تقریر وجوب و امکان
زیرنظراستاد: دکترحسینی شاهرودی
گردآورنده: طاهره نجفی مقدم
بهار 1387
مقدمه:
یکی از مسائلی که در فلسفه مورد بررسی قرار می گیرد و همواره مورد توجه فلاسفه جهان بوده این است که "آیا نظام موجودات جهان نظامی ضروری و وجو.بی است یا نه؟ "یعنی آیا آنچه در این جهان موجود می شود و مرتبه ای از مرتب هستی را اشغال می کند موجود شد نش خلاف ناپذیر و جبری و به حکم ضرورت است یا آنکه ضرورت و وجوبی در کار نیست و هیچگونه امتناعی ندارد که آنچه در ظرفی از ظروف یا مرتبه ای از مرتب ، موجود می شود موجود نیست ؟ و اگر نظام موجودات نظامی وجوبی و ضروری است این ضرورت و وجوب از کجا ناشی شده است .
تحقیق در اینکه آیا نظام هستی نظام وجوبی است یا نه یک مبحث خاصی را که مشتمل بر چندین مسئله است در فلسفه بوجود آورده که بنام " مبحث مواد سه گانه عقلی "خوانده می شود و در اطراف وجوب و امکان و امتناع گفتگو می کنند.
بیان دیگر: اگر بگوییم هر واقعیت خارجی ضروری است معنایش این است که واقعیت را از خودش سلب نمیتوان کرد و اگر بگوئیم انسان ممکن است ،معنایش این است که نسبت مهیت انسان بوجود و عدم مساوی است اگرچه نسبت وجود این مهیت بخود وجودش اینگونه نیست (امکان به معنای دیگر نیز در استعمالات فلسفی می آید که از آن جمله بمعنی قوه است که مقابل فعلیت است و همچنین ضرورت گاهی بمعنی لزوم عدم نیز می آید که مترادف با امتناع و استحاله می باشد ،چنانکه می گوئیم سلب واقعیت از خودش ضروری العدم و ممتنع ومحال است.)
مفهوم وجوب ،امکان امتناع
آنچه در آغاز بحث ادعا می شود این است که معنای وجوب اعم از وجوب وجود ؛یعنی وجوب و وجوب عدم؛یعنی امتناع و همچنین لا وجوب که همان امکان است ،از مفاهیم بدیهی و اولی هستند.
ذلیلی بر این مدعا اقامه می شوداین است که کسانی که در پی تعریف حقیقی این مفاهیم بر آمده اند همگی گرفتار دور صریح یا مضمر شده اند.
تعریف دیگر اینکه ممتنع چیزی است که ممکن نیست و ممکن چیزی است که ممتنع نمی باشد.
دیگر اینکه بیان داشته اند که واجب ،حقیقتی است که از فرض عدم آن محال لازم می آید و ممکن امری است که از فرض وجود و عدم آن محال لازم نمی آید.
برخی در تعاریف اخیر گفته اند که این گروه ممتنع را به چیزی که ممکن نیست تعریف نموده اند و حال آنکه در تعریف ممکن ،محال را که همان ممتنع است اخذ کرده اند و لیکن این اشکال وارد نیست ،زیرا مراد از امکانی که در تعریف ممتنع اخذ شد امکان عام است و امکانی که در تعریف آن از متنع و محال استفاده شده است امکان خاص می باشد.
بر تعاریف اخیر دو اشکال دیگر وارد است :
اشکال اول همان دور است ،به این بیان که آنها در تعریف ممتنع گفته اند :ممتنع چیزی است که واجب نباشد و در تعریف واجب می گویند :واجب حقیقتی است که از فرض عدم آن محال لازم می آید ، بنابراین دور بین دو تعریف امکان و امتناع نیست بلکه بین دو تعریف وجوب و امتناع است .
اشکال دوم ،خلل و نابسامانی است که در درون تعاریف مذکور وجود دارد .در تعریف واجب گفته اند :واجب حقیقتی است که از فرض عدم آن محال لازم می آید و حال آنکه واجب حقیقتی است که از نفس عدمش محال است زیرا ، اولاً :در فرضی که ممکنات نباشند از عدم واجب نیز محال لازم نمی آید زیرا دور و تسلسل در صورتی لازم می آیند که در سلسله موجودات امکانی وجود واجب محقق نباشد ،و اگر فرض شد ممکنی وجود ندارد .
ثانیاً :در فرضی که از عدم واجب محال لازم می آید هرگز استحاله آن امر لازم که همان دور و یا تسلسل است اظهر از استحاله عدم واجب نیست، زیرا واجب که واقعیت مطلقهد بوده و به معنای ضروری الوجود است ، فرض عدم آون چیزی جز فرض تبدیل ضروری الوجود به نقیض آن ،یعنی فرض اجتماع نقیضین ، نیست و ادراک تصوری استحاله اجتماع نقیضین بدیهی تر از ادراک استحاله دیگر محالات است .
معانی امکان
امکانی که عدم ضرورت هستی ونیستی برای ماهیتی است که ذاتش جدا ار هر امر دیگری احاظ شده است، این امکان را امکان خاص و خاصی می نامند.
امکانی که به معنای نفی ضرورت از طرف مقابل به کار می رود، خواه طرف موافق باشد یا نباشد، و چون دایره آن وسیع تر از امکان خاص است از همین روی آن را امکان عام وعامی می نامند.
گاهی نیز امکان در معنایی به کار می رود که محدودتر از معنای اول می باشد،یعنی نفی ضرورت ذاتی ،وصفی و وقتی.تحقق این معنا از امکان در قضیه ،که عقل آن را در اثر سنجش محمول با موضوع قضیه اعتبار می کند ،منافاتی با این ندارد که محمول در اثر ثبوت علت ، ضرورت خارجی داشته باشد .این معنا را امکان اخص می نامند .
امکان در معنای محدودتری نیز بکار می رود، که علاوه بر ضرورتهای سه گانه فوق ،ضرورت به شرط محمول را نیز نفی می کند. این معنا را امکان استقبالی می نامند .
امکان وقوعی یک پدیده بیانگر آن است که از فرض تحقق یافتن آن پدیده امر محالی لازم نمی آید، یعنی تحققش نه امتناع ذاتی دارد و نه امتناع غیری.این معنا را امکان وقوعی می نامند.
حالت آمادگی یک پدیده برای تبدیل شدن به پدیده دیگر ،از طرفی با پدیده اول مرتبط است ،و از طرف دیگر با پدیده دوم پیون خورده است ،اگر این آمادگی خاص در ارتباط با مستعد ملاحظه شود، این معنا را امکان استعدادی می نامند .
معنای وجوب و امکان :
وجوب و امکان از جمله مفاهیمی هستند که نیاز به توضیح ندارند.اگر در یک مفهوم ،ابهام و اجمالی باشد نیاز به توضیح دارد .اوضیح آنکه هر صورت ذهنی انطباق ذاتی دارد با واقعیتی از واقعیتها و آن صورت ،علم است. چیزیکه هست این است که اگر یک مفهوم و صورت ذهنی مرکب باشد از یک جز اعم که مابه الاشتنراک وی با یک عده اشیا دیگر است و از جز دیگر مساوی که اختصاص به خود وی دارد و البته تنها حصول یک صورت ذهنی در ذهن کافی نیست که جز مشترک و جز اختصاصی وی از یکدیگر تمیز داده شود و آن مفهوم بواسطه جز اختصاصی از غیر خودش باز شناخته و تمیز داده شود. وجوب و امکان و همچنین سایر مفاهیم عامه فلسفی از بیل وجود وعام و وحدت و کثرت و علیت و معلولیت مفاهیم بسیطه اند و اگر مرکب بودند میبایست از دو جز مرکب باشند یکی از دو جز مرکب باشند یکی جز اعم (جنس) و یکی جز مساوی (فصل) و فرض جز اعم با جنبه عمومی بودن آن مفاهیم چنانکه واضح است منافات ندارد.
پس نتیجه اینکه وجوب و امکان نیاز به تعریف ندارد.
وجوب و امکان ،مقصود بالذات می باشند
موجود از آن جهت که موجود است یا واجب است یا ممکن. این تقسیم ،تقسیم اولی وجود است .تقسیم اولی تقسیمی است که بدون واسطه و مستقیم بر خود موضوع فرود آید.
اشکال بر اتصاف موجود به وصف امکان
در مورد اینکه امکان ،صفت ممکن است در مقابل وجوب که صفت واجب است دو اشکال مطرح است :یکی اینکه امکان یک صفت نیست ؛زیرا دو سلب ایجاد می شود :یکی سلب ضرورت وجود و دیگری سلب ضرورت عدم .بنابراین نمی توان گفت که امکان برای ممکن ،یک صفت است ،بلکه دو صفت است.
اشکال دیگر ان است که بر فرض که پذیرفتیم که دو سلب به یک سلب باز می گردد و امکان ،صفت واحد ی است ،ولی سلبی که ما در معنای امکان می آوریم سلب محصل است نه سلب عدول.
سخن در این است که امکان را به نحو قضیه سالبه محصله معنا می کند ؛یعنی می گوییم امکان عبارت است از عدم ضرورت وجود و ضرورت عدم.
با توجه به این معنا ی امکان ،سلب آن ،سلب محصل می باشد و موجود ممکن به سلب محصل که معنای عدمی است نمی تواند متصف گردد؛ زیرا معنای عدمی چیزی نیست که صفت برای موصوفی قرار گیرد.
پاسخ به اشکال :
اشکال اول مندفع می گردد به اینکه امکان ،معنای بسیطی دارد که همان سلب الضرورتین باشد نه اینکه دو سلب جداگانه باشد.
اشکال دوم در منطق گفته شد که یکی از فرقهای سالبه محصله و موجبه معدوله المحمول این است که سالبه محصله با وجود موضوع و فقدان موضوع سازگار است بر خلاف معدوله که حتماً باید موضوع داشته باشد.
امکان چه به معنای سالبه محصله باشد ویا به صورت معدوله معنا شود ،مانند آنکه بگوییم امکان عبارت است از "لا ضروره الوجود والعدم "هر دو به یک معنا است .
پاسخی دیگر به اشکال دوم:
امکان که به معنای سلب هست سلب مطلقی نیست که نشود موضوع آن بدان متصف شود ،بلکه این سلب به لحاظ اضافه ای که به ضرورت پیدا می کند و به لحاظ اضافه ای که به موضوع پیدا می کند سلب مضافی می شود که به لحاظ اضافه به امر وجودی بهره ای از وجود برایش حاصل شده است.
ماهیت ،موضوع امکان است:
امکان که خود از معقولات ثانیه است متعلق به ماهیت من حیث هی است. زیرا چیزی می تواند به لا ضرورت وجود و عدم متصف گردد که در ذات خود نه عین وجود باشد تا بشود واجب ،و نه عین عدم ،تا بشود ممتنع .بلکه بایستی ذات آن خالی از وجود و عدم باشد.و چیزی جز ماهیت چنین صلاحیتی ندارد .
و اگر در برخی موارد کلمه امکان را به جای ماهیت به وجود نسبت داده و می گوییم وجود ممکن در اینجا امکان یک معنای دیگری دارد غیر از معنای متعارف خود ،و آن عبارت است از فقر ذاتی وجود در مقابل وجوب که غنای ذاتی وجود باشد.
و اگر امکان را به وجود نسبت دادیم دیگر صحیح نیست که از امکان ،استوای نسبت آن به وجود و عدم یا ضرورت وجود و عدم اراده کنیم ؛زیرا وجود عین خود هست و استوا آن به وجود و عدم مستلزم آن است که عین خود نباشد و در این صورت ،سلب الشی عن نفسه پیش می آید که محال است.
امکان ،لازمه ماهیت است و اعتباری
امکان لازمه ماهیت بوده و غیر قابل انفکاک از آن است ،زیرا در غیر این صورت ماهیت باید بتواند از آن جدا شود و اگر جدا شود ،ماهیت یا واجب می باشد و یا ممتنع ؛پس ذاتاً و فی نفسه یا موجود است یا معدوم در حالی که ماهیت از آن نظر که ماهیت است نه موجود است و یا نه معدوم .مقصود از این که :امکان لازمه ماهیت است ،آن است که بدون نیالز به امر دیگری متصف به امکان می شود.
از سوی دیگر امکان اعتباری است ،زیرا وقتی خود ماهیت یک مفهوم اعتباری می باشد.
وقتی می گوییم امکان ،لازمه ماهیت است مراد از لزوم همان اصطلاحی نیست ، که به معنای علیت و اقتضاست .بطوری که تصور ماهیت به تنهایی کافی است تا حکم کندیم که آن ماهیت ،ممکن است و امکان برای آن ثابت است .
نکته دوم :پاسخ به یک اشکال است ماهیت در مرتبه ذات مسلوب الضرورتین است .یعنی امکان یک جز از اجزای ماهیت است و داخل در ذات ماهیت است .نتیجه اینکه امکان در مرتبه ذات ماهیت است .از سوی دیگر اگر امکان در مرتبه ذات ماهیت باشد باید ذاتی ماهیت محسوب شود ،در حالی که چنین نیست و جز بودنش باطل است ؛زیرا معقول ثانی است و معقول ثانی ، خارج از ذات ماهوی است .
اقسام وجوب یا ضرورت
1- ضرورت ازلی ؛ آن است که محمول برای ذات موضوع ،بدون قید و شرطی ،ضرورت داشته باشد ،و به ذات خدا اختصاص دارد . مانند : خدا بالضروره موجود است .
2- ضرورت ذاتی ؛ آن است که محمول برای ذات موضوع به قید وجود موضوع ،ضرورت داشته باشد .مانند: هر انسانی بالضروره حیوان است .
3- ضرورت وصفی ؛ آن است که محمول برای ذات موضوع مادامی که موضوع متصف به وصف معینی است ضرورت دارد. مانند : هر نویسنده ای به هنگام نوشتن ،انگشتانش بالضروره حرکت می کند.
4- ضرورت وقتی :آن است که محمول برای موضوع در وقت معینی ضرورت داشته باشد ،مانند :ماه هنگامی که زمین بین آن و خورشید حائل شود ،بالضروره در ماه خسوف روی می دهد .
احکام وجوب غیری:
هر چند ماهیت فی حد نفسه و به حسب ذات برای وجود امکان دارد ،ولی اگر علت تامه اش واجب و ضرورت خواهد ؛ از این رو وجوب ماهیت پیش از وجود به وسیله علت تامه اش واجب و ضروری می گردد ؛چنان که گفته اند: "اشی ما لم یجب لم یوجد ؛چیزی تا وجودش واجب نگردد موجود نمی شود ". به این وجوب و ضرورت ،"وجوب غیری" می گویند.
ضرورت به شرط محمول
این ضرورت بدین معنا است که یک ماهیت پس از آن که موجود است مادامی که موجود است ضرورتاًموجود است ،زیرا در همان حال که موجود است معدوم باشد ،اجتماع نقیضین لازم می آید که محال است.
از این رو گفته اند :ماهیت موجود را دو ضرورت فرا گرفته است :یکی وجوب غیری ودیگری بشرط محمول.
امکان بالذات تحلیل عقلی است
گفتیم "ممکن بالذات " با "واجب بالغیر" و "امتناع بالغیر "قابل جمع است ،بلکه یا واجب بالغیر است یا ممتنع بالغیر ؛اگر علت تامه اش موجود باشد واجب بالغیر است و اگر موجود نباتشد ممتنع بالغیر ،ولی امکان خالص، که در آن حال نه واجب بالغیر باشد و نه متنع بالغیر ،محال است .پس امکان بالذات با تحلیلی عقلی برای ماهیت اعتبارمی شود ،یعنی با صرف نظر از علت آن می گوییم ممکن بالذات است و وقتی که علتش معدوم است با قطع نظر از علت عدم آن می گوییم ممکن بالذات است .
وجوب و امکان در خارج به وجود موضوعش موجود است :
جهات سه گانه وجوب ،امکان و امتناع ،کیفیات سه گانه برای نسبت های قضایا می باشند در این میان ، وجوب و امکان دو امر وجودی هستند ،زیرا قضایای موجهه چون "خدا موجود است بالوجوب "و:"انسان موجود است بالامکان "در خارج وجود داشته و اوصاف موجودات خارجی هستند ،نه اعتبار عقلی محض، که هیچ صورتی در خارج ندارند ،زیرا وقتی که موجود به دو قسم واجب وممکن تقسیم میشود ،چون خود موجود که مقسم است ،وجود دارد؛
اگر واجب وممکن در خارج وجود مستقل از موضوع خود داشته باشند ،تسلسل لازم می آید که محال است ؛مثلاً در گزاره : "خدا واجب است " یا : "انسان ممکن است " ،اگر واجب وممکن ،*وجودی مستقل از موضوعشان داشتند ،وجودشان یا واجب بود و یا ممکن و آن گاه هر یک از آنها هم چون وجود داشتند ،یا واجب اند و یا ممکن و همین طوذر تا بی نهایت وجود داشتیم.
در اینکه امکان در خارج موجود است یا معدوم ،و اگر موجود مستقل دارد یا ندارد ،سه قول وجود دارد :1-امکان از اعتبارات محضه بوده ،هیچ وجودی در خارج ندارد . 2-امکان در خارج وجود مستقل ،وجود دارد 3- امکان در خارج وجود دارد اما نه به وجود مستقل ،بلکه موجودیتی دارد غیر مستقل وقائم به موجودیت موضوع خود که همان ماهیت موجود در خارج است.
وجوب که همان ضرورت وجود اوست در خارج موجود است و چون وجوب در واجب ،عین ذات واجب بوده و خارجی است امکان هم باید چنین باشد ،زیرا اگر امکان در خارج نباشد بلکه در ظرف دیگری چون ذهن باشد دیگر امکان ،مقابل وجود قرار نخواهد گرفت .
ممکن هم که قسیم واجب است باید امکانش خارجی باشد و مقسم چون موجود خارجی است ،پس امکان هم که قسمی از اوست در خارج ،متحقق است .و چون موصوف در خارج به وصفی متصف شد گواه ان است که وصف هم امر وجودی است . پس امکان در خارج موجود است به وجود موضوعش که ماهیت موجوده است.
امکان اگرچه امرعدمی و به معنای سلب ضرورتین است لکن این سلب ،سلب مضاف است و اضافه ای به کلمه ضرورتین دارد واضافه و نسبتی هم به موضوع و ماهیتی که دو ضرورت از آن سلب می شود.
جواب دیگر این است که مقسمن در هر ظرفی که متحقق است اتصافش به اقسام هم باید در همان ظرف ،متحقق باشد .وچون مقسم ،موجود خارجی است پس اتصاف به اقسامش هم در خارج می باشد.
امکان در خارج به وجود موضوعش موجود است ،که عروضش در ذهن و اتصاف به آن در خارج است .ماهیت موجود در خارج به امکان متصف می شود اما عروض امکان که عبارت از سلب ضرورتین است بر آن در ظرف ذهن است. بنابراین اینکه می گوییم امکان در خارج به وجود موضوعش موجود است ،یعنی اتصاف موضوفش به آن در خارج است ،گرچه عروضش به عنوان یک مفهوم ذهنی در ذهن است .
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |