چون توانایى بیفزاید ، خواهش کم آید . [نهج البلاغه]
مقالات
محبت قسمت اول
یکشنبه 88 تیر 14 , ساعت 8:20 صبح  

عنوان: محبت
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی 

گردآورنده: گل مقام

فهرست
عنوان                                                   
مقدمه                                                   
تعریف محبت                                        
عشق به حق                                          
عشق یا بهترین میوه عالم ملکوت            
دوستی کننده درراه خدا                         
ترجمه ایات باب محبت                              
ترجمه روایات باب محبت                          
نتیجه گیری                                          
فهرست منابع                                        
مقدمه
استاد امام رحمه الله گوید که محبت حالی شریف است چون حق سبحانه و تعالی گواهی داده است بنده را بدان وخبر دادست از دوست داشتن او بنده را وحق را تعالی و تقدس صفت کنند بدانک بنده را دوست دارد و بنده را صفت کنند بدانک حق را دوست دارد و محبت بزبان علماء ارادت بود و مراد قوم بمحبت ارادت نیست زیرا که ارادت بقدیم تعلق نگیرد الا آنک حمل کنند بر ارادت تقرب بدو جل جلاله و تعظیم او را و ما یاد کنیم از تحقیق این مسئله طرفی.
تعریف محبت (این تعاریف از کتاب ترجمه رساله قشیریه می باشدص554 تا ص 572)
اما محبت حق تعالی بنده را ارادت نعمتی بود مخصوص برو چنانک رحمت وی ارادت انعام بود پس رحمت خاص تر بود از ارادت و محبت خاص تر بود از رحمت پس ارادت خداوند تعالی آن بود که ثواب و انعام ببنده رساند و انعام را رحمت خوانند و ارادت او جل جلاله بدانک مخصوص کند او را بتقرب او و احوال بزرگ آنرا محبت خوانند و ارادت او یک صفت است بر حسب تفاوت آنچه بدو تعلق گیرد نامش مختلف گردد چون بعقوبت تعلق گیرد آنرا خشم خوانند و چون بنعمتهاء عام تعلق گیرد رحمت خوانند وچون تعلق برحمتی خاص گیرد آنرا محبت خوانند و گروهی گویند محبت حق سبحانه و تعالی بنده را مدح بود او را و ثنا کردن بر وی بنیکوئی پس معنی محبت او برین قول با کلام شود و کلام او قدیم بود.(ص554و555رساله قشیریه)
وگروهی گفته اند محبت او بنده را از صفات فعل او که او را بدان رساند چنانک گروهی گفته اند رحمت خدای ببنده نعمت وی بود بازو.(ص  555 همان کتاب)
گروهی از سلف گفته اند محبت او بنده را از صفات خبریست یعنی محبت او از صفات او بود.این لفظ اطلاق کنند و اندر تفسیرش توقف کنند.اما هرچه جز ازین است از آنچه معقول است از صفات محبت چون میل بچیزی و شاد بودن از چیزی وچنین حالتی که محب را بود با محبوب از مخلوقات آفریدگار قدیم سبحانه از آن همه منزه است.(ص 555و 556همان کتاب)
اما محبت بنده خدایرا حالتی بود که از دل خویش یابد از لطف آن حالت در عبارت نیاید و آن حالت او را بر تعظیم حق تعالی دارد واختیار کردن رضای او وصبر ناکردن ازو وشادی نمودن بدو وبی قراری از دون او و یافتن انس بدوام ذکر او بدل.(ص 556 همان کتاب)
ومحبت بنده حق تعالی را از روی میل و بهره یافتن نبود و چگونه تواند بودوحقیقت صمدیت مقدس است از دریافت و رسیدن بدو ومحب را وصف کردن باستهلاک در محبوب اولیتر بود از آنک او را وصف کنند ببهره یافتن از محبوب و محمبت را وصف نکنید بوصفی وحد ننهند بحدی روشن تر وبفهم نزدیک تر از محبت واستقصا درگفتار انگاه کنند که اشکال حاصل باشد چون اشکال برخاست بشرح دادن حاجت نیاید وعبارت مردمان بسیارست اندر محبت وسخن گفته اند اندر اصل درلغت.(ص556و557همان)
گروهی گفته اند حب نامیست صفای مودت را زیراکه عرب دندان سپید آب دار نیکو را حببالاسنان خوانند وبرین قول محبت جوشیدن دل بود و برخواستن او وبهم بر آمدن او بوقت تشنگی او بدیدار محبوب.(ص557 همان)
وگفته اند که مشتق است از حباب ماء وآن معظم اوبود باین نام خوانند زیرا که محبت غایت آن چیز بود که اندر دلت باشد از مهمات.(ص557 همان)
وگفته اند اشتقاق او از لزوم و ثبات بود چنانک گویند احب البعیر وآن بود که شتر فرو خسبد وبرنخیزد وبدین آن خواهند که محب بدل از ذکر محبوب غائب نبود.( ص557و558 همان)
وگفته اند حب گوشوار بود دلیل براین قول شاعر(ص558 همان)
تبیت الحیه النضناض منه                                                         مکان الحب یستمع السرارا
وگوشواره را حب خوانند یکی ازآن که بر گوش ملازم بود ودیگر آنکه اجزاء او متحرک بود و این هر دو معنی درست آید درحب.(ص558همان)
وگفته اند این از حب گرفته اند و حب جمع حبه بود وحبه القلب آن بود که قوام دل بدو بود حب را حب نام کردند بنام محل او.(ص558 همان)
وگویند که حب گرفته اند از حبه بکسر الحاء و آن تخمی بود که در صحرا روید حب را بدین سبب حب خوانند که او تخم حیاتست و همچنانکه این حب  تخم نباتست.(ص558 همان)
وگویند حب آن چوبهای چهارگانه بود که بهم در گذارند تا سبو برآنجانهند.محبت را بدان سبب حب نام کردند که عز و ذل از محبوب تحمل کند. (ص558 همان)
و گویند که حب اشتقاق از آن حب است  خنب که آب درو کنند که چون پر شود هیچ دیگر را درو راه نبود همچنین چون دل به محبت پر شود هیچ چیز دیگر به غیر محبوب او در او نگنجد.(558 و559همان)
و آنچه گفته پیران است . یکی از ایشان می گوید محبت میلی بود دائم به دلی از جای برخاسته.(ص559 همان)
 کسی دیگر گوید محبت ایثار محبوب بود بر همه چیزها.(559همان)
و گفته اند موافقت حبیب بود به شاهد و غائب .(ص559 همان)
و گفته اند محبت محو محب بود به صفات او و ایثار محبوب بود به ذات. و گفبه اند محبت موافقت دل استبا مراد پروردگار.(ص5589همان کتاب)
و گفته اند محبت خوف ترک حرمت بود با قیام کردن به خدمت.(ص559همان)
ابویزید بسطامی گوید  که محبت اندک داشتن بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندک از دوست. (559 همان)
سهل بن عبد الله گوید اطاعت کردن و از مخالف پرهیز کردن.(ص559 همان)
ابو علی رودباری می گوید محبت موافقت بود .(ص560 همان)
ابوعبدالله قرشی گوید محبت آن بود که خویشتن را جمله به محبوب خویش بخشی  و هیچ چیز از تو نماند.(ص560همان)
شبلی گوید محبت را از آن جهت محبت نامیدند  که هر چه در دل بود  جز محبوب همه محو کند.(ص560 همان)
ابن عطا می گوید محبت اقامت عنایت بود بر دوام .(ص560)
ابو علی گفت محبت لذتی است و حقیقت آن حیرت است و سرگشتگی .(ص 560)
 و نیز میگوید عشق آن بود که در محبت از جد درگذرد و حق تعالی را وصف نکنند به آن که از حد درگذرد پس او را به عشق وصف نکنند و اگر جمله دوستی خلق همه به یک شخص دهند  به استحقاق حق سبحانه نرسد  پس نگویند که بنده ازحد در گذنشت در محبت جق تعالی و حق تعالی را وصف نکنند  به عشق و نیده را نیر در صفت او وصف نکنند به عشق پس نشاید وصف کردن حق به  عشق بنده را ونه بنده را به عشق  حق به هیچ وجه روا نباشد.(ص 561)
از شبلی حکایت کنند که گفت  محبت رشک بردن بود بر محبوب که مانند توئی او را دوست دارد .(ص 561)
نصرابادی گوید محبتی بود که موجب او از خون برهانیدن باشد و محبتی بود که موجب خون ریختن بود .(ص 561)
سمنون گوید محبان حق تقالی به شرف دنیا و آخرت رسیدند زیرا که پیغامبر (ص)گفت مرد باز آن بود که اورا دوست دارد پس   ایشان با خدای تعالی باشند .(ص 561و562)
یحیی بن معاذ گوید که حقیقت دوستی آن بود که به جفا کم نشود و به وفا زیادت نگردد.(ص 562)
و نیز می گوید راستگو نیست آنکه ادعای محبت کند و حدود وی نگاه ندارد.(ص 562)
جنید گوید چون محبت صحیح گردد شرط ادب برخیزد.
و در این معنی گفته اند
اذاصفت الموده بین قوم                          و دام ولائهم سمج الثنا  (ص 562)
استاد ابو علی گفت هرگز هیچ پدر مشفق فرزند خویش را به خطاب تبجیل نکند و مردمان اندر مخناطبت تکلف او همی کنند و پدر به نام خواند و پس .(ص 562)
پنداربن الحسین گوید که مجنون بنی عامر را در خواب دیدند از او پرسیدند خدا با تو چه کرد؟گفت خدا مرا بیامرزید و حجتی کرد بر مجبان (ص 562).
ابو یعقوب سوسی گوید حقیقت محبت آن است که بنده حض خویش را فراموش کند  وحوایج خود را نیز فراموش کند. (ص 562)
حسین منصور گوید حقیقت محبت قیام بود با خلع اوصافی .(ص 562)
به نصر ابادی گویند که تو از محبت هیچ بهره ای نبردی .او   گفت راست می گویید ولیکن منرا حسرت ایشان است اندر آن می سوزم .(ص 563)
مجمدبن الفضل گوید محبت سقوط همه محبتهاست از دل مگر محبت حبیب.(ص563)
جنید گوید محبت افراط میل است(ص563)
و گفته اند مجبت تشویشی بود که ازمحبوب دردلها افتد.(ص563)
ونیز گفته اند محبت فتنه مراد بود که در دل افتاد(ص563)
 نصر ابادی گفت محبت بیرون نیامدن است از دوستی در هر حال که باشد.(ص563)
و گفته اند که اول حب ختل بود و آخرش قتل بود.(ص563)
استاد ابوعلی از قول پیامبر گفت دوستی تو چیزی کور و کرکند از غیرکورکند غیرت را و ازمحبوب کرکند هیبت را. (ص564)
حارث محاسبی گوید محبت میل بود به همگی به چیزی پس او را ایثار کردن بر خویشتن به تن و جان و مال  و موافقت کردن پنهان و آشکارا پس بدانستن که از تو همه تقصیر است.(ص564)
جنید گوید از سری شنیدم که گفت محبت درست نیاید میان دو کس تا یکی  دیگری را نگوید یا من.(ص564)
شبلی گوید هنگامی که محب خاموش شود هلاک شود و عارف چون گوید هلاک شود.(ص564)
و گفته اند محبت اتشی بود اندر دل هر چه جز مراد محبوب بود بسوزد.(ص564)
و گفته اند محبت بذل مجهود است.(ص564)
نوری گوید محبت استوار است و کشف اسرار .(ص564)
بو یعقوب سوسی گوید محبت درست نیاید الا بیرون آمدن از دیدن  محبت .(ص 564)
ابن مسروق گوید که سمنونرا  دیدم درمسجدی که در مورد محبت صحبت می کرد دیدم که قندیلهای مسجد همه شکست.(ص565)
جنید گوید هر محبت که از بهر غرضی بود چون آن غرض زایل شود آن محبت ذایل شود(ص 565).
یحیی بن معاذ گوید که به ابایزید بسطامی نامه نوشتم که ازبس شراب  عشق او  خوردم مست شدم از کاس محبت وی. ابو یزید بسطامی درجواب نوشت که جز تو دریاها و اسمانها وزمین شراب عشق اورا نوشیدند و هنوز سیراب نشدند و زبانشان بیرون امده است و هنوز زیادت  میخواهند.(ص 566)
خداوند به عیسی (ع) وحی فرمود  که من چون دل بنده خود را از دوستی دنیا و آخرت خالی ببینم دل او را از دوستی  خویش پر می کنم.(ص566)
عبدالله ن مبارک گوید هر که او را محبت دادند وبه مقدار محبت اورا خشیت ندهند او فریفته باشد.(ص567)
و گفته اند محبت مستی ای بود که خداووند وی با هوش نیاید الا به دیدار محبوب و آن مستی کی به وقت مشاهدت افتد آنرا وصف نتوان کرد.(ص567)
و استاد بوعلی کنیزی داشت به نام فیروز و اورا دوست داشت به خاطر اینکه به او بسیار خدمت کرده بود.ابوعلی گفت کنیزک منرا رنجاند وزبان درازی کرد. ابوالحسن قاری گفت چرا رنجیده شدی ؟ گفت چون او را دوست دارم.(ص567)
یحیی بن معاذ می گوید یک مثقال ذره از دوستی من دوست داشتنی تر از عبادت هفتاد ساله بدون دوستی من است(احتمالا ایشان این را از جانب خدا گفته)(ص567)
و نیز یحیی بن معاذ گوید هر که محبت نشرکند نزدیک کسی که اهل آن نباشد او اندر این دعوی مدعی بود.(ص568)
سمنون محبت را بر معرفت مقدم می دانست اما پیشینیان او  معرفت را مقدم بر مجبت میدانستند ونزدیک محققان هم عصر ایشان محبت هلاک شدن است در لذت و معرفت شهود بود اندر حیرت  و فنا اندر هیبت. (ص569)
گویند خداوند به داوود (ع) وحی فرستادکه من حرام کرده ام بر دلها که دوستی من و دیگری در وی شود..(ص570)
و گفته اند محبت ایثار است.(ص570)
ابو سعید خراز گوید که پیامبر(ص) را در خواب دیدم به ایشان عرض کردم معذورم دار که دوستی  خدای متعل مرا مشغول بکرده است ازدوستی تو. پیامبر فرمود مبارکت باد هرکه خدای متعال را دوست دارد مرا دوست دارد..(ص571)
و گفته اند حب دو حرف است حا و با اشارت  بدو آنست که هرکه دوست دارد بگو تا از جان و تن برون آید.(ص571)
چون اجماع است میان قوم که محبت موافقت است ونیکوترین موافقت ها موافقت دل است  ومحبت آن است که از دوی بیزاری ستانی زیرا که محب دائم با محبوب بود.(ص571و572)
ابو عثمان حیری گوید از ابوحفص شنیدم بیشتر فساد احوال از سه چیز بود 1-فسق عارفان 2-خیانت محبان 3-دروغ مریدان (ص572)
ابو عثمان گوید فسق عارفان فراگذاشتن چشم و گوش و زبان بود به اسباب دنیا و منافع ان  و خیانت محبان اختیار هوای ایشان بود بر رضای خدا در آنچه پیش آید و دروغ مریدان آن بود که ذکر خلق بر رویت وی غلبه کند.(ص572)
قال الصادق علیه السلام:حب الله اذا اضاء علی سر عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوی الله تعالی.
عشق به حق (مطالب این بخش تا سر ایات محبت مربوط به کتاب عرفان اسلامی از حسین انصاریان است.جلد 12)
مسئله عشق به حق و محبت به جناب الله که منشا و علتش معرفت به اسماء و صفات حضرت او و تفکر و اندیشه در آلاء و نعماء وآثار آن وجود بی نهایت در عرصه گاه خلقت و هستی است.(ص 403همان از عرفان اسلامی ازحسین انصاریان)
قبل از بیان برخی از حقایق این باب که باب الله الاعظم است به قطعه ای از دعای عارفان و درخواست نیازمندان و دردمندان دل سوخته از پیشگاه مقدس حضرت دوست توجه نمایید درخواست هایی که با کمال
عجز و خشوع از جناب حق خواستند وبا تمام وجود خود را به آن خواسته ها آراستند که خواستن به هنگامی به آراستن می رسد که همراه با ریاضیات و عبادت و طاعت و حقیقت و ترک حرام و معصیت و تقوا و فضیلت و علم و معرفت باشد.(ص403همان کتاب)
بار پروردگارا دلهای مارا به نور حکمتت روشن فرما و قلوب مارا به تداوم یادت و شیرینی مناجاتت و لذت سخنت ثابت و پا برجا بدار ارواح مارا به لطفت روح و ریحان بخش و دلهایمان را به نور مقام قربت منور گردان دیدگانمان را بنور عشقت روشنی ده و گوشمان را به شیرینیهای مناجاتت پاکیزه کن که تو بر هر برنامه ای قدرت داری.(ص404همان کتاب)
الهی قلوب مارا به مشاهده جلالت نوازش ده و عجائب و اسرار ملکوت آفرینش را به ما بنمایان از انس با خود ما را نصیب ده و برای ما از پیشگاه لطف و مرحمتت موقعیتی قرار ده که به مقام قرب و وصالت برسیم و با حضرتت م‍‍انوس شویم الهی از آنچه از جنابت خواستیم ما را مرحوم و ناامید مگردان ای ارحم الراحمین.
آری وقتی انسان با حالی خاضعانه و دلی پراز خشوع و قلبی سوخته و شوقی کثیر این حقایق را از حضرت محبوب بخواهد و برای آراسته شدن به این واقعیات با تمام وجود بکوشد به آنجا که باید برسد می رسد و در آن نقطه چشمه عشق و محبت به یار از تمام جوانب قلبش جوشیدن می گیرد و از ما سوی الله بریده به حضرت الله می پیوندد و در آن وقت فقط وفقط او را خواسته و هر چه را بخواهد برای او خواهد خواست که این است صراط مستقیم و راهی که تمام انبیاء و اولیاء طی کردند و این است عشق حقیقی و محبت واقعی که چون شعله اش در دل روشن شود غیر معشوق را سوزانده و از هستی انسان غیر مقام فناء فی الله و بقاء بالله چیزی نخواهد گذاشت.(ص404 همان کتاب)
عشق یا بهترین میوه عالم ملکوت (ص405نا 413)
عشق به جناب حق و آن وجود مقدسی که زیبایی بی نهایت در بی نهایت است محصول حرکت انسان در وادی معرفت است و آن وادی عبارتست از باطن قرآن و ملکوت سخنان پر ارزش انبیاء و صدیقین.(ص405عرفان اسلامی ازحسین انصاریان)
کسی که در این وادی و در این عرصه معنوی و روحانی قدم نگذارد و با چشم دل و ذات جان و دیده وجدان آیات الهی را نخواند نمی تواند از این حقیقت نصیب ببرد در این صورت حیوان خطرناکی است که بصورت انسان در بین انسانها زندگی میکند و جز زحمت و مزاحمت برای همنوعان نتیجه ای نخواهد داشت.(ص405 همان کتاب)
آن حقیقتی که نفس را تزکیه میکند و جان را منور می نماید ودل را در دریای طهارت غرق میکند و در درون امنیت کامل برقرار می سازد و از انسان موجودی ملکوتی و الهی و با برکت و خدمتگذار و صادق وعابد و زاهد و شاهد و با تقوا و همراه با آگاهی و بینش و کمال و فضیلت و شرافت و اصالت و درستی و حقیقت بوجود می آورد عشق به حق است و بس و بدون تردید برای رسیدن به این واقعیات راهی جز اتصال به عشق وجود ندارد که هرکس راهی غیر این راه ادعا کند دروغگو و دزد راه عباد خداست و بهمین خاطر است که در عنوان موضوع از این عشق تعبیر به بهترین میوه ملکوت شد.(ص405و406 همان کتاب)


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 41 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859692 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]