قسمت دوم: توحید ذاتی
برهان دهم: (ملاک تکثّر از ابنسینا)
تقریر برهان: مقدمه 1ـ ملاک تکثر غیریت است، تا غیریت نباشد کثرت نیست این غیریت یا به سبب معنی و ماهیت و ذات است یا به سبب حامل معنی است اگر دو ماهیت مختلف داشته باشیم، قهراً با یکدیگر متّحد نمیشوند. مثل کتاب و شیشه کسی نمیتواند بگوید که آن دو یک چیز هستند علت دیگر غیریت حامل معنی است. مقصود از حامل معنی، صورت است. معنی دیگر حامل، موضوع و محمول است که در اینجا به کار گرفته میشود.
مقدم? 2ـ ملاک دیگر تکثر، محل وموضوع است. اگر کسی بگوید سفیدی این کاغذ عین سفیدی آن کاغذ است میگوییم محال است، چون محلهای این دو سفیدی با هم فرق دارند. تعدّد محل، ملاک تعدد حال است.
مقدم? 3ـ ملاک دیگر تکثر، وضع و مکان است، وضع و مکان که متمایز شد تشخص هم مغایرت پیدا میکند.
مقدم? 4ـ ملاک دیگر تکثر، وقت و زمان است.
نتیجه: حال اینکه هیچ یک از ملاکهای تکثر در واجب الوجود نیست. اگر بگوییم واجب الوجود دارای وضع است و مکان دارد، لازم? آن، جسم بودن است که ثابت است و واجب الوجود جسم نیست. واجب الوجود دارای زمان نیست زیرا خود زمان از مرتب? فعل واجب است و محال است که زمانی داشته باشد، حتی برخی از ممکنالوجودها فوق زماناند، واجبالوجود حامل معنی هم نیست. نمیشود گفت: این واجب قائم به این محل است و آن واجب قائم به محل دیگر، زیرا در این صورت یا واجب الوجود را باید یک عرض و یک حال بدانیم، که این با واجب بودن منافات دارد.
امّا آخرین احتمال آن است که بگوییم واجب الوجودها به حسب ذات و ماهیت با هم متفاوتند و این ثابت شده است که واجبالوجود ذاتی و ماهیتی غیر از نفس وجوب وجود ندارد.
برهان یازدهم:
این برهان از طریق «معرفی شدن خدا» اقامه شده است. در این برهان «نبوت» پای? برهان قرار گرفته است. اثبات یگانگی خداوند به استناد از سخن «نبی» دورنیست، زیرا در این فرض مانعی نیست که کسی معتقد شود به اینکه شخص معینی به موجب آیات و معجزاتی که دارد، مبعوث از ماوراءالطبیعه است و نبی است و صادقالقول است و چون او میگوید واجب الوجود یکی است پس سخن او برای شخص معتقد «حجت » است. امّا چنین اعتقادی به توحید «معرفت» شمرده نمیشود، بلکه تقلید وتعبد است.
یعنی مبنا و پای? برهان قرار نمیگیرد البته به این معنی نیست که انبیاء و اولیاء نقشی در بالا بردن سطح معرفت پیروان خود ندارند در حالیکه برعکس رهبران اسلام بالاخص انبیاء و ائمیه نقش مؤثری در این جهت ایفا میکنند پس در این برهان مقصود آن نیست که فقط به سخن «نبی» استناد شده و مطلب قبول گشته است، بلکه مقصود آن است که خود نبوت به عنوان پدیدهای از پدیدههای جهان دلیل بر یگانگی خداوند است.
تقریر برهان: حضرت علی (ع) میفرمایند: «واعلم یا نبّی انه لو کان لربک شریک لا تتک رسله و لرایت آثار ملکه و سلطانه و لعرفه افعال وصفاته و الکنّه اله واحد کما وصف نفسه لا یضاره و لا ملکه واحد ـ اگر برای پروردگارت شریک میبود پیامبرانی از طرف او آمده بودند به علاوه آثار ملک و تسلط او را میدیدند و افعال و صفات او را میشناختی لکن او خدای یگانه است آنچنانچه خود او را به یگانگی توصیف کرده است ملک و ملک اوست و معارضی در او نیست» شاهد بحث ما جمل? اول است. این دلیل از نوع قیاس استثنائی است ملازمهای میان مقدم و تالی برقرار شده و از نفی تالی نفی مقدم استنتاج میشود.
ملازمه این است: اگر خدای دیگر میبود، رسولانی هم میداشت و از جانب او به انبیاء و رسولانش وحی میشد و انبیاء احساس میکردند که دو منبع مختلف به آنها وحی القاء میشود. پس وحی و ارسال پیامبران و مبعوث ساختن افردای برای هدایت بشر لازمه خدائی و وجوب وجود است.
نفی تالی: بدیهی است که هیچ کس از پیامبرانی که با آیات و بنیات آمدهاند جز از خدای یگانه و واحد سخن نگفتهاند و افراد دیگر هم نیامدهاند که از طرف خدای دیگری بر آنها وحی شده باشد. پس هم از خدای واحد که شریکی برای او نیست صحبت میکنند. این برهان از طرفی مبتنی بر اصالت وحی است. بدیهی است که این برهان به قول پیامبران استناد شده است یعنی گفته نشده چون پیامبران میگویند:«خدای یکی است ـ پس خدا هم یکی است» بلکه میگوییم نبوتها به عنوان پدیدههای خاص که نشانههایی از ماوراءالطبیعه بودن دارند، از ماوراء افق طبیعت تحریک و برانگیخته شدهاند و هم تحت تأثیر یک عامل ماوراءالطبیعی هستند و اگر عامل دیگری هم در کار میبود آثاری از او ظهور میکرد. (اصول فلسفه و روش رئالیسم ج5)
برهان دوازدهم: این برهان مبتنی بر فطرت انسانی است و با وجود هر انسان در آمیخته است و احتیاج به استدلال عقلی و فلسفی ندارد. «فطرت و شعور درونی انسان بریگانگی خداوند گواهی میدهد.» اثبات یگانگی خداوند از طریق فطرت دو راه دارد:
1ـ از طریق فطرت پی به وجود او،می بریم و هر انسانی خود را در شرایط خاصی خدا جو ـ خدا خواه می بیند2ـ از طریق مشاهده دلایل ‚ وجود او را تصدیق میکنیم. براهین قبلی از طریق استدلال مطرح میشدند، حال راه فطرت بیان میگردد: سرشت انسانی بر وحدانیت و یگانگی خدا گواهی میدهد زیرا در مواقعی که تمام اسباب مادی و علل طبیعی از کار میافتد و بشر خود را در لب پرتگاه نابودی میبیند بیاختیار به یک کانون قدرت که او را آگاه بر وضع خویش و قادر و توانا بر وضع گرفتاری خود میداند، متوجه میشود. در این لحظات حساس هر فرد جز به یک نقطه و یک قدرت وسیع، متوسل نمیگردد و پیوسته از او استمداد میجوید که مشکلات او را برطرف سازد. بنابراین تنها علم و فلسفه یگانگی خدا را تصدیق نمیکند بلکه سرشت و فطرت و شعور درونی انسان هم به همین مطلب گواهی میدهد. (الهیات و معارف اسلامی)
«شبه? ابن کمون? یهودی بغدادی»
ابن کمونه عزّالدوله سعدبن منصور اسرائیلی یهودی بود که گویا اسلام آورد. کتابی به نام «تنقیح الابحاث فی البحث عن الملل الثلاث» تألیف کرده است و در آن کتاب دین اسلام و مسیح را ابطال کرده و دین یهود را اثبات نموده و زینالدین بن محدم ملطی متوفای 788 ردی بر آن نوشته به نام(( الدار المنضود فی الرد علی فیلسوف الیهود)) چه این که عدهای از حکمای الهی شبه? او را تعرض و رد کردهاند وعدهای دیگر نیز آن را مردود دانستهاند و مرحوم سبزواری در تعلیق? اسفار، ج1، ص132، فرمودهاند: «و لا مبالاه کثیراً بهذه علی القول باصاله الوجود»
بر برهان عرشی صدرالمتألهین ایراد وارد شده و این شبه به شبه? ابن کمونه معروف است به این دلیل که او معروف به ابداع این شبهه است. یکی از محققان گفته که این شبهه را قبل از این کمونه مطرح کردهاند امّا چون به صورت جدی ابن کمونه این شبهه را ابداع کرده پس به اسم او هم مشهور شده است.
بیان شبهه: چه عیب دارد که دو هویت بسیطه مجهول الکنه باشند و هر یک به تمام ذات خود، از دیگری متمایز باشند و به تمام حقیقت خویش از دیگری جدایی و افتراق داشته باشند. معنی وجوب وجود بالذات و مفهوم واجب الوجود بالذات از حاق حقیقت هر دو هویت بسیطه منتزع گردند و بر هر دو وجود صادق باشد آن هم از نوع صدق عرضیات نه از قبیل صدق ذاتیات تا در ذات هر یک ترکیب متحقق گردد، و احتیاج لازم آید. بدین ترتیب برهان عرشی (همان برهان ترکب) بر اشکال دلالت نمیکند. (لمعات الهیه)
تقریر شبهه: امتیاز دو شی از یکدیگر به چهار نحو ممکن است.
1ـ اول آن که روشی هیچ وجه مشترکی با یکدیگر نداشته باشند و در تمام ذات با یکدیگر متباین و مخالف باشند مانند یک فرد از کمّ و یک فرد از کیف که هیچ وجه مشتریک میان آنها نیست و هر کدام در مقوله جداگانهای قرار دارند.
2ـ دوم اینکه دو شیء در جزئی از ذات با یکدیگر مشترک باشند و در جزئی دیگر متباین و متخالف. و در محل خود ثابت شده است که هر گاه چنین باشد طبعاً جزء مشترک، اعمّ مطلق است از هر دوشی مفروض. و «جزء ما بهالامتیاز» در هر کدام از آن دو شیء مساوی با آن شیء است. اصطلاحاً جزئ مشترک را «جنس» و جزء دیگر را «فصل» میدانند.
3ـ سوّم اینکه، دو شی در تمام ذات و ماهیت با یکدیگر مشترک باشند و امتیاز آن دو از یکدیگر در عوارض و ضمائم خارجی باشد مانند «زید» و «عمرو» و مانند «سفیدی» و «حرارت» و امثال اینها که در تمام ماهیّت یعنی «انسانیت» یا «رنگ بودن» یا «کیف محسوس» بودن با یکدیگر مشترکاند ولی در عوارض و ضمائم با یکدیگر اختلاف دارند.
4ـ چهارم اینکه «ما بهالاشتراک» عین «ما بهالامتیاز» باشد یعنی تفاوت دو شیء از یکدیگر در شدت و ضعف و کمال و نقص باشد آن چنان که تفاوت «نور قوی» با «نور ضعیف» بدین نحو است.
اکنون که مطالب بالا دانسته شد، معلوم گشت که هر چند لازم? تعدد واجب الوجودها تمایز آنها از یکدیگر است ولی لازم? تمایز همیشه «ترکّب» نیست. زیرا چنان که دانستیم «تعدد و تمایز» تنها در قسم دوم و سوم مستلزم «ترکّب» است، به خلاف قسم اول و چهارم.
البته قسم چهارم واضح است که در مورد تعدد واجب قابل تصور نیست زیرا معنی ندارد که دو واجب الوجود، در دو مرتبه از وجود قرار گیرند یکی در مرتب? کمال و شدت و دیگری در مرتب? نقص و ضعف. باقی میماند قسم اول. شبه? ابن کمونه در همین جاست، وی میگوید: لازم? تعدد واجبالوجود تمایز آنها است امّا لازم? تمایز در همه جا ترکّب نیست. زیرا چه مانعی دارد که ما دو ذات بسیط فرض کنیم که هر دو واجب الوجود باشند و هیچ وجه مشترکی هم در میان نباشد و در اینصورت به هیچ وجه ترکّب واجب الوجود لازم نمیآید.
پاسخ به شبهه ابن کمونه: به شبه? ابن کمونه پاسخ داده شده که خلاصهاش این است حتی بنابر قول شما این دو ذات بسیط متباین در یک امر اشتراک دارند و آن «وجوب وجود» است وجوب وجود بنابر فرض شما عین ذات هیچ کدام نیست، همچنان که جزء ذات هیچ کدام هم نیست. پس خارج از ذات هر دو است و از آن طرف میدانیم که معانی خارج از ذات اشیاء که بر اشیاء حمل میشوند بر دو گونه است:
1ـ یا معنای انتزاعی میباشند که از حاق ذات اشیاء منتزع میگردند.
2ـ و یا امری انضمامی میباشند که از خارج و به حکم علل خارجی عارض آن شدهاند.
شک نیست که وجوب وجود از نوع دوم نمیتواند باشد، زیرا لازم میآید نفس وجوب وجود، معللّ باشد، و این با طبیعت وجوب وجود ناسازگار نیست. باقی میماند شق اول که نظر ابن کمونه هم به همین قسم است. اکنون میگوییم این قسم محال است. زیرا صدق یک معنی بر یک ذات هر چند آن معنی انتزاعی باشد، بدون ملاک محال است و الّا لازم میآید هر معنائی بر هر ذاتی صدق کند. پس صدق معنی وجوب وجود، بر واجب الوجودهای مفروض حاکی از خصوصیت خاصّی است در هر یک از آنها که به موجب آن خصوصیت، آنها واجب الوجود هستند، و این معنی بر آنها صدق میکند. پس معلوم شد که واجبالوجودهای ما در کی خصوصیّت ذاتی که همان خصوصیت منشأ انتزاع معنی وجوب وجود برای هر دو هست، اشتراک دارند. چون «ما به الاشتراک» دارند «ما بهالامتیاز» نیز باید داشته باشند پس مرکباند. خلاصه اینکه طبیعت واحد و معنی واحد از امور مخالف از آن جهت که متخالفند بدون اینکه وجه مشترکی و خصوصیّت واحدی در مصداقها وجود داشته باشد محل و ممتنع است. (شرح منظومه ج2)
«نتیجهگیری»
در این تحقیق دلایل و براهین متعدد بر اثبات واجب تعالی از نظر فلاسفه مطرح شده در این بین از سخن پیامبر و ائمه استفاده شد، همچنین برهانی که مبتنی بر فطرت هم بود مطرح گشت. توحید ذاتی بخشی است که در ادام? اثبات وجود خداوند مطرح میشود در واقع بعد از اینکه برهانهای صدیقین که دلالت بر وجود واجبالوجود دارند مطرح گشت، سؤال اساسی که ایجاد میشود این است که آیا این واجبالوجود واحد است یا خیر؟ پاسخهایی برای آن گفته شد. امّا یکی از دلایل دیگری که میتوان برای اثبات واحدیت خداوند (واجبالوجود) استفاده کرد،سود جستن از برهانهای صدیقین است. در شرح برهان صدیقین ابن سینا که بر برهان امکان و وجود مشهور است میتوان احدیت خدا را اثبات کرد. این برهان، علت هم? موجودات را واجب الوجود میداند. حال آنکه از این نتیجه واحدیت واجبالوجود را هم می توان اثبات کرد.
توضیح: اگر قائل بر این باشیم که دو واجبالوجود داریم، لازم میآید آن وجود دوم هم علّت ممکنات قرار بگیرد. پس م وجود اول و هم وجود دوم علّت ایجاد ممکنات قرار میگیرند. لازم? این امر توارد علل متعدد بر معلول واحد است که این استحال? محلی است. زیرا لازم? آن این است که معلول در عین حال که واحد باشد کثیر هم باشد که این تناقص است و محال پس از واجبالوجود دوم به دلیل اینکه نمیتواند علت ممکنات واقع شود و نمیتواند معلول را ایجاد کند، وجودش ضرورت ندارد پس فقط یک واجبالوجود میتواند موجود باشد. منزت هر انسان به معرفت و رتبت هر معرفت به معروف آن است ، زیرا هر معرفت عارف را در پرتوی پیوند معروف به آن ارزشمند می سازد و ارزشمند ترین معارف توحید است . محمدبن علی بن بابویه معروف به صدوق از رسول خدا (ص) نقل کرده است که فرموده اند : (( و لا قال القائلون قبلی مثل لا اله الا الله ـ هیچ گوینده ای چه من و چه کسانی که قبل از من بودند هرگز سخنی مانند لا اله الا الله نگفته است )) . ( التوحید / باب ثواب الموحدین و العارفین / ص18)
از حضرت علی (ع) روایت شده است که فرموده اند : (( انّ الله رفع درجه اللسان فانطقه بتوحیده من بین الجوارح ـ همانا خداوند از میان اعضا و جوارح مرتبة زبان را بالا برد به این وسیله که آن را به گفتن توحید به سخن آورد )) (بحار/ ج3/ ص13)
از امام محمد باقر (ع) منقول است که فرموده اند جبرئیل نزد من آمد و گفت ((یا محمد طوبی لمن قال من امتک لا اله الا الله وحده وحده وحده ـ یعنی ای محمد خوش بحال کسی که از امت تو بگوید لااله الا الله وحده وحده وحده )) تکرار قید وحده به سه مرتبه ظاهرأ ناظر است به سه قسم توحید . توحید ذات ، توحید صفات ، توحید افعال ، یعنی اگر انسان عارفی به تمام مراحل توحید راه یافت صاحب شجره طوبی و نیز حیات طیبه خواهد شد . (تحریر تمهید القواعد/ ص171)این روایت دلالت بر توحید ذاتی واجب تعالی دارد .
از طرفی واجب الوجود وجوب ذاتی دارد و اینگونه نیست که همچون ممکنات وجوبش از ناحیه غیر باشد . حال اگر واجب الوجود متعدد باشد لازم می آید که واجب ماهیت داشته باشد ، یعنی از ما به الامتیاز و مابه الاشتراک تشکیل شده باشد . همچنین لازم می آ ید که مفهوم واجب (مابه الاشتراک) زاید بر ماهیتش باشد. تعینی که باعث امتیاز یکی از واجب ها از دیگری برای اتصافش به وجوب است ، نیاز به علت دارد . اگر علت آن ماهیت واجب باشد درست نیست ، زیرا واجب ماهیت ندارد . زیرا اگر ماهیت داشته باشد هر چیزی که ماهیت دارد معلول و ممکن است ، و این با وجوب ذاتی واجب منافات دارد . و اما علت آن همان واجب نیز نمی تواند باشد ، زیرا ترجیح بلا مرجح لازم می آید . همچنین علت آن وجوب ، وجود و غیره هم نمی تواند باشد . زیرا این امور در هر دو تعین مشترک است ، پس مخصص نخواهد بود . همینطور علت آن امر دیگری غیر از آنچه گفته شد نیز نمی تواند باشد زیرا لازم می آید که شخص واجب ، معلول باشد و این با وجوب ذاتی منافات دارد .
/ پایان/
«فهرست منابع و مأخذ»
1ـ لمعات الهیه ـ تألیف: ملاعبدا… زنوزی ـ چاپ دوم
با مقدمه و تصحیح: سید جلال آشتیانی ـ ناشر: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
2ـ حکمت الهی عام و خاص ـ تألیف: محیالدین مهدی الهی قمشهای ـ چاپ سوم
3ـ اصول فلسفه وروش رئالیسم ج5 ـ تألیف: استاد علامه طباطبائی (ره)
با مقدمه و پاورقی: استاد مرتضی مطهری (ره) ـ چاپ دوم
4ـ عقائدالانسان (توحید ـ عدل ـ نبوت ـ معاد) ـ تألیف: سید هاشم حسینی تهرانی
5ـ نهایه الحکمه ج1ـ تألیف: استاد علامه طباطبائی (ره) شرح و ترجمه: دکتر علی شیروانی
6ـ نهایهالحکمه ج3 ـ تألیف: استاد علامه طباطبائی (ره) ترجمه و شرح: دکتر علی شیروانی
7ـ الهیات و معارف اسلامی (در صدویک درس) ـ تألیف استاد جعفر سبحانی
تنظیم:رضا استادی ـ چاپ: مؤسسه الشهداء
8ـ آموزش فلسفه (ج2)ـ تألیف: محمد تقی مصباح ـ ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی
9ـ شرح منظومه (ج2)ـ تألیف: استاد مرتض مطهری ـ ناشر: انتشارات حکمت
10ـ درسهایی از الهیات شفا (ج 2)ـ تألیف: استاد شهید مطهری ـ ناشر: انتشارات حکمت
11ـ پایان نامه خانم اعظم عرب نیا ـــ موضوع: توحید ذاتی واجب تعالی در نهج البلاغه
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |