[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]
مقالات
سیر تطور برهان صدیقین
یکشنبه 88 اسفند 16 , ساعت 9:36 صبح  

عنوان تحقیق: سیر تطور برهان صدیقین
از دیدگاه ملاصدرا ، علامه طباطبایی ، علامه سبزواری ، آیت ا.. جوادی آملی
تهیه کننده: فاطمه احمدیان   
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
بهار 88
چکیده
«بهترین راه برای اثبات واجب تعالی بهترین راه طریق صدیقین است و طریق صدیقین آن است که با تأمل در حقیقت هستی، ذات واجب تعالی و دیگر صفات ذاتی و فعلی واجب اثبات می‌شود.»
و این برهان تقریرهای گوناگونی دارد. تقریر ملاصدرا، علامه طباطبایی، حکیم سبزواری، جوادی آملی و مطهری را بیان نموده‌ام.
مقدمه
تاریخ الهیات نشان می‌دهد که وجود خداوند امری استدلالی است. مرحوم علامه طباطبایی فیلسوف بزرگ مسلمان مدعی شده‌اند که «باور به خدا، اعتقادی پایه و بدیهی است» و این اندیشه‌ای است که می‌توان از قرآن و سنت هم بدست آورد.
یکی از پرنفوذترین کارکردهای معرفت‌شناسی دینی و معرفت شناسی اصلاح شده است. این دیدگاه تأملی جدید به مسئله توجیه باورهای دینی دارد. خلاص? این نظریه در یک جمله این است که باور به خداباوری واقعاً پایه است.
اثبات وجود واجب تعالی: برهان صدیقین و امتیاز آن بر سایر براهین. براهین فراوانی برای اثبات وجود واجب تعالی اقامه شده است. اما از همه استوارتر و متین‌تر، برهانی است که در آن از وجود واجب سیر می‌شود. یعنی حد وسط در آن خود وجود است نه اموری از قبیل حدوث و حرکت و یا امکان در لسان حکما این برهان به برهان صدیقین شهرت دارد.
زیرا صدیقین آنان که ملازم با صدق و راستی در گفتار و رفتار و اهداف خود است و لذا برهانشان صدق محض است و شائبه‌ای از کذب در آن نیست. کسانی هستند که خداوند را تنها به خودش می‌شناسد و چیزی جز او را واسطه در شناسایی او قرار نمی‌دهد.
در برهان صدیقین بحث زیاد است و در این برهان خلط‌هایی اتفاق افتاده. ابتدا این برهان را ابن سینا بکار برد که از یکی از آیات قرآن استنباط کرد و ملاصدرا گفت برهان او نزدیک‌ترین برهان به برهان صدیقین است ولی برهان صدیقین نیست. این برهان حدود نسبیت تقریر دارد.
در این برهان چند مسئله مطلوب است:
1- وجه تسمیه برهان
2- ساختار برهان
3- انواع تقریرهای آن
1- آیا برهان ابن سینا صدیقین است یانه؟ اگر نیست تفاوت آن با برهان صدیقین ملاصدرا چیست؟
2- ساختار برهان: 1- برهان است یا اینکه تنبیه است(خدا برهان پذیر نیست).
برهان است یا اینکه : 1. لمّی است، 2. انّی، 3. شبه لمّ
برهان صدیقین برهانی است که از خداوند به خودش می‌رسیم نه از مخلوقات.
خواجه بیان می‌کند: ساختار برهان انی است، ولی ابن سینا در منطق شفا می‌گوید اینها براهین لمّی‌اند و او تحلیلی دارد که اصلاً ما برهان انّی نداریم. حال اگر بگوییم انی هستند برهان انّی مفید یقین نیست. مقدمات برهان باید یقینی باشد. وجود آن هم یقینی نیست مگر آنکه وجود علتش یقینی باشد. یعنی اول باید وجود علت محرز شود و بعد وجود معلول.
پس هیچ برهان غیرصدیقینی تعیین برای اثبات خداوند نخواهد آورد. ولی ابن سینا در جای دیگر براهین انّی را طوری تحلیل کرده که به برهان لمّی برمی‌گرداند. پس این برهان نه انّی است و نه لمّی، بلکه شبیه لمّ است.
تقریر برهان صدیقین ملاصدرا
ملاصدرا برهان صدیقین را بر سه امر مبتنی کرده است:
1- اصالت وجود، 2- تشکیک در وجود و قوام تشکیک در وجود به دو چیز است:
الف) وحدت نسخی وجود در قبال تعدد نسخی و تباین وجود.
ب)تعدد موجود. یعنی تعدد مصداق مفهوم موجود که هر فردی مغایر با فرد دگر است. هرچند ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک است. تعدد مصداقی وحدت شخصی را نفی می‌کند. پس تشکیک در وجود به این معناست که دار تحقق هر چند یک نسخ وجود است و تباین وجودی نیست، ولی این نسخ واحد دارای تعدد مرتبه است که هر مرتبه‌ای مصداقی برای مفهوم وجود است نه اینکه این نسخ دارای وحدت شخصی هم باشد. یعنی دارای اختلاف مرتبه‌ای نباشد که فقط یک نسخ و یک فرد در خارج باشد که از این به وحدت وجود و موجود تعبیر می‌شود. یعنی نسخ واحد و مصداق واحد از مفهوم وجود.
3- بساطت وجود در قبال مترکب وجود. یعنی نه سنخ وجود مرکب است و نه مراتب آن. چون غیر از نسخ واحد، وجودی نیست تا ترکیبی باشد. در حالی که قوام مترکب به دو جزء و بیشتر است و تعدد جزء تغایر را می‌طلبد. هرچند بعد از ترکیب اتحاد وجودی پیدا کند و بنابر تشکیک وجود فرض تعدد در وجود تصور ندارد. از این رو وجود جزء وجود نمی‌شود، چون غیر از نسخ واحد چیزی نیست تا ترکیب از دو جزء و یا بیشتر حاصل شود. از این رو وجود واحد بسیط شدید است و این همان تشکیک وجود است. یعنی منشأ بساطت وجود وحدت نسخی آن است و می‌فرماید وجود حقیقی عینی و واحد نسخی و بسیط است. نتیجه این امر این است که بین افراد و مصادیق مفهوم وجود، اختلاف و تباین ذاتی نیست، بلکه اختلاف آنها به کمال و نص و شدت و ضعف یا به امور زاید بر ذات، مثل افراد ماهیت نوعی است. پس ملاک احتیاج ذاتی و تعلق ذاتی به غیر نقص و ضعف است.
همانطور که ملاک استغنا و استقلال ذاتی کمال وجود و شدت آن است تا بی‌حدی که لازم? نقص وجود و وابستگی ذاتی و محدودیت است و این وابستگی ذاتی همان امکان وجودی است که از آن به فقر وجودی و فقر ذاتی تعبیر می‌شود.
پس موجود مستغنی و بی‌نیاز از غیر، واجب الوجود و صرف الوجود است و هیچ چیز تام‌تر از او نیست. پس حقیقت هستی از هرگونه نقصان و کمبودی مبراست و اگر نقصی هم هست در اثر معلول بودن است، چون که معلول عین ربط به علت است. پس حقیقت هستی که بسیط است و هیچ حدی ندارد و تعینی جز فعلیت و حصول محض نمی‌توان بدان نسبت داد وگرنه مرکب از وجود دو عدم و یا دارای ماهیتی غیر از موجودیت خواهد بود. پس حقیقت وجود با قطع نظر از هر حیثیت و جهتی که به آن ضمیمه گردد مساوی با کمال، اطلاق، غنا، شدت، فعلیت، عظمت، اما نقص، تقید، فقر، ضعف، امکان، کوچکی، محدودیت و تعین همه از نسخ اعدام و نیست‌هاست و یک موجود از آن جهت که به این صفات متصف گردد وجودی محدود و توأم با نیستی است. پس اینها همه از عدم ناشی می‌شود. حقیقت وجود نقط? مقابل عدم است.
و آنچه از شئون عدم است از حقیقت وجود بیرون است. یعنی از حقیقت وجود منتفی است و از آن سلب می‌شود و از طرفی راه یافتن عدم و شئون آن مانند نقص، ضعف، محدودیت و غیر آن همه از معلولیت ناشی می‌شود. یعنی اگر وجود معلول شد و در مرتب? متأخر از علت خودش قرار گرفت، طبعاً دارای مرتبه‌ای از نقص ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علت است و نمی‌تواند در مرتب? علت باشد. معلولیت و مفاض بودن عین تأخر از علت و عین نقص و ضعف و محدودیت است. پس ثابت شد که وجود دارای یک حقیقت تام و هویت واجب و ضروری است و یا ذاتاً نیازمند به آن بوده و در گوهر ذات خود متعلق وابسته به آن هویت واجب می‌شود. بنابر هر یک از دو قسم ثابت می‌شود که وجود واجب مستقل و بی‌نیاز از غیر خود می‌باشد و این همان نتیجه و مطلوب ماست.
تقریر استاد مطهری دربار? برهان صدیقین
استاد مطهری در پاورقی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» برهان صدرالمتألهین را مبنی بر پنج مقدمه می‌داند:
1- اصالت وجود
2- وحدت تشکیکی وجود
3- اینکه حقیقت وجود عدم را نمی‌پذیرد. یعنی هرگز موجود از آن جهت که موجود است معدوم نمی‌شود. معدوم شدن موجودات عبارت است از محدودیت موجودات خاص نه اینکه وجود پذیرند? عدم گردد. به عبارت دیگر و با قطع نظر از هر حیثی که به آن ضمیمه گردد مساوی با کمال و اطلاق است.
4- راه یافتن عدم و شئون آن در هستی از معلولیت ناشی می‌شود. پس از بیان مقدمات فوق می‌گوید.
اکنون می‌گوییم: حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست. هستی چون که هستی است موجود است نه به ملاک دیگر و مناط دیگر.
و هم نه به فرض وجود شیء دیگر. یعنی هستی در ذات خود مشروط به شرطی نیست و از طرف دیگر کمال و عظمت و شدت و استغنا و جلال و بزرگی و فعلیت و لاحدی، که نقط? مقابل نقص و کوچکی و امکان و محدودیت و نیاز می‌باشند از وجود برمی‌خیزند. یعنی جز وجود، حقیقتی ندارند. پس هستی در ذات خود مساوی است با نامشروط بودن به چیز دیگر. یعنی باوجوب ذات ازلی، و هم مساوی است با کمال و عظمت و شدت و فعلیت. پس نتیجه می‌توان گرفت که حقیقت هستی در ذات خود قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می‌کند نه چیز دیگر. غیر حق را که البته جز افعال و آثار و ظهورات و تجلیات او نخواهد بود و با دلیل دیگر پیدا کرد. 
تقریر علامه طباطبایی
اصل وجود واجب بالذات در نزد هر انسانی ضروری و بدیهی است و براهینی که برای اثبات وجود واجب بالذات اقامه می‌شود، در حقیقت تنبیهات و ارشادات است.
وی می‌فرماید: 1- ذاتاً نمی‌توان اصل واقعیت و تحقق و نفس الأمریه بودن را باطل و نفی و رفع کرد و از این رو با این واقعیت سفسطه را دفع می‌کند.
نفی مطلق واقعیت محال و ممتنع است، چون نفی واقعیت چه به نحو اعتقاد به عدم واقعیت اشیاء باشد و چه به نحو احتمال مساوی عدم واقعیت اشیاء و چه به نحو احتمال راجح عدم واقعیت اشیاء که واقعیت اشیاء مشکوک باشد و یا موهوم. سوفسطایی واقعیت اشیاء را به یکی از این سه امر نفی می‌کند. به هر یک از این انحاء باشد هر کدام واقعیتی را به همراه دارد، چون نفی واقعیت به سبب یک واقعیت انجام شده به طوری که بدون آن واقعیت نفی تحقق نمی‌یابد.
زیرا نفی تکوینی نیست که سوفسطایی از تحقق اشیاء در خارج مانع شود و یا اشیاء موجود را اعدام کند. او چنین ادعایی ندارد. او می‌گوید من معتقدم واقعیتی و شیئی واقعیت و نفس الامریت ندارد و یا به جزم و یا یقین با دلیل و یا بالضروره و یا به طور احتمال مساوی که وجود اشیاء مشکوک است و یا به طور احتمال قوی که وجود اشیاء موهوم است و عدمشان مظنون.
وی می‌فرماید ما می‌یابیم که هر ذی شعور درمورد اثبات اصل واقعیت مضطر و ناگزیر است و برای او انکار اصل واقعیت بدیهی است. مثلاً خودش را درک می‌کند و علم حضوری به خودش دارد که عین ذات اوست و علم حضوری دارد و به بسیاری از امور که صفات نفسانی اوست و می‌فهمد که انکار واقعیت مطلق به هیچ نحوی ممکن نیست، چون انکار واقعیت به نحوی با واقعیت تحقق می‌یابد.
پس هیچ انسانی حتی سوفسطائیان نفی اصل واقعیت برایش ممکن نیست و چیزی که عدم آن ممتنع ذاتی باشد، وجودش ضرورت ذاتی خواهد داشت و وجود و موجودی که ضرورت بالذات داشته باشد، واجب الوجود بالذات است. پس انکار واجب الوجود بالذات ممتنع است.
و همه از اعتراف و اعتقاد به وجود او ناچار و ناگزیرند و برای اثبات وجودش به برهان نیازی نیست. لکن سؤآلی که هست این است که چگونه می‌توان با بیان مذکور و دو شاهد مذکور واقعیتی را اثبات کرد که عدم آن و بطلان آن و نابودی‌اش امتناع ذاتی دارد و لازمه‌اش این است که وجودش ضرورت ذاتی دارد. زیرا یک شاهد این بود که فرض بطلان واقعیت و رفع و نفی آن مستلزم ثبوت آن است و لکن باید دید نفی و رفع واقعیت و بطلان آن مستلزم ثبوت چه واقعیتی است؟
آیا نفی واقعیت و نفس الامر چه موجود واجبی باشد و چه موجود غیر واجبی مستلزم ثبوت وجود واجبی و غیر واجبی است که مدعا ثابت شود و یا نفی واقعیت و نفس الامر اعتقاداً به نحو جزم و احتمالاً به نحو احتمال مساوی یا راجح مستلزم ثبوت اعتقاد به عدم واقعیت نفس الامری و مستلزم ثبوت احتمال عدم واقعیت نفس الامری است؟ و سفسطه هم به همین جواب داده و رد می‌شود. یعنی در جواب او گفته می‌شود نفی مطلق واقعیت ممکن نیست چون مستلزم نفی نفی خواهد بود. یعنی مستلزم نفی سبب نفی واقعیت است و وقتی که سبب نفی واقعیت نفی شد، نفی هیچ چیز محقق نمی‌شود، زیرا نفی اعتقاد به عدم واقعیت و خارج و نفی احتمال عدم واقعیت هم شد. پس نفی‌ای که برای انسان ممکن است، آن نفی به حسب اعتقاد و احتمال است نه نفی تکوینی هر واقعیت و نفس الامری چون اگر اعتقاد به عدم واقعیت و یا احتمال عدم واقعیت نباشد در این صورت نفی واقعیت به حسب اعتقاد و یا احتمال نشده، پس نفی واقعیت و نفس الامر به حسب اعتقاد به عدم واقعیت نفس الامری و ثبوت احتمال عدم آن خواهد شد نه مستلزم ثبوت امر نفس الأمری تا چه رسد به ثبوت واقعیتی که ضرورت ذاتی دارد تا واجب الوجود باشد.
اعتقاد و احتمال و عدم واقعیت در نفس الامر از امور نفسانی و کیف نفسانی‌اند و وجود آنها ضرورت مادام الذات ندارد تا چه رسد به ضرورت ذاتی ازلی.
شاهد دوم این بود که ما می‌یابیم هر صاحب شعوری از اثبات اصل واقعیت ناگزیر است و این مطلب به طور اجمال مورد قبول است، ولی باید دید آن واقعیت چه واقعیتی است، آیا مطلق واقعیت است یا واقعیت خاصی است؟
مطلب مسلم برای هر ذی‌شعور متوجه به خویشتن این است که به علم حضوری اذعان و اعتقاد به وجود و ادراک و سایر صفات درونی خود دارد و البته اینها همه امور واقعی هستند، ولی بعضی ضرورت وجودی مادام الذات دارند، مثل اصل وجود صاحب شعور و بعضی ضرورت مادام الذات هم ندارند مثل صفات صاحب شعور. پس هیچکدام ضرورت ذاتی ازلی ندارند. پس چگونه واقعیت خاصی یعنی وجود نفس الامری که دارای ضرورت ذاتی و ازلی است، ثبوتش برای انسان ضروری و بدیهی است و چه وجهی برای بداهت آن می‌توان ارائه داد؟
آنچه که نفی آن ممتنع است وجود و ثبوت آن ضرورت دارد نه به صورت مادام الذات، بلکه چیزهایی هستند که دارای حیثیت تحلیلی‌اند، هرچند بنابر اصالت وجود به حیثیت تقییدی نیاز ندارند موجودند مادام تا وقتی علت آنها وجود دارد. نه مطلقاً و این واجب بالغیر است نه بالذات. با اینکه ما درصدد اثبات وجود واجب بالذات هستیم که نه حیثیت تحلیلی دارد و نه تقییدی، بلکه دارای ضرورت ازلی است. امتناع سوفسطائیت و نفی واقع و نفس الأمریت با وجود خصوص موجود واجبی و وجودی که به حیثیت تحلیلی و تقییدی نیاز نداشته باشد ملازمه ندارد، بلکه امتناع آن با وجود موجود امکانی جمع می‌شود و اثبات وجود، موجود امکانی برای نفی آن کافی است پس آن لازم اعم است برای هر یک از وجود واجبی و وجود امکانی، زیرا با هر یک امکان واقعیت و سوفسطائیت اثبات شد.
آری، آن مقداری که اثبات می‌شود ملازم? بین امتناع سوفسطائیت و اثبات واقعیت و وجود موجودی است اعم از واجب و ممکن هر کدام باشد نه خصوص واجبی، اما به حسب وقوع لازم وجود امکانی است. پس این تقریر برای برهان صدیقین که اثبات واجب تعالی است با غیر افعال او و غیر خلق او و از باب ملازم? بین خروج از فسطائیت و بین وجود واجبی در خارج می‌باشد مورد قبول نیست، هرچند صاحب تقریر از بزرگان علمای شیعه می‌باشد.
امتیازات تقریر علامه طباطبایی
این برهان دارای چند نکته و امتیاز است:
اول اینکه نیاز به هیچ مبدأ تصدیقی ندارد و اثبات واجب می‌تواند اولین مسئله فلسفی قرار گیرد.
دوم اینکه اصل واقعیت و صرف واقعیت که واقعیت را نمی‌پذیرد، گذشته از اینکه واجب است شریک و مثیل هم نخواهد داشت، زیرا ضرورت ازلی واقعیت با اطلاق ذاتی و عدم تناهی او همراه است و اطلاق ذاتی و عدم تناهی مجالی برای فرض شریک و ضد و مانند آن نمی‌گذارد. این بیان همچنانکه وجود واجب را ثابت می‌کند، توحید واجب را نیز به اثبات می‌رساند.
این تقریر، نظیر تقریر برهان صدیقین در فلسفه مشاء نیست، که با آن همه راه‌های طولانی فقط اصل وجود واجب را ثابت می‌کند نه وحدانیت ذات را. بلکه هم اصل ذات را ثابت می‌کند و هم توحید ذات را چه آنکه در تقریر صدرالمتألهین و حکیم سبزواری هم چنین است.
نکت? سوم این است که طبق این بیان، اصل وجود واجب، بدیهی است نه نظری و این با ظواهر کتاب و سنت سازگارتر است «افی الله شک فاطر السموات و الارض».
الله قابل شک نیست. بنابراین اصل ثبات مبدأ هستی امری است بدیهی و غیر قابل تردید. به طوری که انکار مبدأ در حکم سفسطه است و هرگز یک فیلسوف نمی‌تواند اصل واجب را انکار کند وگرنه سوفسیت خواهد بود نه فیلسوف.
تطبیق تقریر علامه طباطبایی با کتاب و سنت
تقریر برهان صدیقین به روش مرحوم علامه طباطبایی نیازی به هیچ مبدأ تصدیقی و هیچ اصل فلسفی ندارد و نزدیک‌ترین راه به مقصد خواهد بود و این بیان با مضامین کتاب و سنت سازگارتر است. به عنوان نمونه در بیانات امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است که «ان الراحل الیک قریب المسافه و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک» در این فراز از دعا امام سجاد (ع) می‌فرمایند: کسی که به سمت تو رحلت می‌کند و راحل سبوی توست، مسافتش نزدیک است.
باید توجه داشت که مسافت به معنای راه نیست، بلکه مسافت از ریش? ساف، سیوف به معنای بویایی و بو کردن است. «ساف» یعنی بوئید و «سیوف» یعنی می‌بوید. چون معمول این بوده است که رائد کاروان و دلیل قافله با بوئیدن خاک راه مقدار فاصله طریق و قرب و بعد هدف را تشخیص می‌داده است. لذا کم کم راه و مسیر را «مسافت» گفته‌اند و گرنه مسافت به معنای مسیر و طریق نیست.
تقریر حکیم سبزواری
در این تقریر غیر از اثبات اصالت وجود نیازی به مبادی تصدیقی? دیگر نیست. البته معنای ضرورت ازلی و وجوب ذاتی و معنای صرف و مطلق و مرسل و امثال اینها باید به عنوان مبادی تصوریه بیان شود. چون که تناقض وجود و عدم و امتناع جمع دو نقیض به عنوان مبادی تصدیقیه منظور خواهند بود. گرچه تقریر صدرالمتألهین اسد البراهین است، لکن اخصر البراهین نیست. ولی تقریر حکیم سبزواری نسبت به تقریر ایشان هم اسد است و هم اخصر، زیرا مسئله تشکیک وجود و اثبات بساطت وجود در این برهان به عنوان مبادی تصدیقیه اخذ نشد، بلکه فقط یک مسئله باید تثبیت شود و آن اصالت وجود است و نمی‌توان مسئله اثبات واجب را مطابق طریق? حکیم سبزواری قبل از مسئله اثبات اصالت وجود طرح کرد. همچنانکه در حکمت اشراق نیز نمی‌توان قبل از اثبات اصالت ماهیت، مسئله برهان صدیقین را مطرح نمود.
تقریر برهان صدیقین استاد جوادی آملی
برطبق اصالت وجود چون هستی اصیل است (مقدمه اول) و چون واحد است نه متباین (مقدمه دوم) و چون وحدتش تشکیکی است نه وحدت شخصی (مقدمه سوم) و چون بسیط است و کثرتش به وحدت برمی‌گردد. یعنی تمام کثرتها و ما به الامتیازها به همین هستی برمی‌گردد که در حقیقت این بیان همان روح تشکیک را نشان می‌دهد، هرچند تعبیرش جدای از تعبیر تشکیک آمده است (مقدمه چهارم).
آنگاه می‌گوییم: «کل موجود فهو اما واجب و اما متعلق بالواجب» هستی هر موجودی که در خارج هست یا واجب است و یا به واجب متکی است. اگر آن موجود، هستی محض و اعلی المراتب بود و هیچ نقصی در وی راه نداشت. یعنی به غیر متکی نبود، پس واجب است و اگر هستی محض نبود و ناقص بود، پس ذاتاً به هستی محض تکیه می‌کند. البته هستی ناقص اینچنین نیست که «ذات له الربط» باشد، بلکه هستی ناقص، عین ربط به واجب است. تعلق به واجب برای هستی ناقص، نظیر زوجیت اربعه نیست که لازم? ذات او باشد، زیرا برحسب تحلیل، ذات بر لوازم ذات رتبه مقدم است و اگر غیر واجب و وجود ناقص تعلق به واجب، لازم? ذات غیرواجب باشد معنایش این است که در مقام ذات، تعلق به واجب ندارد و تعلق به واجب تنها وصف لازمی از برای آن است آنچنانکه زوجیت لازم? ذات اربعه است. یعنی هستی ناقص در مرتب? متأخر از ذات، به واجب متعلق است و نه در مرتب? ذات. این همان اشکالی است که بر امکان ماهوی وارد است، ولی بنابر حکمت متعالیه وقتی گفته می‌شود این وجود متعلق به واجب است، یعنی وجودی عین ربط فقط لفظ و مفهوم وجود و ربط فرق می‌کند والا حیثیت صدق و مصداق هر دو یکی است. اگر گفته می‌شود این وجود، معلول و متعلق و فقیر است، یعنی آنکه عین فقر و ربط به واجب است، نه آنکه ذاتی است «ثبت له الفقر».
نتیجه گیری
برهان صدیقین از خود خدا به خدا برسیم نه از مخلوقات. برهان غیرصدیقین مورد یقین نخواهد بود. در برهان صدیقین به حقیقت وجود نگاه می‌کنیم رفع آن به اثبات آن منتهی می‌شود، چون وجود واجب بالذات قابل رفع نیست، چون نمی‌توان عدم آن را در نظر گرفت.
پس در این برهان به حقیقت هستی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که خداوند است که متن حقیقت هستی قرار می‌گیرد. این برهان صدق محض است و شائبه‌ای از کذب در آن نیست. چون خدا را تنها با خودش می‌شناسند و چیزی را جز او واسطه قرار نمی‌دهند. حقیقت وجود همان حقیقت صرف و خالص وجود می‌باشد. به هیچ وجه قابل تکثر و تعدد نیست و هیچ قید وحدی ندارد و حقیقت صرف و مطلق وجود ذاتاً ابای از عدم دارد و طرد نیستی بر آن ممتنع می‌باشد. زیرا هستی نقیض نیستی است و طرد یک نقیض بر نقیض دیگر به معنای اجتماع نقیضین است که امتناع آن بر همه کس معلوم نیست.
پس وجودی که ذاتاً عدم بر آن محال باشد واجب الوجود بالذات است.
منابع و مآخذ
1- حکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین.
2- نهایه الحکمه، علامه طباطبایی، جلد سوم، ترجمه دکتر علی شیروانی.
3- اشارات و تبهات، ترجمه دکتر حسن ملک شاهی.
4- فلسفه عالی حکمت صدرالمتألهین، تخلیص و ترجمه کتاب اسفار، ج 2، رسال? توحید نگارش جواد مصلح.
5- شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش یکم از ج 6، آیت الله جوادی آملی.
6- توحید از نگاهی نو، اثبات وجود خدا از راه ملازم? ذهنی، آیت الله سید حسین شمس، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی و بوستان کتاب.
7- اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، علام? طباطبایی.


 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 96 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859747 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]