عنوان: محبت
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
گردآورنده: گل مقام
فهرست
عنوان
مقدمه
تعریف محبت
عشق به حق
عشق یا بهترین میوه عالم ملکوت
دوستی کننده درراه خدا
ترجمه ایات باب محبت
ترجمه روایات باب محبت
نتیجه گیری
فهرست منابع
مقدمه
استاد امام رحمه الله گوید که محبت حالی شریف است چون حق سبحانه و تعالی گواهی داده است بنده را بدان وخبر دادست از دوست داشتن او بنده را وحق را تعالی و تقدس صفت کنند بدانک بنده را دوست دارد و بنده را صفت کنند بدانک حق را دوست دارد و محبت بزبان علماء ارادت بود و مراد قوم بمحبت ارادت نیست زیرا که ارادت بقدیم تعلق نگیرد الا آنک حمل کنند بر ارادت تقرب بدو جل جلاله و تعظیم او را و ما یاد کنیم از تحقیق این مسئله طرفی.
تعریف محبت (این تعاریف از کتاب ترجمه رساله قشیریه می باشدص554 تا ص 572)
اما محبت حق تعالی بنده را ارادت نعمتی بود مخصوص برو چنانک رحمت وی ارادت انعام بود پس رحمت خاص تر بود از ارادت و محبت خاص تر بود از رحمت پس ارادت خداوند تعالی آن بود که ثواب و انعام ببنده رساند و انعام را رحمت خوانند و ارادت او جل جلاله بدانک مخصوص کند او را بتقرب او و احوال بزرگ آنرا محبت خوانند و ارادت او یک صفت است بر حسب تفاوت آنچه بدو تعلق گیرد نامش مختلف گردد چون بعقوبت تعلق گیرد آنرا خشم خوانند و چون بنعمتهاء عام تعلق گیرد رحمت خوانند وچون تعلق برحمتی خاص گیرد آنرا محبت خوانند و گروهی گویند محبت حق سبحانه و تعالی بنده را مدح بود او را و ثنا کردن بر وی بنیکوئی پس معنی محبت او برین قول با کلام شود و کلام او قدیم بود.(ص554و555رساله قشیریه)
وگروهی گفته اند محبت او بنده را از صفات فعل او که او را بدان رساند چنانک گروهی گفته اند رحمت خدای ببنده نعمت وی بود بازو.(ص 555 همان کتاب)
گروهی از سلف گفته اند محبت او بنده را از صفات خبریست یعنی محبت او از صفات او بود.این لفظ اطلاق کنند و اندر تفسیرش توقف کنند.اما هرچه جز ازین است از آنچه معقول است از صفات محبت چون میل بچیزی و شاد بودن از چیزی وچنین حالتی که محب را بود با محبوب از مخلوقات آفریدگار قدیم سبحانه از آن همه منزه است.(ص 555و 556همان کتاب)
اما محبت بنده خدایرا حالتی بود که از دل خویش یابد از لطف آن حالت در عبارت نیاید و آن حالت او را بر تعظیم حق تعالی دارد واختیار کردن رضای او وصبر ناکردن ازو وشادی نمودن بدو وبی قراری از دون او و یافتن انس بدوام ذکر او بدل.(ص 556 همان کتاب)
ومحبت بنده حق تعالی را از روی میل و بهره یافتن نبود و چگونه تواند بودوحقیقت صمدیت مقدس است از دریافت و رسیدن بدو ومحب را وصف کردن باستهلاک در محبوب اولیتر بود از آنک او را وصف کنند ببهره یافتن از محبوب و محمبت را وصف نکنید بوصفی وحد ننهند بحدی روشن تر وبفهم نزدیک تر از محبت واستقصا درگفتار انگاه کنند که اشکال حاصل باشد چون اشکال برخاست بشرح دادن حاجت نیاید وعبارت مردمان بسیارست اندر محبت وسخن گفته اند اندر اصل درلغت.(ص556و557همان)
گروهی گفته اند حب نامیست صفای مودت را زیراکه عرب دندان سپید آب دار نیکو را حببالاسنان خوانند وبرین قول محبت جوشیدن دل بود و برخواستن او وبهم بر آمدن او بوقت تشنگی او بدیدار محبوب.(ص557 همان)
وگفته اند که مشتق است از حباب ماء وآن معظم اوبود باین نام خوانند زیرا که محبت غایت آن چیز بود که اندر دلت باشد از مهمات.(ص557 همان)
وگفته اند اشتقاق او از لزوم و ثبات بود چنانک گویند احب البعیر وآن بود که شتر فرو خسبد وبرنخیزد وبدین آن خواهند که محب بدل از ذکر محبوب غائب نبود.( ص557و558 همان)
وگفته اند حب گوشوار بود دلیل براین قول شاعر(ص558 همان)
تبیت الحیه النضناض منه مکان الحب یستمع السرارا
وگوشواره را حب خوانند یکی ازآن که بر گوش ملازم بود ودیگر آنکه اجزاء او متحرک بود و این هر دو معنی درست آید درحب.(ص558همان)
وگفته اند این از حب گرفته اند و حب جمع حبه بود وحبه القلب آن بود که قوام دل بدو بود حب را حب نام کردند بنام محل او.(ص558 همان)
وگویند که حب گرفته اند از حبه بکسر الحاء و آن تخمی بود که در صحرا روید حب را بدین سبب حب خوانند که او تخم حیاتست و همچنانکه این حب تخم نباتست.(ص558 همان)
وگویند حب آن چوبهای چهارگانه بود که بهم در گذارند تا سبو برآنجانهند.محبت را بدان سبب حب نام کردند که عز و ذل از محبوب تحمل کند. (ص558 همان)
و گویند که حب اشتقاق از آن حب است خنب که آب درو کنند که چون پر شود هیچ دیگر را درو راه نبود همچنین چون دل به محبت پر شود هیچ چیز دیگر به غیر محبوب او در او نگنجد.(558 و559همان)
و آنچه گفته پیران است . یکی از ایشان می گوید محبت میلی بود دائم به دلی از جای برخاسته.(ص559 همان)
کسی دیگر گوید محبت ایثار محبوب بود بر همه چیزها.(559همان)
و گفته اند موافقت حبیب بود به شاهد و غائب .(ص559 همان)
و گفته اند محبت محو محب بود به صفات او و ایثار محبوب بود به ذات. و گفبه اند محبت موافقت دل استبا مراد پروردگار.(ص5589همان کتاب)
و گفته اند محبت خوف ترک حرمت بود با قیام کردن به خدمت.(ص559همان)
ابویزید بسطامی گوید که محبت اندک داشتن بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندک از دوست. (559 همان)
سهل بن عبد الله گوید اطاعت کردن و از مخالف پرهیز کردن.(ص559 همان)
ابو علی رودباری می گوید محبت موافقت بود .(ص560 همان)
ابوعبدالله قرشی گوید محبت آن بود که خویشتن را جمله به محبوب خویش بخشی و هیچ چیز از تو نماند.(ص560همان)
شبلی گوید محبت را از آن جهت محبت نامیدند که هر چه در دل بود جز محبوب همه محو کند.(ص560 همان)
ابن عطا می گوید محبت اقامت عنایت بود بر دوام .(ص560)
ابو علی گفت محبت لذتی است و حقیقت آن حیرت است و سرگشتگی .(ص 560)
و نیز میگوید عشق آن بود که در محبت از جد درگذرد و حق تعالی را وصف نکنند به آن که از حد درگذرد پس او را به عشق وصف نکنند و اگر جمله دوستی خلق همه به یک شخص دهند به استحقاق حق سبحانه نرسد پس نگویند که بنده ازحد در گذنشت در محبت جق تعالی و حق تعالی را وصف نکنند به عشق و نیده را نیر در صفت او وصف نکنند به عشق پس نشاید وصف کردن حق به عشق بنده را ونه بنده را به عشق حق به هیچ وجه روا نباشد.(ص 561)
از شبلی حکایت کنند که گفت محبت رشک بردن بود بر محبوب که مانند توئی او را دوست دارد .(ص 561)
نصرابادی گوید محبتی بود که موجب او از خون برهانیدن باشد و محبتی بود که موجب خون ریختن بود .(ص 561)
سمنون گوید محبان حق تقالی به شرف دنیا و آخرت رسیدند زیرا که پیغامبر (ص)گفت مرد باز آن بود که اورا دوست دارد پس ایشان با خدای تعالی باشند .(ص 561و562)
یحیی بن معاذ گوید که حقیقت دوستی آن بود که به جفا کم نشود و به وفا زیادت نگردد.(ص 562)
و نیز می گوید راستگو نیست آنکه ادعای محبت کند و حدود وی نگاه ندارد.(ص 562)
جنید گوید چون محبت صحیح گردد شرط ادب برخیزد.
و در این معنی گفته اند
اذاصفت الموده بین قوم و دام ولائهم سمج الثنا (ص 562)
استاد ابو علی گفت هرگز هیچ پدر مشفق فرزند خویش را به خطاب تبجیل نکند و مردمان اندر مخناطبت تکلف او همی کنند و پدر به نام خواند و پس .(ص 562)
پنداربن الحسین گوید که مجنون بنی عامر را در خواب دیدند از او پرسیدند خدا با تو چه کرد؟گفت خدا مرا بیامرزید و حجتی کرد بر مجبان (ص 562).
ابو یعقوب سوسی گوید حقیقت محبت آن است که بنده حض خویش را فراموش کند وحوایج خود را نیز فراموش کند. (ص 562)
حسین منصور گوید حقیقت محبت قیام بود با خلع اوصافی .(ص 562)
به نصر ابادی گویند که تو از محبت هیچ بهره ای نبردی .او گفت راست می گویید ولیکن منرا حسرت ایشان است اندر آن می سوزم .(ص 563)
مجمدبن الفضل گوید محبت سقوط همه محبتهاست از دل مگر محبت حبیب.(ص563)
جنید گوید محبت افراط میل است(ص563)
و گفته اند مجبت تشویشی بود که ازمحبوب دردلها افتد.(ص563)
ونیز گفته اند محبت فتنه مراد بود که در دل افتاد(ص563)
نصر ابادی گفت محبت بیرون نیامدن است از دوستی در هر حال که باشد.(ص563)
و گفته اند که اول حب ختل بود و آخرش قتل بود.(ص563)
استاد ابوعلی از قول پیامبر گفت دوستی تو چیزی کور و کرکند از غیرکورکند غیرت را و ازمحبوب کرکند هیبت را. (ص564)
حارث محاسبی گوید محبت میل بود به همگی به چیزی پس او را ایثار کردن بر خویشتن به تن و جان و مال و موافقت کردن پنهان و آشکارا پس بدانستن که از تو همه تقصیر است.(ص564)
جنید گوید از سری شنیدم که گفت محبت درست نیاید میان دو کس تا یکی دیگری را نگوید یا من.(ص564)
شبلی گوید هنگامی که محب خاموش شود هلاک شود و عارف چون گوید هلاک شود.(ص564)
و گفته اند محبت اتشی بود اندر دل هر چه جز مراد محبوب بود بسوزد.(ص564)
و گفته اند محبت بذل مجهود است.(ص564)
نوری گوید محبت استوار است و کشف اسرار .(ص564)
بو یعقوب سوسی گوید محبت درست نیاید الا بیرون آمدن از دیدن محبت .(ص 564)
ابن مسروق گوید که سمنونرا دیدم درمسجدی که در مورد محبت صحبت می کرد دیدم که قندیلهای مسجد همه شکست.(ص565)
جنید گوید هر محبت که از بهر غرضی بود چون آن غرض زایل شود آن محبت ذایل شود(ص 565).
یحیی بن معاذ گوید که به ابایزید بسطامی نامه نوشتم که ازبس شراب عشق او خوردم مست شدم از کاس محبت وی. ابو یزید بسطامی درجواب نوشت که جز تو دریاها و اسمانها وزمین شراب عشق اورا نوشیدند و هنوز سیراب نشدند و زبانشان بیرون امده است و هنوز زیادت میخواهند.(ص 566)
خداوند به عیسی (ع) وحی فرمود که من چون دل بنده خود را از دوستی دنیا و آخرت خالی ببینم دل او را از دوستی خویش پر می کنم.(ص566)
عبدالله ن مبارک گوید هر که او را محبت دادند وبه مقدار محبت اورا خشیت ندهند او فریفته باشد.(ص567)
و گفته اند محبت مستی ای بود که خداووند وی با هوش نیاید الا به دیدار محبوب و آن مستی کی به وقت مشاهدت افتد آنرا وصف نتوان کرد.(ص567)
و استاد بوعلی کنیزی داشت به نام فیروز و اورا دوست داشت به خاطر اینکه به او بسیار خدمت کرده بود.ابوعلی گفت کنیزک منرا رنجاند وزبان درازی کرد. ابوالحسن قاری گفت چرا رنجیده شدی ؟ گفت چون او را دوست دارم.(ص567)
یحیی بن معاذ می گوید یک مثقال ذره از دوستی من دوست داشتنی تر از عبادت هفتاد ساله بدون دوستی من است(احتمالا ایشان این را از جانب خدا گفته)(ص567)
و نیز یحیی بن معاذ گوید هر که محبت نشرکند نزدیک کسی که اهل آن نباشد او اندر این دعوی مدعی بود.(ص568)
سمنون محبت را بر معرفت مقدم می دانست اما پیشینیان او معرفت را مقدم بر مجبت میدانستند ونزدیک محققان هم عصر ایشان محبت هلاک شدن است در لذت و معرفت شهود بود اندر حیرت و فنا اندر هیبت. (ص569)
گویند خداوند به داوود (ع) وحی فرستادکه من حرام کرده ام بر دلها که دوستی من و دیگری در وی شود..(ص570)
و گفته اند محبت ایثار است.(ص570)
ابو سعید خراز گوید که پیامبر(ص) را در خواب دیدم به ایشان عرض کردم معذورم دار که دوستی خدای متعل مرا مشغول بکرده است ازدوستی تو. پیامبر فرمود مبارکت باد هرکه خدای متعال را دوست دارد مرا دوست دارد..(ص571)
و گفته اند حب دو حرف است حا و با اشارت بدو آنست که هرکه دوست دارد بگو تا از جان و تن برون آید.(ص571)
چون اجماع است میان قوم که محبت موافقت است ونیکوترین موافقت ها موافقت دل است ومحبت آن است که از دوی بیزاری ستانی زیرا که محب دائم با محبوب بود.(ص571و572)
ابو عثمان حیری گوید از ابوحفص شنیدم بیشتر فساد احوال از سه چیز بود 1-فسق عارفان 2-خیانت محبان 3-دروغ مریدان (ص572)
ابو عثمان گوید فسق عارفان فراگذاشتن چشم و گوش و زبان بود به اسباب دنیا و منافع ان و خیانت محبان اختیار هوای ایشان بود بر رضای خدا در آنچه پیش آید و دروغ مریدان آن بود که ذکر خلق بر رویت وی غلبه کند.(ص572)
قال الصادق علیه السلام:حب الله اذا اضاء علی سر عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوی الله تعالی.
عشق به حق (مطالب این بخش تا سر ایات محبت مربوط به کتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان است.جلد 12)
مسئله عشق به حق و محبت به جناب الله که منشا و علتش معرفت به اسماء و صفات حضرت او و تفکر و اندیشه در آلاء و نعماء وآثار آن وجود بی نهایت در عرصه گاه خلقت و هستی است.(ص 403همان از عرفان اسلامی ازحسین انصاریان)
قبل از بیان برخی از حقایق این باب که باب الله الاعظم است به قطعه ای از دعای عارفان و درخواست نیازمندان و دردمندان دل سوخته از پیشگاه مقدس حضرت دوست توجه نمایید درخواست هایی که با کمال
عجز و خشوع از جناب حق خواستند وبا تمام وجود خود را به آن خواسته ها آراستند که خواستن به هنگامی به آراستن می رسد که همراه با ریاضیات و عبادت و طاعت و حقیقت و ترک حرام و معصیت و تقوا و فضیلت و علم و معرفت باشد.(ص403همان کتاب)
بار پروردگارا دلهای مارا به نور حکمتت روشن فرما و قلوب مارا به تداوم یادت و شیرینی مناجاتت و لذت سخنت ثابت و پا برجا بدار ارواح مارا به لطفت روح و ریحان بخش و دلهایمان را به نور مقام قربت منور گردان دیدگانمان را بنور عشقت روشنی ده و گوشمان را به شیرینیهای مناجاتت پاکیزه کن که تو بر هر برنامه ای قدرت داری.(ص404همان کتاب)
الهی قلوب مارا به مشاهده جلالت نوازش ده و عجائب و اسرار ملکوت آفرینش را به ما بنمایان از انس با خود ما را نصیب ده و برای ما از پیشگاه لطف و مرحمتت موقعیتی قرار ده که به مقام قرب و وصالت برسیم و با حضرتت مانوس شویم الهی از آنچه از جنابت خواستیم ما را مرحوم و ناامید مگردان ای ارحم الراحمین.
آری وقتی انسان با حالی خاضعانه و دلی پراز خشوع و قلبی سوخته و شوقی کثیر این حقایق را از حضرت محبوب بخواهد و برای آراسته شدن به این واقعیات با تمام وجود بکوشد به آنجا که باید برسد می رسد و در آن نقطه چشمه عشق و محبت به یار از تمام جوانب قلبش جوشیدن می گیرد و از ما سوی الله بریده به حضرت الله می پیوندد و در آن وقت فقط وفقط او را خواسته و هر چه را بخواهد برای او خواهد خواست که این است صراط مستقیم و راهی که تمام انبیاء و اولیاء طی کردند و این است عشق حقیقی و محبت واقعی که چون شعله اش در دل روشن شود غیر معشوق را سوزانده و از هستی انسان غیر مقام فناء فی الله و بقاء بالله چیزی نخواهد گذاشت.(ص404 همان کتاب)
عشق یا بهترین میوه عالم ملکوت (ص405نا 413)
عشق به جناب حق و آن وجود مقدسی که زیبایی بی نهایت در بی نهایت است محصول حرکت انسان در وادی معرفت است و آن وادی عبارتست از باطن قرآن و ملکوت سخنان پر ارزش انبیاء و صدیقین.(ص405عرفان اسلامی ازحسین انصاریان)
کسی که در این وادی و در این عرصه معنوی و روحانی قدم نگذارد و با چشم دل و ذات جان و دیده وجدان آیات الهی را نخواند نمی تواند از این حقیقت نصیب ببرد در این صورت حیوان خطرناکی است که بصورت انسان در بین انسانها زندگی میکند و جز زحمت و مزاحمت برای همنوعان نتیجه ای نخواهد داشت.(ص405 همان کتاب)
آن حقیقتی که نفس را تزکیه میکند و جان را منور می نماید ودل را در دریای طهارت غرق میکند و در درون امنیت کامل برقرار می سازد و از انسان موجودی ملکوتی و الهی و با برکت و خدمتگذار و صادق وعابد و زاهد و شاهد و با تقوا و همراه با آگاهی و بینش و کمال و فضیلت و شرافت و اصالت و درستی و حقیقت بوجود می آورد عشق به حق است و بس و بدون تردید برای رسیدن به این واقعیات راهی جز اتصال به عشق وجود ندارد که هرکس راهی غیر این راه ادعا کند دروغگو و دزد راه عباد خداست و بهمین خاطر است که در عنوان موضوع از این عشق تعبیر به بهترین میوه ملکوت شد.(ص405و406 همان کتاب)
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |