زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی پژوهنده: تکتم دانشور بهار 88 مقدمه ای پیداتر از هر پیدائی و ای آشکارا تر از هر هویدائی پیدائی تو با نهانی سازگار و پنهانی تو چون پیدائی آشکار .نه پیدائی تو از پنهانی در میان و نه پنهانی تو از پیدائی برکران . ای هستی که هیچ نیستی در هستی تو فرو نیاید وهیچ نیستی هستی تو را نشاید . یگانکی تو در ازل و ابد بر یک قرار منزه و مبرا از اضافه و نسبت اندک و بسیار . هم سپاس تست که حضرت عزت تو را سزاوار است و ستایش تست که در جناب تو بر کار است . چکیده همانطور که مشاهده خواهید کرد در این مقاله سعی بر آن شده است تا جایگاه واقعی معرفت الله و حوزه اثراتش در عرفان ومعنای حقیقی معرفت و بالاخص معرفت الله تبیین شود . با بررسی های انجام شده در بین نظرات بزرگان و کتب معتبر تا حدودی به این نتیجه رسیدیم که : عده ای معرفت را دست نایافتنی پنداشتند از جمله شبلی که می گوید : حقیقت معرفت عجز است از معرفت .(در کشف المحجوب) اما باز در جائی دیگر ناظر این بودیم که عده ای برای معرفت راه وطریقت رسیدن به آن در نظر گرفتند و معتقد ند که انسان برای رسیدن به این معرفت خلق شده است . مراتب معرفت و تعاریفی از آن نیز ذکر شده است ....... کلید واژه : معرفت – علم – الله – شهود – قلب و دل . معرفت الله در نگاه بزرگان هنگامیکه پرتو درخشان آیین مقدس اسلام با معارف شکوفا و پربار و بالنده و الهی سراسر جهان ظلمانی را روشن ساخت و مسلمانان متفکر وجویندگان حقیقت وکمال انسانی را از سرچشمه زلال دانش و معرفت سیراب کرد. همگان را برانگیخت که از جوانب وجنبه های گوناگون در باب توحید و شناخت حق و راههای وصول به حقیقت مطلق و غایت و نهایت وجود بیندیشند بدین روی از حق تعالی و قرآن کریم و احادیث و سیرت نبوی و پیشوایان دین کمک گرفتند و اندیشه عالی خداشناسی و سیر و سلوک طریق معرفت را رشد دادند و پروردند و آن را به صورت مکتبی پر ارج و بسیار بزرگ وپهناور در آوردند و شیوه حرکت و سیر در راه تعالی و تکامل انسانیت را آموختند . این اندیشه تابناک و این سیر سلوک یک مکتب فکری و علمی بوجود آورد که آن را عرفان نامیدند و راه و رسم و طریقت را تصوف نام نهادند . یکی طریقه و راه است و دیگری تفکر و خودشناسی و حق شناسی و به حقیقت رسیدن . یکی راه و رسم مریدی و مرادی دارد و تعلیم و تعلم وصورت و قال و احوال و دیگری دریافت و ادراک دارد و اشراق و وصول بمعنی و کمال . خداوند می فرماید : و ما قدروا الله حق قدره .(انعام / 91) پیامبر اکرم (ص) م فرمایند : لو عرفتم الله حق معرفته لمشیتم علی البحور لزالت برعائکم الجبال . هجویری در کشف المحجوب می گوید : "معرفت خداوند – تعالی – بر دو گونه است : یکی علمی و دیگری حالی . و معرفت علمی قاعده همه خیرات دنیا و آخرت است . و مهمترین چیز ها مر بنده را اندر همه اوقات و احوال شناخت خدای است. جل جلاله قوله تعالی : و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون . (ذاریات / 56) ای لیعرفون . پس معرفت حیات دل بود به حق و اعراض سر از جز حق و قیمت هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود وی بی قیمت بود . پس مردمان ازعلما و فقها و غیر از آن صحت علم را به خداوند معرفت خوانند و مشایخ این طایفه صحت حال را به خداوند معرفت خوانند . و از آن بود که معرفت را فاضل تر از علم خواندند که صحت حال جز به صحت علم نباشد و صحت علم صحت حال نباشد. یعنی عارف نباشد که به حق عالم نباشد اما عالم بود که عارف نبود ." امیر المومنین (ع) می فرمایند : عرفت الله بالله و عرفت ما دون الله بنور الله : خداوند را بدو شناختم و جز خداوند را به نور او شناختم . طارمی در انیس العارفین معرفت را اینگونه تعریف می کند : "المعرفته احاطه بعین الشیء کما هو . یعنی ادراک حقیقت شیء است بذاته و صفاته برآن چیز که بر اوست بعینه نه به صورت زایده مثل او. این ادراک عارفان است . پس معرفت اتحاد عارف است به معروف به بودن ایشان شیء واحدی یا بودن ذات معروف در عارف . پس نمی شناسی تو شیء را مگر به چیزی که در توست از او یا به چیزی که در اوست از تو." معرفت احوالی از احوالات سالک طریق حق که مقارن سلوک تا وصول به مقصد عارض می گردد معرفت است. معرفت احاطه به حقیقت شی است ذاتا و صفاتا . معرفت حاصل نشود مگر بوسیله آنچه معروف در عارف به ودیعه نهاده است از وجود و کمالات وجود . از این جهت حضرت ختمی مرتبت (ص) در معرفت پروردگار اکتفا نمود به معرفت کتاب انفس . عارف راه حق از مصنوع صانع را می شناسد و از هر موجودی پی به موجد می برد تا حدی که غیر صانع نبیند و تمام مصنوعات را فانی در بحر احدیت مشاهده نماید . معرفت را مراتبی است . کسانی هستند که غیر از استماع صفات حق تعالی بهره ای ندارند ایشان را مقلدین گویند . افرادی هستند که به برهان ودلیل دانند که صانعی دارند. هر دلیل و برهان برای آنها روزنه ای است به جانب حضرت احدیت .گروهی دیگر به وسیله معرفت و شناسایی حق تعالی و بندگی و اطاعت او لطف الهی را همواره مشاهده می نمایند . گروهی نیز هستند که معرفت ایشان از باب معاینه باشد که ایشان در هر آنی نوای بنده نوازی را به گوش دل می شنوند آنان را عارفان گویند . اشراف و احاطه اصولا موضوعات جهان عینی دارای جنبه ها و ابعاد گوناگونی است لذا هر یک از رشته های علوم می توانند تنها یک یا چند بعد آن را مورد بررسی و تحقیق قراردهند . شناخت نفس یا من حقیقی انسان نیز خارج از این قائده نیست . بشر نمی تواند بدون سیر مراحل من حقیق خود را دریابد . باید نخست فعالیت ها و نیروهای درونی را درک کرد سپس یکایک آنها را کنار گذاشته و به ریاضات مهمه به من حقیقی رسید چه همیشه معلولات را همراه با آخرین اجزاء آن می توان یافت . بنابراین شناخت های علمی معمولااشراف است نه احاطه . احاطه بر معلول و ملزوم به واسطه احاطه بر علت و لازم آن است. به دشواری می توان به طور محض و خالص و بدون تاثیر از واحد های قبلی به سراغ موضوع رفته و بر ان احاطه یافت . اما مردان الهی هم به به مقام اشراف ظاهری و باطنی رسیده اند و هم به مرتبه احاطه ظاهری و باطنی. مسلما با طی مراحل شناخت نسبت به من یا نفس می توان به هدف رسید . معنی باطنیه و الهیه (من عرف نفسه فقد عرف ربه ) کسی را احاطه کند . که مراحل من حقیقی را طی کرده باشد . معرفت دید قلبی دل را مراتبی است و مرتبه اصلی آن حب اوست . جمیع آنچه هست از شئونات و جلوات حب می باشد و ظهور اراده مطلقیه از کمال این حب است . اگر کسی این حب را در خود ایجاد کند صفات خدایی در وی بالفعل خواهد بود . در این مقام است که جهت نوری انسان غالب شده و جهت ظلمتی را منهدم می سازد . در این مرحله است که معرفت و حب و ذکر یکی خواهد بود . معرفت یا شناخت در اصطلاح عرفا دیدن مرتبه دوم را گویند . چنان که اگر کسی مرتبه اول یکی را ببیند مرتبه دوم که دید گوید می شناسم . اما دفعات در دل نیست زیرا در معرفت دل هرگز فاصله میان محب و محبوب نیست .در این مقام عارف و معرفت و معروف هر سه یکی خواهند بود . آنجا عرصه ای است که اختلاف پذیر نیست . منبع معرفت واقعی دل پاک است . دل آینه ای است که صفات الهی در آن جلوه گر شود اگر چنین نیست آلوده است باید کوشید و زنگ غبار آن را بر طرف نمود . آینه فلزی چون زنگ گیرد قوه ی انعکاس و حساسیت آن از میان می رود حس روحانی باطنی نیز که آن را دیده دل یا عین الفواد و دیده ی بصیرت نامند اگر زنگ مادیات بر او تسلط یابد قوه انعکاس آن ازبین می رود . پاک شدن این آینه متوقف است بر تزکیه نفس وتفضل الهی . تنها از راه تزکیه نفس می توان به معرفت حق واصل شد و این موفقیت به اراده و فضل الهی به کسانی که مستعد اخذ معرفتند عطا می شود . تفاوت های علم و معرفت برای انسان دو گونه زینت است : زینت ظاهری و باطنی . زینت باطنی مقدم بر زینت ظاهری است چنان که صحت روحی اهم از صحت جسمی است . علم یک زینت باطنی است به شرطی که توام با عمل و معرفت باشد . معرفت پایه عمل است و کمیت و کیفیت عمل الهی به میزان معرفت است . زینت معنوی دیگر معرفت است و بعد از آن حال معنوی . ثمره علم و معرفت عمل است و ثمره عمل حال . به عبارت دیگر درخت علم وقتی بارور گردد ثمره اش عمل الهی است و آن را هم مراتبی است . لطیفه دل با بار عرفان ومعرفت بارور شود و میوه آن به صورت حال معنوی ظاهر گردد . بنابراین علاوه براکتساب واجتهاد ظاهری و متانت علم باید لطافت علم هم باشد. متانت علم بدون لطافت علم و لطافت حال ثمر بخش نیست . با وجود علم ممکن است قلب به اطمینان نرسد اما معرفت سبب اطمینان خاطر و شرح صدر است . امکان دارد علم علت حصول یقین و رفع شبهات و ابهامات نشود ولی معرفت موجب یقین و رفع شک و ریب است . علم بساکه سبب ضلالت گردد اما معرفت موجب نجات بشر است . عارف ربانی از معرفت ربانی بهره جوید واز منبع فیض ربانی کسب کمال و معرفت کرده و در بحر معرفت قرار گیرد . چنین عالمی پایبند ظواهر علم و سایر امور نشده همواره متوجه به معانی است . در لسان وحی و از جمله در آیه ذیل منظور از علم عمده توجه به بواطن و معانی است نه به صور و ظواهر : ( لا علم لنا الا ما علمتنا ) . معرفت مبدا همه کمالات مبدا همه کمالات معرفت حق وترک هوی های نفسانی است . و مبدا تمام نقائص خدانشناسی ضعف ایمان و حب نفس است . بنابر این راه اصلاح تمام مفسده ها معرفت به حق و ترک هوی های نفسانی است . خداوند متعال می فرماید : هر چه از نیکی و حسنه به تو رسد از خداست و انچه از بدی به تو رسد از نفس توست . معرفت به حق حب و دوستی خدا را می آورد . چون این حب و دوستی کامل شود انسان را از خود منقطع می کند . چون از خود منقطع شد از همه عالم منقطع گشته و چشم طمع بر خود و سایرین بر بندد و از رجس طبیعت پاک و پاکیزه شود. آنگاه نور ازل از باطن قلب طلوع نموده و تمام اعضاء و قوای او الهی گردد . مراتب معرفت معرفت به اصول را مراتبی است : معرفت در مقامی بنام معرفت حسی و در مقامی به نام معرفت استدلالی و در مقامی معرفت شهودی و در مقامی به نام معرفت کشفی یا وصالی است که تا فرد آن ها را سیر ننماید به کمال و وصال نمی رسد . مرتبه اول این است که سالک تنها نامی از سیر و سلوک بشنود. دیگر آن که به مرتبه استدلال برسد و سپس به عیان و شهود او را ببیند و سرانجام به مقام فنا رسد و فانی گرددفنای عاشق در معشوق . توحید سالک مراتبی دارد : یکی اینکه موحد هر اثری را از آثار حق مطلق بیند . مرتبه دیگر آنکه موقعی که اثری از فاعل مطلق ببیند بداند این اثر کدام صفت از صفات الهی است . اگر ایمان و معرفت او از این هم قوی تر باشد مراد الهی را در تجلی این صفت می بیند . در مراتب عالی تر ایمان و تکامل علم الهی را در آینه معرفت خود مشاهده می نماید . در آن موقع عارف از دایره علم و معرفت بلکه از دایره وجود خارج شود . از این رو بزرگان فرموده اند : معرفت در حقیقت قیام وجود جهل در برابر قیام علم الهی است. یعنی در حقیقت اوست عارف و معروف اوست شاهد و مشهود چه بنا به اصل ( من عرف نفسه فقد عرف ربه ) پس از رسیدن به معرفت نفس می توان به خدا رسید . در واقع معرفت ذات و صفات الهی باید در صور تفاصیل افعال و حوادث و نوازل باشد . سالک در اثبات صفت برای ذات الهی باید بدون ملاحظه تشبیه و نفی تشبیه باشد نفی تشبیهی که منجر به تعطیل نگردد تا فردی این مراحل را سیر ننماید به تکامل نمی رسد . منابع قرآن کریم اللهوردیخانی علی – سفر به کعبه جانان / تهران : دانشگاه تهران موسسه انتشارات 1381 . شبستری محمود بن عبد الکریم – حق الیقین فی معرفه رب العالمین/ تهران : اساطیر 1380 . طارمی صفی الدین محمد – انیس العارفین / انتشارات پیدا 1377 . کبیر یحیی - عرفان و معرفت قدسی / قم : مطبوعات دینی 1386 . هجویری ابوالحسن علی بن عثمان – کشف المحجوب / تهران :انتشارات سروش 1383 .
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد