عنوان: مقام ورع
نگارنده: ساجده زنگویی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
خداوند برای رسیدن بشر به کمال و قرب حق پیامبرانی فرستاد تا با شریعت و تدابیر راهبردی انسان را به هدف برسانند. مجموع این راهبردها، همان راهکارهای عملی و ملکات اخلاقی است که تعالیم دینی نماز، روزه،خیرخواهی، تقوا و ورع از آن جمله است.
عارفان و عالمان و سالکان راه حق و طریق شریعت برای ورع معانی مختلفی ارائه گردیده اند که عصاره آن را می توان به حفظ دست و زبان ودل از منهیات و پیراستن آنها به حسنات داشت.
کلید واژه ها: هدایت، شریعت، محرمات، ورع
مقدمه
انسان آفریده و مخلوق خداوند متعال است که درترکیب وجود مادی او روح نهایت زیبایی با قدرت نمایی خداوند به کار رفته است چنانکه فرمود: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. اما به دلیل تفاوت عظیمی که در این دو بعد وجودی انسان وجود دارد، همیشه خطر انحطاط و سقوط انسان در عمیق ترین و ژرف ترین دره های هلاکت می رود چنانکه فرمود: ثم رددناه اسفل سافلین
خداوند متعال برای جلوگیری از هلاکت بشر و افوال. او مقام الهی و جانشینی خدا به مقام حیوانات شرایع و رسولانی را فرستاد تا آنها با آموزش مبانی دین ظرافت کاری شرعی و دینی. بشر را به مقام اصلی و هدف نهایی او که تکامل باشد برساند برای رسیدن به این منظور خداوند دستورالعمل های اجرایی و اخلاقی خاصی را برای ایشان به وسیله ی رسولان فرستاده است.
این دستورالعمل ها دو بخش دارند برخی عملی و کاربردی هستند و برخی جهان بینی و رویکردهای انسان را می سازند و به جهان بینی او سو می دهند.
عناصری که در دین جنبه ی نرم افزاری دارند و به عملکرد انسان جهت می دهند اعتقادات او هستند که از دل آن اعتقادات شکوفه هایی بارور می شود تا زندگی دنیوی و اخروی او را بسازند این عناصر همان ملکات اخلاقی هستند که شامل تقوا، حسن خلق، بخشش، احسان و ورع می باشد.
در نتیجه ورع از مهمترین عناصر اخلاقی است که با تکیه بر آن می توان دامن وجود خویش را از زشتی ها و آلودگی ها پاک نگاشت و به سمت خدایی شدن حرکت کرد .
ورع
«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»
من از ورع، می و مطرب ندیدمی زین بیش هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
زرنگ باده بشویم خرقه ها در اشک که موسم ورع و روزگار پرهیز است
در تعریفات جرجانی می خوانیم:
الورع، هو اجتناب الشبهات خوفا من الوقوع فی المحرمات. و قیل هی ملازمه الاعمال الجمیله. ورع، دوری گزیدن از شبهه ها از ترس افتادن در حرام کردن خدای است. و گفته ورع، ملازمت و استمرار بر کارهای پسندیده است.
ورع، احتراز از هر چیزی است که در آن شوب انحراف شرعی و یا شبهت مضرت معنوی باشد. و متضمن قناعت است.
در اسرار التوحید می خوانیم که بر زبان ابوسعید رفته است.
پنداشتند که ورع، ترک تجمل است و خویشتن فراهم گرفتن و روی ترش کردن، و ورع، از حرام کرد خداوند- سبحانه و تعالی- باز ایستادن است.
در مصباح الهدایه آمده است: که ورع، در اصل، توقی نفس است و وقوع در مناهی. شلی گوید: ورع بر سه نوع است:
1. ورع به زبان که سکونست از آنچه بی معنی است و ترک فضول است.
2. ورع به ارکان که ترک شبهات و دوری کردن از مشکوکات و محرماتست.
3. ورع به قلب که ترک همت هایت پست و اخلاق بد است
حسن بصری گوید: ورع سه مقام است. یکی آن که بنده سخن گوید مگر به حق خواه در خشم باش و خواه در رضا دوم آن که اعضای خود نگه دارد از هر چه خشم خدای عزوجل در آن باشد. سیوم آن که قصد وی در چیزی بود که خدای تعالی بدان رضا داده است. گفت: مثقال ذره ای از ورع، به تراز هزار سال نماز و روزه. گفت: فاضل ترین اعمال، فکرت است و ورع.
ابراهیم ادهم گفت: که ورع دست بداشتن همه شبهت ها است و دست بداشتن آنچه ترا بکار نیاید و آن ترک زیادت ها بوده
سهل بن عبدالله گوید: ورع، ترک دنیاست و دنیا نفس است. هر که نفس خود را دوست دارد، دشمن خدای عزوجل را گرفته است.
یحیی بن معاذ گفته است: ورع، ایستادن بود بر حد علم بی تاویل. و گفت:ورع، دو گونه بود: ورعی بود در ظاهر که نجنبد، مگر به خدا. و ورعی بود در باطن و آن، آن بود که در دلت به جز خدا در نیاید.
یوسف بن اسباط گوید: علامت ورع ده چیز است: درنگ کردن در متشابهات، و بیرون آمدن از شبهات، و تفتیش کردن در افوات و از تشویش احتراز کردن و گوش دادن زیادت و نقصان. و مداومت کردن به رضاء رحمان و از سر صفا تعلق ساختن به امانات و روی گردانیدن از مواضع آفات و دور بودن از طریق عاهات و اعراض از سرمباهات
خلاصه آن چه در موضوع ورع گفته اند این است که شریعت حلال و حرام را روشن ساخته ولی در میان حلال و حرام شبهت های گوناگون که گاهی بسیار و مشکل پوشیده است پیش می آید که هر که گیرد آن ها گردد، بیم آن است که در حرام بیفتد، و مقصود از ورع ورزش اخلاقی برای تصفیه باطن سالک است.
شبلی گوید: ورع آن است که از همه چیزها بپرهیزی به جز خدای.
سفیان ثوری گوید: هیچ چیز ندیدم آسان تر از ورع، هر چه نفس آرزو کند، دست بردارد.بشر بن الحرث گوید: سخت ترین کارها سه چیز است، به دست تنگی، سخاوت کردن و ورع اندر خلوت و سخن حق گفتن پیش کسی که از او ترسی و امید داری.
بشر حافی را به دعوتی خواندند. طعام پیش او نهادند. خواست که دست فراز کند، دست وی فرمان نبرد. باری چند چنان کرد. مردی که آن عادت او دانست، گفت: دست وی فرا طعامی که اندر وی شبهت بود، نرسد و فرمان نبرد، بی نیاز بود. صاحب این دعوت از خواندن او شرم داشت. رابعه راست. گویند: به روشنایی چراغ سلطانی، پیراهن وی که دریده بود، باز دوخت. دل وی بسته شد به روزگاری دراز. باز یاد آمد سبب آن پیراهن بدرید آن جایگاه که دوخته بود دلش گشاده شد.
عیسی علیه السلام به گورستانی بگذشت. مردی از ان گورستانیان آواز داد، خدای وی زنده کرد.
گفت: تو که ای؟ گفت: حمالی بودم بارهای مردمان برگرفتمی. روزی پشته هیزم از آن کسی برگرفتم خلالی از آن باز کردم. تا بمرده ام مرا بدان مطابیت همی کنند.
ورع، باز پرهیزیدن است از ناپسند و افزونی و خاطرهای شوریده. ورع از ناپسند به سه چیز توان:
دریغ داشتن خود از نکوهش، و دین خود را از کاهش و دل خود را از آلایش. و ورع از افزونی به سه چیز توان: زاری حساب، و شماتت خصمان. و غبن وارثان. و ورع از خاطرهای شوریده به سه چیز توان: به تدبر قرآن و زیارت گورستان و تفکر اندر حکمت.شاه شجاع کرمانی گوید: علامه التقوی الورع، و علامه الورع الوقوف عندالشبهات.
در ورع
بوذر رضی الله عنه گوید که پیغامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت از نیکویی مسلمانی مرد، دست بداشتن است از آنچه او بکار نیاید.
و ورع آن است که از شبهتها دست بدارد همچنانک ابراهیم ادهم گفت که ورع دست بداشتن همه شبهتهاست و دست بداشتن آنچه ترا به کار نیاید و آن ترک زیادتها بود.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت ما هفتاد گونه حلال دست بداشته ایم از بیم آنک در حرام افتیم.
و پیغامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت ابوهریره را با ورع باش تا عابدترین مردمان باشی.
شبلی گوید ورع آن است کی از همه چیزها بپرهیزی بجز خدای.
اسحق بن خلف گوید ورع اندر سخن صعبتر از آنک اندر زر و سیم و زهد اندر ریاست صعبتر از آنک اندر زر و سیم زیرا که تو آن را بذل می کنی اندر طلب ریاست.ابوسلیمان دارانی گوید ورع اول زهد است چنانک قناعت طرفی است از رضا.
ابوعثمان گوید ثمره ورع سبکی شمار بود.
ابوعبدالله جلا گوید کسی دانم که سی سالست تا به مکه است و آنجا مقام کرد و آب زمزم نخورد مگر آنک بدلو و رسن خویش برکشید و هیچ از آنچه از مصر آوردند نخورد.
علی بن موسی التاهرتی گوید پشیزی از عبدالله بن مروان بیفتاد اندر چاهی پلید، مردی بکرا بگرفت بسیزده دینار تا از آن چاه براورد تا از آن چاه برآورد با او گفتند در این چه معنی بود.گفت نام خدای بر آن نبشته بود.
گفته اند هر که اندر ورع دقیقه نگاه ندارد بعطای بزرگ اندر نرسد و گفته اند هر کی اندر دین خرده نبیند خطر وی بزرگ نبود روز قیامت ابن جلا گوید هر که تقوی با درویشی وی صحبت نکند حرام محص خورد یونس بن عبید گوید ورع بیرون آمدنست از همه شبهتها و بهر طرفه العینی با خویش شمار کردن.سفیان ثوری گوید هیچ چیز ندیدم آسان تر از ورع هر چه نفس آرزو کند دست بدارد.معروف کرخی گوید زبان از مدح نگه دارید چنانک از ذم نگه دارید.
بشر بن الحرث گوید سخت ترین کارها سه چیز است، به وقت دست تنگی سخاوت کردن و ورع اندر خلوت و سخن حق گفتن پیش روی کسی که ازو ترسی و امید داری خواهر بشر حافی بنزدیک احمد بن حنبل آمد و گفت ما بر بامها دوک ریسیم شعاع مشعله طاهریان بر ما افتد بروشنایی آن دوک ریسیم روابود یا نه احمد حنبل گفت تو کئی یا زن گفت خواهر بشر حافی گفت ورع صادق از خاندان شما بیرون آید دوک مریس اندر آن روشناییابراهیم ادهم را گفتند ازین آب زمزم نخوری گفت اگر مرا دلوی بودی خوردمی.
از استاد ابوعلی دقاق شنیدم که گفت حارث محاسبی چون دست فرا طعام کردی اگر نه از حلال بودی رگی بر سر انگشت وی بجستی دانستی که حلال نیست نخوردی.
سهل بن عبدالله را پرسیدند از حلال گفت آنک درخدای عاصی نشود بدو. و سهل گوید حلال صافی آن بود که اندر وی خدای را فراموش نکند.
حسن بصری اندر مکه شد غلامی را دید از فرزندان علی بن ابی طالب کرم الله وجهه پشت با کعبه گذاشته مردمان را پند همی داد، حسن بایستاد پرسید که صلاح دین چیستگ؟ گفت ورع گفت آفت دین چیست؟ گفت: طمع، حسن عجب بماند از وی.
حسن گوید مثقال ذره از ورع بهتر از آنک هزار مثقال روزه و نماز. خداوند تعالی بموسی علیه السلام وحی فرستاد که هیچ کس به من تقرب نکند به چیزی چنانک به ورع.ابوهریره گوید هم نشینان خدای فردا اهل ورع و زهد خواهند بود.
سهل بن عبدالله گوید هر که ورع با وی صحبت نکند اگر سر پیل بخورد سیر نشود و گویند پاره مشک بردند بنزدیک عمر بن عبدالعزیز از غنیمتی بینی فرا گرفت گفت منفعت این ببوی است و من کراهیت دارم که تنها بوی آن بشنوم. همه مسلمانان در بوی این شریک اند.
احمد حنبل سطلی گردو کرد بدکان بقالی بمکه چون خواست که باز ستاند، بقال دو سطل بیاورد گفت هر کدام که آن تست بردار، احمد گفت مشکل شد بر من، سطل ترا و سیم ترا، بقال گفت سطل تو این است ترا می آزمودم گفت نخواهم سطل بگذاشت.
عبدالله مبارک جایی می رفت و وقت نماز اندر آمد از ستود فرود آمد تا نماز کند ستور اندر غله شد و آن دیهی سلطانی بود، عبدالله مبارک آن ستور بگذاشت و اندر ملک خویش نگذاشت و قیمت آن بسیار بود.و هم عبدالله مبارک راست که از مرو باز شام شد به سبب قلمی که فرا خواسته بود و با خداوند نداده بود.
ابوبکر دقاق گوید از تیه بنی اسرائیل مانده بودم پانزده روز چون به کنار آمدم، یکی از لشکریان پیش من آمد و شربتی آب به من داد اثر آن سی سال بر دلم بماند.
سفیان ثوری را بخواب دیدند که دو پر داشتی، اندر بهشت ازین درخت بدان درخت همی پریدی گفتند این بچه یافتی گفت بورع بورع.
حسان بن سنان نزدیک اصحاب حسن بایستاد گفت بر شما چه سخت تر است گفتند ورع گفت بر من هیچ چیز آسان تر از آن نیست گفتند چونست گفت چهل سال است که از جوی شما آب سیر نخورده ام و چهل سال حسان پهلو بر زمین ننهاده بود بخواب و گوشت فربه نخورده بود و آب سیر نخورد چون فرمان یافت وی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت نیکست کار من ولیکن از بهشت مرا بازداشته اند بسبب سوزنی که فرا خواستم و با خداوند ندادم.
باب الورع
قال الله تعالی وثیابک فطهر
تلویح کرده است شیخ در استشهاد به این آیه کریمه به آن که حرام بلکه مشتبه الامر بلکه دنیا و ما فیها نجس است، واجب است تطهر از آن، و تطهیر ذیل و ثوب از تلوث به او و او کنایه است از قطع تعلق به او به وجهی از وجوه چه جای از تعلق قلبی بدرستی که ورع تطهیر قلب است از دنس تعلق به حرام در شریعت یا طریقت یا حقیقت، و از این جهت است که گفت:
والورع توق مستقصی علی حذر، او تحرج علی تعظیم
به حذف دو مفعول توقی و تحرج تا متناول شود اقسام ثلاثه را و وصف کرد توقی را به استقصا، یعنی توقی بالغ به غایه القصوی، و او احترازی است بلیغ از چیزی که واجب است آ که احتراز کرده شود از او مثل حرام بر حذر تام کامل، مثل حذر از شبه تا آن که واقع نشود در حرام، مثل قول خدای تعالی که: تلک حدود الله فلا تقربوها بدرستی که قرب از حد چیزی است که مودی می شود به اعتدای او، فرمود پیغمبر که: من رتع حول الحمی یوشک ان یقع فیه
و تحرج تضییق است بر نفس به سبب اجتناب کردن از رخص، و ترک توسع در مباح و اخذ به عزیمت، از جهت مخافه وقوع در حرام یا شبهه، از جهت تعظیم خدای تعالی و امر او. به درستی که کسی که عزم کند امر کننده را و آهنگ نماید به سوی او و منقطع سازد خود را به سوی او مخالفت نمی کند امر او را و تعظیم امر او را.
و هو آخر مقام الزهد للعامه، و اول مقام الزهد للمرید.
یعنی: ورع شرعی مذکور در درجه اولی.و هو ثلاث درجات
الدرجه الاولی:تجنب القبائح لصون النفس، و توفیر الحسنات، و صیانه الایمان.
یعنی: دور شدن از قبایح شرعیه، از محظورات و مکروهات، از برای حظ نفس از ماسبات فجار و مقاربت فساق.و توقیر حسنات از واجبات و مندرجات، یعنی تکثیر او و زیادتی او از برای تباعد و تجافی از اهل فساد و تحلی به حیله اهل صلاح.
و صیانت ایمان از چیزی که نقص می کند او را و عیبناک می کند او را از انواع مخالفات داله بر ضعف او به چیزی که زیاد می کند او و او کامل می کند او را از صالحات.والدرجه الثانیه: حفظ الحدود عند ما لا باس به، ایقاء علی الصیانه و التقوی، و صعودا عن الدنائه، و تخلصا عن اقتحام الحدود.
یعنی: پرهیز کردن از بعض مباحات قریبه از ریب و شک، و ایستادن نزد آن مباحات، از جهت حذر کردن از نزدیک شدن حدود و از جهت احتیاط در حفظ حدود، مثل قول پیغمبر که دفع ما یریبک الی ما لایریبک و احتراز از هر چیزی که عیبناک می کند مروت را و ناقص می کند او را هر چند که نبوده باشد با او باکی در شرع.
از جهت ابقا بر صیانت یعنی: محافظت از برای صفای صیانتی که تحصیل کرده است او را در درجه اولی از آن که مکدر شود از جهت تکمیل از برای تقوا و از جهت ترفع از دنائت و خست نفس، و از جهت خلاص شدن به یقین از آن که بگردد حول حدود منهیه از اعتدای حدود، و حدود آن است که تعیین کرده است او را و خدای تعالی در احکام: والدرجه الثالثه:التورع عن کل داعیه تدعو الی شتات الوقت، و التعلق بالتفرق، و عارض یعارض حال الجمع.
تورع و پرهیز نمودن از داعیه، منع کردن او و برکندن است به نفی خاطری که اقتضا می کند تفرق رابه ملاحظه غیر، یا تعلق می گیرد به تفرق، مثل دیدن آن که او در مقام جمع است. پس به درستی که او متضمن است رویت نفس او و مقام او را، و این عین تفرق است.و همچنین است هر چیزی که عارض می شود از منافیات حال جمع، مثل شهود وقت و مقام و حضور، به درستی که جمع غیبت است از جمع و از غیبت و حضور، چرا که او حق است بدون خلق و بقای چیزی است که لم یزل است به فنای آنچه که نبود.
تعریف ورع
ورع توق مستقصی علی حذر، او تحرج علی تعظیم، و هو آخر مقام الزهد للعامه و اول مقام الزهد للمرید.
ورع آن است که تا آخرین اندازه پرهیزگار باشی، یا ز روی برزرگداشت، خدای، بر خود سخت گیر باشی و آن مقام واپسین زاهد است عامه را و مقام نخستین زهد است مرید را.
باید ملاحظه کرد که درجه ی اول زهد، مطابق تعریف، ورع است. مرید، فراتر از عامه گام می گذارد. و حتی از هر چه زیاده تر از حاجت آید، گرچه حلال باشد، پرهیز کند.
ورع عبارت است از دوری از هر چیزی که در آن شوب انحراف شرعی و یا شبهت مضرت معنوی است و متضمن قناعت است.
ورع در اصل توقی نفس است از وقوع در مناهی
ورع عبارت از اجتناب از شبهات از ترس وقوع در محرمات
ورع خودداری نمودن از محرمات و مکروهات شرعیه است
ورع شریعت حلال و حرام را روشن ساخته است.
ورع یعنی پارسایی و پاکدامنی و قدرتی که به توفیق حضرت حق از تکرار اجتناب از گناه و عصیان و خطا و اشتباه و دوری از محرمات در نفس پدید می آید. و آدمی در سایه ی این قدرت الهی با سرعتی بسیار به سوی کمالات و فضائل حرکت کرده و به مقام قرب می رسد.
حقیقت ورع
سالک راه دین باید دارای ورع باشد که در این منزل آفات بسیار است و احوال دنیا به نیک و بد در هم آمیخته است. و حرام با معصیت رود و مرجع هر دو دوزخ، و حلال با طاعت رود و نهایت هر دو بهشت. و خداوند تعالی سید انبیا را فرستاد تا بر رسالت و دعوت قاعده ی شریعت ممهد کرد و حق را از باطل جدا گردانید و میان معصیت و طاعت فرق گذارد و حلال و حرام را بیان کرد. و روشن نمود که حب دنیا سر آفات است و فرمود:
الحلال بین الحرام بین و بینهما امور متشابهات حلال و حرام پیداست و احتراز از حرام ورع نیست و میل به حلال ورع نیست، که این هر دو مهم اسلام است بلکه ورع احتراز از اسباب مشتبهات است که بنده دیده ی دل بگشاید و حلال و حرام نیک دریابد و بداند که دنیا به جمگلی و بال است و از بال هر چند کمتر بهتر، متابعت راست بگیرد و باید که قناعت کند و آن اندک را حلال خواهد تا زهد باشد و در آن اندک و در آن اندک حلال احتیاط کند و بنیت عبادت بخورد و بپوشد تا زهد باشد اعمال ورع است که هر که را در دنیا ورع نیست او با به قیامت هیچ مرتبت نیست. سید عالم فرمود: کن ورعا تکن اعبد الناس. ورع حاصل کن تا عابدترین آدمیان باشی.
پس حقیقت ورع احتیاط است از مشتبهات، و قناعت است با اندکی از حلال، و حفظ احوال است از همه ی آفات، و ترک لذات است است از شهوات. و قوام ورع باحتیاط و قناعتست و بزرگان طریقت را اعتماد جمله بر ورع بوده است که دانسته ند که یک لقمه به شبهت و یک حبه حرام را چندان کدورت است و ظلمت و آفت که بریاضیات سال ها از دل زایل نشود. و رسول اکرم می فرماید: کل لحم نبت من الحرام فالنار اولی به هر گوشت که از حرام روید پس آتش به آن سزاوارتر است.
ابوالحسن نوری، گفته است: اگر جوانی را بینی که در هوا می پرد و یا بر آب می رود و از ورع دورست وی را به هلاکت نزدیک شناس که شیطانست. و مشایخ بوده اند که از بهر یک خرما که مشتبه گشته است برایشان از شام تا بصره رفته اند و مثل این بسیار منقولست در کتب اصحاب طریقت، و باعث ایشان درین نظر ورع بوده است. به سال ها چیزی به آرزو داشته اند و نخورده اند مانع ایشان ورع بوده است و اصل ورع قناعت است و کیمیای قناعت احتیاط، و قانون احتیاط هیبت شریعتست که در دل قرار گیرد و نیت صافی کند و سایه ی سیاست بر ظاهر گمارد تا قناعت حافظ باطن شود و ورع رقیب ظاهر.
موسی در آن وقت که به طور می رفت عرض کرد: الهی ای عبادک اعز علیک فقال تعالی، الورعون الذین یجتنبون عن الشبهات. بر درگاه تو از بندگان تو کدام عزیزتر است؟ خطاب آمد که آنان که احترازکنندگان و صاحب ورعان باشند از هیبت جلال ما و از شروع در شبهات دور باشند. یا موسی هیچ کس بر درگاه من آن تقرب نکند و آن قربت ندارد که متورعان دنیا که چون ایشان بورع درها بر خود ببندند ما در قیامت درهای عذاب بریشان ببندیم لا یحزنهم الفزع الاکبر.
عبدالله بن مبارک گفت که قاعده ی این کار طریقت بر چهار چیز است اداء الفرائض بالسنه گزاردن فریضها بشرط سنت.
واکل الحلال بالورع و حلال خوردن در قاعده ی ورع که فرایض چنان گذارد که سنن نگاه دارد و چنان که سید انبیاء گزارده است صلوا کما رایتمونی اصلی و حلال که خورد بورع خود یعنی بسیار نخورد و بشره و شهوت نخورد و بر نیت عبادت بخورد.
و احتیاط المعاصی بالظاهر دور بودن است از معاصی بظاهر و باطن که بظاهر معصیت نکند و بباطن نیت و عزم معصیت نداشته باشد.
والموا ظبه علی ذلک الی الممات و پای داشتن برین احوال تا روز مرگ که درین احوال زندگانی کند و برین اعمال بمیرد.پس رونده باید ورع داشته باشد تا باطن و ظاهر او به قناعت و احتیاط آراسته گردد و سالک شود و در طریقت تا آن گاه که واصل شود به حضرت.ممکن نیست انسان بتواند قدمی در معارف بلند کند مگر آن که ورع و اجتناب از معاصی را شعار خود گرداند و لوح سینه خود را از لوث محرمات پاک و پاکیزه کند و به مجاهده ی نفس از لغزش معاصی محفوظ بماند و کسی که از مشتهیات اجتناب نکند به حرام می افتد و به همین منوال ادامه می دهد تا گناه در این رابطه ملکه ی او می گردد و دیگر بازگشت برایش ممکن نباشد یا برگشتن از آن خیلی مشکل باشد.
پس لجام کردن نفس به تقوی و ورع کامل آن است که او را منع کند از جمیع گناهان و نگاه دارد از هر فضولی که در چشم و گوش و زبان و دل و شکم و فرج و همه ی ارکان است. و گفته اند که تقوی به معنی اول موجب خلاصی از آتش است و به معنی دوم موجب خلاصی از حبس در موقف و حساب و سرزنش و ملامت و از این ممر زهاد و عباد مرتکب ریاضات و مجاهدات می شده اند.
و ازحبیب عجمی منقول است که سی سال بود که کنیزکی داشت در خانه و روی وی را تمام ندیدهبود. روزی کنیزک خود را گفت که: ای مستور کنیزک ما را آواز ده! کنیزکگفت: نه من کنیزک توام؟ گفت مرا در این سالها زهره نبوده است که بیرون او به هیچ چیز نگاه کنم تورا چگونه توانستمی دید و همیشه درگوشه ای نشسته بودی و می گفتی هر که را چشم به تو روشن نیست هرگزش چشم روشن مباد، و هر که را با تو خوش نیست هرگزش خوش مباد،هر که را که با تو انس نیست با هیچ کسش انس مباد.ونقل کرده اند که سبب توبه ی آن بود که در ایام شباب نظرش بر زن جوانی صاحب جمال افتاد طلبی در خاطر او پدید آمد آن سرپوشیده را پیغام داد که ما را بادام چشم تو در دام عشق افکنده آن سرپوشیده در حال چشم راست خود را برکند و بر طبقی نهاد ونزد وی فرستاد و گفت بادام برکندیم تا تو مادام در دام نمانی به هوای خود پرواز نکنی که تو را نه از برای عشق بازی آفریده اند عتبه بیدار شد و به خود آمد و توبه کرد و گفته اند که قوت او پوست جو بود که به دست خود آس می کرد و به آب نم می داد و در آفتاب می نهاد تا خشک می شد و در هفته یک بار از آن قدری می خورد، وی گفت از کرام الکاتبین شرم دارم که در هفته یک بار بیش به آن خانه باید شد.از بشر حافی منقول است که گفت: هرگز از نان و آب سیر نخوردم تا نه معصیتی کردم خدای را یا باری قصد معصیتی در من نیامد. و چون بنماز خواستی ایستاد گفتی بار خدایا بکدام قدم آیم بدرگاه تو، و بکدام دیده نگرم بقبله ی تو، و بکدام زبان گویم راز تو، و به کدام لغت گویم نام تو، از بی سرمایگی سرمایه ساختم، و بدرگاه تو آمدم که چون کار به ضرورت رسید حیا را برگرفتم.
شیخ عطار در مصیبت نامه چنین سروده
آن سگ دوزخ که تو بشنوده ای در تو خفته است و تو خوش آسوده ای
دشمن توست این سگ و ازسگ بتر چند سگ را پروری ای بی خبر
نفس را قوت از پی دل ده مدام تا نگردد قوت تو بر تو حرام
قوت کی باشد حرامی که خوری همچو مردان خور طعامی گر خوری
ای میان خاک و خون آغشتگان معده ی خود کرده گور کشتگان
گاه همچون سگ بهم بر میدری که چو گرگان میگزی و میخوری
نعمت ظاهر جاست می کند وان گهی عزم ریاست می کند
پس روندگان راه حقیقت و جویندگان معارف سرشار اسلامی را ورع باید که با ورع است که بر سر منزل مقصود خواهیم رسید. و ورع نصیب انسان نمی شود مگر با اجتناب از مال حرام و احتراز از آن و اجتناب از شبهات و نگهداشتن خود از همه معاصی. پس همچنان که مشخص شد، ورع از مهمترین و سودمندترین مسائل اخلاقی و فضائل انسانی به شمار می رود، و با آمدن ورع، شیاطین درونی و بیرونی، بیرون می روند و به خواری و ذلت می افتند.
کلید ورع حلال تمام مشکلات و بی ورع قفل و گره بر تمام کارهاست، ورع نسیم الهی در جان انسانی است و بی ورعی آتش شیطان در خرمن حیات آدمی است.
با وجود ورع است که تمام درهای جوارح و اعضای انسان از ورود هرگونه گناهی بسته می شود و قلب سالم می ماند و به گناه و تیرگی آلوده نمی شود و در این صورت است که قلب آدمی سرشار از معارف می گردد و به تنهایی و بدون هیچ مشکل و دغدغه ی خاطری به امور نیوی و اخروی با هم می پردازد زیرا که نور ایمان در قلب وجود دارد و دیگر گناهی نیست که این نور را خاموش گرداند.
برای حقیقت مقام بلند ورع همین بس که رسول اکرم در شب معراج از حضرت رب العزه، از بهترین اعمال سوال کردند خداوند تعالی در پاسخ به سوال رسول اکرم مطالبی را فرموده از جمله این که:
یا احمد ان احببت ان تکون اورع الناس فازهد فی الدنیا وارغب فی الاخره.
ای احمد اگر علاقه داری جزء پارساترین مردم باشی، نسبت به دنیا زاهد و به آخرت مشتاق باش. عرضه داشت چگونه نسبت به دنیا زهد و به آخرت عشق ورزم؟ خطاب رسید: خوردن و آشامیدن و لباست را در نیا سبک بردار، که سبک گیری در این امور مصونیت حتمی از گناه است و باعث بر حفظ حقوق مردم، فردای خود را از مال دنیا انباشته مکن و بر ذکر ویاد من مداومت داشته باش.
همچنین در تورات حضرت موسی آمده است که
لا عقل کالدین ولا ورع کالکف و لا حسب کحسن الخلق
پای بندی همانند دینت، و نگهداری چون ورع و حسبی همانند حسن خلق نیست.
پس اصل دین و قاعده ی اسلام است چنان که در خبر است: ملاک دینکم الورع، ورع در اصل توقی نفس است از وقوع در مناهی چنان که در خبر است: حکایه عن الله اد ما افترضت علیک تکن من اعبد الناس و انته عما نهیتک تکن من اورع الناس واقنع بما رزقتک تکن من اغنی الناس.
ورع از آن جهت دوم مقام توبت است که وقابت نفس از وقوع در منهی بعد از ترک آن بی تقدم توبت متصور نگردد. و اگر تورع از منهی قبل الوقوع فیه تقدیر شود شک نیست که این مقام فوق مقام توبت است از آن منهی: لان الصحیح خیر من المنجبر و بعضی برای احتیاط گفته اند: ورع ترک شبهات و فضول است، قولا و فعلا و ظاهرا و باطنا اگرچه ظاهر شرع در آن رخصت نداده است.
پس تورع از منهی درست نیاید الا بترک شبهت. من حام حول الحمی یوشک ان یقع فیه و بعضی در این احتیاط مبالغت بیشتر کرده اند و گفته اند که ورع ترک کل است چه شاید که ظاهرا وجه شبهت در چیزی ننماید و مع ذلک مختلط و ممتزج بود، پس حذر و احتراز ازآن یقینا بترک کل محقق شود:
ان السلامه من سلمی و جاریها ان لا تحل علی جال بوادیها
همانا سلامت از سلمی همسایگانش به این است که به هیچ حال دروادی او فرود نیایی و گرد منزلگاه وی نگردی.
پایه های ورع
ورع روی پایه های زیر برقرار می شود:
1. پیوسته در همه ی رفتار و کردار خود حساب داشته باشی تا متضرر نشوی
2. همه ی گفتگوهای تو از روی صدق و صفا و درستی باشد
3. همه ی معاملات توبا خدا و با مردم روی نیت پاک و صاف باشد
4. از موارد مشتبه و اعمالی که روشن نیست دوری کن
5. از هرگونه اموری که سوء ظن نظر در آنها هست و پاک نیست پرهیز و دوری کن
6. آنچه را که برخلاف مقصود بی فایده است ترک کن
7. موضوعاتی که بیرون رفتن و استخلاص از آنها نامعلوم و مبهم است نباید وارد شده و داخل آن قسمتها گردید
8. با اشخاصی که در موضوعات روشن و معلوم اشکال تراشی می کنند مصاحبت نکن
9. با افرادی که نسبت به دین احترام و اهتمام تعظیم نمی کنند مجالست مکن
10. با آن علوم و معارفی که نمی توانی آنها را تحمل کنی معارضه نکن
11. از اشخاصی که با خداوند متعال ارتباط و علاقه ندارند قطع رابطه کن
پس اگر کسی بخواهد از روی حقیقت به صفت ورع متصف شود، نه تنها لازم است که ترک محرمات و عمل بواجبات نماید، بلکه آن اعمال و اموری را که موجبات خلاف و مقدمات عصیان را فراهم می آورد باید ترک کند.حساب کارها را نداشتن و افعال خود را مورد وزن قرار ندادن و از امور مشتبه دوری ننمودن، و وارد شدن به ابوابی که در بیورن رفتن از آنها به اشکالات برخورد می شود و مصاحبت و مجالست با اشخاصی که اشکال تراشی های بی ربط می کنند و یا با حقائق و خداوند متعال ارتباطیندارند و اشتغال و توجه به علومی که از عهده ی فکر وتحمل او خارج است، همه از این گونه است.همانند این قبیل از امور اگر چه در شمار فرائض محسوب نیست، ولی اهمیت آنها بیشتر و اثر آنها مهمتر و نتیجه ی آنها زیادتر است.
شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
همچنین صاحب ورع به سه برنامه بسیار مهم محتاج است که عبارتند از:
الصفح عن عثرات الخلق اجمع
چشم پوشی از لغزش های تمام مردم مسلمان
و ترک الحرمه فیهم
و نگاهداری حرمت وارزش مسلمانان است
واستواء المدح والذم
ستایش و ذم و تکذیب مردم در نزدش یکسان باشد
پس اگر انسان این سه برنامه را استفاده ننماید از داشتن ورع بی بهره می شود.
ادامه دارد
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |