آن کس که بی دانش دست به کاری زند بیش از آنکه اصلاح کند تباه می سازد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مقالات
ورع
چهارشنبه 87 اسفند 28 , ساعت 10:24 صبح  

 موضوع تحقیق:ورع
گرد آورنده:راحله دانای سیج
مقدمه 

پرسش:
سالک الی الله در مسیر قرب الهی و سیر وسلوک و تهریب نفس و خودسازی چه ره توشه ای را باید ذخیره نماید تا در پرتو آن بتواند به سر منزل مقصود برسد؟
 پاسخ :
در منابع اسلامی از تقوا و ورع به عنوان توشه سیر و سلوک و تهذیب نفس به طور گسترده و مکرر سخن به میان آمده است قرآن کریم ثقوا را بهترین توشه انسان در سیر الی الله دانسته و می فرماید : تزودوا  و افان خیر الزاد التقوی (بقره_197) برا سفر آخرت توشه ذخیره کنید که بهترین توشه تقواست . و در جای دیگر صد ها مورد از این آیات را بیان کرده است همچنین مواعظ رهبران دین از توصیه به ورع وتقوی و بیان صفات متقین آکنده است . که نمونه بارز آن در نهجالبلغه می باشد علی (ع) تقوا را سر سلسله اخلاق خوانده است و می فرماید : التقی رئیس الاخلاق
تقوی از وقایه به معنای نگه داشتن است ودر این جا صیانت نفس و خویشتن داری و اطاعت ادامر الهی ئ اجتناب از نداهی او است از موارد استعمال این دو کلمه چنین بدست می آید که مفهوم تقوا از مفهوم ورع گسترده تر است به هر حال آن چه مسلم است این که حقیقت تقوا وورع زاد وتوشه انسان در سیر و سفر روحانی و یکی از ارکان مدارج کمال است که بدون آن به هیچ یک از کمالات و مقامات نمی رسیم.

امام خمینی (ره):
در بیان تحصیل تقوا می فرماید :
و ?اک شدن از این کثافات و رهایی از قید خوار و مذلت به معلجه اساس نفس است دز مدتی که آن با علم وعمل نافع صورت می گیرد اما عمل با ریاضات شرعیه و مخالفت نقفس است در مدتی که آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت از شهوات و هئتی نفسانیه منصرف کند تا آن که عادت به خیر ئو کمالات ?یدا کند.(چهل حدیث) 

 


 
ورع، بعد از توبه دومین مقام در عرفان عملى است. بزرگان عرفان، ورع را ورزشى اخلاقى مى‏دانند که براى تصفیه باطن و رفع کدورت از قلب لازم است.
تعریف ورع :
ورع در لغت‏به معناى پرهیزگارى، تقوا و پارسایى است (1) و در اصطلاح عرفانى پرهیز از امورى مى‏باشد که هرچند در شرع حرام نشده است; اما سالک طریق از آن خوددارى مى‏کند.
مسافر کوى حقیقت پس از شناخت محرمات و حلیات، خود را ملزم به رعایت آنها مى‏گرداند; اما گاه امورى مشتبه او را سرگردان مى‏سازند و به حیرت مى‏افکنند از این رو، از خوف هلاکت و فرونیفتادن در مهلکه از آن امور نیز پرهیز مى‏کند که مبادا این امور زمینه ورود او را به اعمال خلاف و حرام فراهم سازد.
به همین جهت، برخى در معناى ورع گفته‏اند: ورع، اجتناب از شبهات است از بیم وقوع در محرمات. (2) بنابراین، ورع پرهیز و احتراز و دورى جستن از شبهات است. برخى از رهیافتگان طریق، ورع را برتر از تقوا دانسته‏اند به دلیل اینکه تقوا را ترک محذورات (3) و محرمات مى‏دانند و ورع را ترک شبهات معنا کرده‏اند. بدین ترتیب صاحب مقام ورع، مقامى برتر از متقى را کسب نموده است. زیرا از حرامهاى شرعى و عرفى پرهیز مى‏کند.
حضرت على(ع) مى‏فرمایند: «الورع یصلح الدین و یصون النفس و یزین المروءة‏»; همچنین مى‏گویند: «مع الورع یثمر العمل‏» (4) و امام صادق نیز مى‏فرمایند: «اتقوا الله وصونوا دینکم بالورع‏». (5)
شیخ ابوعلى دقاق معتقد است که انسان با ترک حرام از دوزخ نجات مى‏یابد و با ترک شبهه به بهشت رهسپار مى‏شود.
حسن بصرى اصلاح و استحکام دین را در رعایت ورع مى‏داند و آفت دین را طمع مى‏خواند. خواجه عبدالله انصارى، ورع را هفدهمین منزل مى‏شمارد و آن را چنین تعریف مى‏کند. «الورع توق مستقصى على حذر او تحرج على تعظیم‏». (6)
بنابراین، سالک کوى دوست‏با بزرگ‏شمردن فرمانهاى محبوب و واجب الاطاعه دانستن آن اوامر، به پرهیز از شبهه‏ها ملزم مى‏شود تا مبادا به دام آنها افتد; زیرا فرمان خداوند را نیز در گوش دارد که فرمود: «تلک حدود الله فلاتقربوها» (7) و از رسول گرامى(ص) نیز روایت‏شده که فرمودند: «من رعى حول الحمى یوشک ان یقع فیه‏» (8) کسى که در اطراف چاهى مشغول گردش است، احتمال مى‏رود که در آن چاه فرو افتد; پس براى پرهیز از این خطر محتمل، شرط عقل این است که از کنار مهلکه نیز عبور نکند.
ورع چون هر حقیقت دیگرى ظاهرى و باطنى دارد. ظاهر آن همان پرهیز و احتراز از امور شبهه‏ناک است و باطن آن ترس از خداست که از معرفت‏به حق و عظمت‏حق‏تعالى حاصل مى‏شود و نتیجه چنین خوفى بار یافتن به حریم قدس ربوبى است; زیرا مقربان خداوند خائفین عن‏الله‏اند. بشر حافى (9) ،عارف قرن سوم، ورع را مکمل ایمان دانسته و معتقد است‏سخاوت و بخشش به هنگام تنگدستى و ورع در خلوت و پنهانى از سخت‏ترین کارها است.
امام خمینى(س) ورع را پایه و اساس همه کمالات معنوى و مقامات اخروى مى‏دانند و معتقدند عبادت که انقیاد و ارتیاض نفس است و انسان را به فلاح و کمال مى‏رساند بدون داشتن حالت پرهیز از حرام الهى نمى‏تواند ثمربخش باشد; در حقیقت انسان با «ورع‏» صفحه دل خویش را از کدورت و آلودگى عالم ماده و طبیعت رها مى‏سازد و با عبادت و اعمال عبادى آن را مزین و منقش به نقوش زیباى خدا محورى و خداباورى مى‏گرداند. امام سپس در مورد واژه «ورع‏» به بحث مى‏پردازند (10) و نهایتا معناى آن را تقوى و شدت پرهیزگارى مى‏خوانند که سالک طریق با متصف شدن به این حالت مى‏تواند خود را از تجاوز از حریم عقل و شرع مصون بدارد. امام خمینى(س) ضمن شرح حدیث 29 به توضیح این مقام و توضیحاتى راجع به دومین توصیه پیامبر(ص) به حضرت على(ع) که توصیه به «ورع‏» است، مى‏پردازند. در این سفارش پیامبر(ص) پس از امر به ورع مى‏فرمایند: «و لا تجترى على خیانة ابدا». امام مى‏گویند:
واژه خیانت که پس از ورع آمده است مى‏تواند بیان‏کننده دو مطلب باشد:
الف) خیانت را نوعى از انواع معاصى بدانیم که پیامبر(ص) پس از امر به پرهیز از کل معاصى به دلیل اهمیت این نوع از آن، براى تاکید بیشتر مجددا ذکر فرموده‏اند. زشتى و قبح خیانت افزون بر قبح شرحى، قبح عقلى نیز دارد و هر عقل سلیمى زشت و ناپسندبودن آن را باور دارد; انسان خائن از جامعه انسانى طرد مى‏شود و چنین انسانى از مدنیت‏به دور است و عضویتى در مدینه فاضله نخواهد داشت; و چون پایه و اساس اعتماد بر امانت دارى و ترک خیانت گذاشته شده است، به دلیل بى‏اعتمادى مردم به او زندگى انفرادى سخت و دشوارى را خواهد گذراند; زیرا انسان مدنى بالطبع است و با کمک و یارى دیگران مى‏تواند زندگى متعالى و مطلوب را پى‏ریزى کند; در نتیجه چنین انسانى با این خصوصیت از جامعه بشرى طرد شده و به حیوانات وحشى ملحق مى‏گردد. (11)
حضرت امام در بیان عظمت و اهمیت امانت احادیث معتبرى از ائمه(ع) مطرح مى‏کند که در همان شرح آورده است:
ب) مى‏توان براى خیانت معنایى عام در نظر گرفت و مطلق معاصى یا مطلق ارتکاب موانع سیر الى الله را خیانت دانست. (12) بدین ترتیب با این نگرش و اعتقاد که همه اعضا و جوارح و قواى انسان و اوامر و تکالیف الهى امانت (13) حضرت حقند، هرگونه سرپیچى و نافرمانى از دستورهاى خالق هستى، خیانت در امانت‏به حساب مى‏آید و حتى توجه نمودن قلب به غیر حق مى‏تواند از جمله خیانتها لحاظ گردد.
نتیجه آنکه، حضرت امام براى عموم مردم ورع را از مهمترین منازل دانسته و تحصیل آن را براى مسافر طریق آخرت ضرورى شمرده‏اند و نیز معتقدند قلبى که به دور از ورع باشد، تیرگى گناه او را فرو مى‏گیرد و از کراماتى که خداوند وعده فرموده است، محروم مى‏گردد «علیکم بالورع فانه لاینال ما عندالله الا بالورع‏» (14) و البته این محرومیت‏خذلان و شقاوتى بزرگ مى‏باشد.
انواع ورع :
ابو نصر سراج صاحب اللمع براى ورع سه مرتبه قائل شده است:
1) ورع مبتدیان، پرهیز کردن از امور شبهه‏ناک است.
2) ورع اهل دل که مبادا قلوب اینان به امورى غیر از حقیقت متوجه شود.
3) ورع عارفین و واصلان از هر امرى که مبادا توجه و نظر آنان را از محبوب و مقصودشان بگرداند; زیرا عارف بالله باید در هر چه بنگرد محبوب خویش را ببیند «ما رایت‏شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده‏». (15)
شبلى (16) نیز به سه نوع ورع معتقد است:
1) ورع به زبان که از گفتن بسیار و اداى سخنان لغو و بیهوده امساک ورزد.
2) ورع به ارکان که نتیجه‏اش دورى جستن از هر امر مشکوک و حرام است.
3) ورع به قلب که در این مرحله سالک، هر گونه اندیشه نادرست و غرض دون شان انسانیت را در مخیله خویش راه ندهد; زیرا در ضمیر او نمى‏گنجد به غیر از دوست کس. (17)
اما برخلاف اقوال فوق، صاحب مجمع البحرین، ورع را چهارگونه مى‏داند: (18)
1) ورع تائبان که مکلف از گناه و عصیان دورى مى‏کند.
2) ورع صالحان که انسان خداجوى از شبهات و امور شبهه‏ناک اجتناب مى‏کند.
3) ورع متقیان که سالک طریق دوست از امورى که حرام نشده است‏به خاطر قرب و راه یافتن به حریم قدسى ربوبى از آنها پرهیز مى‏کند.
4) ورع صدیقان که انسان شیفته و عاشق کمال مطلق از هر چه غیر او باشد، حذر مى‏کند.
امام خمینى(س) پنج نوع ورع را مطرح مى‏فرمایند که عبارتند از:
1) ورع عموم مردم که از ارتکاب به گناهان کبیره پرهیز مى‏کنند.
2) ورع خواص مردم که از امور مشتبه پرهیز مى‏کنند تا مبادا گرفتار محرمات گردند.
3) ورع زهاد و اهل زهد و آن پرهیز و دورى جستن آنان از امور مباح است; یعنى از آن دسته امورى که شرع حرام ندانسته، پرهیز و دورى کنند تا از آلودگى و کدورت مادیات مصون بمانند.
4) ورع اهل سلوک و آن پرهیز کردن آنان از نگریستن به دنیا و نعمتهاى آن است; زیرا اینان خواستار رسیدن به مقامات معنوى‏اند و قطع نظر از دنیا را مقدمه آن مى‏دانند.
5) ورع مجذوبان که پرهیز اینان پرهیز از مقامات معنوى است; زیرا مقصدشان وصول به باب الله است و مطمح نظر اینان شهود جمال خداوندى است.
6) ورع اولیاء که پرهیز اینان از توجه داشتن به غایت است; زیرا فانى فى‏الله‏اند و مستغرق در او، پس چیزى جز حق نمى‏بینند که بخواهند از آن پرهیز کنند.
امام این توضیح مختصر را کافى نمى‏دانند و معتقدند هرکدام از این انواع، شرحى مفصل مى‏طلبد. (19)
پیر هرات براى ورع درجاتى قائل است و آن را چنین تقسیم‏بندى مى‏کند: «و هو على ثلاث درجات، الدرجة الاولى: تجنب القبائح لصون النفس و توفیر الحسنات و صیانة الایمان‏». (20) یعنى سالک طریق حق از محرمات و زشت‏کاریها دورى مى‏گزیند تا نفس از همراهى فساق در امان بماند و به طور فراوان کارهاى نیک و حسنه انجام مى‏دهد تا از ضعف ایمان مصون بماند. «الدرجة الثانیة حفظ الحدود عندما لاباس به، ابقاءا على الصیانة و التقوى و صعودا عن الدنائة و تخلصا عن اقتحام الحدود». (21) یعنى سالک طریق دوست در این مقام بایستى حدود الهى را حتى در امورى که از آن نهى نشده رعایت کند و از آنچه او را به شک و بددلى مى‏کشاند، دورى جوید تا مبادا تقوایى که در مقام پیشین حاصل است، آسیب ببیند. پس براى حفظ مقام تقوا و ماندن در آن خود را به پرهیز و احتراز از امورى ملزم مى‏سازد که در شریعت‏حرمتى ندارد.
«الدرجة الثالثة: التورع عن کل داعیه تدعو الى شتات الوقت، والتعلق بالتفرق‏» (22) و «عارض یعارض حال الجمع‏». (23)
خلاصه آنکه سالک در این مقام از هر عامل و انگیزه‏اى که او را پراکنده خاطر سازد پرهیز مى‏کند، هر اندیشه‏اى را که ممکن ست‏خاطر او را مشوش سازد، طرد مى‏نماید و از هر پیشامدى که او را به تفرقه اندازد و جمیعت‏خاطر او را تهدید کند دورى مى‏جوید. اگر در مرحله قبل، از هر عامل تفرقه‏انگیزى دورى مى‏جست، در مرحله آخر و پس از رسیدن به مقام جمع، براى حفظ این مقام از آن دورى مى‏جوید; یعنى در درجه اول براى رسیدن به مقام جمع کوشش مى‏کند و در درجه نهایى براى حفظ مقام جمع مى‏کوشد.


قال الله عزوجل : و ثیابک فطهر     و جامه خویش را پاک کن
وزع مقام دوم  اصحاب طریقت است بشر حافی گقته :
ورع آن بود که از شبهات پاک بیرون آیی و محاسبه نفس در هر طرفه العینی پیش گیری وزرع دلیل ترس از خدا و خوف دلیل معرفت و معرفت دلیل نزدیکی به خداست .
بنا به نوشته مولف تاریخ تصوف در اسلام صاحب کتاب اللمع می گوید :
اهل ورع به سه طبقه اند اول آن است که شخص ارز آن چه بر او مشتبه است ب?رهیزد
وآن در چیزهایی است که در میان حرام بین و حلال بین آن دو است و شخص متورع همین که شک و شبههای در چیزی ?یدا کرد آن را ترک می کند دوم ورع اهل ذل است یعنی ورع شخصی که چون قلبش از به جا آوردن امری خودداری کند آن امر را ترک کند و از رسول اکرم روایت شده است که : اللائم ما حاک فی صدرک
سهل بن عبد الله  تستری می گوید:
ایمان مرد کامل نشود تا وقتی که عمل او به درع نبود و ورع او به اخلاص نبود و اخلاص او به مشاهده و اخلاص (دوری کردن بود از هر چه دون خدای بود) .
شبلی گفته: سه ورع است یکی ورع عموم دیگری ورع خصوص و سوم ورع خصوص المخصوص .

 

 

 

 

تعریفی دیگر از ورع:

ورع، بازداشت نفس است از ورود در زشتى ها و نیالودن به بدى ها.
در خبر آمده است حکایه عن الله تعالی: «أدِّ ما افترضتُ علیک تَکن من أعبد الناس و انتَه عما
نهیتُک تکن من أورع الناس و اقنع بما رزقتُک تکن من أغنى الناس»؛(24) آن چه بر تو واجب
کرده ام را انجام ده تا از عابدترین مردم باشى و آن چه بر تو حرام کرده ام را ترک کن تا از
با ورع ترین مردم باشى و بدان چه تو را روزى کردم، قانع باش تا از بى نیازترین مردم باشى پس ورع «توقى نفس از وقوع در مناهى باشد»(25)و این اول درجه ورع است.
ورع دومین مقام سالک است و سالک پس از توبه و استقرار در آن، به این مقام وارد مى شود، زیرا تا کسى توبه نکند و از زشتى بیزار نباشد و از آلودگى پاک نشده باشد، نمى تواند نفس را از وقوع در آن باز دارد. آن که در آلودگى است، بازداشتنْ وى را بى معناست، بنابراین مقام ورع فوق توبه است و به همین خاطر است که گفته اند: «الصحیح خیر من المجبر»؛ ظرف ناشکسته، از شکسته بند زده شده، برتر است.
گویند: مثقال ذره از ورع، بهتر از آنک هزار مثقال روزه و نماز. خداوند تعالى به موسى(ع) وحى فرستاد که «هیچ کس به من تقرب نکند به چیزى چنان که به ورع»(26) و رسول … گفته است: «اساس دین بر ورع است.»(27)
تعریف دوم ورع:

تعریف دوم ورع که مورد توجه بسیارى از اهل معرفت است، عبارت است از «ترک

شبهات و فضول است، قولاً و فعلاً و ظاهراً و باطناً اگرچه در ظاهر شرع در آن رخصت داده شده باشد.»(28)
این معنى خود به دو معنى تقسیم مى گردد؛ یکى ترک شبهه و دیگرى ترک فضول. از آن جا که پرهیز از ورود در زشتى ها و آلودگى ها بدون ترک شبهات ممکن نیست، یا ورع همان ترک شبهه است و یا ترک شبهه مقدمه ورع، چنان که فرموده اند: «من حام حول الحمى یوشک أن یقع فیه»؛(29) آن که گرد قرق گاه مى چرخد، دور نیست که در آن افتد.
و نیز اگر ترک زاید نشود، ترک شبهه میسر نیست و اگر ترک شبهه نشود، ترک حرام نشود، پس ورع ترک حرام است ولى مقدمه لازم آن، ترک شبهه و مقدمه لازم آن ترک زاید.
«ابراهیم ادهم گفت که ورع دست بداشتن همه شبهت هاست و دست بداشتن آن چه تو را به کار نیاید و آن ترک زیادت ها بود»(30) و این نشان نیکویى مسلمانى مرد است، چنان که ابوذر گفته است.(31)
ترک شبهه و ترک زاید جز با علم و معرفت و محاسبه و همت ممکن نیست. سالک باید مرزهاى واجب و حرام را بشناسد، بر شبهات واقف باشد و آن چه بر فضل و کمال وى نمى افزاید را از نظر دور دارد و جایى در دل برایش مهیا نسازد.
معروف کرخى گفت: «ورع آن است که زبان خود از مدح چنان نگه دارید که از ذمّ و عیب.»(32)
یونس بن عبید گوید: ورع بیرون آمدن است از همه شبهت ها و به هر طرفه العینى با
خویش شمار کردن.(33)
مالک دینار چهل سال به بصره بود و هرگز خرما و رطب نخورد تا بمرد و چون وقت رطب بشدى گفتى یا اهل بصره! این شکم هیچ نقصان نیست اندر وى و اندر شما هیچ چیز زیادت نیست.(34)
ابوعثمان حیرى را پرسیدند از ورع، گفت: ابوصالح حمدون نزدیک دوستى بود به وقت نزع، آن مرد چون بمرد، ابوصالح چراغ فرونشاند. او را پرسیدند، گفت: تا اکنون روغن از آن وى بود، اکنون از آن وارثان است، روغن دیگر طلب کنید جز این(35).
و هم عبدالله مبارک راست که از مرو باز شام شد به سبب قلمى که فرا خواسته بود و با خداوند نداده بود.(36)
عیسى(ع) به گورستانى بگذشت. مردى از آن گورستانیان را آواز داد. خداى وى را زنده کرد. گفت: تو که ای؟ گفت: حمالى بودم، بارهاى مردمان بر گرفتمى روزى پشته هیزم از آن کسى برگرفتم، خلالى از آن باز کردم، تا بمرده ام مرا بدان مطالبت همى کنند.(37)

تعریف سوم از ورع:

«شبلى گوید: ورع آن است که از همه چیزها بپرهیزى و به جز خدای»(38) چنان که دیگران گفته اند: «الورع ترک الکل فان الامور ممتزجة.»(39)
حاصل آن که کمترین درجه ورع، ترک محرمات و پاى بندى به دورى از مناهى

است. دومین درجه آن، ترک شبهات به خاطر فرو نیافتادن در محرمات و سومین درجه آن، ترک زواید به خاطر پرهیز از شبهات و چهارمین درجه آن، ترک همه چیز به خاطر آلوده نشدن به زواید و هر درجه اى از درجه پیش از خود هم سخت تر است و هم باارزش تر و کامل تر.
اسحق ابن خلف گوید: «ورع اندر سخن صعب تر از آن که اندر زر و سیم و زهد اندر ریاست صعب تر از آن که اندر زر و سیم»(40) و نیز گفته اند: «الورع ثلاثة: ورعٌ باللسان و هو السکوت عما لایعنى و ترک الفضول و ورعٌ بالارکان و هو ترک الشبهات و مجانبه ما یربیک الى ما لایربیک و ورعٌ بالجنان و هو ترک الهمه الدانیه و الضمائر الردیة.»( 41)
ویژگى ورع این است که علت پرهیز از هر چیزى، آن است که این پرهیز سبب ورع در مناهى و محرمات است، چنان که دیدیم، برخى ورع را ترک الکل دانسته اند، تنها بدین خاطر که تشخیص ناپسند از غیر آن بسى مشکل است و این مهم ترین تفاوت آن با زهد است و از همین رو آن را «اول زهد»(42) دانسته اند.
آخرین نکته این باشد که ورع در عین صعوبت، به نظر برخى نه تنها سخت و دور از دسترس

نیست، بلکه گویند: هیچ چیز ندیدم آسان تر از ورع. هرچه نفس آرزو کنددست بدارد

در روایتی از پیامبر ( ص ) وارد شده است ؛ معصیت آن است که به قلب تو الهام شود و از دل تو بگذرد .(43). یک مرتبه ی بالاتر که مقام کاملین در عرفان و سیر و سلوک است پرهیز از هر آنچه که سالک را از یاد دوست دور کند ، چه زشتی ها و چه زیبایی ها ، چه کفر و چه ایمان .
ابراهیم ادهم گفته است : ورع آن است که از همه چیز به جز خدا بپرهیزی(44) حسن بصری اندر مکه شد . غلامی را دید از فرزندان علی ابن ابیطالب ( ع ) تکیه به کعبه داده مردمان را پند همی داد . حسن بایستاد ، به آنجا رسید که صلاح دین چیست؟ گفت : ورع ، گفت : آفت دین چیست؟ گفت: طمع ، حسن عجب بماند از وی  (45)
شبلی می گوید : ورع بر سه نوع است . اول ورع به زبان که سلوک است از آنچه بی معنی است و ترک فضول است . دوم ورع به ارکان به ترک شبهات و دوری کردن مشکوکات و محرمات است و سوم ورع به قلب که ترک همت های پست و اخلاق بد است (46).

ورع" "ورع" یکی از منازل سالکین است و عارف معروف – خواجه عبدالله انصاری – ورع را چنین تعریف کرده است:
 "ورع آن است که انسان نفس خود را تا آخرین مرحله حفظ نماید، در عین حال از لغزش هراس داشته باشد، یا این که برای بزرگ شمردن حق، بر نفس خود سختگیری نماید".
 ورع برای هر گروه و دسته ای مرتبه ای دارد: ورع عموم مردم دوری از گناهان کبیره است و ورع خواص دوری از شبهه هاست به این عنوان که در حرام نیفتند و ورع اهل زهد دوری از مباحات است تا مجبور به تحمل پیامدهای آن نباشد و ورع اهل سلوک ترک نظر به دنیاست تا به مقامات عالیه معنوی برسند و ورع مجذوبین ترک رسیدن به مقامات معنوی است تا به باب الله و شهود جمال الله نایل آیند و ورع اولیا پرهیز از توجه به غایات است. هر کدام از اینها شرحی دارد که نیازی به ذکر آنها نیست.دوری از حرام ها پایه تمام کمالات است و هیچ کس به مقامی نمی رسد مگر با دوری از گناهان و این مقدار برای عموم هم میسر است و فضیلت آن بسیار می باشد، چنان که امام صادق(ع) فرمود:
"تو را به پرهیزکاری و ورع و جدیت در عبادت سفارش می کنم، و بدان که جدیت در عبادت مفید نیست در صورتی که در آن ورع نباشد."نفوسی که به گناه مبتلا هستند، نقاشی در آنها بی فایده است. تا صفحه اول از کدورت گناه پاک نشود نمی توان در آن نقاشی کرد. پس عبادات که صورت کمالیه نفس است بدون صفا دادن نفس از طریق دوری از گناه ممکن نیست.

 همچنین امام باقر(ع) فرمود:
 "ولایت ما نمی رسد، مگر با عمل و ورع.
"نیز امام صادق(ع) فرمود:
 "شیعه ما نیست کسی که در شهری که صدهزار جمعیت باشد، کسی از او با ورع تر باشد."
این نکته را نیز باید دانست که معیار در ورع، دوری از گناهان است؛ پس نباید مأیوس شد، زیرا هر کس از گناهان و حرمت ها اجتناب نماید از زمره با ورع ترین افراد به شمار می رود.
     
پرسیدند عارف کیست؟
گفت"مثل عارف مثل مرغیسیت که از آشیانه رفته بودبه طمع طعمه
و نیافته آشیانه
وره نیافته
در حیرت مانده
خواهد که به خانه رود نتواند     

                                                        عرفان عشق است
منابع:
1) فرهنگ معین، جلد 4، ص 5006.
2) تاریخ تصوف، جلد 2، ص 657.
3) محظور حرام شرعى است و محذور حرام عرفى و اخلاقى است.
4) پارسایى دین را مى‏پیراید و جان را حفظ مى‏کند ومروت را مى‏آراید و نیز: با ورع و پارسایى درخت عمل به بار مى‏نشیند)، غرر الحکم و درر الکلم، جلد 7، ص 121.
5) تقواى خدا پیش گیرید و دین خود را با ورع و پارسایى پاس بدارید)، محمدبن یعقوب الکلینى، اصول کافى، بیروت: انتشارات بیدار، جلد 2، ص 76.
6) ورع نهایت‏خویشتن دارى است‏بر مبناى پرهیز و یا بر خود سخت گرفتن است‏بر اساس بزرگداشت فرمانهاى خدا)، خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 124.
7) بقره (2): 187. این مرزهاى خداست پس به آنها نزدیک نشوید.
8) کنزالعمال; خطبه 7274.
9) متوفى به سال 227، اصل وى از مرو بوده و در بغداد وفات یافته است. براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: عبدالکریم القشیرى، همان، ص 32.
10) روح‏الله موسوى خمینى، چهل حدیث، شرح حدیث 29، ص 473 - 475.
11) همان.
12) همان، ص 475 - 479.
13) همان، برخى مفسران در تفسیر آیه شریفه «انا عرضنا الامانة على السموات و الارض‏» احزاب (33): 72 امانت را تکالیف الهیه دانسته‏اند.
14) محمدبن یعقوب الکلینى، همان، جلد 2، کتاب الایمان و الکفر، باب الورع، حدیث 3.
15) فیض کاشانى، علم الیقین، قم: انتشارات بیدار، جلد 1، ص 49.
16) متوفى به سال 334 - وى از عرفاى بغداد بوده است. جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به: عبدالکریم القشیرى، همان، ص 71.
17) در ضمیر ما نمى‏گنجد به غیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست‏بس
18) فخرالدین بن محمد طریحى، مجمع البحرین، جلد 4، ص 401.
19) روح‏الله موسوى خمینى، چهل حدیث، شرح حدیث 29.
20) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 125.
21) همان، ص 126.
22) تفرقه اصطلاحى است که در عرفان عملى کاربرد دارد. صاحب مصباح الهدایه در تعریف آن مى‏نویسد: لفظ تفرقه اشارت ست‏به وجود مبانیت و اثبات عبودیت و ربوبیت و فرق حق از خلق.
23) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 127.
24) مستدرک الوسائل، ج11، ص282.
25)ـ مصباح الهدای?، همان.
26) ترجمه رساله قشیریه، همان، ص170.
27) عوارف المعارف، همان، ص184.
28) مصباح الهدای?، همان، ص372.
29) مجمع البحرین، ج6، ص53.
30)ـ ترجمه رساله قشیریه، همان، ص166.
31) همان.
32)ـ عوارف المعارف، همان
33)ـ ترجمه رساله قشیریه، همان، ص168.
34)ـ همان، ص169.
35)ـ همان، ص171.
36)ـ همان، ص172.
37)ـ همان، ص173.
38)ـ همان، ص167.
39) مصباح الهدای?، همان، ص372
40)ـ ترجمه رساله قشیریه، همان.
41)ـ مصباح الهدای?، همان.
42)ـ ترجمه رساله قشیریه، همان
43)اللمع التصوف ‚ ابو نصر سراج ‚ باب درع‚ ص 45
44)تذکره الاولیاء‚ج1‚ ص112
45) ترجمه رشاله قشیریه ‚ص170
46)فرهنگ مصطلحغات عرفا‚ دکتر سجادی‚ ص415


                                                                      زمستان 87

 


 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 116 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859767 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]