موضوع: قاعده الواحد تهیه و تنظیم: مریم بلالی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی بهار1388 مقدمه گفتارحاضرپژوهشی مختصردرباب قاعده الواحد لایصد ر عنه الا الواحداست.برخی این قاعده رابدیهی دانسته اند یعنی اگربه درستی تصورنشود تصد یقش بد یهی خواهد بود.پیشینه این قاعده به زمان ارسطوبرمی گردد واززمان اومورد توجه وبررسی قرارگرفته است. دراین مقاله آراء متعدد درباب این قاعده بیان ومطرح شده است.دیدگاه علما،عرفا،حکیمان حکمت اشراقی وحکمت متعالیه شرح گردیده است . همه به این قاعده معترفند ولی این قاعده را به گونه های مختلف بیان کرده اند ودراینکه صادراوّل چیست بایکدیگراختلاف نظر دارند برخی اوّلین صادرراعقل اوِّل وبرخی وجود منبسط می دانند از واحد جز واحد صادر نمی شود یکی از قواعد معروف فلاسفه که زیاد مورد توجه و بررسی واقع شده قاعده شریف"الواحد لایصدرعنه الاالواحد"است یعنی ازعلت واحد جز معلول واحد صادر نمی شود. برای تبیین و روشن شدن قاعده باید دو مفهوم صدور و واحد راتوضیح دهیم: 1- صدور :مراد ازصدورعلت فاعلی است؛یعنی معلول از علت فاعلی اش بوجود می آید.پس وقتی می گوییم در علت واحد جز معلول واحد صادر نمی شود منظوراین است که معلول واحد بیش ازیک علت فاعلی نمی تواند داشته باشد. 2- واحد:اما معنای واحد ازمعنای صدوردراینجامهمتراست.درفلسفه واحدبه معانی متعددی به کاررفته،اماواحددراین قاعدهکدام واحداست؟ معانی متعدد واحد: 1- واحدشخصی،یعنی از یک موجود مشخص که وحدت شخصی دارد بیش ازیک فعل صادر نمی شود. 2- واحد نوعی ، یعنی ازیک نوع فاعل بیش ازیک نوع فعل صادر نمی شود. 3- مرادازواحدآن شخص واحداست که درخارج هیچ نحوتکثیرواجزاء نداشته باشدوازلحاظ وجود بسیط است،مثل مجرداست. 4- قاعده شامل مرکبات هم می شود،مرکبات دارای اجزائی می باشند درصورتی که هرجزءراجداگانه لحاظ کنیم در این صورت ازآن جز واحدصادر نمی شود. 5- منظورازآنواحدی است که هیچ نحو تکثیر نداردحتی کثرت عقلی هم ندارد؛یعنی مرکب ازوجودوماهیت نیست وبسیط من جمیع جهات است.یعنی واجب الوجود. ازبرخی از سخنان صدرالمتالهین استفاده می شود که مراد ازالواحد درنظراومتمم5است؛یعنی واجب الوجود. بعضی ادعاکرده اند که اگرطرفین قضیه درست تصورشود،تصدیقش بدیهی خواهد بود ودلایلی که آورده می شودبرای ایجاد تصورصحیح قاعده است. جمیع کلی متفقند که اول صادرازحق باید موجودمجرد تام واشراف کائنات درقوس نزول باشد. خواجه طوسی وکلیم قدوسی این مطلب رابدیهی دانسته اند.عرفا نیزبه این قاعده معترفند که ازواحدمن جمیع الجهات والحیثیات بیش ازیک چیزصادرنمی شودولی آنها صادر اول راوجود منبسط می دانند نه عقل اول.در اینروصدرالدین قونوی در کتاب مفتاح گفته است : "والحق سبحانه من حیث وحده وجوده لم یصدر عنه الا الواحد والایجاد من کونه واحدا" ، ماهواکثرمن واحد، لکن ذلک الواحدعندناالوجودالعام المفاض علی اعیان المکنونات،وجدمنهاولم یوجد مما سبق العلم بوجوده مشترک بین القلم الاعلی الذی هواول موجود المسمی ایضا بالعقل الاول". مراد ازمفاض بالذات ازدیدگاه عرفا وجود منبسط است که تکثیروتعددبالذات نداردوبواسطه ی قوابل متکثرمی شود عارف قائل به یک جلوه نام وجود منبسط است ومی گوید تمام اشیاء با همان یک تجلی پیداشده اند. شیخ الاشراق قاعده رابه این شکل بیان کرده است: "جایز نیست که از نورالانواربدون واسطه هم نورصادرشود وهم غیر نوری ازجنس ظلمات خواه جوهرباشدیاعرض زیرا اقتضای نورغیراز اقتضای ظلمت است پس لازم می آید که ذات اومرکب باشد ازآن چه موجب نوراست وآن چه که موجب ظلمت است واین محال است پس ظلمت ازنورالانواربدون واسطه صادرنخواهد شد. ونیزهرگاه نورازآن جهت که نوراست اقتضایی داشته باشد مقتضی امری غیرازنورنیست وهمین طورازاودونورنیزصادرنشود.زیراهریک ازآن دوغیرازدیگری است وقهرا"جهت اقتضای هریک ازآن دوغیر از دیگری است پس لازم می آید که درنورالانواردو جهت باشد که ممتنع است وهمین برهان برای اثبات محال بودن حصول دوامرازواجب الوجود به هرنحوکه باشد کافی است. اولین چیزی که از واجب الوجود صادر می شود نور مجرد واحد است وتفاوتش با واجب الوجود به کمال ونقص است. مرحوم حاجی می فرماید:برحسب قاعده"الواحدلایصدرمنه الاالواحد" چون مبداء به وحدت حقه حقیقیه واحداست وهیچ گونه کثرتی دراو متصورنیست پس آن چه ازاوصادر می شودنیزواحداست واین مخلوق واحدیا یکی ازاقسام پنج گانه جوهرات یا یکی از اقسام نه گانه عرض چون اجناس عالیه کائنات همین مقولات عشراست. اما این مخلوق نه عرض است ونه هیولی،صورت،جسم یانفس پس باید عقل باشد.البته این سخن ایشان ازسخنان مشائین است: 1- صادراول عرض نیست زیراصادر اول،اولین مخلوق است وبرسایر ممکنات تقدم دارد وبحول الله و قوته می خواهد سایرموجودات را باید بیافریند.حال اگرمعلول اول عرض باشدلازمه اش این است که موضوع خودش را خودش بیافریند واین محال است عرض بدون موضوع هیچ تحققی ندارد ودرصورتی که خودش تحققی ندارد وبدون موضوع موجود نیست،چگونه می تواند موضوع خود را خلق کند. وازطرف دیگراگراولین مخلوق عرض باشدلازمه اش تحقق عرض بدون موضوع است که ممکن نیست. 2- صادراول نفس نیست زیرانفس اگرچه درذاتش مادی نیست اما فعلش منوط به ماده است.وازطرف دیگرباید بدن باشدتا نفس به وسیله ادوات بدنی فعل خودراانجام دهد حال انکه فرض براین است که این دو خلق نشده اند واول صادرنفس است. 3- اول صادرهیولی نیست زیراهیولی قوه محض است واولین مخلوق بایدفعلیت داشته باشدتاسایر ممکنات رابیافریند.صرف القوه قادر به آفریدن سایر مخلوقات نیست. واگرهیولی صادرشود(هنوزصورت خلق نشده است)در این صورت تلازم بین هیولی وصورت باطل است. 4- صورت جسمیه نیزاولین مخلوق نیست زیرا تلازم بین ماده و صورت باطل می شود.و این که صورت جسمیه در تشخیص احتیاج به هیولی دارد.صورت بی ماده موجودنیست. 5- جسم هم نمی تواند باشد زیرا درجسم ترکیب است. جسم مرکب از ماده وصورت است وازواحدحقیقی مرکب صادر نمی شود. بنابراین «اول ماخلق الله»عقل است واین مطلبی است که فلاسفه گفته اند. ملاصدرا نیز می گوید:هرچند به عقیده ما صادر اول یعنی نخستین اثری که ازناحیه ذات مقدس واجب الوجود جلوه گر می شود همان وجود منبسط است که تجلی اول ذات وساری درکلیه موجودات است و خدای متعال در آیه شریفه «وما امرنا الاواحده»(امر ماجز یگانه نیست ، سوره بقره آیه50) بدین نکته بدیع اشاره فرموده ومی گویدامرمایعنی فرمان صدورعالم جز یکی نیست ولی آنچه مشهور بین کلمات این است که صادر اول عقل است. صد رالمتألهین درجایی دیگر می گوید:صرف هرحقیقت وحقیقت صرف ،ان حقیقتی راگویند که خالی از کافه متقابلات آن حقیقت باشد و به هیچ نحوی از انحاء متصف به عدم آن حقیقت نباشد. وجودصرف وجودی راگویند که غیرازجهت وجودی که مساوی با وحدت است چیزی دراوملحوظ نشودووجودی جامعتروکاملتراز آن متصورنباشد،ازتمامی جهات عدمیه وتمامی مفاهیم وماهیات منزه است هرآنچه که به نواقص وجهات شرور وعدمی برمی گرددازاومرتفع است به طوری که براووجود کله قدرته کله صادق باشد.پس واجب الوجود بالذات وجودی راگوییم که ازجمیع جهات عدمی وحیثیات امتناعی و تمامی ماهیات ومفاهیم منزه است وجودش للذات وبالذات است یعنی ضرورت ازلیه دارد. به موجب آیه«قل کن یعمل علی شاکلته»وگفته محققان ازعلما:«کل فاعل ففعله مثل طبیعته»اتم سنخیت وارتباط بین علت بالذات و معلول بالذات برقراراست،زیرااگرسنخیت نباشدصدورکل شی ازکل شی لازم می آید واین محال است. منظور از علت بالذات وفاعل تام موجودی است که صمیم ذاتش مبدأ صدور معلول خودباشدومرادامعلول بالذات موجودی است که وابستگی به غیردرتقویم ذات ونفس حقیقتش معتبراست وواقعیتی غیرازارتباط و قیام به غیر نداشته باشد. اگرسنخیت وجودی بین علت ومعلول،عینا" در غیراین معلول یافت شود صدور این معلول ازعلت ترجیح بلا مرجح است.هرمعلولی قبل از وجود خاص خود درعلت خودتحقق دارد ولی به وجودی اعلی واتم وهمین تحقق درعلت مبدأ صدور معلول است وبدون این تحقق معلول موجودنخواهد شد،ازاین تعیین دروجودعلت درلسان اهل حکمت بوجوب سابق بروجود معلول نیز تعبیرشده است. آراءمتعدد در وحدت وکثرت وجود : 1- قول صو فیه:ظاهرکلمات صو فیه نشان دهنده این است که ازنظرآنان حقیقت وجودذات باری تعالی است و غیرازاو هیچ موجودی است.آنان وجود راواحد شخصی می دانند،پس تنها موجود خداوند است ودیگران مجازا" موجودند. 2- قول محقق دوانی:او قائل به اشتراک لفظی وجود است.حقیقت وجود منحصر به خداست ولی موجود برسایر موجودات به صورت حقیقی و نه مجازی اطلاق می شود ولی معنای موجود حقیقی درمورد خداباسایر موجودات متفاوت است. خداعین حقیقت وجوداست ودیگرموجودات منتسب به وجودند. 3- قول مشاء: وجودحقیقی بسیط است وحقایق موجودات هرکدام حقیقتی هستند مباین با دیگری حقایق موجودات بسیط است وجنس وفصل درآنها نیست ازاینرو بتمام ذات بسیطش مباین بادیگری است وجود خدا غیر ازوجود موجودات دیگر است ووجود موجودات نیز بایکدیگر تفاوت دارد،یعنی تعددوجود وموجود. 4- قول صدرالمتألهین : وجودحقیقت واحد ذومراتب است.وحدتش به گونه ای نیست که کثرت رانفی کند. موجود دارای وحدت تشکیکی است.وقتی وجود شدید راتنهادرنظر می گیریم ،می بینیم غیرازوجود ضعیف است ووقتی وجود ضعیف راتنها درنظرمی گیریم می بینیم غیرازوجود شدید است،ولی با یک نظر عمیق درمی یابیم که وجودضعیف مرتبه ای ازوجود قوی و شأنی از شؤون او وخودش استقلالی ندارد. تنها موجود مستقل خداست. موجودات دیگر وجود شان غیر استقلالی است. خلاصه: بنابه قاعده الواحد ازواحدجز واحد صادر نمی شود مراد ازواحدکه درموضوع آمده است واحدی است که هیچ کثرتی حتی کثرت عقلی نداردومرکب ازماهیت ووجود هم نیست،یعنی واجب الوجود.ازچنین واحدی بیش ازواحد صادرنمی شود یعنی چنین واحدی علت فاعلی بیش از واحد نیست. حال سؤالی که اینجامطرح می شود این است که: ماکه به عالم نظر می افکنیم کثرات می بینیم ازطرفی ازواجب الوجودکه واحداست جزواحدصادرنمی شود پس این کثرات چگونه به واجب الوجود منتسب اند؟ پاسخ بنا به مشرب صدرایی این است که وجود حقیقت واحد ذو مراتب است حقیقتی تشکیکی است. اگربه این کثرات توجه وتعمق کنیم درمی یابیم که همه شأنی ومرتبه ای ازشؤون ومراتب تنها موجود مستقل یعنی خداوند هستند وخودشان هیچ استقلالی از خود ندارند. فهرست منابع و مآخذ 1- شرح رساله المشاعرملاصدرا/محمد جعفرلاهیجی/باتعلیق وتصحیح ومقدمه سید جلال الدین آشتیانی/بینا،بیجا،بیتا 2- ترجمه وتفسیر الشواهدالربوبیه صدرالمتألهین محمد بن ابراهیم/دکترجواد مصلح / انتشارات سروش/تهران1385 3- دروس شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری ج3/آیه اللله یحیی انصاری شیرازی/ مرکزچاپ ونشرتبلیغات اسلامی حوزه قم/1383 4- فلسفه اشراق به زبان فارسی/اسماعیل بن محمد ریزی/مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی/تهران1377 5- حکمه الاشراق شیخ شهاب الذین سهروردی/ترجمه وشرح دکتر سید جعفرسجادی/ انتشارات تهران 6- تقریری فشرده ازدرسهای استاد محمد تقی مصباح یزدی/مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی/تهران1363 7- ترجمه وشرح نهایه الحکمه محمد حسین طباطبایی ج3/علی شیروانی/انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم/بهار1372 8- شرح نهایه الحکمه ج1،علامه طباطبایی /شرح وتحقیق حسین حقانی رنجانی/انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی/بهار1372 9- تعلیقیه علی نهایه الحکمه محمد تقی مصباح الیزدی/انتشارات مؤسسه درراه حق/ محرم1405ه.ق 10- مجموعه آثار13 استاد مرتضی مطهری/انتشارات صدرا/تهران:قم/1368 11- وحدت وجود فضل الله ضیاء نور/ بینا /چاپ اول زمستان 1369 12- فصول الحکمه سید محمدجواد ذهنی تهرانی/انتشارات کتابفروشی کتبی نجفی/بیتا
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد