موضع تحقیق: شناخت فلسفی
گرداورنده: ابراهیم سیار
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
فهرست مطالب
1-مقدمه
2-چکیده
3-اصطلاح فلسفه
4-مقصود از فلسفه
5-ماهیت شناخت
6-شناخت و امر خارجی
7-چگونگی تشکیل شناخت
8-اقسام شناخت
9-منابع شناخت
10-کلید واژه ها
11-نتیجه
12-منابع مورد استفاده
کلید واژه ها
شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی .
مقدمه
مسئله وشناخت یا معرفت یکی از مسائل اساسی فلسفه است .با اینکه فعالیتهای فیزیکی
فیزیولوژیکی و روانی
جریان شناخت در روان شناسی احساس یا ادراک حسی مورد بحث قرار میگیرند.معذلک بحث
وبررسی جنبه های مختلف این مسئله مثل ماهیت شناخت –طرز تشکیل شناخت-منابع شناخت-
بررسی ان در فلسفه صورت می گیرد.(رجوع شود به کتاب بررسی مسئله شناخت ص 3)
بحث درباره شناختن ذهن ومعرفت انسانی است.بدون شک اگر بخواهیم برای رسیدن به هدف
خاصی از وسیله ای استفاده کنیم باید در اغاز کار و ویژیگیها و قوانین حاکم بر ان وسیله شناخته شود.(رجوع شود به کتاب شناخت عطاء...کریمی جلد اول ص 40)
منظور از شناخت چیزی است که در اثر برخورد فرد با محیط در ذهن ایجاد میشود.در
شناخت دو جنبه متمایز را می توان در نظر گرفت 1-انچه کسب شده شده است.این جنبه از
معرفت شامل مهارتها عادات اطلاعات افکاروعقایدی است که فرد کسب کرده است وبه
اصطلاح حاضر وآماده در تجربیات خود داردودرمواقع لزوم از انها استفاده می کند 2-جریان
پیوسته .معرفت را ممکن است به صورت جریان پیوسته فرض نمود که دران کسب چیزی از
انجام واجرای ان جدانیست .
شناخت و امر خارجی : پاره ای از فیلسوفان معرفت انسان را درزمینه های مختلف امری
عینی تلقی می کنند .بعضی معرفت راامری ذهنی می دانند.به نظر این دسته آنچه دریک قضیه
بیان می شود احساس درونی شخصی وامچه درذهن فرد جریان دارد می باشد.دسته سوم که
شاید بتوان کانت رانماینده آن فرض کرددو جنبه ئرمعرفت وارد میکند.به نظراین دسته معرفت
هم جنبه ذهنی داردوهم جنبه عینی .دسته چهارم جنبه عینی وذهنی معرفت رااز هم جدا نمی
کند.چگونگی تشکیل شناخت :معرفت از دو طریق تشکیل می شود .اول از طریق 1-انعکاس
شرطی 2-از طریق بررسی انتقادی.
در انعکاس شرطی مجاورت و مشابهت دو امر و درک اینگونه روابط میان انها دخالت
دارند.تکرار و تمرین نیز شرط ضروری بروز عکسل عمل شرطی است
معرفت از طریق بررسی انتقادی –دراین مورد فردبرای شناختن یامعرفت پیداکردن به امری
به بررسی دقیق آن می پردازد اوضاع وشرایطی را که درپیدایش ان امر موثربودند مشاهده
می کند جنبه های مختلف امر درنظر میگیرد واثاران را پیش بینی می کند ودر نتیجه عقیده یا
نظری خاص درباره ان کسب می نماید.
اقسام شناخت:1 مشناخت مستقیم یعنی انچه بدون واسطه یا به عبارت دیگر بدون استنباط
وتفسیر درمقابل ذهن ظاهر می شود.2-معرفت باواسطه یعنی انچه دراثر استنباط یاتفسیر که
خود مربوط به تجربیات گذشته است درک می شود3-.معرفت حسی چیزی است که از طریق
حواس درک می گردد . 4-معرفت مفهومی نیز جدا از معرفت حسی نیست ذهن ادمی خودبه
خود وبدون ارتباط با خارج نمی تواند به تشکیل مفاهیم درباره امور خارجی اقدام کند.5-
معرفت جزئی به یک فرد ویا چیزی معین تعلق می گیرد .6-معرفت کلی شامل افراد متعدد می
شد.
منابع شناخت:ممکن است منابع شناخت را بدو دسته تقسیم کنیم .دسته اول شامل حس-عقل-
شهودمی باشد.اینگونه منابع را منابع را منابع را منابع نخستین می نامند.درمقابل این دسته
منابع دومین قرار دارد وعبارتند از اداب ورسوم –سنتها ومراجع.
منابع نخستین :اول حس –پاره ای از فیلسوفان حواس را یعنوان تنها منبع شناخت ازجهان
خارج معرفی می کند.بنظر این دسته انچه ما درباره اشیاء از طریق حواس وارد ذهن ما می
شود.دوم عقل-پاره ای از فلاسفه که انها را طرفداران عقل یا اصحاب عقل می نامند عقل را
منبع معرفت می دانند.دسته ای از فیلسوفان طرفدار این مکتب تاثیر حواس را در جریان
شناخت مورد انکار قرار نمی دهند ولی شناخت حقیقی را نتیجه کار و فعالیت عقل می دانند.
اصطلاح فلسفه
اصطلاح فلسفه در یونان قدیم پیدا شد و از لحاظ اشتقاق لغوی دارای دو جزء است.فیلئو یعنی
دوست دارم یا کوشش می کنم و سوفیا یعنی حکمت یا علم.
(رجوع شود به کتاب مسائل و نظریات فلسفه نوشته ااژدوکیوچ ص 29)
مقصود از فلسفه در ادوار مختلف
1-در ادوار مختلف
الف-از ابتدا تا دوره تجدد (1)کلمه ی فلسفه به دانستن مطلق اطلاق می شد در حقیقت فلسفه
مترادف با علم میبود وعلم با هنر(که مقصود ان دانستن چیزهای مفید بوده)اختلاف داشته
است
فیثاغورس فیلسوف و ریاضی دان یونانی قرن پنجم قبل از میلاد نخستین بار کلمه فلسفه را
بکار برده است.
2-مقصود کنونی فلسفه
امروزه فلسفه به چهار قسم تقسیم می شود:1-روان شناسی 2-منطق 3-اخلاق 4-
مابعدالطبیعه(متافیزیک)که اغلب به نام فلسفه مطلق نامیده می شود.
الف-روانشناسی وقایع روانی را مشاهده و سعی می کند علت و قوانین هر یک را کشف نماید.
ب-منطق دستورهایی را تعیین می کند که برای کشف و اثبات حقیقت باید طبق انها رفتار
کرد.منطق صوری(1)دستورهای عمومی را(بدون در نظر گرفتن موضوع خاص)معین می
سازد منطق عملی(2)یا اسلوب شناسی(3)دستورهای مربوط به موضوعهای مختلف از قبیل
فیزیک –تاریخ-روان شناسی را تعیین می کند.
پ-اخلاق دستورهایی برای فعالیت عقلی انسان معلوم می کند
ت-مابعدالطبیعه(متافیزیک):مقصود از ان مطالعه اموریست که از حدود تجربه ی بیواسطه
حواس و خود اکاهی (4)خارج باشد و تنها بوسیله عقل بتوان به علت ان امور راه یافت فلسفه
نقدی (5)ارزش عقل را تعیین می کند و در نتیجه مقدورات متافیزیک را مشخص می
کند(متافیزیک)یا علم کائنات(6)عبارت از علم هستی مطلق است(متافیزیک اخص)دلیل غائی
اشیاء را تعیین می کند:دلیل غائی عالم خارجی یا مادی (جهان شناسی عقلانی)(7)دلیل غائی
عالم داخلی یا روانی (روان شناسی)دلیل غائی هر نوع حقیقت دیکرمانند
خداوند(خداشناسی)(8)(رجوع شود به کتاب خلاصه فلسفه شریعتمداری ص3و ص 5)
1-logique formell 2-logique appliqué 3-methodologie 4-conscience 5-criteriologie 6-ontologie 7-cosmologie rationnelle 8-theologie rationnelle ou theodicee
ماهیت شناخت
منظور از شناخت چیزی است که در اثر برخورد فرد با محیط در ذهن او ایجاد می شود
شناخت از جهتی شامل مهارتها –عادات –اطلاعات-عقاید-احساسها وافکار می باشد.(1)
در مکالمه های روزمره جمله های زیر را بکار می بریم:(من طرز کارکردن با این دستگاه را
می دانم)(حل اینگونه مسائل برای من عادی است)(من از این جریان مطلع هستم)(بعقیده من
مردم خوب می فهمند)(من نسبت به ایندسته احساس یا نظری مساعد ندارم)(تصور می کنم این
قضیه درست نمی باشد)(من در طول زندگی افکار و ارائی خاص در زمینه های تربیتی
پذیرفته ام) و وقتی درباره امری اظهار نظر می نمائیم کلماتی مانند علم دارم –اگاه هستم-اشنا
می باشم-یقین دارم-حدس می زنم وعقیده دارم را بکار میبرم.
روی این زمینه برای شناخت می توان درجاتی قائل شد.علاوه بر این ممکن است شناخت برای
فردی یقینی باشد در صورتی که دیگری ان را امری احتمالی تلقی کند.گاهی افراد تصور می
کنند چیزی را می شناسند و از وضع ان اگاه هستند درحالی که اشتباه می کنند واگر با کسی که
از ان چیز اگاه است روبرو شوند زود متوجه عدم اگاهی خود می شوند.
شناخت امری است که در اثر برخورد با امری بما دست می دهد.پیدایش این حالت با وسعت و
عمق انچه ما در در برخورد بیک امر در ذهن داریم وابسته است و همین شرط در غیر قابل
تردید تلقی کردن احساس خود نسبت به امر مورد نظر تاثیر دارد.
بطور خلاصه می توان گفت شناخت حالت یا اعتقادی است که در شرایط معین و نسبت به
چیزی پیدا می کنیم و تردید در مورد ان روا نمی داریم .
جان دیوثی شناخت و حقیقت را مترادف قرار می دهد و انرا نتیجه و حاصل تحقیق تلقی می
کند.بنظر او انچه از برخورد فرد بموقعیت نامعین و تغییر ان موقعیت حاصل می شود شنلخت
او را تشکیل می دهد.
در شناخت ممکن است دو جنبه را در نظر گرفت:
1-انچه کسب شده است.این جنبه از شناخت شامل مهارتها –عادات –اطلاعات-افکار و عقایدی
است که فرد کسب کرده و باصطلاح حاضر و اماده در تجربیات خود دارد و در مواقع لزوم
از ان استفاده می کند.
از باب مثال فرد اطلاعاتی در مورد تاریخ کشور خود دارد-طرز کار با وسیله ای را می داند-
ونظری خاص در مورد اخلاق و دین کسب کرده است.هر وقت لازم باشد انچه را کسب کرده
مورد استفاده یا بحث قرار می دهد
2-جریان پیوسته .شناخت را ممکن است بصورت جریانی پیوسته فرض نمود که در ان چیزی
از انجا و اجرای ان جدا نیست.در این زمینه فرد در مواقع مختلف و در اثر برخورد با امور
گوناگون انها را بصورتی خاص درک می کند-مقایسه می کند-مورد اظهارنظر قرار می دهد
و بطورکلی خود را برای برخورد به چیزهای تازه اماده می کند.
1-(رجوع شود به کتاب فلسفه شریعتمداری ص 370 و 371 )
شناخت و امر خارجی
پاره ای از فیلسوفان شناخت انسان را در زمینه های مختلف امری عینی تلقی میکنند. دسته ای
از رئالیستها طرفدار این نظر هستند.
بعضی معرفت را امری ذهنی میدانند.بنظر ایندسته انچه در یک قضیه بیان میشود احساس
درونی شخصی و انچه در ذهن فرد جریان داردمیباشد.وقتی گفته می شود (فلان واقعه در
زمان معینی وجود دارد)این جمله استنباط و ادراک شخصی را اشکار می کند و ارتباطی با
انچه در خارج می افتد ندارد.در این صورت شناخت امری ذهنی یا عینی تلقی می شود.پاره
ای از ایدالیستها که واقعیت را امری ذهنی میدانند شناخت را نیز ذهنی میدانند.
دسته سوم که شاید بتوان(1)کانت رانماینده ان فرض کرد دو جنبه را در شناخت وارد
میکند.بنظر این دسته شناخت هم جنبه ذهنی دارد و هم جنبه عینی.بطور خلاصه میتوان گفت
که شئی خارجی خودبخود و مستقلا موضوع شناخت ما را تشکیل نمی دهد.باید با استفاده از
تجربیات گذشته مفهومی برای ان شئی معین نمود و ان مفهوم را بصورت لفظی دراورد
ارتباط انرا با دیگر اشیاء مشخص کرد و سپس درباره ان حکم کرد.
دسته چهارم جنبه عینی و جنبه ذهنی شناخت را از هم جدا نمی داند.از نظر ایدسته اصولاایندو
جنبه از هم جدا نیستند و در جریان تجربه و پیدایش شئی خارجی و امر ذهنی بدونارتباط با هم
ظاهر نمی گردند.امر ذهنی ما را بمشاهده امر خارجی تحریک می کند و امر خارجی درمفهوم
ذهنی تاثیر دارد.خلاصه ذهن و خارج عناصر یک موقعیت را تشکیل می دهند و از هم جدا
شدنی نیستند.بنظر می رسد جان دیوئی طرفدار این عقیده باشد.
(سیر اندیشه در غرب ص 78 پاراگراف 2)
چگونگی تشکیل شناخت:
شناخت در زمینه های مختلف از دو راه تشکیل می شود. اول از طریق انعکاس شرطی –دوم
از طریق بررسی انتقادی .
در انعکاس شرطی مجاورت دو امر و درک اینگونه روابط میان انها دخالت دارند.تکرار و
تمرین نیز شرط ضروری بروز عکس العمل شرطی است.انعکاس شرطی رفتار یا عکس
العملی است که خود بخود از فرد سر میزند.اساس این نوع رفتار را مجاورت تشکیل می
دهد.وقتی دو امر با هم رخ می دهند و فرد مجاورت میان انها را درک می کند خود بخود در
مقابل انها عکس العمل نشان می دهد.وعکس العمل طبیعی یکی از ان دو امر بهمر دیگر منتقل
می شود.وقتی بزرگسالان سگ را موجودی خطرناک به بچه معرفی می کنند واین مطلب را
چندین بار تکرار می کنند بچه به محض برخورد با سگ حساس خطر می کند.و انچه را که
بطور طبیعی در مقابل خطر انجام می دهد در مقابل خطر انجام می دهد.
شناخت از طریق بررسی انتقادی-در این مورد فرد برای شناختن یا معرفت پیدا کردن بامری
به بررسی دقیق ان بپردازد اوضاع و شرایطی را که در پیدایش ان امر موثر بودند مشاهده
میکند جنبه های مختلف امر را در نظر میگیرد و اثار ان را پیش بینی میکند و در نتیجه عقیده
یا نظری خاص درباره ان پیدا میکند.چرا فحش دادن بد است؟چرا باید به مهمان احترام
گذاشت؟...شناخت از طریق انعکاس شرطی فرد را متحجر بار می اورد و او را در برخورد
بموقعیتهای تازه دچار ناراحتی و اشکال میکند در صورتیکه شناخت انتقادی انعطافی خاص
بطرزفکر و کارفرد میدهد و در موقعیتهای جدید او را بتجدید نظر در افکار و عقاید تشویق
مینماید.
اقسام شناخت:
معمولا شناخت را به شناخت مستقیم-شناخت با واسطه-شناخت حسی-شناخت مفهومی-شناخت
جزئی و شناخت کلی تقسیم می کنند.
شناخت مستقیم
یعنی انچه بدون واسطه یا بعبارت دیگر بدون استنباط و تفسیر در مقابل ذهن ظاهر می
شود.رئالیستهای جدید شناخت را به این صورت توجیه میکنند.غالبا تصور میشود که ما
اشیاءرا همان طور که هستند درک می کنیم.مخصوصا این احساس در مقابل امور اشنا یعنی
انچه که ما در گذشته درک کرده و مفهومی خاص به ان داده ایم بما دست میدهد.از باب مثال
تصور میکنیم درخت –خانه-حیوان-و دیگرافراد ادمی را چنانچه هستند میبینیم و نسبت به انها
شناخت پیدا می کنیم.با اندک دقتی درمی یابیم که چنین نیست بلکه انسان بتدریج که بزرگ
میشود و تجربیاتی می اموزد موفق بدرک یا تفسیر انچه می بیند میشود و کم کم امور خارجی
برای او مفهوم پیدا میکنند.
شناخت با واسطه
یعنی انچه در اثر استنباط یا تفسیر که خود مربوط بتجربیا گذشته است درک میشود.ادراک هر
چیزتحت تاثیر تجربیات گذشته ما قرار دارد.انچه ما از شئی خارجی درک میکنیم تا حد زیادی
مربوط بتفسیر و استنباط ما از ان است.
شناخت حسی
چیزی است که از طریق حواس درک میشود.از باب مثال درخت –سنگ یا صندلی را که می
بینید و انچه از طریق حس بینایی وارد ذهن شما میشود شناخت ما را تشکیل میدهد.
شناخت مفهومی
نیز جدا از شناخت حسی نیست .ذهن ادمی خودبخود و بدون ارتباط با خارج نمیتواند بتشکیل
مفاهیم درباره امور خارجی اقدام کند.
شناخت جزئی
بیک فرد یا یک چیز معین تعلق میگیرد.وقتی ما درباره یک کتاب یا یک شخص صحبت میکنیم
شناخت جزئی خود را نشان میدخیم.
شناخت کلی
شامل افراد متعدد میشود.از باب مثال وقتی شما درباره انسان –دانشمندان –نویسندگان صحبت
میکنید و درباره انها به بحث می پردازید شناخت کلی خود را ارائه می دهید.
منابع شناخت :
ممکن است منابع شناخت را بدو دسته تقسیم نمود.دسته اول شامل حس –عقل –شهود می
باشد.اینگونه منابع را منابع نخستین مینامند.در مقابل ایندسته منابع دومین قرار دارند و
عبارتند از اداب و رسوم –سنتها و مراجع.
منابع نخستین:
اول حس-پاره ای از فیلسوفان حواس را بعنوان تنها منبع شناخت انسان از جهان خارج معرفی
بنماید.بنظر ایندسته انچه ما درباره اشیاء خارجی میدانیم از طریق حواس وارد ذهن ما می
شود.شناخت عمومی این نظر را تایید میکند.دیدن درخت-شنیدن صدا ولمس کردن نرمی و
مانند اینها از طریق حواس صورت میگیرد.
دوم عقل-پاره ای از فلاسفه که انها را طرفداران عقل یا اصحاب عقل مینامند عقل را منبع
شناخت معرفی می کنند.دسته ای از طرفداران این مکتب تاثیر حواس را در جریان شناخت
مورد انکار قرار نمی دهند ولی شناخت حقیقی را نتیجه کار و فعالیت عقل میدانند.بنظر ایندسته
از طریق حواس اموری مبهم –نامربوط –و بی معنی بوجود می ایند اما اینگونه امور با چنین
خصوصیات شناخت ما را تشکیل نمی دهند.بقول کانت حواس مواد خام شناخت را بوجود می
اورد و ذهن این مواد را بصورتی مشخص در می اورد و انگاه برای ما شناخت حاصل
میشود.
سوم شهود-یکی از راهها یا منابع کسب شناخت شهود است .این کلمه در معناهای مختلف بکار
میرود .گاهی شهود را به معنای بصیرت استعمال میکنند.انچه را که فرد بطور صریح در می
یابد یا باصطلاح میبیند گفته می شود نسبت به ان بصیرت دارد.یک ریاضی دان یک نقاش یک
شاعر یا یک فیزیک دان در اثر خبرگی در رشته خود چیزهایی اشکارا در می یابد و در موقع
بحث و بررسی محتاج ان نیست که مفاهیم را یک بیک مورد توجه قرار دهد تا امری را خوب
درک کند و ارتباط انرا با سایر امورمشخص سازد.در این مورد تجربیات قبلی –تبحر در
رشته ای معین –هوش و استعداد های مخصوص –فرد را قادر میسازد که بنحو واضح و
اشکارامری معین را در یابد.این نوع شهود یا دریافت چنانچه ملاحظه میشود جنبه عقلانی
دارد و نمیتوان انرا جدا از این جنبه تصور کرد.
گاهی شهود به معنای درک مستقیم بکار میبرند.نمونه های این طرز ادراک فراوان است .
(رجع شود به کتاب فلسفه شریعتمداری ص 370و372و373و374و375)
نتیجه:
اصطلاع فلسفه بوسیله فیثاغورس بکاربرده شده برای اولین بار وبه معنای دوستاری دانایی
است وچهارعلم روان شناسی –منطق-واخلاق ومابعدالطبیعه را در بر می گیرد.وانچه که
انسان در برخورد انسان با اطرافش در ذهن انسان تشکیل می شود شناخت نامیده می شود.
شناخت را می توان کسب کرد ویا جریانی پیوسته دانست وبه نظر من شناخت ذهنی است ولی
چون شناخت ذهنی بدون عالم خارج معنا ندارد باید بگویم که شناخت ذهنی و عینی است.
اساس انعکاس شرطی اموزش ها ویادگیری ها و تمارینی است که انسان با همنوعان خود و
اطراف خود دارد نوع دیگر برای شناخت پیداکردن این است چیزی را مورد برسی قرار
دهیم و شناخت از اطرافت به طرق مختلف انجام می گیرد که این راه ها عبارت اند از: 1 –
حسی2-مستقیم3- با واسته 4- مفهومی5-جزئی و کلی می باشد. شناخت حسی که از طریق
حواس پنجگانه صورت می گیرد و شناخت مستقیم که یا از طریق دیدن و ادراک صریح انجام
می پذیرد و شناخت با واسته که از طریق شنا خت چیزی به چیزی شناخته می شود و گاهی
شناخت عینی نیست بلکه فقط مفهومی از شی را در ذهن داریم و شناخت جزئی شناختی است
که ما تنها از یک چیز داریم و شامل چیز های دیگر نمی شود.
منابع
1-کتاب شناخت عطاء...کریمی جلد اول
2-مسائل و نظریات فلسفه نوشته اژدوکیوچ
3-بررسی مسئله شناخت دکتر علی شریعتمداری
4-کتاب خلاصه فلسفه پل فولوکیه
5-کتاب فلسفه شریعتمداری
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |