نشانه های محبّ وعاشق واقعی "نشان محب آنست که غرقه ی جمال محبوب بود و همچون نظارگیان پسر یعقوب بود ، باید که در مقابل دوست هستی از خود نبیند و دوست را جز به دوست نبیند ، این محبت بی چون است و نص یحبون ." 1. در دل محب ، محبت دنیا و آخرت جایی ندارد ، چنانکه" باری تعالی به حضرت عیسی وحی فرستاد که یا عیسی انی اذا اطلعت علی قلب عبد فلم اجد فیه حب الدنیا و الآخره ملاته حبی . و نیز در اخبار داوود است که یا داوود ! انی حرمت علی القلوب ان یدخلها حبی و حب غیری . البته محبت با شفقت در یک دل قابل جمع است و شفقت چیزی است که اگر صاحب را بر ترک یا ایثار آن مختار گذارند ، فرد ترک آن را بر گزیند ." 2. نشانه ی دیگر محب واقعی آنست که اگر خوبی وخوشی به روی کند ، محب به آن توجه نمی کند و تنها مدهوش حسن محبوب می باشد و همواره به او عشق می ورزد و همواره در این عشق ورزیدن خود صادق است . 3.کسی که محبوب خود را واقعا دوست دارد ، وسایل و رابط هایی که او را به محبوب می رساند را نیز دوست دارد و همواره در برابر آنها تسلیم می باشد و هرچه آنها بگویند مانند دستور محبوب بدون چون و چرا انجام می دهد ، همان طور که خدا فرموده است : ان کنتم تحبون الله فاتبعونی ومن یطع الرسول فقد اطاع الله . 4. از تمام موانع رسیدن به محبوب حتی اگر فرزند و خانواده ی خود و برتر از اینها باشد ، خودداری می کند . مانند ابراهیم ادهم که وقتی فرزند خود را دید ، با آنکه اشک در چشمانش حلقه زده بود و دوستش از او پرسید که می خواهد به سوی او برود گفت : لا ، فان شی ء ترکناه لله فلا نعود فیه . 5. زیاد یاد کردن محبوب ، وقتی کسی چیزی را بخواهد و دوست داشته باشد ، همواره آن را یاد می کند . محب الهی نیز همین گونه است . او چون خدا را خیلی دوست دارد ، ذکر او همواره در دلش جای دارد و با ذکر و یاد وی محبتش به او زیادتر می شود و در مقابل ملامت دیگران ایستادگی می کند و از هدفش بر نمی گردد . 1. بشیر ، علی اصغر ، اندیشه های عرفانی پیر هرات ، ص 109. 2. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین بن محمود بن علی ، 407 6 . شخص محب همواره در انجام واجبات و دوری از محرمات تسلیم پروردگار و محبوب خود است و هرگز با او مخالفت نمی کند . از رویم پرسیدند که محبت چیست ؟ گفت : الموافقه فی جمیع الاحوال . 7. هر آنچه را که محب بر می گزیند به گونه ایست که محبوب نسبت به آن رضایت دارد ، کلا از آن جهت آن را برمی گزیند که مقصود محبوب است نه به علتی دیگر. شبلی گفته است : المحبه ایثار ما یجب المحبوب و ان کرهت کراهه ما یکره المحبوب و ان احببت . 8. علامت دیگر آنست که محب عمل خیر خود را بسیار اندک و ناچیز در مقابل محبوب می داند و در عوض اندک مراعات محبوب را بسیار می داند ، آن چنان که بایزید گفته است : المحبه استقلال الکثیر منک و استکثار القلیل من حبیبک . 9. مشاهده ی محبوب و لطف خدا به او در طلب و شوق او نقصانی حاصل نمی کند بلکه هر لحظه با وجود مشاهده و لطف از جانب محبوب ، شوق وعطش محب زیادتر می شود . همان طور که در مقدمه و سایر بخشها گفته شد ، از آنجا که عشق ، نهایت مراتب وکمال محبت است ، یعنی شخص ابتدا محب می باشد و بعد از اینکه محبت در وجودش راسخ شد و کاملتر و تمام وجودش را فراگرفت ، عاشق می باشد ، بنا بر این عاشق تمام خصوصیات و نشانه های محب واقعی را به صورت کاملتر داراست . علاوه بر آنها : 1.در عشق حقیقی آنقدر عاشق با خودخواهی و نفس خود مبارزه کرده و تمام وجوش را عشق فرا گرفته که سالک کلا خود را فراموش کرده و از دیدگانش پنهان است . 2.در عشق ، عاشق عین نیاز به معشوق می باشد ، اگرچه به اعتقاد برخی ، در عشق نیازمندی به معشوق مطرح نیست : زیرا اولا، این امر اختیاری نیست وثانیا ، عاشق چیزی نیست که در برابر معشوق قرار بگیرد تا نیاز او مد نظر باشد ، بلکه امواجی از ملکوت به ذهن عاشق بر خورد می کند بنابراین او از خود بی خود می شود . این گونه نیز می توان گفت که خداوند پرده ای از جمال و جلال خود را به وی نشان می دهد بنابراین عاشق مدهوش می شود بنابراین اینان معتقذند که "معشوق در ذات خود عاشق است که باعث کشش و جاذبه به سوی خود می شود وگرنه عاشق با این همه تعلقات و تقیدات مادی ، چیزی نیست که بخواهد در برابر پروردگار قرار بگیرد و بسوی او میل و کششی داشته باشد ." 1 1.گلبانگ مغز از فراسوی قانون جاذبه ، چهاردهی ، نورالدین ، 157 عرفان مقدم است یا عشق ؟ رد این مورد مانند بسیاری دیگر از مسائل اختلاف نظر وجود دارد . برخی معتقدند عشق مقدم بر عرفان می باشد . منظور آنها از این عبارت اینست که باید عشقی نسبت به معبود ازلی در وجود انسان باشد تا محرک و پشتوانه ی حرکت انسان باشد زیرا بدون میل و گرایش نسبت به چیزی و یا کسی نمی توان به سوی او حرکت نمود . وبرخی دیگر معتقدند که بعد از" حرکت معرفتی و عملی در مسیر جذبه ی کمال از طریق جمال است "1 که عشق در او بوجود می آید . و اما گروهی دیگر معتقدند که هیچ کدام از آنها بر هم مقدم نیستند ، بلکه این دو مکمل و متمم یکدیگرند ، زیر هر دوی آنها یک حقیقت را در بر می گیرند و آن عبارتست از " گرویدن تکاملی در حرکت به سوی بارگاه ربوبی و عشق ، قرار گرفتن در جذبه ی کمال و عرفان نیز حرکت در این مسیر می باشد "2 بنابراین این دو مهم دو چیز جدا و منفک از هم نیستند تا یکی از آن دو بر دیگری مقدم باشند ، زیرا تقدم درصورتی درست است که دو چیز از یکدیگر متمایز باشند . اما عشق و عرفان یک حقیقت هستند که از دو بعد بررسی شده اند ، زیرا در عشق فرد اشتیاق به کمال طلبی دارد و همین اشتیاق باعث حرکت وی می شود که این همان عرفان است که با آن فرد به لقاء الله می رسد و می پیوندد . 1.جعفری ، علامه محمد تقی ، عرفان اسلامی ،ص 183 2.همان ، ص 183 تنازع عقل و عشق خواجه عبدالله انصاری تمایز عقل و عشق را در گفتگو و مناظره ی آن دو از زبان عشق اینگونه بیان می کند : "من دیوانه ی جرعه ی ذوقم ، برآرنده ی شعله ی شوقم ، زلف محبت را شانه ام ، زرع مودت را دانه ام ، منصب ایالتم عبودیت است ، متکاء جلالم حیرت است ، کلیه باش من تحریض است ، حرفه ی معاش من تفویض است ، گنج خرابه ی بسطامم ، سنگ قرابه ی ننگ و نامم ، من مقرب درگاهم ، لاجرم آن روز که روز بار بود و نوروزی عشرت یار بود ، من سخن از دوست گویم و مغز بی پوست جویم ، نه از حجاب ترسم و نه از حجاب پرسم ، مستانه در آیم و به شرف قرب حق بر آیم ، تاج قبول نهم بر سر و تو که عقلی همچنان بر در ."1 و شاعر در مورد تمایز این دو اینگونه می گوید : عشق گنج و عقل چون ویرانه ای عقل دریا ، عشق چون دردانه ای عشق باشد مرهم دلهای ریش عشق صد بیگانه راسازدچوخویش عشق دریا همچون قطره ای عشق مهر و عقل همچون ذره ای در مورد تنازع عقل و عشق دو نظریه وجود دارد : نظر مشهور بر این است که این دو با یکدیگر همواره در حال نزاع هستند ، و فیلسوفان که گروهی عقل محور هستند ، معتقدند که احساس که منشا عشق است ، نمی تواند هادی و راهنمای ما به سوی حق باشد ، در عوض عرفا معتقدند در حرکت به سوی خدا ، عقل کارایی ندارد و محبت و عشق را واصل به کمال مطلق می دانند . آنان معتقدند که عالم نفوذ عقل ، عالم هستی و بقاست و فقط در این عالم است که کاربرد دارد ، اما عالم نفوذ عشق ، عالم نیستی و بقاست . همچنین عقل موجب آبادانی دو عالم جسمانی و روحانی می شود در حالیکه عشق موجب فنای این دو عالم می شود . بنابراین عرفا معتقدند " عشق صفت آتش دارد و سیر او در عالم نیستی است ، هر کجا رسد و به هرچه رسد ، فنابخشی و لاتبقی و لا تذر پیدا می کند ، بنابراین عقل و عشق ضدان لایجتمعان هستند ."1 1.ارکان عرفان (مجموعه ی چهار رساله ی مشهور از عرفای اسلامی ) ، ص 92 اما برخی از عرفان دوستان گفته اند که عقل و عشق بر خلاف نظر رایج ضد یکدیگر نیستند ،" چرا که یک فیلسوف بعد از فهم مسائل این جهان در حیرتی فرو می رود که دیگر سرازپا نمی شناسد ، این حالت همان بدایت عشق است ، بنابراین حدکمال عقل ، بدایت عشق است که باعث حرکت فیلسوف به سمت اشراق می شود ."2 البته اینان معتقدند که در عشق نیازمندی عاشق به معشوق مطرح نیست زیرا این امر اختیاری نیست . 1. ارکان عرفان ( مجموعه ی چهار رساله ی مشهور از عرفای اسلامی ، ص 29 2.چهاردهی ، نورالدین ، گلبانگ مغز از فراسوی قانون جاذبه ، ص 155 نمونه هایی از عشق الهی و حقیقی حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی "ص" که خود بهترین و جامع ترین نمونه برای عشق الهی می باشد ، در مورد عشق حضرت شعیب این گونه فرمودند : "حضرت شعیب از محبت خدا آنقدر گریست که کورشد . خداوند چشم او را به او برگرداند ولی دوباره آنقدر گریست که این اتفاق دوباره افتاد ، این وضعیت تا بار سوم ادامه یافت و بار چهارم وقتی شعیب دوباره شروع به گریستن کرد، خدا به او گفت : ای شعیب! تاکی چنین خواهی کرد؟ اگر از ترس آتش گریه می کنی ، من تو را از آتش پناه می دهم و اگراین گریه به خاطر شوق به بهشت است ، تو را به بهشت خواهم برد . حضرت شعیب به خدا عرض کرد : ای مولا و آقا و سرورمن! می دانی که این گریه نه به خاطر شوق به بهشت است و نه به خاطر بیم از آتشت ، بلکه محبت تو بر من سخت آمده واگراین وضع ادامه یابد ، دامن شکیب را از دست خواهم داد مگر اینکه به دیدارت برسم . خداوند به وحی کرد حال که چنین است کلیم خود موسی بن عمران را به خدمتگزاریت می فرستم ."1 روزی عیسی بن مریم از مسیری می گذشت . چند شخص لاغر و رنگ پریده را دید . ازآنها علت حالشان را پرسید . گفتند به خاطر ترس از جهنم است . حضرت فرمودند : خدا خائفین را به نتیجه ی عملشان می رساند و بعد به راه خود ادامه دادند . اندکی بعد به سه نفر دیگر برخورد کردند که ازآنها لاغرتر و رنگ پریده تر بودند . از آنها نیز درمورد وضعشان پرسید . آنها گفتند این حالشان به خاطر شوق به بهشت است . حضرت فرمودند : امید است که خداوند مشتاقان به بهشت را به نتیجه اعمالشان برساند . اندکی بعد سه نفردیگر را دیده که از دوگروه قبل رنگ باخته تر ولاغرتر بودند . ازآنها درمورد علت وضعشان پرسید . گفتند که حب خدا ما را به این وضعیت کشانده . حضرت فرمود :" شما مقربید ، شما مقربید ، شما مقربید ." 1.رساله ی لقاء الله ، ملکی تبریزی ، آیه الله حاج میرزا ، ص 37 حکایاتی از عشق مجازی و نکات حاصل از آن گاهی در کتابهای عرفانی داستان ها و نمونه هایی از عشق و علاقه ی مجازی و زمینی بیان شده و از آن مفهوم و پیامی از عشق الهی را نتیجه گرفته اند . من جمله در رساله ی قشیریه آمده : روزی زنی در بازاری راه می رفت . مردی به دنبال او به راه افتاد . زن پس از آگاهی از تعقیب شدن او توسط آن مرد ، علت کارش را از او پرسید . مرد گفت : دلباخته و عاشق تو شده ام . زن گفت: اما من خواهری دارم که از من زیباترست و هم اکنون پشت سرت می باشد . مرد برگشت تا نگاه کند . زن گفت : فکر می کردم که عاشق صادقی هستی ولی الآن فهمیدم که نه عاشقی و نه صادق . ازاین حکایت می توان نتیجه گرفت : کسی که ادعای عشق و محبت الهی می کند ، باید همواره در ادعای خود صادق باشد و در دل وی فقط محبت خدا وجود داشته باشد و اگر هم دیگران را دوست دارد ، از آن جهت باشد که خدا آنها را دوست دارد . یکی از پیادگان لشکر امیر نوح بن منصور سامانی عاشق پسر امیر شد . امیر با آگاهی از این موضوع اجازه داد که پسرش عاشق خود را ببیند . پس از دیدن وی ، پسر امیر آنقدر عاشق خود را در آغوشش فشرد که مرد . بعد امیر دستور داد او را در قبرستان خانوادگی خود به خاک سپرند . وقتی از امیردر مورد علت کارهایش پرسیدند ، گفت : می خواستم ببینم که حرف او فقط ادعا بود یا واقعیت داشت و دستور دادم که او رادر قبرستان خانوادگی ام دفن کنند چون هرکه در دوستی ما بمیرد ، از ماست . ازحکایت می توان نتیجه گرفت : کسی که ادعای عشق الهی می کند ، این ادعای وی همراه با رنج و سختی های فراوانی است ولی اگر کسی بر این سختی ها صبر کند ، به دیدار باری تعالی نائل خواهد شد . "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر."(54.55) "روزی پدر مجنون از پدر لیلی خواست تا اجازه دهد مجنون یک لحظه لیلی را ببیند . بعد از اجازه ی پدر لیلی ، هنگامی که لیلی را آوردند ، مجنون به محض دیدن دامن لیلی مدهوش شد . معنای برگرفته ازاین حکایت اینست که : تازمانی که عاشق به هستی خود قائم است ، طاقت تجلی نور حق را ندارد ."1 1.پور جوادی ، نصر الله ، پژوهشهای عرفانی ، ص 150 محبت و عشق از منظر قرآن کریم در قرآن واژه ی عشق به کار نرفته اگرچه به لحاظ مفهومی می توان معنای عشق را از آنها استنباط نمود . خداوند در قرآن کریم فرموده اند : قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله ."31/آل عمران " "بگو اگر خدا رادوست می دارید ، ازمن پیروی کنید تا اونیز شما را دوست بدارد ." یاایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین ، اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله . " 54/مائده" ای کسانی که ایمان آورده اید ، هر یک از شما که از دینش بازگردد ، چه باک زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد واورا دوست بدارند . در برابرمومنان فروتن ودربرابر کافران ودربرابرکافران سرکش ، در راه خداجهاد میکنند . حاصل خطاب رب الارباب آنست که ای مومنان و هی گرویدگان ، ای برگزیدگان عالم ازل و ای برکشیدگان فضل لم یزل ، ای کسانی که جمال ظاهر شما با قرار مزین است و کمال باطن شما به تصدیق گلشنزفان شما در قفس دهان سوره ی توحید اخلاص خواند و سیمرغ دل در پس کوه قاف سینه ی جناح انشراح می جنباند . خطاب رب الارباب آنست که " من یرتد...عن دینه " هر که درگاه جلال ما را بماند و روی دل از بارگاه لایزال ما بگرداند و عهد محبت ما را بر سر طاق نهد ، بی نیازی ما او را بدو نماید و کارسازی ما دیگری را به جای او بنشاند . "فسوف یاتی ... یحبهم و یحبونه " ، چنین جن و انیس انس را از خالی آباد عدم به عالم ایجاد و احداث از برای آن آورده اند تا با وجود عشق "یحبهم و یحبونه " را بکشند و از سر صدق و سر عشق به بندگی بارگاه کبریا مشغول باشند که "ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون " کیست که دست تصرف سلطنت محبت زنجیر قهر عبودیت در گردن جان او نینداخته است . ومن الناس من یتخذ دون الله اندادا یحبونهم کحب الله و الذین آمنوا اشد حبا لله ."165/بقره " بعضی از مردم خدا همتایانی اختیارکنند و آنان راچنان دوست می دارند که خدا را ولی آنان که ایمان آورده اند خدارا بیشتردوست دارند . دراحادیث قدسی نیزچنین آمده است : من عشق و عف وکتم ومات ، مات شهیدا . من عشق یعنی هر درخت نهاد که عشقه ی عشق بدو در افتاد ، او در آن مقام بیداری داد ، نهفتگی بداد ، پرده ی عفت از پیش فروگذاشت ، آن راز را در نهان خانه ی ضمیر از کبیر و صغیر مستور داشت ، اگر از وجه حلال بقمه ی قبه ی وصال بر آید ، سعیدست و اگر از خوف ذوالجلال و نومیدی اتصال فرو رود ، شهیدست . من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانادیته . مایزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احبه فاذا احببته کنت سمه الذی یسمع به وبصره الذی یبصربه ولسانه الذی یتکلم به ویده التی یبطش بها وقدمه التی یمشی بها. کنت کنزا مخفیا(قبل ایجاد العالم و الآدم ) فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف (لکی اعرف) محبت و عشق در کلام معصومین پیامبر اکرم "ص" فرمودند : سه خصلت است که چون در یک دل جمع شود ، شیرینی دل و لذت و حلاوت شریعت بیابد : اول آنکه در صمیم و سینه وسویدای دل و حریم خاطر او مهرخدا ی ورسول چنان سربه مهر باشد که برمحبت همه ی وجود بیفزاید . دوم آنکه مومن برادر مسلمان دوست گیرد ، دوستی که از برای تقرب به حق باشد نه از برای تعصب خلق، سوم آنکه از ورطه ی کفر چنان گریزد که ازآتش سوزان وآن خوشتر دارد که درآتش جای گیرد ازآنکه کفر در دل او جای گیرد . پیامبر اکرم فرمودند : " بهترین مردمان بعد از پیغمبران و اوصیای ایشان در دنیا و آخرت دوستان خدا هستند و دوستداران بندگان خدا درراه خدا . " پیامبر اکرم فرمودند : " هرکس که بنده ی خدا را در راه خدا دوست بدارد به یقین خداوند را دوست داشته است و هر کس که خدا را دوست بدارد خداوند نیز او را دوست می دارد بنابراین دوست داشتن بنده ی خدا از جهت اینکه خدا را دوست دارد بسیار عزیز و گرانبها است . حال آن بنده و عبد ، آزاد و حرّ باشد یا بنده . " امام صادق (ع) فرمودند : " دوستی خدا هرگاه به دل مومنی بتابد دوستی حضرت حق دل مومن را از جمیع شغل ها و از جمیع ذکرها غیر از ذکر الهی خالی می کند ." (نشانه ی محبت الهی آن است که در دل محب غیر از محبت محبوب چیز دیگری نباشد چرا که ذکر غیر خدا موجب ظلمت و تیرگی دل شده و با محبت الهی جمع نمی شود . به همین خاطر است که گفته اند محبت الهی آتش سوزانی است که با هیچ چیز جمع نمی شود و با هیچ کار و شغلی انس و الفت نمی گیرد.) حضرت علی (ع) می فرمایند : "دوستی خدا آتشی است که بر هر چه عبور کند آن را می سوزاند . یعنی محبت و عشق الهی به هر بدن که وارد شود ، آن بدن را می سوزاند و به اندازه ی علاقه به حضرت حق علاقه به بدن و ملایمات آن کم می شود و رفته رفته بدن ضعیف شده و روح قوت می گیرد . رحمت الهی بر هر چه می تابد به آن فیض می بخشد و نسیم الهی به هر چه وزیدن گیرد ، باعث حرکت و نمو آن می شود و باران الهی به هر چه می چکد ، آن را احیا می کند . پس هر که خدا را دوست می دارد ، خدا به او هر چه از ملک و مال و هر قدر و به هر کیفیت که بخواهد ، به او می دهد ." نتیجه گیری من در مقابل عرفان مانند تشنه ای هستم که تنها آب را می بیند و لذت وی از نوشیدن آب صرفا مشاهده ی آن باشد ، بنا براین چنین فردی هرگز نمی تواند احساس کسی را که آب می نوشد و لذت آن را با تمام وجود درک می کند ، بیان نماید . چه بسا که در بسیاری از مواقع تشنه ی کسب معارف نیستم ، زیرا به دنبال هر تشنگی حرکتی هم هست . این مقدمات را بیان کردم تا بگویم نظراتی را که در این جا مطرح می کنم ، نظرات کسی که این معارف را درک و تجربه نموده باشد ، نیست . وتنها به حسب وظیفه آنان را بیان می نمایم . محبت در عرفان پیوندی بسیار فراتر از پیوندهایی است که انسان نسبت به اشیا پیرامون و اطرافیان خود دارد . پیوندی است مقدس که اگر کسی به آن دست یابد ، می توان گفت که قسمت زیادی از راه را طی کرده است ، البته منظور از محبت در این جا ، محبت همراه با عمل است نه صرف ادعای توخالی و پوچ . در این حال و مرتبه ی شدیدتر آن که عشق نام دارد ،شخص محب از هرگونه صفات کبر و خودخواهی که ام الفسادند و موجب تباهی شخص آزاد و رهایند . اصلا در این حال محب و عاشق نزد محبوب و معشوق ، خود را چیزی نمی بینند که بخواهند از خود کبر و غروری داشته باشند . به عبارت دیگر ، عشق مرحله ی فنای عاشق می باشد ، فنای همه ی امیال و غرایز که این تباهی و فنا عین بقاست . در عوض معشوق یگانه باقی است . عاشق آن چیزی را می پسندد که معشوق خواهان آن باشد حتی اگر برای برآوردن خواسته های او به بدترین رنجها بیفتد . عاشق واقعی هیچگاه از یار خود تقاضایی ندارد زیرا او خود را در برابر معبود چیزی نمی بیند که بخواهد تقاضایی داشته باشد ، علاوه براین او همواره به خواسته ی معشوق خود تن می دهد . به اعتقاد من ، مهمترین دلیل و انگیزه ای که باعث حرکت عاشق می شود ، معرفت صحیح می باشد نه به دلائل روانشناسی که برخی ذکر کرده اند زیرا اگر انگیزه ی عارف این باشد که دوست بدارد و دوست داشته شود ، بایستی همه ی مردم عارف می شدند زیرا این نیاز در بین همه ی مردم وجود دارد و اختصاص به شخص عارف ندارد . در مورد تقسیمات عشق باید بگویم که به اعتبارات مختلف تقسیم پذیر می باشد . واما در مورد تقدم عرفان و عشق ، به اعتقاد من باید در ابتداء محبتی نسبت به باری در دل سالک باشد تا انگیزه ای برای حرکت وی باشد و به این طریق در برابر سختی های راه توان و امید خود را از دست ندهد . اگرچه این علاقه و محبت در طی راه محکم تر و قوی تر می شود . به اعتقاد من عقل و عشق همواره با هم در ستیزند و آنچه را که عشق می گوید ، عقل توان ادراک آن را ندارد زیرا ابزار این دو شناخت با یکدیگر متفاوتند البته به اعتقاد من عرفان با وجود بسیاری از مشکلات و سختی هایی که دارد ، سریع تر به مقصد میرسد ، ضمن اینکه بدون خطا می باشد در حالی که عقل از این مشکلات مصون نیست . البته به معنای بی اهمیت بودن عقل نیست . بنابراین خلاصه ی نتیجه این شد که عشق پیوندی منزه از هرگونه آلودگی است که عقل توان ادراک آن را ندارد و باید محبتی باشد تا انگیزه و محرک شخص عارف شود . منابع و مآخذ 1.رساله ی قشیریه ، قشیری ، عبدالکریم بن هوازن ، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزان فر ، تهران ، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،1345 2. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین محمود بن علی ، تصحیح و مقدمه و تعلیقات جلال الدین همایی ، انتشارات کتابخانه ی سنایی . 3. عوارف المعارف ، سهروردی ، شیخ شهاب الدین ، ترجمه ی ابومنصور بن عبدالمومن اصفهانی ، به اهتمام قاسم انصاری ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1374 . 4. شرح لمعات ، عراقی ، شیخ فخرالدین ، به اهتمام احمد قدسی و مقدمه ی محمد خواجوی ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1379 . 5. عرفان اسلامی ، جعفری ، علامه محمدتقی ، تهران ، موسسه ی تدوین و نشرآثار علامه ی جعفری ، 1384 . 6. آیات حسن و عشق(شرح سوانح العشاق شیخ احمد غزالی) ، ریاضی ، حشمت الله ، سید یوسف سعادت لاجوردی ، 1369. 7. عبهرالعاشقین ، بقلی شیرازی ، شیخ روز بهان ، ترجمه ی محمد معین ، تهران ،1360 . 8. رساله ی لقاء الله ، ملکی تبریزی ، آیه الله میرزاجواد ، به ضمیمه ی مقاله ی لقاء الله امام خمینی(ره) ، ترجمه ی سید احمد فهری ، انتشارات فیض کاشانی ، 1368 . 9. ارکان عرفان(مجموعه ی 4رساله ی مشهور از عرفای اسلامی) ، انتشارات نور فاطمه ، 1361. 10. پژوهشهای عرفانی(جستجو در منابع کهن ، یازده مقاله ) ، پورجوادی ، نصرالله ، تهران ، انتشارات نی ، 1385 . 11. حجاب هستی (چهاررساله ی الهی احادیث ، قربت ، محبت ، شق الحبیب ) ، محیی الدین ابن عربی ، ترجمه و تصحیح گل بابا سعیدی ، تهران ، انتشارات زوار،1386 . 12.نور العلوم ، خرقانی ، شیخ ابوالحسن ، به کوشش عبدالرفیع حقیقت ، انتشارات کتابخانه ی بهجت ، 1359 . 13. دو رساله ی عرفانی در عشق ، تصنیف احمد غزالی و سیف الدین باخزری ، به کوشش ایرج افشار ، تهران ، انتشارات فرهنگ ایران زمین ، 1359 . 14. تعالی شناسی ، فارسی ، جلال الدین ، جلد 1 ، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی(سازمان تبلیغات اسلامی ) ، 1376 . 15. عشق صوفیانه ، ستاری ، جلال الدین ، انتشارات مرکز ، 1374 . 16. اندیشه های عرفانی پیرهرات ، بشیر ، علی اصغر ، ناشر اساطیر ، 1374 . 17. سلک السلوک ، نخشبی ، ضیاء الدین ، مقدمه و تصحیح و تعلیق غلامعلی آریا ، انتشارات گلشن ، 1369 . 18. شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ، گیلانی ، عبدالرزاق ، به تحقیق سیدجلال الدین محدث ارموی ، تهران ، انتشارات کتابخانه ی صدوق ،1343 . 19. مبانی عرفان و تصوف ، انصاری ، قاسم ، انتشارات کتابخانه ی طهوری ، 1370 . 20. درشبستان عرفان ، مایل هروی ، نجیب ، انتشارات گفتار ، 1366 . 21. گلبانگ مغز از فراسوی قانون جاذبه ، چهاردهی ، نورالدین ، انتشارات نویسنده ، 1371.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد