محقق: حمیده دافعی
علم حضوری، علم حصولی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
زمستان 87
مقدمه:
تعریف علم در اینکه ما علم پیدا می کنیم شک نیست جنانچه مفهوم و معنای علم برایمان بخوبی روشن است.ما به چیزهایی خارج از وجودمان علم داریم یعنی آنها برایمان حاصل شده ، با ذات و ماهیتشان برایمان حضور هم می رسانند البته با وجودات خارجی شان که منشاء آثار خارجی اند. این قسم را علم حصولی گویند بهرحال جهت حصول یک معلوم برای عالم یا با ماهیت آن است یا با وجود حصول آن.نفس در ابتدای تکون و حدوث هیچ چیزی را با علم حصولی نمی داند واز هیچ چیزی تصوری در ذهن خود ندارد حتی از خودش و حالات نفسانی خودش، بلکه اساسا در ابتدا فاقد ذهن است، زیرا عالم ذهن جز عالم صور اشیا پیش نفس چیزی نیست و چون در ابتدا صورتی از هیچ وجود ندارد پس ذهن ندارد پس انسان در ابتدا فاقد ذهن است بعد به تدریج صور ذهنیه برایش تهیه می شود و تشکیل ذهن می دهد.
هدف ز ارائه این مقاله تعریف و ارتباط و تفاوت معرفت حضوری و حصولی و اثبات این مساله که تمان علوم بشر به علم حضوری باز می گردد.
نخستین تقسیم علم:
نخستین تقسیمی که میتوان برای علم و شناخت در نظر گرفت این است که علم یا بدون واسطه به ذات معلوم ، تعلق می گیرد و وجود واقعی و عینی معلوم برای عالم شخص درک کننده، منکشف می گردد ویا وجود خارجی آن، مورد شهود و آگاهی عالم، قرار نمی گیرد بلکه شخص از راه چیزی که نماینگر معلوم می باشد و اصطلاحا صورت یا یا مفهوم ذهنی نامیده می شود از آن آگاه می گردد. قسم اول را «علم حضوری» و قسم دوم را « علم حصولی» می نامیم.
تقسیم علم به این دو قسم، یک تقسیم عقلی و دائر بین نفی و اثبات است و به همین جهت، حالت سومی را در فرض این دو قسم نمی توان برای علم، فرض کرد، یعنی علم از این دو قسم خارج نیست : یا واسطه ای بین شخص عالم و ذات معلوم وجود دارد که آگاهی به وسیله آن حاصل می شود که در اینصورت به علم حصولی نامیده می گردد، ویا چنین واسطه ای وجود ندارد ودر اینصورت علم حضوری خواهد بود.
ویژگیهای علم حضوری :
1- در علم حضوری واسطه دخالت ندارد،اگر در علم حضوری واسطهای دخالت نداردماهیت و مفهوم نقشی ندارند، پس میتوان نتیجه گرفت که وجود علمی معلوم همان وجود عینی اوست؛ یعنی معلوم با تمام هستی خویش برای عالم ظاهر میشود. از آنجا که در علم حضوری ماهیت راه ندارد، در این علم هیچیک از احکام و آثار ماهیت را نباید وارد کرد. براین اساس اعتبارات ماهیت را نمیتوان برای علم حضوری ثابت کرد و مقولات ماهوی در این علم جایی ندارند. از این رو علم حضوری تحت مقوله نمیگنجد . علم حضوری، نه کلی است و نه جزئی؛ زیرا تنها مفهوم است که به دو قسم کلی و جزئی تقسیم میشود. همچنین در علم حضوری خبری از مفهوم نیست. علم حضوری ارتباطی با مسئله وجود ذهنی ندارد؛ زیرا در وجود ذهنی، ذهن و مفاهیم مطرح میشوند. در علم حضوری، قضیه و موضوع و محمول راه ندارند. بنابراین به طور کلی میتوان گفت هر آنچه که با ماهیت و مفهوم نسبت و ارتباطی پیدا میکند، از حوزه علم حضوری بیرون است و نباید احکام آنها را با این نوع از علم در آمیخت، بلکه باید کوشید که دامن علم حضوری را از اوصاف و ویژگیهای ماهیات و مفاهیم پیراست.
2- علم حضوری عاری از تصور و تصدیق است: «و اما تخصیص مقسمالتصور والتصدیق بالعلمالحصولی و انالحضوری لیس تصوراً و تصدیقاً فهو حق.» در آن دو، صورتِ ذهنی نقش اساسی را ایفا میکند و دیدیم که در علم حضوری صورت وجود ندارد. علم حضوری، تسلیم منطق نبوده و علمی فرامنطق است.و در آن قواعد منطق و اصول آن جاری نیست. به عبارت دیگر منطق برای ساماندهی به علم حصولی، تدوین و تنظیم شده است و قواعدش در حیطة این علم معنا پیدا میکند. بنابراین تفکرات و تأملات عقلانی از حوزه علم حضوری خارج است.
3- در علم حضوری، خطا قابل طرح نیست. در علم حصولی معلوم یا بالذات است که همان صورت ذهنی است یا بالعرض که شی و یا شخص خارجی است. به تعبیری اگر معلومِ بالذات در حکایت از معلومِ بالعرض صداقت داشته باشد، چنین علمی صادق و صواب است و الا علم کاذب و خطا خواهیم داشت. در علمی که صحنه حضور و منصة شهود است و علم و معلوم مواجهه مستقیم دارند، جایی برای خطا و کذب نیست.
براین اساس، ارزشمندی علم حضوری جاودانه است و عصمت علمی دارد. در مقابل، علم حصولی خطاپذیر است؛ یعنی در این محدوده، بروز خطا امکان دارد. خطاپذیر بودن به معنای خطا بودن و بطلانبردار بودن به معنای باطل بودن نیست بلکه بدین معناست که علم حصولی شأنیت کذب را دارد. به عبارت دیگر هر علم کاذبی علم حصولی است، نه این که هر علم حصولی کاذب است. بنابراین علم حصولی میتواند کاذب باشد و بعضی از آنها نیز کاذبند.
4- علم حضوری توصیفناپذیر، شخصی و غیرقابل انتقال به دیگران است. علم حضوری همگانی و عمومی نیست، برخلاف علم حصولی که انتقال بردار و تعمیمپذیر است.
مراتب علم حضوری:
نکته دیگر شایان توجه این است که همه ی علم های حضوری از نظر شدت و ضعف، یکسان نیستند بلکه گاهی علم حضوری ، از قوت و شدت کافی برخوردار اشت و به صورت آگاهانه تحقق می یابد ولی گاهی هم به صورت ضعیف و کمرنگی حاصل می شود و به صورت نیمه آگاهانه و حتی ناآگاهانه در می آید.
اختلاف مراتب علم حضوری گاهی معلول اختلاف مراتب وجود شخص درک کننده است یعنی هرقدر نفس از نظر مرتله وجودی ، ضعیفتر باشد علوم حضوریش ضعیف تر و کمرنگ تراست و هر قدر مرتبه وجودی اش کاملتر است علوم حضوری ]ن کاملتر و آگاهانه تر می گردد.
اختلاف مراتب علم حضوری می تواند در تفسیرهای ذهنی آنها موثر باشد، مثلا نفس در مراحا اولیه به اینکه علم حضوری به خویشتن دارد ممکن است در اثر ضعف این علم، ارتباط خود را با بدن به صورت «رابطه عینیت» تصور کند ودر نتیجه بپندارد که حقیقت نفس همین بدن مادی یا پدیده های مربوط به آن است ولی هنگامی که مراتب کاملتری از علم حضوری برایش حاصل شد و به عبارت دیگر: هنگامی که جوهر نفس ، تکامل یافت دیگر جنین اشتباهی رخ نمی دهد.
علت اختلاف مراتب علم حضوری یا تفاوت درجات وجودی ذات عالم است مانند اختلاف علم نفس به خودش در مراتب مختلفی که از تجرد پیدا می کند ویا تفاوت مراتب توجه نفس است مانند اختلاف احساس درد در اثر شدت و ضعف توجه.
اقسام علم حضوری عبارتند از:
1. علم مجرد به ذات خود: حکما سه مورد و سه مصداق برای این نوع علم نشان دادهاند:
الف: علم نفس به ذات خود؛
ب: علم واجب به ذات خود؛
ج: علم سایر مجردات به ذات خود.
حکما در هر یک از این سه مورد، دو مقام را از یکدیگر تفکیک کردهاند: اول آن که نفس - مثلاً - به ذات خود عالم است و دوم این که این علم از گروه دانستههای حضوری است، نه حصولی. ایشان سپس به بحث و گفت و گو در این زمینه پرداخته و با تنبیه یا برهان، علم حضوری را در مورد نفس و ذات واجب و دیگر مجردات به اثبات رساندهاند.
2. علم نفس به صورت ذهنی: علم انسان به جهان خارج، از طریق صورتهای ذهنی است، اما علم انسان به خودِ این صور نمیتواند از طریق صورتهای دیگر باشد؛ زیرا در این صورت، علم انسان به صورتِ دوم هم به کمک صورت سومی خواهد بود و حال این سلسله یا در جایی متوقف میشود، که ترجیح بلا مرجح خواهد بود، یا تا بینهایت ادامه خواهد یافت که تسلسل و محال است. بنابراین علم انسان به جهان خارج از طریق صورت، علم حصولی است ولی علم انسان به خود صورتِ ذهنی، بیواسطه و حضوری است. به عبارت دیگر علم به علم از سنخ علم حضوری است.
3. علم نفس به افعال خود: نفس دارای افعالی است مانند اراده و حکم. این امور نسبت به نفس، قیامِ صدوری دارند و معلول و فعل نفس محسوب میشوند. علم نفس به افعال خود علمی حضوری است. به بیان دقیقتر چون علم علت به معلول، علم حضوری است و امور مذکور، افعال و معالیل نفساند، علم نفس به آنها، از مراتب علم حضوری است.
4. علم نفس به احوال خود: نفس دارای انفعالات و حالاتی است از قبیل لذت، الم، غم و شادی. نفس، این گونه امور را مییابد. هستی حالات برای نفس حاضرند و اساساً ظرف تحقق اینها نفس است. از این رو نفس به تأثرات و انفعالات خویش علم حضوری دارد.
5. علم نفس به قوای خویش: حکما برای نفس، اعم از گیاهی، حیوانی و انسانی، قوا و نیروهایی قائل بودند. این قوا به طور کلی در دو دستة تحریکی و ادراکی جای میگیرند و هر یک دارای افعال و آثار خاص خود هستند. از آنجا که قوا از شئون نفس است، علم نفس به آنها علم حضوری خواهد بود.
6. علم علت به معلول: مراد از علت، علت فاعلی و مفیض وجود است. این نوع از علم حضوری، همانند قسم بعدی بیشتر براساس تقریر حکمت متعالیه از اصل علیت موجه مینماید.
7. علم معلول به علت: گفتنی است که براساس این قسم از علم حضوری، انسان میتواند با تمام وجود خویش، حق را دریابد. براین اساس خداشناسی و طبعاً خداجویی فطری، توجیهی فلسفی پیدا میکند.
8. علم نفس به آثار مادی عارض بر اعصاب و مغز: استاد شهید مطهری قسم دیگری را به اقسام علم حضوری افزودهاند و آن علم نفس به آثار مادی عارض بر اعصاب و مغز است. هر گاه ادراکی حسی برای انسان دست میدهد، طبیعی است که همراه آن سلسله اعصاب و مخ و مخچه، تأثراتی خواهند یافت. نفس به این تأثرات علم حضوری دارد. اما این سخن با مبنای دیگر ایشان سازگار نیست؛ آنجا که میگویند: متعلقهای علم حضوری باید امور مجرد باشند. به ویژه این که تعریف ایشان از علم همان «حضور مجرد نزد مجرد» است.
علت بی مهری به علم حضوری:
از آنجا که این دو، هر یک قسمی و بخشی از علم را میسازند، طبعاً باید به طور یکسان مورد توجه قرار میگرفتند. اما حقیقت آن است که به علم حضوری بیمهری شده است. شاید یکی از علل کم توجهی به علم حضوری این باشد که بیشتر مسائل علم در خانه منطق روییده و در واقع درخت علم از گلستان منطق سر برآورده است،لذا منطق سرآغاز پیدایش مباحث علم است و این مسائل سپس به علم کلام و فلسفه منتقل شد. از سوی دیگر قلمرو منطق، فکر است و فکر، تصور یا تصدیق است.و میدانیم که فکر و رویت تنها در محدوده علم حصولی شکل میگیرد، بدین ترتیب علم از آغاز به صورت حصولی صورتبندی شد و نطفة علم از روز نخست، با علم حصولی منعقد گردید و این جریان و روند به محدودة کلام و فلسفه هم تسری پیدا کرد. علم حضوری بیشتر رنگ و انگ وجودشناختی دارد، در حالی که در مباحث فلسفی و منطقی پیرامون علم، بیشتر از دیدگاه مفهومی و آلی به علم نگاه میشود و از آن سخن به میان میآید.
تمایز علم حضوری از حصولی :
سؤال مهمی که در اینجا رخ مینماید این است که: فارق اساسیِ علم حضوری از علم حصولی چیست؟ به عبارت دیگر اگر علم حضوری متمایز از علم حصولی است - چنانکه قسیم یکدیگر بودن، اقتضای تغایر دارد - مِیز میان آن دو کدام است؟ میدانیم که علم به دو قسم حصولی و حضوری منقسم است و در هر تقسیم لازم است قید یا قیودی به مقسم اضافه شود تا قسمی حاصل آید. پس قسم، مجموع قسم و فصل متمایز است. مقسم، وجه اشتراک و جامع دو قسم است. آنچه که دو قسم را از یکدیگر جدا میسازد و آن دو را قسیم یکدیگر قرار میدهد همان قید یا قیودی است که به مقسم افزوده شده و سازندة قسم میباشد. حال سؤال این است که آن قیود کدامند؟
در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه نخست: فارق اساسی میان علم حصولی و علم حضوری، «واسطه» است. اگر معلوم بی هیچ واسطهای نزد عالم حاضر باشد، آن علم حضوری است و اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت گیرد آن علم حصولی خواهد بود. معلومِ با واسطه، معلوم حصولی و معلومِ بیواسطه، معلوم حضوری است. بر این اساس در علم حصولی میان عالم و معلوم چیزی میانجیگری میکند، برخلاف علم حضوری که معلوم به تمام قامت و به خودی خود و با وجود عینیاش نزد عالم حاضر است. در واقع علم حصولی بر سه پایه استوار است: مدرِک که نفس یا ذهن است، شی مدرَک یا به عبارت دیگر معلوم بالعرض و سوم صورت ذهنی یا معلوم بالذات که نقش واسطه را ایفا میکند اما در علم حضوری وجود دو رکن کافی است که عبارتند از: مدرِک و وجود مدرَک
دیدگاه دوم: فارق اساسی میان علم حضوری و علم حصولی، «صورت» است3. اگر علم به شی از طریق صورت آن حاصل شود در این صورت، علم، حصولی خواهد بود و اگر صورتی در میان نبود و شی بدون صورت برای عالم حاضر شد، چنین علمی حضوری است. علم حصولی، علم از طریق صورت است ولی علم حضوری، علم به خود شی است. در علم حضوری، شی «حاضر» است، اما در علم حصولی، «حاصل». دیدگاه دوم میتواند مکمل و تفسیر کننده دیدگاه اول باشد، زیرا صورت همان واسطه است. به عبارت دیگر در علم حصولی صورت میان عالم و معلوم بالعرض وساطت میکند اما در علم حضوری عالم بیهیچ واسطهای خود را به معلوم رسانده و از آن کشف قناع میکند. هرگاه میان عالم و معلوم واسطهای بود، این واسطه چیزی جز صورت نیست
دیدگاه سوم: از کلمات استاد شهید مطهری فارق دیگری نیز به دست میآید. ایشان میگوید: «در علم حضوری قوه مخصوص و آلت خاصی دخالت نمیکند بلکه عالم با ذات و واقعیت خود، معلوم را میشناسد اما در علم حصولی یک قوه مخصوصی... عالم میشود یعنی قوه خیال... . علم حضوری مربوط به یک دستگاه مخصوص از دستگاههای مختلف نفسانی نیست ولی علم حصولی مربوط به یک دستگاه مخصوص است». بر این اساس به طور کلی اختلاف میان علم حضوری و علم حصولی از دو جانب است، از ناحیه علم یا معلوم و از ناحیه عالِم. فارق اول و دوم - واسطه و صورت - مربوط به ناحیه اول است؛
البته فارق سوم، محل تأمل است، زیرا نفس - براساس مشرب حکمت متعالیه - حقیقتی دارای شئون و مراتب است. نفس، دستگاهها و قوای متعددی دارد و تمام قوا، شئون و مراتب نفس محسوب میگردند و نفس در عین حال که واحد است، در قوا و به صورت قوا ظهور و بروز دارد.
راز خطا ناپذیری علم حضوری:
با توجه به توضیحی که دربهره علم حضوری و علم حصولی و فرق آنها داده شد معلوم می شود که چرا علم به نفس ، و علم به حالات نفسانی و همچنین سایر حضوری، اساسا خطاناپذیرند.زیرا در این موارد، خود واقعیت عینی، مورد شهود قرار می گیرد به خلاف موارد علم حصولی که صورتها و مفاهیم ذهنی، نقش میانجی را ایفا می کنند و ممکن اشت مطابقت کامل با اشیا و اشخاص خارجی نداشته باشند.
به عبارتی خطای در ادراک در صورتی قابل تصور لست که بین شخص درک کننده و ذات درک شونده، واسطه ای درکار باشد و آگاهی بوسیله آن تحقق یابد.در چنین صورتی جای این سوال هست که این صورت یا مفهومی که بین درمک کننده ئ درک شونده واسطه شده و نقش نماینگری از درک شونده را ایفا می کند آیا دقیقا درک شونده را نشان می دهد و کاملا با آن مطابقت دارد یا نه؟ و تا ثابت نشود که این صورت و مفهوم دقیقا مطابق با ذات درک شونده هست یقین به صحت ادراک، حاصل نمی شود. اما در صورتی که شی یا شخص درک شونده با وجود عینی خودش و بدون هیچ واسطه ای نزد درک کننده ، حاضر باشد ویا با آن، وحدت یا اتحادی داشته باشد دیگر جای فرض خطا نیست .و نمی توان سوال کرد که آیا علم با معلوم مطابقت دارد یا نه؟ زیرا در این صورت، علم عین معلوم است. اگر ریشة اصلی خطاپذیری، وجود واسطه است و علم با واسطه علم حصولی است، بر این اساس علم حصولی از آن جهت که علم حصولی است هرگز ضمانتی برای صدق ندارد؛ زیرا اگر در مورد یک علم حصولی مبتلا به خطا یا حتی تردید شدیم چگونه میتوان با علم حصولی دیگر آن علم نخست را تصحیح نمود؟ چون در علم دوم هم واسطهای میان عالم و معلوم وجود دارد و ما راهی برای کشف انطباق واسطه بر معلوم خارجی نداریم. به دیگر سخن مادام که ما ارتباطی مستقیم با جهان خارج برقرار نکنیم و بیواسطه به آن نائل نگردیم نمیتوانیم صورت ذهنی خود را بر متن واقع منطبق سازیم و از انطباق آن یقین حاصل کنیم. شرط مطابقت آن است که ما دو طرف مطابقت را در اختیار داشته باشیم. حال آنکه صورت ذهنی که یک طرف مطابقت است نزد ماست اما طرف دیگر یعنی جهان خارج را نیز باید بیواسطه بدانیم و بر آن آگاه باشیم تا بتوانیم صورت ذهنی را بر آن منطبق سازیم لذا باید درکی مستقیم از جهان خارج هم در اختیار داشت تا قادر باشیم قضاوتی درست در باب انطباق صورت بر جهان خارج داشته باشیم. این امر تنها در صورتی محقق میشود که بتوانیم علم حصولی را سرانجام به علم حضوری منتهی کرده و نشان دهیم که ذهن سر بر بالین شهود گذارده است. یعنی علم حضوری سنگ بنای معارف بشری است.
لزوم بررسی علم حصولی:
دانستیم که علم حضوری ، یافتن خود واقعیت عینی است و از این روی شک و شبهه ای در آن راه ندارد . ولی میدانیم که دایره علم حضوری محدود است و به تنهایی نمی تواند مشکل شناخت شناسی را حل کند و اگر راهی برای باز شناسی حقایق در میان علوم حصولی نداشته باشیم نمی توانیم منطقاً هیچ نظریه قطعی را در هیچ علمی بپذیریم و حتی بدیهیات اولیه هم قطعیت و ضرورت خودشان را از دست خواهند داد و از بداهت و ضرورت تنها نامی برای آنها باقی خواهد ماند بنابراین لازم است تلاش خود را برای ارزش یابی شناختهای حصولی و به دست اوردن معیار حقیقت در آنها ادامه دهیم .
تنزه دانش شهودی از کلیت منطقی و علم حصولی :
در دانش شهودی مفهوم و دلالت راه نداشته و اثری از مسئله کلیت و علم حصولی نیست در علم حضوری آیت و نشانه بودن در متن واقع است و حکایت به این معنا در سراسر هستی وجود دارد.
کاستن از علم حصولی به نفع سفسطه یا به نفع علم حضوری:
کاستن از علم حصولی به نفع سفسطه نیست بلکه کاستن آن برای افزودن به علم حضوری است. ما بسیاری از حقایق را به دانش شهودی میابیم و بلکه در دریای بیکران شهود مستغرقیم و راهی را که شیخ اشراق برای اثبات این حقیقت طی کرد طلیعه آن از معرفت نفسی آغاز می شود و امتداد آن در هستی پیش می رود.
حصر علم در حضوری و حصولی:
حاصل کلمات حکما این است که حصر علم در حضوری و حصولی، حصری عقلی است و این تقسیم حاصر است؛ به دو بیان:
بیان اول: میان عالم و معلوم یا واسطهای در کار است یا نیست. اگر واسطهای موجود باشد، علم حصولی است و در غیر این صورت، حضوری خواهد بود .
بیان دوم: حضور معلوم نزد عالم از دو حال بیرون نیست؛ معلوم یا با ماهیت خود به بارگاه عالم میرود یا با وجود خویش نزد عالم حضور مییابد . علم اگر به ماهیت، آمیخته باشد، علم حصولی است و اگر با وجود معلوم در ارتباط باشد حضوری خواهد بود. حال با توجه به اینکه برای معلوم غیر از ماهیت و وجود امر دیگری غیر از عدم نیست و عدم، هلاکت و بطلان محض است لذا حصر عقلی خواهیم داشت.
اما به نظر میرسد . برخی حکما عملاً از اقسام علم کاستهاند و در این صورت حصر عقلی نخواهد بود؛به بیان دیگر محتوای ذهن را دو چیز میسازد؛ ماهیات و مفاهیم. لذا علوم ماهوی تنها بخشی از علم حصولی را تشکیل میدهند نه تمام آن را. مفاهیم، چه فلسفی و چه منطقی، از دیگر سازندگان و مقومات ذهن بشرند. پس اگر ذهنیات اعم از ماهیات باشند، حصری که در بیان دوم بود مخدوش خواهد شد مگر آنکه به گونهای دیگر تقریر کنیم و بگوییم معلوم یا از طریق مفهومش - مفهوم در اینجا به معنای عام به کار رفته است و شامل ماهیات هم میشود - نزد عالم حاصل است و یا با وجود خویش برای عالم حاضر است و از آنجا که غیر از مفهوم و وجود، امر محصل دیگری در میان نیست لذا حصر علم در حصولی و حضوری، حصر عقلی خواهد بود.
اثبات علم حضوری و حصولی:
اینک جای دارد که از خود بپرسیم: بعد از آن که دانستیم علم حصولی و حضوری چیست، آیا انسان علم حصولی دارد یا علم حضوری؟ به عبارت دیگر آیا تمام علوم انسان حصولی است یا حضوری؟ یا هر دو؟
پاسخ به این سؤال دیدگاههایی را برانگیخته است:
دیدگاه نخست: اصالت علم حضوری:
این دیدگاه دو تقریر دارد.
تقریر اول: شیخ اشراق،علم حسی را اصالتاً علم حضوری دانسته و علم حصولی را در مورد آن انکار میکند.وی بعد از آنکه عقیدة انطباع و خروج شعاع را در زمینه ابصار، نفی کرد، براساس مبانی اشراقی خویش قائل شد که ابصار نوعی علم حضوری است؛ یعنی هرگاه مستنیر با عضو حسی که در آن رطوبت است مقابل و روبرو شود و موانع برطرف گردد، برای نفس علماشراقی و حضوری به محسوس حاصل میشود و نفس با علم حضوری آن را مییابد. بدین ترتیب علم حضوری، اصالت یافته علم اشراقی بر تمام حواس انسان چیرگی و نفوذ پیدا میکند. به همین خاطر جایی برای علم حصولی نمیماند و این علم نزد شیخ اشراق، قدر و شأنی ندارد.
تقریر دوم: علامه طباطبایی علم حصولی را اعتباری میخواند:وی تقسیم علم به حصولی و حضوری را نظر سطحی دانسته، آن را مربوط به مراحل آغازین اندیشه میداند، اما علم به طور کلی در نظر عمیقتر به علم حضوری منتهی میگردد. از این رو تمام علوم انسان نهایتاً در علم حضوری خلاصه میشود؛ زیرا صور علمی به هر گونه که فرض شود، مجرد است نه مادی؛
دیدگاه دوم: اصالت علم حصولی :
در این نظریه، علم حصولی اصالت دارد و نصیب علم حضوری، انکار است. برخی فلاسفة پراگماتیست نظیر پیرس وجود علم حضوری را تکذیب کردهاند . همچنین برخی از فلاسفة دین معاصر مثل پراودفوت با بیانی خاص علم شهودی را از صحنه بیرون میکنند . به عقیده آنان تجارب درونی آمیخته با مفاهیم، اعتقادات، توصیفها، زبان و در یک کلمه تعبیر هستند. ما تجربة تعبیرناشده نداریم و تعابیر و تفاسیر، متعدد و متنوعاند. از این رو شهود و تجربهای عریان و بی هیچ تفسیر و تعبیری به چنگ انسان نمیافتد. بنابراین علم حضوری یا وجود ندارد و یا دست یافتنی نیست.
دیدگاه سوم: اصالت علم حضوری و حصولی
تمام علوم انسان در دو دسته میگنجند. برخی حضوری بوده و پارهای دیگر حصولی است. هرگز در علمِ نفس به خود نمیتوان تردید روا داشت و در این علم هیچ امری واسطه نیست. این نمونهای روشن از علم حضوری است. از سوی دیگر ذهن میتواند از علم حضوری، صور ذهنی بگیرد؛ همانند دوربین عکسبرداری که از صحنههای مختلف تصویر تهیه میکند. بر این اساس علم حصولی و علم حضوری هر دو اصالت دارند. علم حصولی همراه با علم حضوری است، نه این که به علم حضوری ارجاع داده شود.
پایان سخن:
علم حصولی، علم از طریق صورت است، ولی علم حضوری، علم به خود شی است. شی در علم حضوری حاضر است اما در علم حصولی، حاصل می باشد.
بسیاری از دانشمندان در حقیقت علم حضوری تعمق کافی کرده اند و پنداشته اند که همواره علم هرکسی به خود و حالات نفسانی خود حضوری است.
انسان و خدا به خود و ماسوا علم دارند و آگاهند.انسانها به خود علم حضوری دارند و به واسطه علم حضوری به اشیا آنها را نیز می شناسند ولی خداوند به تمام موجودات به طور اجمالی و تفضیلی علم حضوری دارد و خود را نیز حضورا در می یابد.
علم حصولی بر سه پایه استوار است: مدرک که نفس یا ذهن است، شی مدرک یا بعبارت دیگر معلوم بالعرض، و سوم صورت ذهنی یا معلوم بالذات، که نقش واسطه را ایفا می کند. اما در علم حضوری، دو رکن کافی است که عبارتند از: مدرک و وجود مدرک.
شک و یقین، تصور و تصدیق، خطا و ثواب و حافظه و توبه و تفکر و فکر و تعلق و استدلال و علوم ، همه مربوط به علم های حصولی و بعبارتی مربوط به عالم مخصوص ذهن است.
اگر در علم حضوری هیچ واسطه ای - نه از طر عالم و نه از سوی معلوم – وجود نداشته باشد و اگر میان وجود عالم و وجود عینی معلوم، ارتباط بیواسطه و مستقیم برقرار شود، با این فرض ، در عالم حضوری خطا وجود نخواهد داشت.
ریشه اصلی خطاناپذیری، وجود واسطه باشد و علم باواسطه، علم حصولی است بر این اساس علم حصولی از آنجهت که علم حصولی است، هرگز ضمانتی برای صدق ندارد.
علامه طباطبایی تقسیم علم را به حصولی و حضوری، نظری سطحی دانسته آن را مربوط به مراحل آغازین اندیشه می داند.اما علم ، بطور کلی در نظر عمیق تر به علم حضوری منتهی می گردد، از اینرو تمام علوم انسان نهایتا در علم حضوری خلاصه می گردد، زیرا صور علمی بهرگونه که فرض شود، مجرد است نه مادی.
فهرست منابع:
شهید مطهری _ اصل فلسفه و روش رئالیسم _ ج2
طباطبایی_ محمد حسین _ آغاز فلسفه _ ترجمه و توضیح محمدعلی گرامی
طبابایی _ محمدحسین _ نهایه الحکمه _ ترجمه و شرح علی شیروانی
مصلاح _ محمدتقی _ آموزش فلسفه _ ج1،ج2
جوادی آملی _ رحیق مختوم _ شرح حکمت متعالیه بخش اول از جلد 2
فنائی اشکوری _ محمد _ علم حضوری
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |