عنوان: محبّت
محقّق: فرزانه احمدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدّمه
«وَ مِنْ آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنْفُسِکُم أزْواجاً لتَسْکُنُوا ألَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مُوَدّةَ و رَحْمَةَ و إنّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لقومٍ یَتَفَکّرون» (سوره روم، آیه 21)
یکی از نشانههای قدرت الهی آن است که به نفع شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و مأنوس همدیگر گردید و میان شما امواج نیرومند مهر و دوستی را کارگزاری کرده و در این برقراری «محبّت» نشانه روشن الهی است برای صاحبان خرد و دانش، و در این آیه میفرماید که ما مهر و محبّت را آفریدیم جهت تسکین مخلوقات ولی مقابل او نفرت و کینه را نیافریدیم.
اندیشمندان با وجدان و دانشمندان آزاده میتوانند در میان دریای تعلیمات انبیاء و فیلسوفان اجتماعی جستجو نموده و آن نهایت آموزش و کانون محبت را بیرون کشیده و به جامعه به طور رایگاه بازآموزی نمایند و جامعه را در پوشش محبت سعادتمند نموده و از شبنم مهر و محبت است که دلها با طراوت و منافع دنیا همه فدا میگردد و از آتش مهر است که هر ناپخته، پخته و مانند شهد گوارا میگردد. قرآن مجید محبت مطلق را مختص به ذات حق میداند و به خاطر این که الله محبت محض است و همه مخلوقات را در نهایت دوست دارد.
بررسی واژه محبّت
کلمه محبت مصدر میمی حب است و از لغت تازی گرفته شده به معنی دوست داشتن، جرجانی در غیاث اللغات و در لغتنامه آنندراج آورده که کلمه محبت به فتح میم صحیح است و آنچه به ضم میم مشهور است غلط است.
مهر و علاقه اگر به اندازه تعادل حقیقی باشد همان دوستی و محبت است و پارهای از لغتنامهها محبت را دادوستد عاطفه میدانند و معامله عاطفی معنی کردهاند.
ناظمالاطباء زیر لغت حب، آن را به معنی مهر، ودّ، وداد، دوستداری، دوستی، مودّت و عشق آورده است.
در اصطلاح فلاسفه محبت ابتهاج از شیئی به شیء دیگر میباشد خواه آن شیء موافق یا مخالف بر خودش باشد اعم از آنکه عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی، در اصطلاح تصوف، مهرورزی عبارت است از غلیان دل در مقام اشتیاق به لقاء محبوب. امام ابوالقاسم قشیری میگوید: محبت محو محب است بصفاته و اثبات محبوب است بذاته که تمام صفات خود را در طلب محبوب نفی کند.
هجویری گوید: محبت حق نسبت به بنده ارادت خیر بود و رحمت و محبت الهی است از اسامی ارادت و بالجمله محبت خدا آن است که بنده را از معاصی برهاند و مقامات و احوال عالیه وی را کرامت فرماید.
بررسی مهر و محبت از دیدگاه عرفا
دانشمندان و عرفا گویند که هرجا رد پای مهر و محبت باشد آنجا رد پای عشق مشاهده میشود بین محبت و عشق پاره ترادف گویند ولی از نظر منطقی بین شأن عام و خاص مطلق است.
سهروردی محبت و مهر را حقیقتی نورانی میداند و به نحوه اتصال آن با جهان عقل، روح و جسم میپردازد و درنهایت آن را زیبایی و جمال مهرورزان و خوی پاک محبوبان ذکر میکند.
و از گفتار مکی بیان میکند درباره پرسش از اصل محبت، پاسخ میفرماید محبت چیزیست که به لطافت معنا در قلب وارد میشود و این لطافت از جانب محبوب به او تعلّق میگیرد و اولین نسبتی که از محبت در قلب آشکار میشود سه معنی دارد که عبارت است از:
1- استمرار یاد محبوب 2- آزادی ملاقات معبود 3- شادمانی و پایکوبی به هنگام یاد او
در بحث محبت نکته مهم و قابل توجه آن است که در جریان محبت آن چه اصل است، دوستی حق است که مقدم بر همه دوستیهاست، زیرا در ابتدا حق بنده را به دوستی میگیرد «نخست محبت خود را اثبات کرد و آنگاه محبت بندگان، تا بدانی که «تالله» بنده را به دوست نگیرد، بنده به دوست نبود.»
علامه فیض کاشانی مهر و محبت را رابطهای دوسویه برمیشمرد و مینویسد حقیقت محبت رابطهای اتحادی است که دوستدار را با دوست دارنده متحد و یگانه میسازد، جذبهای است از جذبات محبوب که مهرورزان را به سوی خویش فرا میخواند.
استاد ابوعلی میفرماید: محبت لذتی است و حقیقت آن حیرت است و سرگشتگی، عشق آن است که در محبت از حد درگذرد و حق تعالی را وصف نکنند بدان که از حد درگذرد.
سمنون گوید: محبان حقتعالی به شرف دنیا و آخرت رسیدند زیرا که پیغمبر گفت مرد باز آن بود که او را دوست دارد پس ایشان با خدای تعالی باشند.
بررسی محبت از دیدگاه اولیاء خدا
امام صادق (علیهالسلام) در باب محبت میفرماید: چون عشق حق بر قلب عبد بتابد، از هر شغلی و ذکری جز حضرت او خالی شود عاشق خالصترین و راستگوترین و وفادارترین و پاکترین و باصفاترین و مطیعترین مردم از نظر عمل و ذکر و ورد و نفس و جان است.
به هنگام مناجات عاشق، خداوند بر ملائکه وی مباهات میکند و ملائکه به دیدن او افتخار مینمایند و سبب او به سبب او بلاد را آباد و معمور میدارد و بکرامت و حرمت آنان به دیگران حرمت میگذارد، دعای بندگان را به عزت آنان مستجات مینماید و بلا را به رحمتش به سبب بزرگواری آنان از مردم دفع مینماید. اگر خلایق منزلت و قدر آنان را ترد خدا بدانند هرآینه تقرب میجویند به حضرت او به وسیله ایشان و خاک قدمشان را توتیای دیده خود کنند.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: آتش عشق خدا واقعی است که بهر چه عبور کند آن را میسوزد و نور الهی حقیقتی است که به هرچه بتابد آن را منور نماید و رحمت حق به هر چه افتد بدو فیض رساند و نسیم الهی بر هرچه وزیدن گیرد سبب حرکت و نموّش شود و باران الهی بر هرچه ریزد آن را احیا کند و در زمین الهی هر نعمتی که مناسب آن زمین باشد روید، پس خدای بزرگ هرکه را دوست بدارد هرچه از ملک و مال خواهد به او دهد.
پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: هرگاه خداوند دوست بدارد بندهای را، محبت او را در دل برگزیدگان خود از اولیاء و اصفیاء و در ارواح ملائکه و ساکنان عرش میاندازد تا محبوب پاکان و ملکوتیان شود و نیز برای او در روز قیامت رخصت شفاعت دهد.
محبت و درجات آن
خداوند عزوجل میفرماید: هرکس از شما از آیین خود بازگردد، خداوند جمعیتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند.
محبت آن است که قلب سالک (فقط به محبوب) تعلّق گیرد میان همت و أنس. زیرا تعلق از حکم همت است و انس از حکم تجلی است، پس در محبت از آن دو گریزی نیست. آخرین منزل از منازل اودیه، منزل همت است و از این رو باید همت را در مقام محبت همراه داشت، چرا که محبت نهایت شدت طلب دست و نهایت طلب و پایان آن دستیابی به مطلوب است پس محبت به نور تجلی مییابد و بدان منتهی میشود که انس به جمال محبوب را درپی دارد و میان این دو همت و أنس محبت پدید میآید.
محبت نخستین وادی از وادیهای فناء است و گردنهای است که از آن بر منزلهای محو (فنای افعال و صفات) سرازیر توان شد و آن آخرین منزلی است که پیشگامان عامه یعنی محجوبین از حق تعالی، عقبماندگان از خاصه را در آن دیدار میکنند و به آنان میپیوندند و پیش از آن غرضهاست برای عوضها و پاداشها، یعنی نخستین منزلی که به حساب میآید و ارزشمند است، منزل محبت است امّا منازل پیش از آن غرضهایی است برای مردم که بر ایشان آشکار میشود و آنها را بر اعمالی که از ایشان صدور مییابد، برمیانگیزد تا به پاداشهایی که برای آن اعمال مقرر گشته، دست یابند اینان در واقع مزدورانی هستند که برای اجرت کار میکنند برخلاف محبین که بندگان خالص برای محبوب خویشاند و چشمداشت هیچ اجرتی در برابر اعمال خود ندارند.
محبت نشانه طایفهای است که سیر الیالله میکنند و با آن شناخته میشوند و به آن نسبت داده میشوند و عنوان طریقت است، عنوان چیزی است که آثار آن در سیمای ارباب طریقت و احوال و اعضا و جوارح ایشان آشکار میشود بهگونهای که نمیتوانند آن را کتمان کنند و این آثار دلالت بر احوال طریقت در باطن ایشان میکند و معقد نسبت میباشد یعنی چیزی است که توسط آن نسبت عبودیت و ربوبیت میان مخلوق و خالق به محبیت و محبوبیت، منعقد و برقرار میگردد.
«و هی علی ثلاث درجات: الدرجة الاولی محبةٌ تقطع الوسوس و تلذّ الخدمة و تسلی عن المصائب و هی محبّة تنبت من مطالعة المنّة و تثبت باتّباع السنّة، و تنهو علی الاجابة للفاقة»
محبت بر سه درجه است:
درجه نخست: محبتی است که هرگونه وسواس و تردّد را از ریشه قطع میکند زیرا محبّ تنها محبوب خود را مشاهده میکند و تنها به سوی او جذب میشود و از این رو هیچ ترددی در او نیست و شیطان راهی به سوی او نمییابد که در او نفوذ کند، چرا که او مخلص و خالص گشته است و شیطان به نقل قرآن کریم گفته است: «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ رَجْمَعینَ إلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمخلَصینَ» به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو، از میان آنها. و این استثنا را از آن رو ذکر کرد که خدای تعالی خطاب به او فرماید: «إنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِم سُلطانٌ إلّا مَنِ اتّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ» بر بندگانم تسلط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی میکنند و خدمت را لذیذ میسازد چون محبت اقتضای آن را دارد که مُحب، محبوب خود را با تذلل در پیشگاه او تعظیم کند و بزرگ بدارد و هرچه این تذلل بیشتر باشد، لذتش افزونتر است و مایه تسلّی از مصیبتهاست، زیرا قلب محب به چیزی غیر از محبوب تعلق نگرفته است تا با از دست دادن و یا به دست نیاوردن آن محزون و اندوهگین شود، پس درواقع به محب مصیبتی نمیرسد که نیاز به تسلای از آن باشد و آن محبتی است که از مطالعه و توجه به منت و نعمت خداوندی میروید زیرا هرچه بنده نعمتهای خداوند را که بی هیچ استحقاقی نصیب او ساخته و به او عنایت کرده، بیشتر ملاحضه کند و در آن تأمل نماید، محبتش به خداوند افزون میگردد که این خدای تعالی است که نعمتهای آشکار و نهان خود را به سوی بندگان سرازیر کرده است. «هُوَ الَّذی اَسْبَغَ عَلَیْکُم نَِعِمَهُ ظاهِرَةً و باطِنَةً» نعمتهایی که انسان هرگز نمیتواند آنها را به شماره آورد. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لاتُحصوها» و این محبت با پیروی از سنت نبوی ثابت و استوار میگردد زیرا با پیروی از فرامین و دستورات پیامبر باطن انسان با باطن پیامبر مناسب میشود و قلبش روشن میگردد و با نور زیبائیها و محاسن محبوب را مشاهده میکند و درنتیجه محبت او به واسطه حصول لازمهاش مستحکم و استوار میگردد و اثر محبوبش در آن آشکار میشود، چنانکه خدای تعالی میفرماید «قُلْ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ اللهَ ماتَّبعونی یحبِبْکُمُ الله» ای پیامبر به مردم بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید، تا خداوند شما را دوست بدارد و از جمله آثار محبوبیت حق تعالی استحکام و ثبات محبت است، چون خداوند فرموده است «یُحِبُّهُمْ وَ مُحِبُّونَهُ» خداوند ایشان را دوست دارد و ایشان خداوند را دوست دارند، و اجابت فاقت، نیازمندی موجب رشد و نمو آن میشود.
درجة دوّم: محبتی است که باعث ایثار و مقدم داشتن حق بر غیر او میشود. زیرا محبت راستین جایی برای دوستی غیرمحبوب باقی نمیگذارد و زبان را به ذکر حق حریص میسازد، زیرا چیزی بر زبان جاری میشود که بر قلب غلبه دارد و از این رو گفتهاند: «علامت دوستی یک چیز، کثرت ذکر آن است، و محبت با کتمان ناسازگار است و قلب را به طلب مشاهده محبوب وابسته میکند، و آن محبتی است که از مطالعه صفات خسای الهی و نظر به آیات و ریاضت و جدّ وجهد و تلاش در مقامات پدیدار میگردد، امّا مطالعه صفات الهی، به خاطر آنکه هر کس در آن تأمل کند و معانی آنها را به خوبی دریابد، شیفته خدای تعالی، که موصوف به آن صفات است، میگردد، و امّا ریاضت در مقامات به خاطر آنکه هرکس در سلوک الی الله فاقد محبت باشد. اگر تلاش و کوشش و جدّ و جهد فراوان کند، امید میرود که در قلبش محبت الهی پدیدار گردد.»
و الدرجة الثالثة محبّةٌ خاطفة تقطع العبارة و تدقّق الاشارة و لاتنتهی بالنعوت. و هذه المحبّة هی قطب هذا الشأن؛ و مادونها مَحابّ نادت علیها الانس، وادّعتها الخلیفة، و أوجبتها العقول.
درجه سوم: محبتی است رباینده که محب را از وادیهایی که صفات را پراکنده و متفرق میکند به حضرت جمع ذات میرباید و عقل و فهم را از او سلب مینماید و از این رو عبارت را قطع میکند، چرا که عبارت موقوف بر ادراک عقل و فهم است و اگر این دو نباشد لفظ و تعبیر و بیان نیز نخواهد بود و اشارت را دقیق میسازد و به نعتها منتهی نمیشود، چراکه ورای نعتها و صفات است و از این رو معرفت آن جز به وجدان آن منتهی نمیشود و وجدان آن از شناختن و شناساندن آن بینیاز میسازد، و از این رو فایدتی در نعت آن نیست.
این محبت ذاتی که ذکر شده در درجه سوم قطب و محور این شأن سلوک الی الله است زیرا در سلوک الی الله عمده همان ترک غرضها و عوضهاست و اینکه سالک تنها طالب وجه الله باشد و تنها کسی اینگونه است که از این محبت برخوردار میباشد و مراتب پایینتر محبت که همان درجه اول و دوم محبت است، محبتهایی است که بر زبانها جاری میشود یعنی توصیفکنندگان وصف آن را بیان میکنند و میتوان از آن تعبیر کرد و دربارهاش سخن گفت چرا که امری معقول و متعلق به اغراض است و اقتضای فنا ندارد، بلکه مقتضی وجود است و طالب نفع و لذت میباشد و از یان رو مردم مدّعی آن هستند چون حصول آن برای ایشان ممکن است، خواه در ادعای خود صادق باشند و خواه کاذب و عقول حکم به وجوب آن میکند عقل حکم به وجوب محبت افعال خداوند مانند انعام و احسان الهی میکند زیرا به موجب آن به انسان نفع میرسد و فرمان عقل جز برای جلب نفع و دفع ضرر نیست و از این رو عقل به وجوب محبت منعم و محسن و وجوب شکر در ازای نعمت حکم میکند.
محبت خدا، دوستی با خدا و عشق
محبت یا آیین مهرورزی اگر به روال عادی سیر نماید، میشود یک انسان ایدهآل و خوب. اگر آیین مهرورزی از حد معمولی بیشتر شود به صورت هنر مهرورزی و کرنش جلوه میکند. اگر مهرورزی در جامعه به صورت پرستش و کرنش آشکار شود، جامعه سعادتمند میگردد و آن را در پارسی دلسپردگی میشود معنی کرد و اگر از این داغتر گردد میشود عشق یا دلباختگی که بالاترین مرحله محبت است در قرآن کریم درباره انسان بهینه به واژه عبد و عباد نام میبرد، مانند:
«قُل لِعِبادی الّذینَ اُسرَفُوا عَلی أنْفُسِهِم» بگو ای رسول به بندگان من که زیادهروی در وجود خود نمودهاند یا آیهی «عِبادُ الرَّحمن الّذینَ یَمشُونَ علی الارض هُونا» بندگان حق آن گروهی میباشند که بر روی زمین به آرامش راه میروند.
همه متاع جهان قابل تحسین و تحبیب میباشد ولی در این میان پارهای چون کانون مهرورزی و محبت میباشند که باید همه مهر و دوستی تعلق به آنها گیرد تا انسان زیان نکند، مانند الله که پیدایش محبت از اوست و آفریننده این امواج قویست، ناگزیر باید همه مهرورزی حق نهایت مهر و دوستی را که دلباختگی و دلدادگی است، تنها برای خداوند و به خاطر خدا و به سوی خدا باشد که موقع این انسان یک موجود پیشرفته خدایی و منعکسکننده نور الهی میگردد زیرا تمام کردارهای درون او و رفتارهای بیرون او رنگ خدایی پیدا میکند و همه پیغمبران و امامان را برای خدا از نهان خانه مغز دوست میدارد یا رفتارهای او نسبت به پدر و مادر و خویشاوندان و همسایگان و مسلمانان و جامعه را باید به خاطر خدا و به فرمان خدا دوست بدارد و مهر بورزد.
امام صادق (ع) میفرماید: روشنایی مهر و محبت خدا، هرگاه بر جان بندهای بتابد او را از هر مشغله غیرخدا باز میدارد و هر یادی جز الله تاریکی محض است، دل داده خدا پاکترین بنده خداست و این فرد راستگوترین و باوفاترین انسانهاست از این روایت معلوم میگردد که تابش نور محبت در قلب انسان بالا رفته و به صورت دلباختگی پدیدار میگردد. دلداده به خدا از همه چیز غیر خدا رها میگردد و تنها در همه چیز و همه امور مانند پرستش، خدا را میبیند و بس. از این جهت در همه چیز و همه جا نور خدا و دست صنع خدا را میبیند و به خاطر او موجودات را کرنش میکند.
گرچه مسئله عشق به حق و محبت به جناب الله که منشاء و علّتش معرفت به اسماء و صفات حضرت او و تفکّر و اندیشه در آلاء و نعماء و آثار آن وجود بینهایت در عرصهگاه خلقت و هستی است، وقتی انسان با حالی خاضعانه و دلی پر از خشوع و قلبی سوخته و شوقی کثیر این حقایق را از حضرت محبوب بخواهد، و برای آراسته شدن به این واقعیات با تمام وجود بکوشد به آنجا که باید برسد میرسد و در آن نقطه چشمه عشق و محبت به یار از تمام جوانب قلبش جوشیدن میگیرد و از ماسوی الله برید به حضرت الله میپیوندد و در آن وقت فقط و فقط او را خواسته و هرچه را بخواهد برای او خواهد خواست که این است صراط مستقیم و راهی که تمام انبیاء و اولیاء طی کردند و این است عشق حقیقی و محبت واقعی که چون شعلهاش در دل روشن شود غیر معشوق را سوزانده و از هستی انسان غیر مقام فناء فی الله و بقاء بالله چیزی نخواهد گذاشت.
قرآن مجید میفرماید: «صِبْغَةُ اللهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ الله صِبْغَةً» همه موجودات رنگ خدایی دارند چه رنگی از خدا بهتر زیبایی دارد. محبت به خدا و آفرینش، آخرین سرمنزل بندگی است، زیرا خدا جامع همه صفات کمالیه است، از این جهت تنها مهرورزی مطلق از آن اوست و چون خدا ذات جهان و نهاد گیتی است، مهر به او نیز باید ذاتی و حقیقی باشد برخلاف مخلوقات و آفریدهها، زیرا محبت داغ به آفریدهها بهصورت عشق تجلی میکند، اگر معشوق ناقص شد یا پارهای از کمالات را از دست داد ممکن است عشق به او زایل شود چنانچه در بین بشر فراوان مشاهد گردید، امّا دو جا محبت نقصانپذیر نیست.
1- عشق به الله، زیرا جامع همه صفات پسندیده جهان است
2- محبت مادر به فرزند، زیرا پدر و مادر اگر فرزندشان ناقص باشد باز هم عشق میورزند و به او علاقه دارند.
سنجش ارزش کار و بار انسان نیز با سنجش مهر و محبت است. اگر محبت انسان به خدا بیشتر باشد، ارزش کرنش او نیز بیشتر است در پدیدهها نیز چنین است.
قرآن مجید میفرماید: «والّذین آمنوا اَشَدُّ حبِّ الله» (سوره بقره/ آیه 165)
آنان که عقیده به آفرینش دارند به او نهایت مهر را میورزند.
آفت محبت به خدا و خلق خدا، مهرورزی به دنبا و متاع دنیاست، اگر شخصی دنیا و متاع دنیا را (ثروت و ریاست و مقام) به خاطر خدا بخواهد و مهر بورزد این خود مقدمه رسیدن به حق است، زیرا همه چیز جهان را پل پیروزی و واصل به حق قرار میدهد تا نزدیک به حق شود و متصل به او گردد و اگر جهان را از ریاست و ثروت و مقام و ... برای گذراندن غریزه و شهوات بخواهد، آن مهر مقابل حق و قطب عقربک منفی میگردد و این محبت آفت محبت به خدا میگردد و تشخیص این که دنیا را برای خدا میخواهد یا نه، خود اعمال اوست. اگر دنیا حلال و ریاست حلال و ... را جستجو نماید و به سوی او رود و در استاندارد خواسته الهی از حلال و مباح بیرون نرود، این محبت به دنیا عین محبت به خدا و فرامین خداییست، اگر به بهانه دنیازدگی و دنیاطلبی هر حرامی را با ترفند و یا رنگ حلال زدن طلب نماید، این دنیای حرام انسان را از محبت به خدا دور مینماید.
تنها وجودی که جامع همه صفات خیر و کمال است الله است، از این جهت همه محبتها و مهرورزیها و کششها باید مخصوص خدا و روی جانب آفرینش و به خاطر الله باشد و هر کردار و اعمالی که انسان انجام میدهد اگر به خاطر محبت به خدا و روی کردار برای خدا باشد، آن کردار خدائی و پر از محبت میشود، ولی اگر کردار انسانی از هر جهت به خاطر محبت پول مهر انسانی، خودنمایی و یا امور شهوی باشد، چون تنها عریزه مهر در اینجا شهوت حاکم است و از طرف حق پاداشی ندارد و کاری بیهوده و بیپاداش انجام میدهد، زمانی که انسان کارها را به خاطر مهر حق انجام دهد، آنکار خالصانه و صادقانه انجام میگیرد و خدای بزرگ دل مخلوق خود را مخزن مهر و علاقه او مینماید که در میان جامعه با محبت گشته، بلکه پارهای نسبت به او عشق میورزند و همه مردم از اندرون دل او را دوست میدارند.
قرآن مجید به پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
«وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبهم لَوْ أنْفَقْتَ ما فِی الأرْضِ جمیعاً ما ألَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبهم وَ لکِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ أنّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ» (سوره انفال، آیه 63)
آفرینش آن قدرت لایزال است که در میان قلب و مغزهای شما امواج نامرئی مهر و دوستی برقرار کرد که اگر شما همه منافع زمین را یکجا به آنها میدادی نمیتوانستی آنگونه مهر الهی بین مغزهایشان ایجاد نمائید، زیرا تنها قدرت جاوید خداوند دست که پیوند عظیم محبت را در میانشان برقرا و ثابت میکند و خداوند خود عین دانش عزیز جهان است.
فهرست منابع و مآخذ
1- انصاری، خواجه عبدالله، شرح منازل السائرین، تألیف: علی شیروانی، انتشارات الزهراء، 1373.
2- انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، ج 12، انتشارات پیام آزادی، چاپ اول، 1368.
3- انصاریان، حسین، عرفان اسلامی ، ج 1، انتشارات پیام آزادی، چاپ اول، 1368.
4- فروزانفر، بدیعالزمان، ترجمه رساله قشریه با استدراکات و تصحیحات، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1374.
5- مداحی آملی، محمدرضا، محبت در سیمای بهشتیان، انتشارات شلاک، تابستان 84.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |