موضوع: اصالت وجود
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
گرد اورنده: مرضیه جعفری
زمستان 87
فهرست مطالب
عنوان مطلب
1-اصالت وجود
2-براهین اصالت وجود
3-شبهات وارد شده برنظریه اصالت وجود
4-فرق بین نظرحکمای مشاء وصدرالمتالهین
مقدمه
مقصود ازاصالت در این تحقیق،عینیت ودارای آثارواقعی بودن در خارج ازذهن است،درمقابل اعتباری که به معنای عدم عینیت وعدم خارجیت ومحصول ذهن بودن است واز انجاکه هر موجود ممکنی درذهن ما به صورت دو مفهوم مباین وجود وماهیت جلوه گرمی شود.پس اصالت باید مربوط به یکی باشد.
در مورد اصالت وجود وماهیت چهارفرض متصوراست:
1-وجودوماهیت هر دو اعتباری باشد
2-وجودوماهیت هردو اصیل باشد
3-ماهیت اصیل باشدووجود اعتباری
4-وجوداصیل باشدوماهیت اعتباری
که دراین تحقیق به اصالت وجودواعتباری بودن ماهیت پرداخته شده است.وهمچنین براهین وشبهات اصالت وجودباپاسخ ان ها ذکرشده است.مرادازاصالت وجود نیزاین است که موجود بالذات ومنشأاثاردر خارج،وجوداشیاء است،نه ماهیت ان ها.
ما ازهر امر واقعیت دار،دو تصویر ودو مفهوم داریم:مفهوم هستی (وجود)ومفهوم چیستی(ماهیت)؛واز بین دو مفهوم،مفهوم وجود جنبه ی عینی وخارجی دارد ومفهوم ماهیت ساخته ی ذهن ما وجنبه ی اعتباری به عبارت دیگر مفهوم وجود،مصداق وما به ازای خارجی دارد اما مفهوم ماهیت از حد وحدود وجود انتزاع می شود اصالت معنای دیگری نیز در بحث اصطلاحات فلسفی جدید دارد. که ان معنی در این جا مقصود نیست.
مسئله ی اصالت وجود در مقابل اصالت ماهیت ،مسئله ای نسبتا جدید در فلسفه ی اسلامی است. پیش از این نه در کلام یونانیان ونه در حکمت مشاءواشراق چنین مسئله ای با عنوان اصالت وجود یا اصالت ماهیت به چشم نمی خورد،با وجود این به نظر اهل تحقیق از ارای مشائین این گونه بر می اید که به اصالت وجود تمایل بیشتری داشته اند.برعکس اشراقیون به اصالت ماهیت،بیشتر معتقد بوده اند،به طوری که شیخ اشراق در حکمت اشراق به اعتباری بودن وجود در مقابل ماهیت حکم کرده است.
میرداماد بااینکه مشائی بود،جانب اصالت ماهیت رابرگزید،ملاصدراهم که شاگرد او بود،ابتدانظراستادرا پذیرفت ولی پس ازتأمل،تغییر عقیده داد وواقعیت خارجی را ازآن وجوددانست وبه شدت بااصالت ماهیت مخالفت کرد.واززمان اوتاعصر ماهروارددر فلسفه ای که آمده،این راانتخاب کرده است.
تنها لاهیجی صاحب شوارق است که از ان عدول کرده است وعلامه سمنانی نیز جانب اصالت ماهیت را برگزیده است و اولین کسی که اصالت وجود را به شکل حکیمانه مبرهن ساخت صدر المتالهین است . بحث " اصالت وجود " از جمله مسایلی است که بیش از همه عرفا و سپس متکلمان زمینه ی لازم برای پیدایش ان را در فلسفه ی اسلامی فراهم کردند از ان جا که در پیشینه ی تاریخی اندیشه ی انسانی ، موضوعات و مسایل بسیاری میان اندیشه وران مطرح شده است ، که برخی از انها در رفع مشکلات فکری و یا اجتماعی ودر تعیین خط سیر زندگی بشر نقش بنیادی داشته و دارند و برخی نیز صرفا انتزاعی بوده و ارتباطی وثیق با زندگی انسانی نداشته اند یکی از ان مباحث مساله ی اصالت وجود و ماهیت است که در فلسفه اسلامی مورد توجه فیلسوفان و اندیشه وران اسلامی بوده و با ان که در فلسفه مشاء به صراحت عنوان نشده ، در حکمت اشراق و حکمت متعالیه بسیار مورد توجه بوده است . و در این تحقیق به بیان دید گاه ملاصدرا در مورد اصالت وجود پرداخته شده ، و همچنین براهین و شبهات اصالت وجود مطرح شده است .
اصالت وجود
یکی از اصول بدیهی در فلسفه ، اصل « وجود واقعیت » می باشد . فیلسوف قبل از شروع در مسایل فلسفی، وجود واقعیت را در عالم می پذیرد برخلاف سوفیست که منکر واقعیت می باشد . بعد از قبول اصل واقعیت و یافتن پاره ای از مظاهر ان مثل : من هستم ، سفیدی هست و ... . این نکته روشن می شود که هر کدام از اشیا ء مغایر با هم هستند . سنگ ، درخت نیست و درخت ، انسان نیست ... ولی همه ی انها در یک امر با هم شریکند وان مو جود بودن و واقعیت داشتن در خارج است . بنا بر این هرکس با مراجعه به ذهن خود ، یک جهت مغایر برای اشیاء موجود در ذهن می یابد که ان عبارت است از چیستی اشیاء . و یک جهت مشترک که عبارت از هستی وجود ان ها می باشد . حال پرسش اساسی این است که واقعیت خارجی ، مصداق و مابه ازاء کدام یک از این دومفهوم است ؟
روشن است که مصداق هردو مفهوم ، نمی تواند باشد . چون یک شیء نمی تواند مصداق دو مفهوم و دو حیثیت ذهنی باشد . پس یا وجود امر واقعی است و ماهیت ، ساخته ی ذهن بشر و یا این که ماهیت ، امر واقعی است و وجود انتزاعی و ساخته ی ذهن . ما نسبت هر یک از وجود و واقعیت را با واقعی بودن و خارجی بودن می سنجیم . می بینیم که ماهیت ( انسان ) در ذات خود طوری است که هم صلاحیت موجود بودن وهم صلاحیت موجود نبودن را دارد . اما وجود وواقعیت ، عین واقعی بودن و موجود بودن است و فرض واقعیت غیر واقعی و وجود غیر موجود ، فرض امر محال است . پس وجود است که عین واقعی بودن و تشکیل دهنده ی خارج است و وجود اشیاء ، موجود به ذات و منشاء آ ثار در خارج است نه ماهیت ان ها و این معنای اصالت وجود است .وماهیت یک قالب ذهنی یرای وجود است ، که ذهن ان را از حد و حدود وجود ها ی خارجی انتزاع می کند.
پس وجود اصیل است نه ماهیت . یعنی ان حقیقت عینی و خارجی ای که بالبداهه ان را می پذیریم و به ان اذعان می کنیم همان وجود است به تعبیر دیگر واقعیت خارجی مصداق بالذات وجود است و بالعرض به ماهیت نسبت داده می شود . و آنچه متن خارج را پر کرده و منشاء اثار است و حقیقتا و بدون هیچ واسطه ای موجود است ، همان وجود است . زیرا هریک ازاشیاء واقعی دارای دوحیثیت است . از طرفی اشیاء اموری مختلف و گوناگونند و از یکدیگر سلب می شوند و از طرف دیگر همه ی ان اشیاء موجود هستند و این موجودیت در همه ی ان ها مشترک می باشد . و حیثیت ماهیت غیر از حیثیت وجود است . حیثیت ماهیت اختصاص به دسته ی خاصی از اشیاء دارد ، مثلا : گروه خاصی از اشیاء انسان هستند و گروه دیگر ، اسب هستند . اما حیثیت وجود ، مشترک میان همه ی واقعیات است و بر همه ی ان هاحمل می شود و وجود و ماهیت هر دو نمی توانند اصیل باشند زیرا هریک از اشیاء خارجی تنها یک واقعیت دارند و یکی از ان ها ( حیثیت ماهیت یا حیثیت وجود ) در ازای ان واقعیت می باشد و حقیقت دیگر یک امر اعتباری منتزع از ان حیثیت اصیل خواهد بود . درنتیجه اصالت از ان وجود است و ماهیت امری اعتباری است .
دسته ای را که معتقد به اصیل بودن ماهیت و اعتباری بودن وجود هستند ، اصحاب اصالت ماهیت و دسته ای را که معتقد به اصیل بودن وجود و اعتباری بودن ماهیت هستند را اصحاب اصالت وجود نامیده اند . امراصیل باید فی حد ذات محقق باشد ، از این رو باید ذاتا واقعیتی عینی داشته باشد و نه ان که صرفا در ذهن موجود باشد . همچنین باید ثبوت خارجی اش همیشگی باشد زیرا درخلاف این صورت اصیل نخواهد بود بلکه تنها اعتبار ذهنی خواهد بود . چنین واقعیتی ، در صورتی که به تمام ذات متصور شود ، نباید امکان معدوم شدنش وجود داشته باشد زیرا واجب الوجود بالذات و قائم به نفس است ، . بنا بر منطق عقلی خالی شدن شیء از ذات و نفسش محال است . زیرا نی توان شیء را به گونه ای در نظر گرفت که چیزی غیر از ذات خود است و در صورتی که چنینی فرضی را تصدیق کنیم دچار تناقض منطقی شده ایم،برای مثال نمی توان گفت که درختی وجوددارد که تنه ندارد؛زیرادراین صورت دیگردرخت نخواهدبود.بنابراین تصورشیء،عین تصورذات شیء است و انطباق مفهومی ذات شیء برشیء امری الزامی است.
ملاصدرا می گوید:انسان هیچ ماهیتی ندارد بلکه انسان وجود پیدا کرده ،بعد خودش به خودش ماهیتی می بخشد .هر چیزی غیر از انسان ان چیزی است که خلق شده ،ولی انسان ان چیزی است که بخواهد باشد این مطلب پایه ای در ازادی انسان دارد که ان هم درست وجزء مسائل وی است که اومعتقد است انسان این تفاوت را غیر انسان دارند که هرچیزی افرادش با هم یکسان هستند ولی انسان هاباهم تفاوت دارند وبلکه یک انسان خودش درطول عمر انواع متفاوت خواهد بود،یعنی وجودش بین ماهیت هالغزان است واین خود انسان است که چهره ی مشخصی رابه دست خودش برای خودش رسم می کندملاصدرا بحث را از انسان فراتر بده وروی تمام اشیاء عالم به بحث پرداخته است.
• همچنین وی می گوید:
• " ذهن انسان درباره ی هرچیزی دومعنی درک می کندیکی چیستی ان ودیگری هستی ان.مثلا آب طبیعتی دارد که اگر بگوییم چیست؟جوابی برای ان داریم وبرای خاک نیز جواب دیگری می دهیم ولی هر دو آب وخاک یک هستی هم دارند ودر هستی است که با هم اشتراک دارند نه در چیستی" ملاصدرابحث رابه اینجاآوردکه این چیستی هاراذهن ماساخته است.یعنی دروقت عکسبرداری ذهن ما ازچیزها این چیستی هادرست می شود،ولی چیزی که آثارمال آن است،آن چیزی که جهان راساخته است،هستی است نه چیستی.البته هستی وچیستی هردونمی توانند وجودداشته باشند؛بعضی می گویند هیچکدام وجودندارند؛آنها تابع فلسفه ی ایده آلیسم یاسوفسطایی گری هستند؛وهردوهم نمیتوانند وجودداشته باشند زیرابرهان آنرا رد می کند؛پس یکی از آن دوبایستی وجودداشته باشدودیگری راذهن مامجسم کرده است ودرآخراینکه وجوداصیل است ویک حقیقت واحدگسترده است.
براهین اصالت وجود
1-هر چیزی را د رنظر بگیریم در صورتی واقعیت دار است که وجود بر ان حمل شود و به وجود متصف گردد . روح ، جن ، فرشته و هر امر دیگری در صورتی تحقق و واقعیت دارد که موجود باشد وجود بر ان حمل شود و در غیر این صورت پوچ و نابود و بی واقعیت است و این نشان می دهد که ان چه در ازای واقعیت اشیاء همان وجود است . و اما ماهیت ، چیزی است که اگر به وجود متصف شود دارای واقعیت می گردد و اگر وجود از ان سلب شود پوچ و نیست محض می باشد و این نشان می دهد که ماهیت ذاتا اصالت وواقعیت ندارد بلکه به عرض وجود دارای اصالت و واقعیت می شود . بنا براین وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است ، یعنی وجود ذاتا و بدون واسطه در عروض موجود است ولی ماهیت به واسطه ی وجود و به عرض ان موجود می باشد .
2-حیثیت ذاتی ماهیت،حیثیت تشخص نیست درصورتی که حیثیت ذاتی واقعیت های خارجی ،حیثیت تشخص واباء ازکلیت وصدق برافراداست وهیچ واقعیت خارجی ازآن جهت که واقعیت خارجی است نمی تواند متصف به کلیت وعدم تشخص گردد،ازسوی دیگرهیچ ماهیتی تاوجودخارجی نیابد متصف به تشخص وجزئیت نمی شود.ودرنتیجه حیثیت ماهوی همان حیثیت مفهومی وذهنی است که شأنیت صدق برافراد بی شماررا داردوواقعیت عینی،مخصوص وجود می باشد یعنی مصداق ذاتی آن است .
3- دلیل دیگری بر اصالت وجود نیز می توان اقامه کرد مبنی بر ان چه مورد قبول فلاسفه است که ذات مقدس الهی منزه از حدودی است که با مفاهیم ماهوی ، از ان ها حکایت شود یعنی ماهیت به معنا ی مورد بحث ندارد در صورتی که اصیل ترین واقعیت ها و واقعیت بخش و به هر موجودی است . و اگر واقعیت خارجی مصداق ذاتی ماهیت بو د بایستی واقعیت ذات الهی هم مصداق ماهیتی از ماهیات باشد . البته این دلیل مبتنی بر مقدمه ای است که باید در بخش خداشناسی اثبات شود و لی چون مورد قبول طرفداران اصالت ماهیت نیز هست در این جا هم می توان از ان استفاده کرد و دست کم به عنوان جدال به احسن ، با ایشان احتجاج نمود .
4-اگروجود اصالت نمی داشت واعتباری بودوحدتی صورت نمی گرفت،چراکه غیروجود، ماهیت است که جایگاه کثرت می باشد.به عنوان مثال:می گوییم انسان عالم وکاتب وصنعتگروهنرمند است.هریک ازاین ماهیات،بایکدیگرتباین ذاتی دارندامادریک ذات گرد آمده اند.این وجودات که به این هاوحدت بخشیده وتوحیدکثیررادرخود،درخودیگانه ی خود،وحدت بخشیده.پس یک وجودداریم که واقعی است واصالت داردوآن وجود،هم انسان است وهم عالم وهم کاتب وهم صنعتگروهم هنرمند .
5-هرخیروکمالی به وجودبرمی گرددوهرشرونقصانی به عدم،واگروجودامری اعتباری باشدواصالت نداشته باشد،ممکن نیست که منبع ومنشأ همه ی خیرات وکمالات باشد.ماهیت شر از سنخ عدم است و همه ی شرور به اعدام بر می گردند همچنانکه همه ی خیرات و همه ی کمالات به وجود بر می گردند یعنی خیر و کمال از شئون و صفات و جود است و ثابت شده که ماهیت در ذات خود ، قطع نظر از وجود و عدم ، نه متصف به خیریت و کمال می شود و نه به شریت و نقصان ، و این خود دلیل بر اصالت وجود است زیرا امر اعتباری که واقعیت حقیقی بیگانه است ممکن نیست منبع و منشاء و ملاک خیرات و کمالات باشد که از حقایقند و اما انکار حقیقی بودن خیرات و کمالات چیزی است که طرفدار اصالت ماهیت نیز به ان تسلیم نمی شود و به علاوه خلاف بدیهی است .
6-اگروجود،اعتباری وماهیت اصیل باشد،لازم می ایدفرقی میان وجود خارجی و وجود ذهنی نباشد وحال ان که بالضروره میان این دو فرق است وهر کدام اثارمخصوص به خود دارد.هنگام ادراک اشیاء ماهیت اشیاء درذهن نقش می بندد اگر انچه اصیل ومنشا اثار است ماهیت باشد ،لازم می اید اثار ماهیت در خارج عین اثار ماهیت درذهن باشد . مثلا اتش خارجی می سوزاند و سم خارجی می کشد ، ولی اتش ذهنی و سم ذهنی اگاهی می دهد . اگر ماهیت اصیل باشد ، همهی اثار از ان ماهیت خواهد بود و چون ماهیت در هردو موطن خارج و ذهن یکی است لازم می اید ، اتش ذهنی همان طور که اگاه می کند بسوزاند و اتش خارجی همان طور که می سوزاند اگاه کند یعنی اگاهی باشد و حال ان که بالضروره اینچنین نیست و اگر گفته شود عین اشکال بنا بر اصالت وجود نیز جاری است ، زیرا فرض این است که ماهیت خارجی در ذهن «وجود » پیدا کرده است و چون اثار از ان وجود است پس باید تمام اثار وجود خارجی بر وجود ذهنی متر تب باشد و تمام اثار وجود ذهنی بر وجود خارجی ؛ وجود خارجی و وجود ذهنی دو نحو و دو مرتبه از وجود است و وجود به حسب اختلاف مراتب ، اثار مختلفی پیدا می کند . و اساسا وجود ، یک حقیقت تشکیکی صاحب مراتب است ؛ ولی در ماهیت ، تشیک و اختلاف مراتب فرض نمی شود . از این رو لازمه ی وجود ماهیت در ذهن بنا بر اصالت ماهیت ، همسانی ماهیت ذهنی و ماهیت خارجی است و لی لازمه اش همسانی وجود ذهنی و وجود خارجی از این لحاظ نیست .
شبهات وارده بر نظریه اصالت وجود و پاسخ ان ها
شبهه ی نخست و پاسخ ان
1-اگر وجود اصیل بوده و در خارج متحقق باشد،موجود خواهد بود؛زیرا حصول،همان وجود است اما نمی توان گفت: "وجود موجود است" ،زیرا اگر وجود موجود باشد.برای آن وجود،وجود دومی خواهد بود؛که به مقتضای اصالت وجود،آن وجود دوم نیز موجود است،یعنی دارا ی وجود است،و سخن در مورد وجود سوم نیز تکرار می شود و ادامه می یابد و به تسلسل می انجامد.بنابراین نمی توان وجود را اصیل دانست.
پاسخ:اینکه وجود،موجود است،اما موجودیت وجود بذاته است نه به واسطه ی ضمیمه شدن وجود زائدی به آن؛و به بیان دیگر:وجود عین موجودیت است،برخلاف ماهیت که حیثیت ذاتش غیر از حیثیت وجودش می باشد.
گاهی ادعا می شود که "موجود" در عرف لغت فقط بر ذاتی اطلاق می شود که وجود بر آن عارض شده باشد و لازمه ی این سخن این است که وجود،خودش موجود نباشد.
در پاسخ می گوییم:این شبهه بر فرض صحت امری است مربوط به وضع لغوی یا غلبه ی استعمال و حقایق تابع استعمال الفاظ و چگونگی وضع آن ها نیست و وجود دارای حقیقت خارجی ای است که خودش برای خودش ثابت می باشد .اگر وجود ذاتا موجود باشد ، سلب موجودیت از ان ممتنع خواهد بود زیرا سلب موجودیت از وجود به معنای سلب شیء از خودش خواهد بود و سلب شیء از خودش محال و ممتنع می باشد در نتیجه باید هر وجودی واجب بالذات باشد ، زیرا مراد از واجب بالذات چیزی است که ذاتا وجود از ان سلب نمیشود و به بیان دیگر عدمش ذاتا ممتنع می باشد
شبهه ی دوم وپاسخ ان
2-اصالت وجود بدین معناست که وجود بالذات موجود است،واین قابل التزام نیست،زیرا موجودبالذات بودن وجود مستلزم آن است که وجودهای امکانی واجب بالذات باشند.
پاسخ:ملاک واجب بالذات بودن یک شیء آن نیست که وجودش همان ذاتش باشد،بله ملاکش آن است که وجودش مقتضای ذاتش باشد،ودر تحققش نیاز به غیرنداشته باشدوهریک از وجودهای امکانی،درعین حال که فی ذاته موجود هستند،امادرعین حال محتاج به غیرهستندوباید موجوددیگری آن هاراایجادکند.وجودهای امکانی ازاین جهت مانند معنای حرفی هستند که خودش خودش است،اما درعین حال معنای حرفی بدون اتکای به غیرمفهومی درذهن ندارد.وجود های امکانی نیز ذاتا موجودند و همان موجودیت هستند امام وجودشان وابسته به غیر می باشد و بدون اتکای به غیروجودی ندارند .
شبهه ی سوم وپاسخ آن
3-اینکه گفته شد"وجود،موجوداست"معنایش آن است که بذاته موجوداست وعین موجودیت می باشدو"ماهیت،موجود است"معنایش آن است که به عرض وجود،موجود است واین مستلزم آن است که وجود مشترک لفظی باشد بین چیزی که وجودش بنفسه وچیزی که وجودش بغیره است.وبه این صورت این مقدمه ی برهان اصالت وجود که وجود مشترک معنوی میان موجودات است مخدوش می گردد.
پاسخ:دراین شبهه میان مفهوم ومصداق خلط شده است وحکم یکی به دیگری سرایت داده شده است واین اختلاف مذکور،اختلاف درمصداق است نه در مفهوم.موجودهمه جا به معنای متحقق است وبیانگر واقیت شیءمی باشد خواه ان شیءعین واقعیت ووجود باشد وخواه واقعیت و وجود یک امر عارض بر ان بوده باشد.این اختلاف مربوط به مصداق موجود است ونه مفهوم ان.همان گونه که عالم ، یعنی کسی که می داند ، خواه ان کس عین علم باشد و خواه علم ، زائد بر ان و عارض بر ان بوده باشد .
فرق بین نظر حکما ی مشاء و صدر المتالهین :
فلاسفه ی مشاء وجود را امری اصیل و ماهیت را از امور اعتباریه می دانند ، روی مبنای اصالت وجود این دسته از دانایان علیت و معلولیت را در انحای وجودات دانسته وچون تساوی در رتبه و مرتبه ی وجودی ، منافات با علیت و معلولیت دارد ، قهرا وجود هر معلول محدود به حدی است که از ان به مایقال فی جواب ماهو و ماهیت تعبیر نموده اند ؛ هر ممکنی بنا بر این طریقه مرب از دوجهت است : جهت وجودی صادر از حق و جهت ماهوی لازم هر وجود خاص.
فلاسفه ی مشاء وجودات را حقایق متباینه به تمام ذات می دانند ، جون تمایز بین دو شیء نزد مشاء یا به تمام ذات است ، مثل تمایز اجناس عالیه از یکدیگر . بین اجناس عالیه جهت اشتراک ذاتی وجود ندارد و هر مقوله ای به تمام ذات از مقوله ی دیگر تمیز دارد و مفهوم عرض از اعراض عامه و معقولات ثانیه است و اشتراک در عرض عام ، مستلزم ترکیب نخواهد شد . یا تمایز به بعض ذات و جزء داخل در ذات است ، مثل تمیز انواع مشترکه در جنس واحد و یا تمیز به منضمات و امور خارجه ی از حقیقت ذات است مثل تمیز افراد نوع واحد که در ذاتیات مشترکند و به امور عرضیه متمیز . مشائین چون به براهین متعدده بساطت وجود را اثبات نموده اند و حقیقت وجود را از سنخ ماهیات نمی دانند و تمایز مذکوره در ماهیات جاری است ، ناچار میّز وجود علت از معلول را به نفس حقیقت و ذات می دانند . اشراقیّون چون تشکیک در افراد طبیعت و حقیقت واحده را جایز می دانند قسمی دیگر از تمایز تصویر نموده اند که ان عبارت است از بودن مابه الاشترا ک و مابه الامتیاز از یک سنخ و حقیقت واحده ، چه بسا دارا ی عرض عریض و رفیع الدرجات است . این همان تشیک خاصی است که صدر المتالهین در کثیری از موارد همین را اختیار فرموده اند . جمیع مراتب وجودیه متصل به یکدیگرو میّز هر وجود عالی از دانی به نقص و کمال و شدت و ضعف است جهت اشتراک حقیقت وجود و جهت امتیازاز نیز در همان حقیقت است ، نه شدت مقوم اصل وجود و نه ضعف قادح در صدق مفهوم وجود بر وجود ضعیف است . اصل حقیقت وجود دارای مراتبی است که ان مراتب از اصل واحد ظهور پیدا کرده اند .مرتبه ی اعلای وجود که از حیث شدت وحدت و عدت غیر متناهی است ، حق است و معالیل امکانیه مراتب وابسته به ان اصل اند فارابی و شیخ الرئیس و سایر حمای مشاء روی بطلان تشکیک خاصی و این که حقیقت واحده نشاید دارای عرض عریض و بین افرادش شدت و ضعف باشد ، مثل نوریه و مجردات برزخیه را انکار نموده اند نظیر اشکالی که برخی از قاصران به اصالت وجود نموده اند که اگر وجود اصیل و دارای مراتب باشد ، چون وجود حقیقت واحده است اگر اقتضای وجوب داشته باشد ، باید همه ی افرادش واجب باشند و اگر اقتضای معلولیت نماید ، باید همه ی افراد ان معلول باشند . نشاید افرادمعنای واحد به حسب اصل حقیقت متفاوت باشند . همه ی این اشکالات ناشی از خلط بین احکام متواطئه ار حقایق و حقیقت مشککه می باشد . این اشکال در متواطئه از ماهیات جاری و در حقیقت مشککه غیر وارد و مصادره به مطلوب است . یک قسم دیگر از میّز در وجود به اعتبار مظاهرو قوابل واختلاف استعدادت در اعیان ثابته ی مصطلح عرفا است . وجود نزد ان ها با ان که به حسب اصل واحد شخص است و در مرتبه ذات از جهت اطلاق ذاتی عاری از جمیع قیود است ، ولی به اعتبار ظهور در مجالی و مظاهر مختلفه متعدد و متکثّر می شود چون بنا بر این مشرب وجود واحد شخصی است تمیز به اعتبار مراتب غیر متصور و تشکیک و تمیز به اعتبار ظهورات و مظاهر مختلفه خواهد بود .
نتیجه
به نظر من این که جانب اصالت مربوط به وجود است ، صحیح است .زیرا اگر ما به یک مفهوم ماهوی مانند انسان توجه کنیم ،هر چند این مفهوم بر تعدادی موجود خارجی اطلاق می شود وقابل حمل بر ان هاست که در عرف ،حقیقی تلقی می گردد ولی این مفهوم به گونه ای است که می توان وجود را از ان سلب کرد.ودر واقع این همان مقصود فلاسفه است که گفته اند ماهیت از ان جهت که ماهیت است نه موجود است ونه معدوم ،یعنی نه اقتضای وجود دارد ونه اقتضای عدم.به همین دلیل هم موضوع برای وجود است وهم برای عدم.پس ماهیت به خودی خود نمی تواند نمایانگر واقعیت خارجی باشد وگونه حمل معدوم بر ان مانند حمل یکی از نقیضین بر دیگری می بود چنان که حمل عدم بر وجود چنین است.وهمچنین حل بسیاری ازمسائل فلسفی از جمله مسئله علیت ونفی جبر وتفویض وتوحید افعالی بر اساس اصالت وجود صورت می گیرد ومسئله اصالت وجود،
یک مسئله کاملا جدی وبنیادی است وباید به ان توجه کرد و نباید به راحتی از کنار ان گذشت.
وماهیت،نمایان گر واقعیت عینی نیست.زیرا برای حکایت از یک واقعیت خارجی،ناچارباید از قضیه ای که مشتمل بر مفهوم وجود است،استفاده کنیم وتا وجود را بر ماهیت حمل نکرده ایم از تحقق عینی ان سخن نگفته ایم. پس به این نتیجه رسیدم که مفهوم وجود است که دلالت بر واقعیت عینی می کند واصالت از جانب وجود است.
منابع و مآ خذ
1- اموزش فلسفه ، مصباح ، محمد تقی ، 1364 ، چاپ اول ، سازمان تبلیغات اسلامی .
2- ترجمه و شرح نهایة الحکمه ، طباطبایی محمد حسین ، 1386 ، چاپ اول ، انتشارات دار الفکر .
3- شرح منظومه ، مطهری مرتضی ، 1360، چاپ اول ، انتشارات حکمت .
4- مقالات فلسفی ، مطهری مرتضی ، 1374 ، چاپ دوم انتشارات صدرا.
5- تفاوت دو فلسفه ی مشاء و اشراق ، امیر فجر ، میثاق ، 1375 ، چاپ اول انتشارات مجید .
6- شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا ، آشتیانی ، جلال الدین ، 1378 ، چاپ سوم ، دفتر تبلیغات اسلامی .
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |