موضوع: جبر و اختیار از دیدگاه ملاصدرا
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
ارائه دهنده: طاهره تورانی
بهار 88
فهرست مطالب
مقدمه
رمز بررسی جبر و اختیار
آیات قرآن در زمینه اختیار و اراده
نظرات گوناگون در مورد جبر و اختیار و اشکالاتشان
نظریه خاص ملاصدرا
دیدگاه صدرالمتالهین در مورد علم پیشین الهی و اختیار انسان
رهیافت تازه نظریه ابتکاری صدرا
اشکال در مورد اراده انسان و پاسخ ملاصدرا
نظر ملاصدرا در مورد خیر و شر
تشابه دیدگاه اگوستین با رأی ملاصدرا
چکیده مطالب
نتیجه
منابع و مآخذ
مقدمه
موضوع اختیار و آزادی انسان وعوامل تاثیر گذار بر آن از مباحث پردامنه انسانی و اسلامی است که در طول تاریخ ، میان فلاسفه و متکلمان مورد بحث و گفتگو بوده است .
تاثیر دو عامل الهی تقدیر و عامل انسانی اختیار و نحوه ارتباط آن دو در تحقق افعال انسانی از مباحث پیچیده و مهم فلسفی است . پذیرش اصل اختیار ، اندیشه ای راهگشا در هدفمند ساختن زندگی فردی و اجتماعی انسان و جوامع است . چنان که نفی آن و قبول اصل جبر وموجبیت ، اثرات سویی مانند بی معنا شدن زندگی و فعالیت های انسان ، تسلیم بودن در برابر وضعیت های موجود ، نبود عزم و انگیزه برای تغییر و تحول های فردی و اجتماعی به دنبال دارد .
صدرالمتالهین به عنوان فیلسوفی جامع که با مکاتب مختلف آشنایی کامل دارد ، اصل اختیار و آزادی انسان و نحوه ارتباط آن با علم و قدرت الهی را تبیین کرده به نحوی که جایگاه هر یک از این دو به خوبی حفظ شده است .
در این تحقیق در ابتدا به بیان اهمیت اختیار و رمز بررسی این موضوع پرداخته شده و سپس نظرات مختلف را بیان نموده و اشکالاتی را که صدرا به هر یک وارد کرده و بیان نموده و سپس نظریه صدرالمتالهین در باب اختیار بیان شده است .
دیدگاه ملاصدرا را در مورد علم پیشین الهی و خیر وشر و ... بیان شده است امید است که حق مطلب ادا شده باشد .
رمز بررسی جبر و اختیار
از دیرباز بشریت میل داشت بداند آیا اعمالی را که از او صادر می شود صد در صد مربوط به اراده و اختیار خود اوست و هیچ عامل خارجی در پیدایش آن موثر نمی باشد ؟ ویا آنکه او آلت بلا اراده ای بیش نبوده و علل و عواملی بیرون از ذاتش هم چون شیر علم او را دم به دم به این سو و آن سو به حمله وا می دارند ؟ یا آنکه به گونه ای دیگر است ؟
در میان فلاسفه یونان نخستین کسی که به سبک خاص و منظم این مساله را بررسی کرده ارسطو است که کتاب «اخلاق » شانزده فصل را به مساله اراده و اختیار اختصاص داده است . و لی با آمدن اسلام و تقسیم عامه مسلمین به دو گروه «اشاعره» و «معتزله» این مساله وارد یک مرحله جنجالی شدیدی شد و مکتبهای افراطی و تفریطی «جبر»و«تفویض» را در سطح گسترده ای پدید آورد و کشمکش های عظیمی را در جهان اسلام موجب شد .
در هر صورت شناخت چگونگی صدورفعل آدمی از جهات زیر ضروری می باشد .
1- خودشناسی : بدون شک اراده و اختیار از شئون نفس ا است و هرگاه آدمی را در انجام کارها مختار بدانیم خود را از دیگر موجودات برتر خواهیم یافت .
2- خداشناسی : مساله جبر واختیار از جهتی به «توحید» و از لحاظی به «عدل» و ازجهتی دیگر به «قدرت» خداوند ارتباط دارد زیرا اگر جبر در اعمال درست باشد ، «توحید افعالی» ، و «عموم قدرت الهی» از بین خواهد رفت .
3- معاد شناسی : مساله معاد وجهان ابدی مبتنی بر آزادی و اختیار آدمی در انجام اعمال است و معنی نخواهد داشت که خداوند هم مردم را مجبور به انجام اعمال کند وهم آنها را معذب یا مثاب فرماید .
4- حقوق و اخلاق : نخستین چیزی که توجه به آن در کار قانون گذاری و اخلاق ضرورت دارد ، مساله اراده و اختیار انسان در انجام کارها است که اگر آدمی دارای چنین اراده و اختیار نباشد هیچ گونه تکلیفی نخواهد داشت و نظام حقوقی و اخلاقی از بین خواهد رفت .
5- شناخت صحیح آیات و روایات: از آنجا که آیات و روایات زیادی در این زمینه وارد شده و دامی سیاسی و فرقه ای خاصی از ظواهر آنها بهره برداری نادرستی می کرده از این رو شناخت صحیح آیات و روایات مربوطه و در نتیجه درک صحیح جهان بینی اسلامی ایجاب می کرده که دانشمندان اسلامی به این مساله با دقت بیشتری نگریسته و در این زمینه کار بیشتری نماید .
آیات قرآن در زمینه اختیار و اراده
در برخی از آیات قرآن صریحاً حکومت و دخالت سرنوشت ، و اینکه هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد مگر به مشیت الهی و آن حادثه قبلاً در کتابی مضبوط بوده است تایید شده است .
از قبیل
حدید 22 : ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها ان ذلک علی الله یسیر
هیچ مصیبتی در زمین یا در نفوس شما به شما نمی رسد مگر آنکه قبل از آنکه که آن را ظاهر کنیم در کتابی ثبت شده و این بر خدا آسان است .
حجر 21: و ان ما شیئی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم
هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه های آن در نزد ما است و ما آن را جز به اندازه معین فرو نمی فرستیم .
طلاق 3: قد جعل الله لکل شیئی قدراً
همانا خدا برای هر چیز اندازه ای قرار داد .
و همین طور آیات دیگر در این مورد وجود دارد .
اما آیاتی که دلالت می کند بر اینکه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود موثر است و می تواند آن را تغییر دهد .
رعد 11 : ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
خداوند وضع هیچ مردمی را عوض نمی کند مگر آنکه خود آنها وضع نفسانی خود را تغییر دهند .
عنکبوت 40: و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون
خدا چنان نیست که به آنها ستم کند ولی آنها چنان بودند که به خویشتن ستم می کردند .
فصلت 46 : و ما ربک بظلام للعبیر
و پروردگارت نسبت به بندگان ستمگر نمی باشد .
دهر 3: انا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفوراً
ما انسان را راه نمودیم . او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس .
و.....
گروهی که طرفدار آزادی و اختیار بشر شدند دسته اول این آیات را تأویل و توجیه کردند و آنها به قدری معروف شدند .
گروهی دیگر که طرفدار عقیده تقدیر شدند دسته دوم این آیات را تأویل کردند و جبری نامیده شدند تدریجاً که دو فرقه کلامی یعنی اشاعره و معتزله پدیدآمدند.
نظرات گوناگون در مورد جبر و اختیار و اشکالاتشان
اشاعره ، این گروه از اهل سنت که بیشتر به ظواهر ادله شرعی تکیه می کنند به طور کلی تاثیر علل و اسباب را در پیدایش پدیده ها منکرند . آنها تنها عامل پیدایش در پدیده ها را اراده الهی می دانند . اگر آتش می سوزاند و اگر سم می کشد و اگر تریاق شفا می دهد و ...در حقیقت خواست واراده الهی است که می سوزاند و شفا می دهد .
نهایت آنکه عادت الهی بر این جاری شده که این امور مقارن اسباب یاد شده پدید آیند. روی این حساب طبق نظر اشاعره ، افعال ارادی مردم نیز معلول مستقیم خواست الهی است اراده آنان هیچ گونه علتی در پیدایش آنها ندارد تنها هنرش این است که «کالحجر جنب الانسان » مقارن اراده الهی وجود دارد.
بینش اشاعره با موازین عقلی و اسلامی جور در نمی آید و هیچ گاه یک فرد مسلمان آگاه نمی تواند مجبور بودن آدمی را در اعمال خویش قبول داشته باشد و اینکه دیده می شود گروهی از مسلمین بر خلاف همه موازین معتقد به جبر هستند به خاطر به هم خوردن تعادل فکری و داشتن اغراض فاسد اجتماعی است . یکی دیگر از راههای اثبات نادرستی این نظریه از راه وجدان و فطرت می باشد .
ما وجداناً درک می کنیم درباره اعمالی که از ما سر می زند . ما در آنها قدرت انجام و ترک داریم نه آن طور که اشاعره می گویند ذات باری ما را مسلوب الاختیار کرده ما در هر شرایطی که باشیم می توانیم در برابر کارهای زشت مقاومت کنیم و نسبت به اعمال نیک کوشا باشیم ما کارهای بد را محکوم می کنیم و کارهای خوب را می ستائیم و این نظریه ناسازگاری با اصل عدالت نیز دارد و نیز ناسازگار با موازین اخلاقی و اجتماعی می باشد .
اندیشه «تفویض» در افعال انسان درست در نقطه مقابل مکتب «جبر» قرار دارد اگر انسان در مکتب جبر اشعری هیچ گونه سهمی از آزادی و حق انتخاب در کارهای خود ندارد و کلیه بخش ها و واکنش های او صد درصد وابسته به اراده ومشیت خداوندی می باشد .
در مکتب تفویضی از حد اعلای آزادی و حق انتخاب برخوردار است و در تصمیم گیری های خود صد در صد وابسته به اراده الهی و خواست خود می باشد و از قلمرو ا راده و آفرینش الهی بیرون است و هر چند انسان هستی و قدرت خود را از خدا وام گرفته است ولی در انتخاب راه و انجام کارهای خوب وبد «مفوض» و به خود نهاده شده است.
آنها می گویند آفریدگار هستی حکیم و عادل است و نسبت دادن شرو بدی ستمگری و ظلم به او روا نیست و نیز روا نیست که از بندگان چیزی بر خلاف آنچه به آن فرمان می دهد اراده نماید .
یا آنان را به کاری اجبار نماید آنگاه به کیفر برساند پس این بنده(انسان) است که فاعل خوبی و بدی ، ایمان و کفر ، اطاعت و معصیت است او برکارهای خود مجازات می شود و خداوند به او قدرت و توانایی بر کارها را بخشیده است.
اما اینکه عقیده به تفویض عقیده باطلی است برای آنکه هر گاه موجودی بخواهد به طور استقلال چیز دیگری را ایجاد کند و در ایجاد آن چیز مستقل باشد و تنها خودش آن را به وجود آورد هنگامی می تواند چنین کاری را انجام دهد که بتواند همه راههای نیستی را که امکان دارد، عدم از آن راه بر معلول سرایت کند را مسدود سازد و اگر چنین قدرتی نداشته باشد نخواهد توانست به طور استقلال معلول خود را به وجود بیاورد . پس اگر وجود یافتن معلول بر وجود هزار شرط بستگی داشته باشد و فاعلی که می خواهد معلولی را به وجود آورد نهصد و نود و نه شرط آن را ایجاد کند و تنها یک شرط از هزار شرط را نتواند انجام دهد علت تامه مستقله به شمار نخواهد آمد و این مقدمه از بدیهیات است و نیازی به اثبات ندارد و هیچ موجودی را چنین قدرتی نیست که بتواند وجود خود را نگه دارد و هیچ فاعلی از ممکنات را (چه مجرد ، چه مادی ) نرسد که ادعا کند هستی من وجود من از ناحیه خود من است که اگر چنین چیزی در میان ممکنات پیدا شود لازمه اش آن است که چیزی که حقیقت ذاتش امکان و فقر و وابستگی بود تبدیل شود به چیزی که حقیقت ذاتش بی نیازی و استقلا باشد و ممکن بالذات به واجب بالذات منقلب شود.
راه فلاسفه : گروه سوم اظهار عقیده کرده اند که خداوند بر همه چیز قادر است لیکن پدیده ها در پذیرش وجود با هم متفاوتند . بعضی از آنها جز بعد از دیگر وجود را نمی پذیرند . مانند عرض ، که وجود پیدا نمی کند مگر بعد از جوهر و مرکب وجود پیدا نمی کند مگر بعد از بسیط پس قدرت الهی بر نهایت کمال است که هستی را بر ممکنات بر حسب قابلیت های گوناگون آنها عنایت می کند . و در نتیجه برخی از آنها بدون سبب از قدرت الهی صادر می شوند و برخی دیگر با سبب و یا سبب های ودر موردی که چیزی را با سبب و یا سبب ها می آفریند معنی آن این نیست که خداوند در آفرینش آن به سبب احتیاج دارد چنانکه ما در نگارش ، احتیاج به قلم ، و در احساس ، نیاز به حس ، داریم که مقام الهی از این گونه نقص ها به دور است .
و چگونه چنین چیزی درباره آفریدگاری که هم سبب و هم مسبب هر دو از او صادر می شوند تصور می شود ؟ در صورتی که او بدون سبب ، مسبب الاسباب است . بنابراین خداوند متعال ، ممکنات را بر بهترین نظام و برترین وجود ، هستی می بخشد. پس آنچه را که از او هستی می گیرد یا خیر محض است مانند فرشتگان و امثال آنها و یا خیر آنها بر شر غلبه دارد در نتیجه خیرات بالاصاله ؟ وشروری ها لازمه خیراتند بالتبع داخل در قدرت الهی هستند . و این از راه اول و دوم صحیح تر و از مفاسدی که بر آنها مترتب بوده و به دورتر و محفوظ تر می باشد و این وسط این دو نظریه است و در حدیث آمده که بهترین امور وسطای آن است .
راه راسخان در علم : این عقیده را دارند که موجودات با همه تفاوت و اختلاف و مراتبی که در ذات و افعال و صفات و آثار و شرف وجودی که دارند یک حقیقت الهی که جامع جمیع حقائق و درجات وطبقات آنها است ، همه آنها را در بر دارد ، با اینکه این حقیقت در غایت بساطت و احدیت است ، نورش در سراسر همه موجودات جهان از آسمان ها و زمین ها نفوذ دارد هیچ ذره ای از ذرات جهان هستی نیست مگر آنکه نور او بر آن محیط و قاهر است و خداوند بر اعمال همه افراد مراقب و نگهبان است . این راهی است که راسخان در علم از راه شهود و پای عرفان پیموده اند . و مطابق با منطق و برهان نیز هست .
وهیچ زمین و آسمان از او خالی نیست همان گونه که امام موحدین علی بن ابی طالب علیه السلام فرموده است «خداوند با همه اشیاء است ولی نه به طور همراه و چسبیده و غیر همه آنهاست ولی نه به طور جدا و مباینت؟»
مع لا شیء لا بمقاریه ؟ و غیر کل شی لا بمزایله ؟(نهج البلاغه ، خطبه اول )
نظریه خاص ملاصدرا
صدرا بر رساله القضا والقدر نظریه خود را با کمک تبین مفهوم اراده و قدرت توضیح می دهد ولی بر این باور است که اراده یا اختیار قدرت انسان را در جهت نیل به اهداف و خواسته های خود هدایت می کند .
قدرت عاملی برای حرکت کردن می شود که انسان را در انجام افعال خود توانا می سازد . صدرا قدرت را با اختیار و اراده انسان مرتبط می داند و معتقد است که پس از تصور انجام یک فعل در ذهن شوق متاکدی در انسان پدید می آید که او را به انجام دادن آن فعل قادر می سازد . این تمایل و اشتیاق قوی همان چیزی است که اراده نام دارد . اراده نفس همانند وجودش ناشی از خود نفس نیست بلکه از اراده خداست که عین ذات اوست و این خداست که در او اراده و مشیت می آفریند. نمی خواهید مگر آنچه راکه خدا می خواهد . پس همان گونه که از نفس در باصره شعاعی ایجاد می شود که بدان وسیله الوان و نورها را می بیند و در سامعه قوه ای ایجاد می شود که صوتها را می شنود ، همچنین خداوند در نفس اراده و عملی می آفریند که بر این وسیله درک می کند و در امور تصرف می نماید و اینجاست که سر قول خداوند متعال آشکار می شود که فرمود «وتو در وقتی که انداختی نیانداختی بلکه خداوند انداخته است یعنی ، سلب «رمی» از پیامبر اکرم از همان جاست که اثباتش کرده است.»
دیدگاه صدر المتالهین در مورد علم پیشین الهی و اختیار انسان
، به نظر ملاصدرا در مورد علم پیشین خداوند نیز به این گونه می باشد که اگر چه علم الهی سبب اقتضا کننده فعل آدمی است ، لیکن مقتضی وجود فعل به نحو مسبوق به قدرت واختیار است .
چرا که قدرت و اختیار آدمی از جمله اسباب تحقق فعل و علل آن می باشد . البته وجوب مسبوق به اختیار فعل، منافی ، اختیاری بودن آن نبوده بلکه آن را تاکید می کند . (زیرا برای اختیاری بودن فعل لازم نیست که اختیار آن مسبوق به اختیار دیگری باشد ) در ادامه صدر المتالهین علم الهی را به اصل ذات واجب تعالی تشبیه می نماید ، همان گونه که ذات الهی علت فاعلی وجود و وجوب هر موجود ی است در حالی که این فاعلیت ناقض وساطت اسباب و علل و شرایط و منافی نظام علی نیست علم خداوند نیز این چنین است .
رهیافت تازه نظریه ابتکاری صدرا
صدر المتالهین با طرح نظریه ابتکاری خویش در فلسفه در خصوص وجود تعلقی و ربطی داشتن وجود ممکن رهیافت تازه ای به توحید افعالی و مساله جبر و اختیار عرضه داشت و ضمن پذیرفتن تقسیم وجود به وجود واجب و ممکن و همچنین نظام علیت ، نه تنها وجود ممکن را به دلیل معلولیت آن نیازمند به واجب الوجودی می داند بلکه اهل ذات و حقیقت آن را وجود رابطی و تعلقی می داند که حقیقتش مانند وجود حرف ربط متقدم بر علت هستی بخش یعنی واجب الوجود است .
به گونه ای که وجود ممکن دائم و در هر آن به دلیل قوامش به واجب الوجود ، هستی خود را از هستی بخش دریافت می کند و به عبارتی فیض و افاضه الهی نه حدوثاً بلکه استمراراً شامل همه موجودات ممکن می شود و به اصطلاح قرآنی«کل یوم فی شان» بر این اساس مفاهیم «علت الاولی » و صادر اول «عله بعیده یا قریبه » معنا و مفهوم خود را در این نظریه درباره با خداوند از دست می دهند ؛ زیرا همه عالم امکان یک وجود و مخلوق الهی است که دائم از افاضه الهی مستفیض می شوند.
«اشکال در مورد اراده انسان و پاسخ ملاصدرا »
اشکال : اراده انسان اگر اسباب و علل خارجی دارد که منتهی به اراده قدیم می شود تحققش بدون این که بنده را در آن دخالتی بوده باشد واجب است پس انسان در اراده کردن آن مجبور و مضطر است و لازمه اش این است که بر افعالش هم مجبور و مضطر باشد زیرا آن چه علت تامه اش اضطراری است خودش نیز چنین است و اگر اراده او به اراده خودش باشد نقل کلام می کنیم به اراد اراده اش ، پس در نتیجه ،یا به تسلسل می انجامد یا به جبر.
پاسخ ملاصدرا :
اراده از آن نظر که یکی از صفات واقعی وحقیقی است و صفتی است ذات الاضافه یعنی باید به چیزی تعلق یابد . فرقی با دیگر صفات این چنینی ندارد . مانند علم و حب که از صفات حقیقی ذات الاضافه اند ، همان گونه که علم را معلولی لازم است وحب را محبوبی. اراده را نیز مرادی لازم است و همان گونه که معلوم عبارت است از آن که علم به آن تعلق می گیرد نه آن که علم ، به علم به معلوم تعلق یابد و هم چنین محبوب عبارت است از آن که متعلق حب می شود نه متعلق حب حب به همین قیاس مراد یعنی آن چه اراده به آن تعلق می گیرد و نه آن که مراد عبارت باشد از آن که اراده آن تعلق بگیرد و مختار کسی است که فعلش از اراده و اختیار او سر زند و هم چنین قادر کسی است که هر وقت اراده کند فعل از او صادر شود و اگر اراده نکرد فعل صادر نشود. نه آن که قادر کسی است که هر وقت اراده کند اراده فعل از او صادر شود . و اگر بنای بود که صدور فعل ارادی متوقف بر این بود که اراده آن فعل نیز متعلق اراده دیگر باشد لازم می آمد که اصلاً فعل ارادی در عالم وجود نداشته باشد و حتی آن فعل که از واجب تعالی صادر می شود پس اراده فعل نفس است که نفس برای وصول به مقاصد خویش و تحقق آن ها از اراده به عنوان آلت و ابزار تحرک عضلات استفاده می کند ،نه این که اراده کند ،که اراده انجام فعل نماید . بلکه اراده می کند ،که اعضای بدن را به حرکت وا دارد تا فعل مورد نظر که معلوم نفس است تحقق یابد.
صدر المتالهین بر اسفار و الشواهد الربوبیه و در رساله ای که در باب قضا و قدر رقم زده است و همچنین بوعلی سینا مساله شر را در بحث قضا و قدر که مربوط به افعال الهی است عنوان نموده اند .
و مشکلی که در این باب عنوان است چگونگی دخول شر در قضا خداوندی است که بر اساس علم عنایی و حکمت جهان را می آفریند .
مشکل شر تنها در ارتباط با فعل الهی نبوده و با صفاتی نظیر وحدت و همچنین در برخی از موارد با اصل مبدأ ناسازگار می نماید . و از این جهت جایگاه طرح مساله شر در فلسفه فراتر از بحث قضای الهی است و به همین دلیل صدرالمتالهین در امور عامه نیز که مقدم بر الهیات به معنای اخص و مقدم بر مسائلی است که در باب ذات صفات وافعال واجب مطرح می شود به مساله شر می پردازد و بدین ترتیب بحث از وجودی یا عدمی بودن شر را در زمره احکام عامه وجود و در کنار مسائلی از قبیل اصالت بساطت و تشکیک در وجود قرار می دهد و این از کارهای خوب صدرالمتالهین است.
اگر گفته شود که هر اراده ای از هر مریدی و فعلی از هر فاعلی که صادر شود اراده و فعل حق تعالی است مستلزم این است که شرور و قبایح عالم مثل ظلم ظالمان و غضب غاصبان .. به خدا نسبت داده شود تعالی ا.. عن ذلک .
صدر المتالهین می فرماید : همه موجودات (من حیث ذاتشان )خیرند و لکن گاهی بالعرض متصف به شریّت می شوند مثل ظلم و قتل عدوانی و ...
پس این امور در ذاتشان شر نبوده و از خیرات وجودی هستند ایضاً نسبت به اشیای طبیعی ، بلکه قوای حیوانی یا طبیعت موجود بر انسان خیرند و شریت آن ها تنها نسبت به قوه شریفه عالیه(عقل) است که شأنش از نظر سیر تکاملی این است که حاکم بر قوای تحت آن و قوه غضبیه و قوه شهویه می باشد و خاضع و محکوم؟ آن ها نباشد (پس اگر ظالم شر است تنها نسبت به مظلوم شر است).
اما نسبت به ظالم از آن حیث که ظالم است شر نیست مگر از این جهت که ظالم دارای قوه ناطقه است بیش تر مواقع ضرری که به او می رسد بیش از ضرری است که به مظلوم می رسد .
اما آن چه به خدا منتسب است از جهت وجودی آن خیر است نه از جهت اعتباری آن. صدر المتالهین در مباحث خیر وشر اسفار از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر می کند که چگونه می گویند خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتی که به انسان که اشرف کائنات است نظر می افکنیم می بینیم اکثر انسان ها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت و ازلحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکبند و اعمال زشت واعتقادات باطله امر معاد آنهارا ضایع و آنان را مستحق شقاوت می گرداند .
پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سر سبد هستی است شقاوت و بدبختی است . صدرالمتالهین در جواب این اشکال می گوید :
مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند . همان طوری که در این جهان سالم سالم و زیبای زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند و اکثریت با متوسطان است که سالم نسبی می باشند در آن جهان نیز کملین که به تعبیر قرآن «السابقون» می باشند و همچنین اشقیاء که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال » می باشند کم هستند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین » می خو اند .
صدر المتالهین پس از این سخن چنین می گوید :
فلا هل الرحمه و السلامه غلبه فی النشاتین
پس در هر دو منشاء غلبه با اهل رحمت و سلامت است.
تشابه دیدگاه اگوستین با رأی ملاصدرا
اگوستین معتقد است که وقتی علم پیشین خدا به اراده ما تعلق می پذیرد ، اراده ای که او به آن علم دارد واقع خواهد شد . از این رو اراده ما ،از آنجا که خدا به آن علم پیشین دارد ، واقع خواهد شد ولی این اراده اگر تحت اختیار ما نباشد دیگر اراده نخواهد بود پس خدا همچنین علم دارد که اراده مزبور (از آن رو که اراده است) تحت اختیار من است بنابراین به واسطه علم پیشین او قدرت اراده کردن از من سلب نخواهد شد بلکه به لحاظ علم او قدرت اراده کردن در من با قطعیت بیشتری حضور خواهد داشت ، زیرا خدایی که علم پیشین او خطاناپذیر است از پیش می داند ک من قدرت (اراده کردن ) را داریم .
و نظر اگوستین شباهت فراوانی به راه حل برگزیده در حکمت متعالیه اسلامی دارد :
متعلق علم پیشین خداوند وقوع ارادی فعل انسان است و ارادی بودن آن ملازم با اختیاری بودن فعل و یا اراده انجام فعل می باشد .
بنابراین آگاهی پیشین خداوند از وقوع فعل نه تنها موجب غیر اختیاری بودن آن نمی شود بلکه از آنجا که متعلق این آگاهی وقوع ارادی فعل و نه مطلق وقوع است سبب تاکید اختیار می گردد . ، زیرا در این فرض غیر اختیاری بودن فعل به دلیل لزوم تخلف علم خداوندو عدم مطابقت با واقع محال خواهد شد . بدین ترتیب اگوستین نیز همسان با اصحاب حکمت متعالیه نه تنها علم خدا را منافی اختیار نمی داند بلکه آن را موکد آن می شمارد.
چکیده مطالب
در این تحقیق ابتدا سعی بر آن شده که رمز بررسی جبر واختیار آن و اهمیت این مساله بررسی شود و ما این مساله را در خودشناسی ، خداشناسی ، معادشناسی ، حقوق و اخلاق و شناخت صحیح آیات وروایات بیان کردیم .
و بعد از آن دلایل قرآنی را در مورد جبر واختیار بیان نمودیم و اینکه هر کدام از جبری مسلکها و یا اهل تفویض از چه آیاتی از قرآن استفاده کرده و مکتب خود را برگزیدند . برای اینکه اهمیت نظریه صدرا را بیان کنیم ابتدا نظرات گوناگون در مورد جبر واختیار بیان کردیم و اشکالات هر کدام نیز بیان شد .
نظریه خاص صدرا را بعد مطرح کردیم که برتری خود را نشان می داد و هیچ کدام از اشکالات نظریات پیشین را نداشت . او نقش عامل انسانی یعنی اراده وقدرت و تحقق افعال انسانی می پذیرد و از سوی دیگر همان فعل را مستند به خدا می داند .
واستناد افعال انسان به خداوند را از طریق احاطه و سیطره قدرت الهی بر انسان و افعال انسان می داند . در نظر او هرگز علم پیشین الهی مغایر با اختیار انسان نمی باشد. و بعد رهیافت تازه نظریه ابتکاری صدرا بیان می شود و بر این اساس همه عالم را امکان یک وجود و مخلوق الهی می داند که دائم از افاضه الهی مستفیض می شود .
بعد پاسخ صدرا به اینکه اگر اراده انسان اسباب و علل خارجی دارد که منتهی به اراده قدیم می شود تحققش بدون اینکه بنده را در آن دخالتی باشد واجب است و این انسان را یا به تسلسل می رساند و یا به جبر و او این را هم پاسخ می گوید .
مسائلی را که در مورد جبر و اختیار پدید می آید و اینکه اگر خدا فاعل باشد شرور را به خدا نسبت می دهند نیز به خوبی تبیین می نماید و در آخر نیز نظریه صدرا با نظریه اگوستین مورد بررسی قرار می گیرد.
نتیجه
به نظر من جبر واختیار از مهم ترین مسائلی می باشد که سرنوشت انسان در دنیا و آخرت را رقم می زند و اهمیت شناخت نظریه دقیق در این مورد پر واضح می باشد .
من در بین نظرات مختلفی که در مورد جبر و اختیار وجود دارد به نظرم می رسد که نظریه صدرا بهترین و دقیق ترین نظریه ای است که در این مسئله وجود دارد ، که البته از او که بزرگترین فیلسوف جهان اسلام می باشد و توانست جریان های اصلی اندیشه اسلامی را در قالب حکمت متعالیه عرضه نماید جز این انتظار نمی رود و دلیل دیگری که برتری نظریه او را برایم یقین می کند این است که او با ژرف اندیشی ها و موشکافی های خود درباره بطون آیات قرآن نظریه خود را با معارف قرآنی منطبق می کند و او معتقد است که آنچه در این زمینه به دست آورده عقلانی محض نیست بلکه به طریق شهودی به آنها دست یافته است و در این صورت دیگر جای هیچ گونه شک و تردیدی در نظریات او باقی نمی ماند .
صدرا خیلی زیبا نقش عامل انسانی یعنی اراده و قدرت را در تحقق افعال انسانی می پذیرد و از سوی دیگر همان فعل را مستند به خدا می داند بر استناد افعال انسان به خداوند را از طریق احاطه و سیطره قدرت الهی بر انسان و افعال انسان می داند او قانون علیت را بر همه موجودات هستی حاکم می داند و از سوی دیگر موثری جز خداوند در هستی قائل نیست و میان این دو نظر سازگاری وجود دارد زیرا فاعل مستقل وحقیقی خداست و علت العلل بودن خداوند منافاتی با وجود اسباب و علل طبیعی و ..به عنوان علل متوسط یا قریب فعل ندارد . و او این را در مورد نفس نیز بکار می برد چرا ک به یک اعتبار می توان تمام افعال انسان را به خود نفس نسبت داد و به اعتبار دیگر هر کدام از افعال نفس را به قوه نفسانی خاص منسوب داشت .
و به نظر من زیباتر و کامل تر از این نمی توان مسئله جبر واختیار را بیان کرد و اینکه صدرا باتوانایی که جز از او انتظار نمی رود یک عمل را هم به خدا و هم به انسان نسبت می دهد و این ها را با هم جمع می نماید بدون هیچ ناسازگاری .
به نظر من صدرا در مقایسه با فیلسوفان اسلامی نیز نظریه اش برتری داشته است و حالا اگر بخواهیم نظر او را در مقایسه با فیلسوفان غرب نیز بررسی کنیم باز هم نظریه او برتری خود را نشان خواهد داد و هر چند نظر صدرا و اگوستین در مورد علم پیشین الهی و اختیار انسان با هم هماهنگی دارد و نظریه اسپینوزا در این مسئله نیز در مواردی با ملاصدرا هماهنگی دارد ولی برتری ملاصدرا در این جا روشن می شود که ضرورت علی و معلولی که اسپینوزا را به نظریه جبر می کشاند در فلسفه صدرا هرگز باعث سلب اختیار انسان نمی گردد . صدرا یگانه راه تفحص پیرامون مساله جبر و اختیار را ایمان می داند و بس .
کاری که خود کرده و با تکیه بر آیات و روایات به دیدگاه مطلوب و حقیقی نائل شده و چه زیبا این را بیان می کند چیزی که جز از ایمان صادر نمی شود .
فهرست منابع
1- بداشتی ، علی اله ، اراده خدا جل جلاله از دیدگاه فیلسوفان ، متکلمان و محدثان ، پژوهشکده فلسفه و علوم اسلامی ، قم ، 1381
2- ربانی گلپایگانی ، علی ، جبر و اختیار(بحثهای استاد جعفر سبحانی ) ، موسسه تحقیقاتی سید الشهداء ، قم ، 1368 .
3- سعیدی مهر ، محمد ، علم پیشین الهی و اختیار انسان ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، 1375
4- قدردان قراملکی ، محمد حسن ، نگاه سوم به جبر واختیار ، انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی ، 1384
5- قربانی زین العابدین ، جبر و اختیار بانضمام متن و ترجمه رساله خلق الاعمال صدر المتالهین شیرازی و رساله جبر و اختیار خواجه نصیر الدین طوسی ، انتشارات سلار ، رشت ، 1383
6- قربانی ، زین العابدنی ، فلسفه جبر و اختیار ، انتشارات بعثت
7- جوادی آملی ، عبدالله ، رحیق مفتوم شرح حکمت متعالیه ، بخش 4 جلد 1 ،انتشارت اسراء ، قم ، 1382 .
8- مطهری ، مرتضی ، عدل الهی ، انتشارات صدرا ، 1357
9- مطهری ، مرتضی ، انسان و سرنوشت ، شرکت انتشار
10- خمینی ، روح الله ، طلب و اراده ، ترجمه و شرح سید احمد فهری ؟ ، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ، 1362
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |