عنوان: قدرت واجب تعالی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
نگارنده: کبری مشایخی
چکیده
قدرت صفتی است موثربر وفق علم واراده،پس هر صفتی که موثر نباشد،مانند علم و اراده در غیر واجب تعالی قدرت نیست اگر چه تاثیر قدرت بر این دو موقوف است. وهم چنین هر صفتی که موثر باشد اما نه بر وفق علم و اراده ،مانند طبایع بسایط و مرکبات جمالّیه نیز قدرت نیست ودر آنکه علم و اراده واجب در این تعریف داخل است باکی نیست،زیرا که صفات واجب عین یکدیگرند.
در پژوهش حاضر در باب قدرت سعی نموده ام که پس از ذکر مقدمه ای کوتاه در این ارتباط به بیان عمومیت قدرت، تعریف قدرت ،قیودی که در قدرت معتبر است و برهان بر قدرت واجب نقالی بپردازم و سپس دلائل قدرت خداوند توانا،راه فطرت،قدرت مطلق و استمداد از انسانها ،قدرت مطلق و محالات ،رابطه اراده و قدرت و قدرت درحق تعالی را بطورخلاصه بیان نمایم وآنگاه مطالبی کوتاه در زمینه ی اینکه آیا قدرت مطلق خداوند با خیرخواهی مطلق او سازگار است ؟بیان نمایم و سپس نتیجه گیری مختصری در پایان ارائه کنم. امید است این مطالب کوتاه ابتداً مورد عنایت و لطف باریتعالی و سپس مقبول شما واقع گردد.واز راهنمایی ها و ارشادات خردمندانه وزحمات جنابعالی در پیشبرد زمینه های علمی و فرهنگی دانشجویان و پژوهشگران تشکر و قدر دانی نموده و برایتان از درگاه ایزد منان آرزوی توفیق و سلامتی می نماییم .
واژگان کلیدی :
قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق
مقدمه
قدرت
یکی از صفات جمال و کمال الهی صفت قدرت است یعنی خداوند جهان بر هر چیز تواناست و قدرت او مانند ذات مقدسش بی نهایت و نامحدود است. دلیل بر قدرت اینست که خداوند تعالی صانع و آفریننده موجودات می باشد و عملاً مشاهده می کنیم او هر موجود را به اندازه آفریده و به آن شکل و صورت و شرایط لازم برای هستی بخشیده است.ما بالوجدان درک می کنیم خداوند موجودات زنده را با تمام نیازها و کشش های لازم برای ادامه زندگی آفریده است چنانکه به نقل از موسی در برابر فرعون که از خدای او سئوال کرده بود می فرماید :قال ربَّنا الذی اَعطی کُلَّ شَیٍ خَلقَهُ ثُمَّ هُدی ، طه.5
یعنی گفت :پروردگارما کسی است که به هر چیز آفرینش آنرا بخشید و آنرا هدایت فرمود بنابراین لازمه ی چنین آفرینشی وجود قدرت نا محدود است و وجود تمامیّت و کمال در خلقت بر توانایی ذات اقدس آفریننده موجودات دلالت می کند. برخی از فلاسفه ی اسلامی در مورد اثبات قدرت الهی چنین استدلال کرده اند. چون ذات باریتعالی محض هستی ووجود است بنابراین ذات اقدس او نور محض است .(الله) خداوند تعالی نورآسمانها و زمین است مثل نور او مانند مشکوتی است که درآن چراغی روشن باشد.و شک نیست که لازمه ی نور روشنی بخشی و پرتو افکنی است.دراینصورت مبداء ومنشاء اصلی قدرت اوست که با فیاضیّت و روشنی بخشیدن کائنات را به وجود آورده و هستی آنها را ادامه می بخشد زیرا این نور عین اراده و ادراک است لهذا بر هر چیز قادر و توانا است .( سید محمد محمودی موسوی گلپایگانی، خداشناسی ج اول ،ص 225)
عمومیت قدرت
از بسیار آیات قرآنی عمومیت و نامحدود بودن قدرت الهی به وضوح استفاده می شود مانند آیات زیر :
1- همواره چنین بوده که خداوند بر همه چیز و بر هر کاری قدرت دارد. (احزاب ، 27)
2- جز این نیست که کار خدا چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند بدان می گوید پس آن چیز خواهد بود. (یس ، 82)
3- هر گاه خدا چیزی را مقدور کرده باشد تنها به آن فرمان می دهد موجود باش پس آن وجود پیدا خواهد کرد.(بقره، 117)
در آیات قرآن بیش از چهل مورد جمله إنَّ الله علی کلِّ شیءٍ قَدیر(خداوند بر هر کاری توانا است ) آمده است و این آیات بهترین برهان بر عمومیت بی نهایت قدرت الهی می باشد. ولی در مابین فرقه های اسلامی برخی مانند معتزله ، عقیده دارند خداوند در افعال قبیح و کارهای ناروا و شر قدرت ندارد آنها این اعتقاد را چنین توجیه می کنند که اگر بگوییم حق تعالی بر کارهای قبیح و ناروا قدرت دارد این سخن مستلزم عقیده به ظلم در مورد خداوند است .
با کمی تامل نادرستی این عقیده معتزله آشکار می شود زیرا بدیهی است قدرت داشتن به کارهای قبیح و ظلم وشر هرگز ظلم محسوب نمی شود بلکه عمل کردن کار قبیح و زشت ظلم است . خداوند بر کارهای ناروا و قبیح قدرت دارد ولی هرگز کار قبیح و ظلم نمی کند بلکه وجود اقدس او منزّه از ظلم و قبیح است. واین عقیده معتزله مساوی با اعتقاد به عجز و ناتوانی خداست . زیرا معتزله با این اعتقاد خواستند از اعتقاد به ظلم در مورد خدا خود را بر حذر دارند در حالیکه گرفتار اعتقاد به ناتوان بودن خداوند تعالی شدند . (سید محمدمحمودی موسوی گلپایگانی ، خداشناسی ، ج اول ، ص 227)
تعریف قدرت
قدرت واجب الوجود عبارت است از صدور و فیضان اشیاء از ناحیه ذات به صرف مشیت و اراده ای که عین ذات اوست نه زاید بر ذات او. تفسیر قدرت واجب الوجود به صحت فعل و صحت ترک، موافق با قواعد و ضوابطی که مشهور و معروف در نزد حکماست ، نیست . چنانکه بعضی پنداشته اند .زیرا تفسیر مزبور در نزد جمهور مستلزم تحقق جهت امکانیه در ذات واجب الوجود است .
در کتاب اسفار قدرت واجب الوجود، به همین معنی (صحت فعل و صحت ترک ) به نحوی که مستلزم تکثر در ذات و یا تغییر در صفات نباشد تفسیر شده است . و در تفسیر قدرت گفته شده ، قدرت عبارت است از بودن فاعل به حیثیتی که اگر بخواهد بکند و اگر نخواهد نکند، هر چند خواست و مشیت او ازلی و لازم وجود و تمامیت ذات اوست و دوام فعل و مشیت و امتناع عدم فعل و مشیت مانع صدق قضیه شرطیه نیست زیرا قضیه شرطیه هم با وجوب مقدم و تالی و هم با امتناع مقدم وتالی وهم با امکان مقدم و تالی صدق می کند و صدق قضیه شرطیه مستلزم صدق مقدم و تالی نیست. (دکتر جواد مصلح ، ترجمه و شرح شواهد الربوبیه ، ص 93، 92 )
اثبات قدرت برای خدای متعال، مستلزم اثبات اختیار نیز هست . زیرا قدرت ملازم با علم و اختیار است و اختصاص به فاعل حیّ مختار دارد، بالاترین مراتب اختیار مخصوص به ذات مقدس الهی است که تحت تاثیر هیچ عامل درونی و بیرونی قرار نمی گیرد.
قدرت الهی نامتناهی است و شامل هر چیز ممکن الوجودی می شود اما مقدور بودن هر چیزی مستلزم تحقق آن نیست و تنها اموری تحقق می یابند که اراده الهی به ایجاد آنها تعلق گرفته باشد به دیگر سخن ، معنای قادر این نیست که هر چیزی را که بتواند انجام دهد ، بلکه معنایش این است که هر چیزی را که بخواهد انجام دهد . بنابراین ، محالات ذاتی از دایره مقدورات ، خارج است . و سؤال از اینکه آیا قدرت الهی به آنها تعلق می گیرد یا نه ، سؤال غلطی است . از سوی دیگر همه مقدورات مورد اراده الهی واقع نمی شوند و وجود نمی یابند. پس دایره مرادات و موجودات ، اضیق از مقدورات است.(استاد محمد تقی مصباح ، آموزش فلسفه ، ج دوم ، ص 382 )
بطور کلی اگر نقص ها و امور عدمی را که در برخی مصادیق امکانی قدرت ملازم با آن است از قدرت حذف کنیم و لبّ و لباب آن را در نظر بگیریم ، باید بگوییم « قدرت عبارت است از انکه شی از روی آگاهی به خیر بودن عقل و داشتن اختیار در برگزیدن آن ، مبدأ فاعلی برای آن باشد. بنابراین ، عناصر مقوّم حقیقت قدرت عبارت است از : 1- مبدئیت برای فعل 2- علم به خیر بودن آن فعل برای فاعل 3- اختیار
قیودی که در قدرت معتبر است :
قدرت از جمله معانی وامور قائم به غیری است که یک کمال وجودی به شمار می رود و باید توجه داشت که :
اولاً : قدرت تنها در مورد فعل بکار می رود نه انفعال . یعنی قدرت فقط بر مبدئیت برای فعل اطلاق می گردد و نه مبدئیت برای انفعال، برخلاف قوه که بر هردو قابل اطلاق است.
ثانیاًٌ: مبدئیت فاعل نسبت به هر فعلی «قدرت» به شمار نمی رود بلکه در صورتی قدرت خواهد بود که فاعل نسبت به آن فعل ، علم وآگاهی داشته باشد و از این رو مبدئیت فاعلهای طبیعی که فاقد آگاهی اند قدرت نامیده نمی شود.
ثالثاً : در مورد هر فعلی که فاعلش از آن آگاه است و علم به آن داشته قدرت ، اطلاق نمی شود . بلکه فقط در مورد فعلی بکار می رود که اولاً فاعل نسبت به آن علم دارد و ثانیاً علم فاعل به آن فعل ، او را بر انجامش برانگیخته است . و قدرت تنها در مورد فعل بکار می رود که فاعل بداند آن فعل برای او ، از آن جهت که این فاعل آن فعل است ، خیر می باشد ، به این صورت که آن فعل را تصور کرده و تصدیق کند که آن فعل برای او ، از آن رو که فاعل آن فعل است خیر می باشد .
علم به خیر بودن فعل برای فاعل تنها در جایی است که آن فعل کمال برای او باشد که در نتیجه انجام آن در خود فاعل ، نهفته خواهد بود.
برهان بر قدرت واجب تعالی
1- در جای خود ثابت شده که هر کمال وجودی که در عالم هست در مرتبه ذات واجب تعالی موجودی می باشد، بنابراین واجب تعالی عین قدرت واجبی است. یعنی قدرت عین ذات اوست و چون ذاتش واجب است قدرتش نیز واجب خواهد بود.
2- واجب عالی هر سه امری را که مقوم قدرت است وسازنده حقیقت آن می باشد به نحو اعلی و اتم و بالذات دارا می باشد. توضیح اینکه : واجب تعالی اولاً، ذاتاً مبدأ فاعلی برای همه موجودات است. و ثانیاً: ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشیاء دارد. ثالثاً : ذاتاً در فعل خود صاحب اختیار است زیرا موثری غیر از او نیست تا در او اثر گذارد. بنابراین واجب تعالی ذاتاً قادر است و قدرت عین ذات اوست چه مقدمات قدرت جملگی عین ذات او می باشد. (علی شیروانی ،ترجمه و شرح نهایه الحکمه ، ج 3 ، ص 294)
براهین بر فراگیر بودن قدرت واجب تعالی
برهان اول :
1- جبنه اصیل از هر موجودی همان وجود اوست.
2- موجود یا واجب بالذات است و یا غیر واجب بالذات
3- غیر واجب بالذات ،خواه جوهر باشد و خواه عرض دارای ماهیت بوده و ممکن بالذات می باشد یعنی نسبتش با وجود عدم یکسان است .
4- آنچه نسبتش به وجود و عدم یکسان است برای اتصاف به هر یک از دو طرف وجود و یا عدم نیازمند مرجحی است که به آن طرف تعیّن دهد و آن را واجب و ضروری گرداند و این مرجح همان علت تامه و موجبه است .
در نتیجه : هر موجود ممکنی در هستی خود ، هم در حدوث و هم در بقاء ، نیازمند علتی است که آن را ایجاب و ایجاد کند و آن علت یا خود واجب بالذات است و یا سرانجام به واجب بالذات می رسد زیرا در غیر این صورت دور یا تسلسل لازم می آید که هر دو محال است.
و با توجه به آنکه « علت » علت شی ، علت آن شی به شمار می رود» ثابت می شود که غیر از واجب بالذات همه موجودات ممکن ، حتی افعال اختیاری مستقیماً و یا با یک چندواسطه ، فعل واجب بالذات بوده و معلول او می باشد.
برهان دوم
وجود معلول عین ربط به وجود علت ، و وابسته به آن می باشد هیچ استقلالی از آن ندارد. بنابراین وجود های امکانی ، هر چه باشند عین ربط به وجود علت واجب بالذات بوده ، هیچ استقلالی از او ندارند. بلکه محاط به او می باشند، بدین معنا که هستی آنها بیرون از هستی واجب تعالی نیست ، پس در عالم هستی تنها یک ذات مستقل وجود دارد ، ذاتی که به همه وجودهای رابط قوام و استقلال می دهد . بنابراین ذوات ممکنات با همه صفات و افعالشان، جملگی افعال آن ذات یگانه می باشند .
درنتیجه واجب تعالی فاعل نزدیک هر فعل و فاعل آن فعل است . استقلالی که در علتهای امکانی نسبت به معلولشان مشاهده می شود ، همان استقلال واجبی است که در علتها ظهور کرده و در حقیقت هیچ استقلالی بدون آن درکار نیست.
با توجه به برهان فوق، ذات انسان و صفات او، مانند مختار بودنش و نیز همه افعالش از جمله اختیار فعل و ترجیح دادن آن ، عین ربط به واجب تعالی است ، چرا که ذات انسان هیچ استقلالی از خود ندارد تا فی نفسه صفت و یا فعلی بر آن عارض شود .
حاصل آنکه، برهان نخست مبتنی بر یک برداشت سطحی از نحوه وجود ممکن و معلول است اما برهان دوم مبتنی بر نظر دقیق و عمیق در حقیقت وجود معلول می باشد. پس این دو برهان هیچ منافاتی با هم ندارند . (علی شیروانی ،ترجمه و شرح نهایه الحکمه، ج 3، ص 306 )
یکی از صفات ثبوتی خداوند (قدرت) و یکی از فاعلهای او قادر است .حقیقت قدرت را دو چیز تشکیل می دهد :
1- کار را از روی اختیار و اراده با کمال حریت و آزادی انجام دهد مثلاً می گوئیم فلانی قادر بر خواندن و نوشتن است یعنی او با کمال آزادی می تواند بخواند و بنویسد و یا هرگز به گرد آن ها نرود، قادر به این معنی در برابر فاعل (مجبور) و باصطلاح علمی / فاعل (موجب) است مانند آتش که مبدأ کاری است ولی هرگز عنان کار در دست آن نیست و اختیاری در این باره ندارد. (قدرت) به این معنی به صفت اراده و اختیار بازگشت می کند .
2- مبدأ اثر بودن در برابر موجودی که مبدأ اثر نبوده و کاری از وجود او ساخته نیست و مقصود از (قدرت) اینجا همین معنی دوم است .
دلائل قدرت خداوند
خداوند توانا
قدرت و توانایی خداوند جهان را می توان از طرق و راههای مختلفی ثابت نمود. روشن ترین آنها مطالعه و دقت در عجائب و شگفتگی های جهان آفرینش است زیرا اگر وجود پدیده ای بر وجود پدید آورنده خود گواهی می دهد . هم چنین صفات و خصوصیات وجودی پدیده منعکس کننده ی اوصاف و خصوصیات خالق وآفریننده خود می باشد.
در این صورت ما از بررسی نظامات شگفت انگیزترین موجودات جهان آفرینش (اتم) تا برسد به عظیم ترین مخلوق آن (کهکشان ) می فهمیم که پدید آرنده آنها قادر و توانا بوده و همه این موجودات نشانه قدرت بی پایان اوست .
گسترش روزافزون علوم، معرف قدرت خداوند جهان می باشد و هر رشته ای از علوم طبیعی که مربوط به شناسایی نوعی از موجودات جهان است به سان سکه دورو است که از یک طرف ما را به خصوصیات و قوانین پیچیده آفرینش رهبری می کند. از طرف دیگر ما را به مبدا این جهان که سرشار از قدرت و توانایی است آشنا می سازد.
ساختمان پیچیده یک سلول و طبقات اسرار آمیز آن که هنوز قسمتهایی از تشکیلات آن برای بشر پوشیده و پنهان است گواه گویا بر قدرت و بی نهایت او می باشد. این نه تنها سلولی است که ما را به چنین کانونی از قدرت رهبری می کند ، بلکه از بررسی هر نوعی از موجودات از جماد و نبات از حیوان و انسان این نتیجه بدست می آید . دشت و دمن، پستی و بلندی دره ها و کوه ها ، زیبایی گلها و گلبرگها مناظر دل انگیز درختان ، قیافه های عجیب و حیرت آور حیوانات همه و همه گواه قدرت عظیم خدا بوده و ثناخوان و تحسین گوی آفریدگار خود می باشند .
راه فطرت
راهنمای دیگر ما در این مورد همان فطرت پاک انسانی است زیرا همانطور که سرشت انسانی وی را به وجود خدا رهبری می نماید هم چنین او را به صفت «قدرت » او هدایت می کند زیرا انسان در موقع سختی و بیچارگی ناخودآگاه به نقطه ای متوجه می گردد که او را برای رفع گرفتاری و بیچارگی قادر و توانا می سازد.
قرآن مجید از یک طرف ما را دعوت می کند که در آثار صنع و مظاهر آفرینش به سیر و دقت بپردازیم و از بررسی شگفتی های جهان خلقت به عظمت قدرت وی پی ببریم و آیات مربوط به این موضوع به اندازه ای زیاد است که برای هر فرد آشنای به قرآن مخفی و پوشیده نیست . از طرف دیگر موضوع فطرت را در شناسایی و عظمت و قدرت نامتناهی یادآور شده و می فرماید: و بگو اگر راست می گویند به من خبر دهید که اگر عذاب الهی بسوی شما الهی آید یا روز رستاخیز برسد آیا جز خدا کسی را به یاری خود دعوت می کنید بلکه تنها او را می خوانید و اگر او بخواهد چیزی را که او را برای آن می خوانید از بین می برد در این موقع آنچه را شریک وانباز خدا می پنداشتید فراموش می کنند. (نگارش جعفر سبحانی، شناخت صفات خداوند، ،ص 20)
قدرت مطلق و استمداد از انسان ها
قادر مطلق قدرتی است که خود به تنهایی به حل و فصل همه امور قادر و توانا باشد و در این کار از احد وشی ای یاری و کمک نطلبد ، اما خداوند در آیات متعدد برای یاری دین و پیامبر خویش از مسلمانان کمک و امداد می خواهد و این با قدرت مطلق ناهمگون است .
آیاتی وجود دارد که یاری خدا مسلمانان را به یاری متقابل خدا مشروط کرده است بعضی آیات با صراحت از مومنان می خواهد که انصار و یاری دهندگان خدا باشند. آیات دیگری از معامله خدا با جان ها و اموال مسلمانان سخن می گوید ، بالاخره آیاتی ازمسلمانان می خواهد به خدا قرض حسنه بپردازند .
این اشکال نیز از اشکالات سست مخالفان است که پاسخ آن پیداست و آن این که خداوند واجب الوجود قادر مطلق و غنی کامل است و در ادامه و تدبیر جهان به احدی نیازمند نیست. خداوند اداره و تدبیر جهان به احدی نیازمند نیست . خداوند اداره و تدبیر جهان را نه مستقیم ، بلکه از طریق نظام سببیت و علیت اداره می کند . مجموعه نظام علّی و معلولی ، نظام جبری و از مکانیسم خاصی تبعیت می کند ، مثلاً آتش ذاتاً می سوزاند یا گیاهان با استفاده از انرژی خاک، خورشید و آب رشد و نمو می کنند .
یک آیه وجود ندارد که خداوند برای اداره جهان و نظام تکوین از احدی طلب یاری کند پس در عالم تکوین و نظام علّی و معلولی هیچ فرضی برای تصور نیاز و استمداد خداوند در اداره آن به کسی یا شی ای وجود ندارد .
قدرت مطلق و محالات
لازمه قادر مطلق، و همه توان ، قدرت به انجام هر عملی است به گونه ای که مثال و موردی یافت شود که قادر مطلق از انجام آن ناتوان و محدود باشد. در این رابطه از زمان بعثت و عصر امامان شبهاتی مطرح شده است . مثلاً از امامان سوال می کردند که آیا خدا قادر است زمین یا دنیا را داخل تخم مرغ قرار دهد بدون این که زمین کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود؟ آیا خدا قادر است برای خود شریک خلق کند. آیا خدا قادر است سنگی را بیافریند که خود نتواند آن را حرکت دهد؟ آیا خدا قادر است مربع دایره ای را به تصور بکشد؟
در نقد این شبهه باید به تفکیک محال عقلی و عادی اشاره کرد ، برخی از محال ها ذاتاً محال نیستند، اما انسان ها از روی عادت و وسایل عادی قادر به انجام آن نیستند. مثلاً انتقال سریع و در یک لحظه به مکان دور یا استمرار حیات زندگی به دویست سال و بیشتر، چنین کارهایی از جهت عقلی و ذاتی او ممکن است اما بشر امروزی بر آن توانا نیست.
قسم دوم محال، محال ذاتی و عقلی است به این معنا که دلیل عدم امکان انجام آن، ذات آن شی است که موجب می شود هیچ قدرتی به آن تعلق نگیرد. مثلاًٌ هیچ دانشمند و نابغه ریاضی دانی نمی تواند مربع دایره بکشد. این عدم توانایی به عدم قدرت ریاضی دان بر نمی گردد ، بلکه امر ذاتاً ممتنع است و بر ممتنع ذاتی قدرت تعلق نمی گیرد.
قدرت خداوند نیز چنین است اما چون از جهت ایجاب قدرت وی به نیروی غیر متناهی متصل است وی بر همه محال های عادی قادر است اما محال های ذاتی به دلیل عدم امکان تعلق قدرت به آن از قلمرو قدرت الاهی به دور است و این عدم قدرت نه به عجز خدا بلکه به ضعف و عدم قابلیت خودش بر می گردد امام علی (ع) در پاسخ به امکان قرار دادن زمین داخل تخم مرغ بدون این که زمین کوچک یا تخم بزرگ شود فرمود: «خدا به عجز متصف نمی شود اما آنچه پرسیدی، نشدنی است . » (پاسخ به شبهات کلامی ، محمد حسن قدردان قدران ملکی ، ص 355)
اراده و قدرت
حکما، غالباً اراده را به جهت ارتباطی که با قدرت دارد ، در باب قدرت ذکر می کنند . اشاعره از بین متکلمان اراده را مخصص قدرت می دانند . در عین حال، اراده و قدرت را مستقل از هم و هر دو را زاید بر ذات می دانند برای اراده نقش تخصیصی و برای قدرت نقش تاثیری قائل اند . چنان که غزالی در بحث صفات حق می گوید:
همه این صفات (مراد صفات هفت گانه ثبوتیه نظیر : علم ، اراده و قدرت ....) قائم به ذات هستند ، اما در مرحله تعلق به غیر ذات ، چند نوعند، زیرا تعلق آن ها به غیر یا تعلق کشفی است مانند علم و سمع و بصر، یا تعلق تخصیصی است مانند اراده یا تعلق تاثیری است مانند قدرت . پس اشاعره قدرت و اراده را هم از جهت مصداق و هم از جهت مفهوم ، چه در انسان و چه در حق تعالی دو امر مستقل می دانند . غالب فلاسفه قدرت و اراده حق تعالی را در مرتبه فعل قدرت و اراده را عین علم فعلی او به اشیاء می دانند . اما علامه طباطبایی با تعریفی که از قدرت ارائه می دهد و توسّعی که در آن قائل می شود، قدرت ذاتی حق را مرجع صدور فعل حق می داند چنانکه می فرماید:
قدرت از کمالات وجودی است که اولاً در فعل است و ثانیاً در فعلی است که فاعل عالم به فعل باشد و ثالثاً علم عامل انبعاث فاعل باشد و رابعاً فعلی که فاعل بداند آن فعل برای او خیراست و لازمه خیر بودن، کمال بودن برای فاعل است اما قدرت حق تعالی ، قدرتی مجرد از نواقص و اعدام است .
در ادامه می فرماید: وقتی شی به گونه ای باشد که مبدأ فاعلی فعلش ، از روی علم به خیر بودنش و اختیار باشد ، قدرت می گوییم و واجب تعالی به ذاتش مبدأ فاعلی هر موجودی است و به ذاتش برای او علم به نظام اصلح حاصل است و به ذاتش مختار در فعلش است . چون موثری در دار وجود غیر او با لحقیقه نیست که در او تاثیر بگذارد، پس او ذاتش قادر است.
در جواب این اشکال که این روش اثبات قدرت برای واجب تعالی خالی از اثبات اراده بما هی اراده است، اما با تعریفی که حکماء می کنند یعنی کون الشی ء بحیث ان شاء فعل و إن لم یشاء لم یفعل ، متضمن اثبات اراده ذاتی واجب تعالی است که مسبوق به قدرت است ، جز این که آن ها اراده واجب راعلم به نظام اصلح تفسیر کردند ، علامه می گوید : آن چه در معنای قدرت ذکر کرانه به همان چیزی بر می گردد که ما در معنای آن آوردیم یعنی قدرت متضمن قیود ثلاثه مبدئیت فعل و علم و اختیار در قدرت حق تعالی باشد. اما این که علم او را مصداق اراده داشتند این را اشبه به تسمیه می دانیم ، خلاصه این که اراده و قدرت هر دو به علم و حب و مشیت مسبوق هستند و نسبت به هم رابطه طولی دارند فاعل قادرمرید، وقتی اراده فعل کرد در صورت برخورداری از توانایی انجام کار فعل محقق می شود .( اراده خدا جل جلاله از دیدگاه فیلسوفان ، متکلمان ، محدثان ،علی اله بداشتی، ص 139-138)
قدرت در حق تعالی
در باب قدرت میان متکلمان و فلاسفه بحث است . متکلمین می گویند : قدرت عبارت است از «صحه الفعل و الترک» یعنی فعل و ترک یک شی هر دو امکان داشته باشد. فلاسفه این تعریف را قبول ندارند . زیرا اگر مقصود از صحت امکان است که این ربطی به قدرت ندارد.
برداشتن یا برنداشتن یک سنگ در ذات خود امکان دارد و لی این ربطی به قدرت من ندارد، پس قدرت مربوط به فاعل است . ممکن است بگویند مقصود ازصحت ، امکان در فاعل است ، یعنی فاعل به حیثی است که ممکن است فاعل باشد و ممکن است تارک باشد ، هیچ کدام از ترک و فعل آن از او واجب یا ممتنع نیست .
حکماء می گویند شما قبول دارید که قدرت صفت ذات است و می گوئید حق تعالی در ذات خود واجب است . ولی می گوئید فاعلیت و ، تارکیت او ممکن است ،نه واجب الوجود من جمیع الجهات و الحیثشیات است . می گویند در تعریف قدرت باید گفت : ان شاء فعل و ان لم یشا لم یفعل ، البته نفس مشیت او واجب است و نفس لا مشیت اوهم واجب است .
پس در حق تعالی باید گفت : عقل نظام الخیر و فعل (متفکر شهید استاد مطهری ، الهیات شفا، ص 435)
بنابر طریقه، محققان از اهل حکمت و معرفت و سلاک بیدای معرفت اهل حقیقت وجود مجمع جمیع اسماء حسنی و صفات علیا و همه کمالات وجودی از علم و قدرت و اراده و سایر صفات کمالیه در عین وجود مستهلکند و حقیقت وجود بصریح ذات متجلی در اشیاء و مظاهراست لذا همه کمالات وجودی ساری در اشیاء است کما اینکه وجود در احدیت علم و قدرت واراده و سایر صفات کمالیه است در مقام تنزل از سماء اطلاق بارض تقیید چون به نفس ذات متجلیست در مقام تنزل همه این حقایق را با خود دارد وتنزل وجود از مقام احدی عین تنزل علم واراده و قدرت وسمع و بصر و سایر کمالات است . سپس اراده و قدرت و علم هم مثل وجود دارای مراتب و مظاهر مختلف است و سریان صفات کمالی در حقایق وجودی از قبیل عشق و حب و ابتهاج و علم واراده و قدرت همین است . و چون جمیع موجودات در مسلک یک وجود واحدند و حقیقت وجود واحد بوحدت اطلاق شخصیت جمیع مراتب وجود و مراتب علم وقدرت و اراده حق اند. (شرح رساله المشاعر و ملاصدرا، با تعلیق و تصحیح و مقدم سید جلال الدین آشتیانی، ص 283)
قدرت صفتی است موثر بر وفق علم واراده ، پس هر صفتی که موثر نباشد مانند علم و اراده درغیر واجب تعالی، قدرت نیست، اگر چه تاثیر قدرت بر این دو موقوف است. و هم چنین هر صفتی که موثر باشد اما نه بر وفق علم واراده ، مانند طبایع ، بسایط و مرکبات جمادیه نیز قدرت نیست . و در آنکه علم واراده واجب در این تعریف داخل است باکی نیست زیرا که صفات در واجب عین یکدیگرند .
و قدرت در ما از صفات نفسانیه و مصحح عقل و ترک است و تعلقش به شی و ضد آن متساوی است سپس در ما قدرت تامه نیست زیرا که مبادی افعال اختیاریه ما از خارج بر ما وارد می گردد. پس قدرت در ما با قوه یکی است و در واجب الوجود همین فعلیت است زیرا که جهت امکانیه در آنجا نمی باشد . پس قدرت باری ؟ مندرج در تحت هیچ مقوله نیست، و همان بودن ذات بذاته است به حیثیتی که صادر شود از او وجودات از رهگذر علم او به نظام خیر پس هر گاه ممکنات به او نسبت داده شود ازآن حیثیت که صادرند از علم او، علم او به آن اعتبار قدرت است و هرگاه نسبت داده شود به او از آن حیثیت که علم او در صدور آنها کافی است علم به آن اعتبار اراده است و فاعلی که فعلش به مشیت تعلق دارد قادر است بدون آنکه با چیزی دیگر اعتبار شود از قبیل تجدد اغراض یا اختلاف دواعی یا تفننّ در ارادت یا تجدد حالات یا غیر از اینها از چیزهایی که لایق جناب قدس نیست .
وچون جمهور از این معنی غافل اند گمان کرده اند که قدرت کسی را حاصل است که از شأنش أن یفعل و أن لا یفعل بوده باشد اما کسی که شأنش همیشه أن یفعل باشد قادر نیست . (ملاصدرای شیرازی، ترجمه احمد بن محمد الحسینی اردکانی، مبدأ و معاد، ص 56 )
قدرت سبب می شود که بتوان فعل را به قادر نسبت داد چون اگر از فاعل بی شعور فعلی صادر شود مانند سنگی که بیفتد و سری بشکند یا کسی را بکشد کشتن را به سنگ نسبت نتوان داد و به عبارت دیگر فاعل مختار فاعل است نه فاعل مجبور. و این دعوی را مصنف کتاب در شرح اشارت ردّ کرده و گوید فعل را نسبت به فاعل موجب نیز توان داد و نسبت فعل به جمادات در قرآن و کلام عرب و عجم بسیار است چندان که احصائ نتوان کرد اما در فقه فعل مکلف که صحیح و فاسد و واجب و مستحب و دارای احکام و وظائفی است از غیر فاعل با شعور صادر نمی شود و اصطلاح فقه را نباید همه جا جاری کرد . قدرت به دو طرف تعلق می گیرد و هم به کردن کار و هم به نکردن آن و آنکه بر یک طرف قدرت دارد موجب است یعنی مجبور است نه قادر و اشاعره گویند مردم بر یک طرف قدرت دارند با این حال قادرند و آن صحیح نیست .
اگرگوئی ، آیا خداوند تعالی قدرت بر ظلم دارد و گوئیم دارد و اگرگوئی ، آیا ممکن است ظلم کند گوئیم محال است و اگر گوئی محال است ظلم کند. پس قدرت او بدو؟ طرف تعلق نمی گیرد گوئیم قدرت بر عمل غیر امکان عمل است . (خواجه نصیرالدین طوسی، کشف المراد، ص 348)
آیا قدرت مطلق خداوند با خیر خواهی مطلق او سازگار است ؟
بعضی استدلال کرده اند که صفات خدای سنتی یعنی، وجوب وجود، قدرت مطلق ذاتی، علم مطلق ذاتی و خیرخواهی مطلق ذاتی با هم ناسازگارند ، آنان اعتقاد داشته اند که خداوند بر ایجاد شر قدرت ندارد اما موجودات ناقادر مطلق می توانند دارای قدرت باشند. صورت دقیق این استدلال بسته به این که نسبت بین خدا و شر را دقیقاً چگونه فرض کنیم، متفاوت می شود. فرض می کنیم که اگر خدا موجود باشد، آنگاه این جهان بهترین جهان ممکن باشد ، در این صورت اگر خدا موجود باشد، نباید شرّ وجود داشته باشد ، مگر آن که برای یک خیر بیشتر ضروری باشد و هر وضعیت اموری که شر آن با خیرترین جهان ناسازگار باشد ، ناممکن است .آنگاه هیچ فاعلی نمی تواند این نوع وضعیت امور را پدید آورد.
در این صورت هر شر اخلاقی ، یعنی هر شری که انسان آن را پدید آورد و هر شر طبیعی با هر شری که در طبیعت رخ می دهد ، باید برای یک خیر بیشتر ضروری باشد. فرض کنید که خدا وجود دارد ، و یک شخص دیگر مثل قابیل شر (ج ، 1) را ایجاد کند ، آنگاه با پذیرش ، این فرض ها، به حکم آن که ایجاد (ج) توسط قابیل برای یک خیر بیشتر ضرورت دارد ، این با خیر خواهی مطلق خداوند سازگار است که خداوند موجب شده باشد که قابیل (ج) را ایجاد کند.
راه دیگر اگر خدا وجود داشته باشد و شری یا کل شرور ناممکن باشد، با قبول این که این جهان دارای خیر اکثری است ، آنگاه نه خداوند کس دیگر قدرت ندارد که این شر را ایجاد کند ، اگر صفات خداوند محدودیت های اخلاقی ای را بر طبیعت عالم و بر متعلق ایجاد خداوند تحمیل کند، آنگاه نظیر این محدودیت ها را بر متعلق ایجاد هر فاعل دیگری تحمیل می کند.
از این رو اگر مثلاً برای آنکه این جهان دارای خیر اکثری داشته باشد ، بودن بلا و بدبختی در این عالم ضرورت داشته باشد ، از باب مثال اگر (شر) بلا و بدبختی برای پرورش دادن شخصیت خوب یا برای موجودیت سعادت لازم باشد واگر اینها به نوبه خود برای جهانی با خیر اکثری لازم باشد ،آنگاه خداوند نمی تواند جهانی با (خیر اکثری ) بیافریند مگر با وجود نوع مناسب از بلا وبدبختی . از سوی دیگر خدا باورانی هم چون الوین پلانتینگا اعتقاد ندارند که وجود خداوند مستلزم وجود جهانی با خیر اکثری باشد ، بلکه البته اعتقاد دارند که خداوند تا آنجا که بتواند به دنبال آفرینش جهان خوب است، به همین جهت ایشان می پذیرند شری وجود داشته باشد که برای خیر برتری که برآن شر بچربد، غیر ضروری باشد، این نوع شر متضمن تصمیم گیری های آزادانه فاعل های غیر الهی است که خداوند جلوی ، آنها را نمی گیرد اما خود این فاعل ها می توانند از آن جلوگیری کنند .
بر اساس این دیدگاه ها ، نتیجه این می شود که قدرت و خیرخواهی مطلق خداوند با این که وجود خداوند مستلزم جهانی ، خیر اکثری است با هم سازگارند . (زیر نظر ، فیلیپ ال، کویین ، چارلز تالیا فّرو ، ترجمه دکتر رضا بخشایش، تعلیقات دکتر علی شیروانی، صفات خدا، مقالاتی از راهنمای فلسفه دین، ص 78 )
نتیجه گیری
از آنچه که بیان شد معلوم گردید که تعریف قدرت مطلق به نحوی که موافق باشد با رأی فلاسفه که قائل اند به بودن باری تعالی تام القدره و القوه می گویند: نه عجز و قصوری ذات او را حاصل است و نه فتور و دثوری در مطلق افعال او هست ، آن است که بگوئیم قدرت بودن فاعل است به حیثیتی که فعلش تابع علمش باشد، یا بر وجه خیر چنانکه که واجب الوجود است یا بر آن وجه که مشوّق و موثر در نزد اوست چنانکه در غیر واجب . وچون محقق شده است که فعل قیّوم کل صادر از علم او است که عین ذات پس فاعل به اختیار خواهد بود نه به طبع .
وشیخ الرئیس در شفا گفته است که : باری تعالی از ذلت خودش کیفیت بودن خیر را در جمیع اشیاء می داند، پس صورت موجودات تابع صورت معقوله او است به همان نظام که معقول است در نزد او ، نه تابعیتی مانند اتّباع ضوء مضی ، را و اسخان را بلکه عالم است به کیفیت نظام خیر در وجود و عالم است به آنکه آن نظام صادر از اوست و عالم است به اینکه از این عالمیّت وجود صادر می گردد و به همان ترتیبی که او خیر و نظام می داند .
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. بداشتی،علی اله، اراده خدا از دیدگاه فیلسوفان،متکلمان و محدثان، ،ناشر:موسسه بوستان کتاب قم،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،چابخانه دفترتبلیغات اسلامی،نوبت چاپ:اول،1381
3. سبحانی ، جعفر، شناخت صفات خدا، چاپخانه علمیه،قم،
4. طباطبایی سید محمد حسین ،،به قلم علی شیروانی ، ترجمه وشرح نهایه الحکمه،،ناشر:مرکزانتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،نوبت ، چاپ:چهارم(پاییز1376)
5. طوسی،خواجه نصیر الدین محمد،ترجمه و شرح :حاج شیخ ابوالحسن شعرانی، شرح تجرید الاعتقاد،(کشف مراد )، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه،چاپ اسلامیه1381شمسی
6. فیلیپ ال،کوبین،چارلزتالیا فرّو،ترجمه دکتر رضا بخشایش،تعلیغات:دکترعلی شیروانی، صفات خدا،مقالاتی از راهنمای فلسفه دین ،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ،بهار1387
7. قدردان قراملکی ، محمد حسن ، پاسخ به شبهات کلامی،دفتر اول:خداشناسی، ،پژوهشکده:حکمت ودین پژوهی،گروه علمی،کلام ودین پژوهی،ارزیاب علمی ،عسکری سلیمانی امیری،ناشر:سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چاپ اول:1386
8. محمودی موسوی گلپایگانی، سید محمد، خداشناسی مشتمل بر مباحث اثبات وجود خدا،ابطال اصول ماتریالیسم، اثبات توحید،صفات الهی،جلد اول، ،چاپ:سازمان چاپ مهر،تاریخ:زمستان 1362
9. مصباح ، محمدتقی، آموزش فلسفه ، جلد دوم ، مولف : ، ناشر : سازمان تبلیغات اسلامی ، معاونت فرهنگی ، چاپخانه : سپهر تهران، چاپ اول ، 1346
10. مطهری ، مرتضی ،درسهای الهیات شفا:جلد دوم: ،چاپ و صحافی از:چاپخانه علامه طباطبایی،ناشر:انتشارات حکمت،چاپ اول:زمستان 1370
11. ملاصدرا با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، شرح رساله المشاعر،کتابفروشی زوار مشهد
12. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم ، به قلم :دکتر جواد مصلح ترجمه وتفسیر الشواهدالربوبیه، چاپخانه سروش،انتشارات صداوسیما، چاپ اول:1366چاپ چهارم:1385
13. ملاصدرای شیرازی ،ترجمه احمدبن محمد الحسینی اردکانی،به کوشش عبدالله نورانی، مبدا و معاد،چاپ و صحافی:مرکز تولید و انتشارات مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |