موضوع : شناخت در فلسفه اسلامی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی نویسنده : علیرضا شمس الدین نژاد مطلق درس فلسفه اسلامی (1) دانشکده : الهیات و معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد زمستان 87 فهرست صفحه مقدمه 2 شناخت چیست ؟ 3 اهمیت شناخت از دیدگاه اسلام 3 انواع شناخت ها 4 شناخت فلسفی 7 شناخت در فلسفه اسلامی 10 منابع 19 مقدمه انسان به دلیل برخورد از فطرت و استعداد عالی ویژه انسانی می خواهد حقایق را درک و در پیرامون مسائل طبیعی و متعالی بیندیشد ، راه واقع را یافته در زندگی برای هدف داری و تکامل ، جهت و مسیر را اتخاذ نماید . غرایز حیوانی را هماهنگ و تعدیل و مفاهیم و معلومات برتر جانشین آن سازد و خود مسیر خویش را انتخاب کند. انسان موجودی است متحرک ، جستجو گر و برخلاف دیگر جانداران فیزیکی با طبیعت مبارزه و رزم دارد. می خواهد همه چیز را فاهمه اش آشنا ساخته به کنه و ماهیت اشیاء ، اسرار و قوانین طبیعت ، رازهای کیهانی و ناموس خلقت پی برد و به علل کلی و جزئی برسد . آیا انسان می تواند این امور و مسائل را بدون آشنایی و شناخت ( علم المعرفه ) تحصیل نموده و خود را موفق بداند؟ در این مقاله سعی شده پیش از پرداختن به شناخت در فلسفه اسلامی ، در ابتدا به تعریف شناخت ، اهمیت شناخت از دیدگاه اسلام ، انواع شناخت ها و توضیح مختصر هر یک از آنها پرداخته شود. 1-شناخت چیست؟ شاخت یا شناخت شناسی یا علم المعرفه ( اپیستمولوژی ) که شاخه ای است از فلسفه بحث می کند از خاستگاه ، شالوده ، روشها و اعتبار شناسائی . شناخت یعنی علم یافتن و داغنستن حقایق اشیاء و هرپدیده در حوزه معرفت . یررسی اشیاء است در پاره ای از قلمرو ها مانند تجربه و غیره جهت رهیابی به حقیقت ، منبع و حدود آن تا مرز امکان. اهمیت شناخت از دیدگاه اسلام : آیات و روایات وارد در زمینه ی ابعاد شناخت در حدی است که نتوان فهرست وار به و آنها پرداخت . در اینجا به رسم نمونه تنها به چند آیه حدیث اکتفا می کنیم : 1- سوره نحل آیه ی 80 : ولله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم سمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون. 2- سوره سبا ، آیه ی 6 : و یری الذین اتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید. 3- سوره الزمر، آیه ی 9 : قل هل یستوی الذین یعلمون و. الذین لا یعلمون . 4- نهج البلاغه ، خطبه 102 ص 302 ، فیض الاسلام : رحم الله امراء تفکر فاعتبروا فابصر........و ان من بغض الرجال الی الله تعالی لعبدا و کلم الله الی نفسه جائرا من قصد السبیل سائرا بغیر دلیل ....... 5- کافی ج 1 ،از امام باقر (ع) : من أفتی الناس بغیر علم و لا هدی لعنته ملائکه الرحمه و ملائکه العذاب ولحقه ورر عمل بفتیاه. انواع شناخت : به نظر ما ، اهم انواع شناخت عبارتست از: 1- شناخت وجبی یا شناخت از طریق مذهب ، 2- شناخت فلسفی 3- شناخت عرفانی ( شناخت به دل یا اشراقی یا علم لقائی) 4- شناخت هنری 5- شناخت علمی 6- شناخت سطحی یا عادی( معمولی ، توده ای) به خاطر جلوگیری از اطاله کلام و به این سبب که این مقاله فقط در مورد شناخت در فلسفه ی اسلامی می باشد ، از پرداختن به بقیه شناخت ها صرفنظر می کنیم و فقط به ذکر منابعی در مورد هر شناخت می پردازیم کسانی که مایل باشند به آن منابع رجوع کنند : 1- شناخت به وحی : الف – نهج البلاغه : امیر المؤمنین علیه السلام ب – صحیفه سجادیه : زین العابدین ، علی ابن الحسین (ع) ج – مفردات قرآن (عربی) : راغب اصفهانی د – قاموس قرآن : سید علی اکبر قرشی و – اصول اعتقادی اسلام : ستوده ه – شناخت : زارع ی – جهان بینی توحیدی 2 – شناخت عرفانی : الف _ عرفان و تصوف : شهید مطهری ب – عرفان و فلسفه : استیس، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ج – اعترافات غزالی : ترجمه زین الدین کیائی نژاد د – تاریخ تصوف در اسلام : دکتر غنی و – سه حکیم مسلمان : دکتر نصر ه – معالم الفلسفه الاسلامیه (عربی) : مرحوم شیخ جواد مغنیه ی : عارف و صوفی چه می گوید ؟ : میرزا جواد تهرانی 3 – شناخت هنری : الف _ معنی هنر : هربرت رید ، ترجمه ی نجف دریا بندری ب – هنر چیست ؟ : تولستوی ،ترجمه کاوه دهگان ج – ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی : ارنست فیشر ، ترجمه فیروز شیروانلو د – امروز چه کسی می تواند شاعر باشد ؟ : تیمور گورگین 4 – شناخت علمی یا منطقی : الف _ مقدمه ای بر شناسایی علمی : محمد باقر غفرانی ب – علم به کجا می رود ؟ : ماکس پلانک ، ترجمه احمد آرام ج- دنیایی که می بینیم : انیشتین ، ترجمه فریدون سالکی د – جهان بینی علمی : برتر آندارسل ، ترجمه حسن منصور ز – سرگذشت علم :جرج سارتن ، ترجمه احمد بیرشک و – شناخت : دکتر شریعتمداری ه – شناخت : کریمی ی _ روش رئالیسم : استاد طباطبائی ، شهید مطهری 5 – شناخت سطحی + عمومی الف _ پرتوی از قرآن : آیه الله طالقانی ( قدس سره ) ب – مجمع البیان : شیخ طبرسی (قده) ج _ فرهنگ قرآن : قرشی د – مقدمه ای بر اقتصاد اسلامی : ترجمه علی علمی ه – شناخت : دکتر علی شریعتمداری و – تفسیر صافی : محقق فیض کاشانی (قده) شناخت فلسفی قسمت اول : شناخت تصوری و شناعت تصدیقی : الف – شناخت تصوری : در این مرتبه از شناخت ذهن تنها در مرحله اندیشیه معانی بسیط می باشد . مهمترین نظریه ها در مورد شناخت فلسفی در تاریخ فلسفه و فکری بشری در چهر رأی خلاصه و ارائه شده است . 1 – نظریه یادآوری افلاطون : این نظریه ویژه سیستم افلاطونی معتقد است که : ادراک انسان عبارت است از یادآوری دانش های گذشته ی خود ، افلاطون بر این عقیده است که : نفس (روان ) انسانی به طور مستقل و جدا از بدن و پیش از پیدایش تن موجود بود و از جائی که بافت و نسخ وجودی اش دارای تغایر کامل با وجود مادی است . نتوانسا به عالم مثل بپیوندد و چون ناچار شد به این کره خاکی دراید به علت مادی بودن مکان و هر چیز ادراک مثلی مثل خود را از دست داده است . ولی در این عالم تنها توانست با درک جزئیات با برخورداری حسی به ادراکات اولیه و اصیل خود برسد زیرا این جزئیات سایه های آن وجود عالی (مثل) می باشند . 2 – راسیونالیسم ( خود گرائی ) : که از مشاهیر و نامداران این دبستان مهم و ریشه دار فلسفی در قرون جدید میتوان دکارت وکانت و دیگر عقلیون اروپا را نام برد، راسیونالیسیم به طور اجمال قائل است به دو منبع و ریشه از تصورات الف) احساس: همه ما سردی، گرمی، طعم، سفتی و ... یک چیز را به وسیله قوای پنجگانه حسی درک میکنیم. ب) فطرت: انسان از هنگام تولد معلوماتی همراه دارد که زیر بنای حسی ندارد. اینها در ذرات و کمون نفس انسانی بوده و دارای هیچگونه منشاء احساسی و تعلیمی نمیباشند. مثلا این افکار فطری از نظر دکارت عبارتنداز: وجود خدا، فنس، امتدادو حرکت و ... 3- آمپریسم (حس گرائی): از مشاهیر این مکتب مهم فلسفی میتوان فرنسیس بیکن، ژان لاک انگلیسی، پیروان معاصر و رهروان مکتبی آنان را نام برد. حس گرایان قائلند که: احساس یگانه منبع تصورات ذهن انسانی، آماده گر و فراهم آور معانی و اشیاء است. وظیفه ذهن عمل و تصرف در این تصورات به وسیله ترکیب و تجدید است. 4- نظریه انتزاع: این نظریه که پذیرفتة فلسفه اسلامی است را از لحاظی میتوان ترکیبی نامید و خلاصه میشود در این که : تصورات ذهنی اصولا بر دو گونه است: تصورات نخستین و تصورات ثانوی. تصورات اولی سازنده و پایة تصوری ذهنی انسانی است. این تصورات موضوعات خارجی را ساخته و اساس معلومات ما را در مرحله تصور تشکیل میدهد مثلا تصویر ما از شیرینی بر این پایه است که زمانی با حس ذائقه آن را درک نمودهایم همچنین سبکی و سنگینی در رابطه با حس لامسه و ... این درک از واقعیت ماده خارجی مرحله دوم از شناخت نضوری ما را تشکیل میدهد که در این مرحله مفاهیم جدیدی را استنباط و به دست میآوریم، یعنی انتزاع میکنیم. ب- شناخت تصدیقی: تصدیق یک چیز در پی تصور آن تحقق میپذیرد. تصدیق یعنی اذعان به نسبت، اذعان تنها در مرحلة تصدیق میتواند به انسان شناخت دهد. در این مورد اقوال ونظریات گوناگون فلسفی ارائه می شوند. ولی عمدة آنها را در دو نظریه میتوان یافت: 1- عقلی (راسیونالیسم): راسیونالیسم برای انسان دو گونه معلومات قائل است: بدیهی و کسبی. الف- بدیهیات: معلومات بدیهی پارهای قضایا هستند بی نیاز به دلیل و برهان، این قضایا سازندة آن دسته از قضایا است که نیاز به دلیل دارند. ب- کسبیات یا معلومات نظری: این دانستنیها سازندة عمده بل کل قضایا اعم از ساده و معمولی یا فلسفی عمیق، همچنین گفتارهای روزمره ما میباشند. این قضایا کلا مبتنی بر بدیهیات هستند. 2- تجربه گرائی (آمپریسم): مکتب آمپریسم میگوید: هیچگونه معلوماتی سابق بر تجربه وجودندارد، پایه شناخت انسانی بر تجربه است. امور و قضایای بدیهی و عقلی خود بر اساس تجربه است. شناخت انسان در فلسفة اسلامی نظریة شناخت در فلسفة اسلامی رئالیستی است و بر اساس دستیابی بشر به معلومات واقعی میباشد. یکی از ارکان مهم رئالیسم این مکتب و صدق شناخت، و تطابق آن با عین خارجی نظریه معروف به «وجود ذهنی» است که در غرب یا به کلی از آن غلفت شده و یا مانند فنومنولوژی هوسرلی به طور ناقص بیان گردیده است. با توجه به نظریة فلسفی اسلامی به ویژه مکتب ملاصدرا، شناخت انسان فرایندی مرکب است و چند مرحله دارد: مرحله اول: همان احساس بواسطة حواس پنجگانه است و به صورت انفعالاتی در ذهن انسان ظاهر میشود. این مرحله گر چه برای حصول شناخت ضروری است ولی کافی نیست و مقدمه