جایگاه فلسفه در علم
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
ارائه دهنده: لیلا غلامیان
زمستان 88-87
مقدمه
فلسفه در اصل به معنای «دوست داشتن حکمت» یا «دانش دوستی» است. از زمان کانت (1724ـ1804م) بتدریج برای فلسفه معنای اصطلاحی دیگری رایج گردید که در آن واژه فلسفه به صورت پیشوند اسامی علوم مختلف به کار میرود. برای مثال میگویند «فلسفه فیزیک» و «فلسفهی علوم اخلاق»، «فلسفهی علم الهیات یا فلسفهی دین» این کاربرد اصطلاحی «فلسفهی مضاف» در مقابل «فلسفهی مطلق» را مطرح میشود.
در مورد فلسفه یکی از فلاسفه ظریف گفته است: «فلسفه سعی در تحصیل دلایل باطل است. برای اثبات اموری که انسان خود به غریزه و طبیعت به صحت آنها اطمینان دارد.» سرچشمهی اغلب علوم فلسفه بوده است. یعنی انسان در ابتدا به حدس و فرض چیزهائی دربارهی عالم گفته و بعداً اینها موضوع علوم خاص گردیده و به تجربه و آزمایش علمی و عملی به اثبات رسیده یا رد شده است. بنابراین منشأ اغلب علوم فلسفه بوده است. از طرفی دیگر ایدهئولوژیهای مختلف فلسفی از مدتی قبل کمکم جای عقاید دینی را گرفته و میگیرد و این ایدهئولوژیها همگی تحت نفوذ فلسفه یا مشرب فلسفی معینی بوده و هستند لذا فلسفه از این جهت در دنیای جدید حائز اهمیت فوقالعاده است.
فلسفه شامل تمام علوم بوده است.
در یونان و روم. فیلسوف به کسی اطلاق میشد که حکیم و خردمندی و یاد دوستدار حکمت و خرد باشد. حکمت، یکی از خصائص گرانبهای عقل و عبارت از فهمیدن حیات و امتیاز ممکن از محال و پذیرفتن امور غیرقابل نمودادن و نیرو و عواطف پسندیدهی انسانی و تأمین سعادت بشری. در قدیم، چنین تصور میکردند که برای وصول به حکمت، انسان باید در خود بندیشد و دربارهی جهان تفکر کند و ذهن او به تمام حقائق کشف شده آشنا باشد. به این صورت است که لفظ فلسفه بر مجموع معرفتهای نظری و عملی که انسان حاصل کرده اطلاق میشود اعم از افکار علمی راجع به طبیعت و انسان، و نظریات فلسفه اولی درباره کنه واقعیات، و اندیشههای هنری و اخلاقی که فعالیت انسانی را بطرف زیبائی و خیر سوق میدهد. با این معنای کامل و مفصل است که فیثاغورث یا یکی از پیروان او، خود را فیلسوف میخوانده است. و بعد از افلاطون و ارسطو ریاضیات را به فلسفه ملحق کردند، و فیلسوف را جامع جمیع علوم دانستند و با افکار عمیق خود فلسفه را غنی ساختند و با افکار خود بر وسعت دامنه آن میافزاید.
علوم از محدودیت برخوردار است.
الف) محدودیت از نظر موضوع: هر علمی پیرامون موضوع خاصی سخن میگوید و آثار آن را کشف میکند و به عبارت دیگر دربارهی احکام و خواص موضوع بسیار محدودی بحث و بررسی مینماید. هر نوع بحثی که از محدودهی موضوع بحث آن بیرون باشد آن علم قادر به بحث و گفتگو دربارهی آن نیست.
مثلاً علم زیستشناسی، نمیتواند دربارهی فشار گاز، و احکام هرمها نظر شرایط زندگی جانداران است. خارج میباشد. در صورتیکه فلسفه از چنین محدودیت در موضوع دور و پیراسته میباشد. فلسفه مجموع هستی را مورد بحث قرار میدهد و میخواهد کلیترین قوانین مربوط به هستی را بدست میآورد. درست است که قوانین علوم نیز کلی است، آنچه در فیزیک و شیمی و ریاضیات ثابت میشود. همگی قوانین کلی میباشد. ولی قوانین کلی آنها مربوط به موضوعی است. که مرود نظر آن علم است. و هرگز به دیگر موضوعات ارتباط ندارد، مثلاً احکام مثلثات و احکام مربوط به هندسی هر چند از کلیت عمومی برخوردار است ولی مربوط به موضوع خاص است. که موضوع علم را تشکیل میدهد. در این صورت باید گفت مسائل فلسفی، کلیترین قوانین مربوط به هستی و به عبارت دیگر انسان و جهان است. در صورتیکه مسائل علوم یک رشته قوانین کلی مربوط به موضوع معین است.
ب) محدودیت از نظر ابزار جهانبینی علمی از نظر ابزار، محدودیت خاصی دارد. زیرا علم از راه فرضیه و آزمون، پیش میرود. مثلاً دانشمندی در تفسیر واقعیت پدیدهای فرضیهای را مطرح میکند و به صورت یک تئوری در ذهن او نقش میبندد سپس آن را در بوتهی تجربه و آزمایش قرار میدهد. اگر تجربه و آزمایش آن را تأیید کرد. تا پیدایش فرضیه جامعه که آزمون نیز آن را تأیید کند. مورد پذیرش محافل علمی قرار میگیرد. روی این بیان مسائل علم و فلسفه مشخص میگردد.
و مرز هر دو شناخته میشوند، و سرانجام دو نوع جهانبینی به انسان دست میدهد جهانبینی علمی و جهانبینی فلسفیع جهانبینی علمی جزء شناس است، نه کل شناس علم دربارهی موضوعی که جزئی از جهان است بحث میکند ما را به خصوصیات آن آشنا میکند در حالیکه فلسفه در کل جهان با کل هستی بحث میکند. و ما را به وضع و قافیه مجموع هستی آشن میکند. ابزار علم از نظر انحضار به تجربه و آزمایش بسیار محدود است. درباره مسائل که از قلمرو تجربه و آزمون بیرون است نمیتوان نظر دهد. و یکی از دو طرف احتمال را تعیین کند. در صورتیکه فلسفه بخاطر گسترش که در ابزار شناخت دارد علم از قطعیت برخوردار نیست. در اینجا یک فرق سومی نیز وجود دارد. و آن این است که بسیاری از فرضیهها و آزمون جنبهی موقتی دارد. از این جهت نمیتوان نتایج آنها را به صورت یک نظریات قطعی تلقی کرد. در صورتیکه مسائل کلی فلسفی از قاطعیت خاصی برخوردار است. که میتوان تکیهگاهی برای عقیدهها و ایدهئولوژیها قرار گیرد. و به عبارت روشنتر فرضیههای علمی به صورت فرضیههای موقت پذیرفته میشوند و جامعههای علمی تا بروز فرضیههای با آنها به صورت فرمولهای علمی رفتار میکنند، ولی همگی چشم به این دوختهاند، که تئوریهای دیگری جایگزین این فرضیهها گردد. در صورتیکه در نظریات فلسفی چنین انتظاری نیست. و هیچ فیلسوفی نمیگوید این اصل فلسفی رامن تا ظهور فکر برتری نپذیرید. بلکه او نظر خود را به صورت یک نظریه قطعی بیان میکند. البته معنی قاطعیت این نیست. که افکار فلسفی خطاپذیر نیست. بلکه در عین اعتقاد به خطاپذیری افکار فلسفی در نظریات خود قاطع است و در انتظار بروز مکتبهای دیگر نیست لیکن چون اندیشهی انسانی در حال تکامل میباشد. و بشر پیوسته در حال تکاپو است که قوانین حاکم بر هستی را کشف کند، از این جهت فلسفه نیز مانند سایر علوم در قلمرو تکامل میباشد.
فلسفه چیست؟ معنی اصطلاحی و تعریف منطقی آن برحسب رأی قدما و حکمای جدید در تعریف فلسفه و حکمت میگفتند علم به احوال و اعیان موجودات و چنانکه در نفسالامر هستند بقدر طاق بشری. این تعریف جامع است یعنی شامل حکمت طبیعی و نجوم و روانشناسی و سایر علوم خاصه هم میشود. در صورتیکه امروزه علوم همگی استقلال یافتهاند بیشتر فیلسوفان از روش علوم تبعیت کردهاند زیرا علم معرف به واقعیات مرتبط است و فلاسفه هم نظام علم به واقع را به آن تأسی نمود؟ ولی در عین حال همواره به اختلاف بین علم و فلسفه واقف بودهاند یکی از وجوه اختلاف این است که علم متکی به مشاهده و تجزیه علمی است در همگی در حدود ممکنات به اینها دارد. اختلاف دیگر این است که نتایج حاصل در علوم همگی در حدود ممکنات مشروطه است نه امور ضروری یعنی در عالم علوم همیشه ممکن است نحوهی دیگری را در امور تصور کرد. بین علوم و فلسفه هم یک مادهی اجتماعی است و هم یک مادهی افتراقی، این مادهی افتراقی و خط فاصل همیشه در مغرب زمین و تاریخ فکری آن مورد نظر قرار داشت و از زمان تجدید فرهنگی تا کنون اهمیت آن علیرغم جمیع اختلافات ملحوظ بوده است. در بعضی موارد موضوع دقیق این افتراق معلوم و واضح است و مورد شک و انکار نیست و یکی از طریق تعریف فلسفه این است که یکی از این مواضع مورد انفاق را برگزید و نشان داد که دربارهی آن مسأله خاص علم کجا وامانده و فلسفه از کجا آغاز مینماید. مسأله اینکه «چرا این نوع حیوان مخصوص موجود است» مسلماً مسأله علمی است. در صورتیکه «چرا اصلاً چیزی در عالم وجود ندارد.» بطور وضوح ماوراء خط فاصل قرار دارد. و لذا فلسفی محسوب میشود. با این حال گرچه سوال دوم از حد علم تعالی حاصل کرده و تجاوز نموده است. لیکن هنوز ارتباط خود را با علم محفوظ داشته است. پس در مقایسه این مسائل واقعی با یکدیگر میبینیم که وقتی از حد علم تجاوز میکند چیزی از آنها کسر میشود ولی چیزی هم به همان صورت اول باقی میمان. این فقط یکی از جنبههای فلسفه است که شاید مهمترین جنبهی آن بشمار برود. ولی مسلماً یگانه جنبهی آن نیست جنبهی ارتباط فلسفه با علومی که موضوعش امور واقع است. قطعاً مهمترین جنبه فلسفه محسوب میشود. در مورد علوم دقیقه مسأله شک و شکاکیت جنبه منطقی صرف دارد. یعنی متوجه اعتبار و صحت روش استقرائی است. ما از هر راهی که به فلسفه رو کنیم خط فاصل همان است که در مورد علوم وجود دارد. یعنی مرحلهای میرسد که مأنوسترین مفاهم منشأ اعجاب و تحیر میگردد. و هر چند غالباً این حرکت فکری توأم و مقرون با شک و شبهه است. اما همیشه چنین نیست و فلسفه همواره خواهان منظرهی فراختر، عامتر و جامعتر است. و فهم معرفت میجوید که وراء فهم و معرفت مورد نقد و سایر علوم قرار دارد.
جدا شدن علوم از فلسفه
به همان اندازه که شناسائی پیشرفت حاصل میکرد. امکان احاطه کامل یک نفر بر تمام معرفتهای بشری، کمتر میشد و مخصوصاً برای یک نفر محال بود که در عین حال واقف به تمام معلومات زمان خود باشد و هم اینکه کمک به پیشرفت علوم و کشف مطالب از تازه کند. بدین نحو کم کم علوم از صورت وحدت بیرون آمد و تألیفی شد، از علوم مختلفه و دانشمند هر کدام رشتهای را برگزیدند و دامنهی فعالیتهای علمی خود را به یک رشته محدود ساختند و تفحص در یک علم را اختیار کردند. بعبارت دیگر تقسیم کار، همچنانکه در علوم اقتصادی معمولست در علوم نیز مجری گشت. و همان محسنات و فوائدی را که در امور اقتصادی وجود دارد در قلمرو علوم نیز حاصل کرده و خواهد کرد. چون بر عادتت، انسان از عهدهی انجام دادن عمل مخصوص معینی که به آن معتاد شده است، بهتر برمیآید تا اجرای اعمال مختلف و پراکندهای که کثرت تشتت آنها مانع از اعادت گرفتن به آنها میشود. نتیجه این تخصص و همت گماشتن به تحقیق در یک باب معین آن شد که تدریجاً علوم اختصاصی پیشرفت شایانی حاصل کند و یکی پس از دیگری از علم جامع کلی که فلسفه باشد جدا شد چنانکه در همان دورهی باستان، ریاضیات با «اقلیدس» «در قرن 3 ق.م» مکانیک با («ارشمیدس» در قرن 3.ق.) ستاره شناسی با کٌپرنیک در قرن 16 و فیزیک با گالیله در قرن 17 جامعهشناسی با «اگوست کنت» از فلسفه جدا شد.
اگوست کنت
فیلسوف مشهور فرانسوی در قرن 19 افکار جالب توجهی در خصوص چگونگی منفک شدن علوم از فلسفه اظهار کرده قانون مهمی دربارهی جریان و سیر تحول معنوی بشر إشعار داشته است. بدینقرار که انسان، همیشه میخواسته است که حوادث طبیعی را تبیین کند و فکر بشر در جستجوی این تبیین، مرتباً از سه حالت گذشته است و آن سه حالت عبارت است از حالت ربانی «الهی» و فلسفی «متافیزیک» و تحصلی «علمی و اثباتی» حالت اول حالت ربانی است بشر حوادث را بوسیله اراده و میلی شبیه به ارادهی خود ولی قادرتر از آن تبیین کرده است در حالت دوم که متافیزیک با فلسفی باشد، بشر حوادث را بوسیله قوای معنوی تبیین میکند و آن قوا را موثر در جریان اموری میدانست.
به این قرار بجای خدای خلاق، به طبیعت و به جای ارادهی خدایان، به قوای طبیعی دست آویز میشد. در حالت سوم که علمی و تحصلی باشد. بشر حوادث را بوسیله حوادث دیگر تبیین میکند یعنی علت حوادث واحوادث دیگر طبیعی جستجو میکند.
اگر فلسفه را نظریهی عمومی دربارهی علوم بدانیم سزاوار این است که این نظریه متکی شود به روانشناسی که بوسیلهی تفکر تأمل حاصل میشود زیرا که علم، محصول ذهن است و محال است که ذهن، بدون تفکر، موفق به شناختن شود فقط به وسیله تفکر است که میتوان ارزش و حدود تفکر بشر را معین کند. بدینطریق موضوع تفحصات فلسفه جدید، نمیتواند فقط نظریهی عمومی دربارهی علم و علوم باشد بلکه ذهن بشر و تمام حیات درونی انسان، مورد مطالعهی آن قرار میگیرد.
وصف عمومی فلسفه
وصف عمومی فلسفه و وجه اشتراک تمام مطالعات فلسفی این است که به عالم درونی، بیشتر متوجه است. تا به عالم خارج، و به فاعل شناسائی بیشتر نظر دارد تا به معلق و مورد شناسائی، و سعی آن مصروف شناخن حیات درونی بنفسه یا روابط آن حیات با جهان است. پس میتوان فلسفه را به علم یا مطالعهی حیات درونی و روابط آن با حیات جهانی، تعریف کرد. پس به این ترتیب میتوان تغییری را که متفکر و نویسندهی فرانسوی «ارنست رُنان» کرده پذیرفت و گفت «فلسفه خود انسانست».
بستگی و روابط کلی بین علوم و فلسفه
1ـ طی تاریخ معرفت از فلسفه به عنوان یک علم جامع و شامل با آن معنی که ارسطو از آن یاد میکند ـ شعب متعددی جدا گردیده است. این شعب علم هر یک بنامهای ویژه و با موضوعات و روششناسیهای خاصی مجموعه علوم جدید را فراهم آورند. این مجموعه عبارتند از ریاضیات، نجوم، فیزیک، شیمی، زیستشناسی، این اجزاء تجزیه شده از فلسفه نمیتوانند دارای یک رابطه عمیق و معرفتی با فلسفه نباشند. فلسفه جدید که در واقع از قرن 14 با یسنوی شروع میشود ضمن همبستگی متقابل با علم و یاری بیدریغ علوم تکامل یافته است. مفاهیم اصلی علم که در اذهان مردم هر قرنی حاکمیت داشته است برای تکامل و بینش فلسفی هر دو راه واجد اهمیت درجه اول بوده است. با توجه به این اصل بلا شبهه باید پذیرفت که جهانبینی فلسفی و نظریه مربوط به زندگی مردم هر قرنی مبین و مظهر تکامل علوم موجود در آن قرن بوده است. روح فلسفه و روح علوم دو امر «با هم سازنده» این هر دو نقش واحد غیرقابل تفکیکی در پیجویی حقیقت، واقعیت و ارائهی معرفت منظم با Systematic دارند. ولی برای چنین تحقیقی و تبیینی توجیهات تشریحی و عینی خود. علم روش مشاهده و طبقهبندی حقایق را بکار میبرد. و حال آنکه فلسفه از استنتاج و استدلال بعنوان روش منطقی خود استفاده میکند. روشهای علم در زمینه کشف و تبیین رابطه موجود بین حقایق و پدیدهها و روش فلسفه برای یافتن روابط باطنی ارزش و غایت حرکت پدیدهها و اشیاء و وقایع دارای اهمیت اساسی است. در نتیجه اختلاف موجود در علم و فلسفه پیش از آنکه مربوط به اساس معرفتی آن دو باشد به درجات کشف و نیل به معرفت مربوط میشود علوم از لحاظ هدفی که دنبال میکنند و روشی که برای تحقیق موضوع مورد مطالعه خود اعمال میکند. «تشریحی» هستند این علوم به طور عمده مسئله اندازهگیری تحلیل و تبیین رفتاری، پیشبینی و ادارهی پدیدهها را توفیه قرار میدهند. و حال آنکه فلسفه از لحاظ هدف خود در تبیین قضایا یک دستگاه تفسیری و تعبیری است. تفاوتی که در این زمینه است مهمتر آن اول کثرت و تنوع مسائل است که در زمینه فلسفه وجود دارد و علمی نظیر شیمی و زیستشناسی تنها نوعی معین از ماد را بررسی میکند. توجیه تشریحی تا حد ممکن سادهای را دربارهی آن بکار میبرد. ولی موضوع فلسفه که محیط به نتایج علوم مختلف است بناچار به منظور تدارک یک جهانبینی کامل ناچار است تا نتایج و تجارب اخلاقی و دینی انسان را با نتایج علوم پیوند زند و همه این مجموعه را بطور کلی تبین کند. با این امید که دربارهی ماهیت جهان و موقعیت انسان در این جهان یک بینش صحیح و کلی و همه جا شمول ارائه کند. علم میکوشد، تا حقایق را با توسل به قوانین علمی گرد آورد. این قوانین بینش از هر چیز مواد خام تحقیق فلسفه است. فلسفه متضمن بکار بردن یک انتقاد اصولی از معرفت علمی است. و این انتقاد را از یک نقطهنظر کامل مخالف با علم انجام نمیدهد. بلکه از نقطه نظری انجام میدهد که بیش از آنکه با اجزاء سروکار داشته باشد قوانین کلی را از قوانین جزئی کشف میکند وجه دوم تفاوت بین علم و فلسفه در این حقیقت نهفته است که علوم عموماً در کار تبیین در کار تبیین تشریحی اشیاء و پدیدهها در سیر حرکت علت و معلولی آنها هستند ولی فلسفه علت اولی و غایی و قوانین عمومی مربوط به جریانهای موجود در طبیعت، جامعه و فکر را تحقیق میکند علوم در بسیاری از موارد جبری و مکانیکیاند و ریاضیات نمونهای است که علم با توسل به آن تکامل یافته است. علوم گامهای اساسی در راه کشف و شناخت اشیاء و پدیدههای قابل مشاهده برداشته است در نتیجه میتوانیم بگوئیم که دو روش علم و فلسفی یا روش تشریحی و تحلیلی علوم و روش ترکیبی و تعبیری فلسفه مانند کل واحدی بعنوان اصول شناخت کلی جهان ضمن در نظر گرفتن روابط متقابل آنها فرمت گرانبهایی به مسئله شناخت و معرفت انسانی نمودهاند. بررسی تشریحی علم ما را قادر میسازد تا آنچه را که وجود دارد بشناسیم و از چگونگی روابط علت و معلول پدیدهها و وقایع آگاه شویم تنها از طریق کامیابیهای علم در زمینه روش شناخت و معرفت بود که انسان توانست وقایع جهان مادی خود را کنترل کند و دربارهی آنها به پیشبینی بپردازد. و آنچه را که این توانایی نیست تا دربارهی سرنوشت عمومی و آینده نوع انسان، طبیعت و فکر سخن بگوید. چنین وظیفهای تنها به عهدی فلسفه است. فلسفه زندگی را مینگرد و جهان را چون کل میشناسد و هدف نهایی طبیعت و جامعه و فکر را با توسل به قوانین عمومی آنها تبیین میکند. هر یک از علوم جزئی فرضیات معینی را فراهم و ارائه میکند فلسفه این فرضیات را در پرتو یک بینش انتقادی مطالعه میکند و فرضیات چند علم را با هم مقایسه میکند «آرتورتومسن میگویند» «انتقاد از مقولات و منظومههای فکری علم خدمت اصلی و بزرگی است که فلسفه در مورد علم انجام میدهد. فلسفه فرضیات چند علم را ارزیابی میکند و از آنها نظریه و جهانبینی واحد و جامعی تدارک میبیند.
انجام چنین فرضیهای ساده نیست فرضیات و نتایج علوم در بسیاری از زمینهها با یکدیگر سازگار نیست بعنوان نمونه میدانیم که نتایج و فرضیات که فیزیک در زمینه موضوع مورد تحقیق خود ارائه میکند با فرضیات و نتایج علوم اجتماعی یکسان و مشابه نیست.
ژ.و.لار G.v.badd فلسفه را سیستم پیشرفته عقلی اصولی که بوسیلهی علوم مسلم و قابل شناخته شده است در رابطه با واقعیت نهایی جهان تعریف کند.
مارشال اوربان w.m.urban وجه مشخصهی فلسه را کوشش میشناسد که پیش آنست تا نتایج علوم مختلف را بهم مربوط سازد. و با آنها وحدت بخشد و افعال و فعالیتهای مختلف آدمی را با آن معنی که در علوم، هنرها، و اخلاقیات و دین بیان میشود و درک و ارزشیابی بکند.
نتیجهگیری
عالم باید در عین اینکه در یکی از رشتههای علوم تخصصی مییابد دارای معلومات عمومی و نظری کلی نیز باشد. طبقهبندی علوم علاوه بر اینکه ما را از سیر و چگونگی پیشرفت معرفت بشر آگاه میکند میتواند در طرز تعلیم این علوم نیز به ما کمک کند میتوان فلسفه را به علم یا مطالعه حیات درونی و روابط آن با حیات جهانی تعریف کرد. مهمترین وسیله تحقیق برای فیلسوف در هر موضوعی همان دقت در حیات درونی یا به عبارت دیگر تأمل و تفکر است برای معلوم شده هدف فیلسوف باید آن را با هدف علم مقایسه کرد. هدف علم عبارت است از کامیاب ساختن کنجکاوی انسان و رفع احتیاجات نظمی که از اوصاف بارزهی ذهن انسان میباشد. و کمک کردن به انسان در عمل و قادر ساختن او به احتراز از مخاطرات، همان که فرانسیس بیکن میگوید «توانایی بشر به اندازهی دانائی اوست.»
فلسفه هم مانند علم یک غایت نظری دارد که آن کامیاب ساختن کنجکاوی بشر دربارهی مخلوقات مهم ذهن انسان و دنیای عظیمی است که در خویشتن خویش مییابد.
منابع
1ـ فلیسین شاله، کتاب شناخت روش علوم با فلسفه علمی، چاپ سوم، نوبت اول، ترجمهی یحیی مهدوی.
2ـ حمید حمید، مفهوم اساسی فلسفه این کتاب در دو هزار جلد به تاریخ فروردین ماه 1348 خورشیدی در چاپخانه کاویان به پاین رسید. انتشارات گوهر.
3ـ استاد جعفر سبحانی، فلسفهی اسلامی و اصول دیالکتیک یا فلسفه تطبیقی.
4ـ منوچهر بزرگمهر، فلسفه چیست؟ انتشارات خوارزمی، چاپ اول خردادماه 2536 ش (1356 هـ.ش) چاپخانه سپهر تهران.
5ـ عبدالحسین خسروپناه، فلسفههای مضاف، ج اول، تهران، پژوهشگاه فرهنگ اندیشه اسلامی، سازمان انتشارات 1385.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |