عنوان : آشتی عقل و عشق
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
کاری از: سیده راحله موسوی
اقسام عشق
«نخستین تقسیمی که برای عشق از منظر حکیمان مسلمان قابل طرح است که تقسیم عشق به حقیقی و مجازی است: نزد حکیمان مشاء نیز عشق بر دو قسم است: حقیقی و مجازی. عشق حقیقی، یعنی عشقی که معشوقش حقیقی است. زیرا حقیت مطلق و جمیل بالذات است و آن همان عشق عارفان راستین به حق است. اما عشقی که معشوقش مجازی است. جمال و کمالی که در معشوق وجود دارد از آن او نبوده و عاریتی است. عشق مجازی را بر دو نوع تقسیم میکنند.
عشق حیوانی که هدف ارضای شهوت است. اما عشق نفسانی مجازی، علاقهی نفس عاشق به حسن و شمایل معشوق که منشأ آن سنخیت و هم شکلی بین نفس عاشق و معشوق در ذات و جوهر است.
شیخ اشراق و ملاصدرا نیز در برخی آثار خویش به این تقسیمبندی اشاره نموده و آن را باور دارند».
«یکی دیگر از تقسیمهای مطرح در عبارتهای صدرالمتألهین تقسیم عشق به اکبر، اصغر و اوسط است. مقصود وی از عشق اکبر ناظر به زمانی است که معشوق انسان تنها خداوند باشد (یحُبُّهم و یُحبّونه) که مخصوص انسانهای کامل و واصلین به مقام انسان کامل است.
«عشق اوسط» که در سوره آل عمران آیه 191 به آن اشاره شده: آنانی که در حال ایستادن و نشستن و به پهلو خوابیدن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین فکر میکنند «پروردگارا این عالم را بیهوده نیافریدهای».
پاک و منزهی، پس ما را از عذاب دوزخ نگاهدار.
و مقصود از «عشق اصغر» عشق بین انسانهاست. از آن حیث که انسان مظهر و تجلّی خداست و بشر نمونهای از عالم کبیر که همان کتاب حق و تصنیف الهی است، میباشد».
سریان عمومی عشق از دیدگاه فلاسفه
«عشق و جذبه یک حقیقت ساری و جاری در جهان و نیرویی حاکم و قاهر بر همهی اجزای عالم یا دستکم به عنوان یک ویژگی ذاتی و عمومی این اجزاست.
محققان از عرفا میگویند که عشق و محبت پایه و اساس زندگی و بقای موجودیت عالم است زیرا تمام حرکات و سکنات و ؟ خروش جهانیان، براساس محبت و عشق است و بس».
«برخی فلاسفه، قائل به سریان نیروی مقدر عشق در سراسر ملک وجود است و آن را در همهی هویات چه مرکبات و چه بسایط، چه مادیات و چه مجردات، از ضعیفترین درجهی وجود گرفته تا قویترین مرتبهی آن جاری و ساری میداند. رساله العشق ابنسینا در حقیقت اشارهای است به حکایت شکایت «نی» از «جداییها» و داستان عشق «نی» به «نیستان» که از آن غریب مانده است. عالم وجود هم به سبب دور ماندن از «اصل» خویش از شوقی سوزان و عشقی گدازان به «مبدأ» هستی آبستن است که جویای روزگار وصل به آن سرچشمهی هستیها و کمالات است.
صدرالمتألهین هم اگرچه همهی حرکتها را در جهان ماده به حرکت جوهری برگردانده، ولی معتقد است که فرشتهی الهی عشق محرک اصلی و بانی اساسی حرکت جوهری در ماده است و همهی ذات عالم از سیر و حرکت عشق متأثرند».
عشق شگفتانگیزترین پدیدهی روانی
«اصولاً پدیدههای روحی قابل مشاهدهی فیزیکی نیستند چون آثار و خواص پدیدههای مادی و طبیعی را دارا نیستند. درک پدیدههای روانی، فقط با تجربهی شخصی آن امکانپذیر است و تا زمانی که هرکسی خودش با تجربهی درونی و شخصی یک نمود روانی را دریافت نکند به وسیله الفاظ مفاهیم و قرائن نمیتوان برای آن کس، چنین نمودی را قابل درک ساخت. اثبات علمی و تجربی عشقی که در افراد انسانی، درک میکنیم در غیر انسان بسیار مشکل و یا محال است».
عشق در سه مکتب مشاء، اشراق و حکمت متعالیه
یکی از اختلافهای جدی بین حکیمان عقل محور با غالب عارفان مسألهی علت ایجاد عالم است. این مسأله که از لواحق بحث تقابل عقل و عشق است همواره موجب بروز برخی نزاعها بین عارفان و حکیمان عمدتاً غیر مسلمان گردیده است.
به عقیده عارفان پیدایش و خلق عالم به نور عشق صورت گرفته، نه به علم و عقل. موجود بسیط حقیقی خداست و الباقی نمود. در این دیدگاه عشق و حبّ صفت برای وجود است و از آنجا که تنها موجود حقیقی در عالم خداست، پس تنها رابطهی عاشقانهی موجود در عالم، رابطهی عاشقانهی خدا با ذات خود است.
راست گویم عشق مصداق حق است در حقیقت عشق، حقّ مطلق است
«در بین حکیمان اسلامی و پیش از دو مکتب اشراق و متعالیه، ابنسینا نخستین کسی است که بحث از تجلّی عالم به نور عشق را پذیرفته و به این مطلب که عالم مظهر و نمود حق است اذعان کرده است. و چه موجودات امکانی عالم خود این حقیقت را شهود کنند یا از دریافت این امر ناتوان باشند خیر مطلق برای عاشقش تجلی میکند و عالیترین درجة تجلی ـ اتحاد بین عاشق و معشوق ـ آن است که قبول تجلی از طرف عاشق به صورت حقیقی یعنی به بهترین صورت ممکن باشد».
«بعد از ابنسینا هم، این اندیشه که عالم تجلّی نور عشق است در بین حکیمان اسلامی پذیرفته شده است. شیخ اشراق با ابتنای آفرینش بر عشق مینویسد: «اگر عشق و شوق به خدا نبود، هیچ حادثی حادث نمیشد و هیچ موجودی به وجود نمیآمد».
ملاصدرا نیز ضمن تأکید این نظر که عامل بقا و استمرار حیات موجودات امکانی نور عشق است آفرینش و پیدایش را نیز از پرتو نور عشق دانسته و عشق معشوق به شئون وجودی را عامل اصلی در تکوّن ماسوی الله میداند.
حاصل آنکه در تفکر حکیمان اسلامی به ویژه نزد سه مکتب اصلی آن؛ یعنی مکتب مشاء، اشراق و حکمت متعالیه نه تنها بین عقل و عشق تعارضی نیست بلکه رابطهی این دو طولی بوده و همواره عشق در استمرار راه عقل مجازی انسان را به عقل حقیقی که همان مقام عشق تام و تمام است میرساند».
نظر قرآن و سنّت در باب عشق
آنچه از مجموع ملاحظات در منابع اسلامی میتوان، ره توشه کرد آن است که:
عشق و شیدایی و شیفتگی نسبت به حضرت رب الأرباب، پیوسته مطلوب معصومین بوده است که این امر را به بیانات مختلف و متعدد از پروردگار خود میخواستهاند. بنابراین به طور قطعی میتوان گفت برترین خیر و کمالی که انسان میتواند و باید از خدا طلب کند، همین محبت وافر و معرفت سرشار است.
البته نصّ این اصطلاح یعنی «العشق بالله» و نظیر آن شاید در مآخذ اسلامی یافت نشود ولی این معنا و مضمون در سخنان و دعاها و مناجاتهای معصومین (ع) در حدّ تواتر معنوی است.
محبت الهی در قرآن
«عرفا برای اثبات محبت الهی و اظهار حبّ خدایی به سه آیه از قرآن که معتبرترین منبع بحث از عشق است، استناد کردهاند که این سه آیه عبارتند از:
1ـ آیه 54 سوره مائده: یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه.
یعنی در مسیر سیر نزولی «یحبهم» تبلور و تجلی «عشق حق به خلق» است که خداوند عاشق است و بندگان صالح و صادق معشوق، ولی در سیر صعودی «یحبونهم» مظهر عشق خلق به حق است که بندگان شایسته عاشق و خداوند معشوق آنان است.
2ـ آیه 31 سوره آل عمران: قل إن کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله.
از آنجا که محب، همهی آثار و متعلقات محبوب را دوست دارد و به نشانهی محبوب دل مینهد، پس رسالت پیامبر (ص) که اثر و علامت آن محبوب جاودانه است؛ باید برای محب صادق مورد اطاعت و پیروی باشد. زیرا که وقتی محب آثار محبوب را دوست داشت به آن ارادت میورزد و تولی پیدا میکند.
3ـ آیهی 165 سوره بقره: یحبونهم کحب الله و الذین آمنوا أشدّ حباً لله.
مؤمن واقعی کسی است که قرآن تعریف میکند، عشق یعنی محبت کامل به خدا دارد. ایمان چیزی جز دلبستگی و سرسپردگی نیست که مرتبهی شدید دلبستگی همان عشق نامیده میشود. پس ایمان همان عشق است».
از سوی دیگر، انسان تنها یک قلب دارد و جان و دل انسان که محبت را جای میدهد به تصریح قرآن بیش از یکی نیست: «ما جعل الله لرجلٍ من قلبین فی جوفه». (احزاب/ آیهی4)
عرفان و علم و عقل
«عقل تنظیمکنندهی هدفها و وسایل در پدیدههای حسی و فعالیتهای مغزی و تجریدکننده کلیات است. آیا این فعالیت که عالم دیگری برای ارتباط با واقعیت است میتواند از عرفان مثبت تفکیک گردد؟
یک اصل کلی و با اهمیت وجود دارد که بدون توجه به آن نه تنها مسئلهی علم و عقل حل نمیشود، بلکه مسألهی عرفان هم حل نمیگردد و آن این است که هر موقعی که علم و عقل به عنوان دو امتیاز و عامل آرایش و غرور «من» انسانی تلقی گردند، تبدیل به یک حجاب و حجابساز میشوند.
همچنین عرفان حتی در بالاترین درجات سلوک نیز، اگر به عنوان امتیاز و وسیله آرایش ذات تلقی گشت، حجابی ضخیم میگردد که دیدهی دل را از شهود وجه الله میپوشاند.
حال، ثابت شد که علم و عقل با نظریه اصل هویت آنها و نه در حال خدمت به خود طبیعی نه تنها سد راه عرفان نیستند، بلکه از بهترین وسایل تقویت و همهجانبه ساختن عرفان میباشند. حکمت که تعلیم آن یکی از اساسیترین اهداف رسالت رسولان الهی است. با اولویت بسیار عالی از اساسیترین عوامل تقویت و درخشندگی عرفان مثبت میباشد. این مقام والا برای حکمت در این تعریف میآید که: حکمت عبارت است از معرفت لازم برای شناخت و دریافت اصول و قواعد کمال در عرصه دنیا و سرای ابدیت و به کار بستن آنها در مسیر حیات معقول».
عرفان و عشق
«با توجه به حقیقت عرفان مثبت و عشق حقیقی باید گفت که: چون عشق حقیقی عبارت است از قرار گرفتن در جذبهی کمال از طریق جمال و عرفان مثبت عبارت است از حرکت معرفتی و عملی در مسیر این جذبه، لذا این دو آرمان یک حقیقت را در بر دارند که عبارت است از گرویدن تکاملی در حرکت به بارگاه ربوبی، بنابراین این دو عامل تکاپو مکمل یکدیگرند. عشق حقیقی که صاحبش را با نیروی اشتیاق کمالجویی از راه گرایش به جمال در جاذبه کمال مطلق قرار میدهد عین عرفان حقیقی است که عارف به وسیلهی آن رهسپار کوی لقاءالله میگردد».
تقابل عقل و عشق
در سنت و سیرهی عرفان، همواره عقل در مقابل و معارض عشق قرار میگیرد. این تقابل و تعارض در واقع مقابلهی دو جریان اصلی و بزرگ در تاریخ فکر بشر است. یکی جریان فلسفهی استدلالی، عقلی ارسطویی که بر مدار عقل و برهان دور میزند و دیگری جریان حکمت شهودی اشراقی افلاطونی که برمبنای عشق و شهود بنا شده است.
عرفا در تقابل عقل و عشق، جانب عشق را گرفته و به کفایت و تدبیر عقل اعتقادی ندارند. باید یادآور شویم آن عقلی که اهل معرفت به آن معتقد نیستند، عقل جزئینگر یا عقل حسابگر و عقل هیولانی است نه عقل رحمانی که «اوّل ما خلق الله» است.
عقل دفترها کند یکسر سیاه عقل عقل آفاق دارد پر ز ما
«اما مقصود از عقل کلی، عقل کامل بالغ است که همان نیروی قدسی درک و فهم و شعور در تشخیص نیک و بد و مصالح و مفاسد است. چنین عقلی زمینهی مناسب برای عروج به ذروهی عشق است.
از این عقل به عنوان «عقل ایمانی و عقل عرشی» هم یاد میشود که مورد مدح و ستایش پیشوایان معصوم قرارگرفته است» . حدیث مشهور امام صادق (ع) در جواب این سؤال که عقل چیست؟ و فرمایش امام (ع) که:
«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»؛ عقل همان چیزی است که با آن عبودیت و بندگی خدا تحقق مییابد و بهشت برین و رضوان حق بدست میآید».
«اما عشق، صفت آتش دارد و سیر او در عالم نیستی است، هرکجا رسد و به هرچه رسد فنابخشی پیدا میکند و چون آتش عشق سیر به مرکز وحدانیت دارد اینجا عقل و عشق ضدانآند. هرکجا شعلهی آتش عشق پرتو اندازد، عقل فسرده طبع خانه پردازد. ضدیت عقل و عشق اینجا محقق میشود که بازداند که عقل قهرمان آبادانی دو عالم روحانی و جسمانی است و عشق آتش خرمن سوز وجود برانداز این دو عالم است.
پس به حقیقت عشق است که عاشق را به قدم نیستی به معشوق رساند و عقل، عاقل را به معقول بیش نرساند و اتفاق علما و حکماست که: حق تعالی معقول عقل هیچ عاقل نیست زیرا که «لاتدرکه الابصار و لایکنفه العقول و…»
پس چون عقل را بر آن حضرت راه نیست، رونده با قدم عقل بدان حضرت نتواند رسید. از آنجا راه جز به رهبری رفرف عشق نتواند بود. اینجاست که عشق از کسوت ع.ش.ق بیرون آید و در کسوت جذبه روی بنماید» ،
«بعضی از مراتب و مراحل رشد و کمال از طریق عقل و استدلال امکان دستیابی به آنها نیست و به دلیل شرافت ویژهای که دارند از محدودهی ادراک عقلی فراترند، اما این فراتر بودن از حدّ درک عقل به معنای «خردستیزی» آن معارف و حقایق نیست.
ملاصدرا با وجود دفاعی که از حریم عقل و فلسفه به عمل آورد؛ اما هیچگاه این منبع معرفتی را برای هدایت بشر و وصول او به کمال نهایی و شناخت حقایق عالم کافی ندانست».
دیدگاه قرآن از ادراک شهودی
«در قرآن کریم، آیات فراوانی یافت میشود که بیانگر نوعی معرفت خاص است که نه از راه درس و بحث و مطالعه و یا فکر و اندیشه و تعقل به دست میآید و نه از طریق حس و تجربه، بلکه تنها از طریق سیر و سلوک به سوی خدا و تزکیهی باطن کسب میگردد، آن را معرفت و شهود عرفانی مینامیم که قرآن علاوه بر رسمیت شناخت آن مقامی برتر و بالاتر و شأنی عظیمتر برای چنین معرفتی در مقابل معرفتهای حسی و نقلی و عقلی قائل است.
یک دسته از آیات بر مطلب فوق دلالت دارند. آیاتی که تقوا را عامل تمیز میان حق و باطل و مایهی فزونی علم و معرفت میدانند، «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر تقوا پیشه سازید خدا برای شما فرقان قرار میدهد».
یعنی از راه پاکسازی نفس از آلودگیها و گناهان و عمل به شریعت میتوان به سوی معرفت دست یافت که مایهی روشنبینی و بصیرت قلبی شده و باعث میگرد انسان رأی صحیح را از ناصحیح تمیز دهد».
و دستهای از آیات به مراتب یقین اشاره دارند و مانند علمالیقین، عینالیقین، حقالیقین، کلا لو تعلمون علمالیقین، لتروّن الجحیم، ثم لترونها عینالیقین.
«لفظ یقین، همان معرفت جازم و قطعی و شهودی است که خالی از هرگونه تردید است و عبادت و پرستش واقعی خداوند موجب پیدایش این نوع از معرفت میشود، علامّه میگوید: از این آیه فهمیده میشود که پرستش واقعی خدا منتج به یقین است».
علامّه حسنزاده آملی مینویسند که: «فلسفه حرف میآورد و عرفان سکوت، آن نور است و این نار، از آن خداجوی شوی و از این خداخوی، آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
نتیجه
به راستی «آیا عشق ورزیدن به عبادت و عبودیت و مصداق «أفضل الناس من عشق العباده» قرار گرفتن بدون آنکه معبود انسان، معشوق او بوده باشد تحققپذیر است؟ و آیا به دست آوردن رحمت و کرم بینهایت موجودی که هستی و نیستی، همه و همه رهسپار کوی اویند و از گرداب مرگ زای عشقهای موهومی و خیالی به ساحل حیات بخش مودت صمیمانهی به حضرت حق، میگریزند دیگر مجالی برای عیبجویی و خردهگیری باقی میگذارد؟
نگارنده بر این باور است که بین عقل و عشق تعارضی نیست، بلکه رابطهی این دو طولی است، عقل و برهان پای افزار وادی عشقاند و عشق استمرار راه عقل مجازی، که انسان را به عقل حقیقی همان مقام عشق تام میرساند.
و عقل که نوری است مخلوق و حجت الله باطنی و اشرف مخلوقات، در اصل پیدایش مرهون جلوهی عشق الهی است. و هرکجا که عقل بیشتر مییابیم، عشق ظریفتر و ثابتتر چنان که سید کائنات (صلوات الله علیه) عاقلترین و عاشقترین موجودات بود.
امیر قافلهی عشق، حضرت علی (ع) فرمودهاند: «أعقل الناس، أقربهم من الله». عاقلترین مردم مقربترین آنها به خدایند. به این امید که ما نیز انسانهای وارستهای شویم که با گامهای خلوص و گذشت و ایثار از دام عقل رهیده به ذروهی رفیع عشق و سکوی بلند محبت پرواز کنیم. ان شاءالله
منابع و مآخذ
1ـ اشارات و تنبیهات، ابنسینا، ترجمه و شرح ملکشاهی، تهران، سروش، 1375.
2ـ اصول کافی، ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی، ترجمه و شرح مصطفوی، اسوه، چاپ دوم، جلد 4، 1372.
3ـ تاریخ فلسفه و تصوف، علی نمازی شاهرودی، مؤسسه تحقیقات و انتشارات ذکر، چاپ سوم، 1367.
4ـ تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، امیرکبیر، نشر فرهنگی رجا، جلد 4، 1363.
5ـ تربیت عقلانی، محسن ایمانی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1378.
6ـ رسالهی عشق و عقل، شیخ نجمالدین رازی، تصحیح دکتر تقی تفضلی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1345.
7ـ شیعه در اسلام، سید محمد حسین طباطبایی، تهران، انتشارات دارالتبیلغ اسلامی، 1346.
8ـ عرفان اسلامی، علامه محمد تقی جعفری، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه، چاپ سوم، 1378.
9ـ عشق در سه مکتب، مشاء، اشراق و حکمت متعالیه، علی کریمیان صیقلانی، قم، انتشارات اسلامی 1386.
10ـ عشق، عاشق، معشوق، کاظم محمدی، انتشارات نور فاطمه (س)، چاپ اول، 1364.
11ـ عقل در اخلاق از نظرگاه غزالی و هیوم، حسینعلی شیدان شید، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1383.
12ـ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سید جعفر سجادی
13ـ فلسفه عرفان، سید یحیی یثربی، ناشر مؤلف، چاپ اول، 1366.
14ـ مبانی فلسفی، عشق از منظر ابنسینا و ملاصدرا، محمد حسین خلیلی، مؤسسه بوستان کتاب، قم چاپ اول، 1382.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |