غیرت در عرفان
تهیه کننده :سیده زینب سید حسینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
1387
مقدمه
آنگونه که پژوهشگران تیر بین و روشن فکر اسلامی بیان می کنند انسان برای رسیدن به معرفت حقیقی باید منازل و مقام هایی را طی کند، که بررسی علمی این مسئله ،در عرفان اسلامی صورت می گیرد و به دو بخش کلی عرفان نظری و علم عرفان عملی تقسیم می شود.
صرف نظر از اینکه عرفاء اسلامی در بیانات و کتاب ها و روش های خود چه خطاهایی داشته اند،اصل این مسئله و ضرورت آن قابل انکار نیست.البته نقد علم عرفان و رابطه آن با اسلام خود تحقیقی مفصل می طلبد اما ما با توجه به دو نکته کلی بحث خود را پیش می بریم:
اول اینکه عرفاء غالبا سعی و ادعایشان این بوده که آنچه می گویند منطبق بر اسلام است بلکه اسلام حقیقی همان است و تمام آنچه بیان می کنند از اسلام گرفته شده است وآنها فقط آنرا به گونه ای تدوین و به شکل یک علم مستقل در آورده اند درست مانند علم فقه.
نکته دوم اینکه اگر چه عرفاء اسلامی در اصل و اساس منافاتی با اصول اسلام ندارند بلکه عرفان حقیقی عین روشی است که اسلام ارائه می دهد.اما این به معنای وجود نداشتن خطا و اشتباه در نظرات عرفاء نیست خصوصا اینکه بسیاری از آنها اهل تسنن بوده اند و بدیهی است که عرفان منهای ولایت دچار کجروی می شود فضلا از اینکه عرفاء شیعه نیز خالی از اشتباه نبوده اند کما اینکه اختلافاتی بین خود آنها وجود داشته است.شهید مطهری می گوید:"...اینکه عرفاء تا چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحیح برای مایه های اولیه اسلامی بیان کنند،آیا موفقیتشان در این جهت به اندازه فقها بوده است یا نه،و چه اندازه مقید بوده اند که از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند؟و... .اینها مطالبی است که جداگانه باید مورد بحث و دقت قرار گیرد،آنچه مسلم است این است که عرفان اسلامی سرمایه اصلی خود را از اسلام گرفته است و بس".
بنابراین شایسته است در پژوهش هایی که در حوزه عرفان اسلامی انجام می شود به این دو نکته توجه شود. در بحث "غیرت در عرفان" سعی بر این است که آنچه عرفاء در این باب مطرح کرده اند به شکلی مجمل بیان شود و تا حدی با منابع اسلامی تطبیق داده شود.در این راستا چند مسئله در ارتباط با موضوع در بخشهای مختلفی تقسیم بندی شده اند که به شرح زیر هستند:
- غیرت در لغة
- تعریف غیرت اصطلاحی
- غیرت و مراتب آن
- ذکر یک شاهد نقلی
غیرت در لغه
"الغیرة" از ریشه غ ی ر می باشد که دارای دو معنای اصلی است.البته فعل آن به شکل "غار" می آید که مشابه فعل ریشه غ و ر است که در معنا کاملا متفاوت است و ظاهرا با هیئت "الغیرة" از آن مشتقی وجود ندارد.آن دو معنای اصلی عبارتند از:
یکی صلاح و منفعت و اصلاح کردن و منفعت کسی را خواستن و یا از کسی حمایت کردن و دیگری اختلاف بین دو چیز و متفاوت بودن.ابن فارس اینگونه می گوید:" غیر :الغین و الیاء و الراء أصلان صحیحان،یدلّ أحدهما علی صلاح و إصلاح و منفعة و الآخر علی اختلاف شیئین "
غیرت و مشتقات آن به معنای اول کثیرا مستعمل در عرف می باشد و خصوصا در غیرت مرد نسبت به اهلش این معنا مراد است که البته تا حد زیادی از معنای لغوی خارج شده است و معنای خاص پیدا کرده و در کتب اخلاقی و روایات نیزاز این معنا بحث شده است.
فعل ثلاثی مجرد از آن به معنای اول نیامده است ولی در معنای دوم در باب های تفعیل ،مفاعلة، تفعل و تفاعل آمده است.غیرت مورد بحث در عرفان تعاریف دقیقی دارد که خواهد آمد.اما آیا فارغ از اینکه صفت آن که منسوب به خداوند می باشد یا سالک و یا إحیانا در برخی حالات خاص در بین شیعه به ائمه علیهم السلام ، از ریشه معنوی اول گرفته شده است یا دوم،مورد بحث است .برخی تعریف ها از غیرت ریشه معنوی دوم را تقویت می کند اما این نکته که "الغیرة" چه اسم باشد چه مصدر، و صفت غیور،از معنای اول کثیرا آمده اما از معنای دوم یا نیامده یا بسیار قلیل ، قابل تامل است.
بنابراین غیرت اصطلاحی در عرفان به نظر می رسد که از معنای دوم گرفته شده باشد که در این صورت تعاریفی از غیرت که در آن معنای اول مورد نظر بوده یا بر این مبنا بوده که غیرت با این ریشه معنایی در علم عرفان جعل شده و یا اینکه به این نظر برخی لغویین توجه شده که تمامی ریشه های معنوی یک کلمه به یک ریشه معنوی برمی گردد که در اینجا این ریشه اصلی همان معنای دوم بوده.
اما صرف نظر از این بحث،در تعریف اصطلاحی غیرت در عرفان تقریبا اختلاف اساسی وجود ندارد و در هر صورت به هر کدام از دو ریشه معنایی با توجیهی قابل انتساب است.
تعریف غیرت در اصطلاح
خواجه عبدالله در منازل السائرین می گوید: "الغیرة سقوط الاحتمال ضنا و الضیق عن الصبر نفاسة" .از توضیح عبدالرزاق کاشانی در ذیل این عبارت اینگونه برداشت می شود که غیرت آن است که بنده از روی ضنت و بخل نسبت به محبوب خود نتواند کسی را که با محبوبش در تعلق محبت به او شرکت می ورزد تحمل کند و به خاطر رغبت فراوان به محبوب خود و شدت عزیز و گرامی داشتن اونتواند شکیبایی کند که غیر او عزیز و مورد رغبت باشد."
ابو القاسم قشیری در رساله قشیریه چنین تعریف می کند: "الغیرة کراهیة مشارکة الغیر،و إذا وصف الله سبحانه بالغیرة فمعناه: أنه لا یرضی بمشارکة الغیر معه فیما هو حق له تعالی من طاعة عبده له".یعنی غیرت کراهت شریک کردن غیر یا شریک دانستن غیر یا با شریک غیر پذیرفتن می باشد و اگر این صفت برای خداوند به کار رود معنای آن این است که آن طاعتی از عبد که حق خداوند است و فقط خداوند لیاقت و شأن آن را دارد که در واقع تمامی طاعت ها را شامل می شود،این طاعت مخاطبش فقط باید خداوند باشد و اگر بنده کسی را با خداوند در آن شریک کند از او پذیرفته نمی شود و این است غیرت خداوند.
ابوالقاسم سپس روایتی را با سلسله سند از ابی هریره نقل می کند که پیامبر(ص) فرمود: "إن الله یغار و إن المؤمن یغار، و غیرة الله تعالی أن یأتی العبد المؤمن ما حرم الله علیه.البته در اینجا غیرت به معنای عدم رضایت می باشد ولی با فرض صحت حدیث مصداقی نازل از صفت غیرت خداوند می تواند باشد.
دو تعریف یک حالت را به دو شکل بیان می کنند که البته تعریف دوم جامع تر است بطوریکه می تواند به خداوند هم نسبت داده شود همان طور که خود بیان کرده.
تفاوت دیگر بین این دو تعریف آن است که در تعریف اول به عنصر محبت اشاره مستقیم شده است اما در تعریف دوم اشاره مستقیم به اینکه این حالت از لوازم و نتایج محبت است نشده است.در اینجا چند سوال مطرح می شود:
آیا غیرت لزوما از نتایج و لوازم محبت است یا اینکه این کراهت مشارکت داشتن غیر می تواند نتیجه حالتی دیگر باشد؟
آیا محب فقط نسبت به اینکه توجه اش و رغبت اش باید منحصر در محبوب باشد غیرت دارد یا باید داشته باشد، یا اینکه غیرت کامل غیرتی است که محب به هیچ عنوان نمی تواند توجه محبوب به غیر را نیز تحمل کند؟
آیا بر فرض اینکه غیرت باید دو طرفه باشد یعنی محب هم نسبت به محب محبوب غیر از خودش و هم نسبت به محبوب محبوب غیر از خودش غیرت داشته باشد،آیا این حالت در زمانی که محبوب خداوند است با نظر دین منافاتی ندارد؟
آیا این یک حالت فطری است که با بالفعل شدن محبت در فرد شکوفا می شود یا اینکه اکتسابی است و توسط سالک ابتدا تمرین می شود و سپس کم کم ایجاد می شود؟ به عبارت دیگر آیا غیرت نشانه محبت کامل است یا حالتی است که پس از آن ایجاد می شود؟
و بالاخره اینکه آیا غیرت حالتی زود گذر است یا با دوام؟
اگر چه پاسخ کامل به تمامی این سؤالات بسیار مشکل است و برخی از آنها به نظر نگارنده پاسخ قانع کننده ای به آن داده نشده است،اما اجمالا به بررسی آنها می پردازیم با توجه به این نکته که برخی از این سؤالات کلی تر است و در سایر مباحث عرفانی و حتی فلسفی به آنها پاسخ داده می شود.
آنگونه که در بیانات عرفاء دیده می شود غیرت حتما و لزوما باید در پس محبت باشد و اگر حالتی هم ایجاد شود که شبیه آن باشد و نه از نتایج محبت غیرت عرفانی محسوب نمی شود.اما از آنجا که به خاطر پیچیدگی های زاید الوصف نفس آدمی،تشخیص حالات درونی و محبت نفس به یک محبوب به سادگی امکان پذیر نیست لذا ممکن است فرد دچار اشتباه شود و حالتی کاذب را باغیرت اشتباه بگیرد.در این حالت اگر نوع سلوک فرد به گونه ایست که تشخیص این موارد موضوعیت دارد استاد زبر دست یا واردات صحیح ویا دقت زیاد سالک را می طلبد.
بنابراین در تعریف قشیری اگر چه قیدی دیده نمی شود که این حالت به چه دلیل در فرد ایجاد شده است اما لزوما یا ملزوم محبت بودن را در تقدیر گرفته یا بدیهی گرفته یا حداقل ما باید اینگونه در نظر بگیریم.
اما به این سؤال مهم می رسیم که غیرت محب بر وجود نداشتن محبوب محبوب غیر نیز تعلق می گیرد یا خیر؟
به نظر می رسد این حالت به نوع محبت و طرفین آن بستگی دارد.اگر چه ممکن است گفته شود این نتیجه عقلی محبت است که در فرد غیور ایجاد می شود.
استاد محترم حسینی شاهرودی در کتاب خود چنین می گوید:
" غیرت از لوازم محبت است، بدینگونه که محب، محبوب را تنها برای خود خواهد؛ نه خواهد که غیر به محبوب او محبت ورزد و نه خواهد که محبوب ، به غیر توجه کند."
این بیان همان نظر اخیر را تایید می کند.اما این نظر می تواند مورد مناقشه قرار گیرد چرا که لازمه این حرف این است که ما تعریفی ماهیتی و کامل از محبت و غیرت ارائه دهیم و بعد وارد برهان شویم . اما نه تنها چنین امری انجام نشده بلکه به نظر می آید با چالش هایی مواجه می شود.یکی از این چالش ها این است که محب اگر محبتش کامل و تام باشد غیر محبوب نمی بیند حتی خود را.و غیرت او ،که البته منظور آن بخشی از غیرت است که شرکت دادن غیر در محبت محب را بر نمی تابد، به او اجازه نمی دهد که خود را ببیند یا حتی بالاتر و آن اینکه اصلا خودی دیگر در کار نیست.بنابراین وقتی خودی در کار نیست ،غیر خود، هم برایش معنایی ندارد تا برسیم به اینکه محبت محبوب به غیر خود را نتواند تحمل کند.
البته به نظر می آید نویسنده همین نظر را در ادامه مطلب پذیرفته است.آنجا که در پایان بحث غیرت چنین به نقل از رساله قشیریه می گوید:". . . در پایان به اختلاف اندکی در مسئله غیرت اشاره کنم که گروهی از مردمان گفته اند که غیرت از صفات اهل بدایت بود و موحد غیر را نبیند و اختیار،صفت او نباشد و وی را نباید بدان چه اندر مملکت رود تحکم کند، بلکه حق سبحانه و تعالی اولی تر به چیز ها، آنچه خواهد می کند. ابو عثمان مغربی گوید: غیرت صفت مریدان باشد،اهل حقایق را نبود. به نظر نگارنده این درست تر است."
بنابراین به نظر می رسد این مطلب بیشتر از اینکه جنبه علمی داشته و یا برگرفته از احوال بلند عرفاءکامل باشد،از احوال محبت های سخیفی گرفته شده که در آن محب درجاتی از خودخواهی دارد.بحث بعدی که در اینجا مطرح می شود بحث غیرت در مورد خداوند است.قبل از اینکه به سؤال مورد نظر در این ارتباط بپردازیم لازم است چند مطلب را ذکر کنیم.
مطلب اول اینکه کراهت مشارکت غیر در مورد خداوند ، بیان بیشترش این است که خداوندفقط کسی را به در گاهش راه میدهد که از هرگونه شرک مبرا باشد و در این راستا ابتدا بندگان برگزیده خویش را برای خود خالص میکند بعد راه می دهد. به عبارت دکتر شاهرودی دقت کنید:
"خدا در هیچ وصفی و هیچ فعلی غیر نمی پذیرد و شریک تحمل نمی کند. نه چیزی را در ملک خود شریک داند و نه در بنده خود. هر چه هست او راست. به همین خاطر است که آنچه شراکتش آشکارتر باشد،از نظر او منفور تر است،پس شرک را هرگز تحمل نمی کند."إنّ الله لا یغفر أن یشرک به" " .
بحث در مورد غیرت خداوند را به بعد وامیگذاریم اما همین مقدار به اضافه آنچه در سطور پیشین بیان شد آشکار می کند که غیرت محب واقعی وقتی که محبوبش خداوند است شامل بر نتابیدن محبت خداوند به غیر نباید باشد که در غیر این صورت لازمه اش محو نشدن خود و وجود خودخواهی و به دنبال آن شرک است که با غیرت خداوند منا فات دارد.
آخرین سؤال در این باب این بود که آیا غیرت حالتی زودگذر است یا مداوم؟در پاسخ باید اینچنین گفت که تعریف غیرت نشان می دهد که حالتی مداوم است.اما این سؤال مطرح می شود که چرا در "حالات" تقسیم بندی شده است؟
ابتدا باید گفت که "حال" مشترک لفظی می باشد.گاهی در بعضی متون گفته می شود که ویژگی های خاصی که در مسیر سیر الی الله برای سالک ایجاد می شود یا هدیه ای از طرف عالم بالاست که موقتا برای سالک ایجاد می شود ویا بر مبنای تلاش و مجاهدت فرد بدست آمده و دائمی است.
عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه که ترجمه ای از عوارف المعارف ابو حفص سهروردی است، می نویسد:" مراد از حال نزدیک صوفیان، واردی است غیبی که از عالم علوی گاه گاه به دل سالک فرود می آید و در آمد شد بود تا آنگاه که او را به کمند جذبه الهی از مقامی ادنی به اعلی کشد.و مراد از مقام مرتبه ای است از مراتب سلوک که در تحت قدم سالک آید و محل استقامت او گردد و زوال نپذیرد . . .".
در رساله قشیریه نیز چنین می گوید:" و الحال عند القوم : معنی یرد علی القلب من غیر تعمد منهم و لا اجتناب و لا اکتساب لهم من طرب او حزن او بسط او قبض او شوق او انزعاج او هیبة او احتیاج. فالاحوال مواهب و المقامات مکاسب".
بر مبنی تعریف اول تفاوت حال و مقام در دائمی بودن مقام و زوال پذیری حال است و از این جهت که سالک هنوز به آن مرتبه نرسیده با موهبت الهی نسیبش می شود.با این توصیف هر مقامی می تواند در برهه ای برای سالک حال باشد و بالعکس و در مورد غیرت هم می توانیم این چنین بگو ییم.به عبارت مصباح الهدایه دقت کنید:
"اختلاف اقوال مشایخ در احوال و مقامات از اینجاست که یک چیز را بعضی حال خوانند و بعصی مقام، چه جمله مقامات در بداست حال یا شند و در نهایت مقام شوند."
اما اینکه بیشتر غیرت را در احوال تقسیم بندی کرده اند نه به این دلیل است که مقام نیست بلکه بنا بر تعریف اول ممکن است سالک در مورد آن به ثبات برسد که نتیجه جد و جهدش باشد اما گاهی مقام یا حالتی را از آن جهت حال می گویند که اگر چه سالک جد و جهد بسیار کند اما تا موهبت الهی و عنایت محبوب نباشد حاصل نشود و تلاش سالک به مثابه طی مسیری صعب و طولانی است که در انتها به دری بسته منتهی می شود که باز شدن آن نتیجه عقلی و علی و معلولی تلاش فرد نیست و به آن ارتباطی ندارد و از جنس شکوفا شدن استعداد نیست بلکه صرفا بخشش محبوب را می طلبد.تلاش فرد از آن پس از جنس انابه و تضرع است به منظور عنایت محبوب.ممکن است لحظه ای باز شود یا اینکه دائم باز شود.گفته شده است آخوند ملا حسین قلی همدانی رحمة الله علیه که از عرفاء بزرگ شیعه و با یک واسطه استاد عرفان عملی علامه قاضی طباطبایی رحمه الله علیه بود، حدود 20 سال منتظر باز شدن در ها و عنایت الهی بود تا این که به مطلوب خود رسید.
با این توصیف ، برخی از ویژگی های سالکان در احوال تقسیم بندی می شوند چرا که موهبتی الهی هستند اگر چه دائمی باشند.تعریف دوم نیز به همین مطلب اشاره دارد.
غیرت نیز از آن جهت که نتیجه محبت است و محبت نیز از همین قبیل است در احوال آمده است.دکتر حسینی شاهرودی در این زمینه به نقل از مصباح الهدایه چنین آورده است:" زیر بنای همه احوال محبت است و سالک بدون محبت از همه نفحه ها و نسیم رحمت خاص خدای متعال بی بهره خواهد بود و از آن جهت که محبت محض موهبت است جمله احوال را که مبتنی اند بر آن مواهب خوانند."
غیرت و مراتب آن
ابتدا غیرت را به دو دسته کلی تقسیم می کنیم.غیرتی که به محب نسبت داده می شود و غیرتی که به محبوب نسبت داده می شود. در مورد غیرت محب در ابتدا مطلبی را که در این باب در شرح منازل السائرین آمده به طور کامل بیان می کنم:
"غیرت بر سه درجه است:درجه نخست غیرت عابد است بر عملی که ضایع گشته است و آن را در وقت خود به نحو شایسته و بایسته انجام نداده است، بدین نحو که زیان و خسارت آن را باز گرداند و . . .
درجه دوم غیرت مرید است بر وقتی که از دست رفته است.واین غیرت کشنده است زیرا وقت همچون اسب سرکشی است که به سرعت خشمگین می شود و امتناع می ورزد و آنگاه که ابا و امتناع می کند به آسانی منقاد و مطیع نمی شود و به دشواری می توان کنار آن رفت....
همه این ها تشبیه و استعاره است و حاصل مطلب آن است که مرید صاحب حال است و وقت برای او وقت مجالست و انس و مناجات با حضرت حق است.و از این رو هر گاه وقت از دست برود،تدارک کردن آن میسور نیست چرا که هر وقتی را حضور و مجالست خاص خود است و از این رو همه اوقات مرید پر است.پس در چه وقت،وقت از دست رفته را تدارک کند؟
درجه سوم غیرت عارف (صاحب شهود) است بر عینی(حقیقتی آشکار که همان حق است که متجلی گشته)که پرده و حجابی از صفات و آثار آن آن را پوشانده است.و این در مقام تلوین میان تجلی و استتار است و غیرت اوست بر سری که زنگاری از عالم نفس آنرا پوشانده و کدر ساخته و مانع از مکاشفه می شود و از مشاهده بازش می دارد. چنان که خدای متعال می فرماید:"کلا بل ران علی قلوبهم ما کانو یکسبون-کلا إنهم یومئذ عن ربهم لمحجوبون" و غیرت بر لحظه ای است و لو به اندازه نفسی که به امیدی(به ثواب الهی) تعلق گرفته و یا به عطایی از جانب حق تعالی توجه کرده است.چرا که وقت نزد او عزیز و گران بها است و بر آن غیرت می ورزد که آن را جز با حضور محبوب و مشاهده او سپری نماید و در آن به چیز دیگری بپردازد و لو آن چیز امید به ثواب و یا توجه به عطایی از جانب پروردگار باشد".
در این بیان غیرت فقط محدود به غیرت محب شده است آن هم در یک قسم خاص و آن عبارت است از اینکه محب غیری را در محبت نسبت به محبوب خود شریک کرده است.حال این شرک در هر مرحله ظریف تر و خفی تر می شود و هر چه او غیورتر می شود این غیر دقیق تر می شود تا جایی که لحظه ای خطور نا بجا یا محبت غیر اگر در او بوجود آید غیرتش او را از آن جدا می کند و یا همان طور که خواهیم گفت تحت تاثیر غیرت خداوند طرد و یا خالص می شود.
اما برخی برای این بحث اقسام مفصلی آورده اند که خواجه عبدالله شاید از آنجائیکه کتابش را برای استعدادهای متوسط آنهم به شکل مجمل نوشته از بیان آنها خود داری کرده است هرچند که مطلب اصلی مربوط به سالک در آن مطرح شده است.
به عنوان مثال تقسیم محب به اینکه محبوب محبوبش هم باشد یا نه. و یا توسعه مفهوم غیرت به موارد بیشتری از جمله اینکه هیچ کس نه محبوب محبوبش باشد و نه محب محبوبش ونیز اینکه هیچ کس از حب او به محبوبش آگاه نباشد و بالاخره اینکه هیچ کس شریک محبوب او نباشد.در مورد این تفصیلات دو نکته وجود دارد.یکی اینکه آیا اصلا محبت یک طرفه وجوددارد یا نه.اما اگر هم وجود داشته باشد غیرت چنین محبی مورد بحث سلوک نیست و همان طور که قبلا هم بیان شد محب واقعی خودی ندارد .و آنچه برای سالک مهم و مطرح است به نظر نگارنده همان است که خواجه عبدالله بیان کرده است یعنی عدم شراکت هیچ شیئی با محبوب.
بیان دکتر شاهرودی در این باب چنین است:"غیرت بر مشارکت غیر با محبوب بدی صورت است که غیری در محبت یا تعظیم یا ذکر، شریک محبوب باشد و غیرت او مقتضی آن است که آن شراکت با محبوب را با اخلاص در محبت و تعظیم و ذکر از میان بردارد و اسباب آن را باقی نگذارد."
اما نوع دیگری از غیرت که به خود محبت نسبت داده شده نیز توسط ایشان بیان شده است که درک آن به گفته ایشان مختص به خواص و مراحل بالایی از سلوک است.اینکه نفس محبت متصف به غیرت باشد با توجه با عبارت " معشوق و عشق و عاشق هر سه یکی است چون وصل در نگنجد ، هجران چه کار دارد " یاد آور همان مطلبی است که در پیش گفته شد در این باب که سالک خودی ندارد . اما یک قدم بالاتر میرویم و می گوییم سالک هیچ غیر خدا نمی بیند و او خودش است که عاشق خودش شده است.
اما در باب غیرت محبوب اشاره هایی قبل از این شد و برایند آن برای سالک این است که خداوند محبت غیرش را در دل سالک نمی پذیرد و تا چنین باشد به در گاهش راه نمی دهد پس اول پاکش می کند.
ذکر یک شاهد نقلی
خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین آیه شریفه زیر را شاهد قرار داده است: "قال الله عزوجلّ حاکیاً عن سلیمان علیه السلام:‹‹ ردوها علیّ فطفق مسحاً بالسوق و الاعناق›› خداوند بلند مرتبه به نقل از حضرت سلیمان علیه السلام می فرماید: آن اسبان را نزد من باز گردانید پس به بریدن ساق ها و گردن شان آغاز کرد.البته برخی بر این عقیده اند که استشهاد به این آیه شریفه بنا بر تفسیری است که نزد شیعه مردود است و آن اینکه سلیمان علیه السلام علاقه فراوانی به اسبان پیدا کرد به گونه ای که از ذکر خدا و نمازی که در عصر می خواند باز ماند وآنگاه که به خود آمد غیرت ورزید و خواست تا اسبان را نزد او بازگردانند تا آنها را از بین ببرد.
ترجمه صحیح آیه با رد این تفسیر چنین می شود : آن اسبان را نزد من بازگردانید پس دست به ساقها و گردن های آنها کشید.البته گفتن این مطلب که این تفسیر در نزد شیعه مردود است خالی از اغراق نیست چرا که برخی از خاصه،این تفسیر را با اندکی تغییر و توجیه پذیرفته اند.به عنوان مثال اینکه عمل سلیمان در حد ترک اولی بود و او اگر چه به اسبان علاقه پیدا کرده بود اما صرف وقت در امور مربوط به آن در جهت منافع نظامی حکومتش بود که عملی خیر محسوب می شد ولی غفلت باعث زیاده روی شد.اما در ارتباط با کشتن اسبان،اموری از جمله وجود مشروع عمل قربانی در آن زمان و یا استفاده جهت طعام مطرح شده است که البته تمامی این امور نزد اکثر اندیشمندان شیعه رد شده است و از جمله علامه طباطبایی به طور کلی کشتن اسبان را مردود و عملی خلاف شأن پیامبری می داند.
در این مسئله،یک نکته دیگر نیز قابل بررسی است.بر فرض اینکه این این تفسیر مردود نمی بود و چنین واقعه ای رخ داده بود،آیا این عمل حضرت سلیمان علیه السلام می توانست مصداقی برای غیرت اصطلاحی مورد بحث ما باشد؟این جریان می تواند به دو گوته تحلیل شود.
اول اینکه ایشان به علت اینکه محبت اسب ها و لو اندک،او را از یاد و عبادت خداوند غافل کرده بود. پس غیرت او سبب غضب او می شود و اسب ها در آتش این غضب می سوزند.واضح است که غیرت چنین شخصی با توجه به فاعل نازل آن در حدی نیست که مورد بحث عرفانی باشد چرا که کنترل غضب نسبت به مقصر اصلی یک عمل فاسد،از بدیهیات ابتدایی سلوک است فضلا از اینکه در این جریان اسب ها محلی از تقصیر ندارند.
اما دوم اینکه ایشان به علت غیرتی که داشتند نتوانستند وجود محبت غیر را تحمل کنند و در نتیجه عملی انجام دادند بر خلاف محبتی که کماکان وجود داشت،که این تحلیل می تواند به مقصود ما نزدیک تر باشد.
منابع و مؤاخذ
- شرح منازل السائرین بر مبنای شرح عبدالرزاق کاشانی-علی شیروانی
- آشنایی با عرفان اسلامی- حجت الاسلام سید مرتضی حسینی شاهرودی
رساله قشیریه-ابو القاسم القشیری النیسابوری-انتشارات دار الشعب قاهره -
- خدمات متقابل اسلام و ایران-شهید مرتضی مطهری
- ترتیب مقاییس اللغة-انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |