جبر و اختیار ،ارائه دهنده:سیده نفیسه حسینی
دانشکده الهیات و معارف اسلامی
موضوع :
جبر و اختیار
درس: فلسفه اسلامی(3)
استاد ارجمند:
جناب آقای دکتر حسینی شاهرودی
ارائه دهنده:
سیده نفیسه حسینی
بهار 86
فهرست موضوعی
1- اجمال نظریات منقوله در بارة جبر و اختیار از نظر ماوراء الطبیعه
2- جبریون مطلق
3- دلایلی که جبریون برای نظرات خود آوردهاند
4- جواب به این نظر
5- راه طرفداران تفویض
6- نادرستی مکتب تفویضیها به چند علت
7- هیچکدام از این دو مکتب مشکلگشا نیست
8- راه فلاسفه
9- راه راسخان علم
10- امر بین امرین
11- نظری کوتاه به روایات این باب
12- نتیجه این بحث و بیان نظرات شخصی
مقدمه
در مورد مسأله جبر و اختیار همین قدر کافی است که بدانیم هیچ متفکری را سراغ نداریم که با شناخت طبیعت انسانی و شؤون او سروکار داشته باشد و این مسأله ضرورت حل و فصل خود را باو تحمیل نکند.
شاید هیچ انسان عاقلی نبوده باشد که در جریان کارهای زندگی مادی و معنوی خصوصاً در مواردیکه اهمیت حیاتی دارد درباره اینکه آیا کارش از روی اختیار صادر شده یا اجباراً باو تحمیل گشته فکری نکند.
گاهی در هنگام توجه عمیق، انسان گمان می¬کند که شاید راز طبیعت انسانی را بایستی در مسأله جبر و اختیار جستجو نمود این حقیقت را روسو چنین بیان کرده است: زیرا بزرگترین اختلاف میان انسان و حیوان فهم و فکر نیست بلکه اراده و اختیار است. در این تحقیق می¬خواهیم نسبت کار را به خداوند منظور بداریم، آیا تمام کارهای صادر از انسانها مخلوق خداوند است. و انسان آلتی بیش نیست؟ یا تمام کارهای اختیاری انسانها دو نسبت دارد: نسبتی به خداوند و نسبتی به خود انسان و آن نسبت کدامست؟ یا خداوند هیچ دخالتی در کارهای انسان ندارد.
در اینجا به بحث در مورد نظریات منقوله درباره جبر و اختیار از نظر ماوراء طبیعی می¬پردازیم.
هر چند جبرو اختیار، پیشینه ای به قدمت تاریخ بشر دارد با این حال تاریخ مدوّن این بحث به شکلی عمیق و گسترده از کنکاشهای ارسطو آغاز می¬شود. وی در کتاب اخلاق نیکو ماخوس به خوبی صورت مستقیم و مستقل، به مسأله اراده و اختیار پرداخت و در بیان معیار اعمال ارادی و اختیاری کوشش فراوانی نمود پس از او این بحث به صورت جدّی مورد گفتگو و تأمل فیلسوفان قرار گرفت. آن چنان که از برخی از منابع تاریخی و آیات قرآنی به دست می¬آید قبل از ظهور اسلام نوعی تفکر جبری در میان مشرکان جزیره العرب رواج داشته است. پس از ظهور اسلام اندیشه جبرگرایانه مشرکان هم از سوی آیات قرآن و هم در روایات پیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) مورد انکار قرار می¬گیرد.
در روایات مزبور، تلاش بر این است که مسأله قضا و قدر الهی جبر از یکدیگر تفکیک شوند و با یکسان انگاری یا تلازم این دو با یکدیگر مخالفت گردد. با این حال به دلایل فراوانی که در اینجا مجال بررسی آنها نیست، حاکمان بنی امیه و در رأس آنان معاویه، با استفاده به مسأله قضا و قدر، اعتقاد به جبر را ترویج نموده کوشیدند همه جنایات و مفاسد نظام حاکمه اموی را با تمسک به قضای الهی، که آن را ملازم با سلب اختیار آدمیان در افعال خود می¬دانستند، توجیه کنند. حتی کار بدانجا رسید که عمربن سعد قتل امام حسین(ع) را با اندیشه قضای الهی توجیه می¬کرد.
همزمان با ترویج جبرگرایانه هر گونه دفاعی از اندیشه اختیار، با مخالفت جدی امویان و هواداران آنان رو به رو می¬شود. به عنوان مثال معبد جهنی از اوّلین طرفداران نظریه اختیار است، از سوی حجابن یوسف والی عراق به قتل می¬رسد. شاگرد وی نیز غیلان دمشقی در زمان هشام بن عبدالملک به جرم تبلیغ اندیشه اختیار و مخالفت با اعتقاد به جبر به دار آویخته می¬شود.
بدین ترتیب طوایف گوناگونی از مسلمانان همچون جهینه، نجاریه، ضراریه، در قرون اوّلیه پس از اسلام مسلک جبر را برگزیدند. و سرانجام این میراث به دست اشاعره رسید و از آن پس جماعت اشعریان به عنوان اصلی ترین مدافعان جبر در صدد ارائه ادله و براهین عقلی و نقلی بر صحّت اعتقاد خود برآمدند.
«اجمال نظریات مطلق: نسبت دادن کار به انسان مانند نسبت دادن کار به جمادات و نباتات و حیوانات است و چنانچه اشیای مزبور در کارها و حرکات خود کوچکترین اختیاری ندارند انسان نیز هیچ اختیاری ندارد.
در جهان هیچ مؤثری جز خدا نیست، اوست که هیچ شریکی ندارد، هر چه را بخواهد انجام می¬دهد، هر چیز را اراده کند فرمان می¬دهد و مانعی برای قضا و بازدارنده ای برای فرمانش نیست، از آنچه که به جا می¬آورد سؤال نمی¬شود و این دیگرانند که مورد سؤال قرار می¬گیرند، هیچ گاه خرد نمی¬تواند درباره حسن و قبح افعال او سؤال کند. از جمله گروه های جبریون می¬توان به اشاعره و ماتریالیستها اشاره کرد. نظریه اشاعره بر این است: آنها معتقدند: نظام علی و معلولی را در جهان آفرینش قبول ندارند این گروه از اهل سنّت که بیشتر به ظواهر ادله شرعی تکیه می¬کنند به طور کلّی تأثیر علل و اسباب را در پیدایش پدیده ها منکرند آنها تنها عامل در پیدایش پدیده ها را اراده الهی می¬دانند روی این حساب طبق نظر آنها افعال ارادی مردم نیز معلول مستقیم خداست. اراده آنان هیچگونه علیّتی در پیدایش آنها ندارد.
نظریه ماتریالیست ها: مادی ها می¬گویند جهان هستی بر اساس نظام علی و معلولی استوار است، هر حادثه ای که پدید می¬آید معلول علت پیشین خود است و هیچ امری نمی¬تواند بدون علل و اسباب بطور صدفه و اتفاق پدید آید و اگر هم در موردی پدیده ای را بدون علت یافتیم قطعاً در آنجا علتی وجود دارد دانشمندان مادّی با این مقدمه نتیجه می¬گیرند که روی این حساب، اعمال آدمی نیز روی نظام جبری صورت می¬گیرد و اختیار او محکوم عوامل ذهنی و خارجی است. او در برابر محتویات فکری و شرایط مادی محیط چاره ای جز گزینش راهی را که انتخاب می¬کند ندارد و این انتخاب امری است که به او تحمیل شده و هیچگونه اختیاری در این راه نمی¬تواند داشته باشد.
دلایلی که جبریون برای نظرات خود آورده اند بدین قرار می¬باشد:
1- آوردن آیات قرآن که اشاعره به جبر دارد. به عنوان مثال جبریون به این آیات استفاده کرده اند:
1- وجعلوالله شرکاء الجن و خلقهم وخرقو اله بنین و بنات بغیر علم سبحانه و تعالی عما یصفون، بدیع السموات و الارض إنی یکون لهُ ولدٌ ولم یکن له صاحبه و خلق کل شئ و هو بکل شئ علیم.
به این آیه استدلال شده که چون خدا آفریننده تمام اشیاست و کارهای انسانی هم جز اشیاست پس خداوند آفریننده کارهای انسان است و اختیاری در کار نیست.
2- آیه لا مؤثر فی الوجود إلا الله
3- آیه والله خلقکم و ما تعملون و آیات دیگری که جبریون برای توجیه اینکه انسان هیچ اختیاری از خود ندارد و جبر مطلق حاکم است آورده اند.
«جواب به این نظر» در مورد آیه اول باید چنین گفت که این آیه در صدد بیان عظمت خداوند است.
به این که او آفریننده تمام موجودات است اگر این جمله دلالت کند بر اینکه خداوند حتّی کارهای اختیاری انسانها را هم آفریده چه عظمتی را می¬توان منظور کرد اگر خداوند خالق ظلم و تبهکاریها و شرک به ذات اقدس خود باشد؟ ثانیاً این جمله که خدا خالق تمام اشیاست با قرینه جملات قبلی که می¬گوید آنان برای او شرکاء قرار می¬دهند و برای او پسران و دختران می¬ترشانند در تمام توبیخ آنان است که می¬گوید همه آنها مخلوق خدا می¬باشند، چگونه می¬توانند شریک یا همسر یا فرزندان او باشند؟ به جز این اگر ما در آیات قرآن دقّت کنیم خواهیم دید که در موارد فراوان با ترکیبات و اشکال مختلفی خداوند کارهای اختیاری انسانها را به خودشان نسبت می¬دهد و خود را از ظلم بری می¬داند. نظیر این آیات: کل نفس بما کسبت رهینه 2- فالهمها فجورهاو تقواها قد افلح من زکاها و خاب من دساها و ... در قرآن 300 آیه عمل و کار با مشتقات مختلف ذکر شده و تمام این آیات عمل و کار را به خود انسان نسبت داده است. گروه دیگر از آیات ظلم را از خدا نمی¬کند مانند: إنَِّ الله لا یظلم مثقال ذره. دسته زیادی از آیات هستند که روشهای اعتدالی و انحرافی را به خود انسانها نسبت می¬دهند مانند: إنا هدیناه السبیل إ ما شاکراً و إما کفورا. در مورد آیه دوّم لا مؤثر فی الوجود الا الله باید پاسخ داد: منظور این نیست که خداوند بطور مستقیم چنانچه یک علّت معلول مادّی خود را ایجاب می¬کند، تمام حوادث جهان هستی را بوجود می¬آورد. ما می¬توانیم بگوئیم: تمام اقتضاهایی که مواد و حرکات درگرداندن جهان هستی دارند از خداوند دریافت می¬کنند ولی خداوند خود ماده و حرکت نیست که حتّی جنبه تأثیر مادّی در اشیاء را نیز دارا بوده باشد. و در مورد آیه والله خلقکم و ما تعلمون باید پاسخ داد: اصلاً این آیه مربوط به کارهای انسانی از نظر جبر و اختیار نیست این آیه در سوره والصافات آیه 96 است.
«اراده خداوند و کارهای اختیاری انسانها»
استدلال دیگری که جبریون برای مجبور بودن انسانها بیان کرده اند مسأله اراده خداوندی است در این استدلال می¬گویند خداوند حرکات و سکنات انسان را اراده کرده یا نه، اگر اراده کرده باید مطلق اراده خداوند واقع شود زیرا چگونه می¬شود که مخالف اراده خداوند کاری در جهان هستی ایجاد نشود؟ و اگر اراده نکرده بایستی آن کار واقع نشود زیرا ممکن نیست بدون اراده خدا حادثه ای در جهان موجود گردد پس انسان با این کار و با این دلیل در کارهای خود اختیاری ندارد و مجبور خواهد بود.
در جواب به این استدلال جبریون باید گفت: این دلیل نیز سست و بی پایه است زیرا اراده تکوینی خداوند به کارهای اختیاری ما تعلّقی ندارد یعنی آن اراده خدا که در صورت تعلّق، حادثه را به طور حتم ایجاد خواهد کرد به کارهای اختیاری ما تعلّقی ندارد، اگرچه با اراده تشریعی تمام حرکات و سکنات انسانها را مورد مسئولیت قرار داده. امّا در قرآن مجید در حدود 43 آیه کلمه اراده را آورده و به خداوند نسبت داده شده و در 94 مورد اراده را به خود انسانها مربوط ساخته در آن مواردی که اراده را به خود انسانها مربوط ساخته بطور کامل می¬توانداثبات کند که انسان از خود اراده داشته و کارهای او با اراده خود صادر می¬گردد. امّا آیاتی که اراده را به خداوند نسبت داده نمی¬توان یک آیه را در آنها پیدا کرد که اراده خداوند را به کارهای اختیاری انسانها مربوط سازد.
«علم خداوند به کارهای اختیاری انسان»
هر چیزی را که خدا بداند واقع می¬شود وقوع آن ضروری می¬شود و حتماً واقع می¬شود و هر چیزی را که خدا بداند واقع نمی¬شود وقوع آن ممتنع می¬شود و حتماً واقع نمی¬شود وگرنه علم خدا جهل می¬شود پس هرگاه خدابداند که طاعت از کافر واقع نمی¬شود محال است که طاعت را از کافر اراده کند زیرا در این فرض طاعت از کافر ممتنع الوجود است و خدا ممتنع الوجود را اراده نمی¬کند.
جواب: علم تابع معلوم است و مؤثر در امکان فعل نیست چون طاعت از اختیار کافر واقع نمی¬شود خدا می¬داند عدم وقوع آن را و آنکه از اختیار عبد واقع می¬شود خدا می¬داند وقوع آنرا نه اینکه چون خدا عدم وقوع آنرا می¬داند واقع نمی¬شود و چون وقوع آنرا می¬داند واقع می¬شود. «شعر منصوب به خیّام»
من می¬خورم و هر که بر او اهل بود می¬خوردن من نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می¬دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
جواب خواجه «رساله جبر و اختیار خواجه صفحه 8»
این نکته نگوید آنکه او اهل بود زیرا که جواب شبهه اش سهل بود
علم ازلی علّت عصیان کردن نزد عقلا ز غایت جهل بود
«راه طرفداران تفویض»
جهان پس از آنکه از طرف خداوند خلقت یافت و تأسیس شد و به خود واگذاشته و تفویض گردید، انسان نیزیکی از موجودات این جهان است و به خود واگذاشته و تفویض شده افعال وی کاملاً از دخالت اراده ذات باری تعالی آزاد است. خدا بندگان را آفرید و آنان را بر بعضی کارها توانا ساخت و به آنان اختیار عنایت فرمود پس آنان در انجام کارها طبق خواست خودشان استقلال دارند و پنداشته اند که خدا تنها از آنان ایمان و بندگی خواسته و کفر و معصیت را از آنان کراهت دارد و آنگاه اظهار داشتند که طبق این نظریه نتایج زیر حاصل خواهد گردید: 1- تکلیف به اوامر و نواهی و وعده و وعید درست و مفید خواهد بود. 2- استحقاق ثواب و عقاب معنی خواهد دشات3-خدا از ایجاد و اراده زشتیها که عبادت از انواع کفر و معاصی است، منزه و به دور است
«نادرستی مکتب تفویضی ها به چند علت»
1- مخالفت با توحید افعالی: کسیکه معتقد است گردش جهان و کارهایی که از مردم صادر می¬شود هیچگونه ارتباطی با خدا ندارد این نوامیس طبیعی و اراده آدمی است که این پدیده ها را پدید می¬آورد، در برابر خالقیت خدا، خالقیت دیگری را پذیرفته و این خود نوعی شرک و چندگانه پرستی است.
2- بی نیازی از خدا 3- افکار عمومیّت قدرت خدا
«هیچکدام از این دو مکتب مشکل گشا نیستند»
با بیان داستانی این امر روشن می¬گردد که نه جبر و نه تفویض هیچکدام پذیرفته نیست. غیلان دمشقی که طرفدار عقیده اختیار بوده بالای سر ربیعه الرأی دانشمند معروف که قضا و قدر بود ایستاد و گفت:«أنت الذی یزعم إن الله یحب أنْ یعصی» یعنی تو آنکسی هستی که گمان می¬کند خداوند دوست دارد معصیت شود؟ یعنی به عقیده تو معاصی نیز به اراده حق واقع می¬شود. ربیعه فوراً گفت: أنت الذی یزعم أن الله یعصی قهراً. تو آن کسی هستی که گمان می¬کند خداوند جبر علی رغم اراده اش معصیت می¬شود یعنی به عقیده تو ممکن است خداوند چیزی را بخواهد و خلاف آنچه او می¬خواهد صورت گیرد.
«راه فلاسفه»
معتقدند که خدا برهمه چیز قادر است لیکن پدیده ها در پذیرش وجود با هم متفاوتند بعضی از آنها جز بعد از دیگری وجود را نمی¬پذیرد مانند عرض، پس قدرت الهی در نهایت کمال است که هستی را بر ممکنات بر حسب قابلیت های گونه گون آنها عنایت می¬کند و در نتیجه برخی از آنها بدون سبب از قدرت الهی صادر می¬شوند و برخی دیگر با سبب در موردیکه چیزی را با سبب می¬آفرینند معنیش این نیست که خدا در آفرینش آنها به سبب احتیاج دارد چنانچه ما در نگارش احتیاج به قلم که مقام الهی از این گونه نقص ها به دور است. و چگونه چنین چیزی درباره آفریدگاری که هم سبب و هم مسبب هردو از او صادر می¬شوند تصوّر می¬شود؟ بنابراین خداممکنات را بر بهترین نظام و برترین وجود، هستی می¬بخشد. پس آنچه را که از او هستی می¬گیرد یا خیر محض است مانند فرشته، یا خیر آنها بر شرشان غلبه دارد در نتیجه خیرات بالاصاله و شرودیکه لازمه خیراتند بالتبع داخل در قدرت الهی اند و این جهت است که گفته شده: خدا کفر را که از بندگان صادر شود، می¬خواهد، لیکن از آن ناخشنود است همانگونه کسی که مار انگشتش را گزیده تصمیم می¬گیرد که بخاطر آنکه سالم بماند آنرا قطع کند و اگر مسأله حفظ سلامتی نبوده هیچگاه آنرا قطع نمی¬کرده است و اینکه گفته می¬شود او سلامتش را می¬خواهد و بدان راضی است و دستش را قطع می¬کند و از آن ناخشنود است. اشاره به همین فرق روشن است این راه از راه اول و دوم صحیح تر است.
«راه راسخان علم»
موجودات با همه تفاوت و اختلاف و مراتبی که در ذات و افعال و صفات و شرف وجودی دارند، با اینکه این حقیقت، در غایت بساطت و احدیت است نورش در سراسر همه موجودات جهان نفوذ دارد بنابراین چیزی نیست مگر آنکه شأنی از شئون حقتعالی است. فعلی نیست مگر آنکه فعل اوست. حکمی نیست مگر آنکه حکم اوست. پس او با آنکه در نهایت علوّ مقام وعظمت است در مرتبه اشیاء تنزّل می¬کند و کار آنها را انجام می¬دهد.
«امرٌ بین الامرین»
این نظر از ناحیه امامان بزرگوار ما برگزیده است. خداوند برای پیدایش هر حادثه ای در این جهان علل و اسبابی خاص قرار داده که تا آن علل و اسباب فراهم نباشد وقوع آن ممکن نخواهد بود که فرموده اند:
«أبی الله أن یجری الامور الّا باسبابها» افعال اختیاری ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و هر کار اختیاری که می¬خواهیم انجام دهیم صرفنظر از اینکه هزاران علل و اسباب باید جمع باشند اراده و اختیار ما نیز باید جزء اخیر این حلقات قرار گیرد و گرنه صدور فعل از ما غیر ممکن خواهد بود. روی این حساب افعال ارادی ما هم مال خداست و هم مال ما (امّا در طول هم، نه به طور اشتراک) جمع بودن همه عوامل غیر ارادی و قرار دادن اصل اراده در زمره این حلقات از ناحیه خداست ولی به کار بردن این اختیار و بهره برداری از آن از ناحیه ماست. در حقیقت او خواسته است که ما با اراده خود افعال ارادی مان را انجام دهیم پس او فاعل بالتسبیت است و ما فاعل بالمباشره، او فاعل بعید است و ما فاعل قریب.
«نظری کوتاه به روایات این باب»
مطالعه در روایات مربوط به چگونگی صدور افعال از آدمی نشان می¬دهد که ازهمان صدر اول اسلام، مسأله جبر و اختیار به عنوان یک مشکل جلوه می¬کرده است و لذا پیشوایان بزرگوار ما با تعبیرات مختلف از این دو مکتب انتقاد کرده اند و راه صحیح و معقول« امرٌ بین الامرین» را هموار نمودند. در برخی از روایات اصل جبر و تفویض نفی شده و در برخی دیگر برای نادرستی آنها تعطیل شده و در قسمتی دیگر راه میانه ارائه شده است و در قسمت آخر امرٌ بین الامرین توضیح داده شده است ماذیلاً نمونه هایی از این چهار قسم روایات را بیان می¬کنیم.
1- راوی می¬گوید به امام ششم(ع) عرض کردم آیا خداوند امر بندگان را به آنها تفویض کرده؟ امام در پاسخ فرمودند: خداوند گرامی تر از آن است که کارهایشان را به آنها تفویض کند. راوی می¬گوید: پرسیدم: آیا خداوند آنها را بر اعمالشان مجبور کرده است؟ امام فرمودند: خداوند عادل تر از آن است که بنده را مجبور بر عمل کند آنگاه عذابش فرماید.
2- از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: نه جبر است و نه تفویض بلکه امری است بین المرین. راوی می¬گوید پرسیدم: امربین امرین چیست؟ فرمودند مثل اینکه کسی را در حال معصیت بینی و از گناه نحیفش کنی ولی او از گناه دست نکشد تو او را به حال خودش واگذاری، و این چنان نیست که تو او را به معصیت وادار کرده باشی.
عمربن عبید بصری نوشت: بهترین چیزی که در مورد قضا و قدر شنیده ام فرمایش علی بن ابیطالب (ع) که فرموده اند: «لو کان الزور فی الاصل محتوما کان المزور فی القصاص مظلوما» یعنی اگر کار زشت از ناحیه خدا حتمی باشد، گناهکار در کیفر دیدن مظلوم خواهد بود. و اصل بن عطا نوشت: بهترین چیزیکه در این مورد شنیده ام گفتار امیرالمؤمنین (ع) است که فرمودند: ایدلک علی الطریق و یاخُذْ علیک الموضیق؟ یعنی آیا صحیح است که خداوند ترا به راه راست هدایت کند آنگاه به خاطر ترک اموریکه از قدرتت بیرون است مؤاخذه ات نماید؟
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) از قدرت و استطاعت سؤال کرد که آیا انسان قدر ت و استطاعت دارد و کارها را با قدرت و استطاعت خود می¬کند یا فاقد قدرت و استطاعت است؟ و اگر قدرت و استطاعت دارد و کارها را با حول و قوّه خود می¬کند، پس دخالت خداوند در کاری که انسان به قدرت و استطاعت خود می¬کند چگونه است؟ از متن حدیث چنین استفاده می¬شود که سؤال کننده معتقد بوده که انسان دارای قدرت استطاعت هست و کارها را با قدرت و استطاعت خود می¬کند؛ بنابراین دخالت تقدیر الهی برایش غیر مفهوم بوده است. امام به او فرمود: سَأَلتَ عن الاستطاعه، تمکلُها من دون الله أوْمَعَ الله؟
تو از استطاعت سؤال کردی، آیا تو که مالک این استطاعت هستی، به خودی خود و بدون دخالت خداوند صاحب این استطاعتی یا با شرکت خداوند صاحب آن هستی؟ سؤال کننده در جواب متحیّر ماند چه بگوید. امام فرمود: اگر مدّعی نشوی که تو و خدا با هم صاحب این استطاعت و قدرت هستید، تو را می¬کشم(زیرا خود را شریک خدا و همدوش و همکار با خدا فرض کرده¬ای، و این کفر است) و اگر بگویی بدون خدا صاحب این استطاعت هستی، با تو را می¬کشم(زیرا خود رامستقل و بی نیاز از خدا فرض کرده¬ای، این نیز کفر است، زیرا استقلال در هر شأنی از شؤون مستلزم استقلال در ذات و منافی با امکان ذاتی و مستلزم وجوب ذاتی است). سائل پرسید پس چه بگویم؟ فرمود: اِنّک تملِکُها بالله الّذی یملکها من دونک. فَاِن یُمَلِّکها إیّاک کان ذلِکَ مِن عَطائه. و اِن یَسلُبکَها کان ذلک من بلائِهِ، هُوَ المالِکُ لِما مَلَّکَک و القادِرُ علی ما عَلَیهِ اَقدَرَکَ. توبه مشیّت و اراده حقّ صاحب استطاعت می¬باشی، در حالی که در همین حال خداوند صاحب مستقل این استطاعت است. (یعنی تو صاحب این استطاعت می¬باشی، امّا صاحب متّکی به غیر و غیر قائم به ذات، و امّا او صاحب همین استطاعت است، امّا صاحب قائم بالذّات و غیر متّکی به غیر). اگر به تو استطاعت می¬دهد، این استطاعت تو عطیّه اوتس و اگر از تو سلب می¬کند، تو را در بوته آزمایش قرار می¬دهدو در عین حال باید بدانی آنچه به تو تیلیک می¬کند در عین اینکه به تو تملیک می¬کند، خودش مالک اوست. تورا به هر چه قادر می¬سازد باز تحت قدرت خود اوست و از تحت قدرت او خارج نمی¬شود. خلاصه مضمون حدیث این است که هر اثری درعین اینکه به مؤثر خود مستند است، خداوند مستند است، اگر آن اثر را به فاعل و مؤثر عادی و طبیعی وی نسبت دهیم، او را به فاعل غیر قائم بالذّات او نسبت داده ایم. خداوند به موجودات خاصیّت تأثیر وامکان تأثیر می¬دهد و عطا می¬کند. امّا عطا و تملیک الهی با عطا و تملیک بشر که چیزی را به کس دیگر تملیک می¬کند یا می¬بخشد متفاوت است. تملیک یا اعطای بشر چیزی را، مستلزم خروج آن شئ است از ملک تملیک کننده یا بخشنده، و تا از ملکیّت او خارج نشود به ملکیّت دیگری در نمی¬آید. امّا تملیک و اعطای خداوند با حفظ و بقای مالکیّت خداوند منافات ندارد، بلکه شأنی از شؤون و مظهری از مظاهر مالکیّت خداوند است. خداوند به همه اشیاء تأثیر و اثر می¬بخشدو تملیک می¬کند و در عین حال، خود مالک بالاستقلال همه تأثیر ها و اثرهاست. اخبار و احادیث زیادی به این مضمون یا قریب به این مضمون هست که نمی¬توانیم همه آنها را در این جا ذکر کنیم.
«نتیجه گیری و بیان نظرات شخصی»
به نظر من در اعمال رفتار انسان نه جبر کامل و نه اختیار تام برقرار است بلکه همانگونه که از مضمون آیات و روایات برمی¬آید و همچنین عقل نیز بدان حکم می¬کند امرٌ بین الامرین می¬باشد یعنی اراده الهی در اعمال ما تأثیر دارد، اختیار ما در اعمالمان تأثیر دارد، اراده خداوند در اراده و اختیار ما نسبت به اعمالمان تأثیر دارد، اختیار ما و عملکرد ما هم در اراده خدا نسبت به ما تأثیر دارد. و امّا اوّل:
کاملاً مشخص است که در اعمال انسان اراده خداوند تأثیر دارد به طور مثال ما در خانواده، کشور، فرهنگ، و شریطی قرار می¬گیریم که خودمان در آنها نقشی نداریم و اینها در اعمال ما مؤثرند و یا به عنوان مثالی دیگر، برهیچ کس پوشیده نیست که عامل وراثت و محیط در اعمال و شخصیت انسان بسیار مؤثرند و تا حدود بسیاری هیچ یک در ید اختیار انسان نیست. امّا اینکه اختیار انسان در اعمالش مؤثر است بر کسی پوشیده نیست به طور مثال ما هر کار که بخواهیم در آن واحد می¬توانیم انجام دهیم(البته با عنایت و با در نظر گرفتن محدودیت های ناشی از اراده خدا در اعمال ما) و امّا مورد سوّم و چهارم ه با کمی تأمّل روشن می¬گردد. به طور کلی در یک جمله می¬توان گفت انسان کاری انجام نمی¬دهد مگر از فیلتر اراده خداوند گذشته باشد و خداوند اراده نمی¬کند مگر آنچه مطابق حکمت و عدالت اوست که ممکن است اعمال قبلی انسان در اراده خداوند مؤثر باشد.
ذکر منابع
1- محمد سعیدی مهر - علم پیشین الهی واختیار انسان- انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی
2-محمّد تقی جعفری- جبرو اختیار- انتشارات تصویر
3- زین العابدین قربانی - فلسفه جبر و اختیار- انتشارات بعثت
4- صدرالمتأهلین .شیرازی- جبر و اختیار بانضمام ترجمه رساله خلق الاعمال
5- آیت الله مطهری- مرتضی- انسان و سرنوشت- انتشارات صدرا
6- علی شیروانی – کشف المراد – انتشارات دارالعلم
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |