عنوان:ادب و آداب حضرت ربوبیت
گردآورنده:بتول تلگردی
زمستان 87
فهرست مطالب :
مقدمه : 1
ادب چیست؟ 2
درجات ادب: 4
اقسام ادب 5
آداب حضرت ربوبیت 7
1- مشاهده تنها جمال ربوبیت 7
2ـ توجه به مرتبه خود 8
3ـ حسن سمع و استماع کلام 8
4ـ حسن سؤال و تحسین خطاب 9
5ـ اختفاى نفس در مطاوى انکسار 10
6ـ حفظ اسرار الهی 11
7 و 8ـ ادب اوقات سؤال و سکوت 11
نتیجه گیری : 13
منابع: 14
مقدمه :
یکی از مسائلی که در عرفان عملی اسلامی مطرح می شود ادب است . اگر با دیدی عمیق به این مطلب نگاه شود خواهیم فهمید که در سلوک ادب جامع تمام خوبی ها است و کسی ادیب است که تمام خصلت های نیکو در او جمع باشد. هر کس به فراخور معرفتی که دارد ادبش نیز با دیگری فرق میکند.به عبارتی ادب در همه امور زندگی است و همه را شامل می شود و به خاط همین جامع بودن این موضوع را انتخاب کردم
ادب چیست؟
ادب: تحسین اخلاق و تهذیب اقوال و افعال است و حقیقت ادب، گرد آمدن خصلتهای نیکو بود. أدبته أدباً: علمته ریاضة النفس و محاسن الاخلاق. أدّبته تأدیباً: إذا عاقبته علی اسائة.
کان علی (ع) یؤدب اصحابه ای یعلّمهم العلم و محاسن الاخلاق.
ادب در معنای مصدری آن عبارت است از کنش و رفتاری که به حسن خلق و تصفیه نفس و افزایش آگاهی و رفتار پسندیده بیانجامد. در واقع ادب هم به صفای درونی نظر دارد و هم به برآیندهای رفتاری آن و هم به آگاهیهای مربوط به آن و در معنای اسمی آن، عبارت است از حاصل آن کنش یعنی حسن خلق و علم و عمل نیکو. چنانکه گفتهاند: هرکه نداند که خدای را بر او چه واجب است و به امر و نهی متأدب نشود، او از ادب دور است. هر آنچه آدمی را به سعادت نهایی خویش نزدیک سازد و سبب برخورداری از الطاف ویژة الهی شود، ادب است.
عبدالله مبارک گوید: مردمان سخنها بسیار گفتهاند اندر ادب، ما همیگوییم: ادب شناخت نفس است.
و گفتهاند: کمال ادب هیچکس را نبود مگر انبیاء را و صدّیقان را.
افعال بر دو قسم است:
1ـ افعال قلوب که نیات نام دارد. 2ـ افعال قوالب که اعمال نام دارد. ادیب کسی است که ظاهر و باطنش به محاسن اخلاقی و اقوال و نیات و اعمال آراسته باشد. اخلاقش مطابق اقوال باشد؛ نیاتش مطابق اعمال باشد؛ چنانکه نماید، باشد؛ چنان باشد، که نماید.
ادب از دیدگاه عارفان امری در عرض پندار و رفتار نیست، بلکه شامل و محیط بر آن است، چنانکه دیدیم شناخت خدا، شناخت نفس، شناخت امر و نهی خدا، شناخت حق خدا بر بنده با رعایت وظایف بندگی، سپاس نعمتهای خدا، بردباری بلاهای خدا، پرهیز از غیر خدا، خالی کردن دل از محبت دنیا، پرهیز از نفاق و ریا، عمل به گفتار خود و رعایت حضور خدا، همه نشانههای ادب است.
پس در واقع ادب یعنی ثمرة سلوک و تهذیب اخلاق و تطهیر باطن و تخلیه دل از اغیار و این یک کار یا یک صفت اخلاقی نیست. به همین خاطر است که اگر کسی ادب داشته باشد، همه کمالات را دارد و اگر کسی ادب را به تمام و غایت داشته باشد در فضل و کمال به تمام و غایت است. آنکه باطنش مؤدب باشد، اثر آن در ظاهرش آشکار شود.
از ابن عطا پرسیدند: ادب چیست؟ گفت: الوقوف مع المستحسنات. گفتند: این سخن چه معنی دارد؟ گفت: معناه ان تعامل الله سرّاً و علناً بالادب فاذا کنت کذلک کنت ادیباً. در پنهان همانگونه باشی که در آشکار باید چنان باشی؛ زیرا پنهان و آشکار در نگاه تو است و برای تو متفاوت است، نه از برای خدا.
به همان اندازه که رعایت ادب برای سالک لازم و بایسته و شایسته است، ترک آن ناشایست و عقوبت در بر دارد. اهمال آداب اگر در ظاهر باشد، سبب عقوبت ظاهری است و اگر در باطن باشد، سبب عقوبت باطنی است و از آنجا که هر کدام از ظاهر و باطن بر یکدیگر تأثیرگذار و در عین حال نشان همند، ترک ادب هریک از آن دو، مقدمه فرو افتادن در دام شیطان و غوطهور گشتن در چاه آلودگی است.
همانگونه که استعدادهای افراد با هم متفاوت است، فهم و علم و دانش آنها با هم فرق دارد، امکانات، شرایط و موقعیتهای آنها برابر نیست، وظایف و آداب آنان نیز متفاوت است و انتظاراتی که از آنان میرود همسان نیست.
از انسان آگاه انتظاری میرود که از نادان چنین انتظاری نمیرود. ممکن است خلقی یا رفتاری برای کسی روا باشد، ولی برای دیگری ناروا. کسی را بهر ترک واجب کیفر کنند، نه بهر ترک مستحب و کسی را بهر ترک مستحب مجازات کنند، نه بهر ترک اولی، چون تفاوتهای انسانها که در تکالیف آنان تأثیرگذار است، بسیار است.
درجات ادب:
ادب بر سه درجه است: درجه اول: آن است که بنده نگذارد خوف و ترس از کیفر الهی چندان فزونی یابد ک[ به ناامیدی ]از رحمت الهی[ تعدّی کند؛ و ]از سوی دیگر[ رجا و امید را نیز از اینکه ]بر بیم و ترس غالب آید[ به ایمنی ]از مکر الهی[ بیرون شود باز دارد.
رجاء و خوف در برابر یکدیگرند. پس باید مقدار آن دو با هم برابر یکدیگرند. پس باید مقدار آن دو با هم برابر و مساوی باشد. چنانکه در حدیث آمده است «لَو وُزِنَ خوفُ المومنِ و رجاوهُ لاعتدلا» اگر بیم و امید مومن وزن شوند، همانا با هم برابر خواهند بود. پس اگر بیم افزون از امید شود به یأس از رحمت الهی منجرمی¬شود، و از این رو باید مراقب بود که کفری خوف سنگین¬تر از کفری رجاء نشود که یأس از رحمت خدا بدترین اسائه ادب است به ساحت قدس ربوبی است. و در حدیث قدسی آمده است که «سَقَت رحمَتی عضبی» رحمت من بر غضب الهی تجاوز نموده و به خود ستم کرده است. و از آن طرف اگر کفری بررجاء سنگین¬تراز خوف گروه موجب ایمنی از مکر خدا می¬شود. و سرور را حفظ کند تا به جرأت شبیه نشود. سرور امری پسندیده است اما به شرط آنکه از حدّ نگذرد، که در این صورت به فرح و شادمانی و خرسندی به آنچه دارد و یا انجام داده است، منجر می¬گردد.
درجه¬ی دوم: آن است که سالک از قیام خوف و بیم به میدان فضای قبض بیرون رود و از رجاء و امید به میدان بسط بالا آید و از سرور به میدان مشاهده ارتقا یابد. بیم و امید هر دو از صفات نفس است، در حالی که قبض و بسط از صفات قلب است پس اصل وریشه¬ی بیم و امید همان قبض و بسط است.
درجه¬ی سوم: آن است که بنده، ادب را بشناسد ]و بر معنای آن در درجات سه گانه اطلاع پیدا کند[ آنگاه به واسطه¬ی تأدیب حق تعالی از تأدب بی¬نیاز گردد. ]یعنی با مشاهده¬ی مودب حقیقی که همان حق تعالی است، ازخودش و ادب خودش غایب گردد و ادب را جز به کسی که او را در مقام ادب قرار داده نیست. زهد و یا فانی ساختن ادب خود در ادب حق، از عیب و علت ادبی خلاصی یابد و سپس از شهود سنگینی¬ها ]و سختی¬ها و مشقات[ ادب رها شود. یعنی ] از مشاهده¬ی ادب به کلی فانی شود به خاطر مستغرق شدن در شهود حقیقت در حضرت جمع، که غایب شدن از ادب در آن حضرت، عین ادب است.
اقسام ادب
ادب دارای 4 قسم است که عبارتند از:
1- آداب حضرت ربوبیت 2ـ آداب حضرت رسالت 3ـ آداب شیخ نسبت به مرید 4 ـ آداب مرید نسبت به شیخ که در این جا فقط به آداب حضرت ربوبیت میپردازیم.
نخست یادآورى دو نکته لازم است:
یکم: رابطه ادب و معرفت
عرفان عملى به طور عام و حفظ آداب و رعایت آن به طور خاص، با توجه به معرفتى انجام مى شود که از طریق یکى از راه هاى شناخت حق تعالى به دست آمده است و هرچه معرفت تمام تر وکامل تر باشد، رعایت آن دقیق تر و راحت تر خواهد بود. بدین خاطر که هرچه معرفت به کمال حق تعالى بیشتر باشد، انس به جمال و حب به جلال افزون خواهد شد و در نتیجه به محبت مى انجامد.
هرچه معرفت بیشتر باشد، این محبت افزون مى شود و در واقع محبت میوه و ثمره معرفت است، البته معرفت همراه با خشیت. هرچه معرفت بیشتر باشد، محبت و خشیت بیشتر خواهد شد. بنابراین معرفت درست و دقیق در بخش نظرى عرفان، در رعایت آداب، سخت کارساز است.
دوم: رابطه ادب و محبت
حفظ ادب، هم ثمره محبت است و هم تخم محبت. هرچه محبت کامل تر باشد، اهتمام محب به رعایت آداب حضرت محبوب بیشتر خواهد بود و هرچه ادب محبت نسبت به وى بیشتر باشد، نظر حضرت محبوب بر او بیشتر خواهد بود و هرچه نظر وى بر او بیشتر باشد معرفت محب به وى بیشتر خواهد شد. به همین خاطر است که ادب مقربان الهى از غیر آن ها به مراتب بیشتر است و باید هم چنین باشد. همان گونه که مقربان ملکوت با بیگانگان متفاوتند.
آن میل ذاتى و کشش فطرى (و علم حضوری) به کمال و جمال، سبب اندک جنبش و حرکتى مى شود. البته اندک بودن آن به این خاطر است که به بیراهه مى رود و در کسب ابزار و وسایل، درنگ مى کند و از آن گذر نمى کند.
این جنبش و حرکت، سبب معرفتى مناسب و در خور آن مى گردد و آن معرفت به نوبه خود وسیله محبت به مقصود مى گردد و آن محبت اجمالى آغازین، که در ذات و فطرت هر کسى نهفته است، آشکار و بارور مى گردد و به محبت آگاهانه تبدیل مى شود و ثمره آن حفظ و رعایت ادب خواهد بود، از این رو، رعایت ادب آن هم به طور پیوسته، جز از صاحب معرفت نشاید. رعایت ادب نشان فهم و معرفت صاحب آن است
آداب حضرت ربوبیت
1- مشاهده تنها جمال ربوبیت
نظر از مشاهده جمال ربوبیت بر ندارد و به تماشاى غیر او متوجه و مشغول نگردد. یک چشم داشته باشد یا همه وجودش یک چشم باشد و آن یک چشم را بر او بدوزد و در هیچ حال نه به اختیار و نه به اضطرار از او رو نگرداند. چشم و گوش و ذهن و خیال و دل و جانش، به طور کامل متوجه حضرت ربوبیت باشد و یک چشم بر هم زدنى از او رخ بر نتابد که این شرط محبت است تا چه رسد به عشق.
2ـ توجه به مرتبه خود
به خاطر لطف و محبت و گفتگو و نجوا با حضرت عزت، قدر و اندازه و مرتبه خویش را فراموش نکند و از حد عبودیت و اظهار فقر و مسکنت تجاوز ننماید.
ادب نخست این بود که قدر او بدانیم و به غیر اشتغال نیابیم و از او غفلت نکنیم. ادب دوم این است که اندازه خویش شناسیم و از حد خود تجاوز نکنیم که «لن یهلک امرأ عرف قدره»؛ آن که اندازه خویش شناسد، از رحمت خداى متعال برخوردار است، چون آن خواهد که شایسته اوست و آن کند که بایسته اوست؛ نه بیش و نه کم.
3ـ حسن سمع و استماع کلام
حسن سمع و استماع کلام و اوامر و نواهى الهى و ترک حدیث نفس تا چه رسد به حدیث با غیر. چنان بشنود که هرگاه آیتى از قرآن مجید در هر حال بر زبان کسى جارى شود و او بشنود، آن را از متکلم حقیقى بشنود و زبان خود یا غیر را واسطه بداند، همان گونه که درخت واسطه بود و «إنى انا الله» را به سمع موسى(ع) رساند و جبرئیل (ع) واسطه بود و قرآن را بر پیامبر … فرو آورد.
پیوسته شنیدن سخن حق را بر شنیدن سخن خلق ترجیح دهد و به هنگام شنیدن سخن حق، نه تنها از خلق بیرون شود بلکه از خود بیرون شود تا همه وجودش گوش شود. «إذا قرئ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعکم ترحمون».[20] در کلام خدا، حرف و سخنى نیاورد، خاموش باشد و آن گاه نیک بشنود؛ آن گونه بشنود که اگر حضور آن صاحب جمال و جلال را مشاهده مى کرد، مى شنید. سخن از خداى حاضر بشنود نه از خداى غایب؛ سخن را با حضور بشنود نه با غیبت.
4ـ حسن سؤال و تحسین خطاب
سخن گفتن و طلب کردن آدابى دارد که با تفاوت متکلم و مخاطب تفاوت مى یابد. عرف نیز امر و نهى و دستور خردسالان به بزرگ سالان را ناپسند مى شمارد. اگرچه طلب ممکن است طلب کوچک از بزرگ تر باشد یا طلب بزرگ از کوچک و یا از مساوى به مساوى، ولى در یکى تقاضا باشد و در دیگرى دستور و در سومى سفارش. درخواست بنده از خداى خویش باید با حال بندگى و ربوبى سازگار باشد. حتى اگر تقاضا پسندیده باشد (که باید باشد) و حتى اگر خود خدا امر به تقاضا کرده باشد، باید این تناسب بین متکلم و مخاطب رعایت شود.
از نظر عرفا سؤال و خطاب انبیاء، الگوى سؤال و خطاب ماست. به عنوان نمونه، آن گاه که ابراهیم(ع) براى گنه کاران و انحراف پیشگان طلب آمرزش مى کند، به تعبیر قرآن، مى گوید: «فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانک غفور رحیم».
آنان که پیرو من هستند از منند و آنان که نافرمانى مرا کرده اند، تو آمرزنده و مهربانى نگفت آنان که از من هستند را چنین و چنان کن، همین اندازه گفت که از من هستند و نیز درباره منحرفان نگفت: فاغفر لهم و ارحمهم. بلکه گفت: «إنک غفور رحیم». گویى چنین گفته است که آنان که پیرو من هستند، از منند و تو خود دانى و آنان که پیرو من نیستند، تو آمرزنده اى، باز هم خود دانى.
از نگاه عارفان، ادب حسن سؤال و تحسین خطاب، لازمه خودشناسى و خداشناسى است.
آن که خود را بشناسد و فقر و تهیدستى خویش را بیابد و از شناخت احاطه عظمت خداى خویش بهره اى داشته باشد، جز به دستور او طلب نخواهد کرد و گر به دستور او طلب کند، همان گونه طلب کند که خود او خواسته است.
مگر نه این است که او به نهان و آشکار آگاه است و مگر نه این است که موجود فقیر و تهیدست بر غنى مطلق تأثیر نمى گذارد، بلکه تأثیر بر او ممتنع است و اصرار و پافشارى و الحاح ملحّان او را به کارى وادار نمى کند؟ پس آن گونه گوید که همو خواسته است و با مقام کبریاء و عزت او سازگار باشد.
5ـ اختفاى نفس در مطاوى انکسار
اختفاى نفس در مطاوى انکسار و گم کردن وجود خود در ظهور آثار نعمت هاى الهى و به گاه یاد کردن نعمتى از نعمت هاى الهى سالک باید همه فعل ها را فعل او بیند و خود را جز واسطه نبیند، آن هم واسطه اى که وساطت خود را نیز از خدا دارد.
گمان مبرد که اگر به نعمتى دست یافته است، خود بدان دست یافته است، چنان که عوام چنین گمان مى برند. اگر به نعمتى دست یابند، آن را به هوش، فکر، دانایى و زرنگى و تلاش و کوشش خود نسبت مى دهند.
6ـ حفظ اسرار الهی
افشاى اسرار الهى، دور افتادن از بساط قرب است و سبب عتاب و عقاب مى شود.
امام رضا صلوات الله علیه فرمودند: «لا یکون المؤمن مؤمناً حتى یکون فیه ثلاث خصال سنه من ربه و سنه من نبیه و سنه من ولیه؛ فاما السنه من ربه فکتمان السر و اما السنه من نبیه فمداراه الناس و اما السنه من ولیه فالصبر فى الباساء و الضراء».
مؤمن تا سه ویژگى نداشته باشد مؤمن نیست؛ نخست رازدارى، آن گاه مردم دارى و در پایان بردبارى و از آن جا که تا کسى مؤمن نباشد، سالک نخواهد بود که اول شرط سلوک ایمان است و ایمان آغاز سلوک است، بنابراین رازدارى شرط سالک است.
و نیز از آن جا که سالک در میانه راه سلوک خود، از سوى خداى متعال مورد پذیرایى قرار مى گیرد و از انواع نعمت هاى ویژه برخوردار مى گردد و از کرامت ها و نوازش ها بهره مند مى شود و آشکار ساختن آن یا سبب خودبینى است و یا جز خودبینى چیزى نیست، افشاى آن را ناروا دانسته اند تا جایى که گفته اند: افشاء سر الربوبیه کفر.
افشاى اسرار سبب حرمان از آن خواهد بود.
7 و 8ـ ادب اوقات سؤال و سکوت
ادب اوقات سؤال و دعا و سکوت و صموت. سالک باید اوقات لطف و رحمت و بسط که هنگام دعا و سؤال است را بشناسد و آن را غنیمت شمرد؛ زمان را از دست ندهد و نیز قهر و سخط و قبض را و اوقات آن را که هنگام سکوت و خوددارى از تقاضا است، بشناسد.
آن که این دو ادب را نشناسد و زمان درخواست و تقاضا را از دست دهد، بسا نعمت بزرگى را از دست داده باشد که جبران ناپذیر باشد و در نتیجه به اندوهى گران دچار شود. چنان که مولاى پرهیزگاران فرمود: «إضاعه الفرصه غصة». همان گونه که از دست دادن نعمت یا اسباب کسب نعمت، غم و اندوه به دنبال دارد، از دست دادن وقت و زمان نیز چنین است. با این تفاوت که زمان از دست رفته یا هرگز بر نمى گردد و یا مانند آن به زودى به دست نمى آید.
رعایت این ادب به این است که در وقت گفتن، بگوید و در وقت سکوت، زبان در کام دارد. آن که مراعات زمان نکند، در وقت دعا و خواستن، ساکت باشد یا در وقت سکوت، داعى و گویا باشد، وقت او که بیشترین سرمایه اوست، بارى گران بر گردن او خواهد بود و از دست دادن آن مایه پیشمانى و اندوه. «ابوالحسین نورى گوید: من لم یتأدب للوقت فوقته مقت.»
شرط دو ادب یاد شده این است که در دعا و سؤال، حال و مقام خود را در نظر داشته باشد. اگر در اوایل مقام قرب است و در انبساط مأذون نیست، نشاید که قدم بر بساط انبساط نهد و هر چیزى را از رب العزه بخواهد، بلکه باید عظمت و حشمت حضرت جلال از درخواست محقرات مانع شود.
و اگر در نهایت قرب است و در انبساط از حق مأذون است، روا بود که در دعا و سؤال، طریق انبساط سپرد، چنان که حق تعالى به موسى(ع) فرمود: «یا موسی! اٌطلب منى و لو ملحاً لعجینک»؛ هرچه خواهى از من طلب، حتى نمک غذایت را نیز از من خواه و او نیز همین گونه طلب کرد: «رب إنى لما أنزلت الیّ من خیر فقیر» و گفت خدایا نان مى خواهم.
نتیجه گیری :
یکی از مسائلی که در عرفان مطرح است ادب است . در تعریف ادب سخنان بسیاری گفتهاند
ادب آن است که اخلاقت را نیکو کنی و گفتار و رفتارت را تهذیب کنی و نیز گفته اند حقیقت ادب آن است که تمام صفات و خصلت های نیکو در فرد جمع باشد .
و... امّا ادب نسبت به هر کس و هر فرد و گروهی متفاوت است چرا که معرفت وشناخت افراد با یکدیگر تفاوت دارد و در نتیجه محبت آن ها نیز تفاوت خواهد داشت.
پس با توجه به این معرفت وظایف و انتظاراتی که از آنها باید داشت نیز فرق می کند .
ممکن است انجام کاری برای یک فرد گناه محسوب شود و برای دیگری عمل نیکو باشد .
ادب دارای چهار قسم است:
1-آداب حضرت ربوبیّت 2ـآداب حضرت رسالت 3ـآداب مرید نسبت به شیخ
4ـآداب شیخ نسبت به مرید
که در اینجا بنابر اختصار تنها در مورد آداب حضرت ربوبیت پرداخته ایم
منابع:
1ـ ادب، آداب دارد (ترجمه و تنظیم بخش¬هایی از فتوحات مکیه)، ترجمه: محمد تحریرچی، چاپ اول، 1380.
2ـ ترجمه و متن منازل¬السائرین، علل¬المقامات و صد میدان، مولف: روان فرهادی، عبدالغنور، چاپ اول، 1383.
3ـ آشنایی با عرفان اسلامی، سید حسینی شاهرودی، چاپ اول، 1384.
4ـ الرساله القشیریه، القشیری ابوالقاسم، ناشر: بیدار.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |