موضوع تحقیق : شناخت زیرنظر استاد دکتر حسینی شاهرودی تهیه کننده : الهام مهری زمستان 1387 مقدمه علم و شناخت یک مبحث فلسفی است که در مکاتب مختلف از آن سخن به میان آورده شده است و به بررسی و اظهار نظر در این زمبنه پرداخته اند .این مبحث در هر یک از مکاتب فلسفه ی اسلامی با نامی مطرح شده است و بابی مختص به نظریه المعرفه وجود ندارد ، اما می توان آن را به صورت متفرقه در مباحثی مانند علم و ادراک، عقل و معقول ، مسائل مربوط به وجود ذهنی ، مسائل مربوط به نفس و کیفیات نفسانی آن را جستجو کرد . البته فیلسوفانی نظیر نظیر صدرالمتالهین ، موسس حکمت متعالیه ، مبحث مستقلی پیرامون مسایل علم اختصاص داده است که از جمله ی آنها تجرد علم و عالم می باشد و معمولا تحت عنوان مجرد و مادی مطرح می شود . در غرب نیز مسئله ی شناخت اهمیت زیادی یافته است و آنها در این مورد نظرات متفاوتی ارائه داده اند . همان طور که گفته شد ، در مورد علم و شناخت نظریات متفاوتی از سوی فلاسفه مطرح شده است . به عنوان نمونه ملاصدرا معتقد است تعقل عبارتست از اتحاد جوهر عاقل به معقول . علامه ی طباطبائی می گوید علم همان حضور مجرد نزد مجرد است . در منطق نیز صاحبان این علم گفته اند که صورتی از شیء که در ذهن حاصل می شود ، همان علم است . گروهی همچون ابن سینا علم را از مقوله ی کیف نفسانی دانسته اند ، گروهی دیگر نیز معتقدند که علم از سنخ وجود است که من جمله ی آنها ملاصدرا است . در مورد پیشینه و سابقه ی این مبحث باید گفت با مطالعه ی کتب فلسفی می توان چنین نتیجه گرفت که این مبحث ، بحث ریشه داری است و قبل از اسلام نیز حکیمانی همچون فرفوریوس صوری در اثبات این موضوع کتابی تصنیف کرده است و فلاسفه ی بعد از او نیز هر کدام به میزان خود به این مبحث پرداخته اند و فلاسفه ی اسلامی همچون ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا نظرات خود را در مورد این موضوع مطرح کردند . مسئله ی علم و شناخت ، یک مبحث گسترده ایست که به راحتی نمی توان تمام ابعاد این موضوع را مورد تفحص قرار داد و چون مبحثی است که بسیار تخصصی مطرح شده است ، ما در این تحقیق به گوشه ای از این مبحث می پردازم و هدفم از انتخاب این مسئله، بررسی مباحثی نظیر امکان شناخت ، اتحاد عقل و عاقل و معقول ، ریشه ی شناخت و معرفت می باشد . شناخت موضوع علم وشناخت یک مسأله و مبحث بنیادی می باشد و تا زمانی که مورد پذیرش واقع نشود و به سوالات طرح شده ، پاسخ داده نشود نمی توانیم سوالاتی را جواب داده و مشکلی را حل کنیم . به عنوان مثال می توان به تعریف فلسفه اشاره کرد . تعریف فلسفه وابسته و منوط به شناخت و مورد قبول آن می باشد . این بدان معناست که تا زمانی که شخص امکان شناخت را نپذیرد نمی تواند فلسفه را تعریف کند ، زیرا در تعریف فلسفه گفته می شود فلسفه علمی است که از احوال کلی وجود بحث می کند . بنابراین لازم است که ما بپذیریم : 1. وجود و واقغیتی است . 2. این واقعیت دارای احکام کلی است . 3. احکام کلی وجود قابل شناخت است . 4.ما ابزار و وسایلی داریم که می توانیم آن را بشناسیم . بنابراین بهتر است بنا به دلایلی در وهله اول تعریف بهتر از فلسفه ، حل مسائلی که متوقف بر شناخت می باشد و پاسخ دادن به سوالات حاصله از تعریف علم را بر مسائل دیگر مقدم شماریم. واژه علم به معنای آگاهی و دانش کاربرد بسیار گسترده ای دارد هرکس به خودش علم دارد به اطرافیانش نیز علم دارد و بدن خود را تا اندازه ای می شناسد.بر ابزارهای خود آگاهی و اطلاع دارد ونسبت به حوادث همه این ها علم هستند ولی همه آن ها دارای حکم واحد و ارزش مساوی نیستند. همان طور که در مقدمه اشاره شد ، تعابیر و تعاریف فلاسفه از علم متفاوت می باشد ، مثلا ابن سینا آن را از اعراض دانسته و معتقد است که کیف نفسانی می باشد ولی ملاصدرا آن را از سنخ وجود معرفی کرده یعنی نه جوهر است و نه عرض و نمی توان آن را تعریف کرد . ابزار شناخت شناخت و شناسایی نیز دارای ابزار هستند . این ابزار عبارتند از : 1.حواس : این حواس همان حواس ظاهری هستند و شامل شامه ، لامسه ، بینایی ، چشایی و شنوایی می شود. این حواس ابزاری برای منبع طبیعت بوده و می توان به کمک آن ها طبیعت را شناخت . 2.دومین ابزار برای شناسایی و شناخت ، استدلال منطقی و استدلال عقلی یا برهان می باشد که به وسیله آن می توان مفاهیم انتزاعی را فهمید . این ابزار زمانی کارآیی دارند که آن را به عنوان یک منبع بدانیم. 3.قلب یا دل می باشد که برای تزکیه نفس می توان از آن بهره گرفت . شناخت مورد بحث دراین تحقیق همان شناخت فلسفی است که به وسیله عقل می توان به آن راه برد . علاوه براین ، قلب و دل در عرفان جای دارد نه در فلسفه . راز اختلاف شناخت ها هر کس جهن بینی خاصی دارد یعنی جهان را به گونه خاصی می بیند و نظر خاصی در مورد اطرافیان ، محیط پیرامونش دارد . هر ایدئولوژی نیز برآمده از جهان بینی می باشد و باعث پیدایش یک نوع شناخت می شود. " ایدئولوژی حکمت عملی و جهان بینی حکمت نظری است و حکمت عملی زاییده حکمت نظری است نه این که حکمت نظری زاییده حکمت عملی ." 1 از آن جا که جهان بینی و ایدئولوژی ها متفاوتند وشناخت افراد مختلف نیزمتفاوت می باشد . .شناخت ، مطهری ، مرتضی ، ص 12 امکان شناخت بعد از اطلاعات مختصری که در مورد شناخت و ابزار و دلیل تفاوت های آن به دست آوردیم ، در این جا قصد داریم به این مطلب بپردازیم که آیا اساسا شناخت جهان و محیط پیرامون امکان دارد یا نه ؟ اگر معتقدیم این شناخت ممکن نیست ، این عدم شناخت به چه بر می گردد؟ در قبال مسئله ی شناخت جهانیان و فلاسفه به چهار گروه تقسیم می شوند : 1.گروهی که بدیهیات را پذیرفتند ولی محسوسات را انکار کردند . 2. گروهی دیگر محسوسات را پذیرفتند ولی بدیهیات را انکار کردند . 3. گروهی دیگر هر دو یعنی محسوسات و بدیهیات را انکار کردند که به آنان سوفسطائیان به معنای منکران علم گویند. 4. گروهی آخر کسانی هستند که هر دو را پذیرفتند و این نظر اکثر جهانیان است و در این مسئله حق با ایشان است . و اما مسئله ی عدم شناخت به دو چیز بر می گردد : 1.انکار وجود حقایق خارج از ذهن و جهان پیرامون 2. انکار معرفت صحیح از خارج در مرحله ی اول خود این جهان مورد انکار واقع می شود اما در مرحله ی دوم وجود جهان پیرامون مورد اذعان است ولی این امر مورد ادعا است که شناخت صحیح از این جهان امکان پذیر نیست . در مورد این دو ادعا باید گفت که اولا شناخت امکان پذیر است ، ثانیا شناخت ما صحیح و مطابق با واقع است زیرا رفتارهای ما و حتی خود منکرین موید این مطلب است . به عنوان مثال کسی که کتابی می نویسد برای این است که معتقد است کسی وجود دارد که این کتاب را بخواند و گرنه خودش این مطالب را می دانسته و نیازی به ثبت آن ها نداشته است و یا کسی که گرسنه است به دنبال غذا می رود بنابراین این رفتار آن ها نشان دهنده ی این امراست که آن ها پذیرفته اند که واقعیتی هست که این نیاز آن ها را برطرف می کند . در مقابل کسانی که گفته اند این ها همه خیال است ، باید گفت حال " این خیال یا وجود دارد یا ندارد . اگر خیال وجود دارد باید خیال کننده ای نیز باشد و اگر هم موجود نیست باید گفت وی از روی مکابره سخن می گوید و یا اختلال حواس دارد و یا قصد سوئی از این حرف خود دارد ." 1 که می توان گفت اینان همان لا ادریون از سوفسطائیانند که معتقدند " نمی دانم گری سرنوشت مختوم بشر است ."2 "گاهی اوقات افراد به دلیل عدم اطلاع از اصول منطقی دچار این اشتباه شده اند " 3 یعنی به دلیل عدم آگاهی از این اصول نمی تواند در مورد درستی یک قضیه رای دهد . در این صورت باید فرد را با اصول منطقی آشنا کرد . دو گروه دیگر از شکاکان وجود دارند که گروه اول انسان و ادراکات او را پذیرفتند ولی در ماوراء این دو شک کردند و گروه دوم کسانی هستند که وجود من و ادراکات من واقعی است . اینان به این دلیل این حکم را دادند و کلمه ی من را افزودند زیرا در صورت نیفزودن کلمه ی من به نظرشان ، مجبور می شدند که به وجود حقایق عالم اعتراف کنند و این امر موجب نقصان در کلامشان می شد . در ادامه به دلیل گروه دوم از منکرین که معتقدند شناخت صحیح از عالم امکان ندارد ، می پردازیم . هم چنین در تصحیح امکان علم و شناخت جهان پیرامون باید گفت" عدم امکان علم تصدیقی به اشیاء یا به عدم اشیاء و یا به عدم امکان ادراک مطابق با واقع است . زیرا علم تصدیقی ، اعتقاد مطابق با واقع ، به ثبوت شیء و یا سلب آن ، با اعتماد به این که نقیض آن امکان ندارد ، می باشد . پس اگر واقعی نباشد و یا واقع باشد و اعتقاد نباشد و یا اعتقاد باشد و مطابق با واقع نباشد ، اعتقاد مطابق با واقع معنی ندارد . پس بالوجدان خود ما وجود داریم و اشیاء غیر از ما وجود دارند . و بالضروره ادراک مطابق با واقع به اشیاء داریم ."4 1.شرح بدایه الحکمه ، حقانی زنجانی ، حسین ، ص312 2.شناخت ، مطهری ، مرتضی ، ص12 3.بدایه الحکمه ، طباطبایی ، سید محمد حسین ، ص 152 4. علم و عالم و معلوم ، فیاض صابری ، عزیزالله ، ص8 دلیل منکران محسوسات بخشی از انکار سوفسطائیان و دیگر منکران به انکار محسوسات برمی گردد . به این معنا که حس قابلیت شناخت و ادراک امور را ندارد . زیرا حس در ادراک موجودات خارجی ، همواره به صورت جزئی حکم می دهد . این حکم جزئی را که را هم صادر می کند ، با خطا همراه است . خطای حس بسیار زیاد است . به عنوان مثال پاروی سالم در آب شکسته به نظر می رسد ، گاهی اوقات کوچکی همچون انگشتر بزرگ دیده می شود ، و بزرگی مانند ستارگان کوچک دیده می شود . البته خطای در حواس مخصوص حس باصره نیست بلکه همه ی حواس ما دچار خطا می شوند ، مثلا در لامسه اگر یک دست خود را در آب گرم و دست دیگر را در آب سرد فرو بریم و آن گاه هر دو را در آب نیمه گرم وارد کنیم ، قوه ی لامسه از آب سوم دو گزارش می دهد که بدون شک یکی از آن دو دروغ است . کاپلستون در تاریخ فلسفه ی یونان و روم ، ضمن نقل اقوال سوفسطائیان و نظریه ی افلاطون در باب معرفت ، می نویسد : " اگر وجود ساکن است و ادراک حرکت ، توهم است ، یا بر عکس همه چیز در حال تغییر دائم است و هیچ اصل واقعی ثابتی وجود ندارد . ادراک حسی ما ، غیر قابل اعتماد است ... معرفت به نظر افلاطون باید اولا : خطا ناپذیر و ثانیا : درباره ی آن چه هست باشد ، وادراک حسی نه این است و نه آن ... ادراک حسی همیشه درباره ی چیزی است که در حال شدن است ... اولا : ادراک حسی تمام معرفت نیست و ثانیا : ادراک حسی حتی در قلمرو خودش معرفت نیست . " 1 1.علم و عالم و معلوم ، فیاض صابری ، عزیزالله ، ص 9 پاسخ به ایشان : جواب ساده ای که به ایشان می توان داد این است که : این انکارات موجب بی اعتباری علوم نمی شود ، بلکه بر ارزش آن می افزاید . زیرا " پی بردن به خطای حواس و تشخیص صحیح از خطا در این موارد ، خود گواه بر این است که انسان یک رشته ادراکات صحیح و پابرجایی دارد که دیگر ادراکات خود را با آن می سنجد و از این طریق به خطا و اشتباه خود پی می برد . " 1 نکته ی قابل توجه این است که حواس همواره یکدیگر را وارسی می کنند . مثلا حس لامسه انسان را از شکسته نبودن پارو مطمئن می کند . اما اگر بخواهیم به زبان فلسفی دلیلی برای پاسخ به ایشان بیاوریم ، این است که : " اگر حسیات به دلیل خطا بی اعتبار باشد ، لازم می آید که بدیهیات نیز بی اعتبار باشند زیرا صواب و خطا و یقینی و غیریقینی بودن از عوارض حکم است ... ودر مرحله ی حکم به این که معلوم بالذات در ماوراء ذهن و ظرف ادراک واقعیت دارد ، زیرا در این مرحله است که دو فرض پیش می آید : 1. این که معلوم بالذات در بیرون از ظرف ادراک و ذهن ، واقعیت نداشته باشد . 2. این که واقعیت داشته باشد ." 2 فرض اول نادرست و فرض دوم ، صحیح است . "به تعبیری خطا ، در تطبیق حکم قوه ای به مورد حکم قوه ی دیگر است ." 3 به عبارت دیگر ، خطا در تفسیر حس است نه در حس . 1.شناخت در فلسفه ی اسلامی ، سبحانی ، جعفر ، جلد 1 ، ص 54 2.علم و عالم و معلوم ، فیاض صابری ، عزیزالله ، ص 10 3.اصول فلسفه و روش رئالیسم ، طباطبائی ، سید محمد حسین ،جلد 1 ،166 ادله ی منکران بدیهیات : به اعتقاد این گروه ، روشن تصدیقات مانند این که شیء یا موجود است یا معدوم ، یقینی نیست و این قضیه محال است که ما در اینجا به اختصار به پاره ای از شبهاتی که در این زمینه مطرح کرده اند و پاسخ هایی که به آن ها داده شده است ، اشاره می کنیم . شبهه ی اول : تصدیق به این که هر امری یا موجود است یا معدوم ، مستلزم شناخت و اطلاع ما از عدم است و تصور عدم هم محال است . " زیرا هر متصوری ، متمیز و هر متمیزی ، ثابت است و هر چیزی که ثابت نیست، متمیز و متصور نیست و عدم ، ثابت نیست . پس متمیز و متصور نیست ." 1 پاسخ این شبهه به دلیل خلط حمل ها می باشد . این که گفته می شود نشانه ی تصور یک چیز ، متمیز و ثابت بودن آنست ، این به حمل اول می باشد . حال آنکه عدم به حمل شایع متمیز و ثابت و متصور نیست . شبهه ی دوم : تصدیق به این که شی ء یا موجود است یا معدوم ، موجب جدایی و تمایز بین وجود و عدم می شود . این امتیاز باعث می شود که این نتیجه گرفته شود که عدم دارای ذات است . در حالی که این امر باطل می باشد . در این صورت دو فرض قابل تصور است : 1. عقل می تواند حقیقت عدم را دفع کند . 2. اگر عقل نتواند این کار را انجام دهد ، لازم می آید عدم مقابل نداشته باشد . بنابر این لازمه ی آن انتفای وجود است و محال . 1.علم و عالم و معلوم ، فیاض صابری ، عزیزالله ، ص11 پاسخ تمایز یک چیز از چیز دیگر مستلزم داشتن ذات نیست . وجود دارای ذات و حقیقتی است ولی عدم ، سلب این ذات و حقیقت است و این امر مستلزم ثبوت ذات برای عدم نیست . سوفسطائیان : همان طور که در قسمت ابتدائی گفته شد ، سوفسطائیان هم منکر بدیهیات هستند وهم محسوسات . اینان می گویند از دلائلی که منکران بدیهیات و محسوسات ارائه کردند ، مشخص می شود که هم حس خطا می کند و هم عقل خطاپذیر است . بنابراین برای شناخت ابزاری ورای این دو لازم است و آن هم وجود ندارد . پس شناخت امکان پذیر نیست . سوفسطائیان به سه گروه تقسیم می شوند : "1. لاادریون : معتقدند شاکیم و در این که شاکیم ، نیز شاکیم ... 2. عنادیه : قضیه ای نیست جز این که ، معارض و مقاوم در ذهن دارد و در نتیجه از متعارضین علم حاصل نمی شود . 3. عندیه : در واقع و نفس الامر چیزی نیست ، واقع نسبت به هر انسانی همان است که در ذهن او موجود و متحقق است ." 1 به عبارت دیگر اینان همان گروه از سوفسطائیان هستند که معتقدند " انسان معیار و ملاک همه چیز است ." 2 این گونه حکم دادن سوفسطائیان ، ممکن است به دلیل وضع و جو حاکم بر آن روزگار باشد که دادگاه های زیادی برای حفظ و دفاع از حقوق مردم شکل گرفته بود و نیاز به وکیل مدافع داشتند . اینان به تدریج به سخنورانی تبدیل شدند که آنچه را می خواستند ، اثبات و آن چه را نمی خواستند ، رد می کردند . در نتیجه باعث صدور این حکم از جانب آنان شد که انسان ، ملاک و معیار همه چیز است . 1.علم و عالم ومعلوم ، فیاض صابری ، عزیزالله ، ص 11 2.شرح بدایه الحکمه ، حقانی زنجانی ، حسین ، ص 319 دلیل گروه چهارم به اعتقاد ایشان که نظر فلاسفه ی اسلامی همین است ، این می باشد که در این جهان واقعیتی وجود دارد و این واقعیت نیز قابل شناخت می باشد . اینان معتقدند که در این زمینه نمی توان دلیلی ذکر کرد زیرا وجود واقعیت امری بدیهی و فطری است و برای امر بدیهی نمی توان استدلال آورد. اقسام علم آگاهی انسان از شیئی یا با واسطه ی صور و مفاهیم ذهنی است یا به صورت مستقیم ، یعنی اگر انسان بخواهد نسبت به چیزی علم پیدا کند و آن را ادراک نماید ، این ادراک وی گاهی از طریق صور ذهنی انجام می گیرد و گاهی خود آن امر در نزد نفس حاضر می شود و ما نسبت به آن معلوم علم پیدا می کنیم . علم ما به شیء خارجی هنگامی که از طریق صور حسی و خیالی و مفهوم عقلی و وهمی و ماهیات تحقق می پذیرد ، به آن علم حصولی گویند و " مخصوص نفس متعلق به ماده است و مرتبه ای از وجود نفس به نام ذهن ، ظرف گونه ای برای علم حصولی به شمار می رود که خود آن دارای مراتب و شئون مختلفی است." 1 مانند علم ما به درخت که از طریق صورت آن در ذهن صورت می پذیرد . اما اگر خود معلوم بدون واسطه در نزد نفس حاصل شود ، به آن علم حضوری گویند . مانند علم ما نسبت به ترس ، شادی و غمگینی خودمان یا به طور کلی نفس خودمان . " تقسیم علم به حصولی و حضوری ، یک حصر عقلی است ." 2 یعنی یک تقسیم عقلی است که دایر بین نفی و اثبات می باشد و اجتماع و ارتفاع آن محال می باشد ، یعنی ممکن نیست که یک علم هم حصولی باشد و هم حضوری ، در عین حال امکان ندارد که علمی نه حصولی باشد و نه حضوری . 1.آموزش فلسفه ، مصباح ، محمدتقی ، جلد 2 ، ص 202 2.شرح بدایه الحکمه ، حقانی زنجانی ، حسین ، ص 325 تفاوت های علم حصولی و علم حضوری 1.یکی از مهم ترین تفاوت های علم حصولی و حضوری ، همان است که در تعریف به آن اشاره شد و آن، این است که علم حصولی از طریق تصاویر و ماهیات و مفاهیم ذهنی تحقق می پذیرد اما در علم حضوری ، علم ما به شی ء خارجی مستقیم و بی واسطه است . 2. در علم حصولی ، ماهیت بدون وجود خارجی در نزد ما حاصل می شود زیرا وجود خارجی هر شیئی دارای آثار خارجی می باشد اما در علم حضوری ، هم ماهیت و هم وجود آن معلوم در نزد ما حاصل و حاضر است . بنابراین آثار آن معلوم بر ما عارض می شود . 3." علم حصولی با هر کیفیتی شرکت بردار است درحالی که علم حضوری یک امر شخصی است و تشخص نیز شان وجود است . "1 4. در علم حصولی امکان داوری و آزمون و خطا وجود دارد . از این عبارت می توان نتیجه گرفت که اولا: در علم حصولی خطا و اشتباه راه دارد . ثانیا : بر طرف نمودن این خطاها ، ممکن است ولیکن در علم حضوری این گونه نیست . 1.شرح بدایه الحکمه ، حقانی زنجانی ، حسین ، ص 326 راز خطا ناپذیری علم حضوری همان طور که در قسمت های قبلی اشاره شد ، در علم حضوری معلوم بدون واسطه در نزد عالم حاضر است . بر اساس این تعریف می توان ادعا کرد که در علم حضوری هیچ گونه خطایی وجود ندارد و این ادعا نیز درست می باشد . " زیرا خطا در ادراک ، در صورتی امکان دارد که بین شخص درک کننده و ذات درک شونده واسطه ای در کار باشد ، در این صورت ممکن است آن واسطه ، مطابقت کامل با ذات درک شونده نداشته باشد و خطا در ادراک پدید آید ." 1 در علم حضوری خود صور و مفاهیم و ماهیات آن در نزد نفس حاضر می باشند به عبارت دیگر بین مدرک و مدرک فاصله ای ایجاد نشده است ، بنابراین خطایی هم در آن وجود ندارد . اما در علم حصولی ، چون علم ما به صور خارجی به واسطه ی مفاهیم و ماهیات و صور ذهنی انجام می گیرد ، امکان خطا در آن وجود دارد . البته گاهی با فعالیت هایی که در ذهن و نفس آدمی انجام می شود ، ممکن است این تصور حاصل شود که علم حضوری خطاپذیر است . به عنوان مثال در برخی اوقات ما واقعا گرسنه نیستیم ولی احساس گرسنگی می کنیم، حال آنکه گرسنگی از حالات و عوارض نفس است و به علم حضوری درک می شود . برای جواب به این سوال باید گفت هم زمان با علم ما به خودمان و حالات نفسمان مثلا علم نفس نسبت به ترس ، نفس الفاظ ذهنی و خارجی را ایجاد می کند ، علت ها و وسائل رفع آن را به سرعت تشخیص می دهد و مقارنت این فعالیت ها با علم حضوری ، گاهی موجب اشتباه می شود . بنابراین گاهی انسان گاهی انسان احساس گرسنگی می کند در حالی که اشتهای کاذب دارد و در این زمان شخص دارای احساسی است که به دلیل مشابهت به حالت گرسنگی ، حکم به گرسنگی می دهد اما بدن به غذا نیاز ندارد . 1.آموزش فلسفه ، مصباح ، محمدتقی ، جلد 1 ، 60
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد