عنوان : جایگاه شهود عرفانی در متون دینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
نگارنده : فهیمه سلطانی
پاییز1387
مقدمه
ضرورت عرفان
با پیشرفت و گسترش حیرتآور فنون دانش و صنعت که در دوران ما به اوج خود رسیده است، آیا ضرورتی برای طرح مسائل عرفانی وجود دارد؟
پاسخ روشن است زیرا عرفان اسلامی محال است شایستگی و بلکه بایستگی را که در ذاتش دارد، از دست بدهد. مشروط به اینکه گردانندگان دانشهای مربوط به طبیعت و صنعت، هرگز انسان را جزئی از اجزاء طبیعت ناآگاه محسوب نکنند به خصوص لازم است مواظب باشیم گردانندگان و ادارهکنندگان صنعت، انسان را به دندانههای ماشین ناآگاه مبدل ننماید، زیرا در این صورت، انسانی وجود نخواهد داشت تا اخلاق و عرفان و مذهبی برای او وجود داشته باشد.
اگر درک و دریافتهای عرفانی برای نفوس بشر اهمیت جدی میداشت، امروزه نمیبایست بشر دربارهی آن تا این حد بیاعتنا و بیعلاقه میبود.
اهمیت کمال انسانی به اندازهای است که اگر در همهی دنیا یک نفر، آری تنها یک فرد وجود داشته باشد که از کمالی که شایستهی اوست برخوردار باشد کیهان بزرگ کار خود را انجام داده است.
فصل اول: معنای کشف و شهود عرفانی:
موضوع سخن، بررسی اعتبار و ارزش و موقعیت نوعی از معرفت و شناخت از دیدگاه کتاب و سنت است که تحت عنوان «ادراک عرفانی» و یا «شهود عرفانی» و احیاناً «کشف و شهود»، یا «مکاشفه و مشاهده» و یا «معرفت قلبی» معرفی میشود. ابتدا باید معنای کشف و شهود عرفانی روشن گردد.
عبدالرزاق المشانی در اصطلاحات الصوفیه مینویسد: «شهود عبارت است از مشاهدهی حق به حق [یعنی با وجود حقانی] و شهود مجمل در مفصل عبارت است از مشاهدهی احدیت در کثرت. و شهود مفصل در مجمل عبارت است از مشاهدهی کثرت در ذات احدیت.»
کشف و شهود از نگاه قیصری
داود بن محمود قیصری مینویسد: «کشف در لغت رفع حجاب [و برداشتن پرده از چیزی که نهان و پوشیده است] میباشد؛ چنان که گفته میشود: «کشف المراه وجهما» یعنی زن پرده از رخسار خود برگرفت، [و صورت خود را نمودار ساخت.] و در اصطلاح عبارت است از اطلاع بر معانی غیبی و امور حقیقی که در وراء حجاب است، از روی وجود [حق الیقین] و یا از روی شهود [عین الیقین].
قیصری در ادامهی سخن خود کشف را بر دو قسم تقسیم میکند: کشف معنوی و کشف صوری .
کشف صوری در عالم مثال حاصل میشود که یا از طریق مشاهده و دیدن است و یا از طریق نشنیدن ـ مانند پیامبر که کلام وحی را میشنید ـ و یا از طریق ذوق است ـ مانند این که سالک شهود میکند که طعامی را میخورد و با خوردن آن طعام بر معانی غیبی مطلع میگردد ـ و نیز ممکن است این کشف به وسیلهی سایر حواس صورت گیرد. زیرا سایر عقیدهی عرفا حواس پنجگانه در باطن نفس به اعتبار وجود برزخی و مثالی موجود است، و حواس مادی از روزنههای حواس موجود در خیالند. و نیز حواس موجود در وجود مثالی در عالم عقل بوجود واحد جمعی تحقق دارند. طبق نظر عرفا، نفس در باطن وجود و مقام تجرد تام خود به سمع عقلی میشنود و به بصر عقلی میبیند و به ذوق عقلی میچشد، و همچنین نسبت به سایر حواس.
قیصری در ادامه میگوید: «در ابتدای سلوک، مکاشفات در خیال سالک و مثال قید حاصل میشود و پس از آن به تدریج به عالم مثال مطلق منتقل میشود و از آنجا به عقل اول (لوح محفوظ) صعود میکند و آنگاه به حضرت علم الهی (مقام احدیت) میرسد و سالک بر اعیان ثابته، هر اندازه خدا بخواهد، اطللاع مییابد، و این بالاترین درجات شهود و مکاشفه است و فوق این مرتبه شهود ذات است که با فنای در حق صورت میپذیرد.
اگر سالک در سیر خود از خیال مقید عبور کند و به مثال مطلق متصل گردد در همه مشاهدات و مکاشفاتش مصیب خواهد بود، زیرا آنچه مشاهده میشود با صور عقلیهای که در لوح محفوظ است، مطابقت دارد و اما اگر مشاهدات و مکاشفات سالک در خیال متصل (مثال قید) انجام پذیرد، گاهی بر صواب و گاهی بر خطا بود، زیرا اگر مشاهدات سالک امر حقیقی باشد بر صواب است و گرنه ساخته و بافتهی خیالات فاسده میباشد.»
و به دیگر سخن: مکاشفه و مشاهدهی صور، گاهی در بیداری پایین خواب و بیداری است و گاهی در خواب است. و همانگونه که خواب گاهی صادق است و گاهی کاذب (اصغات احلام)، آنچه در حال بیداری، به صورت مکاشفه ادارک میشود نیز گاهی اموری واقعی و نفس الاموری است و گاهی اموری خیالی و شیطانی است حقیقتی ورای آن نیست.
نکتهی دیگری که قیصری یادآور میشود آن است که: مشاهدات گاهی متعلق به حوادث و پدیدههای این جهانی است، مانند آمدن مسافر از سفر و یا بخشیدن هزار دینار به فلان شخص. چنین مکاشفاتی را رهبانیت میگویند زیرا که در اثر ریاضات و مجاهدات، شخص مرتاض بر امور غیبی دنیوی آگاه میشود. (به گونهایی که میتواند از حوادث آینده، و وقایعی که در مکانهای دور دست رخ میدهد، خبر دهد). اما صاحبان همتهای عالی توجهی به این قسم از مشاهدات ندارند. در مورد این دسته از مشاهدات به راحتی میتوان صادق بودن و یا کاذب بودن کشف وشهود را به دست آورد. بدین نحو که اگر آن اخبار و یا پیشگویی با واقع مطابق افتد، صادق خواهد بود، و گرنه القاء شیطانی و ساختهی تخیل است. و اما در مورد مشاهداتی که متعلق به امور دنیوی نیست، بلکه مربوط به حقایق علوی و آسمانی است، میزان و معیار برای تمییز خطا از صواب، قرآن و حدیث است.
کشف و شهود از نگاه قشیری
قشیری در رسالهی معروف خود در بیان محاضره، مکاشفه و مشاهده مینویسد: «محاضره ابتدا بود و مکاشفت از پس او بود و از پس این هر دو شاهد بود. محاضرت حاضر آمدن دل بود و بود از تواتر برهان بود و آن هنوز ورای پرده بود و اگرچه حاضر بود به غلبه سلطان ذکر، و از پس او مکاشفهی بود و آن حاضر آمدن (بود) به صفت بیان اندر حال بیسبب تامل دلیل و راهجستن، ودواعی شک را بر وی دستی نبود و از نعت غیب بازداشته نبود. پس از این مشاهده ]بود[ و آن وجود حق بود چنان که هیچ تهمت نماند و این آنگاه بود که آسمان سر صافی شود از میغهای پوشیده به آفتاب تابنده از برج شرف»
فصل دوم :
نیازمندی کشف و شهود عرفانی به میزان صدق
بسیاری از عرفا به این حقیقت اذعان کردهاند که گاهی ساختهها و بافتههای خیال و احیاناً القائات شیطانی در جامهی کشف و شهود برای سالک جلوه میکند و بدین وسیله حق با باطل آمیخته میگردد و سراب، آب پنداشته میشود.
نیاز به میزان صدق از نگاه قیصری
قیصری در مقدمهی خود بر شرح خصوصالحکم به این حقیقت اشاره میکند و میگوید: «چنین نیست که مکاشفات عرفانی همواره مصون از خطا و اشتباه باشد، بلکه در بسیاری موارد آنچه مکاشفه و شهود حقیقت به نظر میرسد در واقع ساختهی خیال و جزو القائات شیطانی است که نه تنها پرده از حقیقت بر نمیگیردف بلکه حقیقت را واژگونه مینمایاند و موجب گمراهی و ضلالت میشود».
نیاز به میزان صدق از نگاه ابنترکه
از جمله عارفانی که به این مطلب توجه کرده است، عارف بلند پایه، صائن الدین علیبن محمد ترکه است. اودر پایان کتاب قیم تمهید القواعد که از جمله متون درسی در زمینهی عرفان نظری است و همواره محل اعتنا و مورد توجه عرفان پژوهان بوده است. پس از بیان حقیقت دو راه برهان و عرفان و تشریح آن مقدار از تصفیه که به عنوان مبدأ مشترک از شروط عامهی هر دو راه معرفت شمرده میشود، به برتری عرفان نسبت به برهان اشاره میکند و در عین حال یادآور میشود که چنین نیست که کشف و شهود عرفانی همواره مصون از خطا و اشتباه باشد، بلکه سالک مشاهد نیز گاهی در ورطهی خیالات فاسده قرار میگیرد و پندار از حقیقت به شمار میآورد، و از این رو نیازمند میزانی است که او را از این خطا مصون دارد، ] و از این رو برای تشخیص حق از باطل در علوم عرفانی نیز نیاز به ابزار و ملاکی است که با آن بتوان خطا را از صواب تمییز داد. چنان که علم منطق برای فلسفه چنین نقشی ایفا میکند. و اگر چنین وسیلهای برای تمییز حق از باطل در دریافتهای گوناگون عرفانی نباشد، هیچ یک از آنها قابل اعتماد نبوده و در نتیجه راه عرفان، راهی کامل و تام نخواهد بود.
توهم بینیازی عرفان از میزان صدق
ممکن است گفته شود گرچه در علوم فلسفی برای تشخیص خطا از صواب نیاز به منطق است اما در علوم عرفانی احتیاجی به میزان نیست، زیرا علومی که از طریق تصفیه و تزکیه برای اهل عرفان حاصل میشود، نظیر اولیات و بدیهات عقلی از امور وجدانی و ضرروی بوده و شک و تردیدی در آنها راه پیدا نمیکند، تا آنکه رفع تردید نیاز به راهی برای تشخیص صحت و سقم آن داشته باشد.
در پاسخ به این سخن باید گفت: یافتههای اهل عرفان از قبیل ضروریات و یا وجدانیات نیست که مشترک بین همگان باشد، زیرا بسیاری از یافتههای اهل عرفان مخالف و بلکه مناقض با یکدیگر است و به همین دلیل نیز برخی از آنها به انکار یافتههای ذوقی و معارف کشفی برخی دیگری میپردازند.
به عنوان نمونه در باب وحدت و کثرت، برخی کثرت را دوم دیدهی احوال و سراب گونه پنداشته و بعضی آن را نظیر وحدت، امر حقیقی دانسته و برخی دیگر کثرت را حقیقی وحدت رامین کثرات عینیه میدانند.
توجیه اختلاف مشاهدات عرفا
ممکن است اختلاف مشاهدات اهل تحقیق از ناحیهی اختلاف تشکیلی و مراتب ضعف و شدت استعداد آنها دانسته شود، به این بیان که ضعیف چون مرتبهای را تصور میکند، به گمان نمایی بودن، در آن متوقف میشود و اما قوی با احاطه بر آنچه که ضعیف در آن متوقف مانده است و با تجاوز از آن به مرتبهای کاملتر و تمایز نایل آمده و به توقف او راضی نمیشود و معتقد او را انکار مینماید.
اما این پندار باطل است. زیرا در بسیاری از موارد، اختلاف یافتههای اصحاب مجاهدات، تشکیلی نیست، بلکه متناقض است، و در مواردی که اختلاف تشکیلی است، نیاز به میزان باقی است. زیرا تمییز مراتب نقص و کمال برای سالکی که خطر توقف در مراتب ناقصه او را تهدید میکند، ضروری و لازم میباشد. چون اگر سالک بر نقص مرتبهی خود آگاه باشد، با اطمینان در آن متوقف نشده و در طلب مرتبهی بالاتر و کاملتر بر میآید.
بنابراین سالک طریق حقیقت، ناگریز است و سیله و ابزاری که راه و مقصد را برای او روشن سازد در اختیار داشته باشد و این وسیله، همان علوم برهانی و نظری است که پس از تزکیه و تصفیه مورد نیاز حاصل میشود. بنابراین، علوم نظری و از جمله منطق، میزانهایی هستند که طالب را در قالب رفتار موافق به مکلات متناسب با خود واسل میگرداند.
انسان چون پس از تحصیل حکمت، گام در طریق سلوک نهد، هم توان تشخیص صحت یافتههای خود را دارا میباشد و هم شوق و طلب مراتب عالیه را در خود زنده مییابد. و لذا هرگز در نیمهی راه متحیر باقی نمیماند، بلکه با استفاده از براهین کلی بر رفع تحیر دیگرانی که راه بازماندهاند نیز میپردازد.
آلی بودن حکمت و اصلی بودن عرفان در سنجش با یکدیگر، علو مرتبهی عرفان را در قیاس با حکمت تأمین میکند. عارف گرچه با میزان برهان راه میسپارد، اما در مقصد از افقی برتر به مسائلی که در دیدگاه خود دارد، نظر میکند.
نارسایی برهان از ارزیابی همهی انواع شهود
برهان و استدلال را توان آن نیست که بتواند همة کشف و شهودهای عرفانی را ارزیابی کند، چرا که درک برخی از مطالب عرفانی به طور مطلق دور از طاقت بشری است، و در مواضعی، درک عرفانی برتر از طاقت ادراک مفهومی میباشد. اما در این موارد بازهم امکان سنجش و بازشناسی کشف صحیح از خطا وجود دارد. چرا که میزان عرفان محدود به برهان نیست، بلکه میزانی دیگر که مصون از خطا و اشتباه است نیز وجود دارد و آن میزان، کشف برتر صاحبان حق الیقین است. صاحب حقالیقین به دلیل آنکه به متن واقع بار مییابد، هرگز دچار خطا و اشتباه و یا شک و تردید نمیگردد.
مادام که سخن از عالم الیقین و عین الیقین است، دوگانگی میان عالم و معلوم باقی است و مجال شک و تردید وجود دارد، اما در حق الیقین با نفی دوگانگی، هر گونه تردید برطرف میشود. سخن کسی که و اصل به این مقام است همان سخن امیرمومنان است که «ما شککت فیالعق مذرأیته»و انبیاء و اولیاء جملگی از واصلان به این مقاصد و از اینرو موازین قسط میباشند.
فصل سوم
اعتبار شهود عرفانی از دیدگاه قرآن
گزارش علامه طباطبائی از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم آیات فراوانی به چشم میخورد که بیانگر نوعی معرفت خاص است که نه از راه درس وبحث و مطالعه و یا تفکر و اندیشه و تأملهای فیلسوفانه به دست میآید و نه از طریق مشاهده و تجربه، بلکه تنها از طریق عمل به شریعت و سیرو سلوک به سوی حق تعالی و توجه به عالم قدس حاصل میگردد، و این نوع معرفت که از جمله به حق تعالی و صفات علیا و اسماء حسنای او تعلق میگیرد، در واقع غایت خلقت آدمی و اوج کمال انسانی به شمار میآید.
علامه طباطبائی در این باره مینویسد:
«و از سوی دیگر میبینیم قرآن کریم با بیانی جالب، روشن میسازد که همهی معارف حقیقته از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه میگیرد و استنتاج میشود، و کمال خداشناسی از آن کسانی است که خداوند آنان را از هر جای جمعآوری کرده و برای خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کردهاند و در اثر اخلاص و بندگی، همهی قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته دیده به نور پروردگار پاک روشن ساختهاند و با چشم واقع بین حقایق اشیاء و ملکوت آسمانی و زمین را دیدهاند، زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیدهاند، و در اثر یقین ملکوت آسمانی و زمین زندگی جاودانی جهان ابدیت برایشان مکشوف شده است»
«درعین حال که اکثریت قاطع افراد انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوائج زندگی روزانه هستند و به معنویات نمیپردازند،در نهاد این غریزهایی واقع بینی موجود است که گاهی در برخی افراد به کار افتاده به یک رشته در کمای معنوی وادارش میکند.
هر انسان، علیرغم سوفسطائیها و شکاکان که هر حقیقت و واقعیتی را پندار و خرافه مینامند، به واقعیت ثابتی ایمان دارد و گاهی با ذهنی صاف و نهادی پای به واقعییت ثابت جهان آفرینش تماشا میکند، از سوی دیگر ناپایداری اجزاء جهان را درک میکند، جهان و پدیدههای جهان را مانند آئینههایی که واقعیت ثابت زیبایی را نشان میدهند، که ذلت درک آن هر در لذت دیگری طبعاً را چشم بیننده خوار و ناچیز مینمایاند، و از نمونههای شیرین و ناپایدار زندگی مادی باز میدارد.
این همان جزبه عرفانی است که انسان خداشناس را به عالم بالا متوجه ساخته و حجت خدای پاک را در دل انسان جایگزین میکند، و همه چیز را فراموش میدارد و گرداگرد همهی آرزوهای دو رود از وی خط بطلان میکشد و انسان را به پرستش و ستایش خدای نادیده که از مردیدنی و شنیدنی روشنتر و آشکارتر است وا میدارد،و در حقیقت هم این کشش باطنی است که مذهب خداپرستی را در جهان انسان بوجود اورده است.
عارف کسی است که خدا را از راه مهر و محبت پرستش میکند نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب. و از اینجا روشن است که عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر، مذهبی مستقل شمرد، بلکه عرفان راهی است از راههای پرستش ـ پرستش از راه محبت نه از راه بیم و امید ـ و راهی است برای درک حقایق ادیان در برابر راه ظواهر دینی و راه تفکر عقلی
پارهای از آیات
1- آیهی عبادالله المخلصین
سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصین: منزه است خداوند از آنچه توصیف میکنند، مگر بندگان مخلص خدا».
علامه طباطبائی در تفسیر این آیهی شریفه میفرماید:
منزه بودن خدا از وصف مردمان از آن روست که: مردم عادی (غیر مخلصان) خداوند را با مفاهیمی محدود که نزد خود دارند توصیف میکنند، و خداوند غیر محدود است. نیز هیچ یک از اوصاف خداوند قابل تحدید نیست و هیچ لفظی نمیتواند قالب تمام عیار اسماء و صفات خداوند شود. پس هر چه مردم در وصف خدا بگویند، خداوند برتر و بزرگتر از آن است، و هر چه که خدا در تو هم آدمی بگنجد خداوند غیر آن خواهد بود.
و اما اینکه وصف بندگان مخلص دربارهی خدا درست است، دلیلش آن است که خدای عزوجل بندگانی دارد که ایشان را برای خود خالص کرده است، یعنی دیگر هیچ موجودی غیر خدا در این افراد سهمی ندارند و خداوند خود را به ایشان شناسانده و غیر خود را از یاد ایشان برده است، و در نتیجه آنها تنها خدا را میشناسند و غیر خدا را فراموش کردهاند. چنین مردمی اگر خدا را در نفسشان وصف کنند به اوصافی وصف میکنند که لایق ساحت کبریایی اوست و اگر هم به زبان وصف کنند، دنبال وصف خود این اعتراف را میکنند که بیان بشر عاجز و قاصر است از اینکه قالب آن معانی باشد. و زبان بشر الکن است از اینکه اسماء و صفات خدا را در قالب الفاظ حکایت کند».
2- آیهی و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین: و این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد».
سخن علامه طباطبائی در تفسیر آیه
«بعید نیست غرض از ارائه ملکوت، این باشد که ابراهیم (ع) به پایهی یقین به آیات خداوند برسد، «پیشوایان وقتی سزاوار مقام امامت شدند که خویشتن داری از خود نشان دادند، و مردمی بودند که آیات ما یقین داشتند» و این همان یقین است که نتیجهاش یقین به «اسماء حسنی» و «صفات علیای» خداوند است. و این یقین به آیات پروردگار نهایت و اعلاء درجهای است که انبیاء درسیر تکاملی خود میتوانند به آن برسند و اما ذات پروردگار را قرآن کریم برتر از آن دانسته است که ادراکی به آن تعقل گیرد و او را احاطه کند»
3- آیهی کتاب الابرار
«کلا ان اکتاب الابرار لفی علیین و ما ادریک ما علیون ـ کتاب مرقوم ـ یشهده المقربن»
4- آیهی یجعل لکم فرقانا
«یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
5- آیة یهد قلبه
«ما اصاب من مصیبه الا باذن الله و من یومن بالله یهد قلبه و الله لکل شیء علیم»
6- آیهی جاهد و وافینا
«والذین جاهدو افینا لنهد ینعم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»
منابع و ماخذ
1- شیروانی، علی، دین عرفانی و عرفان دینی، انتشارات دارالفکر، چاپ اول، بهار 77.
2- ابن ترکه، تمهید القواعد، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه، 1360
3- قیصری ـابن محمود، شرح خصوص الحکم، قم، طبع بیدار، بیتا.
4- سیدرضی ـ نهجالبلاغه ـ خطبهی 4.
5- طباطبائی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، قم، بیناد علمی و فکر علامه طباطبائی، 1360.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |