شبهات شفاعت
علی اسماعیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از بررسی شبهات شفاعت ابتدا به تعریف آن میپردازیم:
شفاعت در لغت به معنای جفت بودن است در مقابل تک و تنها بودن و در اصطلاح کلامی به معنای آن است که افراد شایسته برای گنهکاران از خداوند طلب عفو مینمایند گویا آنها درکنار فرد مجرم قرار گرفته و با او جفت شده تا وی را از عذاب الهی برهاند.
اشکال اول(مخالفتشفاعت با حکم اولى خداوند)
اشکال اول اینستکه بعد از آنکه خدایتعالى در کلام مجیدش براى مجرم در روزقیامت عقابهائى معین نموده است،وحال برداشتن آن عقاب، یا عدالتى از خداست، و یا ظلم است، اگربرداشتن آن عقابها عدالت باشد، پس تشریع آن حکمىکه مخالفتش عقاب مىآورد، در اصل، ظلمبوده، و ظلم لایق ساحت مقدس خدایتعالى نیست، و اگر برداشتن عقاب نامبرده ظلم است، چونتشریع حکمى که مخالفتش این عقاب را آورده بعدالت بوده، پس در خواست انبیاء یا هر شفیعدیگر درخواست ظلم خداست، و این درخواست جاهلانه است، و ساحت مقدس انبیاء از مثل آنمنزه است.
ما از این اشکال بدو جور پاسخ میدهیم، یکى نقضى، و یکى حلى، اما جواب نقضى ایناست که بایشان میگوئیم: شما در باره اوامر امتحانى خدا چه میگوئید؟آیا رفع حکم امتحانى مانند جلوگیرى از کشته شدن اسماعیل در مرحله دوم و اثبات آن در مرحله اول - ماموریتابراهیم بکشتن او - هر دو عدالت است؟یا یکى ظلم و دیگرى عدالت است؟چارهاى جز ایننیست که بگوئیم هر دو عدالت است، و حکمت در آن آزمایش و بیرون آوردن باطن و نیات درونى مکلف، و یا بفعلیت رساندن استعدادهاى او است، در مورد شفاعت هم میگوئیم: ممکن استخدامقدر کرده باشد که همه مردم با ایمان را نجات دهد، ولى در ظاهر احکامى مقرر کرده، و براىمخالفت آنها عقابهائى معین نموده، تا کفار بکفر خود هلاک گردند، و مؤمنان بوسیله اطاعت بهدرجات محسنین بالا روند، و گنهکاران بوسیله شفاعت به آن نجاتى که گفتیم خدا برایشان مقدرکرده برسند، هر چند که نجات از بعضى انواع عذابها، یا بعضى افراد آن باشد، ولى نسبت بهبعضى دیگر از عذابها، از قبیل حول و وحشت برزخ، و یا دلهره و فزع روز قیامت را بچشند، کهدر اینصورت هم آن حکمى که در اول مقرر کرد، بر طبق عدالت بوده، و هم برداشتن عقاب ازکسانیکه مخالفت کردند عدالت بوده است، این بود جواب نقضى از اشکال.
و اما جواب حلى آن، این است که برداشته شدن عقاب بوسیله شفاعت، وقتى مغایر با حکماولى خداست، و آنگاه آن سؤال پیش مىآید که کدامیک عدل است، و کدام ظلم؟که این بر طرفشدن عقاب بوسیله شفاعت، نقض حکم و ضد آن باشد، و یا نقض آثار و تبعات آن حکم باشد، آنتبعات و عقابى که خود خدا معین کرده، ولى شفاعت نه نقض اصل حکم است، نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کردهاند، بلکه شفاعت نسبت بحکم و عقوبت نامبرده، حکومت دارد، یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را، از مصداقشمول عقاب بیرون مىکند، و او را مصداق شمول رحمت، و یا صفتى دیگر از صفات خدایتعالى، از قبیل عفو، و مغفرت میسازد، که یکى از آن صفات احترام گذاشتن بشفیع و تعظیم او است.
علاوه بر این اعمال انسان دو دسته اند:
1- اعمال بدنی 2- اعمال قلبی
اعمال بدنی نظیر عبادات اعم از مالی و غیر مالی مثل نماز حج زکات و...
اعمال قلبی نظیر ایمان ،حب و بغض یا تولی و تبری
اعمال قلبی حقیقت ذات انسان را تشکیل میدهند و اعمال بدنی بر خاسته از آنها هستند. به تعبیر دیگررتبه اعمال بدنی پایینتر از اعمال قلبی است.
این اعمال قلبی دارای مراتب و در جاتی هستند برخی در این مرحله دارای طهارت کامل و صفای نفس فراوان میباشند که این افراد اعمالشان کاملا صحیح و مورد قبول میباشد. انسانهای کامل این چنیناند. اما گروهی از انسانها هستند گرچه در این مرحله دارای ایمان میباشند ولی چون ایمان آنها ضعیف است در مرحله عمل دچار کمبود خواهند شد وچه بسا گناهانکبیره از آنها صادر شده باشد ولی در هنگام ارتکاب گناه بواسطه وجود ایمان در درون خود شرمسار و خود را گنهکار میدانند و چه بسا دچار عذاب وجدان میگردند همه این امور نشانه وجود ایمان در مرحله باطن اوست.
از آنجا که هر عملی در قیامت بازتاب مخصوص خود را دارد این عمل قلبی نیز بازتاب خود را دارد و به صورت شفاعت جلوهگر میگردد.بنابراین شفاعت هم یکی از قوانین قیامت است زیرا در آن عالم هر عملی که در دنیا انجام شده عکس العمل خود را به دنبال خواهد داشت و طبق قانون عمل مساویست با جزاء باید منتظر انعکاس آن بودپس حقیقت شفاعت چیزی جز بازتاب نور ایمان در وجود افراد گنهکار نیست.یعنی گرچه از نظر اعمال ظاهری گناه کارند ولی از نظر عمل قلبی مستحق دریافت رحمت میباشند و هرگز شفاعت به معنای رابطههای صداقت و دوستی بدون ضابطه نمیباشد.
با توجه به این مطلب روشن میشود که هم شفاعت عدل است و هم عقاب مجرم و التزام به این دو تناقض نخواهد بود زیرا موضوع یکی نیست.
اشکال دوم(مخالفتشفاعت با سنت الهیه - نقض غرض - ترجیح بلا مرجح)
دومین اشکال اینستکه: سنت الهیه بر این جریان یافته، کههیچوقت افعال خود را در معرض تخلف و اختلاف قرار ندهد، و چون حکمى براند، آن حکم رابیک نسق و در همه مواردش اجراء کند، و استثنائى به آن نزند، اسباب و مسبباتى هم که در عالمهست، بر طبق همین سنت جریان دارد، همچنانکه خدایتعالى فرموده: (هذا صراط على مستقیم، انعبادى لیس لک علیهم سلطان، الا من اتبعک من الغاوین، و ان جهنم لموعدهم اجمعین، اینصراط من است، و بر من است که آنرا مستقیم نگهدارم، بدرستى تو بر بندگان من سلطنتى ندارى، مگر کسیکه خود از گمراهان باشد، و با پاى خود تو را پیروى کند، که جهنم میعادگاه همه آناناست) سوره حجر آیه 43
و نیز فرموده: (و ان هذا صراطى مستقیما، فاتبعوه، و لا تتبعوا السبل، فتفرق بکم عن سبیله،
و بدرستى اینستکه صراط من، در حالیکه مستقیم است، پس او را پیروى کنید، و دنبال هر راهىنروید، که شما را از راه خدا پراکنده مىسازد) سوره انعام آیه 153
و نیز فرموده: (فلن تجد لسنة الله تبدیلا، و لن تجدلسنة الله تحویلا، هرگز براى سنتخدا تبدیلى نخواهى یافت، و هرگز براى سنتخدا دگرگونىنخواهى یافت) سوره فاطر آیه 43
و مسئله شفاعت و پارتى بازى، این هم آهنگى و کلیت افعال، و سنتهاى خداى را بر هممىزند، چون عقاب نکردن همه مجرمین، و رفع عقاب از همه جرمهاى آنان، نقض غرض مىکند، و نقض غرض از خدا محال است، و نیز اینکار یک نوع بازى است، که قطعا با حکمتخدانمیسازد، و اگر بخواهد شفاعت را در بعضى گنهکاران، آنهم در بعضى گناهان قبول کند، لازم مىآید سنت و فعل خدا اختلاف و دو گونگى، و بلکه چند گونگى پیدا کند - که قرآن آنرا نفىمىکند.
چون هیچ فرقى میان این مجرم و میان آن مجرم نیست، که شفاعت را از یکى بپذیرد، و ازدیگرى نپذیرد، و نیز هیچ فرقى میان جرمها و گناهان نیست، همه نافرمانى خدا، و در بیرون شدناز زى بندگى مشترکند، آنوقتشفاعت را از یکى بپذیرد، و از دیگرى نپذیرد، یا از بعضى گناهانبپذیرد، و از بعضى دیگر نپذیرد، ترجیح بدون جهت و محال است.
این زندگى دنیا و اجتماعى ما است که شفاعت و امثال آن در آن جریان مىیابد، چوناساس آن و پایه اعمالى که در آن صورت میدهیم، هوا و اوهامى است که گاهى در باره حق و باطل به یک جور حکم مىکند و در حکمت و جهالت بیک جور جریان مىیابد.
در جواب از این اشکال میگوئیم: خدایتعالى هیچ مریضى را بدون اسباب ظاهرى، و مصلحت مقتضى، شفا نمیدهد، و نیز براى اینکه خدائى است ممیت و منتقم و شدید البطش، او راشفا نمىبخشد، بلکه از این جهت که خدائى است رؤف و رحیم و منعم و شافى و معافى او را شفا میدهد.
ویا اگر جبارى ستمگر را هلاک مىکند، اینطور نیستکه بدون سبب هلاک کرده باشد، ونیز از این جهت نیست که رؤف و رحیم به آن ستمگر است، بلکه از این جهت او را هلاک مىکند، که خدائى است منتقم، و شدید البطش، و قهار مثلا، و همچنین هر کارى که مىکند بمقتضاى یکى ازاسماء و صفات مناسب آن مىکند، هرحادث از حوادث عالم رابخاطر جهات وجودى خاصىکه در آن هست، آن حادث را بخود نسبت میدهد، از جهتیک یاچند صفتیکه مناسب با آن جهات وجودى حادث نامبرده است، و نوعى تلاؤم و ائتلاف و اقتضاءبین آن دو هست.
و بعبارتى دیگر،هر امرى از امور از جهتآن مصالحى وخیراتیکهدرآنهستمربوطبخدایتعالى میشود.
پس معلوم شد که مستقیم بودن صراط، و تبدل نیافتنسنت او، و مختلف نگشتن فعل او، همه راجع است بانچه که از فعل و انفعال و کسر و انکسارهاىمیان حکمتها، و مصالح مربوط بمورد، حاصل میشود، نه نسبت به مقتضاى یک مصلحت.
اگر در حکمى که خدا جعل کرده، تنها مصلحت و علت جعل آن، مؤثر باشد، باید حکم اونسبت به نیکوکار و بدکار و مؤمن و کافر فرق نکند، و حال آنکه مىبینیم فرق پیدا مىکند، پسمعلوم میشود غیر آن مصلحت اسباب بسیارى دیگر هست، که بسا میشود توافق و دست بدست همدادن یک عده از آن اسباب و عوامل، چیزى را اقتضاء کند، که مخالف اقتضاى عاملى دیگر باشد.
پس اگر شفاعتى واقع شود، و عذاب از کسى برداشته شود، هیچ اختلاف و اختلالى درسنت جارى خدا لازم نیامده، و هیچ انحرافى در صراط مستقیم او پدید نمىآید، براى اینکه گفتیم:
شفاعت اثر یک عده از عوامل، از قبیل رحمت، و مغفرت، و حکم، و قضاء، و رعایتحق هرصاحب حق، و فصل القضاء است.
علاوه بر این پذیرش شفاعت نیز یک سنت تغییر ناپذیر است و کسانی که شفاعت میشوند به خاطر انجام یک سری اعمال بوده است مثل توبه که تخصصا مشمول رحمت الهی است.
اشکال سوم(شفاعت مستلزم دگرگونى در علم و اراده خدا که محال است مىباشد)
اشکال سوم این استکه شفاعتى که در بین مردم معروف است،این است که شافع مولا را وادار کند بر اینکه بر خلاف آنچه خودش در اول اراده کرده، و بدانحکم نموده کارى را صورت دهد،و یا کارى را ترک کند،و چنین شفاعتى صورت نمىگیرد، مگرآنکه مولا بخاطر شفیع از اراده خود دست برداشته، آنرا نسخ کند.
و مولاى عادل هرگز چنین کارى نمیکند، و حاکم عادل هرگز دچار اینگونه تزلزل نمیشود، مگر آنکه اطلاعات تازهترى پیدا کند، و بفهمد که اراده و حکم اولش خطا بوده، آنگاه بر خلافحکم اولش حکمى کند، و یا بر خلاف رویه اولش روشى پیش بگیرد.
بلکه اگر حاکمى مستبد و ظالم باشد، او شفاعت افراد مقرب درگاه خود را مىپذیرد، چوندل بدست آوردن از شفیع در نظر او مهمتر از رعایت عدالت است، و لذا با علم باینکه قبولشفاعت او ظلم است، و عدالت در خلاف آنست، مع ذلک عدالت را زیر پا مىگذارد، و شفاعت اورا مىپذیرد، و از آنجائیکه هم خطاى حکم، و هم ترجیح ظلم بر عدالت، از خدایتعالى محال است، بخاطر اینکه اراده خدا بر طبق علم است، و علم او ازلى و لا یتغیر است، لذا قبول شفاعت هم از اومحال است.
جواب این اشکال این است که قبول شفاعت از خدایتعالى نه از باب تغییر اراده او است، ونه از باب خطا و دگرگونى حکم سابق او، بلکه از باب دگرگونى در مراد و معلوم اوست، توضیحاینکه خداى سبحان میداند که مثلا فلان انسان بزودى حالات مختلفى بخود مىگیرد، در فلان زمانحالى دارد، چون اسباب و شرائطى دست بدست هم میدهند، و در او آن حال را پدید مىآورند، خداهم در آنحال در باره او ارادهاى مىکند، سپس در زمانى دیگر حال دیگرى بر خلاف حال اول بخودمىگیرد، چون اسباب و شرائط دیگرى پیش مىآید، لذا خدا هم، در حال دوم ارادهاى دیگر در بارهاو مىکند، (کل یوم هو فى شان، خدا در هر روزى شانى و کارى دارد ) الرحمن آیه 29
همچنانکه خودشفرموده: (یمحو الله ما یشاء و یثبت، و عنده ام الکتاب، هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهداثبات مىکند، و نزد او است ام الکتاب) رعد آیه 39
و نیز فرموده: (بل یداه مبسوطتان، ینفق کیف یشاء، بلکه دستهاى او باز است، هر جور بخواهد انفاق مىکند) مائده آیه 64 .
مثالى که مطلب را روشنتر سازد، این استکه ما میدانیم که هوا بزودى تاریک میشود، و دیگرچشم ما جائى را نمىبیند، با اینکه احتیاج بدیدن داریم، و این را میدانیم که دنبال این تاریکىدو باره آفتاب طلوع مىکند، و هوا روشن میشود، لا جرم اراده ما تعلق مىگیرد، باینکه هنگامروىآوردن شب، چراغ را روشن کنیم، و بعد از تمام شدن شب آنرا خاموش سازیم، آیا در این مثال، علم و اراده ما دگرگونه شده؟نه، پس دگرگونگى از معلوم و مراد ما است، این شب است که بعد ازطلوع خورشید از علم و اراده ما تخلف کرده، و این روز است که باز از علم و اراده ما تخلفیافته، و بنا نیست که هر معلومى بر هر علمى و هر ارادهاى بر هر مرادى منطبق شود.
بله آن تغیر علم و اراده که از خدایتعالى محال است، این است که با بقاى معلوم و مراد، برحالیکه داشتند، علم و اراده او بر آنها منطبق نگردد، که از آن تعبیر به خطا و فسخ مىکنیم، همچنانکه در خود ما انسانها بسیار پیش مىآید، که معلوم و مراد ما بهمان حال اول خود باقى است، ولى علم و اراده ما تغییر مىکند، مثل اینکه شبحى را از دور مىبینیم، و حکم مىکنیم که انسانىاست دارد مىآید، ولى چون نزدیک میشود، مىبینیم که اسب است، و این اسب از همان اول اسببود، ولى علم ما باینکه انسان است دگرگون شد، و یا تصمیم مىگیریم کارى را که داراى مصلحتتشخیص دادهایم انجام دهیم، بعدا معلوم میشود که مصلحت بر خلاف آنست، لا جرم فسخ عزیمتنموده، اراده خود را عوض مىکنیم.
اینگونه دگرگونى در علم و اراده، از خدایتعالى محال است، ومسئله شفاعت و برداشتن عقاب بخاطرآن، از این قبیل نیست.
اشکال چهارم(وعده شفاعت دادن باعث جرات مردم بر معصیت مىشود)
اینکه وعده شفاعت به بندگان دادن، و تبلیغ انبیاء این وعده را به آنان، باعث جرات مردمبر معصیت، و وادارى آنان بر هتک حرمت محرمات خدائى است، و این با یگانه غرض دین، کههمان شوق بندگان بسوى بندگى و اطاعت است، منافات دارد، بناچار آنچه از آیات قرآن و روایاتدر باره شفاعت وارد شده، باید بمعنائى تاویل شود، تا مزاحم با این اصل بدیهى نشود.
جواب از این اشکال را بدو نحو میدهیم، یکى نقضى و یکى حلى، اما جواب نقضى، اینکهشما در باره آیاتى که وعده مغفرت میدهد چه مىگوئید؟عین آن اشکال در این آیات نیز وارد است، چون این آیات نیز مردم را بارتکاب گناه جرى مىکند، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه مغفرتواسعه رحمتخدا را شامل تمامى گناهان سواى شرک میسازد، مانند آیه(ان الله لا یغفر ان یشرکبه، و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء، خدا این گناه را نمىآمرزد که بوى شرک بورزند، ولى پائینتر ازشرک را از هر کس بخواهد مىآمرزد) نساء آیه 48
و این آیه بطوریکه در سابق هم گفتیم مربوط بغیر موردتوبه است، چون اگر در باره مورد توبه بود استثناء شرک صحیح نبود، چون توبه از شرک هم پذیرفته است.
و اما جواب حلى، اینکه وعده شفاعت و تبلیغ آن بوسیله انبیاء، وقتى مستلزم جرئت وجسارت مردم میشود، و آنان را بمعصیت و تمرد وا میدارد، که اولا مجرم را و صفات او را معینکرده باشد، و یا حد اقل گناه را معین نموده، فرموده باشد که چه گناهى با شفاعت بخشوده میشود، و طورى معین کرده باشد که کاملا مشخص شود، و آیات شفاعت اینطور نیست، اولا خیلى کوتاه وسر بسته است، و در ثانى شفاعت را مشروط بشرطى کرده، که ممکن است آن شرط حاصل نشود، و آن مشیتخدا است. و ثانیا شفاعت در تمامى انواع عذابها، و در همه اوقات مؤثر باشد، باینکه بکلى گناه راریشه کن کند.
مثلا اگر گفته باشند: که فلان طائفه از مردم، و یا همه مردم، در برابر هیچیک از گناهانعقاب نمیشوند، و ابدا از آنها مؤاخذه نمىگردند، و یا گفته باشند: فلان گناه معین عذاب ندارد، وبراى همیشه عذاب ندارد، البته این گفتار بازى کردن با احکام و تکالیف متوجه بمکلفین بود.
و اما اگر بطور مبهم و سر بسته مطلب را افاده کنند، بطوریکه واجد آن دو شرط بالا نباشد، یعنى معین نکنند که شفاعت در چگونه گناهانى، و در حق چه گنهکارانى مؤثر است، و دیگر اینکهعقابى که با شفاعت برداشته میشود، آیا همه عقوبتها و در همه اوقات و احوال است، یا در بعضىاوقات و بعضى گناهان؟.
در چنین صورتى، هیچ گنهکارى خاطر جمع از این نیست که شفاعتشامل حالش بشود، در نتیجه جرى بگناه و هتک محارم الهى نمیشود، بلکه تنها اثرى که وعده شفاعت در افراد دارد، این است که قریحه امید را در او زنده نگه دارد، و چون گناهان و جرائم خود را مىبیند ومىشمارد، یکباره دچار نومیدى و یاس از رحمتخدا نگردد.
علاوه بر اینکه در آیه: (ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه، نکفر عنکم سیئاتکم) نساء آیه 31 مىفرماید:
اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما گناهان صغیره شما را مىبخشیم، وقتى چنین کلامى از خدا، و چنین وعدهاى از او صحیح باشد، چرا صحیح نباشد که بفرماید: اگر ایمان خود را حفظ کنید، بطوریکه در روز لقاء با من، با ایمان سالم نزدم آئید، من شفاعتشافعان را از شما مىپذیرم؟چونهمه حرفها بر سر حفظ ایمان است گناهان هم که حرام شدهاند، چون ایمان را ضعیف و قلب راقساوت میدهند، و سرانجام آدمى را بشرک مىکشانند، که در این باره فرموده: (فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون، از مکر خدا ایمن نمىشوند مگر مردم زیانکار) اعراف آیه 99 و نیز فرموده: (کلا بل رانعلى قلوبهم ما کانوا یکسبون، نه، واقع قضیه، این است که گناهانى که کردهاند، در دلهاشان اثرنهاده، و دلها را قساوت بخشیده) مطففین آیه 14
و نیز فرموده: (ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوآى، ان کذبوابایات الله، سپس عاقبت کسانیکه مرتکب زشتىها میشدند، این شد که آیات خدا را تکذیب کنند) روم آیه 10
و چه بسا این وعده شفاعت، بنده خدایرا وادار کند باینکه بکلى دست از گناهان بردارد، وبراه راست هدایتشود، و از نیکوکاران گشته، اصلا محتاج بشفاعت باین معنا نشود، و این خوداز بزرگترین فوائد شفاعت است.
این در صورتى بود که گفتیم:کهگنهکار را معین کند، ونهگناهرا،وهمچنیناگرگنهکار مشمول شفاعت را معین بکند، و یا گناه قابل شفاعت را معین بکند، ولى باز این استخوان را لاىزخم بگذارد، که این شفاعت از بعضى درجات عذاب، و یا در بعضى اوقات فائده دارد، دراینصورت نیز شفاعت باعث جرات و جسارت مجرمین نمیشود، چون باز جاى این دلهره هست، که ممکن است تمامى عذابهاى این گناهىکه میخواهم مرتکب شوم، مشمول شفاعت نشود.
و قرآن کریم درباره خصوص مجرمین، و خصوص گناهان قابل شفاعت، اصلاحرفى نزدهو نیز در رفع عقاب هیچ سخنى نگفته، بجز اینکه فرموده: به بعضى اجازه شفاعت میدهیم، وشفاعت بعضى را مىپذیریم.
استاد حسینی شاهرودی: با توجه به برخی از روایات که درباره شفاعت در قیامت میباشد به نظر میرسد این اشکال وارد باشد و شفاعت باعث جرأت مردم بر گناه شود و.....
اشکال پنجم:(تاثیر گذاری شفیعان در خداوند)
اگر ما شفاعت را بپذیریم بدان معناست که خواسته شفیعان در خداوند متعال تأثیر گذاشته و موجب میشود که پروردگار بواسطه درخواست آنان از عقاب شخص مجرم صرف نظر نماید این امر گرچه در ممکنات بلا اشکال است ولی در واجب الوجود که فعلیت محض میباشد و هیچ گونه انفعالی در او راه ندارد محال عقلی است.
پاسخ:در مسئله شفاعت باید به این نکته توجه داشت که تأثیر شفاعت کنندگان در قابلیت قابل استنه در فاعلیت فاعل،به تعبیر دیگر آنچه در مسئله شفاعت انفعال میپذیرد شفاعت شونده است نه خداوند.
مسئله شفاعت مانند آن میماند که در اتاق در بستهای پنجره آن را بگشاییم تا نور وارد ان بشود تابش نور در دو صورت یکسان است آنچه تغییر میکند موجود متغیر است که در فرض اول محروم از نور و در فرض دوم از آن بهره مند میشود.
اشکالات زیاد دیگری هم وارد کردهاند که به خاطر برگشت به اشکالات مذکور و یا سستی بیش از حد از آنها صرف نظر میکنیم.
علی اسماعیلی کلام 82
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |