موضوع تحقیق: اشتراک لفظی- معنوی وجود
گرد آورنده: نیره ذاکری موسوی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
فهرست:
مقدمه ............................................................. 4
اشتراک لفظی و معنوی .............................................5
مراد از اشتراک لفظی و معنوی وجود ................................ 7
بحث لفظی از اشتراک وجود ......................................... 7
بحث عقلی از اشتراک وجود .......................................... 7
آراء موجود درمسئله ..................................................9
قول اوّل ............................................................ 9
قول دوم ............................................................9
قول سوم .......................................................... 10
قول اول حق است ...................................................10
تنبیهات .......................................................... 11
دلیل قول به اشتراک لفظی وجود ...................................13
بطلان اقوال دیگر در مسئله ....................................... 14
بطلان قول دوم ....................................................14
لازم اول ...........................................................14
لازم دوم ..........................................................16
لازم سوم .......................................................... 17
بطلان قول سوم ....................................................19
مطلب آخر .........................................................20
منابع و مآخذ ......................................................21
کلید واژگان :
وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود
مقدمه :
بدون تردید فلسفه اسلامی بر اساس چهار جون تاریخی خویش در باب احوال ذاتی هستی بحث میکند و معمولات مسائل آن نیز عوارض ذاتی وجود محسوب می شود.
لیکن یک دسته مباحث در این فلسفه مطرح می شود که برخی از آنها جنبه حاشیه و استطرادی دارند و برخی دیگر به عنولان باحث مقدماتی و بنیادی مورد بحث قرار میگیریند .
یکی از مباحث مقدماتی لیکن تأثیر گذار همان مبحث اشتراک معنوی یا لفظی وجود است و التزام به هریک از این دونظر ، لوازم وآثار سازنده یا ویرانگری به دنبال دارد .
اشتراک لفظی و معنوی :
مشترک لفظی و معنوی ، خود یک مشترک لفظی در دو اصطلاح ادبی و عقلی است.
اگر لفظ یکی باشد . معنی متعدد بسیار باشد به این لفظ مشترک لفظی می گویند مانند نقطه عین که واحد است در هفتاد معنی و مشترک لفظی قرینه ای معینه می خواهد آن قرینه یکی از این معانی متعدد را تعیین کند تا خواننده دریابد که کدام یک از معانی اراده شده است.
ولی اگر لفظ واحد باشد و معنی نیز واحد باشد اما معنی واحد افراد و مصادیق گوناگون دارد. لفظ مشترک معنوی است.
در ادبیات ، اشتراکی لفظی و معنوی ناظر به چگونگی وضع یک لفظ برای معنا و یا معانی آن است.
در اشتراک لفظی ، لفظ مشترک بین معانی گوناگون است، زیرا آن مفاهیم و مصادیق آنها جز در محور لفظ اشتراکی با هم ندارند.
اما در اشتراک معنوی لفظ مشترک جامع بین چند چیز مختلف به یک باره وضع شده است.
و آن مفاهیم و نیز مصادیق : آنها و هم در معنا اشتراک دارند
و اللفظ إن وحد و المعنی کثر مشترک ترادف عکساً ظهر
و لفظ اگر واحد باشد و معنی کثیر باشد لفظ مشترک است.
حال اگر بر عکس شد «ترادف عکساً ظهر»
یعنی لفظ بسیار و معنی یکی باشد به لفظ مرادف، مترادف و الفاظ را مترادفه گویند.
و دیگر آنکه لفظ متعدد و معنی نیز متعدد باشد . لفظی معنایی داشته باشد دون لفظ و معنای دیگرو
پس لفظ در قیاس به معنی 4 فرض دارد:
1- به تعدد الفاظ معانی متعدد وجود دارد یعنی لفظ متعدد است و معنی نیز متعدد است.
2- الاشتراک الالفاظ المتعده فی معنی واحد: لفظ متعدد و در معنی واحد مشترک است.
مانند لفظ أسد، سبع، سیت، که در عربی به معنای شیر است.
3- اللفظ واحدٌ . المعنی کثیرٌ
لفظ واحد است و معنی متعدد است مانند لفظ عین
4- الفظ واحد و المعنی کلیً
لفظ واحد و معنی واحد اما آن معنی واحد مصادیق گوناگون دارد.
اول را لفظ متباین
دوم را لفظ مترادف گویند.
سوم و چهارم الفاظ مشترک هستند که سوم مشترک لفظی و چهارم مشترک معنوی است.
بحث پیرامون سوم . چهارم است .
مراد از اشتراک لفظی و معنی وجود:
إعلم أن البحث عن اشتراک الوجود اما لفظی اما عقلی
اما الاول و هو البحث عن ان لغه الوجود هل هی موضوعه لمعنی واحد فلااشتراک لفظیا او موضوعه لمعان متعدده فیکون اللفظ مشترکا و هذا البحث من مباحث علم اللغه و لایلیق بالمباحث العقیله.
اما الثانی و هو البحث عن الوجود هل هو معنی واحد فی جمیع ما یحمل علی الماهیات ام معان متعدده بسبب تعدد الماهیات.
بحث از اشتراک وجود یا لفظی است یا عقلی
بحث لفظی از اشتراک وجود :
بحث است از اینکه لغت وجود آیا وضع شده است برای معنای واحد یا وضع شده است برای معنای متعدد که در صورت دوم مشترک لفظی است و این بحث از مباحث علم لغت است و شایسته برای مباحث عقلی نمی باشد.
اما بحث عقلی از اشتراک وجود:
بحث است از اینکه لفظ وجود در همه ی موارد حمل بر ماهیات ، یک معنی دارد و یا معانی متعدد به حسب ماهیات متعدد دارد.
در صورت اول مشترک معنوی و صورت دوم مشترک لفظی خواهد بود.
این بحث دوم مراد ما را از اشتراک لفظی و معنوی وجود در فلسفه است.
هر یک از «المشترک المعنوی» و «المشترک اللفظی» متشرک لفظی است بین آنچه مصطلح است برای فیلسوف و آنچه مصطلح است برای ادیب.
پس نزد فیلسوف اشتراک لفظی یعنی تعدد مفاهیم و اختلاف و تباین آنها و اشتراک معنوی یعنی وحدت مفهوم .
اما نزد ادیب به اشتراک لفظی یعنی که لفظ واحد وضع شده است برای معانی متعدد و هریک به وضعی جداگانه «تعدد وضع» و اشتراک معنوی یعنی لفظ واحد وضع شده است برای معنی واحد کلی که قابل صدق بر کثیرن است.
فرق « اشتراک لفظی و معنوی بین فیلسوف و ادیب »
1- نزد فیلسوف اشتراک لفظی و معنوی دو لفظ است برای مفهوم و نزد ادیب دو وصف است برای لفظ
2-ملاک نزد فیلسوف تعدد مفهوم و وحدت آنست و نزد ادیب تعدد وضع و وحدت آن است.
پس کلام در فصل اول از مرحله اول در «الوجود بمفهومه مشترک المعنوی»
یعنی برای وجود مفهوم واحدی است به خلاف کسی که گمان می کند که وجود را مفاهیم بسیاری است.
قول مرحوم علامه طباطبایی (ره) به مفهومه: یعنی مفهوم وجود مشترک معنوی است.
آنچه که در آخر همین فعل خواهد آمد : یثبت المطلوبُ و هو کون مفهوم الوجودِ مشترکاً معنویا.
آرا موجود در مساله :
قول اول
الوجود مشترک معنی ، قول مرحوم علامه (ره) در فصل اول دلالت بر قول اول دارد :
الوجود بمفهومه مشترک معنوی یحمل علی یا یحمل علیه بمعنی واحد
مفهوم وجود مشترک معنوی است و در تمام موارد حمل به معنای واحد است.
پس مفهوم وجود مشترک معنوی بین اتمام اشیاء است.
قول دوم
قول ابوالحسن اشعری، ابوالحسن البصری:
ان الوجود مشترک لفظی و هو فی کل ماهیه یحمل علیها بمعنی تلک الماهیه
وجود مشترک لفظی است و در ماهیات ، به معنای آن ماهیت بر آن حمل می شود.
پس ماهیت هر عین وجود آن است از حیث مفهوم.
این مساله محل نزاع و اختلاف است جماعتی قائل به قول اول شده اند که از آن تعبیر می شود به اشتراک معنوی وجود و گروه قائل به قول دوم شده اند که از آن تعبیر به اشتراک لفظی وجود می شود و نیز قول سوم ، این قول نافی اشتراک معنوب وجود است و دلیل ْآن خواهد آمد.
قول سوم
منسوب به کشّی و اتباع او است.
«ها هنا مذهب ثالث نقل عن الکشی و اتباعه، و هو :
ان الوجود مشترک لفظا بین الواجب و ممکن و مشترک معنی بین الممکنات کلها »
که در شرح مواقف صفحه 92 آمده است
در اینجا مذهب نوع سومی است از کشی و اتباع او نقل شده اند و آن مذهب این عبارت است از اینکه وجود مشترک لفظی است بین واجب و ممکن و مشترک معنوی است بین تمام ممکنات و قول مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این فصل: «ان مفهوم الوجود مشترک لفظی بین واجب و ممکن» دلالت بر قول سوم دارد: که مفهوم وجود مشترک لفظی بین واجب و ممکن است.
قول اول حق است :
و دلیل آن: قول به اشتراک معنوی و وجود بدیهی است و بسیاری از متحققین معترف بر این امر بوده اند.
«و هو ظاهر بالرجوع الی الذهده حینما نحمله علی اشیاء او ننفیه عن اشیاء»
و این امر که وجود مشترک معنوی است با رجوع به ذهن ظاهر است هنگامی که حمل می کنیم وجود را بر اشیاء یا وجود را از اشیاء نفی می کنیم مانند الانسان موجودٌ «مورد حمل وجود بر شیء» اجتماع نقیضین لیس بموجود « مورد نفی وجود از شیء
و قول صدرالمتالهین:
ان کون مفهوم الوجود مشترکا بین الماهیات قریب من الاولیات
اولیات قضیه هایی هستند که در تصدیق آنها ، تصور اجزا قضیه (موضوع و محمول) و قضیه مفهوم وجود مشترک معنوی است این چنین نیست زیرا تعدد مفهوم وجود ممتنع نیست و در نزد عقل.
ولی با رجوع به ذهن و وجدان آن معلوم می شود که وجود در هر حمل بر ماهیت به یک معنی است.
پس این قضیه از وجدانیات است و وجدانیات به خاطر وضوح آنها و عدم احتیاج آنها به قیاس ، حاضر در ذهن است و نزدیک به اولیات است.
و وجدانی بودن این قول در عبارت علامه: با عبارت ظاهر بالرجوع الی ذهن بیان شده است و نیز قول صدرالمتالهین با عبارت: قریب من الاولیات
پس محققین استدلال کرده اند بر این مطلب تنبیهاً «استدلال جنبه ی تنبیهی دارد. »
تنبیهات:
اول - وجود تقسیم می شود به واجب و ممکن و ... پس وجود مقسم می شود بین اقسام گوناگون و مقسم لابد است از اینکه مشترک بین اقسام باشد. پس وجود مشترک است بین اقسام گوناگون.
و قول حکیم سبزواری «رحمه ا... علیه» یعطی اشتراکه صلوح المقسم
یعنی اشتراک وجود از حیث معنی را مقسم واقع شدن وجود، دلیل است و این مصرع دلالت بر این دلیل دارد.
دوم- لاتمایز فی العدم و تمیز یعنی ثبوت صفتی برای شیئی که غیر او آن صفت را ندارد.
و ثبوت آن صت طلب می کند. ثبوت موضوع(موصوف) را ، و هیچ شیئی از عدم ثابت نیست.
پس عدمی متمیز از عدم دیگر نیست پس ان العدم مفهومٌ واحدٌ: عدم مفهوم واحدی است و این بیان کبری است .
«وجود نقیض عدم است (الوجود نقیضه) و عدم واحد است.»
«و نقیض الواحد نقیض امر واحد، واحد است والا ارتفع النقیضان و الا ارتفاع نقیضین لازم می آید.»
: پس مفهوم وجود واحد است.
کذلک اتحاد معنی العدم
کذلک «یعطی اشتراکه»
سوم- هر کس بگوید وجود غیر مشترک است لازمه سخن وی مشترک بودن است. زیرا ،این حکم که وجود غیر مشترک است مقتصر در وجود واحد نیست بلکه شامل هر وجودی است.
پس اگر مفهوم وجود مختلف باشد نیاز است به اینکه برای هر وجود ماهیتی برهان اقامه شود.
که وجودش غیر مشترک است و این چنین نیست.
زیرا که خصم متعرف است به اینکه محبت اش بر اینکه وجود غیر مشترک است شامل هر وجودی می شود.
پس وجود مشترک می شود و دلایل دیگر در ضمن ردّ دو قول دیگر خواهد آمد.
دلیل قول به اشتراک لفظی وجود:
از میان دلایل قول اشتراک لفظی وجود به ذکر یک دلیل و جواب آن می پردازیم:
اگر وجود مشترک معنوی باشد، تماثل مصادیق آن لازم می آید، زیرا در مشترک معنوی یک معنا به یک نحو یکسان بر مصادیق خود حمل می شود و حال آنکه وجودات دارای اختلافات کثیر می باشد. مثلاً برخی واجب ممکن هستند.
جواب: اشکالی که بر این برهان وارد می شود این است ملازمه باطل است یعنی این لازم از آن ملزوم در قیاس حاصل نمی شود.
زیرا ممکن است افراد مختل در یک مفهوم خارج از حقیقت شان اشتراک داشته باشند، پس لازمه اشتراک معنوی وجود تماثل افراد آن نمی باشد.
هم چنین مفهومی که خارج از ذات مصادیق خود است وقتی مشترک بین واجب و ممکن باشد نه نقصی را برای واجب و نه کمالی را برای ممکن ثابت می کند.
بطلان اقوال دیگر در مسأله :
بطلان قول دوم :
بطلام قول به اشتراک لفظی وجود بین همه ی اشیاء:
مرحوم علامه طباطبائی «رحمه ا... علیه» با قول : فمن سخفیف ما قال بعضهم «ان الوجود مشترک لفظی و هو فی کل ماهیه یحمل علیها بمعنی تلک الماهیه»
به بیان این قول و به بیان وجوه بطلان آن می پردازند به قید سخافت این قول :
که ایشان از ملزوم «اگر وجود مشترک لفظی باشد» 3 لازم حاصل می نمایند به فساد لازم ملزوم فاسد و باطل می شود پس مقدم به مثل آن در نتیجه وجود مشترک معنوی است. (مشترک لفظی نیست)
لازم اول :
سفوط قائده در هلیات بسیطه
یعنی اگر وجود مشترک لفظی بین همه اشیاء باشد لازم می آید قضایای هلیه بسیطه مطلقاً بی فائده باشند قضایای هلیه بسیطه مانند الواجب موجود، الممکن موجود، الجوهر موجود...
در بیان ملازمه به این است: لوکان الوجود نفس الماهیه لکان قول القائل «الجوهر موجود» مثل قوله: «الجوهر جوهر» بالجمله لایکون الحمل و الوضع ها هنا الا فی اللفظ و لما لم یکن کذلک علمنا ان الوجود مغایر للجوهریه .
زیرا لگر جوهر در هر حمل برماهیت به معنای همان ماهیت باشد « وجود مشترک لفظی باشد»
قول قائل جوهر موجود است مانند قول اوست که بگوید جوهر جوهر است.
و در اینجا حمل و وضع فقط در لفظ است و حمل اولی است و حمل شی بر نفس خود است.
پس قضایای هلیه بسیطه که محمولشان مفهوم وجود است بلافائده هستند.
حال بطلان تالی و لازم:
قضایای هلیه بسیطه فائده ای مترتب بر آنها است و آن اختیار و آن اخبار از شی که به اینکه موجود است.
و دیگر آنکه می دانیم که مفهوم جود غیر از مفهومی چون «جوهر» می باشد.
و قول مرحوم علامه (رحمه ا... علیه) در اینجا این است یرده لزوم سقوط الفئده فی الهلیات السیطه مطلقا.
لزوم سقوط فائده در قضایای هلیه بسیطه رد می کند قول را.
لازم دوم:
عدم جواز تردید بین وجود شیئی با علم به ماهیت آن
یعنی اگر وجود مشترکی لفظی بین تمام اشیاء باشد لازم می آید با علم به ماهیت تردید در وجود و عدم آن باقی نماند.
ملازمه صحیح است اما تالی باطل است زیرا شاهد مثال آورده شده است. هل الاتفاق موجود اولا؟ ماهیت اتفاق معلوم است اما تردید بین وجود و عدمش جائز است.
قول مرحوم علامه طباطبائی (رحمه ا... علیه) علی ان من الجائز ان یتردد بین وجود الشیء و عدمه العلم بماهیته و معناه کقولنا هل الاتفاق موجود اولا؟
دلالت بر بطلان تالی ایراد دارد که : جائز است که با علم به ماهیت شیی در وجود و عدم شیی تردید شود مانند قول ما که آیا اتفاق ماهیت معلوم تردید در وجود و عدم موجود است یا خیر؟
قول امام فخر رازی: انه یصح منا ان نعقل الماهیه و نشک فی وجودها و المشکوک لیس نفس المعلوم ولا داخلاً.
دلالت بر بطلان تالی قضیه دارد. که صحیح است که تعقل کنیم ماهیت را و در وجود ماهیت شک کنیم و آنچه که در آن شک شده است «وجود» همان معلوم «ماهیت» نیست و نه داخل در معلوم است.
لازم سوم :
عدم جواز تردد در ماهیت شیی با جزم به وجودش:
یعنی اگر وجود مشترک لفظی بین تمام اشیاء لازم می آید با جزم به وجود شیء در ماهیت آن تردید نباشد. و حال آنکه تالی باطل است زیرا تردد در شیء با جزم به وجودش وجود دارد.
مانند نفس انسانی که موجود است آیا جوهر است یا عرض و عبارت مرحوم علامه «رحمه ا... علیه»
کذا التردد فی ماهیه الشیئی مع الجزم بوجوده کقولنا «هل النفس الانسانیه الموجوده جوهر او عرض؟»
دلالت بر بطلان تالی دارد یعنی
کذا «من الجائز» هم چنین جائز است تردید در ماهیت شیئی با جزم به وجودش مانند این قول : که آیا نفس انسانی «که موجود است» جوهر است یا عرض؛
لازم دوم و سوم این نتیجه کلی را دارد «التردد فی احد شیئین مع الجزم بالاخر یقضی بمغایرتهما» که تردید در یکی از دو شیی «ماهیت یا وجود» با جزم به دیگر دلالت می کند به مغایرت آن دو «وجود وماهیت»
در لازم دوم تردید در وجود با علم به ماهیت و لازم سوم تردید در ماهیت با جزم به وجودش شیء بود لوازم بالجمله باطل و ملزوم نیز به مثل آن پس حق این است که وجود مشترک معنوی است.
و انه لیس اعتقاده ارتفع اذا التعین اعتقاده امتنع
(اعتقاده یعنی اعتقاد به وجود)
التعین (مانند جوهریت یا عرضیت)
و این لفظ مانند لفظ «الخصوصیه» است در عبارت صاحب حکمت العین «والالزال اعتقاد الوجود بزوال اعتقاد الخصوصیه»
این قول حکیم سبزواری «رحمه ا... علیه» به لازم دوم برمی گردد که «تردد در وجود شیء لازم نیاید با علم به ماهیت شیء» و تقریر دلیل حکیم سبزواری «رحمه ا... علیه» است که مثلاً هنگامی که ما دلیل اقامه کردیم بر اینکه عالم ناگزیر است که فاعل موثر موجود داشته باشد.
پس به وجود موثر اعتقاد و یقین پیدا کردیم سپس اگر حاصل شود برای ما تردید در اینکه او واجب است یا جوهر است یا عرض ، ضرری نمی رساند این تردید به اعتقاد
«وجود موثر»
پس هنگامی متعقد شدیم به اینکه او واجب است سپس این اعتقاد تبدیل شد به اینکه او ممکن است (اعتقاد به اینکه او واجب است) رفع می شود ولی رفع نمی شود اعتقاد (به اینکه او موجود است) اگر اشتراک معنوی مفهوم وجود نبود اعتقاد (به موجود بودن واجب) رفع می شود به (ارتفاع اعتقاد به اینکه او واجب است).
و تالی باطل و مقدم به مثل او باطل است.
بطلان قول سوم :
که وجود مشترک لفظی بین واجب و ممکن است.
جواب به اینکه: از مفهوم وجودی که حمل می کنیم آنرا بر واجب با معنای را قصد می کنیم یا نه.
اگر معنایی را قصد نکنیم تعطیل لازم میاید و لازم باطل است ( پس معنایی را قصد می کنیم)
حال بر فرض اول که معنایی را قصد می کنیم.
یا همان معنای مفهوم وجود که بر ممکنات حمل می کنیم است یا نقیض آن است.
در فرض دوم یعنی قصد معنایی نقیض وجود محمول بر ممکنات، لازم می آید نفی وجود از واجب هنگام اثبات وجود برای واجب تعالی.
و بر فرض اول یعنی همان معنایی را که از وجود محمول بر ممکنات قصد می کنیم.
در وجود محمول بر واجب نیز قصد می کنیم.
و این همان مطلوب است « و علی الاول یثبت المطلوب و هو کون مفهوم الوجود مشترکا معنویا».
و بر فرض اول مطلوب ثابت می شود و مطلوب همان مشترک معنوی بودن وجود است .
مطلب آخر:
و حق آنچنان که بعضی از محققین ذکر کرده اند اینست که قول به اشتراک لفظی وجود ناشی از خلط بین مفهوم و مصداق است و حکم مغایرت برای مصداق است نه مفهوم بعضی از محققین مانند حکیم سبزواری : «بالجمله جمیع ما سمعنا عن کثیر من المعاصرین مغالطهٌ من باب اشتباه المفهوم بالمصداق »
قائلین به اشتراک لفظی مغایرت را در مفهوم آورده اند
حال آنکه مغایرت در مصداق است یعنی در مصادیق مفهوم وجود است.
وجود واجب غیر از ممکن است یعنی مصداق وجود واجب غیر از مصداق وجود ممکن است.
و این مطلب حکیم سبزواری «رحمه ا... علیه» همان مطلبی است که مرحوم علامه طباطبایی «رحمه ا... علیه» در پایان فصل اول از مرحله اول به آن اشاره فرموده اند.
منابع و مآخذ :
1. المباحث المشرقیه ، جلد اول ، امام فخر رازی
2.نهایه الحکمه ، علامه طباطبایی ، تصحیح و تعلیق شیخ عباس زارعی سبزواری
3. نهایه الحکمه ، علامه طباطبایی، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضی ، جلد اول
4. رحیق مختوم، آیت ا... جوادی عاملی، بخش اول از جلد اول
5. غرر الفرائد(شرح منظومه) حکیم ملا هادی سبزواری ، تعلیق آیت ا... علامه حسن زاده آملی ، جلد دوم
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |