حکمت را از هرکس که آن را برایت آورد بگیر و به آنچه می گوید بنگر و نه آنکه می گوید . [امام علی علیه السلام]
مقالات
تعریف فلسفه از دید فیلسوفان
سه شنبه 89 اردیبهشت 7 , ساعت 10:46 صبح  
عنوان: تعریف فلسفه از دید فیلسوفان
گردآورنده: رضا حاج محمد زاده
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
ذهن انسان همواره سرشار از پرسش های گوناگون بوده است. فکر انسان دارای این
قدرت است که با استفاده از کسب اطلاعات از محیط پیرامونش و پردازش آن ها به
کسب نتیجه و کشف پاسخ برای این سوال ها بپردازد.
انسان با استفاده از حواس پنچ گانه خود به کسب اطلاعات از محیط پیرامونش
می پردازد و در این روند ممکن است به دلیل خطای حواس دچار اشتباه شود.
فلسفه علمی است که موضوع آن {وجود} است و می دانیم که وجود گسترده ترین
و بدیهی ترین موضوع در این جهان (موجود} است. این علم با استفاده از ابزارهای
درست اندیشی مثل منطق قادر است به سوالات ذهن انسان با کمترین درصد خطای
ممکن پاسخ دهد.
در این مجموعه علاوه بر معرفی بیشتر علم فلسفه به طرح دیدگاه های چند تن از
فیلسوفان بزرگ درباره تعریف این علم پرداخته شده است.
مقدمه
گرچه تعبیر علوم اسلامی در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی می‎کند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانش‎های است که به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقة طولانی دارد و مسلمانان در ابداع یا شکوفای آن نقش مؤثری داشته‎اند. 
از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده می‎شود:
اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در کلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بی‎کران درباره الهیات بیان شده که عمیق‎ترین تفکرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه‎های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین می‎کند.
ثانیاً: فلسفه به عنوان یک رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شکوفایی خود رسیده و ده‎ها مسئله جدید فلسفی توسط حکمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است. 
بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب می‎شودکه در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می‎شود:
تعریف
گرچه درباره تعریف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور کلی برای فلسفه دو اصطلاح رایج است یک اصطلاح قدما که اصطلاح شایع است برابر این اصطلاح چون فلسفه یک لفظ عام است تعریف خاصی برای آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلی را می‎توان فلسفه نامید.
اما اصطلاح دیگری نیز برای فلسفه وجود دارد که برابر این اصطلاح فلسفه تعریف خاصی می‎تواند داشته باشد لذا براساس این اصطلاح در تعریف فلسفه گفته‎اند: فلسفه عبارت از علم و شناخت موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعیّن خاصی دارد مثلاً جسم است، انسان یا گیاه است و مانند آن، بنابراین به طور خلاصه فلسفه به آن دانشی گفته می‎شود که درباره هستی با قطع نظر از مصادق آن بحث می‎کند.
به عبارت دیگر فلسفه آن علمی است که درباره کلی‎ترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث می‎کند و همه هستی را به عنوان یک موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث می‎کند. 
موضوع
موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قید و شرط موضوع فلسفه است، اما باید توجه داشت که موجود که به عنوان موضوع فلسفه مطرح می‎شود مراد مفهوم آن نیست بلکه مصداق خارجی آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقیقت همان واقعیت است که از آن به موجود یاد می‎شود، فیلسوف بعد از آن که به واقع پرداخت، از دو حال بیرون نیست یا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعیت می‎شناسد و می‎یابد. و یا افراد ماهیت را مصداق واقعیت می‎پندارد. در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او ماهیة محققه و موجوده است نه ماهیة من حیث هی. 
فائده
کاربرد فلسفه شناخت موجودات است یعنی انسان به وسیله دانش فلسفه می‎تواند موجود حقیقی را از موجودات خیالی و توهمی تمیز دهد مثلاً می‎تواند بفهمد چیزی به نام بخت، غول، اتفاق و مانند آن وجود واقعی ندارد و وجود آنان توهمی و خیالی است. از سوی دیگر انسان به روشنی می‎بیند که خودش وجود دارد، حقایق و پدیده‎های در خارج از ذات او نیز وجود دارند و او می‎تواند به آنها دست پیدا کند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستی، مبدأ هستی، اسماء و صفات او را کاملاً بشناسد. 
و براین اساس است که گفته‎اند: «غایت فلسفة نظری آن است که مشابه نظام علّی جهان خارج، به صورت نظام علمی در نفس آدمی منتقش گردد. حصول تشابه موجود بین دو نظام هستی ـ عینی و علمی ـ در خصوص مادی بودن آنها نیست بلکه در صورت و هئت اشیاء است و منظور از شباهت نیز شبح و امثال آن نیست بلکه صورت و حقیقت خود هستی در روح انسان نقش علمی پیدا می‎کند. 
بدین جهت است که برخی از حکما چنین خوش سروده‎اند:
      کسی کو ز حکمت برد توشه ای         جهانیست بنشسته در گوشه ای
تاریخچه
از نظر سیر تاریخی پیشینه فلسفه به طور کلی به دو بخش تقسیم می‎شود:
الف: بی‎تردید از آغاز تفکر بشر همزمان با آفرینش او بوده است، و هرگاه انسان می‎زیسته، فکر و اندیشه را به عنوان یک ویژگی جدایی ناپذیر با خود داشته، و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفکر را با خود برده است. طبیعی است که اندیشه‎های آغازین، از نظم و تربیت لازم برخوردار نبوده و مسایل مورد پژوهش و تحقیق دسته بندی دقیقی نداشته است چه رسد به این که هر دسته از مسایل، نام و عنوان خاصی و روش ویژه‎ای داشته باشد، گر چه سهم برخی از انسان‎ها در خلق اندیشه‎ها بخصوص اندیشه‎های فلسفی مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن بیشتر از سایر هم نوعان‎شان بوده و موفقیت‎های فراوانی را درباره اندیشه‎های فلسفی داشته و از خود به یادگار گذاشته‎اند که از آن میان از فلاسفه یونان افرادی مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانه‎های فلسفه محسوب می‎شود و اندیشه‎های فلسفی متعدد و متینی از آنها به یادگار مانده است. 
ب: گرچه همان طور که اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شکوفای خاصی پیدا کرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده می‎شود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نکته اذعان دارند که بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تکامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشن‎تر از گذشتگان اراء شده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین اراء شده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول ره‎آورد اندیشه و فکر تعقل آنان است.
بنیان گذاران
این مسأله نیز همانند مسأله قبل در دو بخش قابل طرح است:
الف: مورخین فلسفه معتقدند که کهن‎ترین مجموعه‎های که صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حکمای یونان است که در حدود شش قرن قبل میلاد می‎زیسته‎اند. گرچه در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت همان حکمای یونانی از عقاید مذهبی و فرهنگ شرقی بسیار متأثر بوده‎اند.
ب: در حوزه جهان اسلام، برخی از بزرگان با اشاره به این نکته که حیات تعقل مسلمین مقارن با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی است می‎گوید: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم در جامعه اسلامی پدید آمد، نوعی خاصی از حیات تعقلی است که از آن به حیات فلسفی باید نام برد که ترجمه آثار یونانی آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگردید بلکه گذشته از شکوفا کردن مسایل قبل، ده‎ها مسأله جدید را که هرگز سابقه نداشت طرح و تبیین گردید، اولین فیلسوف مسلمان که آثار و تألیفات فراوانی دارد و در فهرست ابن ندیم از آن نام برده شده، یعقوب بن اسحاق کِندی متوفای 260 هجری است.
و همچنین در جهان اسلام فلاسفه بزرگی ظهور کرده که از آن جمله، ابن رشد، فارابی، بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، شیخ اشراق، خواجه نصیر طوسی، صدرالمتأهلین است که هر کدام مؤسس یک روش فلسفی خاص بوده‎اند و در رأس یک مکتب فلسفی قرار دارند، وگرنه تعدادی کسانی که به عنوان پیروان آن مکاتب فلسفی هستند بسیار بیشتر از این‎هاست.
گرچه مسایل فلسفی که در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامی ابداع و ابتکار شد و در واقع ره‎آورد فکر فلاسفه اسلامی است فراوان است و در آثار مربوطه به تفصیل بیان شده که برخی از آنها قرار ذیل است:
1. اصالت وجود
2. اثبات اتحاد عاقل و معقول
3. اثبات تجرد قوه خیال
4. مسأله وجود ذهنی
5. حدوث دهری
6. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس
7. حرکت جوهری
8. امکان فقری
9. وجود رابطی و رابطه
10. بسیط الحقیقه
لغت فلسفه
این لغت ریشه یونانى دارد. همه علماء قدیم و جدید که با زبان یونانى و تاریخ علمى یونان قدیم آشنا بوده‏اند مى‏گویند:
این لغت مصدر جعلى عربى کلمه «فیلوسوفیا» است. کلمه فیلوسوفیا مرکب است از دو کلمه: «فیلو» و «سوفیا» کلمه فیلو بمعنى دوستدارى و کلمه سوفیا به معنى دانائى است، پس کلمه فیلوسوفیا به معنى دوستدارى - دانائى است و افلاطون سقراط را «فیلوسوفس‏» یعنى دوستدار دانائى معرفى مى‏کند.  
علیهذا کلمه «فلسفه‏» که مصدر جعلى عربیز است به معنى فیلسوفگرى است.
قبل از سقراط گروهى پدید آمدند که خود را «سوفیست‏» یعنى دانشمند مى‏نامیدند. این گروه ادراک انسان را مقیاس حقیقت و واقعیت مى‏گرفتند و در استدلالهاى خود مغالطه بکار مى‏بردند.
تدریجا لغت‏سوفیست مفهوم اصلى خود را از دست داد و مفهوم مغالطه کار به خود گرفت و سوفیست‏گرى مرادف شد با مغالطه کارى کلمه «سفسطه‏» در زبان عربى مصدر ساختگى «سوفیست‏» است که اکنون در میان ما به معنى مغالطه کارى است.
سقراط بعلت تواضع و فروتنى که داشت و هم شاید به علت احتراز از هم ردیف شدن با سوفیستها، امتناع داشت که او را «سوفیست‏» یا دانشمند خوانند. 
 از این رو خود را فیلسوف یعنى دوستدار دانش خواند، تدریجا کلمه فیلوسوفیا، بر عکس کلمه سوفیست که از مفهوم دانشمند به مفهوم مغالطه کار سقوط گرفت، از مفهوم دوستدار دانش به مفهوم دانشمند ارتقا یافت و کلمه فلسفه نیز مرادف شد با دانش، علیهذا لغت فیلسوف به عنوان یک لغت اصطلاحى قبل از سقراط به کسى اطلاق نشده است و بعد از سقراط نیز بلافاصله به کسى اطلاق نشده لغت فلسفه نیز در آن ایام هنوز مفهوم مشخص نداشته است و مى‏گویند ارسطو نیز این لغت را بکار نبرده است و بعدها اصطلاح فلسفه و فیلسوف رایج‏شده است.
در اصطلاح مسلمین:
مسلمین این لغت را از یونان گرفتند، صیغه عربى از آن ساختند و صیغه شرقى به آن دادند، و آن را به معنى مطلق دانش عقلى به کار بردند.
فلسفه در اصطلاح شایع مسلمین نام یک فن خاص و دانش خاص نیست، همه دانشهاى عقلى را در مقابل دانشهاى نقلى از قبیل لغت، نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع، عروض، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تحت عنوان کلى فلسفه نام مى‏بردند. و چون این لغت مفهوم عامى داشت، قهرا فیلسوف به کسى اطلاق مى‏شد که جامع همه علوم عقلى آن زمان، اعم از الهیات و ریاضیات و طبیعیات و سیاسیات و اخلاقیات و منزلیات بوده باشد. و به این اعتبار بود که مى‏گفتند: «هر کس فیلسوف باشد جهانى مى‏شود علمى، مشابه جهان عینى‏».
مسلمین آنگاه که مى‏خواستند تقسیم ارسطوئى را درباره علوم بیان کنند کلمه فلسفه یا کلمه حکمت را بکار مى‏بردند. مى‏گفتند فلسفه (یعنى علم عقلى) بر دو قسم است: نظرى و عملى.
فلسفه نظرى آن است که درباره اشیاء آن چنان که هستند بحث مى‏کند و فلسفه عملى آن است که درباره افعال انسان آن چنان که باید و شایسته است باشد بحث مى‏کند. فلسفه نظرى بر سه قسم است:
الهیات یا فلسه علیا. ریاضیات یا فلسفه وسطا. طبیعیات یا فلسفه سفلا. فلسفه علیا یا الهیات بنوبه خود مشتمل بر دو فن است: امور عامه، و دیگر الهیات بالمعنى الاخص.
ریاضیات چهار بخش است و هر کدام علم علیحده است: حساب هندسه، هیئت، موسیقى.
طبیعیات نیز بنوبه خود بخشها و اقسام زیادى دارد. فلسفه عملى نیز بنوبه خود تقسیم مى‏شود به علم اخلاق، علم تدبیر منزل، علم سیاست مدن. علیهذا پس فیلسوف کامل یعنى جامع همه علوم نامبرده.
فلسفه حقیقى یا علم اعلا
از نظر این فلاسفه، در میان بخشهاى متعدد فلسفه، یک بخش نسبت به سایر بخشها امتیاز خاص دارد و گوئى یک سر و گردن از همه آنها بلندتر است و آن همان است که بنامهاى: فلسفه اولى، فلسفه علیا، علم اعلى، علم کلى، الهیات، ما بعد الطبیعه( متافیزیک) خوانده مى‏شود. امتیاز این علم نسبت به سایر علوم یکى در این است که به عقیده قدما از هر علم دیگر برهانى‏تر و یقینى‏تر است، دیگر اینکه بر همه لوم دیگر ریاست و حکومت دارد و در واقع ملکه علوم است، زیرا علوم دیگر به او نیاز کلى دارند و او نیاز کلى به آنها ندارد. سوم اینکه از همه دیگر کلى تر و عامتر است. 
 بیان و اثبات این سه امتیاز از عهده این بحثهاى مختصر خارج است رجوع شود به سه فصل اول الهیات شفا و اوائل جلد اول اسفار
فلسفه در آغاز
همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،(یعنی زندگانی درست) بود.
فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک  فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود:فلسفه نظری و فلسفه عملیفلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل(پایین تر) نامیده می شد. 
فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد:اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن(شهرها)اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود. دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود. 
تعاریف مختلف درباره فلسفه
در طول تاریخ، فلاسفه و متفکران، تعاریف مختلفی از فلسفه ارائه کرده اند.برخی از این تعاریف عبارتند از:
• ابن سینا:
 فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن ها آگاهی یابد.(فرهنگ فلسفی)
• جرجانی:
 فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی.(فرهنگ فلسفی)
• ارسطو:
 فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند.(فرهنگ فلسفی)
• فیثاغورس:
• فلسفه یعنی دوستداری دانایی.(دائره المعارف بریتانیکا)
• فلسفه، مرحله عالی موسیقی است.
• افلاطون:
• فلسفه، لذتی گرامی است.(تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه1)
• خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است.
• فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل و مبادی آن ها است.(فلسفه و منطق، صفحه40)
• سیسرون:
• فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریف ترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله ای که ممکن شود.
• ای فلسفه! تو زندگانی ما را می گردانی؛ تو دوست فضیلت و دشمن رذیلت هستی؛ اگر تو نبودی، ما چه بودیم؟ و زنگی ما چگونه می گذشت؟(فلسفه و منطق، صفحه 40)
• توماس هابز:
فلسفه، علم به روابط علی و معلولی میان اشیا است.(مقدمه ای بر فلسفه،صفحه 11)
• کریستین وولف:
فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
• فیشته:
فلسفه، علم علم یا علم معرفت است.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
• هگل:
فلسفه، بحث در امر مطلق است.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
• اوبروگ:
فلسفه،‌ علم به مبادی و اصول است.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
• هربارت
:فلسفه،‌ تحلیل معانی عقلی است.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 12)
• وونت:
کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجاد گردد.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 13)
• پولسن:فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کرده اند.(مقدمه ای بر فلسفه، صفحه 13)
• ثورو:
برای فیلسوف شدن، داشتن افکار باریک و حتی تاسیس مکتب خاص، کافی نیست، تنها کافی است که حکمت را دوست داشته و بر طبق احکام آن زندگی ساده و شرافتمندانه و اطمینان بخش داشته باشیم.(تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه2)
منابع
1/www.andisheqom.com
2/www.daneshname.roshd.ir
3/www.sid.ir
4/www.article.com
5/www.irandoc.com
6/www.mydocument.com
نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 193 بازدید
بازدید دیروز: 189 بازدید
بازدید کل: 2861591 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [803]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]