مایه توانگری خردمند، حکمتش و مایه عزّت وی قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]
مقالات
امکان شناخت خداوند قسمت لول
شنبه 89 دی 18 , ساعت 8:2 صبح  

امکان شناخت خداوند
پژوهشگر: حورا دری
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
کلید واژه: امکان شناخت‏‏‏‎ْ، راه های شناخت، علم حصولی، علم حضوری، بساطت خداوند
چکیده  

انسان می تواند به شناخت خداوند برسد و ابزار او قلب و عقل است. کار عقل ادراک مفاهیم است لذا به حقیقت ذات خدا (به جهت بساطت و انیت محض بودن و عدم حد پذیری او ) و نیز به حقیقت اسماء و صفات الهی (از حیث عینیت با ذات ) نخواهد رسید. اما عقل قادر است مفهوم ذات را به صورت مفهومی انتزاعی ادراک نماید. مفاهیم صفات نیز دارای حد و تعریف اند و ادراک آن برای عقل میسر است. از سوی دیگر از آن جا که خداوند در تمام مراتب اعیان و موجودات امکانی تجلی نموده است ،لذا هرکس می تواند خداوند را به میزان وسع وجودی خود شهود کند. این علم حضوری با رویگردانی از عالم ماده و لواحق آن کمال می یابد تا به مقام فنا که عالی ترین حد معرفتی است، برسد. لکن در هر صورت امکان درک کنه ذات خداوند برای احدی وجود ندارد، زیرا در هر فرضی لازمه آن احاطه بر باری تعالی است.
مقدمه
پیش از آن‌که بحث امکان شناخت خداوند را مطرح کنیم، مقدمتاً کمی درباره خود شناخت صحبت می‌کنیم و آن‌گاه وارد مبحث اصلی می‌شویم:
ادعای آغازین ما این است  که امکان علم و شناخت برای انسان وجود دارد و این امری وجدانی و غیرقابل انکار است. چه این‌که اگر کسی قضیه فوق را به صورت سالبه ادعا نماید، محتوای سخن او خود مصداقی از علم و معرفت خودهد بود.
انکار علم یک فرض ذهنی بدون مصداق خارجی است. بنابراین علم داشتن انسان نه تنها امری ممکن، بلکه بالفعل و واقع است و تعدد شاخه‌های علوم دلیل محکمی بر این ادعاست؛ بلکه خود گزاره‌ی «امکان علم انسان، فعلیت خارجی نیافته است» معرفتی بالفعل و ناقض خود است.
در قدم بعدی باید دید متعلق معرفت انسان چیست؟ انسان هم می‌تواند به خود علم بیابد و هم به غیرخود زیرا اولاً ما به علم حضوری می‌یابیم که متعلق بسیاری از معارف ما غیر از خودماست و  ثانیاً خود این مدعا که «انسان تنها می‌تواند به خود علم پیدا کند و نه به غیرخود»، مصداقی از علمی است که متعلق آن دیگری یعنی غیرفاعل شناسایی کننده است. 
اینک زمان مطرح کردن این سوال است که انسانی که امکان شناخت برای او فراهم است و می‌تواند به غیرخود نیز علم پیدا کند؛ آیا قادر است خداوند متعال را بشناسد یا نه. این سوالی است که در این مختصر در پی یافتن پاسخی متقن برای آن خواهیم بود انشاء‌ا...
طرح مسأله
در برخی آیات و روایات عبارتی دیده می‌شود که گویا بیان می‌دارد که انسان امکان شناخت خداوند را ندارد. بنابراین باید گفت در صورت اثبات وجود خدا، شناخت آن از دسترس فکر بشر که نفیاً یا اثباتاً درباره‌ی او حکم کند، خارج است. معطّله گروهی هستند که منکر معرفت به ذات باری می‌باشند و می‌گویند خداوند را با عقل نمی‌توان شناخت. حداکثر معرفت، همان اعتقاد عوام‌‌الناس است که یک عقیده مبهم در این زمینه دارند و لذاست که در حدیث آمده است که علیکم بدین العجائز. 
اما برخی روایات بیاناتی دارند که نشان می‌دهند که انسان می‌تواند به خود خدا معرفت پیدا کند. مثل سخن امیرالمؤمنین که می‌فرماید: «کیف أعبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه ... لاتَراهُ العُیون بِمشاهِدَةِ الأبصارِ ولکن تراهُ القلوبُ بحقائق الایمان» و در آیات قرآن، بیش از بیست مورد داریم که دلالت می‌کنند بر این‌که بشر به شرف لقای خداوند می‌رسد.
میان این دو دسته از متون، علما دچار مشکل شد‌ه‌اند که چگونه این مسأله را می‌تون حل کرد؟
1ـ دسته‌ای می‌گویند اخباری که بر عدم امکان رؤیت و ادراک و معرفت به خدا، دلالت دارند درست هستند و انسان «به هیچ وجه» راهی به معرفت خداوند ندارد؛ نه معرفت اجمالیه و نه معرفت تفصیلیه. أینَ الترابَ و ربُّ الأربابِ. آن دسته از اخباری که می‌گویند انسان خدا را می‌بیند و معرفت به خدا حاصل می‌کند، آن‌ها را باید بر معنی مجازی حمل کرد. خدا را می‌بیند یعنی نعمت‌های خدا را، مخلوقات عینیه‌ی خدا را، ملائکه‌ی خدا را، رضوان خدا را، مقامات بهشتی را و ... .
2ـ دسته دیگر معتقدند که خداوند را حقیقتاً می‌توان دید. اگر در روایات وارد شده است که خداوند را نمی‌توان دید این به معنای عدم امکان رویت با چشم سر است نه با چشم دل، رویت با دیده‌ی بصر نفی شده است نه با دیده‌ی بصیرت. انسان به حقایق ایمان خدا را می‌بیند. آیات قرآن هم صراحت بر این معنی دارد و صراحت و دلالت آن بالحقیقه است نه بالمجاز. مگر راه حقیقت گویی بر خدا بسته است که در 20 مورد دعوت به لقای خود کند و مرادش لقای سیب و نهر و حور و قصور باشد؟! بنابراین آن اخباری را که بر عدم امکان معرفت دلالت دارند، باید بر درجات معرفت غیرتامه حمل کنیم، آن درجات معرفت‌های جزئیه که برای مردم پیدا می‌شود، مثل معرفت به حقیقت خداوند از روی شبحی که تصور می‌کنند و از آن می‌خواهند به کیفیت و کمیت و شکل و شمائل خدا پی ببرند. مسلماً این معارف ناصحیح و جزئی نمی‌توانند شناساننده‌ی خداوند متعال باشند.
برای محاکمه‌ی صحیح میان این دو دسته، باید ابتداءاً بدانیم که ابزار معرفت و شناخت انسان سه چیز است: حس، عقل و قلب. از راه حس می‌توان به عوارض اجسام علم پیدا کرد و از طریق عقل، روابط ریاضی و مسائل منطقی  فلسفی شناخته می‌شود. این دو دسته علم حصولی به ما می‌دهند و در کنار آن قلب و نفس ناطقه نیز اموری را با علم حضوری درک می‌کند. در شناخت حضوری صورت ذهنی واسطه نیست و علم و عالم و معلوم یکی است و به همین سبب علم حضوری خطاناپذیر است.
واضح است که خداوند متعال مجرد است و غیرمحسوس و لذا حس به ادراک او نمی‌رسد. لذا بحث را در ادامه در دو مبحث جداگانه پیگیری خواهیم کرد. اول امکان شناخت عقلی خداوند و دیگر امکان شناخت قلبی خداوند. در هر یک از این دو طریق، بحث خواهیم کرد که آن ابزار شناختی آیا می‌تواند با توجه به قابلیتی که در آن وجود دارد، خداوند را مورد شناسایی قرار دهد یا نه؛ و اگر می‌تواند این شناخت به چه صورت و تا چه حدی است. پس از این تقسیم‌بندی می‌توانیم معانی آیات و روایاتی که در این زمینه آمده به درستی بفهمیم.
امکان شناخت عقل از خداوند
1ـ آیا عقل قابلیت شناخت باری تعالی را دارد؟
مسأله‌ای که این‌جا مطرح است این است که عقل با مفاهیم سروکار دارد و شناخت عقلی از طریق مفاهیم ذهنی حاصل می‌شود. مفاهیم ذهنی ما ساخته‌ی خود ماست و به عبارتی در مرتبه‌ی امکان شکل می‌گیرند. پس سوال می‌کنیم که آیا ما می‌توانیم با این مفاهیم به معرفتی نسبت به خدا دست پیدا کنیم؟ آیا این مفاهیم می‌توانند چیزی درباره‌ی خدا که برتر از عالم امکان است به ما بدهند؟
 پاسخ  این سوالات این است که اولاً ذهنی بودن مفهوم، مانع از حکایت آن از خارج نیست.
ثانیاً ذهن و مفاهیم آن در مرتبه‌ی امکان قرار دارند اما وصف امکان مربوط به جنبه‌ی وجودی این مفاهیم است و منافاتی ندارد که محتوای مفهوم حاکی از واقعیتی فراتر از عالم امکان باشد. (این پندار از موارد خلط احکام مفهوم و احکام مصداق است).
ثالثاً مفاهیم عقلی دیگر مانند بی‌نهایت، خط و نقطه هم از همین قبیل‌اند. اگر پندار مذکور صحیح باشد باید گفت چنین مفاهیمی هم فاقد حقیقت هستند. رابعاً ما به علم حضوری در می‌یابیم که در ذهن خود مفاهیمی داریم که محتوای آن‌ها فراتر از مرتبه‌ی ممکنات است. مانند مفهوم وجوب، مفهوم علم مطلق، قدرت بی‌نهایت و ... اگر ذهنی بودن مفاهیم و وقوع آن در مرتبه‌ی امکان، مانع از حصول هر درکی نسبت به مراتب برتر از عالم امکان می‌بود، نباید این‌گونه مفاهیم در ذهن ما حاصل می‌شد. پس اجمالاً اذعان می‌کنیم که خداوند را می‌توان در ذهن به نوعی شناخت و اینک سوال بعدی را مطرح می‌کنیم که مکانیسم ذهن در حصول معرفت نسبت به خداوند چیست؟
بدیهی است که تصور خدا مستقیماً از راه حواس وارد ذهن نمی‌شود تصور خدا از نوع تصور ماهیات نیست تا لازم آید که ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از راه حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد و بعد آن را تخیل و تعقل نماید.
تصور خداوند از نوع تصور آن سلسله مفاهیم است که معقولات ثانیه‌ی فلسفی نامیده می‌شود. از قبیل مفهوم وجود، قدم، علیت و ... این‌گونه تصورات که انتزاعی‌اند نه مسبوق به صور حسی‌اند و نه مسبوق به صورخیالی.
این‌گونه تصورات همواره به صورت کلی در ذهن وجود دارند. تفاوت تصور ذات باری با این قبیل مفاهیم آن است که تصور خداوند از ناحیه‌ی ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم، یا ترکیب یکی از این مفاهیم با مفهومی از نوع ماهیات صورت می‌گیرد از قبیل مفهوم علت نخستین، ذات ازلی، کمال مطلق و ...
ممکن است گفته شود که ذات واجب مطلق  و نامتناهی است و ذهن یک انسان قادر به تصور مطلق نخواهد بود. و اگر مفاهیمی مثل انسان، درخت، سفیدپوست و ... به عنوان مفاهیم مطلق در ذهن حاضر می‌شوند به این سبب است که اطلاق نسبی‌دارند. این مفاهیم یک محدودیت ذاتی دارند که از آن تجاوز نمی‌کنند ولی اطلاق ذات حق نسبی نیست و لذا نباید با اطلاق سایر مفاهیم قیاس شود. از سوی دیگر اطلاق آن معانی ، اطلاق مفهومی است در حالی‌که ذات حق از سنخ مفاهیم نیست بلکه ذات او اطلاق وجودی دارد. پس صرف تصور مطلقات مفهومی نمی‌تواند بر امکان تصور مطلق وجودی دلالت نماید.
پاسخ این است که ما ادعا نمی‌کنیم که اطلاق ذات حق اطلاق مفهومی است؛ بلکه می‌خواهیم ببینیم ذهن چگونه اطلاق وجودی حضرت حق را در ذهن تصور می‌نماید. تصور آن اطلاق مستلزم این نیست که واقعیت این اطلاق در ذهن منعکس شود یا ذهن ما خارجاً با ان متحد شود بلکه ما این اطلاق را به کمک «نفی» تصور می‌کنیم. به این صورت که مفهوم «وجود» مشترک را تصور می‌کنیم و سپس شباهت وجود حق را با سایر وجودات در محدودیت و بعضی جهات دیگر از ذات اقدس او سلب می‌کنیم. پس ذهن به طور غیرمستقیم قادر است نامتناهی را تصور کند نه به طور مستقیم. یعنی ذهن اگرچه نمی‌تواند وجود مطلق را تخیل کند اما می‌تواند آن را تعقل کند. یعنی با ترکیب یک سلسله مفاهیم کلی تصوری برای خود بسازد که البته از نوع ماهیت نخواهد بود و از نوع مفاهیم انتزاعی خواهد بود. بنابراین تصور خداوند در حدی که برای فلسفه تحقیق درباره‌ی وجود و صفات او را فراهم سازد، برای ذهن امری ممکن است.
با بیانات فوق روشن می‌شود که از حدیث علیکم بدین العجائز نباید چنین برداشت کرد که تفکر در معرفت ا... ممنوع است و مقصود این باشد که چنانچه عجائز را قدرتی بر تفکر و  استدلال نیست، شما نیز به دین ایشان باشید و طلب معرفت یقینی نمائید و به مجرد تقلید بسنده کنید. حقیقت معنای این حدیث این است که در جمیع احکام شرعیه باید که به طریق انقیاد و متابعت رفتار کنید و عقل و هوای نفس خود را در آن دخالت ندهید. (مثل عجائز) معنای حدیث آن نیست ک در معرفت ا... تفکر نکنید و از طلب دست بردارد.
آیات و روایات فراوانی در صدد معرفی خداوند متعال و بیان صفات اوست و دلایل عقلی و شهودی فراوان امکان شناخت عقل از خدا را تایید می‌کند ـ البته شناخت نسبی نه کامل ـ که در ادامه بحث به حدود شناخت عقل از خداوند خواهیم پرداخت.
2ـ ممکن نبودن شناخت حقیقت ذات خدا توسط عقل
برای آغاز بحث باید این نکته را مدنظر قرار دهیم که در مباحث فلسفی گفته می‌شود واجب تعالی وجود محض است و ماهیت ندارد. و به عبارت دیگر خداوند ماهیتی غیر از وجود خاصی که مجرد از مقارنت ماهیت است، ندارد. حق تعالی انیّت محض و تحقق محض است. حتی در ذهن هم ذات او قابل تحلیل به تحقیق و متحقق، به موجود و وجود نیست. وجودات در ذات ممکنات، چون حقایق محدود و مقید هستند، از آن یک ماهیت انتزاع می‌شود ولی این وجود در ذات واجب چون یک حقیقت مطلق و نامحدود است از آن هیچ ماهیتی انتزاع نمی‌شود.
بر سلب ماهیت از ذات اقدس او دلایل متعددی اقامه شده است که در این مختصر، مجال بیان آن‌ها نیست.  هرگاه پذیرفتیم که ذات واجب‌الوجود عاری از هر چیزی جز حقیقت وجود است، بنابراین از آن‌جا که وجود (در ذهن و در نزد هر کس) اعرف اشیاء و در عالی‌ترین درجات و مراتب وحدت و بساطت (عاری و منزه از هرگونه، قید و تعلق) می‌باشد؛ پس ذات خدا معرف نخواهد داشت، تا او را در ذهن به صورتی آشکارتر از آن معرفی کند.
بساطت خداوند لازم می‌آورد که اجزاء خارجی (مانند ماده و صورت) نداشته باشد و نفی ماهیت از ذات او (صرف الوجود بودن او) لازم می‌آورد که اجزاء عقلی (یعنی جنس و فصل) نیز نداشته باشد. بنابراین واجب تعالی نه تنها در خارج بسیط است و جزء خارجی (چه بصورت بالفعل و چه بالقوه) ندارد، بلکه در ظرف تحلیل عقلی نیز بسیط است و نمی‌توان اجزاء عقلی برای او لحاظ کرد. از نفی جنس و فصل از ذات باری بالبداهه نفی حد نیز حاصل خواهد شد.
بر نفی جنس از باری‌تعالی نیز دلایل عقلی اقامه شده است که در جای خود بحث شده‌اند و با اثبات نفی جنس، نفی فصل امری بدیهی خواهد بود. زیرا نقش فصل، تحقق و تحصل جنس و تمیز آن از ماسوی است.
پس روشن شد که حقیقت ذات خدا که همان وجود صرف است ابسط اشیاء و اعرف اشیاء است و لذا نه حد دارد و نه تعریف. این همان مطلبی است که در فلسفه گفته می‌شود؛ کنه ذات واجب (حقیقت ذات خداوند) برای بشری به علم حصولی معلوم نیست.
زیرا اولاً اگر ذات خداوند بالکنه به علم حصولی معلوم می‌بود باید که دارای ماهیت کلی می‌بود و باید امکان حصولات متعدد برای او وجود می‌داشت، در حالی‌که واجب تعالی محض وجود است.
ثانیاً علم حصولی عبارت است از صورت حاصل از شیء در ذهن (یا حصول صورت معلوم نزد عقل)؛ و اموری می‌توانند به علم حصولی معلوم گردند که بتوانند هم به وجودی خارجی در خارج موجود گردند و هم به وجود ذهنی در ظرف ذهن. یعنی در واقع از اموری باشد که وجود خارجی و وجود ذهنی مانند دو جامه‌ی زائد بر آن باشد. نظیر ماهیات که در اثر ابهام وجودی، نسبت به وجودی خاص لابشرط هستند. اما درباره ذات خداوند گفتیم که خارجیت عین ذات اوست و اگر چنین موجودی به علم حصولی دانسته شود لازم می‌آید ذات آن با حفظ ذاتیات خود (یعنی خارجیت) در ذهن قرار گیرد و ذهنی شود که این تناقض است؛ یا بگوئیم ذات او در هنگام انتقال به ذهن باید از ذات خود مبدل گردد که این مستلزم انقلاب است و هر دو فرض بالبداهه باطل است.
ثالثاً هر موجودی که در ذهن است عرضی قائم به ذهن است. اگر کنه و ذات وجود خداوند که صرف و بشرط لا است بخواهد با علم حصولی ادراک شود ناگزیر باید در موضوعی به نام ذهن قرار گیرد. موضوع داشتن شیء را از محض بودن خارج می‌کند چنین چیزی عرضی و محتاج محل خود خواهد بود ـ تعالی‌الله عن ذلک
 استنادات نقلی نیز بر عدم امکان شناخت ذات حق توسط عقل وجود دارد: با مراجعه و تدبر در آیات قرآن مشخص می‌شود که قرآن کریم غالباً مشتمل بر شناخت ذات خداوند نیست؛ و در بیشتر موارد به صورت تقدیسات محض و تنزیهات صرف آمده است. مانند لا اله الاّ هو،
ـ سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون (صافات / 180)
ـ سبحانه و تعالی عمّا یصفون (انعام / 100)
ـ فسبّح باسم ربّک العظیم (واقعه / 96)
قرآن کریم به صراحت بیان می‌دارد که هیچ کس بر خداوند احاطه‌ی علمی ندارد: یَعْلَمَ ما بین ایدیهم و ما خَلْفَهم و لایُحیطونَ به علماً (طه / 110)
در کلمات ائمه اطهار علیهم‌السلام نیز به این حقیقت اشاره شده است. حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:
ـ انّک انت الله الّذی لم تنتاه فی‌العقول فتکون فی مهبّ فکرها مکیّفا ولا فی روّیات خواطرها فتکون محدوداً مصرفاً  (تو همان خدای نامحدودی هستی که در اندیشه‌ها نگنجی تا چگونگی ذات تو را درک کنند و در خیال و هم نیایی تا تو را محدود و دارای حالات گوناگون بپندارند. (خطبه 91 نهج‌البلاغه)
ـ و در برخی آثار دینی آمده است: احتجب عن العقول کما احتجب عن الأبصار. خداوند همان‌گونه که از دیده‌ها پنهان است (و چشم و حواس ظاهره نمی‌توانند آن را ادراک کنند) هم‌چنین از عقل پوشیده و نهان است (عقل هم قدرت درک کنه ذات او را ندارد.)
3. علت عدم اکتناه به ذات حق
در مباحث فلسفی گفته می شود که : در تعقل اشیا ماهیت اشیای خارجی به ذهن می آید نه سایه آنها، لذا هرچه وجود قوی تر باشد تعقل آن کامل تر است . به عنوان مثال تعقل ما از دایره و مربع که وجودشان کامل است ، تام و واضح است ؛ همان طور که تعقل ما از اموری مانند حرکت و زمان و هیولا که وجودی ناقص و گذرا دارند ، ناقص می باشد . تعقل شیء با موجود خارجی سنخیتی کامل و رابطه ای انفکاک ناپذیر دارند لذا هر موجودی که وجود خارجی اش کامل تر باشد ، وجود معقولی اش به همان میزان کامل تر و واضح تر خواهد بود . این سخن که در فلسفه گفته می شود علی الظاهر با آنچه در بخش قبل گفته شد تعارض دارد . زیرا با توجه به این قاعده کنه وجود حق تعالی که در کامل ترین درجه وجودی است ، باید درک آن از همه واضح تر باشد ، حال آن که ما عقل را از ادراک کنه ذات حضرت حق ناتوان شمردیم .
نکته مهم این جاست که عدم درک واضح و کامل ذات حق به سبب ضعف قوای ادراکی ماست . زیرا قوای ادراکی انسان در ماده فرو رفته و همراه با کاستی ها و قوه است . مثالی که برای تقریب به ذهن می زنند آن است که تمام اشیا مادی به واسطه نور روشن و قابل رویت می شوند و هر چیزی که بهره اش از نور بیشتر باشد واضح تر دیده خواهد شد .
حال اگر نور شدید و مستقیم به چشمان ما بتابد دیدن آن بسیار دشوار یا ناممکن خواهد بود که این به سبب شدت آن نور است نه عدم وضوح آن که قوه باصره ما را مغلوب و ناتوان می سازد .
می توان چنین خلاصه کرد که عقول ما از درک کامل دو قسم از موجودات ناتوان است که دو حاشیه وجودند . یک سوی آن به سبب ضعف و نهایت خست قابل درک نیست ( مثل هیولا ) و سوی دیگر به علت غایت کمال وجودی . عقل هیولا را به سبب عدم فعلیت و خداوند متعال  را به دلیل صرف فعلیت درک نتواند کرد . اما موجوداتی که میان این دو حاشیه وجود هستند ممکن الوجوداتی هستند که داری وجود و شیئیت هستند و عقل می تواند شیئیت یعنی ماهیت آن ها را به خوبی ادراک نماید .
خداوند متعال به سبب عظمت و رحمت فراگیر و شدت نورانیت و عدم تناهی از همه اشیا به ما نزدیک تر است . ( نحن اقرب الیه من حبل الورید ) و این مقارنت با ماده است که موجب عدم درک ذات باری توسط عقول ما می شود . 
4. امکان شناخت مفهومی از ذات خداوند
در بخش 2 گفتیم که حقیقت ذات خداوند توسط عقل شناخته نمی شود . اما می توان مفهوم و تصوری ازذات خداوند داشت . مفهومی که از ذات خداوند حکایت می کند غیر از مفاهیمی است که بر صفات او دلالت دارد .
در تعابیر فلسفی – کلامی از مفاهیمی برای حکایت از ذات خداوند استفاده می شود که بدیهی و اولی هستند ، مانند واجب الوجود . عقل با مد نظر قرار دادن موجودات ، ابتدا مفهوم موجودیت انتزاعی را تصور می کند و سپس به حکم برهان می گوید : این مفهوم  انتزاعی اگر مبدا انتزاع داشته باشد و در ذهن مرتسم شود ، از نفس ذات منتزع می شود  اما درعین حال اذعان می کند که کنه و حقیقت آن را نمی تواند بشناسد . بنابراین در ماهیات عقل ابتدا منتزع منه را تصور می کند سپس معانی مصدری را از آن انتزاع می کند . در مورد خداوند چون شناخت ذات ممکن نیست ، عقل ابتدا مفهوم موجودیت را انتزاع می کند سپس حکم می کند که این وجود انتزاعی بالذات از آن منتزع می شود و لذا مفهوم وجوب وجود را درباره ذات باری ادراک می نماید . وجوب و وجود از مفاهیم اولی هستند یعنی این مفاهیم را هیچ گاه به مفهومی دیگر که اعرف از آن ها باشد نمی توان تعریف حقیقی کرد . واجب الوجود مفهومی است که در صورت دارا بودن مصداق خارجی حاکی از واقعیتی است که قائم به غیر و معلول غیر نیست و البته دارای اوصاف فراوانی خواهد بود  
بنابراین در مورد ذات خداوند اگر بخواهیم حقیقت حضرت حق را با عقل ادراک نماییم این امری محال است . اما عقل قادر است تصوری از وجود مطلق به صورت مفهومی انتزاعی داشته باشد . اگر کسی بگوید که انسان نمی تواند هیچ گونه تصوری نسبت به خداوند متعال داشته باشد ، باید که اصلا مفهومی از خدا در ذهن بشر نمی بود ؛ در حالی که این مفهوم از قدیمی ترین مفاهیم در فکر بشر است . از سویی تصدیق بدون تصور محال است ، لذا اگر کسی بگوید : " معرفت نسبت به خداوند محال است " ناخودآگاه اعتراف کرده است که در ذهن خود تصوری از خدا دارد . اساسا ایمان و اعتقاد تصدیق است و تصدیق فرع بر تصور است و اگر تصور خدا غیر ممکن باشد ، اعتقاد به او نیز ممکن نخواهد بود . البته غیر از معصوم کسی نمی تواند ادعا کند که تمام شناخت هایش نسبت به خدا صد در صد مطابق واقع است .
البته ممکن است خودش آن معرفت  را یقینی ( به معنای روان شناختی آن ) بداند اما نمی تواند ادعا کند که همه این شناخت ها مطابق نفس الامر است . بلی ، اگر معرفت عقلی به خداوند بدیهی یا منتهی به بدیهی باشند یقینی و مطابق واقع هستند . مثل علم به واجب الوجود بودن خداوند .  


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 180 بازدید
بازدید دیروز: 515 بازدید
بازدید کل: 2859449 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]