و گام اول آنست. مرحلة دوم:علم حضوری انسان به محصولات و فرآوردههای ذهن و ادراک حسی اوست. زیرا نفس انسان نسبت به همة انفعالات و حالات درونی خود علم حضوری و بی واسطه دارد. این مرحله دارای دو ویژگی دیگر یعنی «توجه» و نیز «آگاهی» میباشد که دو نیروی باطنی نفس انسان میباشند. «توجه» کاری جسمانی نیست بلکه عاملی روانشناختی است که به وسیلة آن، انسان نیروی روانی و ادراکی خود را روی نقطهای (محسوس یا معقول) متمرکز میکند. انسان بدون به کار بردن توجه و تمرکز نمیتواند صدها چیز اطراف خود را، که چشم آنها را میبیند و گوش آنها را می شنود، ادراک کند با وجود آن که حواس و چشم و گوش آنها را به ذهن مخابره میکنند. به دنبال توجه، «آگاهی»نیز حاصل می شود که میتوان آنرا همان «حضور» ماهیت شیء خارجی در ذهن دانست. مرحله سوم: مرحلة مدلسازی نفس در ذهن انسان است. نفس انسان با نیروی خلاقیت خود ذات و «ماهیت» شیء خارجی- یعنی ویژگیهای مشترک ذهنی و عینی را بازساری میکند و در نتیجه انسان میتواند صورت و «چیستی» واقعی و منطبق با پدیدة خارجی را در ذهن خود ایجاد کند. ذات و ماهیتی که ذهن میسازد شبیه به مفهوم «کلی» است و بهتر است بگوییم که نه کلی است و نه جزئی و هرگز ادعا نمی کند که آنچه را که یافته همان چیز خارجی است، زیرا ماهیتی که در ذهن ساخته میشود فاقد خواص و آثار آنست. بر اساس این نشریه- که سناخت را نه محصول علائم مخابره شده به وسیلة حواس پنجگانه، بلکه محصول فعالیت کارگاه ذهن انسان و خلاقیت روح و در نتیجه آفرینش آن میداند- علم یا شناخت انسان، نوعی تولید انسان و فعل او و به اصطلاح فلسفة اسلامی «صدوری» است نه انعکاسی و انفعالی برگرفته از خارج – و به اصطلاح «حلولی»- ساخته و به نمایش گذاشته می شود. ملاصدرا با استفاده از این حقیقت، علم و شناخت را جزء حرکات تکاملی روح و همچنین متحد با شخص ادراک کننده میداند و به آن «اتحاد عالم با معلوم» نام می دهد. این نظریه دربارة فرایند شناخت در انسان را، هر کس می تواند با اندکی تامل در درون خود و با تجربة درونی درک و تجزیه کند. نهاد درونی انسان گواهی میکند که در ادراک اشیاء خارجی فریب نخورده و با اشیاء واقعی سرو کار دارد و آثار آنرا لمس و حس می کند؛ شک و شکاکی خلاف فطرت طبیعی انسان است و مشاهده میشود که مثلا همه کس- چه جزمی و چه شکاک- از حیوان درنده و از آتش پرهیز میکنند و در سرما از آتش کمک می گیرند و هر چه بپسندند به سوی آن میروند؛ و زندگی در جهان در تمام طول تاریخ با همین برداشت انسان طی شده است. فرق یک انسان با انسان مبتلا به بیماری شکاکی در همین است. نکتة ظریف و مهمی که در این فرایند هست و فقط در عرفان اسلامی مکتب ملاصدرا به آن توجه کامل شده، زمینة اصلی این هماهنگی ذهن و عین یعنی رابطة میان انسان کبیر و انسان صغیر است. انسان کبیر عرفان اسلامی و عدهای از حکمای باستانی ایران و یونان مجموعة موجودات را یک واحد حقیقی به نام «انسان کبیر» می دانستند که اعضای آن همین موجودات این جهان است. انسان نمونة کوچکی از این انسان کبیر است که به آن عالم صغیر میگفتند. این دو انسان (یا دو عالم) کبیر و صغیر از هر حیث متناظر فرض میشوند و قواعدی در این رابطه از جمله «تطابق» آن دو بیان شده است. یکی از قواعد کلی در این موضوع قبول تشابه این دو عالم در صورت آنهاست و همین تشابه در صورت و رفتار آندوست که سبب «معرف واقعی» انسان از جهان می شود زیرا شرط معرفت صحیح آن است که ادراک کننده و ادراک شونده در صورت با هم متناظر و متشابه باشند. تجربةعلوم امروز نیز مانند تجربههای عرفانی گذشته، بشر را به این سو برده که تمام جهان یک نظم برقرار است و این جهان، نظام منسجم واحدی است که همه چیز از اتم گرفته تا کهکشانها رابطهای هندسی و ریاضی با یکدیگر دارند و نوعی هماهنگی و همانندی میان همة موجودات و طبیعت این عالم برقرار است. * انسان در ادراک خود از اشیاء خارجی، فقط میتواند ماهیت (یعنی حدود منطقی و تحلیلی) آنها را درک کند نه وجود حقیقی آنها را. بر این اساس، انسان چون خود جزئی از این عالم است و در عین حال نمونة کوچک و مستقلی از این جهان نیز می باشد و با جهان، یا همان انسان بزرگ، نوعی تعامل و گاهی تقابل دارد، میان انسان و جهان نوعی رابطه و حتی رزونانس برقرار است. ظهور کارها و پدیدههای خارق العاده در انسان مانند تله پاتی یا معجزاتی که روی داده و در تواریخ مذهبی آمده و حتی برخی پدیدههای عادی، نمونهای از این تعامل و ارتباط است. شناخت انسان- اگر شناختی حقیقی باشد- و توانایی انسان بر ساختن ماهیت یا مدلی حقیقی از اشیاء و پدیدههای خارجی- که به تعبیر فنومنولوگها به وسیلة قصد و التفات انسان (inrentionality) برای انسان ظاهر میشود- از برکت همان هماهنگی است که انسان صغیر را قادر میسازد تا از حقایقی که در مجموعة انسان کبیر هست شناختی واقعی بدست آورد. انسان در این تعامل مانند آینهای است که وقتی در وضعیت توجه و «آگاهی» قرار گیرد و قوای مربوطة خود را به کار بیندازد می تواند حقایقی را که از راه حواس در ذهن اثر گذاشته، به شکل متناظر و مماثل اشیاء خارجی در بیاورد و به اصطلاح فلسفة اسلامی ماهیت شیء خارجی را (که نشانگر هویت و شخصیت آن شیء است) عینا در ذهن، خلق و ایجاد کند و این امر با انداختن تصویر عکاسی شیء بر روی صفحه فرق بسیار دارد، زیرا تصویر اشیاء وجود ذهنی نیست و در طبقه بندی «وجود» و درجات آن در فلسفة اسلامی، از وجود ذهنی دو درجه پایین تر است. اشکال نظریةهوسرل در این بود که وی شناخت را که با توجه و التفات بدست می آید کاملا از وجود جدا کرده بود ( و به تعبیر خود وی وجود را داخل پرانتز گذاشته بود) و حال آن که از نظر ملاصدرا شناخت یعنی آنچه در ذهن انسان حضور پیدا میکند نوعی وجود درجه دو است و برای خود سهمی از وجود و حقیقت بودن دارد و اصولا هیچگاه ماهیت بدون وجود نمیشود. و اگر اصل وجود عینی «وجود کیهانی» بنامیم وجود ذهنی یک «وجود انسانی» و کاملا مماثل و متناظر با وجود کیهانی میباشد. خلاصه آن که اهمیت ادراک و شناخت در رسیدن به رئالیسم حقیقی و علمی، در تطابق مدرکات انسان با عینیت خارجی است و این مسئله در نظر فلسفة اسلامی بدینگونه حل شده و تطابق بین ذهن و ذات تضمین گردیده که: ملاک تطابق اشیاء وحدت ماهیت موجود عینی با موجود ذهنی و ضامن این وحدت تطابق، کاشفیت ماهیت ذهنی از ماهیت خارجی عینی است. ولی باید دانست که ماهیت عین خارجی با حواس پنجگانه در ذهن منعکس نمی شود و این یک فرضیة غیر علمی و خوشباورانه است که امپریستها به آن اصرار دارند، زیرا حواس ما فقط تصویری دو بعدی را در ذهن ثبت می کنند نه ماهیت آنرا؛ علاوه بر آن که شناخت نزد تجربه گرایان، حالت انفعال Passionدارد ولی علم و شناخت در فلسفة ملاصدرا فعل انسان (Action) است نه انفعال. شناخت با حواس بدون دخالت فعالانه نفس نمیتواند توجیه کافی برای اثبات تطبیق و صحت صدق شناخت و باور ما باشد. نظریه شناخت در فلسفة ملاصدرا نه فقط با طبیعت و تاریخ انسان سازگاری بیشتری دارد بلکه در تمام نظریه های داده شده دربارة توجیه در مسئلة شناخت، کاملتر به نظر میرسد زیرا نظریة حسگرایان که ادراک حسی انسان را همان محصول سادة حواس پنجگانه میدانند نه فقط نگاهی سطحی و ابتدائی و غیر فلسفی است بلکه به دیگر پدیدههایی که در ذهن و نفس وجود دارد نیز توجه نکرده و از وجود ذهنی و علم حضوری غفلت داشته است. نظریة کانت در واقع منکر ادراک واقعی انسان و تطابق ذهن و خارج است و یکباره فلسفه را طرد میکند. بها دادن بیش از حد به ذهن در فلسفه ایده آلیستی میلیاردها جهان مستقل به صورت انسان را که در داخل خود زندگی میکنند، تجویز میکند. نزدیک ترین نظریههای فلسفة غرب به نظریة فلسفة اسلامی، فنومنولوژی هوسرلی است که تا حدودی ادراک و شناخت انسان و تطابق آنرا با عینیت خارج پذیرفته ولی انسان را از درک «نومنها» عاجز میداند. ادراک فنومنها در این نظریه بستگی به لطفی دارد که نومنها به انسان داشته و از خود تجلی و ظهور نشان داده و به انسان اجازه دهند که او را درک کند. این نظریه نه فقط دیواری میان ذهن و عین میکشد که حتی ضامن تطابق شناخت، و واقعی بودن آن نمیشود. برای انسان تحقیری بزرگتر از این نیست که در تحقیق نهائی، او را ناتوان از درک واقعی جهان و تمام زندگی، و تکامل فردی و اجتماعی او را موهوم یا فریبکاری حواس او بدانند. نتیجه گیری 1- شناخت، شاخه ایست از فلسفه اولی. 2- شناخت عبارت است از علم و حدود و ارزش آن 3- شناخت تعریف پذیر نیست، زیرا هر تعریفی که از آن به عمل آید چون خود نیز مسبوق به معرف آن است، متضمن دور خواهد بود. 4- شناخت امکان پذیر است و میتواند خطا پذیر نباشد و قابل تعلیم به غیر نیز میباشد. 5- از میان نظریههای مختلف شناختی فلسفی، نظریة انتزاع به علت جامعیت موافق با شناخت و فلسفة اسلامی است. منابع 1- فلسنقنا: (شهید صدر) 2- اصول فلسفه و روش رئالیسم: استاد طباطبائی، شهید مطهری 3- فلسفه عمومی: فولکیه، ترجمه دکتر یحیی مهدوی 4- سیر حکمت در اروپا: محمد علی فروغی 5- شناسائی و هستی: مینار، ترجمه دکتر داودی 6- تاریخ فلسفه غرب: برتر اندراسل، ترجمه نجف دریا بندری 7- قصه الفلسفه الحدیث(عربی): ترجمه احمد امین، نجیب محمود 8- فرهنگ فلسفه: علی علمی 9- دیالک تیک: علی علمی 10- نگرش بر خطوط کلی مارکسیسم: علی علمی 11- منطق صوری: دکتر محمد خوانساری 12- طرحی کوتاه از تاریخ فلسفه: ترجمه مجیدی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد