ارائه دهنده: وحدانی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
شبهه نخست
اگر وجود اصیل و متحقق باشد باید حمل موجود بر وجود صحیح باشد،یعنی بتوانیم بگوییم:الوجود موجود(الشئ ثبت له الوجود) در این موقع نقل کلام به ان وجود عارض می شود، ان هم لابد موجود می شود یعنی ان هم شیئ است که وجود بر ان عارض شده است. در این صورت نقل کلام به ان وجود محمول می شود ،لابد ان نیز موجود است و حاصل در اعیان است، ناچار دارای ذات و وجودی است،در این صورت سلسله وجود سر از بی نهایت در می اورد.
پاسخ:
اولا این اشکال در واجب الوجود نیز جاریست؛او عین الوجود است و اصیل در او همان وجود است،در این صورت او نیز موجود است و چنین تحلیل می شود که خدا ذاتی است که دارای وجود است،آن وجود نیز معروض موجود است یعنی چیزی که وجود بر او ثابت است این گونه مرکب از دو چیز است و همچنین تا بی نهایت...
ثانیا،صدق موجود بر وجود با صدق آن بر ماهیات ممکنه فرق دارد،ماهیات موجود بالوجودند ولی وجود موجوداست لا بوجود عارض له بل بنفسه و به عبارت دیگر صدق مشتق(موجود) بر ماهیت با صدق آن بر وجود ،از نظر تحلیل عقلی فرق دارد ،صدق مشتق بر ماهیت ممکن بطور ترکیب تحلیلی است یعنی واقعا ذاتی است که وجود بر ان عارض شده ولی صدق آن بر خود وجود به طور بساطت است .
شبهه دوم:
اگر وجود امر اصیل و متحقق در اعیان باشد از انجا که حیثیت وجود همان حیثیت وجوب است و وجود حاکی از وجوب می باشد لازم می آید که ماسوی الله نیز واجب الوجود باشند.
پاسخ:
ملاک واجب بالذات بودن یک شئ آن نیست که وجودش همان ذاتش باشد بلکه ملاکش آن است که وجودش مقتضای ذاتش باشد و در تحققش نیاز به غیر نداشته باشد.و هر یک از وجودهای امکانی در عین حال که فی ذاته موجوداند اما در عین حال محتاج به غیر هستند و باید موجود دیگری انها را ایجاد کند. وجودهای امکانی از این جهت مانند معنای حرفی هستند که خودش خودش است اما در عین حال بدون اتکای به غیر مفهومیدر ذهن ندارد. خلاصه اتصاف واجب به وجود و ضرورت ،به هیچ چیز نیازمند نیست،اتصاف به وجود امکانی نیاز به حیثیت تعلیلی دارد و اتصاف ماهیات ممکنه به وجود به حیثیت تعلیلی نیازمند است.
شبهه سوم:
اگر وجود در خارج اصیل و محقق باشد در این صورت حمل موجود بر نفس وجود و ماهیات متحققه مختلف خواهد بودزیرا معنای موجود در وجود عبارت است ازنفس وجود نه شئ ثبت له الوجود،زیرا مرکب از ذات و مبدا نیست ولی صدق موجود بر ماهیات به معنای شئ مثبت له الوجود خواهد بود. نتیجه اینکه لازم آن این است که حمل موجود بر وجود و ماهیات یکنواخت نبوده و مختلف خواهد بود،در صورتی که موجود بالاتفاق در همه مراحل مشترک است.
پاسخ: مصداق حقیقی موجود در هر دو صورت ،حمل موجود بر وجود یا حمل موجود بر ماهیات موجوده،همان وجود استو اینکه موضوع در صورت دوم علاوه بر مصداق واقعی وجود بر چیز دیگری نیز شامل است این از خصوصیات مورد است و ربطی به مفهوم موجود ندارد.
ممکن است گفته شود که معنای موجود در اصطلاح عرف ماثبت له الوجوداست،و باید لفظ موجود در هر دو صورت با حفظ این معنی صدق کند و بدون این شرط مجاز خواهد بود.ولی باید توجه داشت که اگر ملاک صدق حقیقی در گرو حفظ این معنی باشد،می توان گفت در دو صورت ثبوت شئ لشئ هست،لکن یکی از باب ثبوت الشئ لنفسه است و باز گشت آن به عدم انفکاک شئ از خود است و دیگری از باب ثبوته للغیر است مانند عروض وجود به ماهیت.
در نهایه الحکمه امده است؛در این بیان میان مفهوم و مصداق خلط شده است و اختلاف یاد شده یک اختلاف مصداقی است نه مفهومی.
شبهه چهارم:
اگر وجود اصیل و حاصل در اعیان گردد و وصفی برای موجودات دارای ماهیت باشد در این صورت ماهیت قابل و بذیرنده بوده و وجود عارض خواهد بود و قابل باید از نظر وجود بر معلول مقدم باشد نتیجه این می شود که ماهیت از نظر وجود بر خود وجود مقدم بوده و یا اینکه در یک ماهیت موجود وجودهای بی نهایت باشد.
پاسخ:
وجود نسبت به ماهیت مانند عرض نسبت به موضوع نیست تا محتاج به تقدم وجود موضوع باشد بلکه وجود از قبیل اعراض تحلیلی است که عقل در مقام تحلیل موجود را به دو شئ که یکی معروض و دیگری عارض می باشد تقسیم می کند و گرنه در خارج یک شئ بیش نیست. به عبارت دیگر ،عروض وجود بر ماهیت از قبیل مفاد کان تامه است نه کان ناقصه و تقدم معروض بر عارض مربوط به دومی است نه به اولی.
تا بدین جا دلائل مربوط به اصالت وجود و اصالت ماهیت بحث شد .در این بین نظریه دیگری نیز ذکر شده که به نظریه محقق دوانی معروف است.این نظریه مبتنی بر اصالت وجود در خصوص واجب و اصالت ماهیت درباره ممکنات است
محقق دوانی نظریه خود را این طور بیان می کند:اگر غور در الهیات داشته باشیم و متاله شده باشیم خواهیم فهمید که وجود بیش از یک حقیقت عینی شخصی نیست و ان حقیقت همان واجب تعالی است .
و ماهیات ممکن به واسطه ی یک نوع انتساب به ان وجود یگانه،اصالت و واقعیت می یابند . بنابر این اطلاق موجود بر واجب تعالی بدین معناست که او عین وجود است و اطلاق موجود بر ماهیات ممکن بدین معناست که انها منتسب به وجود هستند؛وآن وجودی که ماهیات بدان منتسب می شوند همان واجب تعالی است.
این نظریه مردود است زیرا انتساب ماهیت به واجب تعالی از دو حال بیرون نیست:یا مستلزمعروض یک حقیقت خارجی بر ماهیات هست یا نیست.
اگر این انتساب مستلزم ان باشد که یک حقیقت عینی در خارج تحقق یابد و عارض بر ماهیت شود آن حقیقت عینی همان وجود خواهد بود زیرا ماهیت اصالت یافته دو حیثیت بیشتر ندارد:یکی حیثیت ماهیت و دیگری حیثیت وجود و چون اصالت از ان ماهیت نیست در نتیجه اصالت از ان وجود خواهد بود.بنابراین در ممکنات نیز وجود اصیل است نه ماهیت.
و اگر انتساب یاد شده مستلزم تحقق چیزی نباشد و ماهیت قبل از انتساب و بعد از ان بر یک حال باشد در این صورت اصالت یافتن ماهیت به واسطه انتساب به واجب ،انقلاب است و انقلاب محال است.
اکنون تا حدودی می توان گفت مبحث تمام است ولی مطالبی از بحث منتزع می شود که در این بخش انها را بحث می کنیم:
- حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه قبل از طرح بحث اصالت وجود به عنوان مقدمه ترکیب ممکنات از وجود را ذکرکرده و می گوید :هر ممکن زوجی مرکب از ماهیت و وجود است.
منظور این است که محل بحث در اصالت وجود ،ماهیت من حیث هی نیست؛زیرا ماهیت ان گاه که امر زائدی بر ان لحاظ نشود در نزد همه و از جمله قائلین به اصالت ماهیت امری اعتباری است.بنابر این محل بحث،ماهیت موجود در خارج است که گر چه در خارج یک واقعیت بیش نیست و لیکن در ذهن به دو امر منحل می شود .
-درباره مساله اصالت ماهیت گاه گفته می شود که این مساله در کلمات قدما معنون نبوده و گاه گفته می شود که این هر دو قول در کلمات قدما یافت می شود.عدم طرح مساله اصالت وجود در کتب ان دسته از اهل کلام که قائل به به اشتراک لفظی وجوداند از این جهت است که در نظر انها وجود در حمل خود بر ماهیات گوناگون ،معنایی جدای از ان ماهیات ندارد تا ان که سوال از اصالت و یا اعتباری بودن یکی از ان دو در ذهن پیدا شود. و اما عدم طرح مستقل این مساله در نزد اصالت وجودی ها از این جهت است که وحدت و عینیت وجود با ماهیت در خارج حجاب بحث مستقل در باره اصالت یکی از ان دو است. چه اینکه وحدت خارجی ان موجب می شده تا گاه نشانه های اصالت ماهیت و گاهی دیگر نشانه های اصالت وجود در کلمات انها ظهور پیدا کند هر چند که در برخی از عبارات بو علی در تعلیقات تعبیرات صریحی در امکان فقری که از لوازم و توابع اصالت وجود است یافت می شود.
خصوصیت ملا صدرا در واقع بهره برداری کامل از این اثار و ایجاد انسجامی مجدد در میان انهاست و سبب مهم تحول صدر المتالهین در این مساله بنیادین انس اکید وی به مشرب عرفان و اگاهی کامل او بر نوشته های عرفاست.
-ماهیت در معنای اعم خود «ما به الشئ هو هو »است،یعنی آن چیزی که حقیقت شئ را شکل می دهد،اما در معنای خاص خود که محل بحث استبه معنای «ما یقال فی جواب ما هو»است یعنیهمان چیزی است که در پاسخ از چیستی اشیا مطرح می شود.
اعتباری بودن ماهیت به معنایی مغایر با اعتباری بودن معقولات ثانیه فلسفی و یا منطقی و یا اعتباری بودن مسائل حکمت عملی است.
اعتباری بودن معقولات فلسفی به این معنا نیست که تعیین انها به دست معتبران بشری ومی باشد بلکه به ان است که این معقولات ،فاقد افراد خارجی هستند هر چند که ظرف عروض انها در ذهن ولی ظرف اتصافشان در خارج است .اعتباری بودن معقولات ثانیه منطقی از این جهت است که ظرف عروض و اتصاف انها هر دو در ذهن است.
اعتباری بودن مسائل حکمت عملی از جهت اشتمال انها بر اموری نظیر باید ها و نبایدها ست.
ولیکن اعتباری بودن ماهیت به معنای این است که ماهیت هر چند در خارج واقعا محقق است و دارای افراد حقیقی است ولی بالتبع و یا بالعرض در ظل وجود مجازا محقق است.
-وجودی که در مساله اصالت وجود محل بحث است مفهوم وجود اعم از ان که به معنای مصدری لحاظ شود نیست بلکه مصداق ان است ،اعم از این که این مصداق وجود محمولی و یا وجود رابط باشد.خارج دانستن ان از بحث فلسفی اصالت وجود به بهانه ی اینکه در منطق از ان بحث می شود صحیح نیست زیرا :
اولا :بحث از اصل وجود رابط بحثی فلسفی است و منطق در مباحثی که پیرامون وجود رابط مطرح می کنند از این جهت مهمان فلسفه است چه اینکه اصل وجود ضرورت و امکان را نیز فلسفه اثبات می کمند و منطق در تقسیمات قضایای موجهه ی خود بر ان اعتماد می نمایند .
ثانیا :نه تنها فلسفه از اصل وجود رابط بحث می کند بلکه وجود رابط محور بسیاری از استدلالات فلسفی و از جمله در مسئله ی اصالت وجود که محل بحث است می باشد ،ملاصدرا در مشاعر و حکیم سبزواری در منظومه وجود رابط را یکی از دلایل اصالت وجود قرار داده اند .
شاهد دیگری که نشان از مطرح بودن وجود رابط در مسائل فلسفی واز جمله در مسئله ی اصالت وجود دارد ،این است که پس ازاثبات اصالت وجود و تشکیک ان ،انگاه که وجود به رابط ،رابطی و نفسی تقسیم می شود به وحدت نوعی این هرسه نیز حکم می شود .
و دیگر اینکه صدر المتالهین در بحث از اشتراک معنوی وجود وحدت مفهوم وجود رابط را شاهد بر وحدت معنای وجود در همه ی موارد قرار داده است .
بنابر این وجود رابط گرچه کاربرد منطقی دارد لیکن یک اصطلاح منطقی نمی باشد بلکه اثبات اصل تحقق ان بر عهده ی فلسفه بوده و در بسیاری از مباحث فلسفی و از جمله در مسئله ی اصالت وجود محل بحث و نظر است .
-مسئله ی اصالت وجود همان گونه که علامه طباطبایی در نهایه الحکمه بیان داشتند متفرع برنفی سفسطه و قبول واقعیت و موجود مطلق است؛زیرا بعد از انکه دانستیم واقعیت موجود در خارج محقق است از مشاهده اینکه از ان واقعیت با دو مفهوم خبر داده می شود سوال از اصیل بودن یکی از ان دو و اعتباری بودن دیگری پیدا می شود .بنابر این پندار اینکه بحث از اصالت وجود متاخر از اثبات نحوه ای خاص از وجود ،نظیر وجود محمولی است گمانی نادرست است ؛زیرا قبل از اثبات واقعیت داشتن اصل وجود چگونه می توان وجود قسم خاص ان یعنی وجود محمولی را اثبات کرد .
-معتقدین به اصالت ماهیت ،اصیل را نه ماهیت به حمل اولی و نه ماهیت به حمل شایع می دانند ؛زیرا ماهیت به حمل اولی مفهومی از مفاهیم است و اصلا از سنخ ماهیت نیست و گرنه لازم می اید که تمامی مقولات ده گانه از انواع ان محسوب شوند ،و ماهیت به حمل شایع یعنی ماهیت من حیث هی هی نیز از ان جهت که ماهیت است تنها مشتمل بر ذات و ذاتیات خود بوده و متصف به واقعیت نیست .بنابر این انچه در نزد انها اصیل است همان ماهیت محققه ی در خارج است که منشا انتزاع مفهوم وجود نیز می باشد .
علامه به تبع از حکمای متاله این ایراد را بر سخن فوق وارد نموده که اگر وجود یک مفهوم اعتباری باشد چگونه ماهیتی که در حد ذات خود فاقد واقعیت است می تواند منشا انتزاع مفهوم موجود گردیده و امری اصیل قلمداد شود .
برخی پنداشته اند این ایراد از طریق مسئله ی جعل قابل پاسخ است ؛به این بیان که قائل به اصالت ماهیت می تواند ندعی شود که ماهیت مجعول بعد از جعل توسط جاعل منشا انتزاع مفهوم اعتباری وجود می شود.
ولی این پاسخ کافی نیست زیرا در صورت جعل این سوال پیش می اید که جاعل چه چیزی را به ماهیت اعطا می کند ؟
اگر گفته شود ماهیت را محقق می گرداند سوال به این صورت مطرح می شود که تحقق از ان جهت که در ذات و ذاتیات ماهیت ماخوذ نیست وصفی زائد بر ان است و ان وصف زائد در صورت اعتباری بودن وجود چه چیزی می تواند باشد؟
بنابر این هرگز نمی توان با اتکا به مسئله ی جعل ایراد مزبور را پاسخ داد.
-در کتاب اسفارآمده است که ملا صدرا اتصاف ماهیت به وجود را از باب قضایای بسیطه ،خارج از مصداق قضیه فرعیه دانسته و اشکال لزوم تسلسل و یا تقدم شئ بر نفس را که ناشی از اجرای قاعده فرعیه است،در حمل وجود بر ماهیت و یا بالعکس جاری نمی دانند ولی در دو کتاب المسائل القدسیه و المشاعر علی رغم انچه در اسفار است بر اساس قاعده فرعیه به نقد اصالت ماهیت پرداخته و بر همان مبنا اصالت وجود اثبات شده است.
خلاصه انچه در این دو کتاب امده این است که ماهیت بدون وجود یعنی ماهیت بشرط لا،معدوم است و ماهیت من حیث هی،یعنی ماهیت لابشرط نیز نه موجود نه معدوم است.اگر وجود مصداق نداشته باشد ماهیت به شرط وجود نیز از ان جهت که مشروط به یک امر عدمی است معدوم خواهد بود و در این صورت حمل وجود بر ماهیت و یا ماهیت بر وجود و ثبوت یکی از این دو برای دیگری به هیچ گونه متصور نیست؛یعنی ماهیت نه انچنان که جمهور می پندارد می تواند معروض وجود باشد و نه انچنان که برخی از عرفا می گویند می تواند عارض بر ان گردد؛زیرا ثبوت هر شئ برای دیگری و یا انضمام یک شئ به دیگری و یا انتزاع یک مفهوم از یک امر ،متفرع بر ثبوت قبلی ان شئ اول ویا آن امری است که منشا انتزاع مفهوم و معروض آن می باشد.
می بینیم اساس انتقادی که به حمل وجود بر ماهیت وارد می شود متکی بر قاعده فرعیه است.
تطبیق مطالب اسفار،با آنچه در مشاعر و مسائل قدسیه امده است به این است که قاعده فرعیه در این دو کتاب در معنایی اعم به کار رفته است،زیرا علاوه بر مورد ثبوت یک شئ برای دیگری ،مورد انضمام یک شئ به شئ دیگر و یا انتزاع یک مفهوم را نیز شامل می شود .
بنابراین نیاز به ثبوت قبلی ماهیت در هنگام حمل وجود بر ان،گر چه نمی تواند از باب ثبوت یک شئ برای دیگری و یا انضمام دو شئ نسبت به یکدیگر باشد لیکن از جهت احتیاجی که یک مفهوم انتزاعی به ثبوت پیشین منشا انتزاع خود دارد قابل تصور است؛و بنابر اعتباری بودن وجود مجالی برای فرض ثبوت قبلی ماهیت جهت انتزاع مفهوم وجود و حمل ان نیست.
-از جمله فروعاتی را که علامه طباطبایی متفرع بر مساله اصالت وجود ذکر کرده اند این است که هر حکمی که برای ماهیت ثابت شود نسبت آن حکم به ماهیت از باب وصف به حال متعلق موصوف است؛ زیرا آن حکم به اصالت از آن وجود بوده و به تبع بر ماهیت حمل می گردد.
این بیان علامه نسبت به انجا که عوارض مفارق ماهیت بر آن حمل می گردد واضح و روشن است ،اما نسبت به مواردی که عوارض ذاتی ماهیت بر آن حمل می شوند و خصوصا نسبت به مواردی که ذاتیات ماهیت بر آن حمل می گردندمورد نقد و اشکال قرار گرفته است ؛به این بیان که در حمل شایع چون ملاک حمل،وحدت در وجود است و اصالت نیز از ان وجود است ،بنابر این اتصاف ماهیت به محمول خاص ،بالعرض و بالمجاز است ولی در مواردی که حمل ذاتی است،چون مصحح حمل وحدت مفهوم بوده است و با قطع نظر وجود شکل می گیرد،آن محمول معین حقیقتا متعلق به خود ماهیت است.
پاسخ نقد این که اگر منظور آن است که ما در حمل اولی با غفلت از وجود محمول را به ماهیت نسبت می دهیم،این سخن منافاتی با کلام علامه ندارد ولی اگر منظور این است که با لحاظ عدم وجود می توانیم محمول را به حمل اولی بر موضوع آن حمل کنیم ،سخنی ناتمام است؛زیرا:
اولا:حمل اعم از ان که حمل اولی و یا حمل شایع باشد ،وحدتی است که به کثرتی نسبت داده شود ،و وحدت مساوق با هستی است ؛پس در هر حمل یعنی حتی انگاه که در محور مفهوم است ،هستی نقش دارد .
وحدت دومفهوم به معنی پیوند ان دو است و پیوند یک نحوه هستی خواهد بود.
ثانیا :اگر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت درست تبیین شود این نکته اشکار خواهد شد که ماهیت حتی در حمل اولی تابع وجود است .
مرحوم سبزواری در اولین تعلیقه ی خود بر همین فصل از اسفار و در منطق منظومه بحث لطیفی رادر وجود کلی مطرح کرده و می گوبند:در باره ی وجود کلی طبیعی در خارج اختلاف است لیکن قائلین به اصالت وجود و قائلین به اصالت ماهیت هر یک این بحث را به گونه ی خاص مطرح می کنند .
قائلین به اصالت ماهیت بحث ازوجودکلی طبیعی را به این صورت مطرح می کنند که ایا کلی طبیعی خود در خارج موجود است و یا انکه موجودیت متعلق به افراد ان است.
در صورت اول نفس طبایع کلیه ،البته نه به قید کلیت که کلی عقلی است بلکه نفس طبیعت،در خارج محقق خواهد بود و در صورت دوم تحقق متعلق به افراد ان می باشد؛یعنی در فرض اول وصف به حال موصوف است و در فرض دوم به حال متعلق موصوف.
ولیکن درنزد قائلین به اصالت وجود ،اعم از اینکه قائل باشیم فرد ماهیت وجود خارجی دارد و یا اینکه خود کلی طبیعی در خارج موجود است،استناد وجود به ان از باب وصف به حال متعلق موصوف است؛زیرا موجودیت همواره به نحو اصالت متعلق به وجود است و به تبع وبالعرض و یا مجازا مستند به ماهیت می گردد.
اتصاف به تبع ،نظیر اتصاف اب به حرارت به تبع اتش است در اتصاف به تبع سمت واسطه همانا وساطت در ثبوت صفت برای دیگری است.
در اتصاف بالعرض نیاز به واسطه در عروض است و واسطه ی در عروض انطور که حکیم سبزواری بیان می دارد به سه قسم است :
1-نظیر حرکت کشتی و کسی که در کشتی ساکن است
2-مانند جسم و اتصاف ان به سپیدی
3-از قبیل تحقق جنس به فصل
در قسم اول و دوم هر کدام یعنی واسطه و ذو واسطه موجود به وجود ممتاز هستند .تفاوتی که میان این دو قسم است این است که در قسم اول کشتی و سر نشین ان هر یک از وضعی مختص به خود برخوردارند ولی در قسم دوم سپیدی و جسم هرکدام دارای وضع جداگانه ای نیستند و اما در قسم سوم فصل گرچه واسطه ی در تحقق و تحصیل جنس است لیکن هر دو انها به وجود واحد موجود هستند.
در مثال اول اگر حرکت را مرور بر سطح معنا کنیم و سرنشین را در اثر انتقال سطوح هوا و مرور بر انها حقیقتا متحرک بدانیم ،مثال برای موردی است که شئ در وصف خود واسطه ای در ثبوت دارد ولیکن اگر سر نشین کشتی را متحرک ندانیم،وساطت کشتی در عروض حرکت نسبت به سرنشین ان نوعی وساطت مجازی است؛زیرا در این حالت سر نشین حقیقتا متصف به وصف حرکت نمی باشد .
بنابر این حرکت کشتی در حقیقت واسطه ی در مجاز است منتها نه مجاز در کلمه که مختص به امور ادبی است بلکه مجاز در اسناد که در حیطه ی امور عقلی است .
انچه در این گونه از وساطت در مجاز مهم است این است که واسطه و ذو واسطه هر دو از وجود جداگانه و از وصفی مختص بر خوردارند .
در مورد وساطت وجود نسبت به ماهیت قول دقیق که ناشی از عقول جزئی است این است که از نوع وساطت فصل برای تحصل جنس است زیرا وجود و ماهیت همانند ان دو یعنی جنس و فصل به یک وجود موجودند .
لیکن این تمثیل مطابق با نظر اد ق نیست زیرا که جنس و فصل در نوع هر دو حقیقتا به یک وجود موجود هستند و حال انکه تحقق وجود و ماهیت یکسان نیست .
بهترین تمثیل برای این مورد همان مثالی است که حکیم سبزواری فهم ان را مختص به راسخین در علم دانسته است و ان تمثیل به شاخص و ظل است ؛زیرا اسناد حرکت به سایه و ظل نه نظیر اسناد حرارت به ابی است که به واسطه ی اتش گرم شده و نه نظیر اسناد حرکت به جالس سفینه می باشد که در اثر حرکت کشتی حاصل شده است و نه مانند اسناد سپید بودن به جسم است و نه از قبیل تحقق جنس به فصل می باشد زیرا اب موجودی ممتاز از اتش است که حقیقتا به گرم بودن متصف می شو د و جالس سفینه شخصی است که جدای از سفینه وجود دارد و جسم جوهری است که علارغم اتصاف حقیقی به مفهوم سپید دارای وجودی ممتاز از ماهیت سپیدی است و بالاخره جنس نیز حقیقتا به وجودی که فصل از ان بر خوردار است متصف می شود و حال انکه سایه که همان عدم نور و لا شی است چیزی نیست تا حقیقتا متصف به حقیقت شوند و به همین دلیل اسناد حرکتبه ان هرگز اسنادی حقیقی نبوده بلکه مجازی است.
تفاوت مجازی بودن اسناد حرکت به سایه با مجازی بودن اسناد حرکت به جالس سفینه در این است که مجازی بودن این اسناد در واقع به دلیل مجازی بودن اصل تحقق و هستی سایه است و حال انکه جالس سفینه از هستی و واقعیتی مختص به خود برخوردار است .
مجاز بودن حرکت سایه که ناشی از مجاز بودن تحقق ان است همان مجاز عرفانی است که حکیم سبزواری به ان اشاره می کند .در این تحلیل ماهیت هرگز از تحقق و واقعیت که مختص به هستی و وجود است بر خوردار نمی شود بلکه همانند دیگر مفاهیم،تنها در حکم سایه بوده و به بیان دیگر تنها حاکی از وجود است و در نتیجه رابطه ی ان با وجود رابطه ی نمود با بود است.
بدین گونه احکامی که برای ماهیت ثابت می شود اعم از ان که به حمل اولی و یا به حمل شایع باشد بالاصاله احکاموجود شمرده خواهد شد زیرا ماهیت با تمامی ویژگی ها و مختصات ذاتی و یا عارضی خود چیزی جزنمود وجود نیست.
-آگاهی از اینکه ماهیت نمو د وظهور وجود است و از اتحادو ترکیبی با وجود نظیر جنس و فصل نیز بر خوردار نیست،معنای این عبارت را که وجود از حیث تصور ،عارض بر ماهیت بوده است و در خارج متحد با آن است روشن می نماید.
ثمره های بحث اصالت وجود :
به طور یقین این نزاع ریشه دار که گروه فلاسفه را به دو گروه تقسیم نموده است بی ثمر نیست
اصولا باید توجه داشت که مسئله ی اصالت وجود و تشکیک در ان فلسفه را زیر و رو می کند و در بسیاری از مباحث قواعد جدیدی تاسیس کرده و نظرات خاصی را به وجود می اورد و البته مشکلاتی را که در فلسفه ی مشاءدر تحلیل بسیاری از مسائل وجود داشت بر طرف می کند.
ثمرات بحث:
1-توحید ذات و نفی تعدد واجب :
برهلان توحید ذات این است که اگر واجب متعدد باشد لازمه تعدد این است که میان انها مابه الاشتراک و ما بالامتیاز باشد در این صورت هردو واجب مرکب بوده و لازمه ی ان احتیاط واجب به اجزای خویش است و احتیاج هرگز با مقام واجب الوجود سازگار نیست پاسخ بنابر اصالت وجود روشن است زیرا بنابر ان انتزاع وجوب وجود از ذات دو واجب یا بدون ضمیمه چیزی صورت خواهد گرفت یا به ضمیمه ی حیثیتی .قسسم دوم صحیح نیست ،زیرا هر موجودی که ذات او مصداق وجوب وجود نباشد و وضع ذات ملازم با وضع وجوب نگردد،ناچار در عروض وجوب وجود معلول دیگری خواهد بود.
ولی هر گاه این مفهوم از مقام ذات با قطع نظر هر حیثیتی و جهتی انتزاع گردد،در این صورت ناچار میان انها مابه الاشتراک وجود خواهد داشت . زیرا محال است که از امور متخالف بدون داشتن وحدت جامعی مفهوم واحدی انتزاع گردد،و برای امتیاز واجب نیاز به ما به الامتیاز مانند ما به الاشتراک خواهیم داشت که از مقام ذات شئ منتزع می گرددو لازم آن ترکب و امکان است.
2-توحید صفات:
مختار محققان در صفات واجب این است که صفات وی با ذات وی متحد است و هر صفتی با صفت دیگر نیز مصداقا اتحاد دارد.ولی از نظر مفهوم با هم متغایراند .و یک چنین اتحاد فقط بر اساس اصالت وجود امکان پذیر است.
3-توحید افعال:
مقصود از ان این است که صادر از واحد به حکم قاعده«لا یصدر من الواحد الا الواحد»یکی بیش نیست و یک چنین توحید جز در پرتو اصالت وجود امکان ندارد.
4-بطلان حمل قضایا:
از ثمرات این بحث،همان صحت حمل در قضایا است که در برهان پنجم امده است.
منابع:
ـ رحیق مختوم، آیتالله جوادی آملی، تدوین: پارسانیا حمید، ناشر: نشر اسرا. چاپخانه اسوه، چاپ اول، 1375.
ـ دیباچه بر فلسفه وجود، الهی محمودرضا، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ـ هستیشناسی، در مکتب صدرالمتألهین، سبحانی جعفر، ناشر: دارالتبلیغ اسلامی.
ـ المشاعر، صدرالدین محمد شیرازی، ترجمه: بدیعالملک، میرزا عمادالدوله، تهران: قسمت ایرانشناسی. انیستیتو ایران و فرانسه، 1342.
ـ نهایه الحکمه، علامه طباطبائی، ترجمه شیروانی علی، ناشر: انتشارات دارالفکر، چاپ اول، بهار 1386.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |