عنوان: مقام ورع نگارنده: ساجده زنگویی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی درجات و طبقات ورع ورع بر سه درجه است درجه ی نخستین: اجتناب ورزیدن از قبایح، برای نگهداری نفس، و برای بسیاری حسنات و برای نگهداری ایمان درجه ی دوم: نگهداشتن حدود است، حتی درباره ی آنچه در آن بدی نباشد برای پایداری در صیانت تقوی و برای پا گذاشتن بر دنائت، و برای خلاصی یافتن از سرکشی از حدود. درجه ی سوم: ورع داشتن از هر داعیه، که سبب تشتت وقت و وابستگی به تفرقه شود و از هر عارضی که حال جمع را عارضه رساند. در کتاب صد میدان آمده: ورع باز پرهیزیدنست از: 1. ناپسند و افزونی و خاطرهای شوریده: ورع از ناپسند به سه چیز است: الف. دریغ داشتن خود از نکوهش ب. دین خود از کاهش ج. حرص را از خود منع کردن و بطریق بسند رفتن 2. و ورع از افزودن به سه چیز است: زاری حساب، شماتت خصمان و غبن وارثان 3. و ورع از خاطرهای شوریده به سه چیز توان به تدبر قرآن، و زیارت گورستان و تفکر اندر حکمت اصولا اهل ورع بر سه طبقه اند: یکی آن که ورع آنها در احتراز از شبهات است و دیگر ورع از آن چه دل بدو راه ندهد و سوم ورع از تمام ماسوی الله است.همچنین درباره ی درجات ورع در کتاب احیاء علوم الدین آمده: ورع از حرام بر چهار درجه است: اول: ورع عدول است و آن است که به اقتحام آن فسق واجب آید و عدالت ساقط شود و اسم عصیان ثابت شود و شخص به سبب آن متعرض آتش باشد و آن ورع است از هر چیزی که به فتوای فقها تحریم شده. پس پرهیز بدن از آن شرط است در عدالت، و دور کردن علامت فسق. و آن نیز به پلیدی بر درجات است چه آنچه به عقدی فاسد گرفته شود، چون معاطات مثلا در چیزی که در آن معاطات روا نباشد حرام است، ولیکن به درجه ی آنچه بر سبیل قهر غضب کننده نیست. بلکه مغضوب غلیظ تر است چه در واگذاشتن راه شرع، درکسب کردن و رنجه داشتن دیگری، و در مطالعات رنجه داشتن نیست وا گذاشتن راه تعبد است و بس.پس این درجه حرام مطلق است که مقتحم آن به فسق و معصیت منسوب شود و آن است که به حرام مطلق آن را می خواهیم و آن دیگر حاجت به مثالها و شاهدهانیست. دوم: ورع صالحان است و آن امتناع از آنچه احتمال تحریم بدان راه یابد است،ولیکن مفتی بر ظاهر بنا حکم کند و به تناول آن رخصت دهد. و آن موضع های شبهت است به اجمال و گذاشتن آن ورع صالحان نام نهاده اند و در درجه دوم است. مثال های آن هر شبهتی بود که دور بودن از آن واجب نیست ولیکن مستحب است، چه بضعی از شبهت ها آن است که دور بودن از آن واجب است و آن به حرام لاحق شود. و بعضی آن است که دور بودن از آن مکروه است و پرهیز کردن از آن پرهیزگاری موسوسان باشد چنان که کسی از شکار باز ایستد از بیم آن شکاری از آدمی که مالک آن بوده خسته بود واین وسوسه است. و بعضی آن است که دور شدن از آن مستحب است، و واجب نیست. و آن ورع آن است که قول پیامبر اکرم که فرموده است: دع ما یربیک الی مالا یریبک، بگذار چیزی را که تو را در گمان اندازد و سوی چیزی رو که تو را در گما نیندازد، بر آن باید گرفت، و بر نهی تنزیه باید حمل کرد. و همچنین قول پیامبر اکرم که فرموده: کل ما اصمیت ودع ما انمیت صیدی را که زخم کردی و پیش تو مرد، آن را بخور و آنچه خسته کردی و از پیش تو غایب شد مخور چه احتمال دارد که به افتادن یا به سببی دیگر مرده باشد نه به زخم تو. و اختیار آن است که آن حرام نیست ولیکن گذاشتن آن از ورع صالحان است.و همچنین پیامبر اکرم که فرمود: بگذار امر به تنزیه است چه در بعضی از روایت ها آمده: بخور از آن اگر چه از تو غایب شده باشد، مادام که در او از غیر تو خود اثر نیابی. و از ابن سیرین آمده است که: چهار هزار درم بگذاشت به سبب چیزی که در دل وی اثر کرده. سوم، آن که در فتوی حرام نباشد، و در حلالی آن شبهتی نباشد ولیکن بیم آن رود که به حرام ادا کند و آن ترک چیزی است که در آن باک نباشد، از ترس آنچه در آن باک است و این ورع متقیان است. پیامبر اکرم فرمود: بنده به درجه ی متقیان نرسد تا چیزی را که در آن باک نباشد از بیم آن چه در آن باک بود بگذارد. و ابوذر در این باره گفته که: تمام تقوی آن است که بنده در مثقال ذره ای بترسد تا بدان حد آنچه داند که حلال است، از بیم آن که حرام باشد بگذارد تا میان او و آتش حجابی بود. و برای این که یکی از انسان ها صد درم داشت در نزد مردی، چون آن مرد صد درم در نزدش بود بگرفت و از همه اشتدن بپرهیزید از بیم آ نکه چه چیزی زیاده ستده شود. و یکی بازرگانی می کرد و هر چه می گرفت به نقصان حبه ای بستد و هر چه می داد به زیادت حبه ای می دادتا آن بازدارنده باشد از آتش. و این درجه ی احتراز است از چیزی که مردمان بدان تسامح نمایند و آن در فتوی حلال است ولیکن از گشادن در آن باشد که به غیر آن کشد و نفس بر گستاخی الفت گیرد و ورع بگذارد. و از این است آنچه از علی معبد آمده است که:در خانه ای به کرام بودم ونامه ای می نوشتم خواستم که به خاک دیوار نبشته را خشک کنم، پس اندیشیدم که دیوار ملک من نیست و نفس من گفت: خاک دیوار را چقدر باشد؟ و آن خاک برداشتم و برنبشته افشاندم. پس چون در خواب شدم، شخصی ایستاده دیدم که می گفت ای علی، فردا بدانند آن کسانی که گویند: خاک دیوار را چه مقدار باشد؟ و شایدمعنی این سخن آن است که بدانند چگونه منزلت ایشان کم شود چه تقوی را منزلتی است که به فوت ورع متقیان فوت شود، و مراد آن نیست که مستحق عقوبتی گردد.و امام حسن کودکی بود خرمایی از صدقه برداشت پیامبر فرمود:کخ کخ القها بیداز آن را و از این جمله است آن چه آمده است که : یکی از سلف شبی نزدیک مردی بود در حال نزع، و چون او وفات کرد، گفت: چراغ فرو می رانید که وارثان را در روغن حقی حادث شدچهارم: آن چه اصلا در آن باک نباشد و ترس از آن نبود که به چیزی انجامد که در آن باک بود، ولیکن تناول آن برای غیرخدای تعالی باشد و نه بر نیت آن که می تواند بدان بر بندگی خدای عزوجل قوت گیرد، یا به سبب هایی که آن را آسان کند کراهیت یا معصیتی راه یابد.و باز بودن از آن ورع صدیقان است. به نزدیک ایشان آن است که:در اسباب حصول آن معصیتی نرفته باشد و بدان به معصیتی استعانت کرده نشود، و در حال و مال قضای حاجتی از آن مقصود نباشد، بلکه تناول آن برای خدای تعالی بود و بس، و برای نیرو گرفتن بر عبادت او، و باقی داشتن حیات برای آن. و این جماعت آن کسانند که هر چه برای خدای تعالی نباشد حرام دانند برای امتثال قول حق تعالی قل الله ثم ذرهم بگوی خدای، سپس دست از ایشان بردار.و این مرتبه ی موحدانی است که از حظ های نفسانی مجرد شوند، و مقصدخود برای خدای تعالی یگانه کنند وشک نیست که هر که پرهیز کند از چیزی که رسیدن بدان به معصیتی باشد یا بدان بر معصیتی استعانت کرده شود پرهیز کند از چیزی که به سبب کسب آن معصیتی یا کراهتی مقرون شود. و از آن جمله است که از یحیی بن یحیی آمده است که:شربتی دارو تناول کرد. قوم او گفت: اگر گامی چنددر سرای بروی دارو در کار آید. گفت:این رفتن را وجهی نمی دانم و سی سال است که من با نفس خود حساب می کنم. پس چنان است که در این رفتن وی را نیتی که تعلق آن به دین باشد حاضر نشد،بدان سبب روا نداشت که بر آن اقدام کند.و سری سقطی گفت که: وقتی در کوهی به گیاهی رسیدم و آبی از آن کوه بیرون می آمد از ان گیاه و آب تناول کردم و اندیشیدم که اگر روزی حلالی پاکیزه خورده ام آن امروز است. هاتفی آواز داد که: قوتی که تو را بدین جای رسانید کجاست؟ از آن حدیث بازگشتم و پشیمان شدم. و از این جمله است آنچه از ذوالنون مصری آمده است که او: گرسنه و محبوس بود. زنی پارسا برای وی طعامی فرستاد بر دست زندان بان و ذوالنون آن را نخورد. و عذربر این جمله تقریر کرد که: بر طبق ظالمی بر من رسید یعنی که قوتی که طعام را به من رسانید پاک نبود. و این غایت قصوری است در ورع. و از آن جمله است آنچه بشر حافی از جوی هایی که اسرا کاویده بودند آب نخورد. چه جوی سبب آب رفتن راست و موجب رسیدن آن بدو، اگرچه آب درنفس خود مباح است. چه او چون منعفت گیرنده ای باشد به جویی که: آن به کار مزدوران کاویده شده است و مزد ایشان از حرام داده اند. و برای این بعضی از ایشان از انگور حلال که از رز حلال بود امتناع نمودند و صاحب رز را گفتند که تو آن را تباه کردی، بدانچه از جویی آب دادی که آن را ظالمان کاویده اند.واین ظلم دورتر است، از خوردن نفس آب نهر زیراکه احتراز است از آنچه انگور مدد از آب گرفته است. و بعضی از ایشان چون به حج رفتند از حوض هایی که ظالمان ساخته بودند آب نخوردند وباآن که آب مباح است ولیکن به حوض محفوظ مانده است و حوض به مال حرام ساخته شده است پس چنان که از حوض منفعت گرفته است. و امتناع ذوالنون از دست زندان بان از این همه قوی تر است. زیرا که دست زندان بان را به حرام صفت نتوان کرد، به خلاف طبق مغصوب که بر ان نهاده باشد ولیکن آن به قوتی که غذای حرام حاصل آمده است به وی رسیده است. و این دقایق ورع است نزدیک سالکان راه آخرت. و تحقیق در این آن است که ورع را اولی است و آن باز بودن است از آنچه در فتوی حرام است، و آن را غایتی است و آن ورع صدیقان است، و باز بودن است از کل آنچه برای خدای تعالی نیست، از آنچه به شهوت گرفته است یا بدان به مکروهی رسیده یا مکروهی به سبب آن پیوسته و میان ایشان درجات است در احتیاط و هر چند که بنده بر نفس خود تشدید بیشتر کند، روز قیامت سبک بارتر باشد و زودتر از صراط گذرد و از راجع شدن کفه ی بدی بر کفه ی نیکی دورتر بود و به حسب تفاوت این درجات در پرهیزکاری، منازل در آخرت متفاوت شود چنان که درجات آتش در حق ظالمان متفاوت باشد، به حسب تفاوت درجات حرام در پلیدی. مراتب ورع برای ورع مراتب بسیار است چنانچه ورع عامه اجتناب از کبائر است و ورع خاصه اجتناب از مشتبهات است برای خوف از وقوع در محرمات و ورع اهل زهد اجتناب از مباحات است برای احرتاز از وزر آن. و ورع اهل سلوک ترک نظر به دنیا است برای وصول به مقامات و ورع مجذوبین ترک مقامات است برای وصول به باب الله و شهود جمال الله و ورع اولیا اجتناب از وجه به غایات است. ورع از محارم الله پایه ی تمام کمالات معنویه و مقامات اخرویه است و از برای هیچ کس مقامی حاصل نشود مگر به ورع از محارم الله و قلبی که دارای ورع نباشد به طوری زنگار و کدورات اورا فرو می گیرد که امید نجات بسا باشد که از آن منقطع گردد. صفای نفوس و صقالت آنها به ورع است و این منزل برای عامه مهمترین منازل است و تحصیل آن از مهمات مسافر طریق آخرت است، و فضیلت آن به حسب اخبار اهل بیت عصمت بیش از آن است که نوشته شود. مثلا امام صادق فرمود، به راوی وصیت می کنم تو را به پرهیزگاری وورع و جدیت در عبادت، و بدان که جدیت در عبادت فایده ندارد در صورتی که ورع درآن نباشد. همچنین امام باقر فرمود: ولایت ما نرسد مگر با عمل، و ورع. و در روایت دیگر است که امام صادق فرماید: نیست از شیعیان ما کسی که درشهری که دارای صد هزار جمعیت است از او با ورع تر باشد. و باید دانست که به حسب روایات شریفه، میزان در کمال ورع اجتناب از محارم الله است و هر کس اجتناب از محرمات الهیه کند از ورع دارترین مردم بشمار آید. پس باید انسان مواظب باشد که شیطان این امر را در نظرش بزرگ نکند وانسان را مایوس ننماید زیرا که از عادت آن ملعون است که انسان را از راه یاس به شقاوت ابدی می اندازد. مثلا در این باب می گوید چطور ممکن است در شهری که دارای صد هزار جمعیت یا بیشتر است انسان از تمام انها بیشتر ورع داشته باشد؟ این از مکاید آن لعین و وساوس نفس اماره است. و جواب آن این است که بحسب روایات هر کس از محرمات الهیه اجتناب کند مشمول این روایات است و از زمره ی و رعناک ترین مردم به شمار می آید. و اجتناب محرمات الهیه کار بسیار مشکلی نیست، بلکه انسان با جزیی ریاضت نفس و اقدام، می تواند ترک جمیع محرمات کند. البته اگر انسان بخواهد اهل سعادت و نجات باشد تحت ولایت اهل بیت و مشمول کرامت حق تعالی باشد و تا این اندازه هم صبر در معصیت نداشته باشد، نمی شود لابد قدری پافشاری و تحمل و ارتیاض لازم است. مراتب ومنازل شبهت ها و تمییز آن از حلال و حرام پیامبر اکرم فرموده: الحلال بین، و الحرام بین، و بینهما امور مشتبهات لا یعلمها کثیر من الناس، حلال پیداست و حرام پیداست و میان آن دوکارهای مشتبه است که بسیاری از مردمان آن را ندارند. پس اگر کسی از شبهت ها بپرهیزد، دین و عرض خود را صیانت ساخته و هر کس درشبهت ها افتد، حرام را مواقعت کند، چنان که شبانی که گرد برگرد مرغزاری نگاه داشته چراند، زود باشد که درآن افتد.و این حدیث نص است در اثبات این سه قسم. و مشکل آن قسم میانه است که بسیاری از مردمان آن را ندانند و شبهت آن است. و از بیان آن و دور کردن پرده از آن چاره نیست. چه چیزی که مردمان بسیار آن را ندانند و اندکی بدانند در پرده بود. پس حلال مطلق آن است که در ذرات آن صفت هایی که موجب تحریم است در عین آن نباشد، و به اسباب آن تحریمی یا کراهیتی راه نیابد. و مثل آب گرمی که مردم از باران می گیرند، پیش از آن که در ملک کسی افتد و در حال گرفتن روی او موافق هوایی باشد که در ملک او بود یا در زمینی مباح. و حرام محض آن است که در او صفتی حرام گرداننده باشد، چنان که شدت مستی در خمر و نجاست در بول، یا به سببی حاصل آید که قطعا منتهی بود چنان که از ظلم و ربوا و غیر آن حاصل کند. و این دو طرف ظاهر است و آنچه کار آن محقق باشد و غیر آن را محتمل بود و آن احتمال را سببی نه که بر آن دلالت کند، هم بدین طرف ها پیوندد. چه صیدبروبحرحلال است و هر که آهویی گیرد، احتمال آن دارد که از ملک صیادی جسته باشد. و همچنین صورت بندد که ماهی از دست و خریطه ی صیاد بخزیده بود. و مثل این احتمال به آب باران که از هوا گرفته باشند راه نیابد، ولیکن این هم در معنی آب باران است و احتراز از او وسوسه باشد. پس این فن را ورع موسوسان گویند تا امتثال آن بدو ملحق شود زیرا که این مجرد و هم است که بدان دلالتی نیست. پس اگر دلیلی راه نماید چه قاطع، چنان که در گوش ماهی حلقه ای باشد و چه محتمل، چنان که بر آهو اثری بود که احتمال دارد که داغی باشد که جز پس از ضبط نتوان کرد، یعنی جز پس از ضبط صید آن داغ بر او نهادن ممکن نباشد و احتمال آن هم باشد که جراحتی بود این محل ورع باشد. و چون دلالت از همه وجوه منتفی شود پس احتمالی که دلالت آن معدوم بود همچنین باشد که نفس احتمال معدوم بود و از این جنس باشد کسی که سرایی عاریت بگیرد، پس عاریت دهنده غایت شود و او تحرج نماید و گوید که شاید مرده باشد؟ و در این سرای حق وارث را بود. و این وسوسه است چه بر مرگ او سببی قاطع یا مشکک دخالت نمی کند چه شبهتی که از آن حذر باید کرد آن است که از شک زاید. و شک عبارت است از دو اعتقاد متقابل که از دو سبب زاید. و آنچه سبب ندارد اعتقاد آن در نفس ثابت نباشد تا مساوی اعتقاد مقابل شود و شک گردد. پس به این خاطر است که چون کسی در شک افتد که سه رکعت نماز گزارد یا چهار کعت؟ باید سه رکعت گیرد چه اصل عدم آن است. و اگر آدمی پرسد که نماز پیشین که پیش از این به ده سال گزاده چهار رکعت بوده یا سه؟ به قطع محقق نشود که چهار بوده، و چون قطع نبود تجویز کند که سه بوده باشد. و این تجویز را شک نباشد. چه سببی حاضر نیست که موجب آن اعتقاد باشد که سه بیش نبود. پس حقیقت فهم باید کرد تا به وهم و تجویزی که آن را سبب نباشد مشتبه نشود. و این به حلال مطلق لاحق است. و آنچه تحریم آن محقق است و درآمدن محلل ان ممکن است ولیکن سببی بر آن دلالت نمی کند به حرام محض لاحق باشد چنان که بر دست کسی طعام مورث او باشد.و و جز او روی را وارثی نباشد. پس مورث غایب شود و او گوید: وفات او و انتقال ملک به من متحمل است، پس اقدام او بر آن طعام، اقدامی می باشد بر حرام محض. زیرا که احتمالی است که آن را سببی نیست. احادیث معصومین درباره ورع: امام صادق فرمود: اتقوالله وصونوا دینکم بالورع تقوای خدا پیشه کنید و دین خود را با ورع نگهدارید امام صادق فرمود: لاینفع اجتهاد لا ورع فیه کوشش بدون ورع سود نبخشد یزید بن خلیفه گوید: امام صادق ما را موعظه فرمود و دستور داد و امر بزهد نمود سپس فرمود: علیکم بالورع فانه لاینال ما عندالله الا بالورع بر شما باد به ورع زیرا بدانچه نزد خدا هست جز با ورع نتوان رسید . امام باقر فرمود: ان الشد العباده الورع سخت ترین عبادت ورع است ابوالصباح کنانی به امام صادق عرض کرد: درباره شما از مردم چه ها ببینم چه زخم زبان ها بشنویم؟امام فرمود: مگر درباره من از مردم چه می بینی؟ گفت هرگاه میان من و مردی سختی در می گیرد به من می گوید: جعفری خبیث فرمود: شما را به من سرزنش کنند؟ ابوالصباح گفت: آری فرمود: به خدا کسانی که از شما پیروی جعفری می کنند، چه اندازه کمند! تنها اصحاب من کسی است که ورعش شدید باشد و برای خالقش عمل کند و ثواب او را امیدوار باشد. این ها اصحاب منند . امام باقر فرمود: قال الله عز و جل: ابن آدم اجتنب ما حرمت علیک، تکن من اورع الناس.خدای عزوجل فرماید: از آنچه بر تو حرام شده اجتناب کن تا با ورع ترین مردم باشی . عن حفص بین غیاث قال: سالت ابا عبدالله عن الورع من الناس. فقال: الذی یتورع عن محارم الله عزوجل حفص بن غیاث گوید: از امام صادق پرسیدم، مرد با ورع کیست فرمود: آن که از حرام های خدای عزوجل دوری گزیند . ابواسامه گوید: شنیدم امام صادق می فرمود: بر تو باد به تقوای خدا و ورع و کوشش و راستی گفتار و ادا امانت و حسن خلق و نیکی با همسایه. و مردم را با غیر زبان به مذهب خود دعوت کنید (یعنی رفتار شما شیعیان باید طوری باشد که مخالفانتان بگرویدن مذهب شما مایل شوند) و زینت ما باشید و ننگ ما نباشید. و بر شما باد به طول دادن رکوع و سجود زیرا چون یکی از شما رکوع و سجود را طول دهد شیطان از پشت سرش بانگ زند و بگوید: ای وای که این اطاعت کرد و من نافرمانی و این سجده کرد و من سرپیچی. هنگامی که به سجده در برابر آدم مامور گشتم ابوزید گوید:خدمت امام صادق بودم که عیسی بن عبدالله قمی وارد شد حضرت به او خوشامند گفت: و نزدیک خودش نشانید. سپس فرمود: ای عیسی بن عبدالله از ما نیست و شرافتی ندارد، کسی که در شهری باشد که 100 هزار تن و بیشتر در آن باشند و درآن شهر شخصی پارساتر از او بوده باشد . عن عمر و بن سعید بن هلال قال: قلت لابی عبدالله اوصنی، قال اوصیک بتقوی الله والورع والاجتهاد و اعلم انه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه عمرو بن سعید بن هلال گوید: به امام صادق عرض کردم: مرا سفارش کن فرمود: تو را سفارش می کنم به تقوای خدا و ورع و کوشش و بدان که کوشش بدون ورع سود نبخشد .امام باقر فرمود: اعینونا بالورع، فانه من لقی الله عزوجل منکم بالورع کان له عندالله فرجا و ان الله عزوجل یقول (من یطع الله و رسوله فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا) فمنا النبی و منا الصدیق والشهداء و الصالحون. ما را با ورع یاری کنید، زیرا هر کس از شما خدای عزو جل را با ورع ملاقات کند، برای او نزد خدا گشایش باشد و خدای عزوجل می فرماید: آنها که خدا و رسولش را اطاعت کنند همدم پیغمبران و صدیقان و شهیدان و نیکانی باشند که خدا نعمتشان داده ،و چه خوب رفیقانی هستند و پیغمبر ماست و صدیق از ماست و نیکان از ما هستند .امام صادق فرمود: انا لا نعد الرجل مومنا حتی یکون لجمیع امرنا متبعا مریدا، الا و ان من اتباع امرنا و اراد ته الورع فتزینوا به ، یرحمکم الله و کبدوا اعدائنا به ینعشکم الله.ما شخصی را مومن ندانیم تا آن که از همه امر ما پیروی کند و خواهان آن باشد همانا ورع از جمله پیروی امر ما و خواستن آن است پس خود را به آن زینت دهید. خدا شما را بیامرزد و به وسیله ورع بر دشمنان ما غلبه کنید خدا به شما رفعت بخشد . امام صادق فرمود: کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد والصلاه و الخیر، فان ذلک داعیه. با غیر زبان خویش مردم را به کیش و مذهب خود دعوت کنید، مردم باید ورع و کوشش و نماز و خیر شما را ببینند. این ها خود دعوت کننده باشند . امام موسی بن جعفر فرمود: من از پدرم بسیار می شنیدم که می فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که در پارسایی و ورع بدرجی شهرت نیابد که زنان پرده نشین در میان پرده خویش از ورع او سخن گویند واز دوستان ما نباشد کسی که در شهری باشد که ده هزار مرد در آن باشند و پاساتر از او میان آنها خدا خلق کرده باشد مخلوقی پارساتر از او برای خدا باشد . پیامبر اکرم فرمود: خشیه الله راس کل حکمه و الورع سید العمل ترس خدا سر همه حکمت هاست و ورع پیشوای اعمال است . همچنین فرمود: العلم افضل من العباده و ملاک الدین الورع علم از عبادت بهتر است و اساس دین ترس خداست . همچنین فرمود: کن ورعا تکن اعبدالناس و کن قنعا تکن اشکر الناس پرهیزگار باش تا عابدتر از همه باشی، قانع باش تا شکرگزارتر از همه باشی همچنین فرمود: جلساء الله غدا اهل الورع و الزهد فی الدنیا فردا همنشینان خدا، صاحبان ورع و زهد در این جهانند . همچنین فرمود: الحرام بین و الحلال بین فدع ما یریبک الی ما یریبک حرام روشن است و حلال روشن است، چیزهای شبهه ناک را بگذار و چیزهایی بی شبهه را برگیر.پیامبر اکرم فرمود:حلال روشن است و حرام روشن است و میان آنها چیزهای شبهه ناک است که بسیاری از مردم آن را ندانند، هر که از چیزهای شبهه ناک دوری گیرد دین و آبروی خود را از ارتکاب محرمات بر کنار داشته و هر که در چیزهای شبهه ناک افتاد در حرام افتد مانند چوپانی که اطراف قرق گوسفند چراند بیم می رود که در قراق افتد. بدانید که هر پادشاهی قرقی دارد و قرق خداوند در زمین محرمات اوست، بدانید که در تن پاره گوشتی است که اگر بصلاح آمد همه ی تن بصلاح آید و اگر بفساد آمد همه ی تن به فساد آید بدانید که او همین قلب است . پیامبر اکرم فرمود دع ما یریبک الی ما لا یریبک فانک لن تجد فقد شیء ترکته لله. از آنچه شبهه ناک است درگذر و آنچه را شبهه ناک نیست برگیر، زیرا فقدان چیزی را که برای خدا رها کرده ای احساس نخواهی کرد . همچنین فرمود: الورع الذی یقف عند الشبهه پرهیزگار کسی است که کار شبهه ناک نکند . همچنین فرمود: ثلاث خلال من لم تکن فیه واحده منهن کان الکلب خیرا منه، ورع یحجزه عن محارم الله عزوجل او حلم یرد به، جهل جاهل او حسن خلق یعیش به فی الناس. سه صفت است که هر کس یکی از آنها درو نیست، سگ بر او شرف دارد، تقوایی که وی را محرمات خدا مانع شود، یا علمی که به وسیله آن جهالت جاهلی را دفع نماید یا اخلاق نیکی که به وسیله آن با مردم زندگی کند . پیامبر اکرم فرمود: ثلاث من کن فیه استوجب الثواب و استکمل الایمان: خلق یعیش به فی الناس و ورع یحجزه عن محارم الله تعالی و حلم یرده عن جهل الجاهل. سه چیز است که در هر که باشد سزاوار ثوابست و ایمانش کاملست: اخلاقی که به وسیله آن با مردم زندگی کند و تقوایی که او را از محرمات خدا دور سازد و حلمی که او را از جهالت با جاهل برکنار دارد . همچنین فرمود ثلاث من لم یکن فیه لم یتم عمله ورع یحجزه عن معاصی الله و خلق یداری به الناس و حلم یرد به جهل الجاهل. سه چیز است که در هر که نیست کارش سرانجام نگیرد: تقوایی که وی را از گناه باز دارد و اخلاقی که با مردم مدارا کند و حلمی که با آن سبکی سبک سران دفع کند . همچنین فرمود: رکعتان من رجل ورع افضل من الف رکعه من مخلط. دو رکعت نماز شخص پرهیزگار بهتر از هزار رکعت لاابالی است . رسول خدا فرمود: یا علی بزودی مردم پس از من در فتنه های مادی افتند و به وسیله ثروت ها آزمایش می شوند و به خاطر دینشان بر خدا منت می نهند وبا این حال انتظار رحمت او را دارند و می خواهند که از خشم او در امان باشند و یا شبهه های دروغین و خواهش های غفلت آمیز حرام اورا حلال می دانند، پس شراب را به نام آب انگور و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام تجارت حلال می دانند. گفتم ای رسول خدا در این هنگام آنها را در چه مرتبه ای از مراتب قرار دهم؟ آیا آنها در مرتبه ارتداد و کفرند؟ یا در مرحله فتنه و آزمایش؟ رسول خدا فرمود: در مرحله فتنه و آزمایش.حضرت علی فرمود: الورع اجتناب:پرهیزگاری دوری گزیدن است. یعنی از مناهی یا از مشتبهات همچنین فرمود: الورع جنه: پرهیزگاری سپریست از برای دفع مهالک دوجانی همچنین فرمود: الورع افضل لباس پرهیزگاری برترین جامه است که آدمی خود را به آن زینت دهد همچنین فرمود: الورع خیر قرین پرهیزگاری بهترین است، زیرا که به یقین مصاحب خود را رستگار گرداند و به غیر از آن کدام هم نشین چنین باشد . همچنین فرمود: الورع شعار الاتقیاء ورع شعار متقیان است . همچنین فرمود: الورع جنه من السیئات:پرهیزگاری سپریست از گناهان یعنی سپری است که مانع شود از آنها و نگذارد که آدمی مرتکب آنها شود همچنین فرمود: الورع مصباح نجاح پرهیزگاری چراغ فیروزی و ظفر یافتن به سعادت و نیک بختی است .همچنین فرمود: الورع ثمره العفاف ورع ثمره و میوه ی عفاف است .همچنین فرمود: الورع شیمه الفقیه: پرهیزگاری خصلت فقیه است یعنی دانا یا دانای به احکام شیعه همچنین فرمود: الورع اساس التقوی: ورع اصل بنای تقوی است حضرت علی فرمود: الورع یحجز عن ارتکاب المحارم پرهیزکاری و ترس از حق تعالی مانع می شود از ارتکاب حرام ها همچنین فرمود: الورع خیر من ذل الطمع پرهیزگاری و طمع نکردن از مردم بهتر است از خواری طمع هر چند به طمع چیزی از برای او حاصل شود .همچنین فرمود: الورع من نزهت نفسه و شرفت خلاله پرهیزگار کسی است که پاکیزه باشد نفس او و بلند باشد خصلت ها و خوی های او همچنین فرمود: الورع یصلح الدین و یصون النفس و یزین المروءه پرهیزگاری به صلاح می آورد دین را، و نگاه می دارد نفس را و آرایش می دهد مروت را همچنین فرمود: اکیسکم اورعکم: زیرک ترین شما پرهیزگارترین شماست .همچنین فرمود: احسن اللباس الورع: نیکوترین پوشش پرهیزگاری است . همچنین فرمود: اصل الورع تجنب الاثام والتنزه عن الحرام :اصل پرهیزگاری دوری گزیدن از گناهان و پاکیزگی از حرام است . همچنین فرمود: ان ازین الاخلاق الورع و العفاف :به درستی که زیباترین خصلت های ورع است یعنی پرهیزگاری و عفاف یعنی باز ایستادن از حرام و این به منزله ی تاکید ورع است همچنین فرمود: انک ان تورعت تنزهت عن دنس السیئات: به درستی که اگر تو پرهیزگار کنی از پلیدی گناهان پاک شوی همچنین فرمود: انما الورع التطهر عن المعاصی: به درستی که نیست ورع مگر پاک بودن از گناهان ، حضرت علی فرمود: بالورع یتزکی المومن: بورع یعنی باز ایستادن از حرام ها مومن پاکیزه می شود .همچنین فرمود: جمال المومن ورعه: زیبایی مومن پرهیزگاری اوست .همچنین فرمود جمال الدین الورع: زیبایی و حسن دین داری، پرهیزگاری است .همچنین فرمود: خیرالامور الدین الورع: بهترین امور دین پرهیزگاریست همچنین فرمود: خیر الناس اورعهم و شرهم افجرهم: بهترین مردم پرهیزگارترین ایشانست، و بدترین ایشان گنه کارترین ایشان است . همچنین فرمود: دلیل دین العبد ورعه: دلیل دین داری بنده پرهیزگاری اوست. یعنی از پرهیزگاری آدمی دین داری او معلوم می شود . منابع و مآخذ 1- دامادی ، سیدمحمد ، شرح بر مقامات اربعین یا مبانی سیر وسلوک عرفانی ، ناشر: موسسه انتشارات دانشگاه تهران 2- یارشاطر، احسان ، ترجمه رساله قشیریه ، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1345،ص 167-173. 3- طارمی ، صیف الدین محمد ، انیس العارفین ، چاپخانه لیلا، 1377 ، ص 144-147. 4- میناگر، عبدالرضا ، تحلیلی درباره هفت مقام عرفانی ، ناشر: ابتکار دانش ، چاپ دوم ، 1386، ص 141-168.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد