[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]
مقالات
شـناخـت در فلـسفه اسـلامی قسمت دوم
شنبه 89 اردیبهشت 4 , ساعت 8:39 صبح  
موضوع تحقیق: ‌شـناخـت در فلـسفه اسـلامی قسمت دوم
گردآورنده: شمسیه حاتمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی

یک نتیجه مهم اجتماعی
همان طور که بحث شد شناخت انسان هرچه با شناخت حسی آمیخته تر باشد، بیشتر تحت شرایط و عوامل خارجی است و هرچه بیشتر به شناخت منطقی و مفاهیم کلی و معقول بپردازد از محیط کمتر تأثیر می پذیرد.
منابع و ابزار شناخت
منظور از منبع شناخت قلمرو یا وجه? خاصی از وجود است که مورد مطالعه قرارمی گیرد. منظور موارد و متعلقات شناخت است.
منابع شناخت عبارتنداز: طبیعت، تاریخ،‌عقل یا ذهن، قلب یا دل. تاریخ به یک اعتبار منبعی مستقل از طبیعیت نیست و ابزار شناخت تاریخ همان حس و تجربه است که برای شناخت طبیعت به کار می رود. ولی به اعتبار دیگر، غیر از طبیعت است. طبیعت اگرچه دائماً در تغییر و تحول است ولی در شناخت طبیعت آن را ثابت فرض می کنیم و مثلاً برای شناخت خصوصیات آهن به گذشته وسیر تحول آن توجه نمی کنیم. همچنین اگر برای شناخت جامعه سیر تحول آن را در نظر نگیریم در حقیقت به جای مطالعه تاریخی به جامعه شناسی پرداخته ایم. ولی شناخت تاریخی یک جامعه،‌بدون نگاه به گذشته و تحولات آن غیرممکن است. شناخت تاریخ و طبیعت به وسیل? حس و تجربه صورت می گیرد. انسان در شناخت تاریخ نمی تواند «تجربه وعمل» ایجاد کند و به ناچار باید به «مشاهده» حوادث وتجارب گذشته که خارج از اراده مورخ صورت گرفته اکتفا کند و چون نمی تواند عامل و موجد تجربه و حوادث جدید باشد باید سیر تحولات را اساس شناخت خود قرار دهد.
دانشمند طبیعت شناسی هر لحظه می تواند شیء مور شناخت را در شرایط تجربی خاصی قرار دهد. بنابراین به مطالع? گذشته و تحولات شیء مورد تجربه احتیاج ندارد. منبع سوم شناخت عقل یا ذهن است. در سراسر این کتاب که درحال مطالع?‌ آن هستید منبع شناخت،‌ ذهن است و منظور این است که قوانین، اصول،‌اعمال ذهن شناخته شود. ذهن موقعی منبع مستقلی برای شناخت است که محتویات ذهن وعقل بشر را اصالت دهیم و صرفاً نتیج? صددرصد احساس ندانیم. در آینده اثبات می شود که عقل درعین حال که صرفاً از داده های حسی بهره مند نیست با وجود این می توان به اصول فطری و ذاتی نیز قائل نبود. ابزار شناخت ذهن یا عقل،‌ قیاس و برهان است. اگر اصول و مبادی عقل از تصدیقات تجربی گرفته شود، در این صورت قیاس و برهان، ابزار شناخت قعل نخواهد بود زیرا با این فرض عقل منبعی مستقل از تجربه نخواهد بود.
منبع چهارم شناخت قلب یا دل است. این منبعی است که عرفا، فقط به شناخت آن می پردازند. دل را همچو آئینه می دانند که با صیقل دادن آن می توان حقایق عالم را در آن دید. در این صورت کار فیلسوفان را سردرگمی و در بیراهه با پای چوبین قدم زدن می دانند. ابزار شناخت این قلمرو «تزکیه نفس»‌و «تصفی? دل» است بزرگانی چون پاسکال‌،‌ ویلیام جیمز و الکسیس کارل به این منبع قائلند. برگسون جز این منبع،‌منابع دیگر شناخت را بدون ارزش می داند. در اعتبار و ارزش این منابع و ابزار شناخت اقوال مختلف وجود دارد. افلاطون و دکارت برای حس ارزش نظری قائل نیستند، فلاسف? تجربی همچو جان لاک و هیوم اصالت و اعتبار را در حس منحصر می دانند برای عقل وجود مستقل و اصول و قوانین مستقل، قائل نیستند. برگسون و رعفا برای حس و عقل هیچ کدام ارزش نظری قائل نیستند و آن ها را وسیل?‌ امرار معاش و تدبیر امور زندگی می دانند و صرفاً برای آن ها ارزش عملی قائلند.
برتراند راسل با وجود اینکه دانشمند بلند پای? تجربی است،‌ برای قلمرو استنتاجات علمی و تجربی محدودیت قائل است. وی معتقد است هر روز بر قدرت و ارزش علمی علوم تجربی افزوده می شود ولی از ارزش نظری آن کاسته می گردد. اموری که برای هم? انسان ها مسلم است برای فیزیک دان امروزی مشکوک و مورد تردید است.
در فلسف?‌اسلامی هیچ کدام از ابزار حس و تجربه، قیاس و برهان تزکیه و تصفیه نفس بی ارزش یا کم ارزش شمرده نشده است، زیرا قلمروهای شناخت متفاوت است. بنابراین باید ابزارها نیز متفاوت باشد و هرکدام برای شناخت منبع خاصی است. با قیاس و برهان نمی توان  طبیعت را شناخت و با حس و تجربه نمی توان تجرد ذهن را درک کرد و ... بنابراین از نظر ازش همگی یکسانند وتفاوت ها در اختلاف منابع است. برای شناخت منبعی باید شناخت عمقی و برای منبع دیگر باید شناخت عمقی تر داشت.
اصل تأثیر و تأثر متقابل
نوع ساختمان سلسله عصبی به طرز مخصوصی در عمل شناختن مؤثر خواهد بود زیرا خود همین تأثیر شناختن است... خلاصه تأثیر ساختمان سلسله عصبی را در شناختن می دانیم ولی از اینجا نباید نتیجه بگیریم چون نوع عصب در شناختن مؤثر است پس عین حقیقت را نمی توان شناخت زیرا چنانکه ذکر کردیم مفهوم شناختن شامل همین تأثیر مخصوص هم هست.
چقدر بی مغز است، اگر مکتب های مخالف، توقع دارند شناختن صورت خارجی پیدا کند و فکر در تأثیری که از اشیاء گرفته تصرف نکند بالاخره این تصرف همان شناختن است. اینهائی که عقب عین حقیقت وحقیقت مطلق و مفهوم های پوچ دیگر می باشند مثل این است که می خواهند عمل شناختن مانند عمل هضمی صورت گیرد که نه ماده غذائی وارد معده شود و نه معده به روی مواد غذائی اثر کند.
انگلس می گوید: دیالکتیک اشایء و انعکاسات دماغی آن ها را اصولاً در روابط متقابل و به هم پیوستگی و حرکت و به وجود آمدن و از بیین رفتنشان را در نظر می گیرد.
قبل از نقد و بررسی عقید? فوق اشار? کوتاهی به بحث «نسبیت معلومات» ضروری است. عده ای از فلاسفه شناخت یقینی و مطلق را منکرند و معتقدند که ذهن انسان در شناخت اشیاء صرفاً‌ منفعل نیست بلکه فعال نیز می باشد و آنچه که در ذهن انسان وجود دارد ترکیبی است از شیء خارجی (شیء فی نفسه) و تأثیر ذهن بر آن شیء.
معتقدین به بی اعتباری شناخت به دو دسته تقسیم می شوند. بعضی معتقدند تأثیر ذهن به شیء مورد شناسایی ذهنی در کلی? انسان ها یکنواخت است. کانت فیلسوف آلمانی برای کلیه اذهان یک نوع تأثیر فرض کرده و گفته است در شناسائی حسی، ذهن ما اشیاء‌را در «زمان» و «مکان» مطلق فرض می کند در حالی که در خارج زمان و مکان مطلق وجود ندارد. گروهی دیگر برای ذهن تأثیری خاص فائل شده اند. پیرهون فیلسوف شکاک یونانی معتقد است چون هیچ دو انسانی نیستند که اشیاء را یکسان ادراک کنند و حتی هر انسانی در حالات مختلف یک شیء را به صورت های گوناگون می شناسد. مثلاً دستی که قبلاً‌ در آب سرد بوده است اگر در آب گرم گذاشته شود احساس گرمای بیشتری نسبت به گرمای واقعی آب می کند.
گروهی از دانشمندان جدید برای توجیه این موارد معقتد گشتند که در شناخت اشیاء باید عوامل شناسائی و شیء مورد شناسائی را مجموعاً در نظر گرفت و حقیقت را نسبی دانست. یعنی تصورشیء در ذهن اگر به تنهائی با خارج مقایسه شود حقیقت نیست ولی با توجه به شرایط بیرونی و ویژگی های آلت حسی و اعصاب و مغز حقیقت است. این فلاسفه به این ترتیب به «حقایق نسبی» قائل شدند و گفتند حقیقت یعنی شیء خارجی در شرایط خاص به علاوه تأثیرات فاعل شناسائی. بنابرعقید? نسبیون در مورد مدادی که قسمتی از آن در آب و قسمت دیگر آن خارج آب است حقیقت یعنی اینکه این مداد خاص در این شرایط شکسته دیده شود واگر در این شرایط مداد را مستقیم ببینیم «خطا» کرده ایم. پیرهون که معتقد به فلسف? شک گشت به همین مثال ها و موارد توجه کرده بود ولی از اختلاف ادراکات «نسبیت حقیقت» را نتیجه نگرفت بلکه معتقد شد که ما نباید آنچه را که ادراک می کنیم‌ «حقیقت»‌بدانیم. باید تمام ادراکات خود را با تردید تلقی کنیم. ولی نسبیون جدید نتیجه می گیرند که آنچه ما ادراک می کنیم حقیقت است ولی حقیقت نسبی است. نسبت به اشخاص و حالات مختلف،‌ حقیقت نیز مختلف است.
ماتریالیستها برآنند که جهان شناختنی است. دانش انسان از جهان قابل اعتماد است، فرد انسان توانائی دارد که در درون اشیاء نفوذ کند و سرشت و ماهیت آن ها را بشناسد.
در اینجا ما نقطه نظرهای خود را دربار? شک یا نسبیت حقیقت طرح می کنیم:
1- اگر تأثیر و تأثر ذهن بر عین را به عنوان یک اصل بپذیریم باید کلیه مفاهیم و تصورات ذهنی ما مشمول انفعالات مغز قرار گیرد و هیچ گجونه مفاهیم قطعی و یقینی نداشته باشیم و معنی ندارد که بعضی از تصورات از فعالیت اعصاب و مغز متأثر شوند و بعضی دیگر استثناء شوند. بدون شک ما یک سلسله معلومات یقینی داریم و مثلاً خود فلاسف? ماتریالیست یک سلسله احکام را به این عنوان که حقایق یقینی اند و مورد قبول کلی? انسان ها در هم? زمان ها است نمی توانند انکار کنند.علوم ریاضی از جمل?‌همین معلوماتند که تحت تأثیر شرایط و عوامل خاصی نیستند و مورد اعتقاد کلی? انسان ها هستند. همچنین اصل «عالم خارج واقعیت دارد» مورد قبول کلی? انسان ها است. فقط لفضاً‌ می توان آن را منکر شد. کسانی که این صال را به لفظ انکار کرده اند واقعاً چنین اعتقادی نداشته اند.
2- در مباحث «نسبیت شناسائی» و «ارزش عملی و ارزش نظری تجربه» بحث شد که تأثیر عواملی چون عضو حسی و اعصاب و مغز در شناسائی حسی موجب نمی شود که ارزش نظری علوم و ادراکات رانفی کنیم و به طرف شکاکیت برویم و همچنین بحث کردیم که منکر تأثیر و تأثر مغز بر داده های خارجی نمی توان شد و با وجود تأثیر و تأثر عضو حسی و اعصاب و مغز در امر شناسائی حسی، می توانیم یک سلسله معلومات یقینی و مطلق داشته باشیم. در آن جا به دو طریق بحث شد و در هر دو طریق مطلق بودن شناسائی عقلی غیرقابل خدشه بود. ولی این عقیده مبتنی بود بر تجرد معقولات و مفاهیم کلی و این که ذهن غیرمادی باشد و با معقولات خود تأثیر و تأثر و در آن ها دخل و تصرف نداشته باشد. ولی با اعتقاد به مادی بودن مفاهیم و تأثیر وتأثر مغز به روی آن ها هیچ گونه مفهوم مطابق با واقع نخواهیم داشت. مسئله حقیقی بودن مفاهیم به کلی منتفی می شود و راهی جز شکاکیت باقی نمی ماند.
قبلاً ثابت کردیم که معلم شناختن توسط نفس صورت می گیرد و شناسانده واقعی نفس است و اعصاب و مغز وسیل? شناسایی اند و به یک اعتبار «خارج» را تشکیل می دهند نه «ذهن» را. بنابراین اگر ما دخالت اعصاب و مغز را همانند عوامل خارجی ای چون ضریب شکست نور در مثال مداد به طور کلی عوامل خارجی بنامیم، بدون شک می گوئیم که «مداد شکسته نیست» یعنی مداد رد خارج و واقعیت بدون شک مستقیم است. در این صورت این قضیه را قضی? حقیقی می دانیم و می گوئیم «مداد شکسته نیست،‌ واقعاً» و در عین حال می گوئیم «مداد شکسته است، ظاهراً» چرا مداد را واقعاً شکسته نمی دانیم؟ دلیل این امر این است که اولاً: هر انسانی طبعاً به یک فاعل شناسائی و یک متعلق شناسائی قائل است، فاعل شناسائی خودش است و خودش برای خودش هیچ گونه ابهامی ندارد و آن چیزی است که او را «من» می نامد. ثانیاً انسان می تواند به کمک حواس گوناگون خود یک شناخت استدلالی مبتنی بر یافته های حسی نسبت به مداد پیدا کند و اگر شرایطی موجب شد که مداد به صورت خاصی به نظری برسد که با آن شناخت استدلالی مغایز است بلافاصله حکم می کند که ظاهراً شکسته است، ولی واقعاً مستقیم است. زیرا اگر شکسته بود قسمت شکست? آن به روی آب به طور افقی قرار می گرفت. بنابراین می بینیم که حتی برای شناخت حسی از استدلال کمک می گیریم؛ و با تکیه برهمین استدلالات است که حتی شناخت حسی را واقعی می شماریم.
پس هر انسانی قائل است که محسوسات را به نفسه و واقعاً می شناسد زیرا شیء را در شرایط مختلف و با حواس مختلف در نظر می گیرد و می تواند وجه اشتراک را خالی از هرگونه شرایطی در نظر بگیرد. با در نظر گرفتن شیء در شرایط مختلف و به کمک حواس مختلف به یک شناخت استدلالی نسبت به اشیاء نائل می شود.
بنابراین با تجربه و استدلال «شیء واقعی» را می شناسد و آن را واقعیت شیء می داند و اگر تصویری مخالف آن به ذهنش رسید آن را «شیء ظاهری» و علت آن را تأثیر عوامل خارجی می داند. فاعل شناسائی که نفس باشد حتی اعصاب و مغز را جزو عوامل خارجی به حساب می آورد و تأثیرات آن ها را بر «شیء واقعی» می تواند تشخیص دهد. و به همین علت است که همان انسانی که خطا می کند (به اعتبار این که اعصاب و مغز جزو فاعل شناسائی باشد) خودش خطایش را می یابد (به اعتبار اینکه فقط نفس فاعل شناسائی است).
اکنون با توجه به اینکه انسان قادر است خطاهای خود را در شناسائی تشخیص دهدو شیء‌مورد شناسائی را از تأثیر عوامل خارجی حتی اعصاب و مغز، مجرد در نظر گیرد و در این امر یقین کند آیا می توان گفت «حقیقت نسبی است» و هر کس به شکل خاصی اشیاء را می شناسد. در صورتی که با استدلال ناظر بر یافته های حسی می تواند شیء را خارج از شرایطش در نظر آورد. به علاوه فرض کنیم که انسان قادر نباشد اشتباهات و عدم تطابق مفاهیم ذهنی اش را با خارج بفهمد در این صورت نیز در واقع و نفس الامر مداد یا شکسته است یا شکسته نیست و معنی ندارد بگوئیم نسبت به شخصی شکسته است و نسبت به شخص دیگر مستقیم است. فقط می توانیم بگوئیم به نظر کسی شکسته و به نظر دیگری مستقیم می نماید، ولی در واقع و نفس الامر، یکی از این دو «نمودار» یا «پدیدار» خطاست و دیگری صحیح است. مداد یا شکسته است یا مستقیم و انسان قادر است به کمک حواس دیگرش یافته های این حواس به صورت قاطع و یقین آوری به واقعیت پی برد و خطاهایش را تصحیح کند.
اگر شکسته نبودن مداد صحیح است حکم دوم غلط است و معنی ندارد که بگوئیم هر یک به اعتباری حقیقت هستند. زیرا مداد در واقع و نفس الامر یا شکسته است و یا مستقیم و هر تصوری که مطابق با واقع باشد حقیقت و آن دیگری خطاست.
در اینجا نیز می گوئیم تصور ما اگر مطابق با واقع باشد، حقیقت است واگر غیر مطابق با واقع باشد خطاست. میان حقیقت و خطا حالت سومی وجود ندارد. جزاینکه سکوت کنیم و بگوئیم: «نمی دانیم واقعیت و نفس الامر چیست و نمی توانیم بشناسیم». و این همان اعتقاد به فلسف? لاادری یا آگنوستی سیسم است.
فلاسف? ماتریالیست از طرفی می گویند واقعیت و نفس الامر را می شناسیم و به همین دلیل با فلاسف?‌ آگنوستی سیست قاطعانه مخالفت می کنند. و از طرف دیگر می گویند حقیقت نسبی است و واقعیت بدون دخل و تصرف اعصاب و مغز وارد ذهن نمی شود. در حالی که اگر نظری? نسبیت حقیقت را دقیقاً در نظر بگیریم، خواهیم دید که به نظری? آگنوستی سیسم منتهی می شود. فلاسف? آگنوستی سیست نیز چون عامل انسانی را در شناخت مؤثر می دانند، شیء فی نفسه را مجهول و غیرقابل شناخت می پندارند. بنابراین با اعتقاد به «حقیقت نسبی»‌ شناخت »شیء فی نفسه» نفی می شود، در حالی که:
ماتریالیست ها بر آنند که جهان شناختی است. دانش انسان از جهان قابل اعتماد است، فرد انسان تواائی آن را دارد که در درون اشیاء نفوذ کند و سرشت و ماهیت آن ها را بشناسد. بسیاری از ایده آلیست ها شناختنی بودن جهان را انکار می کنند. آن ها به نام آگنوستیک نامیده می شوند. برخی دیگر با اینکه جهان را شناختنی می شمرند ولی درواقع ماهیت معرفت انسانی را تحریف می نمایند.
در حالی که مادیین از راهی وارد شده اند که شیء برای هر فردی غیر از فرد دیگر است و نسبیت شناسائی نسبت به افراد است نه نسبت به نوع انسان.
مارکسیست ها به یک نوع نسبیت دیگر در شناخت معتقدند که آن نیز به نسبیت "نوع" انسان مربوط نمی شود بلکه به "طبقه" ی اجتماعی وی وابسته است. مائو در مقال? "دربار? عمل" از چهار مقال? فلسفی دربار? نسبیت طبقاتی می نویسد:
"شناخت انسان ها به طور عمده به فعالیت آن ها در تولید مادی وابسته است. انسان ها در پروس? تولید مادی رفته رفته پدیده های طبیعت، خواص و قانون مندی های طبیعت و مناسبات میان انسان و طبیعت را درک می کند... در جامع?‌ طبقاتی هر فرد به مثاب?‌عضوی از یک طبق? معین زندگی می کندو هیچ اندیشه ای نیست که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد... ماتریالیسم دیاکک تیک در خدمت پرولتاریاست."
بنابراین نه تنها پدیده ها و پروسه های اجتماعی بلکه قوانین و پدیده های طبیعی و خواص و آثار آن ها توسط طبق? پرولتاریا قابل شناخت است!!
مقصود دکتر ارانی این است که تکامل علم، شناخت نسبی را به شناخت مطلق و مطابق با واقع تبدیل می کند.
همان طور که هگل توضیح داده است، دیالک تیک شامل جنبه ای از رولاتیویسم، نفی و شکاکیت می باشد،‌ اما به رلاتیویسم (اعتقاد به نسبیت شناخت) محدود نمی گردد. دیالکتیک ماترلالیستی مارکس و انگلس بی چون و چرا شامل رلاتیویسم است اما به آن محدود نمی گردد، یعنی نسبیت ما را نه به معنی نفی حقیقت عینی بلکه به این معنی که مرزهای نزدیکی شناخت به این حقیقت از نظر تاریخی مشروط است، می پذیرد.
از این گفت? لنین استنباط می شود که اصولاً مورد اختلاف در مسئل? نسبیت شناسائی خوب فهمیده نشده است. موضوع بحث این است که آیا تصورات و تصدیقات ما به طور کلی غیر مطابق با واقع است و یا اینکه ادراکاتی نیز داریم که مطابق با واقع و مطلق باشد؟ قبول اینکه ادراکات ما هر لحظه بیشتر با وقایع منطبق خواهد شد، در حقیقت پذیرفتن نسبیت شناسائی است زیرا سیر تاریخی و گذشت زمان هیچ گاه متوقف نخواهد شد.
3- اعتقاد به اینکه "حقیقت مطلق نداریم" مستلزم این است که خود همین اصل را به عنوان حقیقت مطلق پذیرفته باشیم؛ و در صورتی که این قضیه را به عنوان حقیقت نسبی بپذیریم، باید بگوئیم که نسبت به شرایطی خاص قضی? «حقیقت مطلق نداریم» غلط است و باید گفته شود که «حقیقت مطلق داریم». در این صورت به وجود «حقیقت مطلق» قائل شده ایم. یعنی احکام و قضایا نسبت به کلی?‌ شرایط حقیقت نسبی نیستند بلکه شرایطی وجود دارد که در آن شرایط حقایق مطلق اند و انسان می تواند واقعیت اشیاء را همان طور که هستند درک کند.
به تعبیر دیگر هر قضیه ای نسبت به شرایطی حقیقت نسبی است و نسبت به شرایط دیگر همان قضیه، حقیقت مطلق است. نتیجه اینکه اگر بخواهیم خود قضی? «حقیقت مطلق نداریم» را حقیقت نسبی بدانیم ناگزیریم حقایق مطلق بسیاری را بپذیریم.
نتیجه گیری
برای شناخت امور غیر محسوس راه دیگری نیز وجود دارد که به آن شناخت نشانه ای یا آیتی می گویند. به این معنا که با دیدن واحساس نشانه های یک چیز، به وجود آن پی می بریم، مثل این که با مطالعات آثار ابن سینا نبوغ فلسفی او را کشف می کنیم، در حالی که اصلاً نبوغ قابل رؤیت نیست، و یا این که با مشاهده برافروختگی و حرارت بدن کسی، پزشک بیماری او را شناسائی می کند. البته در این نوع از شناخت نیز وظیفه اصلی بر عهده عقل می باشد. نتیجه آن که راه شناخت، منحصر به علوم تجربی نیست و اموری وجود دارند که علوم تجربی قدرت شناخت واثبات و حتی انکار وجود آن ها را ندارند، و باید از راه های دیگری آن ها را شناخت. فرشتگان و جنیان و تمامی مجردات جزو این گونه امور هستند که ما با استفاده از قرآن و روایات به وجود آن ها باور داریم؛ و البته علوم تجربی وجود آن ها را نفی نمی کند بلکه از دسترس علوم تجربی خارجند.
7- ارجاعات
1- طباطبائی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم،‌با مقدمه و شرح مرتضی مطهری، ناشر: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1374، جلد اول، ص 135.
1. ارسطو: فلسفه صرفاً با حیرت آغاز می شود.
2. دبیرستان، رشته علوم انسانی، کتابت فلسفه، مقدمه.
8- فهرست منابع
• طباطبائی- سید محمدحسین- اصول فلسفه و روش رئالیسم- با مقدمه و شرح مرتضی مطهری- مقالات دوم تا ششم.
• کلیات فلسفه- علی شیروانی- ناشر: نصایح- 1382
• درآمدی بر تحلیل فلسفی ص 107- هاسپرس جان- ناشر: مرکز ترجمه و نشر کتاب- مترجم: سهراب علوی نیا- 1370
• دانشنامه رشد
• نام نشریه: روزنامه آفرینش- دوره انتشار: روزنامه- محل انتشار:‌تهران- نسخه شماره: 2990
• شناخت- جلد اول- عطاءُ ا.. کریمی- انتشارات حکمت- 1376
• رک: سبحانی- جعفر- شناخت در فلسفه اسلامی- انتشارات برهان- تهران- 1375-ص 193
• فلسفه اخلاق- خوشحال- ابوالقاسم- ناشر: بنفشه- 1379
• شناخت- عطاءا.. کریمی- انتشارات حکمت- 1376
• آموزش فلسفه (1) بخش دوم- استاد محمد تقی مصباح یزدی- ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی- معاونت فرهنگی- چاپ اول- 1364- تیراژ 10000 نسخه
• آموزش فلسفه- جلد اول- استاد محمد تقی مصباح یزدی- ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی- معاونت فرهنگی- چاپ اول- 1364- تیراژ 10000 نسخه


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 40 بازدید
بازدید دیروز: 216 بازدید
بازدید کل: 2861856 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [803]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]