عشق بحری آسمان در وی کفی چون زلیخایی اسیر یوسفی دور گردون راز جذب عشق دان گرنبودی عشق کی گشتی جهان جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد وچالاک شد آتش عشق است کاندرنی فتاد جوشش عشق است کاندر نی فتاد مرحبا ای عشق خوش سودای ما ای دوای جمله علت های ما عشق جوشد بحر را مانند ریگ عشق سازد کوره را مانند دیگ عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را بی گزاف عشق آن شعله است کو چون برفروخت هرچه جزمعشوق باقی جمله سوخت با که گویم در همه ده زنده کو سوی آب زندگی پاینده کو عشق را صد ناز و استکبار هست عشق با صد ناز می آید به دست تو بیک خاری گریزانی زعشق خودبجز نامی چه میدانی زعشق هرچه جزعشق است شد ماکول عشق درجهان یک دانه پیش نول عشق عشق از اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز با محمد بود عشق پاک جفت بهر عشق او خدا لولاک گفت منتهی در عشق او چون بود فرد پس هم او را زانبیا تخصیص کرد من بر آن افراشتم چرخ سنی تا علو عشق را فهمی کنی گرنبودی بهره عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را در نیاید عشق در گفت وشنید عشق دریایی است قصرش ناپدید هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن. چون عشقی حقیقی از جانب معشوق واقعی در باطن جان و ذات قلب پرتو افکن شود آدمی در راه او و برای او وبخاطر او وبرای رسیدن به وصال او سر از پا نخواهد شناخت و همه چیز خود را فدای آن محبوب محبان و عشق عاشقان خواهد کرد.(ص 406 همان کتاب) چه اندازه لازم است ما درباره صفات و فیوضات این عشق خدایی کمی فکر کنیم و قدرتهای بزرگ و جلوه های آسمانی آن را پیش خود تصور وتصویر نماییم زیرا که این عشق خدایی در ذات جان و روان هر انسانی موجود ولی نهان است.(ص408) تفکر و تصور در آن باب تخم آن عشق را که خداوند با اراده خود در زمین روح ما افکنده است بیدار میکند و آنگاه مارا هیچ نباشد از وجود خود بوسیله نوری وحرارتی و جنبشی آگاه می سازد.(ص408) لیکن برای شنیدن ندای این عشق نهانی داشتن گوشهای باطنی دل شرط است و آن را با گوشهای حسی و گوشتی نمی توان شنید. تا نگردی آشنا زین پرده بوئی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (ص408) از این جهت از عشق خدائی نمی توان با کلمات چنانکه شایدوباید تعبیر نمود زبان و کلمات آن تعلق به عالم ماده و صورت دارند ولی این عشق خدائی از عالم مجرد لاهوتی است بنابراین زبان و کلمات از توصیف حال و صفات این عشق عاجزند وهر چه در این باب گفته شود این عشق از آن بالاتر است.(ص408) چنانکه یک زن که هنوز هیچ بچه نزائیده ومادر نشده است آن حال پرذوق درونی را که یک مادر پس از زائیدن بمحض اینکه نخستین بار چشمش به صورت بچه خود افتاد احساس میکند هرگز درک وحس نمی تواند کرد.همانطور حال آن کسی که در خلوتگاه دل او پرتو عشق خدائی تولد می یابد جز برای خود او معلوم نتواند شد و کسی که آن حال را در درون خود حس نکرده باشد بوئی از آن حال نتواند برد چه بگفته جلال الدین :حال پخته را خام کی تواند دانست!(ص409) با وجود این همین عشق نفسانی وحیوانی بشر که پرتو آن در برابر نور عشق خدائی مانند روشنائی کرم شب تاب در برابر آفتاب است برای ما یک فکر باریکی درباره عشق خدائی تواند داد. لکن کسی که در همه زندگانی خود هرگز از دریچه عشق مجازی بشری نگاهی نکرده و به حریم آن داخل نشده یعنی عاشق و بیدل نگشته است اگر همه کتابها وقصه ها وافسانه ها را که از روز نخست تاکنون درباره عشق نوشته شده است بخواند وهمه سوز وگدازها و دردوذوق های عشق را از زبان آتش فشان شوریده ترین دلباختگان جهان بشنود وباز هم از ماهیت این عشق بوئی نخواهد برد.(ص409) آری تا پروانه گوشه پر خود را در شعله شمعی نسوزانده باشد از ذرات آتش آگاهی نمی تواند داد لیکن سوز آتش عشق خدائی قابل قیاس با سوز شمع جهانی و عشق انسانی نیست.(ص409) در کتاب عبهرالعاشقین آورده:عشق تخم فعل قدیم است در زمیت دل به آب صفای صفت بر لذت اسرار آورده وعروق جان جان در شفاف اصلی از صوافی صفت بوسائط فعل آب خورده این شجر بیخ مهر در گل آدم دارد و سر سوی آسمان قدم دارد اصلها ثابت و فرعها فی السماء همیشه بر دهد و در حرکات انفاس عشاق ثمرهای الفت و محبت و لذت و حکمت دهد تا بدان بیاسایند.(ص410) گهی گریان گهی خندان گهی سوزان گهی سازان باشند گه جوهر طینت آدم را به آتش محبت بسوزند گه با ترنم نوای ازل بسازند گه در سکر گه در صحو گه در محو گهی در قبض گهی در بسط گهی در خوف گهی در رجا گهی در فراق گهی در وصال نه در فراقش منزلی نه در وصالش محلی اینچنین عاشقی را حق در این جهان بمدارج عشق انسانی به معراج عشق رحمانی برساند.(ص410) جوهر اصلی که کل دل است در گل دل همرنگ خود کند و نجوای عشق بر آرد بعد از تهذیب سلطان عشق در مسکن عشق خوش بنشیند عقل طبیعی را با نفس حیوانی از زمین دل به زندان طبیعی به بند مجاهد عشق برنهد و زمین (واشرقت الارض بنور ربها)در این جهان التباس به نور تجلی طور قدرت منور ومصفا کند اعوان شیاطین که تخم و ساوس ممزوج به تخم شهوت در زمین طبیعت می پاشند تا حنظل کفر و ضلالت می رویانند لاله زار و گلزار عشق در جان عاشق تباه می کنند و از حواشی عرصه دل برانند.(اصول اساسی روانشناسی 417 )(ص410) دل را احوال پیدا شود و از کئوس افعال شراب ربانی باز خورد روح را مدارج معارف پدید آید سر را معارج توحید کشف شود از این عالم که عین افعال است به عین صفات سیر کند و از صرف احوال حقایق طرق مشاهده آموزد.(ص410) تا نشوئید به می دفتر دانائی را نتوان پای زدن عالم رسوائی را آن که سرباخت به صحرای هوس میداند که چه سود است بسراین سر سودائی را سرنوشت ازلی بود که دام غم عشق جای دادند به دل لاله صحرائی را برو از گوشه نشینان خرابات بپرس لذت خلوت وخاموشی وتنهائی را دعوی عشق و شکیبا زکجا تا به کجا عشق در هم شکند پشت شکیبائی را نیست جائی که نه آنجاست ولیکن جوئید در دل خویشتن آن دلبر هرجائی را برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر تاببینی همه سو جلوه لیلائی را یافتم عاقبت این نکته کزو یافته اند دلفریبان همه سرمایه زیبائی را وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت سرمه روشنی دیده بینائی را.(ص411) آن که طالب این عشق است باید دل از غیر او برگیرد و آنچه خواهد برای او خواهد مرد غواص تا دل از ملک جان برندارد روا نبود که دست طلب او به مروارید مراد رسد و کسی که در طلب جمال وجلال اوست قصد نجات اعظم کرده باید دست از هرچه جز اوست بشوید.(ص411) ژنده پوشی در مجلس موسای کلیم نعره برکشید موسی از سر تندی بر وی بانگ زدجبرئیل آمد که ای موسی خدا گوید:در مجلس تو صاحب درد وخداوند دل همان یک مرد بود که برای ما به مجلس تو آمد تو بانگ بر وی زدی هر چند عزیزی وکلیمی اما سری که ما در زیر گلیم نهاده ایم دیده نمیشود آن اشتیاق به جمال ماست که دوستان را به وجد آورد تقاضای جمال ماست که دلهاشان در عالم خوف و رجا و قبض وبسط کشد هر دیده که از دنیا پر شد صفت عقبی در وی نگنجد وهر دیده که صفت عقبی در وی قرار گرفت از جلال قرب ما وعز وصال بی خبر بود نه دنیا ونه عقبی بلکه وصال مولا.(ص411) اما صادق علیه السلام در متن روایت باب محبت می فرماید:چون عشق حق بر قلب عبد بتابد از هر شغلی وذکری جز حضرت او خالی شود.(ص412) عاشق خالصترین وراستگوترین ووفادارترین وپاکترین وباصفاترین ومطیع ترین مردم ازنظر عمل و ذکر وورد ونفس وجان است.(ص412) به هنگام مناجات عاشق خداوند بر ملائکه وی مباهات می کند و ملائکه به دیدن او افتخار می نمایند و به سبب او بلاد را آباد ومعمور مدارد و بکرامت و حرمت آنان به دیگران حرمت می گذارد دعای بندگان را به عزت آنان مستجاب می نماید وبلا را به رحمتش به سبب بزرگواری آنان از مردم دفع می نماید اگر خلایق منزلت وقدر آنان را نزد خدا بدانند هر آینه تقرب می جویند به حضرت او بوسیله ایشان وخاک قدمشان را توتیای دیده خود کنند.(ص412) امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:آتش عشق خدا واقعیتی است که به هر چه عبور کند آن را می سوزد و نور الهی حقیقتی است که به هر چه بتابد آن را منور نماید و رحمت حق بر هرچه افتد بدو فیض رساند ونسیم الهی بر هر چه وزیدن گیرد سبب حرکت و نموش شود وباران الهی بر هر چه ریزد آن را احیا کند ودر زمین الهی هر نعمتی که مناسب آن زمین باشد روید پس خدای بزرگ هر که را دوست بدار هر چه از ملک و مال خواهد به او دهد.(ص412) پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:هرگاه خداوند دوست بدارد بنده ای را محبت او را در دل برگزیدگان خود از اولیا واصفیاء ودرارواح ملائکه وساکنان عرش می اندازد تا محبوب پاکان و ملکوتیان شود ونیز برای او در روز قیامت رخصت شفاعت دهد!!(ص412) دوستی کننده در راه خدا(ص415 ازعرفان اسلامی از حسین انصاریان جلد 12) در باب دوستی ورفاقت در راه خدا وشئون این حقیقت الهیه و واقعیت دینیه در شرح حدیث شصت ویکم در جلد دهم و باب هفتادم و هفتادوهشتم در جلد یازدهم بنحو مفصل مطالبی ذکر شدهدر اینجا فقط به ترجمه اصل روایت اکتفا میکنم.(ص419از همان کتاب) آن که در راه خدا وبرای خدا دوستی میکند در حقیقت دوست خداست پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:انسان با محبوب خود است پس هر کس کسی را برای خدا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته و کسی خدا را دوست ندارد مگر اینکه خداوند او را دوست دارد به این معنا که این محبت طرفینی است آنکس که عاشق خداست خدا هم عاشق اوست.(ص419) پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:بهترین مردمان بعد از انبیاء واوصیاءدر دنیا وآخرت عاشقان خدا و دوستداران بندگان خدا در راه خدایند.(ص419) هر دوستی ای که برای خدا نباشد مورث دوری از رحمت خدا است واین چنین دوستی از شائبه عداوت خالی نیست اما آن دو نفری که برای خدا با هم دوست اند از این امور مصون اند که این دو دوستی از یک چشمه اند و در طریق زیادت و دور از نقصان و کم شدن.خداوند می فرماید:روز قیامت بعضی از دوستان با یکدیگر در عداوت ودشمنی بر می آیند مگر اهل تقوا که دوستی دنیاشان در قیامت هم ادامه دارد چرا که اصل وریشه دوستی تبری از غیر محبوب است.وامیرالمومنین علیه السلام می فرماید:خوش ترین حقیقت ولذیذترین واقعیت در بهشت عشق خدا و عشق در راه خداست وبر این نعمت شکر خداوند مهربان فرمود:آخردعای ایشان در بهشت حمدالهی است.(ص419و420) در پایا ن به ذکر ترجمه آیاتی ازقرآن و ترجمه روایاتی از بزرگان ونتیجه ای که ازاین تحقیق به دست آوردم می پردازم. ترجمه آیات باب محبت (این آیات از کتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان می باشدجلد 1صفحه268) خداوند ایمان و ارتباط با خودش را محبوب شما گرداند و ان را در دلهای شما قرار داد اینان و ضد ان چنین دل اراسته ای دارند اهل رشد و هدایتند.(حجرات 7 )(ص268 از همان کتاب) ایمان خط ارتباط بین انسان و الله است و در حقیقت میخواهد در این آیه به این معنی اشاره کند که وقتی خداوند به شما توفیق شناخت حقایق را عنایت کند آن حقایق محبوب شما خواهد شد.(ص269) ای پیامبر بگو اگر به خدا عشق دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد و گناه شما را ببخشد خداوند آمرزنده و مهربان است.(آل عمران 31 )(ص269) ادعای خدا دوستی بدون شناخت پیامبر و اطاعت از آن حضرت که مبلغ فرهنگ الهی است کاملا بی مورد است.(ص269) قرآن مجید بارها از مردم دعوت کرده است پیامبر را بشناسند پیامبری که پرونده قبل از بعثتش روشن است و از ابتدای ابلاغ نبوت دلایل و براهین واضحی همراه او بوده و تمام عوامل تصدیق شدن را خداوند با او قرار داده بود و برای هیچکس عذری در برابر او نبود و حجج او را دیدند و برای آنان معلوم شد که تنها عامل سعادت دنیا و آخرت آنان رسالت پیامبر بود به او به شدت علاقمند شدند و علامت آن علاقه و عشق اطاعت از قرآن و سنت او بود و از همین راه پاک باخته خدا شدند و در راه محبوب خود از همه چیز گذشتند ودر تاریخ بشر از بهترین عباد شایسته حق شدند.(ص269) سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و یاسر و سمیه و بلال و چهره هایی از این قبیل همانان بودند که پیامبر را به حقیقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند و از طریق تعلیمات آن حضرت خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند آری عشق به خدا محصول معرفت به پیامبر و دین خداست و بدون این معرفت و منهای آن عمل ادعای عشق به خدا بی مورد است.(ص269) ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه از دین خود برگردید به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنان را به شدت دوست دارد و آنان نیز عاشق خدایند نسبت به مردم مؤمن متواضع و خاکسارند و در برابر کافران مقتدر و مسلط در هر نوع جهادی(جهاد با مال و نفس و قلم و قدم)شرکت میکنند و از ملامت ملامت کنندگان باکی ندارند این فضل خداست که به هرکس بخواهد عنایت میکند خداوند را رحمت وسیع و بی انتهاست.(مائده 54 ) (ص270) راستی بدون شناخت راه الله انسان به چنین صفاتی که در این آیه شریفه آمده میتواند آراسته گردد؟ انسان تا معرفت به صراط مستقیم پیدا نکند و از راه فکر و اندیشه و معرفت و شناخت یقین به واقعیت پیدا نکند به آن راه عشق پیدا نمیکند و به مراتب لازم آراسته نمیگردد و این راه خداست که انسان پس از مطالعه و دقت در آن می یابد که تنها راه نجات است و چگونه انسان بعد از یافتن راه نجات به آن عشق پیدا نکند و به لوازم آن راه دل نبندد؟(ص270) وچون این راه از خداست و نیز منتهی به حضرت اوست و علاوه بر این تنها راه اتصال به خدا همین راه است و این راه وسیله وسبب است و اصل و هدف الله است عشق به راه و عمل به لوازم آن نتیجه اش عشق به خداست.وهرچه شناخت و معرفت بیشتر عشق شعله ورتر وآتشین تر خواهد بود.(ص270) این است که در بخش محبت آیه شریفه می فرماید:ویحبونه: انسانهایی که به شدت به خداوند عشق می ورزندوهمین عشق عامل حرکت آنان به سوی اوست و مرکب این راه همان برنامه هایی است که در آیه ذکر شده و اینان فراق بین خود و محبوب را با انجام شایسته ترین اعمال که دستور خود حق است تبدیل به وصل میکنند.آنان که ایمان آوردند کمال عشق و محبت را مخصوص به خدا دارند(بقره165)(ص270) ایمان آورندگان چرا نهایت عشق را به خدا نداشته باشند مگر خالقی وبارئی ومصوری واولی وآخری وظاهری وباطنی ورازقی وبدیعی ومقدری وحکیمی ومطهری ومنوری ومیسری ومبشری ومنذری ومقدمی ومؤخری وعاصمی وقائمی ودائمی وراحمی وسالمی وحاکمی وعالمی وقاسمی وقابضی وباسطی وغنی ووفی وعلی وملی وحفی ورضی وزکی وبدی وقوی وولی واحدی وواحدی وشاهدی وماجدی وحامدی وراشدی وباعثی ووارثی وضاری ونافعی وسامعی وجامعی وشافعی وواسعی وموسعی وجلیلی وجمیلی ووکیلی وکفیلی ودلیلی وقبیلی ومدیلی ومنیلی ومقیلی ومحیلی وغافری وساتری وقادری وقاهری وفاطری وجابری وذاکری وناظری وناصری وعفوی وغفوری وصبوری وشکوری ورؤوفی وعطوفی ومسؤلی وودودی وسبوحی وقدوسی وناطقی وصادقی وفالقی وفارقی وفاتقی وراتقی وسابقی وسامقی وسمیعی ورمیعی ومنیعی وکبیری وقدیری وخبیری ومجیری جز او خبر دارند؟!(دعای جوشن کبیر)(ص271) مگر انسان با شناخت این صفات به این معنی نمیرسد که همه چیز انسان اوست و غیر او برای انسان چیزی نیست در این صورت چرا انسان کمال عشق را به قول آیه شریفه مخصوص به حق نگرداند.(ص271) این نکته را نباید ناگفته گذاشت که آنان که از طریق معرفت عاشق حقند خداوند هم عاشق آنهاست ودر حقیقت این عشق طرفینی است عشق عبد به حق و عشق حق به عبد.خداوند بزرگ در قرآن مجید در ده مورد به عباد عزیزش آنان که در عشق و عمل می سوزند اعلام محبت وعشق کرده که تنها به ذکر موارد محبت حق به عبد اشاره میشود وشرح هر کدام بتناسب ابوابی که در کتاب آمده خواهد آمد.(ص271) خداوند آنان که از اعمال ناشایست دست بردارند و به سوی خدا به حرکت آیند و نیز پاکیزگان و دور از هر آلایش را دوست دارد.(بقره 222 )(ص271) در اینجا باید توجه داشت که منظور از طهارت در آیه شریفه طهارتی است که به دستور خداوند به دست می آید نه هر کس که خود را شستشو کند مورد محبت خداست.(ص271) به هنگامی که برنامه ای را تصمیم گرفتی با تکیه بر خدا انجام بده به حق که خداوند تکیه کنندگان بر الله را دوست دارد.(آل عمران 156 )(ص271) بگو اگر خدا را دوست دارید مرا اطاعت کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد(آل عمران 31 ) (ص272) در این آیه اطاعت از پیامبر علت محبت حق به عبد است.(ص272) آری هرکس به عهد خود وفا کند و پرهیزکاری پیشه نماید پس به حق خدا خویشتن داران را دوست دارد.(آل عمران 76 )(ص272) اگرحکم کردی بین آنان به عدل حکم کن به حق خداوند آنان که به عدالت حکم میکنند دوست دارد.(مائده 42) (ص272) و چه پیامبرانی که مردان الهی در رکابشان مقاتله کردند پس از آنچه که در راه خدا به آنان رسید سستی ننمودند و ضعیف نشدند و از مبارزه در راه حق باز نایستادند و خداوند عاشق صابران است.(آل عمران 146 )(ص272) آنان که در وسعت و تنگدستی انفاق میکنند و خشم وغضب فرو می خورند و از بدی مردم در می گذرند چنین مردمی نیکوکارند وخدا دوستدار نیکوکاران است.(آل عمران 134 )(ص272) ای اهل ایمان هرکه از شما از دین برگردد بزودی خداوند قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند خواهد آورد.(مائده 54 )(ص273) خدا مردمی که مانند سد آهنین در مقابله با کفار هم دست و پایدارند بسیلر دوست دارد.(صف 54) (ص273) ترجمه روایات باب محبت (ازکتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان جلد1صفحه 273) در این قسمت هم همانند فصل آیات از توضیح مقدماتی که منجر به عشق ومحبت میگردد صرف نظر میشود زیرا در مقالات گذشته به خصوص در مسئله معرفت و شناخت که اصلیترین علت برای به دست آوردن محبت و عشق است سخن رفت تنها به ذکر روایاتی که ارزش عشق و اهمیت محبت و گاهی تنفر را نشان داده اند اکتفا میگردد.(ص273) از رسول الهی است که هرکس عاشق او شد خودداری از گناه پیشه کرد و عشق خود رااز نااهلان پنهان داشت و مرد شهید از دنیا رفته(عبهرالعاشقین ص 8 )(ص273) پیامبر فرمود شما را خبر بدهم محبوبترین شما نزد خداوند و نزدیکترین شما به من کیست؟عرض کردند آری فرمود نیکوخلق ترین شما آن کس که دیگران در جنب او از کرامت و سهل بودنش بهره مندند و آنان که با دیگران می جوشند و دیگران نیز با آنان می جوشند.(همان مدرک ص 20 )(ص273) رهبر اسلام فرمود:زمانی که خداوند بهشت را آفریدو به دست قدرتش درختان آن را نشاند و نهرهایش را جوشانید به آن خطاب کرد به زیبایی من زیبا شو به عزت و جلالم در تو بخیل را جای نمیدهم!!راستی برای انسان غیر از بخل از انفاق مال در راه خدا چه بخلی بالاتر از این است که انسان از انعکاس عشق حق به خانه دل که خانه خود اوست بخل بورزد.و از آراستن خود به صفات الهی خودداری کند واز تابش انوار ملکوت در نفس پیشگیری کند ودر مدت عمر همانند حیوانات همتی جز شکم و شهوت نداشته باشد.(عبهرالعاشقین ص 31 )(ص274) پیامبر بزرگ در دعای خود عرضه می داشت:پروردگارا عشق خود و عشق کسی که عاشق توست و عشق عملی که مرا به عشق تو می رساند نصیبم کن.(همان مدرک ص 32 )(ص274) نتیجه گیری محبت حالی است که اگر از روی اخلاص باشد تحت هیچ شرایطی از بین نمی رود و دیگر جایی برای محبت غیر باقی نمی گذارد وحتی اجازه اندک توجهی به غیر را نمی دهد .توجه وعنایت محب تنها به مجبو- ب است. اگر محبت واقعی به خدا در دل انسانی باشد چنان ادبی نسبت به خدا پیدا می کند که دیگر حتی به خود اجازه نمی دهد که حوایج معمول خود را از او بخواهد چرا که میترسد این حوایج او را از محبوبش دور کند چرا که دوری از محبوب برای او عین نیستی و قنا است. هیچگاه در حضور محبوبش پارا از گلیم خود فراتر نمی گذارد و حد خود را نگه می دارد. ابو عثمان حیری می گوید اگر محب هوای خویش را اختیار کند خیانت کرده است به محبوب . و محب واقعی در راه دوست ازهمه چیز خود حتی از آبروی خود نیز می گذرد آنجنان که زلیخا در محبت و عشقش به یوسف از آبرویش گذشت. به دنبال محبت حسادت نیز می آید. حسادت از این جهت که دیگری نیز محبوب رادوست دارد.محب همیشه به دنبال رضایت محبوب است و همیشه سعی دارد که طوری رفتار کند که محبوب را خوش آید. به طور کلی محبت یعنی تسلیم محض بودن به محبوب است. اگر کسی به خدا واقعا محبت داشته باشد لحظه ای ارام و قرار ندارد چرا که مدام در این ترس است که مبادا کاری کند که خدا از او برنجد به همین جهت همیشه مواظب اعمال و رفتارش در پیشگاه خدا است. محب هرچه که از سوی محبوبش برسد را خوب ونیکو می بیند و هیچ وقت از محبوبش گله و شکایت ندارد . هرچه از سوی دوست رسد نیکوست . او چنان محو محبت محبوب است که دیگر جز او را نمی بیند و هرچه جز او سایه ای از محبوب است. فهرست منابع تحقیق 1-عرفان اسلامی شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه جلد اول از حسین انصاریان 2-عرفان اسلامی شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه جلد دوازدهم تز حسین انصاریان 3- ترجمه رساله قشیریه از بدیع الزمان فروزانفر
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد