چشم ، نشستنگاه را چون رشته سر بند است چون خواب در چشم آید بند بسته بگشاید . [ و این از استعاره‏هاى شگفت است . گویى نشستنگاه را به آوند و چشم را به سر بند همانند فرموده و چون سربند بگشاید آنچه در آوند است برون آید ، و این سخن در گفته مشهورتر و ظاهرتر از سخنان پیامبر ( ص ) است و گروهى آن را از امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته‏اند و از جمله گفته مبرد است در کتاب مقتضب در باب لفظ به حروف و ما در کتاب خود که مجازات آثار نبوى نام دارد از این استعاره سخن گفته‏ایم . ] [نهج البلاغه]
مقالات
عشق در عرفان قسمت اول
سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 9:10 صبح  
موضوع تحقیق: عشق در عرفان
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مربوط به درس :عرفان
تهیه کننده : الهام مهری
زمستان 1387
فهرست مطالب
مقدمه-------------------------------------------------------------4
تعریف لغوی حب و عشق--------  ----------------------------------------6
تعریف اصطلاحی حب و عشق و نظر عارفان در این مورد----------------------------7
احوال و خصوصیات عاشق و معشوق-----------------------------------------12
اقسام محبت و عشق---------------------------------------------------14
نشانه های محب و عاشق واقعی--------------------------------------------16
عرفان مقدم است یا عشق-----------------------------------------------18
تنازع عقل و عشق----------------------------------------------------19
نمونه هایی از عشق الهی و حقیقی------------------------------------------21
حکایاتی از عشق مجازی و نکات حاصل از آن-----------------------------------22
محبت وعشق از منظر قرآن کریم-------------------------------------------24
محبت و عشق در کلام معصومین-------------------------------------------26
نتیجه گیری---------------------------------------------------------28
منابع و مآخذ--------------------------------------------------------30
   مقدمه
محبت و عشق اولین حال برای عارف و سالک الی الله و سرچشمه ی سایر احوال می باشد که از آن نشات می گیرند ، به گونه ای که اگراین حال به طور کامل برای سالک حاصل نشود ، دیگر حالات نیز برای او رخ نخواهند داد و از این نظر مشابه مقام توبه است که جمیع مقامات بر آن استوار می باشد .
به اعتقاد برخی از عرفا نه تنها محبت و عشق اولین حال هستند بلکه علت و سبب اصلی آفرینش این جهان همین دو امر می باشد ، به گونه ای که اگر محبت و عشقی وجود نمی داشت ، انسان و جهانی هم نمی بود . در این که محبت و عشق چیست تعابیر مختلفی به کار رفته است که البته همه بیان کننده یک مفهوم می باشد که ما در این جا به تعریف ساده ای از این دو بسنده می کنیم .
محبت عبارتست از گرایش و پیوند و تمایل انسان نسبت به چیزی ، وقتی این محبت به اشد مراتب و نهایت خود برسد، عشق نامیده می شود . به عبارت دیگر عشق افراط در محبت است و حال که ما در مقام بحث از محبت وعشق در عرفان هستیم ، این رابطه و پیوند بین سالک و حضرت حق می باشد .
درمورد پیشینه و سابقه ی این دو مسئله باید گفت نمی توان زمانی را برای آنها معین کرد و آن را منحصر به دوره ای خاص کرد ، زیرا از زمانی که انسان خلق شد و پدید آمد همواره این احساس را نسبت به آفریننده ی خود داشت ، اگرچه ظرفیت افراد نسبت به پذیرش این دو امر متفاوت می باشد و در طول تاریخ انسان ها در مصداق خدای خود اشتباه کرده  اند .
هدف اصلی از انجام این تحقیق ، فهم و بررسی و مطالعه درباره ی پشتوانه و ذخیره ی شخص عارف که همان عشق و محبت است ، می باشد که به واسطه ی آن ، همه ی آنچه را که ما سختی و مشکل می دانیم ، بدون هیچ گونه ابراز شکایتی ، تحمل می کند و نه تنها شکایت نمی کند ، بلکه همه را عنایت و لطف از جانب محبوب و یار خود می داند .
 شاعر و عارف گرانقدر ، جلال الدین محمد بلخی  در این مورد این گونه گفته است :
هر که را جامه ز عشقی چاک شد                                               او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما                                            ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما                                                     ای تو افلاطون و جالینوس ما                                                                        
و دراین جا برآنیم که این پشتوانه ی محکم را بهتر و کامل تر بشناسیم .البته در ذیل آن می خواهیم به سوالاتی نظیر اینکه :"در مجموعه هستی عاشق و معشوق چه کسانی هستند؟" "دارای چه خصوصیاتی هستند؟"،" عرفان مقدم است یا عشق"،"آیا عقل و عشق با هم در تنازعند" و ...پاسخ دهیم .
همان طور که گفته شد هدف اصلی از انجام این تحقیق ، بررسی مسئله ی عشق می باشد اما به دلیل محدودیت و عدم دسترسی به منابع اصیل و معتبر عرفانی ، در هر قسمت ابتدا به حال محبت که از مقدمات و مبادی عشق می باشد پرداختیم و بعد به عشق . همچنین چون زبان عارفان برای ما و کسانی که در این مسیر هدایت قرار نگرفته اند غیر قابل فهم می باشد و دست یابی به مضمون و مفهوم سخنان آنها کار دشواری می باشد و اگر قرار باشد تنها برداشت خود را از سخنان این بزرگان بیان کنیم ، چه بسا موجب تغییر درآراء و نظرات آنان شود ، بیشتر از نقل قول استفاده کرده ایم .
باامید به این که با آگاهی از این حال بتوانیم آن را همواره درخود رشد و پرورش دهیم و از این مجرا جان تشنه ی خود را سیراب نماییم ، به اصل تحقیق می پردازیم .
      تعریف لغوی محبت و عشق
همان طور که در مقدمه به اختصار گفته شد ، محبت و عشق اولین حال برای سالک می باشد که ما دراین جا برای فهم صحیح از این حال ، ابتدا به معنای لغوی آن می پردازیم .
گروهی معتقدند که عرب دندان سپید آب دار نیکو را حبب الاسنان خوانده و کلمه حب که از این ریشه گرفته شده به معنای همان جوشش و خروش قلب برای دیدار می باشد . برخی دیگر براین باورند که کلمه ی حب به معنای لزوم و ثبات است ، چراکه عرب هنگامی که شتر فروخسبد و برنخیزد ، گویند احب البعیر و گوشواره را نیز حب نامیده اند و وجه تسمیه ی این دو به خاطر لزوم و ثبات حب محبوب در دل محب می باشد . برخی دیگر معتقدند ریشه ی حب  از حبه است وآن تخمی است که در صحرا می روید ، به همین خاطر آن را حب گفته اند چون آن تخم حیاتست ، همان طور که حب تخم نباتست .
درمورد ریشه ی لغوی عشق نیز گفته شده است : "اشتقاق عشق از عشقه است و آن گیاهی است که بر درخت  پیچد و درخت را بی برگ و خشک و زرد گرداند ،  همچنین عشق درخت وجود عاشق را در تجلی جمال معشوق محو گرداند تا چون ذلت عاشق برخیزد همه معشوق ماند و عاشق مسکین از آستانه ی نیاز ، در مسند ناز نشاند و این نهایت مراتب محبت است ."1
   1.عشق صوفیانه ، جلال ستاری ، ص 63
     تعریف اصطلاحی محبت و عشق و نظر عارفان در این مورد
     "عشق تصوف ، عشق فردی نیست ، عشق انسانی است ، انحصاری نیست ، ایثاری است ، آز جنسی نیست ، شور همبستگی است ، تباهی گر نیست ، آفریننده است ، رشک آلوده نیست ، پالایشگر است ... عشق تصوف پیوندگر همه ی دل ها به یکدیگرست ، تعلق پایدار به سرنوشت بشر است ، پادزهرخشونت است ، نوشداری قساوت است ، کیمیای سعادت است ، فرمان آتش بس به همه ی غرائز ستیزه جوی سبعیت است ."1  محبت وعشق یک رابطه عاطفی است که بین سالک وحضرت حق برقرار می باشد . درادیان توحیدی که بیان کننده ی توصیه های خداوند به بندگان خود است ، محبت ورزیدن به خالق یکی از ارکان می باشد که نمود این محبت در انجام عبادات می باشد و کمال دین در کمال محبت است ، به همین خاطر است که حضرت ختمی مرتبت را حبیب الله لقب داده اند .
در دو جهان مسیحیت و اسلام عده ای عشق ورزیدن به باری تعالی را یک رفتار عاطفی تعالی بخش می دانند که در نهایت به خلسه منتهی می شود . این گروه دارای جهان بینی خاصی هستند که ما در این جا اصول آن ها را به اختصار بیان می کنیم : وحدت وجود ، سریان عشق در همه ی موجودات و ذرات گیتی ، نظریه ی تک محرک آدمی ، یکسانی خدا با آگاهی محض ، تک ارزشی بودن نظام اخلاقی و حصرآن در عشق ، علیت عشق برای وصول به حق یا لقاء الله .
"براساس این جهان بینی ، محبت و عشق راخدا از ازل بنیان نهاد و برخود تجلی کرد و به ذات و اسماء و صفات خود عشقبازی آغاز نمود و به مقتضای فاحببت ان اعرف خلق رابه وجود آورد و شراب عشق درکام آنان ریخت ، پس موهبت ،موهبت حق و تعلیم اوست و ساقی پیمانه عشق در این میخانه جمال عشق آفرین است ."2
در عشق کمال مطرح است ، هر نوع که می خواهد باشد و چون خدای متعال دارای جمیع کمالات است ، پس شایسته تر از او برای عشق ورزی وجود ندارد . از طرف دیگر عشق در همه موجودات ساری و جاری می باشد ، چون هر موجودی در هر مرتبه ای که باشد ، میل وگرایش به سوی کمال خود را داراست ، پس هیچ آفریده ای نیست که درد و آتش عشق خدا در او نباشد ، بنابراین تنها محرک همه ی موجودات و ذرات عالم عشق است و هر فعلی که از او سر می زند ، به خاطر عشق
     1. نور العلوم ، خرقانی ، شیخ ابو الحسن ، صص 116-115
2 . تعالی شناسی ، فارسی ، جلال الدین ، ج 1 ، ص 217
است ،  بنابراین می توان از این سخنان نتیجه گفت که "عشق فرض راه است و منظور از فرض در این عبارت چیزی است که به واسطه ی آن انسان به خدا نزدیک می شود "1   و محبت و عشق نزدیک ترین راه و تیزرو ترین مرکب به سوی مقصود هستند .
     محمد بلخی نیز می گوید :
جسم خاک از عشق برافلاک شد                                               کوه در رقص آمد وچالاک شد
عشق  جان  طور آمد  ،  عاشقا                                                 طور مست و خر موسی صاعقا
اما در اینجا یک سوال مطرح می شود و آن این است که چرا عارفان رابطه ی خدا با انسان را عاشقانه دانسته اند؟ در پاسخ به این سوال نظرات متفاوتی ارائه شده ، من جمله این که این امر به اقتضای حاجت درونی انسان می باشد ، به همین خاطر عارفان قائل به این شده اند که این رابطه هم مستقیم است و هم دو جانبه . برای پاسخ به این سوال دلیل روان شناسی نیز ذکر کرده اند که عبارتست از این که عارف نیاز دارد که دوست بدارد و دوستش بدارند و معشوقی در وهله ی نخست وسیله گریز و رهایی از محبس تنهایی است که به اعتقاد ما این نظریه نادرست است و ان شاء الله بطلان آن را در نتیجه توضیح خواهیم داد .
وامانظر عارفان
نظرات عارفان درمورد تعریف محبت و عشق متفاوت است چراکه برخی ازآنان این دو مفهوم را غیرقابل تعریف و وصف ناپذیر دانسته اند و معتقدند که زبان وکلام ، گنجایش و ظرفیت بیان این دو مفهوم را ندارد .
به عنوان نمونه "محی الدین بن عربی می گوید : هرکس عشق را تعریف کند ، آن را نشناخته وکسی که ازجام عشق جرعه ای نچشیده باشد ، آن را نشناخته وکسی که گوید از جام شراب عشق سیراب  شدم ، آن را نشناخته چون عشق شرابی است که کسی را سیراب نمی کند ." 2
همچنین شاعر می گوید :
1. عشق صوفیانه ، ستاری ، جلال ، ص 67
2. مبانی عرفان و تصوف ، انصاری ، قاسم ، 90
      هرچه گویم عشق راشرح و بیان                                                        چون به عشق آیم ،خجل باشم ازآن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست                                                          لیک عشق بی زبان روشن تر ست
خود قلم اندر نوشتن می شتافت                                                       چون به عشق آمد،قلم برخودشکافت
گروه دیگرکه این دو حال را تعریف کرده اند بیشتر به توصیف و بیان چگونگی آن پرداخته اند : درتعریف محبت آمده است "میل باطن است به عالم جمال"1  وخواجه عبد الله انصاری گفته است :"محبت آن است که عادت و عبادت و تکلیف درآن راه ندارد و کسی که در بند صورت گرفتار است ، از سر محبت آگهی نیست و این شراب را آشامیدن باید ، نه شنیدن به این رسیدن باید ، نه پرسیدن"2  و در جایی دیگر گفته است "آدمی زاینده است و عشق آینده است ، برکت آسمان ها از سپهر است و برکت جان از مهر است چنان که مرغ را پر باید ، آدمی را سرباید ، جوینده را صدق باید و رونده را عشق باید"3
شبلی گوید :"محبت را ازآن جهت محبت نامیده اند چون هر چه دردل بود غیر از محبوب ، همه محو شود ."4
بایزید بسطامی گوید :"محبت ، اندک داشتن بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندک از دوست ."5
    شیخ ابوالحسن خرقانی گوید : "هرکه عاشق شد خدا را یافت و هرکه خدای را یافت خود را فراموش کرد ." 6           
   ابویعقوب گوید :"حقیقت محبت آنست که بنده حظ خویش را از خدای فراموش کند. "7
1. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین بن محمود علی کاشانی ، ص 404
2. اندیشه های عرفانی پیر هرات ، بشیر ، علی اصغر ، ص 107
3. ارکان عرفان (مجموعه ی 4 رساله ی مشهور از عرفای اسلامی ) ، رساله ی عقل و عشق ، ص 92
4. مبانی عرفان و تصوف ، انصاری ، قاسم ، ص89
5. همان ، ص 90
6. نور العلوم ، خرقانی ، شیخ ابوالحسن ، ص 111
7. رساله ی قشیریه ، قشیری ، عبدالکریم بن هوازن ، ص328
ابوعبدالله قرشی گفته است :"محبت آن بود که خویشتن را جمله به محبوب خویش بخشی ، وی راهیچ باز نماند از تو."1
ابو علی جوزجانی از مشایخ خراسان در قرن سوم و آغاز قرن چهارم عشق را این گونه تعریف کرده است : "بسیاری محبت از بسیاری ذکر بود بسبب و علت دیدن ، پس محب هیچ نیاساید از ذکر محبوب ."2
ابوعلی رودباری گفته است :"مالم تخرج من کلیتک لم تدخل فی حد المحبه"3
یحیی بن معاذ گوید:"حقیقت دوستی آن بود که به جفا کم نشود و به وفا زیادت نگردد ."4
محمدبن فضل گوید:"محبت سقوط همه ی محبت هاست ازدل مگر محبت حبیب ."5
جنید نیزگوید:"محبت افراط میل است وگفته اند که محبت تشویشی است که از محبوب بر دل ها افتد ."6
وگفته اند :"حب ، محوگشتن محب بود ازصفات و اثبات کردن محبوب را به ذات او."7
     واماعشق  ...
شاعر گرانقدر نظامی گنجوی عشق را در قالب شعر این گونه بیان کرده است :
    1. رساله ی قشیریه ، قشیری ، عبدالکریم بن هوازن ، ص322
    2. عشق صوفیانه ، ستاری ، جلال ، ص 138
    3. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین محمود بن علی ، ص 406
    4. رساله ی قشیریه ، قشیری ، عبدالکریم بن هوازن ،ص 324
    5. همان ، ص 327
    6. همان ، ص 323
    7. ارکان عرفان (مجموعه ی 4 رساله ی مشهور از عرفای اسلامی ) ، ص58
      فلک  جز  عشق  محرابی  ندارد                                               جهان با خاک عشق آبی ندارد
جهان عشق است ، دیگر زرق سازی                                           همه  بازیست  الا  عشقبازی
فخرالدین عراقی در کتاب لمعات خود این چنین گفته است : رتبت عشق برتر از آن است که به قوه ی فهم و بیان پیرامون  سراپرده ی جلالت او توان گشت یا بدیده ی کشف و عیان  به جمال حقیقت او نظر توان کرد .
گفته اند:"عشق راز آفرینش ، چاشنی حیات و ضمیرمایه ی تصوف و سرمنشاء کارهای خطیر درعالم واساس شور و شوق و وجد و نهایت حال عارف است ."1
جلال الدین فارسی در کتاب تعالی شناسی به نقل از محی الدین عربی در تعریف عشق گفته است : عشق صفت نفسی برای عاشق است ،   اگر بگویند ما می بینیم که عشق زوال می پذیرد ، می گوییم نه ، زیرا زوال آن جز به زوال عاشق از هستی محال است و چون عاشق هم از هستی زایل نمی شود ، پس عشق هم زایل نمی گردد . آنچه زوال عشق پنداشته می شود ، تعلق عاشق به محبوبی ویژه است که ممکن است آن تعلق ویژه زایل گردد و به محبوبی دیگر تعلق گیرد و پیوند میان عاشق و محبوب ویژه گسسته شود اما عشق در خودش موجود است زیرا عشق عین عاشق است و زوال آن محال است.
فخرالدین عراقی درکتاب لمعات گفته است : رتبت عشق برتر از آن است که به قوه ی فهم و بیان پیرامون سراپرده ی جلالت او توان گشت یا به دیده ی کشف و عیان به جمال حقیقت او نظرتوان کرد .
"عشق ازکسوت عین و شین و قاف بیرون آید ، درکسوت جذبه روی بنماید به یک جذبه سالک را از قاب قوسین سرحد وجود بگذراند و در مقام او ادنی بر بساط قربت نشاند ."2
عاشق را گوهر برون از کون ، کانی دیگر است                                     کشتگان عشق را از وصل ، جانی دیگر است
عشق بی عین است وبی شین است وبی قاف ای پسر                            عاشق عشق چنین هم از جهانی دیگر است
1. مبانی عرفان و تصوف ، انصاری ، قاسم ، ص 89
2. ارکان عرفان (مجموعه ی 4 رساله ی مشهور از عرفای اسلامی ) رساله ی عقل و عشق نجم الدین رازی ، ص 26
     احوال وخصوصیات عاشق ومعشوق
حب به خدا مانند هر محبت دیگری دارای درجاتی است . در درجات و مراتب پایین تر ، ممکن است نشانه هایی از انانیت و منیت هر چند ضعیف در سالک وجود داشته باشد ، اما در محبت خاص که می توان از آن تعبیر به عشق کرد ، هیچ گونه اثر و نشانه ای از منیت و انانیت و خودخواهی در او وجود ندارد . البته عدم کبر و خودخواهی از مقدمات عرفان است و لازم لا ینفک آن ولیکن در عشق ، عاشق منزه از صفات مذکور می باشد و نه تنها نشانه ی آنها نیست بلکه ظل و سایه ی آنها را نمی توان در عاشق سراغ گرفت .
در این حال عاشق خود را نبود صرف می داند ، به این معنا که هرچه را انتخاب می کند از آن جهت بر می گزیند که محبوب خواهان اوست و از هرچه که حائل بین او و محبوب و رضایت او شود ، پرهیز می کند ، حتی از ضروری ترین نیازهای خود . عشق وزی عاشق به این گونه است که "خواست واراده خود را به یکسو می نهد و از خود وخودی تهی می شود وخود را به تصرف عشق و معشوق می نهد تا در قبضه تقلیب خدا قرار گیرد . در این صورت هر چه می کند امر معشوق وکار عشق است و هر چه می گوید ، همه گفته ی عشق و تعلیم معشوق بود ، عشق بود که رشته برگردن عاشق افکنده و می برد آنجا که خاطر خواه اوست."1
عاشق از خود هیچ ندارد و هر چه از او به ظهور می رسد کارکرد معشوق است . "عاشق حجاب ظهور معشوق است به نحو کمال و تمام ، زیرا عشق در عاشق به تناسب ظرفیت و سعه ی وجود او جلوه گر می شود و محدود است به حد وجودی او. بدین جهت جلوه ی عشق در عشاق مختلف است ."2   بعضی همواره آرام و بعضی در تلاطم همیشگی ، بعضی مست و سرخوش و بعضی گریان . و چون معشوق حدی از وجود نامحدود معشوق است پس خود را در برابر معشوق هیچ  ومعشوق را تمام هستی می بیند و هرچه این رابطه محکم تر و قوی تر شود ، به همان اندازه محب محو می شود . عارف عاشق از رهگذر عشق به صلح و آرامش دست می یابد، اگرچه ظاهرش تشتت و آشفتگی باشد . البته بیان رموز و اسرار عشق برعارف حرام می باشد ، این بیشتر به دلیل انکار او از سوی عوام و قائلان به ظاهر شریعت می باشد که در صورت ابراز این اسرار و فریاد انا الحق برآوردن ، عاقبت و سرانجامی همچون حسین بن منصور حلاج را در پی خواهد داشت .
      1. تعالی شناسی ، فارسی ، جلال الدین ، جلد 1، 225
2 . همان ، ص 228
عاشق از هیچ بلا و سختی و مشکلی که به اعتقاد ما بلا و مصیبت می باشد و به اعتقاد آنان ، لطف و عنایت محبوب ، ابایی ندارد و " هر که باشد از بلا احترازکند مگر عشاق که این قوم نه از مضرت خود گریزند و نه در منفعت خود آویزند ، آری کسی که او خود را فراموش کند ، او چه داند که منفعت و مضرت او چیست ."1  سخن عاشق همواره فریاد"یبقی وجه ربک وکل من علیها فان " می باشد . عاشق به هر چه و هر که نگاه می کند عشق می ورزد زیرا در همه چیز وهمه کس تجلی معشوق ومحبوب خود را می بیند و ندای او در جهان هستی اینست :
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست                                عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
همان طور که گفته شد ، عاشق خود را نیازمندترین مردم می داند ولیکن معشوق بی نیاز مطلق است و دوست داشتن و نداشتن مخلوقات و بندگانش هیچ سود وزیانی را به او نمی رساند زیرا حضرت حق کمال مطلق و خالق آفریدگان خود است و نیازی ندارد تا بخواهد با دوست داشتن دیگران آن را جبران نماید ، بنابراین "معشوق را ز عشق نه سودست و نه زیان " 2 اگرچه برخی معتقدند " غیرت عشق اقتضا می کند که عاشق غیر او را دوست ندارد و به غیر او محتاج نشود ، لاجرم خود را عین همه ی اشیا کرد تا هر چه را دوست دارد و به هرچه محتاج شود ، او باشد ."3
1. سلک السلوک ، نخشبی ، ضیاء الدین ، ص 68
     .2 دو رساله ی عرفانی در عشق ، تصنیف احمد غزالی و سیف الدین باخزری ، ص 46
.3 شرح لمعات ، عراقی ، شیخ فخرالدین ، ص 59
     اقسام محبت وعشق
محبت و عشق را به اعتبارات مختلف تقسیم کردند :
براساس یک تقسیم بندی محبت دو قسم است : خاص و عام
محبت عام :
"میل قلب به مطالعه ی جمال صفات و خذ ما صفا ودع ما کدراست و رحیق مختوم ممزوج می باشد"1  این قسم از محبت مانند نوریست که وجود و هستی سالک را روشن و نورانی و زیبا می کند ."محبت عام از رویت صنایع جمال ، آیات و شواهد افعالیات آلاء و نعما تربیت یافت . کرامات و آیات و معجزات حسن مآب لطایف مقامات باشد ، این صفات محبت پدید آورد از حق در دل دوستان ، لیکن مدارج ایمان است ، از آتش محبت معلوم گویند ."2
     محبت خاص :
"میل روح به مشاهده ی جمال ذات ، ناریست که وجود را پالایش می دهد ، لاتبقی و لاتذراست ، لذت شراب این محبت در همه ی اجزای وجود اثر کند : روح را لذت مشاهده ، قلب را لذت مذاکره ، و نفس را لذت معاملت دهد تا غایتی که لذت طاعتست ، در نفس بر جمله ی لذات طبیعی غالب آید ."3   محبت خاص برای خاصان می باشد که بعد از مشاهده رخ خواهد داد .
"اهل مشاهده را سه مشاهده است : یکی پیش از وجود انسانی ارواح را قبل الاجساد در حضرت که در آن مرحله حضرت باری تعالی فرمود : الست بربکم ، جواب دادند : قالوا بلی . لذت کلام در ایشان رسید ، از حق جمال خواستند تا عرفان بر کمال شود . حق حجاب جبروت برداشت و جمال جلال ذات بایشان نمود و انبیا و اولیا از تاثیر آن مست شدند و...محبت ثانی در رویت ثانی یافتند که هرکه بعد از امتحان در حجاب انسانی جوهر روحش ، به عوارض بشری  محتجب
. 1 مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین محمود بن علی ، 404
.2 عبهر العاشقین ، بقلی شیرازی ، شیخ روز بهان ، صص 3-132 
     3 . مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ، کاشانی ، عزالدین محمود بن علی ، 404
نشود و... آن شاهد اول بی زحمت حدثان اینجا بازیابد و محبت بر محبت بیفزاید و مشاهده ی سوم رویت اعظم است ."1   غایت و نهایت محبت ، زمانی است جسم و روح هم جنس شوند که می توان از آن تعبیر به عشق کرد .
     اقسام عشق ...
ابن عربی عشق را به سه نوع  طبیعی و روحانی و الهی تقسیم کرده  و در توضیح آنها گفته : هدف عشق روحانی ، همانند شدن به محبوب و شناخت ارزش اوست وعشق الهی همان حب خدا به بنده و حب بنده به پروردگارش ، همان طور که خداوند می فرماید : ایشان را دوست می دارد و ایشان او را دوست می دارند .
در تقسیم بندی دیگر ، روزبهان بقلی شیرازی عشق را به پنج قسم ، تقسیم نموده :"الهی ، عقلی ، روحانی ، بهیمی و طبیعی و برای هر یک خصوصیاتی را بیان نموده : عشق الهی ، مخصوص اهل مشاهده ، عشق عقلی از آن اهل معرفت ، عشق روحانی خاص خواص آدمیان ، عشق بهیمی مخصوص اراذل و عشق طبیعی از آن عموم خلق است و عارف معتقد است امنتی که خدا به انسان داد ، همان عشق است ."2
   برخی دیگر عشق را به اعتبار معشوق به دو قسم حقیقی ومجازی تقسیم نموده است :حقیقی آنست که معشوق آن خداست و مجازی آنست که معشوق آن  غیر خداوند باشد .البته گفته شده که این عشق مجازی می تواند راهنما و رهبر به سوی عشق حقیقی باشد به شرط اینکه "از آن پی به جمال الهی برد ."3
و نیز این اشعار موید مطلب مذکور می باشد :
     ای بسا کس را که صورت راه زد                                                     قصد صورت کرد و بر الله زد
بهر فرجه  شد یکی  تا  گلستان                                                        فرجه ی او شد  جمال باغبان
     رفت موسی کآتشی آرد به دست                                                       آتشی دید او که از آتش برست
       1. عبهر العاشقین ، بقلی شیرازی ، شیخ روز بهان ، صص 3  -122
       2. مبانی عرفان و تصوف. انصاری ، قاسم ، ص 90
       3. عرفان اسلامی ، جعفری علامه محمد تقی ، ص 186 
         
نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 186 بازدید
بازدید دیروز: 202 بازدید
بازدید کل: 2861786 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [803]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]