موضوع تحقیق: عبرت آموزی و تربیت از دیدگاه قران و نهجالبلاغه
محقق: فاطمه سلطان زاده
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه:
عبرت واژهاى است که در قلمرو تربیت کاربرد گستردهاى دارد. همه ادیان الهى و مکاتب تربیتى، پیروان خود را به درسآموزى از سرگذشت پیشینیان و مقایسه موقعیت خود با آنان دعوت مىکنند. اسلام نیز به طور گسترده مسلمانان را به سیر در آفاق و انفس، تؤام با تفکر و اندیشه در سرگذشت دیگران فراخوانده است. شکى نیست که این فراخوانى به دلیل تأثیر چشمگیرى است که بر عمل و رفتار انسان داشته است.
قرآن کریم هفت بار کلمه «عبرت» و اعتبار را به کار برده و اهل بصیرت را بر آن ترغیب کرده است:
فَاعْتَبِروُا یَا اُولِى الاَبْصَارِ
پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم.
قرآن در جاى دیگر هدف از بیان داستانها و وقایع تاریخى را عبرتپذیرى مىداند:
لَقَدْ کَان فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِى الالْبَاب.2
درسرگذشت آنان درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود.
حضرت على(ع) که خود قرآن ناطق است با اشاره به برنامه عبرتآموزى قرآن، چنین مىفرماید:
تَدَبَّرُوا آیَاتِ الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ.3
در آیههاى قرآن بیندیشید و به (وسیله) آن پندگیرید،زیراکه آیات قرآن رساترین عبرتهاست.
درباره عبرت چندین سؤال مطرح است: 1. عبرت چیست؟ 2. آیا عبرت روش تربیتى است؟ 3. در صورت روش بودن، روش خودتربیتى است یا دیگرتربیتى؟ 4. حوزه کاربرد آن کجاست؟ 5. رابطه آن با مبنا، هدف و اصل تربیتى چگونه است؟ 6. نقش آن در تربیت چیست؟ 7. منابع و شیوههاى عبرتآموزى کدامند؟
کلید وازه ها:
عبرتپذیرى ، عَبَر ، روش تربیتى، اصل تعقل و تفکر، کلید بصیرت ، انتقال تجارب، عبرت چراغ راه آینده ..
عبرت چیست؟
عبرت بر وزن فِعْلَه از ریشه «عَبَر» است که به معانى مختلفى چون: تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن و غیره آمده است. وجه این معانى، انتقال از حالى به حالى دیگر است، چنانکه راغب اصفهانى در «مفردات» مىگوید: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَى حَالٍ».4 اگر نگوییم در تمام معانى، دستکم در بیشتر آنها نوعى جابجایى و انتقال قابل درک است. در عبرت و اعتبار نیز همین معنى مشاهده مىشود، چرا که اهل لغت، این دو را به معناى پند و اندرز گرفتن5 ذکر کردهاند، و در پند و اندرز، انسان از نقل یک سخن و یا جریان تاریخى به معنایى ماوراى آن منتقل مىشود و در اثر آن، حالتى خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، براى او پدید مىآید.
راغب، عبرت را چنین معنا مىکند:
الاِعْتِبَارُ وَالعِبْرَةُ [هِىَ] الْحَالَةُ الّتِى یَتَوَصَّلُ بِهَا مِنْ مَعْرِفَةِ الْمُشَاهَدِ اِلَى مَا لَیْسَ بِمُشَاهَد.6
عبرت حالتى است که در آن معرفت ظاهرى و محسوس، سبب درک معرفت باطنى و غیرمحسوس مىگردد و انسان از امور مشهود به امور نامشهود منتقل مىشود.
گاهى دیگران زمینهها و مقدماتِ بوجود آمدن چنان حالتى را براى فرد فراهم مىکنند. مثلاً مربى تربیتى با قصد عبرتآموزى، تربیتآموزان خود را به دیدن برج وباروها، کاخهاى سلطنتى، مقابر و زیارتگاهها ببرد که در این صورت یک روشِ دیگر تربیتى است و مىتوان آن را روش «عبرتدهى» یا «عبرتآموزى» نام نهاد. در این روش، کار مربى نشان دادن آیات و نشانههاست و این فراگیرنده است که باید از لابلاى پدیدهها که آیات الهى هستند، عبور کرده به اعماق آنها دست یابد، چرا که آیات، رموزى هستند که همواره به چیزى فراتر از ظاهر خود دلالت دارند. در این روش کشف این رمزها به عهده خودِ فراگیرنده است.
امیرالمؤمنین(ع) در تربیت فرزند خود از همین روش استفاده کرده و در نامهاى به امام حسن(ع) مىفرماید:
... یا بُنَىَّ انّى قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها.7
پسرعزیزم! من تورا از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودى ودست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه براى انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براى تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیرى و براساس آن در زندگى گام بردارى.
اصل مهمى که بر این روش حاکم است، اصل تعقل و تفکر است. چرا که بدون این اصل، شنیدن حوادث تاریخى و دیدن آثار گذشتگان، معنا و محتوایى بهدنبال ندارد، بلکه آثارِ بىروحى است که بىهدف از برابر انسان مىگذرد، بدون آنکه معنایى را در ذهن پدید آورد.
اگر این احساس ظاهرى، با تأمل و اندیشه درونى همراه گردد، اعتبار و بینش را به دنبال خواهد داشت و مصداق این کلام على(ع) خواهد شد که:
تَفَکُّرُکَ یُفِیدُکَ الاِْسْتِبصارَ وَ یَکْسِبُکَ الاِْعْتِبارَ.8
فکر کردن به تو، بینایى و عبرت گرفتن مىبخشد..
حوزه کاربرد این روش
قلمرو کاربرد این روش، همه دورانهاى زندگى انسان بجز کودکى است.9 چرا که درک عبرتها، نیازمند عقلى سلیم، چشمى بینا، دلى بیدار و در یک کلام قدرت شناختى بالاست.10 و انسان هر چه از نظر سنى بالاتر مىرود، معمولاً دامنه شناخت او گستردهتر و از خصوصیات فوق بیشتر برخوردار مىگردد. از این رو، بهکارگیرى این روش در هر یک از مراحل رشد، قواعد و خصوصیاتى دارد که بهطور اختصار به آنها اشاره مىشود:
1. در اواخر مرحله کودکى، رشد شناختى کودک ضعیف است. در مورد هر شیئى یا موقعیتى فکر او بیشتر به اجزاء متوجه است، اما نمىتواند این اجزاء را به صورت کل آن دریافت کند، از این رو براى عبرتدهى به کودک، هم باید تک تک اجزاء یک جریان عبرتآموز را به کودک نشان داد و هم باید رابطه اجزاء با یکدیگر و نیز حصول نتیجه را براى وى توضیح داد، مثلاً براى اینکه کودک از حادثهاى عبرت بگیرد و از ارتکاب کار خلافى که دیگرى انجام داده ـ و این حادثه ناخوشایند را براى او حاصل نموده است ـ دورى جوید، مىتوان، نتیجه نامطلوبى که از کار فرد خطاکار به دست مىآید در معرض دید وى قرار داد و سپس رابطه آن نتیجه نامطلوب را با کار خطا مشخص کرد و آنگاه نتیجهگیرى کرد که اگر تو هم چنین خطایى را انجام دهى، مثل آن فرد باید منتظر چنین پیامد نامطلوبى باشى.
2. در هفت سال دوم و مرحله دبستانى، در رشد فکرى کودک تغییر و تحول چشمگیرى پیدا مىشود و منطق او به مسائل عینى گرایش پیدا مىکند. کودک در این مرحله به دستکارى علائم و نشانهها مىپردازد. ارتباط بین اجزاء را مىسنجد و از این طریق، وضعیت پدیدههاى گوناگون را تبیین و از آنها نتیجهگیرى مىکند. براى عبرتآموختن به چنین فردى باید اجزاء عینى یک جریان را در معرض دید وى قرار داد، به ارتباط بین اجزاء، اشاره مختصرى کرد و نتیجهگیرى رابه خود وى واگذار نمود. مثلاً در همان مثال قبل اگر کودک از کار خطا و نیز بهدنبال آن از نتیجه آن و ارتباط بین آن دو خبردار شود، خودش نتیجه مىگیرد که: «اگر من هم چنین خطایى را انجام دهم. مثل او باید منتظر چنین پیامد نامطلوبى باشم».
3. در مرحله نوجوانى که همزمان با بلوغ شرعى است، رشد شناختى و ادراکى نوجوان اوج مىگیرد و از واقعیات عینى و محسوس، به امور انتزاعى و ذهنى منتقل مىشود. نوجوان مىتواند به تهیه و تنظیم فرضیههاى ذهنى بپردازد. و هر مسألهاى را به صورت اصولى و منطقى آن بررسى کند. او مىتواند مسائل مجرد و انتزاعى را تجزیه و تحلیل نماید و به نتایجى منطقى دست یابد. چنین فردى، براى عبرت گرفتن از حوادث، کافى است که از پیشدرآمد فوق خبردار شود. آنگاه به تجزیه و تحلیل، کشف روابط و علل و در نهایت نتیجهگیرى آن بپردازد و آن را به عنوان تجربهاى در کنار تجارب زندگى خویش ثبت کند.11
از این دوره به بعد، هر چه سن بالاتر رود و به مراحل سنى بالاترى برسد، بر تجارب او افزوده مىشود و همین تجارب،او را ورزیده و کارآزمودهتر مىکند. بهطورى که با دیدن یا شنیدن بسیارى از امور، به درک حقایق بسیارى در وراى آنها نائل مىگردد.
از آنچه گذشت، معلوم مىشود که گستره بهکارگیرى روش عبرت، در مراحل اولیه زندگى تربیتآموز، کمتر است. چرا که دایره درک کودک کمتر است، و هر چه بر سن کودک افزوده مىشود و کودک به مراحل بالاترى مىرسد، دامنه کاربرد این روش، گستردهتر مىگردد.
پیامدهاى تربیتى عبرت
تأکید نسبتا فراوان قرآن و روایات بر سیر و سفر و خواندن سرگذشت اقوام و ملل و گرفتن عبرت از آنها، به دلیل آثار تربیتى فراوانى است که این مسأله بهدنبال دارد. در این بخش به پارهاى از این آثار اشاره مىشود.
1. عبرت، کلید بصیرت
یکى از مهمترین مقاصد تربیت آن است که انسان به درجهاى از درک و بصیرت برسد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آنها بنگرد. از محسوسات و مشهودات عبور کند و به معقولات برسد، و قدرتى فراگیر براى سنجش و اندازهگیرى، تجزیه و تحلیل، حل و فصل امور و انتخاب و تصمیمگیرى در ابعاد مختلف زندگى بهدست آورد. عبرت راهى است که مىتواند انسان را به این مقصد تربیتى برساند و شاید مهمترین اثر تربیتى عبرت، همین باشد. امیرالمؤمنین(ع) در کلام خود بر این اثر عبرت تصریح کرده چنین مىفرماید:
مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ.12
کسى که عبرت آموزد، آگاهى یابد و کسى که آگاهى یابد، مىفهمد و آنکه بفهمد، دانشآموخته است.
و در جاى دیگر مىفرمایند:
رَحِمَ اللّهُ اُمْرَئً تَفَکَّر فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَر فَأبْصَرَ... .13
خدا رحمت کند کسى را که بیندیشد و سپس پند پذیرد، و اندرز گیرد و سپس بینا گردد... .
نتیجه به دست آمده از این دو کلام این است که تفکر زمینهساز عبرت است و عبرت زمینه بصیرت را فراهم مىآورد. آن حضرت در سخنى دیگر انسان بصیر را چنین توصیف مىکند:
اِنّمَا البَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ... .14
همانا بینا کسى است که (به درستى) بشنود و سپس (در آن) بیاندیشد، و (به درستى) بنگرد و بینا گردد و از عبرتها پند گیرد... .
یعنى زمانى انسان به بینش و بصیرت مىرسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیدهها، اندیشه نماید و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر همان عبرتى است که در تصمیمگیرىها و رفتار انسان موثر خواهد بود. به عبارت دیگر به نظر امام(ع)، مراحل ایجاد بینش عبارت است از: 1. احساس ظاهرى (به کمک چشم وگوش) 2. تفکر و تیزبینى (اندیشه) 3. عبرتگیرى. بههرحال شیرینترین ثمره عبرتآموزى، بینش است که خود آثار مطلوب دیگرى را نیز به دنبال خواهد داشت.
2. عبرت، انتقال تجارب
مرور بر آثار و تاریخ پیشینیان، فایده دیگرى نیز به دنبال دارد و آن کسب تجارب است. انسانها در طول زندگى سعى مىکنند هر امرى را یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند، علاوه بر این خرمندان تلاش مىکنند که حتى خطایى را که دیگران تجربه کردهاند، مرتکب نشوند و در واقع سعى دارند از تجارب دیگران استفاده کنند، چرا که از عاقل چیزى غیر از این انتظار نیست:
اِنَّمَا الْعاقِلُ مَنْ وَ عَظَتْهُ التَّجَارُبُ.15
همانا عاقل کسى است که تجربهها او را پند دهند.
امیرالمؤمنین در وصیتى به فرزند خود امام مجتبى(ع) چنین مىفرماید:
اَىْ بُنَىَّ، اِنِّی وَ اِنْ لَمْ اَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِى، فَقَدْ نَظَرْتُ فِى اَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِى اَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِى آثَارِهِمْ، حَتّى عُدْتُ کَاَحَدِهِمْ، بَلْ کَاَنِّى بِمَا انْتَهى اِلىَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرتُ مَعَ اَوَلِّهِمْ اِلَى آخِرِهِمْ. فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ اَمرٍ نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیْتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ... .16
پسرم، اگرچه من به اندازه همه کسانى که پیش از من مىزیستهاند عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بودهام. پس من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، از میان تمام آنها، قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آنها زیبایش را برایت انتخاب نمودم و ناشناختههاى آن را از تو دور کردم.
براساس این فرمایش حضرت على(ع) تجربه اندوزى از سرگذشت دیگران، بهرهمندى از حاصل عمر آنهاست. گویا انسان عمرى به دارازى عمر همه آنها داشته است، با این تفاوت که خطاهاى آنان را مرتکب نشده است. نکته دیگرى که در سخن حضرت مشهود است وظیفهاى است که امام(ع) براى مربى ترسیم مىکند. وظیفه مربى این است که تجربیات خود و دیگران را جمعآورى، تلخیص و تنقیح کند و بهطور صریح و روشن و دستهبندى شده در اختیار فراگیرنده خویش قرار دهد.
3. عبرت و بازدارى از خطا
از فوائد و آثار تربیتى عبرت، مىتوان به هدایتگرى آن اشاره کرد، عبرتها همواره انسان را به سوى رشد و کمال و راه درست هدایت مىکنند و چراغهایى هستند که مسیر صحیح زندگى را نشان مىدهند:
اَلاِعْتِبَارُ یَقُودُ اِلَى الرُّشْدِ.17
عبرت گرفتن انسان را به سوى راه صواب و درست مىکشاند.
ثمره این هدایتگرى نیز، دورى از خطاست:
اَلإعْتِبَارَ یُثْمِرَ العِصْمَةَ.18
میوه عبرت گرفتن، نگاهدارى است.
و این بدان سبب است که در جریان عبرت، انسان با تجارب دیگران آشنا مىشود و رابطه بین سیر و سلوک انسانها با پیامدهاى آن را احساس مىکند و اگر موقعیتى مشابه آنها داشته باشد، از سرنوشت آنها درس مىگیرد و به طریق دیگرى عمل مىنماید؛ طریقى که آن پیامدهاى سوء را در پى نداشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص مىفرماید:
اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاثِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى، عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ.19
کسى که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آنها عبرت گیرد، تقوا وى را از فرو رفتن در آن گونه بدبختیها بازمىدارد.
نکته قابل توجه اینکه هر چه دامنه عبرتگیرى انسان وسیعتر باشد، دایره ارتکاب خطا کمتر خواهد بود:
مَنْ کَثَّرَ اعْتِبَارُهُ قَلَّ عِثَارُهُ.20
هرکس عبرت گرفتن او بسیار باشد، لغزش او کم خواهد شد.
چرا که فزونى عبرتها، ابهام را از چهره امور مىزداید، شبهات را از بین مىبرد، صراحت خاصى به مسائل مىبخشد و آنها را شفاف مىکند.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |