جمال وجلال الهی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
نگارنده : زهرا نمازی
زمستان 1387
صفات جمال و جلال
پیش از توصیف جمال و جلال، چند کلمه ای دربارهی اسماء الهی اسلام بگوییم.لاهیجی در این باره نوشته است:
« … هرشیئی مظهر اسمی است ومبدأ و معاد او همان اسم است و عارف حق به همان اسم است که مظهر آن است،مگر انسان که … مظهر و عارف جمیع اسماء است زیرا که انسانعکس مسمٌی واقع شده، وعکس صورت اصل است… بدان که ذات احدیت را با هر صورتی تعینی از صور علمیه نسبتی خاص است و آن را نسبت اسمائیه میگویند زیرا که هر نسبتی صفتی است و ذات با هر یکی از صفات اسمی است و از جهت گفته اند که اسم، عین مسماست. »
پس میبینم که ذات الهی با تخصیص و افزودن یک صفت بر خود، به صورت نام مرتبط با آن صفت در میآید. ذات مع العلم «عالم»است و چون با بینش همراه است، «بصیر» است و چون با قدرت همراه است، «قادر» است. صفاتی چون علم، بصیرت و قدرت، نسبتی است که ذات را به اسم متحد وصل میسازد، چون اسم، در رابطه با یک صفت، ذات موسوم است. هنگامی که از نامی نا معین سخن در میان است، یک فاعل زیرین نسبت به این نام در نظر است، که بدون آن، این نام هیچ تکیه گاهی نخواهد داشت و آن فاعل متعالی که همهی اسماء به آن مرتبط میشوند چیزی جز ذات الهی نمیتواند باشد.از سوی دیگر ، اسماء الهی جز در ارتباط با موجودات ظاهر کنندهی خود، علتی وجود ندارد. اسماء الهی، به تناسب ذات، صفات و افعال، تقسیم میشود به اسماء ذات، اسماء صفات و اسماء افعال الهی. اسماء ذات آنهایی است که خاص ذات الهی است مانند اسم الله، واحد؛اسماء صفات مربوط است به صفات الهی مانند قادر و عالم، و اسماء افعال مربوط است به فعالیت ها و اعمال الهی مانندایجاد، خلقت، خالق. کلی ترین صفات خداوند هفت است: حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصیرت و کلام؛ اینها در بر گیرندهی تمانی اسماء الهی است. هر اسمی، در هر منزلت و مرتبتی که باشد، در این اسماء کلی اشتراک دارد. آشتیانی میگوید: « امهات اسماء الوهیه مثل حیات و علم و قدرت، اگر به اعتبار آنکه عین ذات حق اند نظیر وحدت من حیث هی ملاحظه شوند ـ لا نعتا للواحد مثلاـ از اسماء ذات اند و اگر تعلق آنها به غیر لحاظ شود از اسماء صفاتند… اسماء نظیر قادر و قدیر از سدنهی اسم قهار و قاهرند و مثل محصی از سدنهی اسم علیم است به اعتبار تعلق به غیر از اسماء صفاتند.»
« اهل عرفان به تقسیم دیگراسم اول و اخر و ظاهر و باطن را امهات اسماء میدانند. جامع این چهار اسم، اسم جامع است، یعنی اسم الله، و اسم رحمان جمیع اسماء حسنی وصفات علیاء در حیطه ی این د و اسم واقع شده است .در بین اسماء حسنای حق، هر اسمی که حکو مت ان ازلی باشد مظهر ان محکوم به حکم به حکم اسم اول است. حق تعالی به اعتبار این اسم، ازلی است و ابتدای وجودی ندارد… نظر به مناسبت بین ظاهر و مظهر، هر موجودی که ابدی باشد و انتهای وجودی نداشته باشد مظهر اسم آخر است… ظهور هر موجودی ناشی از اسم ظاهر است و چون هر ظهوری بطونی دارد و هر دقیقه ای دارای حقیقتی است. بطون هر موجودی معلول اسم باطن است. اسماء متعلق به ابداء و ایجاد داخل در اسم اولیه و اسمائی که منشأ اعاده و جزا هستند داخل در اسم آخرند، چون دارای مظاهری هستند که در آخرت محشور خواهند شد. هیچ موجود و مظهری از حکم ظهور و بطون و اولیت و آخریت خارج نیست.» این را نیز بگویم که هر موجودی تجلی یک نام است، و این اسم در واقع، با موسوم خود که ذات الهی است هم هویت است، پس هر اسمی باید محتوی همهی اسماء باشد. قیصری میگوید: « هر یک از موجودات جهان علامت یک اسم الهی است، و از آنجا که هر اسم الهی در بر گیرندهی ذاتی است که آن نیز کلیت همهی اسماء است، پس، این اسم باید خود نیز شامل و محتوی همهی اسماء باشد، همان طور که هر موجود از میان موجودات، خود، دنیایی است که از طریق آن تمامیت و کلیت اسماء را میشناسد. بدین قرار از این جنبه، جهانها بی نهایت اند.»
غایب شدن در حال حضور و ظهور، مجموعا یک جریان خود آشکار ساختن است، یک تجلی گنج پنهان که اسرار نا مکشوف را آشکار میسازد. عشق گنج پنهان به آشکار ساختن خود، به عمل گسترش سخاوتمندانه عشق رحمانی و تجلی اسماء جمال تعبیر و اراده میشود، اما خداوند با آشکار ساختن زیادهی خود، مخفی میشود، غایب میشود، خودرا در تاریکی های جلال میپوشاند. همانطور که یک نور بسیار شدید و یک روشنایی بسیار منعکس شده، چشم مارا خیره و نابینا میکند، همان طور هم شدت در تاریکی به یک منبع نورانی، یا فاصلهی بسیار گرفتن از آن، غیبت و پنهان شدن این نور را موجب میشود، همان طور هم تجلی عمیق اسماء و صفات زیبایی ضمن ظاهر و آشکار بودن، حجاب تاری خواهد بود که نگاه ها به آن بر خواهند خورد. هم از این روست که هر آنچه صفت جمال تلقی شود اگر بسیار تشدید یابد، صفت جلال خواهد شد. نیز این همان است که مظهر مفهوم روز تاریک است. تجلیات اسماء و صفات را میتوان با نور روز مقایسه کرد، چرا که روشن و مرئی وآشکارند، اما در عین حال روز تاریک اند چرا که همچون حجاب، ذات الهی را میپوشانند و تاریک میسازند، و به گفتهی لاهیجی، خداوند را هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است که تاریکی های پایین نیز خوانده میشوند، حجاب هایی بی پایان که پرده و شبکه های کثرت نا متعین چیزها که بین نگاه کور ما و وجه نیٌر خداوند قرار میگیرند، از آن یافته میشود.
تجلیات مقام ربوبی با اسماء جمال و اسماء جلال
مقام ربوبی به اقتضای ربوبیت و به منظور تربیت و تکمیل سالک الی الله،با اسماء و صفات جمال و با اسماء و صفات جلال برای وی تجلی میکند. از طرفی با اسماء جمال برای وی تجلی مینماید و از طرفی با اسماء جلال. به عبارت دیگر، مبدأ متعال در مقام ربوبیّت، هم با اسماء جمال به ترتیب سالک میپردازد، و هم با اسماء جلال او را تربیت میکند. از سویی با اسماء جمال برای او تجلّی نموده و به سوی او اقبال مینماید و از سویی با اسماء جلال. آنجا که با اسماء جمال به سوی او اقبال و بر او تجلّی میکند، سالک به مقتضای اسماء جمال از وضع به خصوصی برخوردار بوده و حالات خاصی داشته و به دنبال آن حالات به وظایف عبودی مخصوصی هدایت میگردد. وآنجا که با اسماء جلال به سوی او اقبال و بر او تجلّی مینماید، سالک به مقتضای اسماء جلال از وضع روحی دیگری برخوردار گشته و حالات دیگری داشته و به دنبال آن حالات نیز وظایف و حرکات عبودی دیگری دارد.
قبل از آنکه به توضیح اجمالی تجلّیات مقام ربوبی با اسماء جمال و اسماء جلال برای سالک و بیان این تجلّیات بپردازیم، بهتر است متوجه این حقیقت باشیم که تجلّیات ربوبیّت با اسماء جمال و با اسماء جلال، چیزی نیست که مخصوص سالکین الی الله باشد. این تجلّیات در همهی وجود و در همهی نظام هستی، وجود دارد و آنان که از اهل نظر و از ارباب شهود هستند، هر کدام به تناسب دقت نظر و به تناسب منزلت خود به این تجلّیات و به آثار آنها علم دارند و شاهد میباشند. اهل نظر به نحو دیگری و در حدّی که عقل نظری کمک آنان هست، به این حقیقت توجه دارند و ارباب کشف و شهود نیز به نحو دیگری و در حدّی که منزلت آنان اقتضا می کند.
دستهی اول به کمک عقل و با عمق نظر به این حقیقت می رسند که مبدأ متعال در مقام ربوبیّت عوالم هستی، با اسماء جمال و جلال به ربوبیّت میپردازد و در همه جا آثار اسماء جمال و آثار اسماء جلال را به خوبی می یابند. با بررسی و با تعمّق به این واقعیّت نایل میگردند که ربوبیّت در همه جا و در همه چیز به نحو کاملا روشن و چشم گیری حضور دارد و این حضور نیز به صورت به خصوصی میباشد و آن اینکه، از سویی جذب میکند و از سویی رد می نماید و با این رد و جذب، به عبارتی، با این جذب و دفع ، هر موجود و هر مخلوقی را در مسیر خود آن موجود و آن مخلوق، تکمیل و تربیت نموده و پیش می برد.یعنی این حقیقت را می یابند مقام ربوبی با اسماء جمال به سوی موجود و به سوی مخلوق اقبال میکند و او را به طرف بالا می کشد و با اسماء جلال به سوی آن اقبال نموده و او را رد می نماید تا نقایص و معایب خود را کنار گذاشته و خود را پاک بگرداند و سپس به راه بیفتد.
در بیان روشن تر، عقل و نظر در مقام تحقیق و مطالعهی خلقت به این نکته میرسد که: موجود و مخلوق از طرفی جذب میشود د از طرفی دفع می گردد، از طرفی به او راه داده میشود و از طرفی راه بر او بسته می گردد، از سویی به جانب کمال کشیده میشود و از سوی دیگر به عقب رانده می گردد. وقتی جذب می شود و راه را به روی خود باز می بیند، بر اساس عشق به کمال میخواهد پیش برود و با حفظ نقایص و معایب وجودی هم پیش برود، ولکن این یک خیال خام است و باید نقایص و معایب وجودی خود را با حرکت به خصوصی از خود دور کند تا بتواند قدمی بردارد. لذا رد میگردد و دفع میشود تا به خود برسد و خود را از نقایص و معایب جدا کند. و این رد و این دفع در حالی است که جذب نیز هست، یعنی رد و دفع در عین جذب و کشش است، آن هم به این نحو که به ظاهر رد و دفع است ولی در باطن و در ورای این رد کردن، جذب نمودن است. با این رد و دفع و بر اثر آن به خود بر میگردد و نقایص و عیوب خود را که مانع حرکت و پیشرفت و موجب رد و دفع است، می بیند و به آنها متوجه می شود و به برطرف کردن آنها از خود و جدا ساختن خود از آنها می پردازد تا با کنار گذاشتن آنها به حرکت افتاده و به مقتضای جذب از آن سو و عشق از این سو در مسیر خود پیش برود. همین که آنها را کنار گذاشت، قدمی برداشته و بالا میرود. باز میخواهد بالاتر برود و به کمال بالاتری نایل آید و به عبارتی، باز مجذوب میگردد و به سوی مرتبهی بالاتر و برتر از آنچه رسیده، کشیده میشود و طبعا بر اساس عشق به کمال می خواهد پیش برود ولکن با رد و دفع جدیدی مواجح میگردد و به خود مراجعه نموده و نقایص و عیوب جدیدی در خود می یابد که قبلا به آنها توجه نداشت و مانع در راه خود نمی دید، زیرا قبلا مانع هم نبودند و از این به بعد که راه حرکت، راه دقیق تر و باریک تری شده، مانع هستند و باید به کنار گذاشته شود.طبعا به مقتضای همان عشق به کمال بالاتر و به حکم جذب از آن سو، آنها را نیز کنار می گذارد و پیش می رود. و همینطور، قدم به قدم با جذب از یک سو و دفع از سوی دیگر، به حرکت در مسیر خود ادامه داده و رو به کمال پیش می رود، تا جایی که به نقطهی آخر برسد.
صفات جمالی و صفات جلالی
متن:
والصفات ان کانت متعلقة با للطف والرحمة فهی مسماة با لصفات الجمالیة.
ترجمه:
صفات حق را اگر به لطف و رحمت مربوط باشند صفات جمالی گویند.
متن:
و ان کانت متعلقة بالقهر و الهیبة، فهی مسماة بالصفات الجلالیة. ولکلّ منهما جمال و جلال، أی للصفات الجمالیة جلال و للجلالیة جمال.
ترجمه:
و اگر متعلق به قهر و هیبت باشند، صفات جلالی گویند، و هر یک از این دو نیز دارای جلال و جمالند. صفات جمالیه دارای جلالند، و صفات جلالیه، دارای جمالند.
شرح:
اگر ذات حق به صفت جلال بر چیزی تجلی نماید، اثرش کبریا و قهر و هیبت است و اثر تجلّی حق با صفت جمالی انس و محبت و لطف و رحمت است و چون منشأ و مرجع همهی اسماء و صفات حق، ذات واحد اوست، و ذاتش با لذّات منشأ صفات جمالی و جلالی است، لذا هر جا که صفت جمال ظهور یابد، صفت جلال در باطن آن مستور است، و اگر به صفت جلال تجلی نماید، صفت جمال در باطن آن مستور است.
مؤلف در اثر دیگر خود می گوید: بدان که حضرت حق تعالی به حسب _کل یوم هو فی شأن_ دارای شئونات و تجلیّاتی است در مراتب الهیّه، و آن ذات عزیز به حسب شئون و مراتبش دارای صفاتی و اسمائی است و این صفات بر چند قسم اند:
1? صفات سلبی، مانند غنی و قدّوس و سبّوح.
2? صفات ایجابی و ثبوتی و این صفات ثبوتی خود بر چند قسم است:
الف? صفات حقیقی بدون اضافه مانند حیات و وجوب و قیّمتیت بیکی از دو معنی آن (یعنی قیّومیّت ذاتی).
ب? صفات اضافی محض مانند اولویّت و آخریّت.
ج? صفات حقیقی دارای اضافه مانند ربوبّت و علم و اراده.
هر یک از این صفات دارای نوعی وجود و هستی است، چه ایجابی باشد و چه سلبی، به دلیل اینکه وجود به نوعی، عارض عدم و معدوم هم می گردد. (چه صفات سلبی هم از تجلیّات ذات حق اند) واین صفات همه تجلیّات حق اند بر حسب مراتب گوناگونش، که مرتبهی الوهیّت جامع همهی این مراتب است. که از این مرتبه در لسان شرع به عنوان عماء یاد شده است. و این نخستین کثرت حاصل در عالم وجود است، و برزخی است میان حضرت احدیّت ذاتی و مظاهر خلقی ، و این کثرت به خاطر آن است که ذات حق به حسب مراتب الوهیّت و ربوبیّت ، با لذّات مقتضی صفات متعدد و متقابل است، همانند لطف و قهر و رحمت و غضب و رضا و سخط و غیره. که صفات جمالی و جلالی جامع همهی آنها است. زیرا هر چه به لطف تعلّق داشته باشد، صفت جمال است و آنچه به قهر مربوط باشد، صفت جلال است، و هر جمالی را هم جلالی است. مانند هیمان و حیرت و بی خودی حاصل از جمال الهی که عبارت است از انقهار عقل از جمال حق و تحیّرش در آن جمال. و هر جلالی هم دارای جمالی است که همان لطف مستور در قهر الهی است.
جمال آفرینش
آفرینش از نظر قرآن کریم با جمال وزیبایى آمیخته است، هم جمال وزیبایى نفسى وهم جمال وزیبایى نسبى. خواه در قلمرو موجودهاى مادى وخواه در منطقه موجودهاى مجرد ومعنوى. استنباط جمال وزیبایى نفسى هر موجود در حد ذات خویشخواه ماده وخواه مجرد از انضمام دو آیه قرآن حاصل مىشود.
اول: آیه
الله خالق کل شیء
خداوند آفریننده هر چیز است.
که دلالت دارد هر چیزى غیر خدا، مخلوق ذات اقدس خداوند استخواه مجرد باشد وخواه مادى، خواه از ذوات باشد خواه از اوصاف.
دوم: آیه
الذی احسن کل شیء خلقه
پروردگار تو همان کسى است که هر چیزى را آفریده است نیکو ساخته است.
که دلالت دارد هر چیزى را که خداوند آفرید جمیل وزیبا خلق کرد وهیچگونه نقص وعیب نفسى در متن هستى یافت نمىشود، چه در نشئه ماده وچه در منطقه مجرد ونیز هم در قلمرو ذوات اشیا وهم در نشئه اوصاف آنها.
استظهار جمال وزیبایى نسبى برخى از موجودات نسبتبه بعضى از موجودات دیگر نیز از بررسى چند مورد به دست مىآید، یکى آیه:
انا جعلنا ما على الارض زینة لها...
یعنى ما آنچه را که در روى زمین قرار دارد از مناظر طبیعى به عنوان زینت زمین قرار داده وکره ارض را بدان مزین نمودیم، ودیگرى آیه
انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب
یعنى ما فضاى بالا را با ستارههاى روشن زینت دادیم. از این آیات زینت وجمال نسبى موجودات مادى نسبتبه یکدیگر معلوم مىشود واز آیه:
... حبب الیکم الایمان وزینه فی قلوبکم وکره الیکم الکفر والفسوق والعصیان...
خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید وآن را در دلهاى شما زینت داد وکفر وفسق ومعصیت را در نظرتان ناخوشایند ساخت.
چنین بر مىآید که خداوند ایمان را محبوب دلها قرار داده وآن را زیور جان آدمیان ساخته است. وچون روح انسانى مجرد است نه مادى ، وایمان نیز امرى معنوى است نه مادى واین امر معنوى یعنى ایمان، مایه جمال وزیبایى تکوینى از اعتبارى وامتیاز جمال رحمانى از زینتشیطانى مبسوطا در قرآن کریم بیان شده است.
تقسیم جمال به مادى ومعنوى که در قرآن کریم آمده است، در سخنان صاحبان ولایت ومفسران اصیل آن نیز وارد شده است. چنانکه در کلمات حضرت امیرالمؤمنین... آمده است:
«حسن الصورة الجمال الظاهر»
نیکویى صورت زیبایى ظاهر است.
«حسن النیة جمال السرائر»
نیت نیکو زیبایى درونها.
ترغیب به جمال وتشویق به کار جمیل در زبان قرآن وعترت مشهود است. چنانکه خداوند ضمن بر شمردن منافع اقتصادى دامدارى، به بهره بردارى از جمال آن اشاره کرده ومىفرماید:
ولکم فیها جمال حین تریحون وحین تسرحون
یعنى براى شما زیبایى است در کیفیتبازگشتشبانگاهى گوسفندان از چراگاه ونیز در نحوه رها کردن آنها در بامداد به سوى چراگاه.
ودر سخنان حضرت على... آمده است که: مردان با تقوى، در عبادت خاشع ودر عین فاقه وحاجت متجملاند.ودر توصیه به کمیل چنین مى فرمایند:
«معرفة العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعة فی حیاته وجمیل الاحدوثة بعد وفاته»
دانش اندوزى تنها آیینى است که باید به آن پایبند بود، به وسیله آن هرکس در حیات خود راه اطاعت پیماید وبراى پس از مرگش ذکر خیرى به جاى گذارد.
«التجمل من اخلاق المؤمنین»
آرایش از اخلاق مؤمنان است.
واین تجمل که از اوصاف مردان با ایمان استشامل هر دو قسم جمال خواهد بود، گرچه نسبتبه جمال وزیبایى معنوى شمول بیشترى دارد. لذا حضرت على... به فرزندش حضرت حسن... چنین مىفرماید:
«...فلتکن مسالتک فیما یبقى لک جماله وینفى عنک وباله فالمال لایبقى لک ولاتبقى له»
یعنى خواست تو در کوششها ونیایشها چیزى باشد که جمال آن بدون وبال براى تو بماند زیرا مال براى تو نمىماند وتو نیز براى او نمىمانى، پس جمال انسان در همان معارف وفضائل خواهد بود.
هماهنگى مهر وقهر با جمال وجلال
چون خداوند بسیط الحقیقه است وهیچگونه کثرت وتعدد در او راه ندارد لذا اوصاف ذاتى وى عین ذات او بوده، چنانکه عین هماند. بنابراین اسماى حسناى او همگى آیت همان ذات ویکتا است. یعنى هر اسمى همه کمالهاى ذاتى و وصفى وفعلى را به همراه دارد وتفاوت نامهاى الهى گذشته از محیط ومحاط بودن وصرفنظر از تقسیمهاى دیگر فقط در ظهور وخفاى کمالهاست. یعنى هر اسمى واجد تمام کمالهاى الهى بوده ومظهر همه انهاست لیکن در ظهور وخفاى آن کمالها بین اسماء اختلاف است، بنابراین مظهر هر نامى کمالهاى اسامى دیگر را داراست گرچه فعلا کمالهاى مزبور در او ظهور ندارد.
جلال وجمال که از اسماء الهىاند، مظاهر گوناگون دارند ولى چون جلال حق در جمال وى نهفته است وجمال وى در جلال او مستور است، چیزى که مظهر جلال الهى است، به نوبه خود واجد جمال حق بوده وچیزى که مظهر جمال خداست، به نوبه خویش داراى جلال الهى خواهد بود. نمونه بارز استتار جمال در کسوت جلال را مىتوان از آیات قصاص ودفاع استنباط نمود، یعنى حکم قصاص، اعدام، اماته، خونریزى، قهر انتقام، غضب، سلطه، استیلا، چیرگى ومانند آن که از مظاهر جلال وجنود ویژه آن به شمار مىروند، احیا، صیانت دم، مهر، تشفى، خشنودى ونظایر آن را که از مظاهر جمال وسپاهیان خاص آن شمرده مىشوند به همراه دارد، چنانکه خداوند صاحب جلال وجمال چنین مىفرماید:
ولکم فی القصاص حیاة یا اولى اچلباب
«واى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.»
یعنى این اعدام ظاهرى احیاء را در درون خود داشته ومانع از بین بردن ظالمانه دیگران است واین مرگ فردى حیات جمعى جامعه را تامین مىنماید واین قهر زودگذر مهر مستمر را به دنبال دارد و... چنانکه درباره دفاع مقدس وپیکار در برابر تهاجم بیگانگان نیز مىفرماید:
یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا وپیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مىبخشد، آنان را اجابت کنید.»
این آیه در سیاق ایات قتال ودفاع نازل شده است وبراى دفع توهم کسانى که مرگ در راه خدا را نابودى دانسته وجهاد ودفاع را زوال مىپندارند سند گویایى است وعصاره مضمون آن این است که: جنگ در برابر زور وقیام در قبال قهر واقدام در صحنه نبرد با باطل، گرچه مظهر جلال الهى است لیکن صلح با حق وتسلیم در برابر قسط وعدل وتامین حیات خود ودیگران را که همگى از مظاهر جمال خدا به شمار مىآیند، به همراه دارد. البته تمام دستورهاى آسمانى حیات بخش بوده واین حیات بخشى اختصاصى به جهاد ودفاع ندارد لیکن آیه مزبور در جریان جنگ با باطل وایثار ونثار در راه حق نازل شده است که هنگام بسیج نیرو به صحنه پیکار مىفرماید: پذیرش دعوت منادیان دفاع، زندگى شما را تثبیت مىنماید. چنانکه بعد از قیام واقدام وجهاد واجتهاد وحضور در صحنه ستم ستیزى ونیل به مقام شامخ شهادت مىفرماید:
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
«هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.»
پس دفاع که مظهر جلال خداست، عامل تضمین کننده حیات فردى وجمعى وضامن زندگى سالم دنیا وآخرت خواهد بود واین همان استتار جمال در جامه جلال واشتمال کسوت جلال بر هسته مرکزى جمال است.
منابع
1- آیینه هندو و عرفا: داریوش شایگان، مترجم/ جمشید ارجمند
2- عرفان نظری/دکتر سید یحیی یثربی
3- مقالات دکتر محمد شجاعی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |