در تجربه ها دانشی تازه است . [امام علی علیه السلام]
مقالات
سلب ماهیت از واجب تعالی
یکشنبه 88 اسفند 16 , ساعت 8:55 صبح  

سلب ماهیت از واجب تعالی
گرد آورنده: مصطفی زمانزاده
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه

اشیا به واجب  ممکن وممتنع تقسیم میشود مسئله واجب فراتر ازمسائل ومباحث فلسفی بوده بخشی که به احکام واجب اختصاص دارد الهیات به معنای اخص نام گرفته.موضوع ومسئله ای  که در این نوشتار مورد بررسی قرار خواهیم داد بحث واجب الوجود وماهیت واجب وسلب ماهیت از او واثبات اینکه ماهیت او همان وجود  اوست می باشد
. نگاه به  ماهیت دربرخورد اول اصطلاح معروف ماهیت یعنی «آن چه در جواب ما هو می اید« به ذهن میرسد ولی منظور از کلمة ماهیت در آین موضوع که  إنیت و ماهیت واجب‌الوجود یکی ات، به معنای «مابه‌الشئ هوهو» است (یعنی آنچه شیئت شئ به آن است که از نظر مفهومی از ماهیت اصطلاحی اعم است یعنی هم شامل ماهیت به معنای اول می‌شود و هم شامل هویت و وجود می‌شود. البته اگر گفتیم که واجب تعالی ماهیت به معنای اصطلاح (یعنی مایقال فی جواب ماهو) ندارد، معنایش نفی ماهیت به معنای «مابه‌الشئ هوهو» از او نیست.
مسئلة ای که دراینجا و از گذشته  مورد بحث  بوده آن است که آیا واجب تعالی ماهیتی  دارد یا آن که منزه از آن است؟در صورت مثبت بودن پاسخ این سوال پیش می ایدکه موجوداتی که دارای ماهیتند وممکن میباشند وجودشان محدود متناهی است اما وجود خداوند غیر محدود ونامتناهی است کسانی که اصالت ماهوی بودند ماهیت جدای وجود را برای خداوند پذیرفته اند و برای حل این مشکل که واجب الوجود دارای ماهیت محدود می شود گفته اند که ماهیت امری اعتباری است ومحدود نمی شود     معتقدان به اصالت  وجود ماهیت برای واجب را نفی کرده اند وقائل به این نظراند که تفاوت بین واجب و ممکن به وجودشان برمی گردد و فرق بین این دورا به تشکیک وجودی می دانند اما این پاسخ وتشکیک در جایی است که رابطه علی معلولی برقرار است ورابطه طولی.ودرجواب به سوال تفاوت وجودهای هم عرص اینها هم  تفاوت را در ماهیت دا نسته اند   اما در اینجا می‌خواهیم ثابت کنیم که واجب‌الوجود دو حیثیت ندارد و همچون ممکنات مرکب از ماهیت و وجود نیست. چیستی او همان هستی مطلق و بی‌حد اوست نه امری مغایر و زاید بر هستی‌اش.

«وقتی می‌گوییم «انسان موجود است» مفهوم انسان همانند قالبی است که تو خالی که گاهی از وجود پر می‌شود و از این‌رو می‌گوییم «انسان وجود دارد» و گاهی از وجود پر نمی‌شود و از این‌رو می‌گوییم «انسان وجود ندارد» یا می‌گوییم «انسان معدوم است» گویی عدم چیزی است که به جای وجود این قالب را پر کرده است... خاصیت هر شئ محدودی این است که می‌توان از آن قالبی عقلی در ذهن به وجود آورد که منطبق بر آن و خالی از وجود است. به این قالب «ماهیت» شئ می‌گویند. اکنون مدعا این است که از واجب‌الوجود نمی‌توان چنین قالبی گرفت. زید خارجی در ذهن ما تحلیل می‌شود به دو حیثیت «انسان» و «وجود». ولی در مورد واجب چنین تحلیلی ممکن نیست. نمی‌توان واجب‌الوجود را به دو مفهومی تحلیل کرد که یکی از آنها خالی از وجود است به طوری که هم وجود بتواند آن را پر کند و هم عدم؛ ذاتا هم بتواند وجود داشته باشد و هم بتواند وجود نداشته باشد. واقعیت واجب تعالی مانند وجود ممکنات نیست که در عقل به وجود و ماهیتی که در جواب چیستی می‌آید، تحلیل شود و ذاتا لابشرط از وجود و عدم است. خلاصه، این واقعیت طوری است که فقط مصداق مفهوم وجود و موجود قرار می‌گیرد و محال است مفهومی ماهوی در عقل حاصل آید که این واقعیت، ولو بالعرض، مصداق آن قرار گیرد.»
پس به طور خلاصه سخن در این است که «واجب‌الوجود صرف هستی و منزه از هرگونه ماهیت می‌باشد». این را هم باید توجه داشت که ماهیت نداشتن مانند دیگر صفات سلبیه، برگشتش به سلب نقص است و مرجع سلب نقص همان کمال نامحدود بودن و صرف هستی بودن موصوف است. چون واجب، هستیِ محض وکمال نامحدود است پس هیچ نقصی ندارد. یکی از آن نقص‌ها ماهیت است که برای واجب نیست.
پس از روشن شدن محل بحث نوبت به اثبات آن بپردازیم
برهان اول
امکان لازمة ماهیت است. و نتیجه‌اش آن بود که «هر ماهیتی ممکن‌الوجود است» ازطرفی می‌دانیم که اگر قضیه‌ای صادق باشد عکس نقیض آن هم صادق خواهد بود. مثلا اگر قضیة «هر انسانی ناطق است» صادق باشد، عکس نقیض آن (عکس، یعنی جای موضوع و محمول عوض شود و نقیض یعنی موضوع و محمول نقیض شوند)، قضیة «هر غیرناطقی غیر انسان است» نیز صادق است. بنابراین اگر گفتیم «هر ماهیتی ممکن‌الوجود است» عکس نقیض آن یعنی «هر غیر ممکن‌الوجودی بدون ماهیت است» نیز صادق خواهد بود و این همان مطلوب ماست. زیرا غیر ممکن‌الوجود، یا ممتنع الوجود است و یا واجب‌الوجود و مطابق قضیة فوق هیچیک از آن دو ماهیت ندارند. البته ممتنع‌الوجود به دلیل آن که عدم و فقدان محض است ماهیت ندارد و واجب‌الوجود به دلیل آن که وجود محض است ماهیت ندارد.
برهان دوم
این برهان را مرحوم علامة طباطبایی (قده) در حاشیة ص55 جلد ششم اسفار بیان فرموده‌‌اند. توضیح فرمودة ایشان آن است که:
با دقت در مفهوم واجب‌‌الوجود به این نتیجه می‌رسیم که واجب‌الوجود بالذات موجودی است که به هر تقدیری موجود است و ذاتش به هیچ شرطی مشروط نیست.یعنی با هرشرطی و با فقدان هرشرطی و با هر قیدی و با فقدان هر قیدی،‌موجود است. زیرا وجود ذاتی اوست. اگر وجود ذاتی او باشد، یعنی با همة تقادیر موجود است و با فقدان همة تقادیر نیز موجود می‌باشد. چون اگر با فرض معینی موجود بود و با فرض دیگری موجود نبود، وجود او مشروط به آن تقدیر و فرض و مقید به آن اندازه و محدود به آن خواهد بود و در این صورت دیگر وجود ذاتی او نخواهد بود. ذاتی بودن وجود برای واجب به این معناست که او در تمام حالات موجود و با فقدان آن حالات نیز موجود است. هرچه فرض شود و با هر کیفیتی که تصور شود موجود است، اگر هم چیزی را فرض نکنیم باز هم موجود است. اگر وجود واجب به قیدی مقید باشد، با فرض زوال آن قید، باید وجود واجب هم مرتفع شود و در صورتی که وجودش مرتفع شود، معلوم می‌شود که وجود ذاتی او نیست و به غیر تکیه دارد و این خلاف فرض است.
پس هستی واجب، از هر قید و شرطی مطلق است و هستی مطلق هیچ حدی ندارد. از طرف دیگر موجود نامحدود ماهیت ندارد، زیرا ماهیت به معنای «ما یقال فی جواب ماهو» حد شئ است و آن را از لحاظ عموم و گسترش در تحت جنس محدود می‌کند و از لحاظ خصوص و امتیاز او را با فصل محصور می‌نماید. ماهیت مرزی است که مانع می‌شود که محدود از حد ماهوی‌اش بیرون رود. بنابراین واجب که هستی نامحدود است، ماهیت ندارد. زیرا اگر ماهیت داشته باشد از ماهیتهای دیگر ممتاز است و وقتی از آنها ممتاز شد در محدودة آن ماهیتها نمی‌گنجد و همچنین آنها نیز در محدودة وی نمی‌گنجند. چون اساس ماهیت بر کثرت و اختلاف است. پس ذات و ماهیت او از ماهیتهای دیگر جداست در حالی که بر اساس اطلاق ذاتی، هرگز واجب‌الوجود از چیزی تهی نیست و از چیزی غایب نیست ودر هیچ شرط و قید و حالی مفقود نیست
برهان سوم
این برهان را جناب شیخ اشراق در تلویحات با عنوان طریق عرشی ذکر می‌کند و صدر‌المتألهین در اسفار پس از نقل آن می‌فرماید: «به نظر من استدلالی متین و تحقیقی نیکوست» خلاصة این برهان از این قرار است که:
ماهیت (به معنای مایقال فی جواب ماهو) کلی است. زیرا تشخص به وجود است و کلی ذاتاً قابل صدق بر افراد فراوان است. از طرف دیگر می‌دانیم که هر ماهیتی نسبت به وجود، یا ممتنع است، یا واجب است و یا ممکن و اگر در مورد چیزی هرسه فرض محال بود معلوم می‌شود که آن شئ ماهیت ندارد. حال در مورد واجب‌الوجود می‌گوییم که اگر واجب‌الوجود ماهیت داشته باشد، حتماً آن ماهیت ذاتاً کلی و قابل صدق بر افراد فراوان است. اما چون طبق فرض (با توجه به ادلة توحید) ماهیت مفروض واجب بیش از یک فرد ندارد، آن ماهیت، نه ممتنع است و نه واجب و نه ممکن. اما علت آن که ممتنع نیست روشن است زیرا وقتی یک فرد آن موجود است پس معلوم می‌شود ممتنع نیست. واجب نیز نمی‌تواند باشد زیرا تنها یک فرد آن موجود است و بقیة افراد آن معدوم‌اند و این با واجب بودن آن ماهیت نمی‌سازد زیرا گفتیم که هر ماهیتی قابلیت صدق بر افراد کثیری را دارد و چون طبق فرض آن ماهیت واجب الوجود است پس همة افراد مفروض او هم واجب‌اند و اگر دیدیم که بعضی از آن افراد در خارج موجودنیستند لابد به این خاطر است که یا چیزی از بوجود آمدن آنها مانع شده است و یا آن که علت آنها محقق نشده است و هر دو فرض با واجب‌ا لوجود بودن آن افراد ناسازگار است. پس آن ماهیت واجب‌الوجود نیز نمی‌تواند باشد. همچنین آن ماهیت ممکن‌الوجود نیز نیست زیرا فرض بر این است که یکی از افراد آن واجب‌الوجود است. پس در نتیجه آن ماهیت مفروض به هیچ یک از سه صورت ممتنع و واجب و ممکن نخواهد بود. ازاینجا معلوم می‌شود که واجب‌الوجود اصلا ماهیت ندارد.
مرحوم علامة طباطبایی(قده) در نهایه‌الحکمه این برهان را به صورت دیگری تقریر فرموده‌اند. ایشان می‌فرمایند که: عقل انسان برای هر ماهیتی با توجه به ذات آن ماهیت (به غیر از افرادی که در حال حاضر دارد) بی‌نهایت فرد دیگر هم در نظر می‌گیرد و تجویز می‌کند. اما علت آن که آن افراد مفروض موجود نشده‌اند به دلیل امتناع بالغیر آنهاست نه به خاطر امتناع ذاتی‌شان زیرا اگر امتناع ذاتی داشتند وجود یک فرد هم برای آن ماهیت ممکن نبود. از طرف دیگر پیش از این گفتیم که امتناع غیری با وجوب ذاتی نمی‌سازد بلکه تنها با امکان ذاتی سازگار است. بنابراین در مورد واجب‌الوجود هم می‌گوییم که اگر واجب‌الوجود ماهیت داشته باشد، عقل وجود بی‌نهایت فرد را برای او جایز می‌داند و علت آن که آن افراد موجود نشده‌اند به خاطر امتناع غیری آنهاست که در نتیجه با وجوب ذاتی سازگار نیست. از اینجا نتیجه می‌گیریم که بنابراین واجب‌الوجود نباید ماهیت داشته باشدبرخی بر این برهان اعتراض کرده اند که ما میتوانیم برای واجب الوجود یک حقیقت عینی  که عین ذاتش باشد فرض کنیم بدون اینکه زاید بر ذاتش باشد وان حقیقت را بسیط بگیریم  اما در تحلیلهای ذهنی خود ان را به دو حیث تقسیم  کنیم یکی وجود او و دیگری یک امر متشخص وجزیی شخصی که وجود عارض بر ان باشد و بر ان حمل گردد وهمین امر جزیی ماهیت واجب را تشکیل میدهد بنابراین برهان شما دفع می گردد.....
در پاسخ به این اشکال امده که ما تشخص را فقط برای وجود میدانیم  وهیچ ماهیتی نمی تواند ذاتا متشخص وجزیی باشد   .پس ماهیت  جزیی  برای جزیی یک امر محال است ..............           

برهان چهارم  

حیثیت وجود غیر از ماهیت است و وجود غیر از ان است. اگر واجب تعالی دارای ماهیت باشد لازماست که وجود او زائد بر ذاتش و عرضی باشد  هر امر عرضی دارای علتی میباشد  اتصاف شی به یک امر عرضی  علت میخواهد  ولی اتصاف ان به یک امر ذاتی  خود به خود وفی نفسه است  بنا براین وجود نیاز به علت خواهد داشت  ومعلول میشود  ودر این صورت  علت ان دو چیز می تواند باشد : یا غیر ان است یا خود ماهیت واجب تعالی .فرض اول  به خاطر معلول قرار گرفتن وجود واجب به یک علت خارجی و منافات با واجب الوجود بودن او ناسازگار و محال است واگر بگوییم  علت وجود واجب ماهیت اوست   لازم است که ماهیت  واجب بر وجود او تقدم داشته باشد زیرا همیشه علت بر معلول تقدم دارد   وتا علت موجود نباشد معلول نیز نخواهد بود  پس ماهیت  باید تقدم داشته باشد_ اما اگر وجودی که ماهیت واجب در رتبه علییت دارد همان وجودی باشد که ماهیت واجب ان را ایجاد کرده است  وجود متقدم همان وجود متاخر می شود و تقدم شی علی نفسه که محال است و اگر وجود اولی غیر از دومی باشد ماهیت با دو وجود تحقق پیدا میکند ودو وجود در یک شی جمع می شود واین اتفاق  هم محال است                                                                                

نتایج بحث
1. با نفی ماهیت از ذات واجب، احدیت و یکتایی واجب‌الوجود نتیجه گرفته می‌شود. زیرا هرگونه تقسیم یا ترکیب چیزی فرع بر آن است که آن چیز از وجود و ماهیت ترکیب شده باشد و اگر موجودی ماهیت نداشت وعین هستی صرف بود، نه از عناصر ترکیب شده است، نه قابل تقسیم به اجزاء است و نه با جنس و فصل و ماده و صورت تقسیم می‌شود. این همان معنا احدیت ذاتی و بساطت محض است.
2. با تنزیه واجب‌الوجود از ماهیت و احکام ماهوی و اثبات آن که او هستی محض است. ثابت می‌شود که او هیچ علت و سببی ندارد، چه سبب داخلی مانند ماده وصورت یا جنس و فصل وچه سبب خارجی مانند فاعل و غایت. همچنین مثل و ضد نیز نخواهد داشت. زیرا همة اینها فرع بر ماهیت داشتن است. بنابراین شناخت ذات واجب‌الوجود از راه برهان ممکن نیست زیرا حد وبرهان شریک یکدیگرند و چیزی که جنس و فصل ندارد، حد هم ندارد و بنابراین برهان هم نخواهد داشت. شناخت ذات او از راه علل و اسباب هم امکان پذیر نیست زیرا گفتیم که او نه علت داخلی دارد و نه علت خارجی. از راه جدل نیز نمی‌توان به ذات او پی برد زیرا «اشیاء را از راه اضداد آنها می‌توان شناخت» و چون واجب تعالی ضد ندارد پس شناخت جدلی او نیز ناممکن است. بنابراین از راه علم حصولی هیچ راهی به آن ذات متعالی نیست. به بیان دیگر شرط علم حصولی حضور ماهیت معلوم در نزد عالم است و چون ثابت شد که واجب الوجود ماهیت ندارد پس هرگز در ذهن صورتی که حکایت از ذات او کند حاصل نخواهد شد. تنها از راه علم حضوری به او می‌توان دست یافت آن هم نه از به کنه ذاتش
3. واجب‌الوجود حقیقتی است وجودی که هیچ ماهیتی که او را محدود کند ندارد و بدون نیاز به حیثیت تعلیلیه یا تقییدیه وجود بر او حمل می‌شود. این همان ضرورت ازلی است. حال با توجه به مطالب گذشته در تشکیک وجود روشن می‌شود که واجب‌الوجود همان بالاترین مراتب وجود در هستی است. زیرا در آنجا به اثبات رسید که وجود حقیقتی واحد و دارای مراتب مختلف است و هر مرتبه از مراتب وجود، کمال پایین‌تر از خود را دارد و مقوم آن است ولی کمال بالاتر از خود را ندارد و به بالاتر از خود محتاج است. مگر بالاترین مرتبه که تمام کمالات پایین‌تر را دارد و فاقد هیچ کمالی نیست، همة مراتب پایین‌تر به او قائم‌اند و او به هیچ چیز جز ذات خود قائم نیست. بنابراین واجب‌الوجود همان بالاترین مرتبه از مراتب تشکیکی وجود است یعنی هیچ کمالی در عالم هستی وجود ندارد که او فاقد آن باشد، در ذات او نقصی نیست و ذاتش با عدم آمیخته نیست، هیچ حاجتی او را مقید نمی‌کند. کلیة صفات سلبیه در او به سلب سلب و نفی نقص و حاجت برمی‌گردد که همان ایجاب است. چکیده ای که بر این نتایج مترتب می شود این است که واجب الوجود یک حقیقت وجودی است وهیچ ماهیتی ندارد وان حقیقت ذاتا واجب الوجود است واگر ماهیت داشته باشدحد است ومحدود کننده وجودوحقیقت واجب.همچنین واجب که وجود ان در تشکیک با وجود ممکنات متفاوت است وهمه ممکنات رانسبت به درجات پایین داراست
بالاترین مرتبه وجود از ان واجب تعالی است وهیچ کمالی نیست که او نداشته باشد مرتبه ای که نه درذاتش نقصان است و نه عدمی یا نیازی که آن را مقید سازد کسانی که گفته اند :ان چه درباره حقیقت واجب بیان شد این را می رساند که واجب تعالی هیچ صفت سلبی نداشته باشد در حا لی که در کتاب های فلسفی و کلامی صفات سلبی فراوانی برای واجب ذکر شده است در جواب انها می گوییم بازگشت صفات سلبی که لازمه حقیقت واجبی است به سلب سلب وانتفاء نقص وحاجت است وسلب سلب همان ایجاب است از برهان واشکالاتی که گرفته شده این حاصل می اید که ماهیت خداوند همان حقیقت وجودی اوست واین پاسخ به کسانی است که تفاوت درسلسله عرضی را قابل حل به وسیله مشکک گرفتن وجود نمی دانند.                                                                                                       
منابع: آیت‌الله جوادی آملی/شرح حکمت متعالیه/ بخش یکم از جلد ششم/
علی شیروانی/ترجمه و شرح النهایه الحکمه/.
 . شیخ اشراق/تلویحات

 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 192 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859843 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]