اعیان ثابته
نگارش: فاطمه علمی راد
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
بهار 88
چکیده:
اعیان ثابته یکی از موضوعات در حوزه ی جهان بینی عرفانی است که منشأ تبیین بسیاری از معارف والا و ارزشمند از جمله نحوه ی علم خداوند به جزئیات، مسئله ی قضا و قدر، توحید افعالی و پیدایش کثرت می¬باشد.
مظاهر علمی اسماء و صفات خداوند را اعیان ثابته می¬نامند. اسماء و صفات خداوند دو گونه مظهر دارند:
- مظهر علمی که به وجود علمی موجود است. این وجود خارج از تنگنای ماده و خارج از حد زمان و مکان است.
- مظهر عینی که به وجود خارجی موجود است و آثار خارجی بر او مترتب است؛ این موجود اگر جسمانی باشد محدود به حدود زمانی و مکانی بوده و از ماده و قوه برخوردار می¬باشد.
به مظهر علمی، عین ثابت گفته می¬شود و جمع آنها را اعیان ثابته می¬نامند. اطلاق لفظ عین به آنها به دلیل ذات بودن آنها است و به آنها عین ثابت گفته می¬شود؛ چون فنا و زوال ندارند یعنی از بین رفتنی نیستند و همواره موجودند.
این نوشتار با موضوع «اعیان ثابته» ابتدا این اصطلاح را بر مبنای متون اصلی عرفان اسلامی توضیح و تفسیر کرده و سپس آیاتی از قرآن کریم را به عنوان مؤید ذکر نموده است.
کلید واژه: عین ثابت، مظهر علمی، مظهر عینی، اسم، صفت
مقدمه
توضیح و تفسیر اصطلاحات در هر علمی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. علوم مختلف برای ارائه ی نظریات و اصول مسلم خود ناگزیر به استفاده از الفاظ می¬باشند. ادراک معنایی که از این الفاظ اراده می¬شود محتاج تفسیر و توضیح است، تا مفهوم اصول و مسائل آن علوم به درستی شناخت شود.
اصطلاح اعیان ثابته برای اولین بار توسط محی الدین عربی مطرح شد. اگر چه قبل از محی الدین ممکن است معنا و مفهوم اعیان ثابته و شأن وجودی آن در آثار دیگران قابل فهم و درک باشد، اما جعل این اصطلاح توسط ابن عربی انجام شد. پس از او پیروان و شارحان آثارش وجود اعیان ثابته را به عنوان یک اصل اساسی در تبیین جهان بینی عرفانی پذیرفتند و به دنبال آن از این اصل اساسی در تبیین مسائل غامض و پیچیده ای چون علم الهی استفاده کردند. به طوری که در حال حاضر بدون توضیح و تفسیر این اصطلاح بسیاری از مسائل عرفان نظری قابل فهم نیست. در تحقیق حاضر کوشش شده این موضوع به صورت محوری و خاص مورد بررسی قرار گیرد.
1. تعریف
از دیدگاه عرفا مصداق وجود از وحدت حقیقی برخوردار است، وجود حقیقی و ناب از آن خداوند متعال است و بقیه ی کائنات، تجلیات و ظهورات این موجود واحدند.
این حقیقت وجود را اگر به صورت بشرط لا و مطلق ملاحظه کنیم به مرتبه ی احدیت ذاتی موسوم است که جمیع اسماء و صفات در آن مستهلک می¬باشد. این مرتبه مرز تعین از لا تعین است. ذات خداوند تعالی منزه از هر قید و حد می¬باشد و همین که برای ذات نوعی اعتبار در نظر گرفته شد به نظر اهل عرفان ما از وجود به ظهور منتقل شدیم. این مرتبه در واقع پلی میان مطلق و متعین است که از یک طرف به تعینات و از طرف دیگر به ذات حق مربوط است.
مرتبه ی بعدی، مقام واحدیت است که دومین جنبه ی وحدت ذاتی است. این تعین اصل ظهور همه ی تعینات و مرجع همه ی آنهاست و در آن همه ی اسماء الهی و لوازم آنها تحقق دارند. بر همین اساس در مقام واحدیت نوعی کثرت پدید می¬آید که همان کثرت ناشی از اسماء و صفات است.
به عبارت دیگر عارف در چهره ی مقام واحدیت در عین حال که حقایق اسماء و صفات را متحد می¬بیند اما مفاهیم آنها را متکثر می¬یابد و همین تکثر مفهومی طلب ظهور می¬نماید. به تعبیر دیگر لازمه ی هر اسمی، مفهوم و ماهیت مناسب با آن است که ابتدا در عالم علم و بعد در عالم عین ظهور می¬نماید. مفاهیمی که صور اسماء الهی بوده و در عالم علم در مقام واحدیت ظهور پیدا کرده اند در اصطلاح عرفا به اعیان ثابته نامیده می¬شوند. و به این اعتبار که مقام واحدیت جامع جمیع صورت های علمی است به «حضرت علمیه» نیز موسوم است.
این صورت ها توسط فیض اقدس ظهور پیدا می¬کنند. فیضی که از هر گونه شائبه کثرت و تعینات آسمائی به دور است. به عبارتی اقدس از آن است که فیض غیر از مستفیض باشد. به وسیله ی فیض اقدس همه ی اشیاء و اعیان از صادر اول تا عالم ماده به وجود علمی در حضرت علمیه آشکار گردیده و استعداد هرکدام مشخص می¬شود.
قیصری در مقدمه ی شرح فصوص در رابطه با اعیان ثابته می¬گوید:
«إنّ للاسماء الالهیّة صوراً معقولةً فی علمه تعالی لأنّه عالم بذاته لذاته و أسمائه و صفاته. و تلک الصور العلمیّة من حیث أنّها عین الذّات المتجلّیة بتعیّن خاص و نسبةٍ معیّنة هی المسمّاة بالاعیان الثّابتة، سواء کانت کلیّة و جزئیّة فی إصطلاح أهل الله؛»
اسماء الهی صورت های معقولی در علم حق دارند، زیرا خداوند بالذات عالم به ذات و اسماء و صفات خویش است و این صورت های علمی از آن جهت که عین ذات متجلی به تعین خاص و نسبت معین می¬باشند در اصطلاح اهل الله اعیان ثابته نامیده می¬شوند چه کلی باشند و چه جزئی.
عبدالرزاق کاشانی عین ثابت را این گونه تعریف می¬کند:
«"العین الثّابتة" هی حقیقة الشیء فی الحضرة العلمیّة لیست بموجود بل معدومة ثابتة فی علم الله و هی المرتبة الثّانیة من الوجود الحقّی.»
عین ثابت همان حقیقت شیء در حضرت علمی است، موجود نیست بلکه معدوم است و در علم خدا ثابت است و آن مرتبه ی دوم وجود حق می¬باشد.
از تعبیر کاشانی معلوم می¬شود که ایشان میان وجود و ثبوت تفاوت قائل است. هر شیء دارای دو مرتبه است: مرتبه ی ثبوت که منظور حضور او در مرتبه ی علم خداوند است و مرتبه ی وجود که منظور وجود شیء در مرتبه ی عالم عین و ظهور او در خارج است.
«به عبارتی می¬توان گفت: مرتبه ی سابق همه ی اشیاء در علم حق عالم اعیان ثابته است، در مکتب ابن عربی از این مرتبه به مرتبه ی «شیئیت ثبوت» تعبیر می¬شود. (ثبوت هر چیز در مرحله ی علم حق) در مقابل «شیئیت وجود» که مرتبه ی ظهور عینی خارج از ذات حق است و موجودیت شیء فی نفسه و نزد خود. در شیئیت ثبوت، اشیاء و اعیان تنها دارای ترنیب رتبی به تبع اسمای الهی عام و خاص و اخص الهی می¬باشند اما در شیئیت وجودی علاوه بر ترتیب رتبی به تبع اسماء گاه به ترتیب ظهوری تدریجی در زمان نیز متصف می¬شود.»
به اعیان ثابته، اعیان گفته می¬شود چون ذوات هستند یعنی ماهیات و هویاتند و به آنها ثابت گفته می¬شود چون نفاد، موت و زوال ندارند.
قیصری می¬گوید: «و یسمّی کلیاتها بالماهیات و الحقایق و جزئیاتها بالهویات عند اهل النّظر»
محققان از باب تشبیه معقول به محسوس، وجود را به نور محسوس و اعیان ثابته را به شیشه های گوناگون تشبیه کرده که وقتی نور به آنها می¬تابد بر حسب قابلیت و استعدادات خود از صاف بودن، کدر بودن و ... نور را بازتابش می¬کنند.
اعیان همه شیشه های گونـاگون بود کـافتـاد بـر آن پـرتو خـورشید وجود
هر شیشه که بود سرخ یا زرد و کبود خورشید در آن هم به همان رنگ نمود
1-1 نام های دیگر اعیان ثابته
معروفترین نام برای حقایق اشیاء که به موجود علمی در مقام واحدیت موجودند، اعیان ثابته است. اما تعبیر های دیگری مانند حروف معنوی، کلمات معنوی، حقایق الهی، اسماء ربوبی و حروف وجودی نیز از آنان شده است که هریک از این نام ها با در نظر گرفتن خصوصیتی از خصوصیات آنها و یا لحاظ جهتی از جهات به اعیان ثابته داده شده است. در تمهید القواعد آمده است:
«و أما فی التعین الثانی الذی هو حضرة ارتسام المعلومات فی عرضه العلم الذاتی فمن حیث الامتیاز النسبی ... فتسمی تلک الاشیاء بهذا الاعتبار حروفا معنویة و کلماتاً معنویةً و اعیاناً ثابتاً و تارةً یعبر عنها بالحقایق الالهیة و الاسماء الربوبیة و الحروف الوجودیة»
و از اینجا معنای این آیه دانسته می¬شود که:
{قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مدداً}
در شرح فصوص الحکم در ارتباط با این آیه آمده است:
«لان کلماته تعالی هی اعیان الحقایق کلها و کلمات الاسماء المشترکة، مشترکة بین مظاهرها بخلاف الاسماء المختصة فان کلماتها ایضا مختصه»
زیرا کلمات خداوند تعالی همان اعیان حقایق هستند و کلمات اسماء مشترک، بین مظاهر مشترک اند بر خلاف اسماء مختصه که کمالات آنها نیز مختص است.
2. دو اعتبار برای اعیان ثابته
اعیان ثابته را به دو اعتبار می¬توان در نظر گرفت:
1- اعتبار اول آنکه اعیان آینه ی وجود حق باشند در این صورت آنچه که در آینه ظاهر است اسماء و صفات و شئون حق است بنابراین آنچه که در خارج ظاهر می¬شود یا تجلیلت وجود است و یا وجودی که متعین شده است بوسیله ی اعیان؛ (که در این صورت در وجود غیر از اعیان چیزی نیست و وجود حق که آینه ی اعیان است ظاهر نیست و در غیب است.)
2- اعتبار دوم آنکه وجود حق آینه و مرآت اعیان باشد؛ (بنابراین با این اعتبار چیزی غیر از وجود حق در خارج نیست و اعیان بویی از وجود خارجی نبرده اند.)
و این دو اعتبار مربوط به احوال مختلف شاهدان و عارفان است که در شهود اول خلق بر او غالب و در شهود دوم حق بر او غالب است.
این شعر جامی به این دو اعتبار اشاره دارد:
انـدر نـظر کـمل ارباب فهوم خـالق مـشهود اسـت و خـلایق موهوم
و اندر نظر طایفه ی محجوبان خلق است که ظاهر است و خالق مکتوم
در نقد النصوص آمده است:
«اگر وجود حق را سبحانه و تعالی مرآت اعتبار کنی، ظاهر در وی احکام و آثار اعیان است، نه اعیان بذواتها – فإنها ماشمّت رائحة الوجود- و نه وجود من حیث هو، کما هو شأن المرآة، و اگر اعیان را مرآت اعتبار کنی، ظاهر در وی اسماء صفات و شئون و تجلیلات وجود است، یا وجود متعین به حسب هذه الامور، نه وجود من حیث هو و نه اعیان، لما عرفت من شأن المرآة، پس وجود حقیقتی و اعیان ثابته، هر دو ازلا و ابدا در مرتبه ی بطون اند و ظاهر یا احکام آثار اعیانند به اعتبار اول، و یا اسماء و صفات و شئون و تجلیات وجود حق سبحانه و تعالی – یا وجود متعین به حسب هذه الامور – به اعتبار ثانی.»
2-1 اثر وجود حق و اعیان بر یکدیگر
اعیان ثابته حکم نوعی تعین و تقید برای وجود مطلق را دارند. وجود بما هو وجود مطلق از هرگونه قیدی حتی مبرا از قید اطلاق است اما هنگامی که منتسب به اعیان می¬شود متعین و مقید می¬گردد و از طرفی همین اعیان خود ظهورات و تجلیلت آن وجود مطلق واحدند.
اثر وجود حق سبحانه در اعیان ثابته در نسبت ظهور است؛ یعنی اعیان را و احوال اعیان را عین، ظاهر می¬گرداند، همچنانکه در علم بود؛ و اثر اعیان ثابته در وجود حق سبحانه تعین و تقید وی، و تعین و تقید صفات وی است؛ زیرا که وجود را فی نفسه اطلاق و عدم تعین و تقید است. و همچنین اسماء و صفات او را؛ و چون به احکام و احوال عینی از اعیان ثابته منصبغ گردد، و به سبب آن انصباغ، متعین و متقید گردد و به حسب تعین و تقید وی، اسماء و صفات وی نیز متعین و متقید شوند؛ زیرا که ظهور اسماء و صفات به حسب استعداد ایشان است (اعیان است) و شک نیست که استعداد هر عینی، نوعی از تعین و تقید را تقاضا می¬کند چه در ذات و چه در اسماء و صفات.
علم جامست و فیض او می بی او همه عالم است لا شی
او را نـبود ظـهـور بـی مـا مـا را نـبود وجـود بـی وی
3. منشاء اعیان ثابته
اعیان ثابته لوازم اسماء و صفات حق تعالی است. مظهر اسم الاول و الباطن مطلق عالم اعیان ثابته است پس اعیان ثابته به تبع اسماء و صفات متحقق می¬شوند و به عبارتی اعیان ثابته حاصل تجلی و ظهور خداوند و اسماء او در حضرت علمی خویش است.
اما کثرت اسماء و صفات چگونه پدید آمده است؟
3-1 پیدایش اسماء و صفات
این مسئله از نظر عرفا به دو وجه قابل توضیح است:
وجه اول اینکه تکثر صفات ناشی از مراتب غیبیه صفات است که در احدیت عین ذاتند بعبارتی علت پیدایش تفصیلی اسماء و صفات مفاتیح غیب است که در احدیت عین ذات و متحد با آن هستند و وجودی مستقل از ذات ندارند.
وجه دوم اینکه مبدا تکثر صفات و اسماء، علم ذاتی حق به مقام احدیت است. یعنی علم حق به ذات خود سبب علم به کمالات ذات نیز می¬باشد. زیرا ذات حق بسیط الحقیقة است و بسیط الحقیقة کل الاشیاء الوجودیة. تعینی که به سبب توجه ذات به کنه غیب خود پدید آمده است را «نسبت علمیه» نیز می¬نامند.
به دیگر سخن این محبت الهی است که مقتضی ظهور ذات به جمیع صفات به نحو تفصیل است.
در میان این دو توجیه، وجه دوم اصولی تر و ریشه ای تر به نظر می رسد و با دلیل و برهان نیز سازگار تر است.
سید نورالدین شاه نعمت الله ولی در این باره می گوید:
«تکثر اسماء به تکثر صفات و به اعتبار مراتب عقلیه مفاتیح الغیب، که معانی معقوله است در غیب وجود حق و شئون و تجلیات حق به آن متعین می شود [باز می گردد] ... و از وجهی تکثر اسماء راجع بود به علم ذاتی، زیرا که علم حق به ذات حق موجب علم اوست به کمالات ذات او در مرتبه احدیت، و محبت الهیه اقتضای ظهور ذات می کند به هر کمالی از کمالات ذاتیه بر طریق انفراد، یعنی کمالات متعینه در حضرت علمیه، بعد از آن در عینیه، هر آینه تکثر از این وجه در علم ذاتی بود.»
3-2 عدم تاخر وجودی اسماء و صفات
نکته ی مهم اینکه اگر اسماء و صفات خداوند جدای از ذات در نظر گرفته می¬شود و آنها را تجلیات ذات می¬دانیم از باب توسعه سخن است. این مسئله باعث این توهم نشود که اسماء و صفات از مرتبه ی ذات تاخر در وجود دارند یا اینکه به توسط ذات ایجاد شده اند؛ بلکه این سخن از باب توسعه ی معنی و ضیق عبارت است. حقیقت آن است که اختلافی بین خداوند و اسماء او در وجود نیست و حتی آنها از نوع لوازم وجود حق هم نیستند چون لوازم وجود، وجودشان از وجود ملزومات متاخر است در حالی که این معانی در مرتبه ی ذات ثابت اند. می¬توان گفت: نسبت اسماء ذات حق تعالی مانند نسبت ماهیت ممکن است بوجود ممکن، جز آنکه خداوند ماهیت ندارد چون نامحدود است، در صورتی که هر ممکنی محدود است.
و هماهنگونه که ماهیت ممکن که «مجعول بالعرض» است به واسطه ی اتحادش با وجود «مجعول بالذات» می¬شود، اسماء و صفات الهی هم که «لامجعول بالعرض» اند بواسطه ی اتحادشان با وجود واجب «لامجعول بالذات» می¬شوند.
4. پیدایش اعیان ثابته
حقیقت هر اسمی ذات به همراه صفتی از صفات است، پس ذات در همه ی اسماء مشترک است و نقشی در تعدد و تکثر ندارد. بنابراین تکثر اسماء به تکثر صفات باز می¬گردد و منشاء تکثر صفات چنانکه قبلا بیان شد یا مفاتیح غیب است و یا علم ذاتی حق، این اسماء که خود به سبب صفات متکثر شدند طلب ظهور می¬کنند و این ظهورات و تجلیات اسماء همان اعیان ثابته هستند که در حضرت علمیه موجودند.
«ارباب معرفت و اصحاب قلوب فرمایند از برای هریک از اسماء الهیه در حضرت واحدیت صورتی است تابع محلی به فیض اقدس در حضرت علمیه به واسطه ی حب ذاتی و طلب مفاتیح غیب التی لا یعلمها الا هو. و آن صورت را "عین ثابت" در اصطلاح اهل الله گویند. و به این تجلی به فیض اقدس اولا تعینات اسمائیه حاصل آید. و به نفس همین تعین اسمی صور اسمائی که اعیان ثابته محقق گردد.»
4-1 عدم تاخر زمانی اعیان ثابته
اعیان تاخر زمانی از ذات حق ندارند زیرا آنها معلومات ازلی و ابدی حق تعالی هستند و خداوند به ذات خود عالم است بنابراین به لوازم و کمالات ذات خود هم بدون تاخیر عالم است.
قیصری می¬گوید: «علمه تعالی ذاته بذاته یستلزم الاعیان من غیر تاخرها عنه تعالی فی الوجود فبعین العلم الذاتی یعلم تلک الاعیان لا بعلم آخر.»
علم خداوند به ذاتش مستلزم علم به اعیان است. و خداوند با همان علم ذاتی به اعیان علم دارد، نه به علم دیگری؛ بنابراین تاخر اعیان از ذات حق معنا ندارد.
4-2 مجعولیت و عدم مجعولیت
آیا اعیان ثابته فیض الهی اند و در نتیجه مجعول خداوند واقع می¬شوند؟ جعل به چه معناست و فقط به وجود خارجی تعلق می¬گیرد یا تفاوتی از نظر جعل در مورد علمی عینی وجود ندارد؟
قبل از ورود به بحث باید واژه ی جعل و مجعول معنی شود.
جعل یعنی ایجاد یک فاعل و مجعول یعنی چیزی که توسط یک فاعل ایجاد شود و این تاثیر و تاثر که مربوط به وجود می¬شود، جعل نام دارد.
عرفا معتقدند اعیان ثابته مجعول نیستند و این تعبیر در متون مختلف عرفان نظری به چشم می¬خورد که «الاعیان الثابتة ما شمت رائحة الوجود» اعیان ثابته بویی از وجود نبرده اند.
لازم به ذکر است که وجود می¬تواند دو گونه باشد: وجود خارجی که منظور تحقق شیء در عالم عین و خارج است و وجود علمی که منظور ثبوت و تحقق شیء در عالم ذاتی الهی است.
عده ای از عرفا به عدم مجعولیت اعیان قائل شده اند به این دلیل که اعیان وجود خارجی ندارند و برای اتصاف به مجعولیت وجود خارجی لازم است.
ابن ترکه ضمن بحث مفصلی قول به مجعولیت را باطل می¬داند:
ملخص هذا الکلام أن الماهیات و الاعیان لو أخذت مع اعتبار المغایرة فهی معدومة لا تصلح لان توصف بالمجعولیة و المعلولیة و غیر هما من الصفات اصلاً، و لو أخذت مجردةً عن هذا الاعتبار، یمکن أن ینسب الیها الوجود، لکن لا تصلح لان توصف بما یستلزم الافتقار و الاحتیاج، کالمجعولیة و المعلولیة، لان الوجود المضاف الیها حینئذ إنما هو الوجود الحقیقی الذی له الغناء المطلق فتقرر إن القول بالمجعولیة و المعلولیة علی التقدیرین فاسد.
ایشان معتقد است اگر ماهیت و اعیان را با اعتبار مغایرت با وجود در نظر بگیریم پس آنها معدومند و صلاحیت متصف شدن به هیچ صفتی را ندارند و اگر آنها را بدون این اعتبار در نظر بگیریم ممکن است متصوف به وجود شوند اما نمی¬توانند به صفاتی که مستلزم نیاز و فقر است متصف شوند زیرا آنها به وجودی منتسب هستند که حقیقی و غنی مطلق است. بنابراین قول به مجعولیت در هردو فرض باطل است.
در مقابل عده ای دیگر قائل به مجعولیت اعیان شده اند. این دسته عقیده دارند که هرچه موجود باشد اعم از علمی و عینی مجعول است. و چون اعیان موجود به وجود علمی هستند، بنابراین مجعولند.
4-3 جعل دو گونه است
بعضی از اندیشمندان گفته اند: آنچه از کلام عرفا فهمیده می¬شود این است که جعل دو گونه است؛ اول جعلی که متعلق به اعیان ثابته و ماهیات است و به وسیله ی همین جعل ماهیات ثبوت و ظهور در فیض اقدس پیدا می¬کنند. و دوم جعل متعلق به ماهیات به اعتبار ثبوت عینی و خارجی که در فیض مقدس ظهور پیدا می¬کنند و اگر در کلام عرفا آمده است که ماهیات مجعول نیستند منظور جعل به معنای دوم است نه به معنای اول.
4-4 لفظی بودن نزاع
جناب قیصری نزاع را لفظی می¬داند و می¬گوید:
«اگر بگوییم اعیان ثابته هرگز رائحه ی وجود را استشمام نکرده اند و به وجود خاص خود موجود نیستند در این صورت غیر مجعولند؛ اما اگر وجود علمی آنها را در علم باری تعالی ملاحظه کنیم، در این صورت مجعول می¬باشند. چون اگر به این اعتبار مجعول نباشند، لازم می¬آید که اعیان ثابته حادث به حدوث ذاتی نباشند که نتیجه ی باطلی است.»
مسئله ی مهمی که اینجا مطرح است این است که اگر جعل تنها به وجود تعلق بگیرد باید معتقد باشیم که نه تنها اعیان ثابته بلکه همه ی ممکنات مجعول نیستند؛ زیرا براساس وحدت وجود که عرفا به آن معتقدند اعیان خارجی هم موجود واقعی نیستند، بنابراین نسبت جعل به آنها هم صحیح نمی¬باشد. اما اگر تعلق جعل را هم به وجود و هم به ظهور قائل شویم آن وقت می¬توان گفت که اعیان ثابته هم مجعولند. در واقع حکم تابع جهات و اعتبارات مختلف است و اگر این اعتبارات و حیثیات لحاظ نشود منجر به احکام نادرست می¬شود.
از آنچه گفته شد نتیجه می¬شود که اگر گفته می¬شود که اعیان و ممکنات غیر مجعولند به دو لحاظ است یکی به لحاظ اینکه اعیان ثابته موجود به وجود خارجی نیستند و فقط ثبوت علمی دارند.
عدم مجعولیت به لحاظ دیگر عبارت از این است که تحقق اعیان به وسیله ی تحقق اسماء و صفات است و همانگونه که اسماء به نسبت ذات غیر مجعولند، اعیان هم به نسبت اسماء غیر مجعولند. به عبارت دیگر اعیان صور و لوازم ذاتی و لاینفک اسماء الهی اند و مانند همه ی ذاتیات دیگر مجعول و معلل نمی¬باشند. این معنای تعبیری است که گفته شده «اعیان لامجعولند به لا مجعولیت ذات مقدس خداوند.».
5. مویدات اعیان ثابته
محققین و عرفا آیاتی از قرآن را برای تایید نظر خود در مورد اعیان ثابته و نقشی که آنها در خلقت ایفا می¬کنند، ذکر می¬نمایند.
این آیات عبارتند از:
1) {إنما قولنا لشیء إذا أردناه أن نقول له کن فیکون}
سخن ما درباره ی چیزی که اراده اش را کرده ایم فقط این است که به آن می¬گوییم موجود شو، و بی درنگ موجود می¬شود.
این مهمترین مویدی است که اهل عرفان برای ادعای خود می¬آورند. نحوه ی دلالت این آیه بر اعیان ثابته چنین است:
معدوم نمی¬تواند مورد خطاب واقع شود زیرا معدوم لا شیء است و چون در این آیه خطاب «کن» صورت گرفته است، باید قبل از خلق، شیئی باشد تا به او خطاب شود و بعد از آن تحقق یابد. و آن همان عین ثابت شیء در مرتبه ی علم الهی است که به واسطه ی خطاب ارادی خداوند و به همان اراده تحقق خارجی پیدا می¬کند. به عبارت دیگر اشیاء بعد از خطاب ارادی «کن» بدون درنگ امتثال امر می¬کنند و بلافاصله ایجاد می¬شوند.
جامی می¬گوید:
«فما کونه إلا عینه الثابته فی العلم باستعداده الذاتی الغیر المجعول و قابلیته للکون و صلاحیته لسماع قول "کن" و اهلیته لقبول الامتثال.»
او همچنین در مورد امتثال این امر پیش خدا می¬گوید:
«اگر گویند «اشیاء پیش از وجود معدومند، پس چگونه متصف شوند به امتثال و قبول امر و انقیاد، و این معانی حاصل نمی¬شود مگر از آنچه او را وجود باشد و نیز چگونه ممکن بود تکون چیزی که وجودش مستفاد از غیر است به نفس خود؟» جواب گوییم که اشیاء موجودند به وجود علمی الهی ازلا و ابدا، اگر چه نسبت به وجود خارجی معدومند. و این صفاتی که مذکور شد تنها از لوازم وجود خارجی نیست بلکه از لوازم وجود است مطلقا پس اشیاء در حالت اتصاف وجود علمی نیز بدین اوصاف موصوفند. غایة ما فی الباب: ظهور این صفات به حسب عوالم مختلف باشد، چون تفاوت لطافت و کثافت در اعیان به حسب عالم ارواح و اجسام.»
2) {ما یبدل القول لدی و ما أنا بظلام للعبید}
در نزد من آن حکم دگرگون نشود، و (در عین حال) من در حق بندگان ستمگر نیستم.
قول خداوند بر طبق علم اوست و خداوند کسی را شقی نکرده تا به او ظلم کرده باشد؛ بلکه عمل خداوند بر حسب علم به اشیاء و اشخاص است. هرکس و هر شیء به اندازه ی استعداد و قابلیتی که عین ثابت او در حضرت علمیه ی حق داشته است، به ظهور خارجی می¬رسد از این رو در جای دیگر فرمود: {و ما ظلمناهم و لکن کانو أنفسهم یظلمون}
3) {إن الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون}
کسانی که از پیش از جانب ما در حق آنان نیکی مقرر شده است، آنان از آن (آتش جهنم) دور داشته شوند.
منظور از سابقه ی نیکو همان جایگاه ایشان در علم حق تعالی است که در آنجا مشمول عنایات خداوند بوده اند. نظیر آن، آیه ی دیگری است که می¬فرماید: {أن لهم قدم صدق عند ربهم}
ابن عربی این آیه را چنین تاویل نموده است: «أی سابق عنایة عند ربهم فی علم الله» یعنی از ابتدا در علم حق تعالی از عنایت خداوند برخوردار بوده اند.
4) {إن ربک هو أعلم من یظل عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین}
بی گمان پروردگارت داناتر است که چه کسانی از راه او به در افتاده اند و هم او به ره یافتگان داناتر است.
این آیه و آیاتی نظیر آن علم خداوند به سرنوشت و عاقبت هرکسی اعم از هدایت یافتگان یا گمراهان را مطرح می¬کنند.
عرفا می¬گویند مقصود از این علم، علم خداوند به هدایت مهتدین یا ظلالت گمراهان در حال حضور اعیان ثابته آنها در حضرت علمی است.
براساس این آیه و آیاتی که قبلا ذکر شد مفهوم آیه ی شریفه ی {قل فلله الحجة البالغة} کامل می¬شود.
«ظهور حق به صورت های اعیان جز بر وجهی که اعیان بر زبان حالشان خواستند نمی¬باشد و نقص و کمال به اعیان نسبت داده شده است، یعنی زمانی که حق به صورت های اعیان بر آنچه که از نقص و کمال هستند ظاهر شد این نقص و کمال در حقیقت جز از خود اعیان نمی¬باشد. برای اینکه حق تعالی به صورت های آنان ظاهر نشد، مگر بر آنچه که آنان از نقص و کمال بر آن بودند. پس نقص و کمال و سعادت و شقاوت از اعیان می¬باشد نه از حق تعالی. ...
یعنی برای خداوند هنگام کشف کلی - که به قیامت نامیده شده است- از جهت نسبت دادن نقص و کمال آنان به خودشان نه به حق، حجت بالغه بر موجودات است.»
5) {و ءاتاکم من کل ما سألتموه و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها}
و از هر آنچه از او خواسته اید به شما بخشیده است و اگر نعمت الهی را بشمارید، نمی¬توانید آن را چنان که هست شمارش کنید.
درخواست و سؤال اعم از سؤال بعد از خلق و سؤال قبل از خلق است. منظور از سؤال قبل از خلق، طلب و تقاضایی است که اعیان ثابته برای ظهور خود و ویژگی های خود دارند زیرا خداوند براساس سؤال و درخواست هرکس به او فیض و عنایت می¬رساند.
«یعنی آشکار شدم به صورت هریک از شما بر ]اساس[ آنچه که با زبان استعداد و قابلیتتان سؤال و درخواست کردید.»
به همین جهت خداوند فرمود: {قل کل یعمل علی شاکلته فربکم أعلم بمن هو أهدی سبیلا}
بگو هرکس فراخور خویش عمل می¬کند؛ و پروردگارتان دانا تر است که چه کسی رهیافته تر است.
«یعنی بگو هریک از شما جز بر ]اساس[ شاکله، یعنی صورت و صفت خود ]کاری را[ انجام نمی¬دهد و هدف از همه ی آنها این که برای مردم بعد از رسولان، حجتی بر خدا نباشد و همه بدانند که نقص و کمال و ثواب و عقاب از خود اوست نه از غیر او و از من جز عطا کردن به حسب سؤال یا زبان حال نیست.»
6) {هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا}
آری مدتی از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزی قابل ذکر نبود.
در تفسیر این آیه روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: شیئا مقدورا و لم یکن مکونا. در تقدیر (یا تحت قدرت) خداوند بوده، اما در عرصه ی تکوین نیامده بود.
این سخن مؤیدی بر علم خداوند قبل از خلق و مسئله ی اعیان ثابته می¬باشد.
7) {ألم تر إلی ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا}
آیا نیندیشیده ای که پروردگارت چگونه سایه را می¬گسترد و اگر می¬خواست آن را ساکن می¬گرداند سپس خورشید را نمایانگر آن می¬گردانیم.
سایه همان وجود اضافی است که با تعینات اعیان ممکنه و احکام آنها که احکام اعیان ثابته معدوماتی هستند که به وسیله ی اسم «نور» که وجود خارجی به او نسبت داده شده است آشکار شدند، پس به سبب پوشیده بودن ظلمت عدم بودن، اعیان ممکنه به صورت نوری که به صورت های اعیان آشکار است، اعیان ممکنه به جهت آشکار شدن سایه به وسیله ی نور و هیچ بودن سایه در ذات خودش سایه گشتند. خداوند فرمود: «آیا نمی¬بینی پروردگارت را که چگونه سایه را گستراند؟» یعنی وجود اضافی را بر وجودهای ممکن گستراند.
حاصل¬کلام:
اعیان¬ثابته که حقایق اشیاء در حضرت علمیه اند، هویاتی هستند که از نفاد و زوال مبرایند.
اعیان¬ثابته به نام های دیگری مانند کلمات معنوی، حقایق الهی و حروف وجودی موسومند.
اعیان¬ثابته به وجود خارجی موجود نیستند و فقط ثبوت علمی دارند.
اعیان¬ثابته صور و لوازم ذاتی اسماء الهی اند. حقیقت هر اسمی ذات و همراه صفتی از صفات الهی است. ذات الهی که در همة اسماء مشترک است، نقشی در تکثر و تعدد ندارد. تکثر اسماء به تکثر صفات بر¬می¬گردد و منشاء تکثر صفات یا مفاتیح غیب است و یا علم ذاتی حق.
اسمائی که خود به سبب صفات متکثر شده اند، طلب ظهور می کنند و این ظهورات و تجلیات همان اعیان ثابته اند که در حضرت علمیه موجود اند.
الهی! شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.
الهی! هرچه بی طلب به ما دادی به سزاواری ما تباه مکن و هرچه بجای ما کردی از نیکی، به عیب ما بریده مکن و هرچه نه به سزای ما ساختی به ناسزای ما جدا مکن.
فهرست منابع و مآخذ
* قرآن کریم، ترجمة بهاء الدین خرمشاهی
1. آملی، سید حیدر، جلوة دلدار، ترجمة جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمة سید یوسف ابراهیمیان آملی، تهران، نشر رسانش، چاپ اول، آذر 1381
2. انصاری، خواجه عبدالله، مناجات نامه، تصحیح شاهرودی، چاپخانة فرهنگ، بی جا، 1369
3. ترکة اصفهانی، علی بن محمد، تمهید القواعد با حواشی محمدرضا قمشه ای و محمود قمی، مقدمه، تصحیح و تعلیق: سید جلال¬الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، ویرایش دوم، 1381
4. جامی، عبدالرحمن، اشعة اللمعات، تحقیق: هادی رستگار مقدم گوهری، دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول 1383
5. جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص با مقدمه و تصحیح و تعلیقات ویلیام چیتیک و پیشگفتار سید جلال¬الدین آشتیانی،بی نا، بی جا، صفر 1398
6. خمینی، روح¬الله، شرح چهل حدیث، موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهاردهم، تهران، تابستان 1376
7. رحیمیان، سعید، تجلی و ظهور در عرفان نظری، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، 1376
8. شیرازی، صدرالدین، شرح اصول کافی، کتاب التوحید،بی نا، بی جا، بی تا
9. قیصری رومی، محمد داود، شرح فصوص الحکم، به کوشش استاد سید جلال¬الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول،1375
10. کاشانی، عبدالرزاق، ترجمه و شرح اصطلاحات صوفیه، محمدعلی مودو دلاوری، به کوشش دکتر گل¬بابا سعیدی، انتشارات سوره،بی جا، چاپ اول، 1376
11. ولی ماهانی کرمانی، نورالدین شاه نعمت¬الله، دیوان کامل، مقدمه از استاد سعید نفیسی، حواشی از م . درویش، انتشارات باران، بی جا، بی تا
12. ولی ماهانی کرمانی، نورالدین شاه نعمت¬الله، رساله ها، انتشارات خانقاه نعمت¬اللهی، به سعی دکتر جواد نوربخش، چاپ فردوسی، بی جا، بهمن 1336
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |