجی برقرار می شود.(مانند اضافه بالایی و پایینی که میان سقف و کف برقرار می شود.)
2-گروه دیگر معتقدند که هنگام حصول علم به یک شیء، چیزی درذهن به وجود می آید اما آن چیز، ماهیت آن شیء نیست بلکه شبح آن شیء است که نوعی مشابهت با آن دارد و از آن حکایت می کند: (مانند مجسمه یک شخص که نوعی مشابهت با آن شخص دارد و از آن حکایت می کند.)
3-و دسته آخر معتقدند آنچه به ذهن می آید نه تنها ماهیت و حقیقت شیء را منعکس نمی کند، بلکه کاملاُ با آن مباین می باشد و هیچ گونه حکایتی از آن ندارد. بنابراین نظریه آنچه به ذهن می آید تنها یک سری رموز و علائم است.در نتیجه که انسان می پندارد همین امور ذهنی در خارج تحقق دارند در خطا و اشتباه است. اما این خطا به طور منظم و همیشگی است و از این رو نظام زندگی انسان مختل نمی شود و به همین صورت رابطه خود را با خارج تنظیم می کند، گرچه ادراک او کاملاُ مباین با خارج است و حکایت صحیحی از آن ندارد. ( مانند کسی که همه جا را همیشه زرد می بیند.)
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |