«شوق» زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی پژوهشگر: دانشجو : نرگس رحیمی فهرست مقدمه.................................................................................... 3 چکیده ................................................................................... 4 حال و وقت ............................................................................. 5 تعریف شوق ............................................................................ 6 علل ودرجات شوق .................................................................... 8 حالات اهل شوق ...................................................................... 11 اشتیاق ومحبت......................................................................... 11 نشان شوق ............................................................................ 12 شوق و کشف ......................................................................... 13 فهرست اصطلاحات ..................................................................14 فهرست کسان .........................................................................15 منابع ....................................................................................16 مقدمه عرفان دانشی است شهودی ، پراز مرارت ها و ریاضت ها و در عین حال پراز ملاحت وزیبایی ،که این را تنها اهل عرفان بیند و غیر اهل تنها مرارت آنرا که صورت ظاهری اش می باشد را می بیند . عرفان را غایتی است وآن فنا شدن در خدا و رسیدن به اوست . در این راه باید مراحلی را پشت سر بگذارد تا بتواند به آن امر مطلوب دست یابد این مراحل را مقام گویند .که عرفان را 10 مقام است : 1- توبه 2- ورع 3- زهد 4- فقر 5- صبر 6- شکر 7- خوف 8- رجاء 9- توکل 10- رضا و این مقدمات را حالی است که وارده از غیب است و وقت وارد شدن حال دیگر هیچ نشان از او نیست و آن را 7 حال است : 1- حیرت 2- سکر 3- ذوق 4- شوق 5- وجد 6- عشق 7- یقین اصل مقامات توبه وبن احوال ، محبت است و بیرون از اختیار ولیکن مقدمات آن اختیاری . در عرفان لحظه های آنی کشف و شهود ، گرچه به اختیار نبود اما طیِّ طریق ،لازم وانجام مقدمات خود نشان از اختیارمی دهد ؛ چه کسی که این کشف و شهود را می خواهد این حرارت ها و ملالت را هم خریدار باشد و ما در اینجا به حال شوق که حالی است شریف می پردازیم . ســـودای دل مـن تــا قــیامـت مبـــاد از شـــــــوق و ســـودای تو خـــالی «حــافــظ» چکیده مکاشفه قرین حالاتی است و شوق از جمله حالاتی است که میزان آن تابع کشف و شهود است.این کشف و شهود حال و وارد غیبی است که بر صوفی وارد می شود و صوفی را از آن جهت ابن الوقت نامیده اند که حال همان ذکر حقی است که بهترین ذکر است. شوق در لغت به معنای شور و هیجان و حرکت روح است و طلب شدید و هیجان قلبی برای وصول به محبوب است و شوق شریف ترین حال است. شوق ثمره محبت است ومستملی بخاری شوق رابه عنوان منشاء وخواستگاه وجد نام می برد. وابستگی شوق و محبت به آن مقداراست که غزالی می گوید هرکه شوق انکار کرد محبت نیز انکار کرد و محبت بی شوق نیست و میزان شوق تابع میزان کشف محبت است. شوق را علل و درجاتی است.شوق عابد یا به جنت است که علل آن طلب ایمنی ، طلب فرح وطلب ظفر است و شوق دیگر به ذات خداست که ناشی می شود از اول درجات حبّ. شوق سوم به مانند آتشی است مشتعل و فروزنده و این آتش ناتمام می کند عیش را بدون لقایی که فانی کننده محبت است به نور جمال ذات. شوق یا به رحمت خداست یا به ذات خدا. در حالات هم گاهی اشتیاق به فضل و ثواب است گاهی به محبوب گاهی مشتاق بی شوق که آرامی ندارد. شوق مقامی است که همگان قابلیت رسیدن به آن را ندارند ولی اشتیاق از آن خداست و اگر کسی به آن رسید یه جایی رسد که او را نه اثر ماند نه قرار. حال و وقت عرفان قرین مکاشفه و مکاشفه قرین حالاتی است ویک سلسله ویژگی های نفسانی را همراه خود می آورد ،البته ممکن است برخی مراتب کشف واجد برخی حالات باشند ؛لذا آنچه محل کلام است این است که این حالات کشف را به طور کلی همراهی می کنند و می توانند از علائم مشخصه وممیزه آن محسوب گردند .این حالات انواع مختلفی دارند از جمله : 1- حیرت 2- سکر 3- ذوق 4- شوق 5- وجد 6- عشق 7- یقین و شوق از جمله حالاتی است که مقارن کشف ولقا پدید می آید .(1) وبه دیگر سخن حال وارد غیبی وکیفیت بی دوام و چون برق لامعی است که یک لحظه در دل سالک و صوفی وعارف می تابد وسالک باید مراقب باشد وآن حال را دریابد و بهره گیرد . در نظر صوفیه دریافت حال ومغتنم شمردن زمان و لحظه آن بسیار اهمیت دارد و یکی از جهاتی که صوفی را ابن الوقت گفته اند این است که وقت وزمان هر کار را بشناسد و به جز ادای فرایض به کارهای دیگر نپردازد مگر اینکه حال وکیفیت درونی و وارد غیبی را زود بگیرد واستفاده کند . بعضی از صوفیه در تعریف وقت گفته اند :مراد از وقت آن حالت وارده بر سالک است مثل حبّ فی الله و توکل و تسلیم و رضا وغیره . وقت زمان ،مابین گذشته و آینده است که صوفی به هیچ یک از آن دو توجه ندارد (و الصوفی ُ ابن الوقته ) مولانا جلال الدین گفته است : صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق تو مگر خود مرد صوفی نیستی نقد را از نسیه خیزد نیستی تعبیر دیگر صوفیان و عارفان از«لحظات توجه حق و پیدا شدن حال » نفحه است ؛ باتوجه به این حدیث شریف :«اِنَّ لِرَبِّکم فی اَیّام دَهرکم نَفَحاتٌ اَلا فَتَعَرَّضوا لَها »حالات یا احوال (1) فعّالی ، محمد تقی ؛تجربه دینی و مکاشفه عرفانی :ص234 مشهور در نزد صوفیه در اللمع چنین ذکر شده است :مراقبه ، قرب ، محبت ،خوف ، رجاء ، شوق ، انس ، اطمینان ، مشاهده و یقین .(1)از جنید (ره) حکایات شده که :حال چیزی است که بر قلوب نازل شده ودوام ندارد .همچنین گفته شد ه است که :حال در حقیقت همان ذکر خفی است ؛ واز پیامبر(ص) روایت است که :«خیرُ الذکرِ الخفیُّ » یعنی بهترین ذکر ، ذکر خفی است .(2) تعریف شوق قال الله تعالی : «مَن کانَ یَرجوا لقاءَ الله ِ فإنَّ اجَلَ اللهِ لاتٍ» (3) وجه استشهاد به آیه کریمه آن است که شوق حرکت روح است در طلب لقا ،و رجای لقا اقتضا می کند این حرکت را ؛پس گویا که او گفته است به لسان اشارت :« کسی که شوق دارد لقای خدای تعالی را .» و به درستی که فرمود در جواب شرط که :«فَإنَّ أجلَ اللهِ لاتٍ»از جهت اشارت به سوی آنکه لقاء نمی باشد مگر به فنا ،واو امری است ضروری برای هر ممکنی ؛پس لابُّد است آنکه واقع شود لقا از برای مشتاق به فنای او از نفس خود ،و او موت حقیقی است .(4) شوق در لغت : شور (5) ؛آرزومندی ،میل ، اشتیاق ، رغبت (6) شوق ،وآن شیفتگی دل است ،نزدیک یاد کردن دوست (7) شیخ (ره) گوید :شوق ،حالی است شریف .از پیامبر(ص) روایت است که فرمودند :«ألا خل مشتاقٌ الی الجنة ؟هی و ربِّ الکَعبة ریحانةٌ تهتزُّ وَنهرٌ مُطّرّدٌ وزوجةٌ حسناءٌ» [هان آیا کس به بهشت اشتیاق دارد ؟به خدای کعبه سوگند که در بهشت گلهایی بالنده و رود هایی سرشار و (1) سجادی ،سید ضیا الدین ؛ مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف ؛ ص32 (2)سراج طوسی ، ابو نصر؛ اللمع فی التصوف : ص231 (3) عنکبوت /آیة 5 (4).......................؛انیس العارفین :ص396 (5)انوری ،حسن ؛فرهنگ بزرگ سخن (6)معین ،محمد ؛فرهنگ فارسی (7)سهروردی ،ابو نجیب ؛آداب المریدین :ص77 زنانی زیبایند .] (1) شوق طلب شدید وهیجان قلبی برای وصول به محبوب است .شوق ثمره محبت است زیرا که دوستی خدای موجب آرزومندی به وی وشوق به لقای او خواهد شد . در ترجمه رساله قشیریه ونیز تمهیدات عین القضات همدانی این دعا به پیامبر اکرم (ص) منسوب شده است که :«اللّهمَ أسئلکَ النَظّرَ الی وجهکَ وشوقاً الی لقائکَ» [خداوندا نگریستن به روی تو را می طلبم و شوق رسیدن به تو را خواستارم .] ابن عطا گوید :«زندگی محب ، به بذل است و زندگی مشتاق ، به اشک وزندگی عارف ، به ذکر وزندگی موحد ، به زبان .» شبلی گفته است :«هیبت گدازنده دلها و محبت گدازنده ی جانها و شوق گدازنده نفسهاست . » عین القضات می گوید :«با طایفه مطلوبان هرلحظه خطاب این است : الاطالَ شوقُ الابرارِ الی لقائی وإنی الی لقائهم لاشَدٌ شوقاً .شوق از حضور و غیبت باشد نه ازغیبت وهجران .» سنایی: مرد چون عقل را پناه کند جرم وشکل سها چو ماه کند چون شدازفیض عقل برخود شاه ،خلعت شوق یابد از الله شوق چون در نهادش آویزد عقل کل را ز ره بر انگیزد سعدی : من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببر از دستم (2) مستملی بخاری شوق را به عنوان منشاء وخواستگاه وجد می آورد در آن می فرماید: وجد زبانه آتش است که درسر ودرون بجنبد واز شوق آن اندامهای آدمی از شادی یا اندوه به جنبش درآید به هنگام آن وارد غیبی .(3) منشاء وخواستگاه وجد 1- رقت قلب ومحبت 2- فهم 3- خوف از عذاب الهی 4- درد فراق 5- رجاء 6-نماز کامل وی همچنین وجد را براساس منشا آن به انواعی تقسیم کرده وگفته است :واین [وجد]برانواع (1) سراج طوسی ، ابو نصر؛ اللمع فی التصوف : ص 252 (2) حائری ،محمد حسن ؛عرفان وتصوف (درسنامه ):صص81-80 (3) روحانی نژاد ،حسین ؛مواجید عرفانی : ص 32 است :شاید که از بیم عذاب باشد وشاید که سوزش محبت و شوق باشد وآنچه به این ماند از معانی درد آرنده هر آن وقتی که سر ازاین دریابد وسوزد،این طایفه گویند :اورا وجد پدید آمد یعنی حرقتی والمی در سر او پدید آمد و غالب آن است که این وجد یا از خوف باشد یا از فراق.(1) بدان که هرکه محبت انکار کرد شوق نیز انکار کرد .باید معنای شوق را بشناسی که محبت بی شوق نیست .شوق به چیزی بود که از وجهی حاضر وازوجهی غایب بود .چون معشوق که در خیال حاضر بود واز چشم غایب ، ومعنی شوق وتقاضا وطلب آن یود که در چشم حاضر آید تا ادراک تمام شود .پس از این بشناسی که شوق به خدای تعالی دردنیا ممکن نگردد که برسد (تمام شدن) ،که او در معرفت حاضر است ولکن از مشاهده غایب .ومشاهده کمال معرفت است چنانکه دید از کمال خیال است واین شوق جز به مرگ برنخیزد ؛اما نوعی دیگر از شوق بماند که در آخرت نیز برنخیزد ،که نقصان ادراک در این جهان از دو وجه است :یکی آنکه معرفت ادراکی است مانند دیدار از پس پرده تاریک یادیدار به وقت اِسفار (سپیده صبح ) پیش از آنکه آفتاب برآید واین درآخرت روشن شود واین شوق منقطع شود . دیگر آنکه کسی معشوقی دارد که روی او دیده بود ،لکن موی و اندامهای او ندیده بود وداند که آن همه نیکوست ودر شوق دیدار آن باشد . انس نیز اِضافت حالت دل است به آنچه حاضر است ،تا التفات نکند به آنچه مانده است .وچون التفات کند ،حالت شوق بود .پس محبان حق تعالی در این جهان وآن جهان میان انس وشوق می گردند .(2) علل و درجات شوق ثُمَّ هو علی ثلاث درجات: الدرجة الاولی :شوق العابد الی الجنة،لیأمن الخائف ُ،ویفرحُ الحزین و یظفر الامال . جمع کرد شیخ علل شوق عابد را به سوی جنّت ،وآن علل :طلب ایمنی است –اگر خائف باشد ازعذاب – وطلب فرح است – اگر بوده باشد حزین به سبب فوت شدن ثواب – وطلب ظفر (1) روحانی نژاد ،حسین ؛مواجید عرفانی : صص 54-53 (2) غزالی ،ابو حامد امام محمد ؛کیمیای سعادت ؛صص 605-603 است به نعیم – اگر بوده باشد آرزو کننده وامید وارنده از برای او - ونزدیک نیست مه خلاص شود عابدی از این علل ،مگر کسی که خلاص کند او را خدای تعالی و نجات دهد او را . والدرجة الثانیة : شوقٌ إلی الله –عزّوجل ّ- زرعه الحبّ الذی نبت علی حافات المنن ،فعلقَ قلبهُ بصفاته المقدسه ؛فاشتاق إلی معاینه لطائف کرمه وآیات برّه و أعلام فضله . و هذا شوقٌ تفثاًه المبارّ ،وتخالجه المسارّ ،ویقاویه الإصطبار . این شوق مرید است ، واو شوقی است که پیدا می شود از اول درجات حبّ ناشی از مطالعه منّتها ؛پس متعلق می سازد قلب مشتاق را به صفات خدای تعالی که آن صفات مبادی منن است ،مثل «منان » و«محسن» و «منعِم» و «مفضل» و «جواد» و امثال اینها ،و این صفات صفات ربوبیت است .پس نیست محبوب مشتاقٌ الیه در این شوق خدای تعالی از حیثیت ذاتش ،ونه از حیثیت اسمای اولی و صفات علیای او-که او اسمای الوهیت و صفات الوهیت است – بلکه از حیثیت اسمای ثوانی اوست که او اسمای افعال است از حضرت ربوبیت . وچون که بود این اسما که نبود مخصوص حق –بلکه بود مشترک که اطلاق کرده می شد بر عابدان نیز – تنزیه کرد او را از مشابهت صفات مخلوقین به قول خودش که :«المقدسة» یعنی منزه از آنکه تشبیه وقیاس کرده شود به صفات مخلوقین . «پس مشتاق می شود » محب غایت به سوی «معاینه لطایف کرم او»به محو صفات تو در صفات محبوب منعم کریم . پس به درستی که معاینه صفات حق نمی باشد مگر به فنای افعال عبد و صفات او در افعال حق و صفات او . و به این – شروع در طلب فنا شهود بعد از غیبت – امتیاز می یابد شوق مرید از شوق عابد و تفوّق می یابد بر او . و«آیات برّ ، اعلام فضل او » متقاربند در معنی .چرا که «آیات و اعلام »علامات ظاهر و واضح است ؛و«برّ» احسان است و«فضل » عطا و امتنان است . و چون که بود این شوق معلّل به علت اغراض نفس و طلب حظ و لذت –چرا که او ناشی شده است از مطالعه ی منت ونعمت –فرمود که :«و هذا شوق تفثأه المبارّ» یعنی ساکن می کند حرارت اورا نیکوی ها و افاضه نعمت ها از برای حصول غرض به او و وصول به سوی مطلوب . و اعظم چیزی که در اوست ازعلت ،آن است که او گردانید ه حق را واسطه و وسیله از برای حظّ نفس خود و لذت نفس تا آنکه تسلی یافته است به غرض خود از حق . والدرجة الثالثة :نارٌ أضرمها صفوهُ المحبة؛ فنغّصت العیش ،وسلبت السلوة ،ولم ینهنهها مُعزٍ دون اللقاء. یعنی شوقی است محرق ، مثل نار که مشتعل گردانیده است او را محبت صافیه از اغراض و اکدار علل و امراض در حالی که خالص و صافی است از نظر به نعم و منن و افعال وصفات ، واو محبت ذات منزه است از تعلق به حسن صفات . «پس ناتمام وناخوش می کند عیش را »بدون لقایی که فانی کننده محبت است به نور جمال ذات ؛پس راضی نمی شود به عیش در پس حجاب های صفات ،و می بیند ما سوای وجه باقی را کدورت و نقصان حتی بقیه وجود خود را و حشاشه نفس خود را ،وسلب می کند عیش فراخ خود را .چراکه او مادام که حیّ و باقی است ،می باشد حجاب بر نفس خود ،مثل کسی (1) که گفته است : بینی وبینک إنیًّ ینازعنی فارفع بفضلک إنیّ من البین وهر گاه بوده باشد نفس او حجاب که محجوب کند او را از محبوب، پس چگونه تسلی می یابد از او به غیر او ؟ « ولم ینهنهها مُعزّ » یعنی و زجر ومنع نمی کند آن نار مشتعل را از شدت اشتعال و احراق ،وساکن نمی کند او را از زبانه زدن آتش ، و منع نمی کند او را از تهلب و التضاء ، چیزی که صبر و تسلی دهد از محبوب . و ضمیر در ینهنهها از برای نار است که مستعار است از برای شوق ،و معزّ اسم فاعل است از تعزیه به معنی تذکیر عزا،یعنی صبر .(2) در شوق گاهی آن را بر دو قسم نیز تقسیم کرده اند : 1-شوق محبان صفات به ادراک لطف و رحمت و احسان محبوب . 2- شوق محبان ذات به لقاء و وصال وقرب محبوب ، این شوق مانند کبریت احمر ، قلیل الوجود است ،چون بیشتر طالب رحمت خدایند ،نه طالب خدا .(3) (1) مقصود حلاج است (2)طارمی، صفی الدین محمد؛انیس العارفین :صص 340-397 (3)حسینی شاهرودی ؛ جزوه درسی :صص51-50 حالات اهل شوق اهل شوق در شوق ، سه حالت دارند: برخی اشتیاق به وعده های ثواب وفضل الهی دارند ؛و بعضی هم اشتیاق به محبوب دارند که از شدت محبت به لقاءآن دل پیوسته دارند . وجمعی دیگر نیزهمواره شاهد قرب الهی و حضور در محضرمحبوب دارند و آنها مشتاق بی شوق هستند .(1) اشتیاق و محبت و ابو علی دقاق گفت که :« میان شوق و اشتیاق فرق است ،و گفت : شوق به دیدار بنشیند و اشتیاق به دیداربنشود .» نصرآبادی گوید : «همه خلقان را مقام شوق است و هیچکس را مقام اشتیاق نیست وهر که اندر حال اشتیاق شد جایی رسد که نه او را اثر ماند ونه قرار.»(2) شیخ گوید : اشتیاق همواره به غایت است . حال آنکه خدا حاضری است که هیچگاه غائب نشود ، پس با شوق از رویت شوق درگذشته و مشتاقی بدون شوق شده است و آثار و علائم او را نزد اهل شوق به صفت شوق بنماید و خود هیچگاه ،نفس خویش را به شوق توصیف ننماید ؛ و شوق مستلزم انس است . و معنای انس به خدای تعالی ،اعتماد و آرامش یافتن به حق و طلب کمک از اوست .(3) غزالی گفته است :« هر چه محبوب باشد در غیبت او بدو اشتیاق بود . چه در«حال حاضر» به او اشتیاق نباشد ،چه «شوق» جستن و نگریستن کاری است با آن را بیابد و یافته را نجوید ، ولیکن فرق میان این ، آن است که :شوق صورت نبندد مگر به چیزی که از وجهی مدرک باشد ،واز وجهی نه ؛و اما آنچه اصلاً مدرک نباشد بدان اشتیاق نبود . چه کسی که شخصی را نبیند ، وصف او نشنود ، صورت نبندد که به او مشتاق شود . وآنچه به کمال آن دریافته (1) پناهی ،مهین ؛اخلاق عارفان : ص125 (2) سجادی ،سید ضیا الدین ؛ مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف : ص40 (3) سراج طوسی ، ابو نصر؛ اللمع فی التصوف : ص253 شود بدو اشتیاق نبود و کمال ادراک به دیدن است پس هرکه دائم در مشاهده محبوب خود باشد صورت نبندد که او را بدو شوقی باشد ولیکن ،شوق به چیزی تعلق دارد که از وجهی دریافته شود واز وجهی نه ... .(1) از ابن عطا پرسیده اند که شوق برتر است یا محبت ؟ گفت :محبت زیرا که شوق از وی خیزد .» در مصباح الهدایه آمده است که :مراد از شوق همان داعیه لقای محبوب است درباطن محب و وجود آن لازم صدق محبت است ... وحال شوق مطیه ای است که قاصدان کعبه مراد را به مقصد ومقصود رساند و دوام او با دوام محبت پیوسته است ،مادام تا محبت باقی بود شوق لازم باشد .(2) نشان شوق خواجه عبد الله انصاری گوید :شوق آتشی است که شعله شعاع آن از نیران محبت خیزد و بوی عود و جود از احتراق ،چهره افتراق او برانگیزد ،قاعده انتظار را خراب کند و عاشق را بیقرار ،او سبب طلب است اگر چه طلب بی سبب است ،اوست راهبر به کوی محبت و آبخورجوی محبت که جیحون مهر به جوش آرد تا عاشق را در خروش آرد .(3) نقل شده است که :«اشتاقت الجنةُ الی ثلثةٍ الی علی ٍّ و عمار ٍ و سلمانَ (رض). بهشت به سه نفر یعنی علی (ع) ، عمار و سلمان مشتاق است . شوق از آن بنده ایست که به اشتیاق دیدار محبوب ،از بقای خویش ملول گشته است از عارفی درباره شوق سوال شد ،گفت : «شیدایی قلب در هنگام یاد محبوب » ، دیگری گفت :«شوق آتش عشق الهی است که حق تعالی در قلوب اولیای خود برافروخت تا بدان ارادت و عوارض وحاجاتی را که در دلهاشان است بسوزاند.» جریری (ره) گوید :اگرلذتی در شوق نبود کسی سختی آن را بر دوش نمی کشید . ابو سعید خراز (ره) گوید :دلهاشان از محبت سرشار گشته ،پس از روی طرب به خدا به پرواز درآمده و از روی اشتیاق به سوی او دل باخته اند . پس شگفتا چه آشفته و مشتاق (1) عمید زنجانی ، عباسعلی ؛ پژوهشی درو تحولات تصوف وعرفان :240 (2) سجادی ،سید ضیا الدین ؛ مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف :ص40 (3) همان:ص41 ودلتنگ پروردگارند و عاشق وبیمار حق که جز او آرامی وغیر او الفتی ندارند.(1) علامت و نشان شوق آرزوی مرگ بر بساط عافیت است وباز داشتن جوارح از شهوت . گفته اند هر که به خدای مشتاق گردد همه چیزها بدو مشتاق گردد واندر خبر همی آید که بهشت مشتاق است به 3 کس :به علی وعمار وسلمان .(2) شوق وکشف پیوستگی شوق و کشف تا حدی است که صوفیه صدر بحث کشف و شهود را ضمن مقام شوق مطرح می کردند .سائل آنگاه که به لقاء محبوب نائل آید ، قلب او مملو از شوق و هیجان خواهد شد . میزان شوق تابع میزان محبت وکشف است . عرفا شوق را از اشتیاق تمیزداده اند . شوق با لقا و رویت به سکون می رسد برخلاف اشتیاق که شهود محبوب آن را زایل نمی سازد : ما یرجع الطرف عند عند رویته حتی یعود الیه الطرف مشتاقاً در احوال ابو الحسین انصاری آمده است که در خواب دید گویا قیامت بر پا شده و شخصی در زیر عرش الهی قائم است . جناب حق از ملائکه پرسید :این کیست؟ «فقالوا الله اعلم فقال هذا معروف الکرخی سکر من حبّی فلا یفیق إلا به لقائی .» از آنجا که حالت سکر به القاء پایان یابد ،مراد از این حالت ، همان شوق می باشد .(3) (1) سراج طوسی ، ابو نصر؛ اللمع فی التصوف : صص253-252 (2) حائری ،محمد حسن ؛عرفان وتصوف (درسنامه ):صص81-80 (3) فعّالی ، محمد تقی ؛تجربه دینی و مکاشفه عرفانی :ص234 فهرست اصطلاحات ابن الوقت : 5 اسفار : 8 اطمینان : 6 اللمع : 6 انس : 6 – 8 – 11 برق لامع : 5 تذکیر : 7 تعزیه : 10 تنزیه : 10 توبه : 3 حیرت : 3- 5 خوف : 3- 6 ذکر خفی : 6 ذوق : 3- 5 رجاء : 3-6 رساله قشیریه : 7 رضا : 3 – 6 روح : 6 رویت : 13 زهد : 3 سکر : 3 -5 شکر : 3 صبر : 3 – 10 عشق : 3- 5 فقر : 3 فنا : 3 – 6 قرب : 6 کشف : 13 لقا : 5 -6 – 7- 13 محبت : 3- 7 – 12 – 13 مراقبه : 6 مکاشفه : 5 نفحه : 5 وجد : 3 – 5 ورع : 3 وقت : 3 – 5 هیبت : 7 یقین : 3 – 6 فهرست کسان ابو الحسین انصاری : 13 ابو سعید خراز : 12 ابو علی دقاق : 11 ابن عطا : 12 جریری : 12 جنید : 6 حافظ : 3 حلاج: 10 خواجه عبد الله انصاری : 12 سعدی : 7 سلمان : 12 سنایی : 7 شبلی : 7 علی (ع) : 12 – 13 عمار ک 12 – 13 عین القضاة : 7 غزالی : 11 مستملی بخاری : 7 مولانا : 5 نصر آبادی : 11 منابع 1- انوری ،حسن ؛فرهنگ بزرگ سخن ،انتشارات سخن ، ج 5 ، تهران :1381 2- پناهی ، مهین ؛اخلاق عارفان ، انتشارات روزنه ،چاپ اول ، تهران :1387 3- حائری ، محمد حسن ؛ عرفان و تصوف (درسنامه ) ، انتشارات الهدی ، تهران :1382 4- فعّالی ، محمد تقی ؛تجربه دینی و مکاشفه عرفانی ،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ،چاپ اول ،تهران :1386 5- سجادی ،سید ضیا الدین ؛ مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف ، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم ، تهران :1381 6- سراج طوسی ، ابو نصر؛ اللمع فی التصوف ،مترجم :قدرت الله خیاطیان ، نشر صفین ، چاپ اول ، بی جا : 1380 7- سهروردی ،ابو نجیب ؛آداب المریدین ، تصحیح : نجیب مایل هروی ،انتشارات مولی ، چاپ اول ،تهران : 1363 8- عمید زنجانی ، عباسعلی ؛ پژوهشی در تحولات تصوف وعرفان، انتشارات امیر کبیر ، تهران : 1366 9- غزالی ،ابو حامد امام محمد ؛کیمیای سعادت، به کوشش : حسین خدیو جم ، انتشارات علمی فرهنگی ، بی جا : 1361 10- فعّالی ، محمد تقی ؛ تجربه دینی و مکاشفه عرفانی ، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ،(اندیشه معاصر ) ،تهران :1379 11- معین ، محمد ؛ فرهنگ فارسی معین ، انتشارات ساحل ، تهران : 1382 12- طارمی،صفی الدین محمدْْْ؛ انیس العارفین ؛ تصحیح و تحقیق : علی اوجبی ، انتشارات روزنه،چاپ اول ،تهران 1377
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد