بسم الله الرحمن ارحیم
موضوع: هستی شناسی در حکمت اشراق
زیر نظر: استاد دکتر حسینی شاهرودی
گرد آورنده: ملیحه نوری
پاییز87
مقدمه
سهروردی بر اساس آراء اشراقی خویش نظریه ای را در باب مشاهده صورت بسته است. علم حضوری، یعنی مبنای معرفت شناختی مکتب اشراقی، چهارچوبی به دست می دهد که مشاهده را، هم در معنای مادی هم در معنای عقلانی آن تعلیل می کند. بحث او این است که "مشاهده" تنها می تواند مطابق با اصول اشراقی صورت پذیرد. او نخست نظریه های موجود را درباره این که مشاهده چگونه رخ می دهد مردود می شمارد و سپس نظر خود را اظهار می کند.
سهروردی برای مسئله نور ارزش زیادی قائل شده و معتقد است که کل هستی از نور تشکیل شده در این جا سعی کردم تا حدودی نظریات او را در خصوص این مسئله و این که چرا سهروردی نور را به عنوان مسئله هستی مطرح کرده.و تا حد امکان در مورد هستی شناسی او صحبت شده
نظریات مشاهده :
طبق نخستین نظریه، پرتو نوری از جسم می تابد و پس از برخورد به مردمک چشم اثری آنجا می گذارد که آن را عمل دیدن می نامیم. نظریه دوم موضعی مقابل نظریه اول می گیرد و می گوید شعاع نوری از چشم صادر می شود و به جسم برخورد می کند و این عمل دیدن را تشکیل می دهد. سهروردی این هر دو نظر را رد و نظریه خود را به شرح زیر عرضه می کند:
چون دانستی که دیدن عبارت از منطبع شدن صورت اشیاء در چشم نیست و به خروج شعاع از چشم نیز بستگی ندارد، پس دیدن به جز بواسطه مقابله شیء مستنیر با چشم سالم رخ نمی دهد ... و حاصل این مقابله برمی گردد به نبود حجاب بین باصر و مبصر.
بحث سهروردی را می توان به صورت زیر بیان کرد: وجود یک شیء موجود دارای حضوری است که نفس ناطقه به مجردی که بر آن احاطه یافت، حضور شیء ادراک می شود. بنابراین، به هنگام رؤیت چیزی، این طور نیست که شخص آن چیز را می بیند بلکه وجود نفس است که بر حضور شیء احاطه می یابد. برای آنکه این کنش و واکنش صورت پذیرد، نباید حجابی میان داننده و دانسته وجود داشته باشد. چون داننده، یعنی شخص، که همان نفس (و به نظر سهروردی، نور) است، با شیء که آن هم نورانی است در تماس می آید، آنگاه نفس آن شیء را مشاهده می کند. برای توضیح مطلب، می توان مثال اتاقی را زد که چند نفر در آن هستند، اما به سبب تاریکی اتاق، افراد نمی توانند یکدیگر را ببینند. تنها پس از آنکه چراغ روشن شد، آنها قادر به دیدن یکدیگر می شوند.
چون نفس از نظر سهروردی نور است و دیدن هم به حضور نور بستگی دارد، پس در جمله "من فلان را می شناسم"، "من" در مقام عالم و "فلان" به عنوان معلوم هر دو وابسته به نور هستند؛ نور شرط لازم برای "من" است که "فلان" را بشناسم.
مشاهده و استدلال :
در ارتباط با آنچه در تعلیل عمل دیدن بیان شد، باید راجع به مشاهده در بافت عقلانی آن، مطلبی را گفت. به عقیده سهروردی، استدلال نوعی "مشاهده" است که از طریق آن انسان مثل را در عالم خیالی (= عالم مثل، یا اقلیم هشتم) می بیند. در حقیقت، اندیشیدن به معنای واقعی عبارت است از اندیشیدن به مثلی که با حدس و نظر سر سازش ندارد بلکه واقعیت آن را فقط می توان از طریق استدلال "دید". این نکته ای است بس عمیق که سهروردی مطرح می کند چون نفس عمل استدلال وجود عالمی عقلانی را ایجاب می کند که ساکنانش مثل هستند. شایان ذکر است که سهروردی بین این مثل و مثلافلاطونی فرق قائل می شود:
این صور معلقه مانند صور افلاطون نیستند چون صور افلاطون وجودهای نوری ثابت اند، اما این مثل (که مورد نظر من است) معلق (در عالم اشباح) هستند و محلی ندارند؛ پس رواست که آنها را در این عالم (حسی) مظهری باشد.
وجودهای ساکن در عالم عقل را دیدگان عقل کل "دیده" است، و این مشاهده ایست که فقط برای اهل تجرد امکان پذیر است. این نوع مشاهده هم ارز "حضور" است، که گونه ای از پیش چیزی بودن یا دیدن چیزی است. این حضور یا شیوه کسب معرفت، که از آن خاصان است، فقط وقتی حاصل می شود که انسان خود را شناخته باشد.
مساوقت وجود، حضور و ظهور :
چون سهروردی مفاهیم نفس، نور و شعور را هم ارز یکدیگر به شمار می آورد، نتیجه این می شود که وقتی نفس نورانی تر می شود، حیطه حضور گسترده تر می شود. در این صورت، وقتی فاصله موجودی از نورالانوار کم می شود، قدرت حضور شخص و همچنین حیطه علم او افزایش می یابد، پس کسی که بیشتر می داند، از لحاظ وجودشناسی نزدیک تر به خدا سخن می گوید و بنابراین از "هست بیشتری" برخوردار است. این "هست" یا حضور فقط مقامی نیست که با به کارگیری عقل نظری حاصل شود بلکه مستلزم عمل کردن به طریقه صوفیانه نیز هست.
فرمول زیر نظر سهروردی را در باب رابطه میان علم و حضور نشان می دهد: وجود = حضور = ظهور. در جهت اثبات این موضع، سهروردی نخست نشان می دهد که "نفس ناطقه" چیزی جز نور، در معنای وجود – شناختی آن، نیست. او سپس از این نتیجه گیری در تبیین نظریه خود به عنوان علم حضوری استفاده می کند. وی در بخشی با عنوان "کسی که ذات خود را ادراک می کند نور مجرد است"، می گوید:
هر موجودی که او را ذاتی باشد و از ذات خود غافل نباشد، جوهر جسمانی ظلمانی نیست زیرا ذات وی پیش وی ظاهر است. چنین موجودی هیأت ظلمانی (عارض) بر غیر نیست، زیرا هیأت یا عرض نوری هم نور لذاته نیست چه رسد که عرض ظلمانی باشد. پس او (یعنی آنچه ذات وی بر او آشکار و ظاهر است) نور محض است که مشارالیه قرار نمی گیرد.
ذات، نور و معرفت ذات :
منظور سهروردی از "نور" آن پدیده ای است که چیزی واضح تر از آن وجود ندارد که بتوان ادراک کرد. اینکه سهروردی ذات را نور و نور را وضوح تعریف می کند، امکان نتیجه گیری زیر را پیدا می کند: ذات وجودی ساده، فرد، و تقسیم ناپذیر است، زیرا اگر چنین نبود می بایستی آن را بر حسب مؤلفه های آن تعریف کرد. این بدان معناست که مؤلفه های نور باید بدیهی تر از خود نور باشد، و این مغایر با تعریف ما از ذات خواهدبحث سهروردی را می توان به صورت زیر بیان داشت:
1- معرفت ذات عین حقیقت ذات است.
2- حقیقت ذات، نور است.
3- معرفت ذات نور است.
4- نور را می توان فقط با بودن در حضور آن درک کرد.
5- معرفت ذات را فقط می توان با عین حضور آن ادراک نمود.
گرچه سهروردی بحثهای خود را به صورتی روشمند و منظم عرضه نمی کند و غالباً رابطه ای را که بین نور، ذات و حضور وجود دارد روشن نمی کند، آن بحثها را می توان به یکی از چند شیوه سامان داد. مثلاً، بر مبنای عبارت زیر می توان بحث او را به گونه دیگری بیان کرد.
کسی که می تواند ذات خود را ادراک کند نور مجرد خواهد بود.
برپایه بحث قبلی ما، نتیجه می گیریم که:
1- خدا نور است.
2- انائیت نور است.
3- انائیت خداست.
4- کسی که خود را می شناسد، خدای را می شناسد.
خداوند هستی اصلی معرفت شناسی حکمت :
خدا یا نورالانوار، حاضر در همه جا و عالم به همه چیز، چون به قول قرآن "نورالسموات والارض" است، عمل دیدن را ممکن می سازد. نورالانوار، در معنای خارجی و مادی آن، شرط لازم را برای دیدن فراهم می کند حال آنکه در مورد حواس باطنی علم کلی و غیرمحدود و حضور کلی و فراگیر در رابطه مستقیم نسبت به هم قرار دارند.
علم لازم برای رسیدن به حالت استثنائی هستی، که سهروردی از آن به عنوان علم حضوری یاد می کند، فقط خویشتن شناسی یا معرفت به ذات است. معرفت ذات، که به عنوان گوهر الهی به ما عطا شده است، اساساً علم الهی است. بنابراین، آنجا که مفاهیم ذات، نور، حضور و علم در قالب یک کل متحد درمی آیند، خداوند هسته اصلی می شود. به جای چنین نظری است که سهروردی معرفت شناسی خود را چه در حوزه عملی و چه در معنای صرفاً فلسفی و عقلانی آن عرضه می کند.
خویشتن شناسی فقط به کمک طریقت صوفیانه، حاصل می گردد. خویشتن شناسی و اینکه چگونه نفس می تواند علم به خود پیدا کن (1)
1-مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377، صفحه 64-62
نگاهی به هستی شناسی حکمة الاشراق:
سهروردی درباره موضوعات مختلف اظهارنظر کرده، و غالباً در پربارتر نمودن هر کدام ابتکاراتی عرضه داشته است. در مورد پیشینیان وی و تأثیرشان بر او باید گفت که سهروردی متأثر از غزالی و کتاب معروف او مشکوة الانوار بود؛ این کتاب در تنظیم و تدوین تعالیم اشراقی سهروردی اهمیت بسیار زیاد داشت. حلاج و بایزید نیز که سهروردی کراراً به اقوال آنها استناد می کند و از نظر وی نمایندگان کامل فیلسوفان حقیقی بودند، بر وی تأثیر داشته اند.
و بالاخره از ابن سینا، استاد فلسفه مشائی، باید نام برد که سهروردی گرچه از او انتقاد کرده، مع ذلک به پاره ای از رگه های نظام فلسفی او از قبیل مفهوم مراتب وجود و مقول فیض، معتقد است. با وجود سهمی که سهروردی در مقوله منطق دارد، منطق مشائیون را به عنوان ابزار مفیدی در تحلیل پذیرفته است.
هستی شناسی:
1- تبدیل وجود به نور :
تا آنجا که به سلسله مراتب حقیقت مربوط می شود، سهروردی به هستی شناسی سنتی اعتقاد داشت. او سعی می کرد که موضوعات فلسفی و عرفانی را در بافت سطوح وجود تشریح کند. وی فکر سلسله مراتب وجود را حفظ کرد، ولی چارچوب هستی شناسی ابن سینا را از "وجود" به "نور" تبدیل کرد. دقیقاً همین تغییر بنیادی بود که به وی امکان داد تا شرحی از تعالیم عرفانی و باطنی و نیز بسیاری از موضوعات سنتی فلسفی را، مخصوصاً رابطه میان ماهیت و وجود را، ارائه کند.
بنا به نظر سهروردی، طبیعت نور امری بدیهی است زیرا تمام اشیاء به کمک نور شناخته می شوند. نور مرکب است از توالی نامحدودی از انوار ممکن وابسته و هر نور علت وجودی نوری است که پائین تر از آن قرار دارد. نور غائی که همان واجب الوجود است، از نظر سهروردی نورالانوار و علت نهائی همه اشیاء است.
گرچه طرح هستی شناسی سهروردی بعدها مورد انتقاد بعضی از اخلافش، مانند ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری قرار گرفت، مع ذلک ابزاری به دست می دهد که مسائل هستی شناختی را می توان به کمک آن تحلیل کرد. همان گونه که سیدحسین نصر می گوید، به نظر سهروردی: "بنابراین مرتبه وجودی همه موجودات بسته به درجه قرب آنها به نور اعلی و درجه منور بودن آنهاست".
2- خودآگاهی و مراتب وجود :
بنا به عقیده سهروردی، درست همان طور که نور را درجاتی از شدت و ضعف است، ظلمت نیز درجات دارد. گرچه او نور را به نسبت درجه وجود داشت اشراقی مستلزم درجه شدیدتری از نور است.
به اعتقاد سهروردی، نهایتاً آگاهی شخص از طبیعت خود است که مرتبه وجودی او را ارتقاء می بخشد. برای تبیین این مطلب، او از نمادهای نور و ظلمت آئین زرتشتی در ترسیم تضادها و کشمکشی که در اندرون انسان موجود است، استفاده می کند. کلید حل این معضل وجودی ناشی از نزاع درونی بین نفس – که در جهان بینی زرتشتی ظلمت است – و بین خود الهی انسان، یعنی نور، دانش یا آگاهی او از واقعیت وجود خویش است.
3- دو راه رسیدن به نظریه هستی شناسی نور در حکمة الاشراق :
سهروردی از دو راه به نظریه هستی شناسی خود در باب نور می رسد. نخست، دلائلی فلسفی در اثبات بدیهی بودن طبیعت نور عرضه می کند، بدین ترتیب که می گوید نور آشکارترین پدیده هاست زیرا هر چیز دیگری با توجه به آن شناخته و تعریف می شود. سهروردی این طور استدلال می کند که شرط لازم برای رؤیت اشیاء نور است و لذا این نور است نه وجود که باید عنصر تشکیل دهنده نظریه هستی شناسی باشد.
سهروردی گزارش می دهد که اصالت نور و اهمیت هستی شناختی آن نخستین بار از طریق اشراق برای من احراز گردید. او در مقدمه حکمةالاشراق می گوید:
حقایق و مطالب در این کتاب (حکمةالاشراق) نخست از راه فکر حاصل نیامد بلکه حصول آنها به طریقی دیگر بود. نهایت، پس از فهم آنها در پی پیدا کردن حجت و برهان آن برآمدم بدان سان که اگر مثلاً از آن حجت قطع نظر می کردم، هیچ مشککی نتواند مرا در آن به شک اندازد.
بنابراین لازم است که در هر بحثی راجع به هستی شناسی سهروردی، خصلت شهودی بودن آن را قبول کرد و متوجه بود که تحلیل فلسفی وی مبتنی بر تجربه عرفانی اوست.
انحاء هستی و واقع بینی سهروردی:
رابطه میان انحاء هستی،بهمان اندازه که در مبحث دلالت مفید و موثر است در باب مغالطه نیز می تواند منشاء اثر باشد به طور مثال:رابطه میان یک لفظ و معنی آن متحقق است،همانگونه که می توان به طریق درست و صحیح موجب انتقال معنی گشته و منشاء افاده و استفاده واقع شود می تواند بطور غلط با عث پیدایش نوعی مغالطه گردد.
بیشتر حکماء اسلامی ،کلی طبیعی را پذیرفته و در اصل هستی آن تردید روا نداشته اند.اختلاف بین این بزرگان ،در باب کلی طبیعی ،دیده می شودبه سنخ هستی و نحوه وجود آن مربوط می گردد.منشاء اختلاف این موجودات با یکدیگر همانا ماهیت آنها بوده و مبدا اتحاد آنها جز هستی چیز دیگری نمی باشد اکنون اگر جهت اختلاف غیر از جهت اتحاد می باشد ماهیت نیز چیزی غیر از وجود خواهد بود.(1)
سهروردی و اعتباری بودن وجود:
سهروردی در بسیاری از آثار خود،مساله اعتباری بودن وجود را مطرح رده وآن را همانند عنوان وحدت ،شیئیت ،امکان و نظائر آن ها،از جمله اعتبارات بشمار آمده است.سهروردی بر این عقیده است که اگر در دار وجود،واجب الوجودی داشته باشیم،ماهیتی وراء هستی نخواهد داشت بنابر این ،واجب بالذات وجود بحت،هستی صرف بوده که هرگز چیزی او را مشوب نمی سازد سهروردی واجب بالذات را را صرف هستی دانسته و برای آن ماهیتی جز هستی قائل نمی باشد.
1-،شعاع اندیشه وشهود در فلسفه سهروردی، غلامحسین ابراهیمی دینانی،ص646
هستی از آن جهت که هستی است به نفس متقرر و به ذات خویش موجود است،هستی صرف بر حسب ذات خود هرگز به چیزی وابسته نیست.سهروردی به هستی صرف سخت باور داشته استو هر چیزی دیگری را در حریم هستی زائد وبیگانه بشمار آورده.هستی صرف به دان گونه که در آثار سهروردی مطرح شده در آثار فلاسفه پیش از وی دیده نمی شود گویا سهروردی نخستین فیلسوف اسلامی است که این مسئله را مطرح ساخته است.(1)
مفهوم نور:
شیخ اشراق در توصیف مفهوم نور نخست به ارائه ملاک بداهت از نظر خود می پردازد و آن گاه مهوم نور را واجد این ملاک می داند. وی چنین می نویسد:اگر در جهان هستی چیزی باشد که نیاز به تعریف و شرح آن نباشدآن گاه باید خود آن،ظاهر و آشکار باشدو در عالم چیزی اظهر و آشکارتر از نور نیست. سهروردی می گوید که نور چیزی جز ظهور نیست همان گونه که ظهور نیز چیزی جز واقعیت نور نیست،ظهور چیزی نیست که بتوان آن را یک صفت زائد بر ذات نور به شمار آوردزیرا اگر ظهور ،صفت زائد بر ذات نور به شمار آید لازمه اش این خواهد بود که نور در مرحله ذات خود و با قطع نظر از صفت ظهور،فاقد هرگونه ظهور بوده باشد.در حالی که نور به هیچ وجه و در هیچ مرحله،فاقد ظهور نبوده و پیوسته هم روشن است و هم غیر خود را روشن می کندمفهومظهور مانند مفهوم وجود یک مفهوم بدیهی است و بی نیاز از تعریف است.چرا که وقتی چیزی (ظاهر بالذات) و (مظهر للغیر)باشد ظاهر کننده ای برای آن نمی توان در نظر گرفت چون خود به خود ظاهر است.
1-همان کتاب ص 659
منشاء انتزاع مفهوم ظهور یا نور و عدم ظهور با ظلمت:
سهروردی در مورد منشاء انتزاع مفهوم ظهور بحث مستقلی را مطرح نساخته است.
سهروردی در مورد علم نفس به خود تعبیر ظهور را بکار می برد و می گوید انسان از خود غافل نبوده و برای خود ظهور دارد بلکه ذات خود انسان عین ظهور است.
به بیان دیگر ظهور،مفهومی نیست که از عالم محسوسات به ذهن برسد بلکه ذهن این مفهوم را در سایه علم حضوری نفس به خود که عین ظهور و آشکارگی است به دست آورد.عدم ظهور یا ظلمت نیز در حیطه علم حضوری قابل درک است.
معرفت شناسی مفهوم ظهور:
1- محمول یا وصف ظهور،امر یزائد بر ماهیت خارجی نیست
2- وصف ظهور دارای حد و جنس و فصل نیست.این مفهوم ناظر به حد شی نیست تا جنس و فصل داشته باشد بلکه ناظر به صرف حقیقت عینی شی است
3- در ازای مفهوم ظهور،ذات معینی وجود ندارد به همان صورتی که در ازای مفهوم انسان،درخت،....چنین افراد و ذواتی عینی و معین تحقق دارد.
4- مفهوم وجود به گونه ای است که اگر برای آن وجود عینی و معین فرض شود،دچار تسلسل خواهیم شد وباید وقوع واقعیات بی نهایتی را بپذیریم.
5- عمومیت و شمول مفهوم ظهور بیش از مفاهیمی از قبیل انسان،....است.ظهور مفهومی است که شامل ذات انسان ،عقول طولی،عقول عرضی،....می شود پس مفهوم ظهور شامل غیر انسان نیز می شود.
6- وصف ظهور را می توان بر امور متعدد حمل کرد.برای مثال بر واجب الوجود،عقول،...چنان که می گوییم:واجب الوجود،ظاهر است.ذات انسان دارای ظهور است.
7- از انجا که وجود متعینی در خارج ندارد پس میو طن آن ذهن است
8- ظهور از وجود مستقل و منحازی در خارج بر خوردار نیست.
9- ظهور جزئی از حقیقت عینی خارجی نیست همان گونه که رنگ،شکل جزء از ماهیت شی خارج نیست.
10-ظهور ذات معین خارجی ندارد و جزء شی خارجی هم نیست از این رو با حواس نمی توان آن را درک کرد(1)
تقسیمات نور:
شی به گونه ای است که یا حقیقت ذاتش نور است یا حقیقت ذاتش نور نیست در حالت نخست،نور به گونه ای است که عارض بر غیر نبوده و همان نور محض و مجرد است یا به گونه ای که عازض بر غیر نبوده ک ه بر دو قسم است:عارض بر اجسام و عارض بر انوار مجرد.
نور مجرد ومحض ،محسوس و در جهت نیست ولی نور عارض بر اجسام،محسوس و در جهت است. در حالت دوم:یعنی وقتی که شی حقیقت دانش نور نیست(مظلم)یا چنان است که بی نیاز از محل است و هما ن جوهر غاسق (جوهر جسمانی)است
1- نامه سهروردی،علی اصغر محمد خانی ،ص23
یا چنان است که هیات و عرض برای غیر خود است وهمان ظلمان(مقولات عرضی)است.جوهر غاسق یا برزخ بر دو قسم است:قسماول برزخی که نور از آن منتفی و زائل نمی شود و نور آن دائمی است مانند آفتاب و ستارگان در تقسیم دیگر.
شیخ می وید نور تقسیم می شود به (نور فی نفسه،لنفسه)و نور فی نفسه لغیری
مراد از فی نفسه یعنی این که در نفس الامر اشراق می کند و واحد اشراق و پرتو افشانی است.
پس تنها باید گفت نور فی نفسه. مراد از لنفسه یعنی ه مدرِک ذات خود است، مانند نور مجرد و لغیره یعنی مدر ذات خود نیست مانند نور عارض.
در تقسیم بندی دیگر شیخ نور را به نور مجازی و نور حقیقی تقسیم می کند. نور مجازی مفهوم نور در عقل است.نور حقیقی ظهور عینی است.
حقیقت نور یا ظلمت :
الف:اصالت نور یا ظلمت
مراد از اصالت یعنی مبدئیت برای وجود و هستی ها است.نقش اصلی در دلر هستی را نور بازی می کند یا ظلمت؟از نظر سهروردی از آنجا که نور ،عین کمال دارای و فعلیت است و در مقابل ظلمت ،عین نقض نداشتن و فدان است.پس نور است که (مبداء و نظام بخش سراسر عالم وجود است و این نور است که مبدء وجودی است)
پس هستی بی واسطه یا با واسطه در گرو و نور و نورانیت است
ب:نفی ثبوت:
سهروردی مبداء اثر و تحقق را در هستی( فلسفی عام)نیست مو جودات هستی تنها از یک سرچشمه سیراب می شوند و وامدار یک حقیقت هستند می شوند و وامدار ی حقیقت هسین فقط نور است.
حقیقت نور و انحاء مختلف حقایق:
از نظر سهروردی اصالت , با نور است.با توجه به مجموع آراء و مبانی سهروردی می توان انحاءحقایق را که حقیقت نور در بر دارد بدین ترتیب بیان داشت مرتبه از حقیقت نور وجود نور الانوار است بخش دیگری از حقیقت نور مربوط به انوار مجرد یعنی عقول ونفوس است.بخش دیگر مربوط به موجودات مثالی است.مرتبه دیگر از حقیقت نیز عالم مظلم یا جواهر غاسق و هیئات ظلمانی است که است که محصول حقیقت نور است
رابطه حقیقت نور و ظلمت:
این تحلیل در دو حیطه ((هستی شناسی))و ((معرفت شناسی))باید انجام گیرد.از جهت هستی شناسی ظلمت عدم نور یا فقدان و نبود نور است.آنگاه که هستی نور به پایان میرسد ظلمت است.
از جهت معرفت شناسی ظلمت مفهومی اعتباری عقلی است.
مسئله سنخیت عالم انوار و عالم مظلم:
از طرفی شیخ اشراق عالم مظلم را در ظلمت و عدم نور می داندو از طرفی بین عالم انوار و عالم مظلم به رابطه علی ومعلولی اذعان دارد در حالی که لازمه وجود رابطه علی و معلولی بین عالم انوار و عالم مظلم وجود سنخیت است.
فهرست منابع و ماخذ:
1-مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377،
2- غلامحسین ابراهیمی دینانی ،شعاع اندیشه وشهود در فلسفه سهروردی،انتشارات حکمت 1383
3-به کوشش علی اصغر محمد خانی،حسن سید عرب,وزارت رهنگ و ارشاد اسلامی،سازمان چاپ و انتشارات 1382
4-مسعود،امید،درآمدی به هستی شناسی شیخ اشراق
5-سهروردی،سه رساله از شیخ اشراق،انتشارات انجمن حکمت و فلسفه1356
6-مصباح یزدی،آموزش فلسفه،دفتر تبلیغات اسلامی،1363
7-مبانی فلسفه لشراق از دیدگاه سهروردی
8-شرح حکمت الاشراق
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |